بسمه تعالی
اول و دوم از مفطرات اکل و شرب بود در روایات سرّ و حکمت روزه دارد که خداوند
ممنوع کرد اکل و شرب را برای اینکه مزه جوع و گرسنگی و تشنگی را بچشند مردم هم یاد
فقرا باشند و هم یاد عطش و گرسنگی در محشر، آیا ما موظف به عنوان مأموربه هستیم یا
موظف به ملاک حکم؟ کلا در فقه آیا میزان عنوان است یا میزان ملاکات احکام است؟ در
باب نماز مثلا نماز عنوان مأمور به است ملاک حکم نماز چیست؟ قربان کلّ تقی، معراج
المؤمن و امثال این ها، آیا ما باید کاری کنیم که آن معراج المؤمن و قربان کلّ
تقیّ محقق شود یا موظف هستیم که همین عنوان صلاة محقق شود؟ حالا اینجا میزان اکل و
شرب است یا میزان آن ملاکش هست؟ این را برای این گفتیم که مرحوم سید یک مطلبی را
دارند باید ببینیم تا چه اندازه قابل قبول است.
در مسأله چهارم از همین مسائل مفطرات المدار صدق الأکل والشّرب ملاک این است
عنوان اکل و شرب صدق کند و لو به نحو غیر متعارف و لو اینکه اکل و شربش به طور غیر
متعارف باشد یعنی مثلا از راه دماغ غذا بخورد؟ مگر از راه جراحی مثلا، می گوید
بنابراین فلا یضرّ مجرد الوصل الی الجُوف صرف به رسیدن به جُوف یعنی معده این کافی
نیست و اذا لم یصدق الاکل والشرب اگر اکل و شرب صدق نکند صرف رسیدن به باطل کافی
نیست، سید این طور می گوید کصبّ الدّواء فی جوفه مثل اینکه دوا را وارد کنیم در
معده أو شیءٍ فی اوزنه یک چیزی در گوشش بریزیم أو اهلیله یک چیزی در اهلیلش وارد
کنیم فوصل الی جوفه از طریق اهلیل به جوفش رسید بعد می گوید نعم فی الوصل من الانف
الظاهر صدق الأکل والشرب می گوید از طریق دماغ ظاهرش این است که اکل و شرب صدق می
کند.
بنابراین اولا ایشان می گوید که میزان صدق عنوان اکل و شرب است نه ملاک بعد هم
خیلی جاها هست که مصداقا صدق اکل و شرب نمی کند مثل اینکه از طریقی دواء را در
معده اش بریزید و مانند این ها اما در عنف می گوید صدق اکل و شرب می کند.
اگر صدق اکل و شرب کند پس اگر عمدا باشد موجب بطلان روزه است، آیا این طور
است؟ حالا اگر چنانچه غذا از دهان یا از دماغ به قول سید نخورد ولی از طریق آمپول
و مانند این ها چندین برابر غذا تقویت کرد این را نیازش را به غذا و آب برطرف کرد
باید بگوییم این روزه اش درست است؟ خیلی به نظر بعید می آید.
در مغذی ها، تلقیح، آمپول آنکه مغذی است خاصیت غذایی دارد این را خیلی از
آقایان گفتند اشکال دارد از جمله مرحوم آقای بروجردی در حاشیه و مرحوم آقای
شاهرودی در حاشیه این ها گفته اند در تلقیحات مغذی اشکال دارد ولی این را فقط چرا
مغذی را گفتند، چه مغذی چه آب فرق نمی کند، مغذی مربوط به اکلش است، خوب یک چیزی
هم مثل صرم راجع به آبش باشد بنابراین حالا شاید این ها منظورشان خصوص مغذی نبوده
ولی عنوان اینکه فقط در مغذی بودن حرف درستی به نظر نمی رسد.
عجیب این است که مرحوم آقای خوئی(ره) اصلا می گویند صدق اکل و شرب می کند در
آمپول، خیلی به نظر بعید می آید که کسی که آمپول بزند بگویند خورد این معمولا گفته
نمی شود، حالا به هرحال یک نظر این است که بگوییم اصلا این اکل و شرب است که مرحوم
آقای خوئی می گویند که این بعید می آید شک هم کنیم مفطر نیست، یک نظر این هست که
صدق اکل و شرب نمی کند ولی چیزهای مغذی احتیاط می کنند احتیاطا نه آن هم حتما به
عنوان فتوا می خواهند بگویند خاصیت اکل و شرب را مثلا دارد این هم یک نظریه آن هم
در خصوص مغذی گفتند درحالی که باید درباره آبش هم بگویند اختصاص به غذا ندارد فقط
اکل که نیست شرب هم هست.
به نظر ما می آید که هم در ناحیه اکل و هم در ناحیه شرب آن ملاک حکم که رفع
عطش و رفع گرسنگی هست آن میزان است و بنابراین در آمپول هایی که این خاصیت را
دارند آن ها حتما به نظر من اشکال دارد. چیزهایی که فقط مسکن است و خاصیت تغذیه
ندارد، نه خاصیت تغذیه در مقام اکل دارد و نه در خاصیت مایعات برای رفع عطش دارد
مسکن است آن را اشکال نمی کنیم ولی چیزهای دیگر چه مغذی و چه رافع عطش این ها بر
خلاف این ملاکات است.
ممکن است بگویید که پس چرا در باب نماز دنبال ملاک نمی روید، آن جا هم بگویید
تکلیف اطاعت امر و ایجاد عنوان صلاة نیست، باید یک کاری کنیم که قربان کل تقی حاصل
شود معراج المؤمن حاصل شود پس چرا در آنجا نمی گویید، اینجا ملاک را می گیرید در
روزه ولی در نماز ملاک را نمی گیرید چرا؟ جوابش این است که بعضی ملاک ها هست که
عرفیت ندارد، در ذهن عرف نمی آید که این منشأ حکم باشد اصلا نمی فهمند، به عرف
متشرعه بگویید که قربان کل تقی از کلمه قربان ذبح گوسفند می فهمد اما قربانیتی که
در باب نماز است عوام معمولی و عرف متشرعه دریافت نمی کند که آن وسیله تقرب چطور
است و با چه می شود، می گوید نماز که می خوانم نمی فهمد آن درجات تقرب را، یا
معراج کل مؤمن نمی فهمد که این نردبان ترقی چطوری است این ها در ذهن نمی آید اما
فرق دارد در باب روزه که در باب روزه همه می فهمند ملاک این است گرسنگی و تشنگی
بکشد تا به یاد فقراء باشد و به یاد قیامت باشد همان که در روایت هم آمده است.
پس ما می خواهیم بگوییم میزان عنوان هست ولی اگر ملاک هم دست عرف آمد و فهمیدند
که ملاک چیست باید مراعات ملاک هم کند، أکل و شرب در روایات آمده است این درست است
میزان هست، باید رعایت شود ولی آن ملاکش هم که رفع جوع و عطش نباید شود آن ها هم
ملاک هست این را می فهمند، مردم جوع را می فهمند، عطش را می فهمند فرق دارد با
قربان کل تقی و معراج کل مؤمن، در این گونه جاهایی که مثل معراج و قربان است
ملاکات مورد توجه امر و نهی نیست جاهایی که همه می فهمند مثل جوع و عطش و این
موارد ملاکات هم مثل عنوان متعلق امر و نهی هست.
مطلب دوم اینکه حالا در آنجاهایی که اکل و شرب باید محقق شود بالاخره عنوان
اکل و شرب هم باید رعایت شود حالا ملاک بحثش جداست، میزان چیست؟ به چه چیزی خوردن
می گویند و آشامیدن؟ از بعضی روایات استفاده می شود میزان حلق است در باب 24 از
ابواب ما یمسک روایت 5 علی بن جعفر فی کتابه از جعفریات است عن اخیه موسی بن
جعفر(ع) سألته عن الصائم هل یصلح له ان یصب فی اذنه الدُهن کسی که روزه دار است می
شود در گوشش روغن بریزیم قال اذا لم یدخل حلقه فلابأس اگر
به حلق نرسد اشکال ندارد، میزان را حلق گرفته است.
از بعضی روایات دیگر هم استفاده می شود که میزان حلق است، در عرف معمولی مردم
هم همین طور است میزان را حلق می گیرند، در باب 25 هم روایت 2 سألته عن الکهل
الصائم می گوید پرسیدم صائم سرمه بکشد؟ آن راجع به دواء در گوش بود این راجع به
چیزی در چشم است فقال اذا کان کهلاً لیس فیه مِسکٌ و لیس له طعم فی الحلق فلا بأس اگر
چنانچه سرمه مسک نداشته باشد البته این در محل خودش جدا بحث می شود و طعمی هم در
حلق نیاورد باز طعم خودش به ما هو طعم مشکل نیست مهم این است که صدق اکل کند می
خواهند بگویند این مزه اماره است برای اینکه یک ذره ای رفته است که این مزه را
الآن می دهد ولی خلاصه حلق را میزان گرفته است. پس از این دو روایت و بعضی روایات
دیگر هم هست میزان استفاده می شود که حلق به اصطلاح باشد.
در روایت پنجم از باب 25 صحیحه محمد بن مسلم سئل عن المرأة تکتحل و هی صائمه
زنی سرمه می کشد چطور است قال اذا لم یکن کهلاً تجد له طعماً فی حلقها فلا بأس اگر
سرمه ای نباشد که مزه اش در حلق برود پس میزان در اکل و شرب حلق است.
منتهی گفتیم غیر از عنوان اکل و شرب مسأله ملاک هم مسأله است که هم اکل و شرب
عنوانش باید رعایت شود در مفطر بودنش و هم اگر چنانچه اکل و شرب را هم صدق نکرد
ملاک را دست آوردیم و دیدیم ملاک تحقق دارد آن جا هم همین طور است.
خلاصه نظریه این طور شد، آیا فقط عنوان اکل و شرب است؟ خیر، آیا میزان ملاک
است فقط؟ خیر، آیا اکل و شرب نبود اما همان خاصیت مغذی بودن و رافع عطش بودن این
ها را داشت آیا این اشکال ندارد؟ چرا اشکال دارد، پس چرا در نماز نمی گویید؟ در
نماز ملاکاتش را عرف معمولی نمی فهمند اما اینجا عرف معمولی این را می فهمد و چون
شارع می گوید ملاک صوم این بوده باید این ملاک رعایت شود بر خلاف نظر مرحوم آقای
شاهرودی و آقای بروجردی که این را اختصاص به مغذی دادند و از باب احتیاط هم گفتند
و نه فرمایش مرحوم آقای خوئی که در منعاجشان دارند که اصلا صدق اکل و شرب می کند،
به آمپول اکل و شرب نمی گویند به نظر ما که ایشان فرموده اند.
حالا یک مطلب دیگر، از راه دهان و به قول مرحوم سید از راه دماغ هم می گوید
صدق اکل و شرب می کند آن به جای خودش، ملاکات هم بعضی جاها هست آن هم به جای خودش
اگر چیزی باشد نه تنها اکل و شرب به آن گفته نمی شود اما خاصیت فایده ای که مغزی
باشد یا رافع عطش باشد این را هم ندارد اما بالاخره به داخل رسانده است مثلا فرض
بفرمایید که نیزه ای زد به پهلوی کسی یا یک چاقو زد و چاقو هم داخل ماند اکل و شرب
که نیست یقیناً ملاک مغذی بودن و رافع عطش و این ها هم که نیست پس نه اصل است و نه
ملاک است بنابراین صرف وصول به جوف و باطن کافی نیست، یک چیزی است که دقت می خواهد
مسائل فقهی این طور است.
یک وقتی برایتان عرض کردم ابن سینا که در 54 سالگی گفت چیزی بیش از هجده سالگی
ندارم آن قدر احاطه داشت در جوانی به همه چیز، به همه علوم، گفت به همه آگاهام به
فقه که رسیدم در برابر دریای بی ساحل قرار گرفتم برای اینکه یک عنوان ساده کوچک
خوردن را که همه می فهمند خوردن اما در عین حال این همه صحبت شک و تردید است،
خوردن فقط میزان است؟ خیر، ملاک فقط میزان است؟ خیر، صرف دخول در جوف و بدن میزان
است تنهایی؟ این هم خیر، چاقو برود داخل؟ این هم خیر، نه ملاک است و نه اکل و شرب
است و از این قبیل، این خلاصه مطلب در این بحث بود.
این اول و دوم از مفطرات بود اکل و شرب، سومین مفطر جماع، آمیزش، خصوصیاتی در
اینجا هست باید عنایت شود. اول عبارت عروه را دقت کنید می گوید.
الثاللث الجماع، جماع جمع شدن اما جمع شدن کنایه است از عمل جنسی لذّکر
والانثی برای هر دو مفطر است قبلاً أو دُبراً فرقی نمی کند صغیراً أو کبیراً فرقی
نمی کند حیّاً و میّتاً با مرده باشد یا با زنده فرقی نمی کند واطعاً و موطوعاً
واطی و موطوع هر دو فرقی نمی کند، این راجع به این جماع عنوان کنایی از آمیزش،
آمیزش هم مربوط به آلات تناسلی و قُبُل و دُبر و این ها هست، اگر کسی گوش دیگری را
بگیرد انگشت کند در گوش طرف در دماغ طرف این ها را نمی گویند جماع با اینکه این هم
یک نحوی جمع شدن است ولی این را نمی گویند جماع مطلب معلوم است که منظور چیست بعد
می گوید و کذا لو کان الموطوع بحیمتاً اگر با یک حیوانی نزدیکی کرد فرق نمی کند
عقیده مرحوم سید را می گوییم بل و کذا لو کانت هی الواطی اگر حتی حیوان واطی باشد،
انسان موطوء و حیوان واطی مثل اینکه در افراد منحرف است سگ را می برند و از آن
استفاده می کنند هم واطعاً و هم موطوعاً این جماع و این آمیزش با چه محقق می شود؟
در باب اکل و شرب گفتیم میزان حلق است مثلا اما اینجا میزان را چه بدانیم؟
مرحوم سید دارد یتحقّق بادخال الحشفة او مقدارها این بحث ها یک مقداری ریز شدنش
مشکل است من مقطوعها اگر کسی سالم است مقدار حشفه میزان است اگر بریدند مثلا که
سالم نیست آن مقدار حشفه را از سر آلت این را حساب می کنند و لایقتل باقل من ذلک
به کم تر از این نمی شود مثلا نصف حشفه وارد شود این کافی نیست بل و لو دخل بجملته
اگر نعوذ ندارد کل آلتش را بپیچانند همه را هم وارد کنند این کافی نیست اگر به
مقدار حشفه نشود وقتی جمع کردند و فشار دادند و این ها چیزهای خیلی بزرگ را فشار
می دهند کوچک می شود، خود انسان اگر خُلل و خلدش را جمع کنند می گویند که آن قدر
ریز می شود که به چشم معمولی نمی آید، حالا اگر چنانچه طوری پیچیدند که به مقدار
حشفه نشد این کافی نیست و ان کان لو ان تشر کان بمقدارها و لو اینکه اگر منتشر می
شد و نعوذ داشت به مقدار حشفه که بیشتر هم داشت ولی این اینطور است کافی نیست.
چندتا بحث داریم، اول اینکه راجع به جماع در خود قرآن کریم سوره بقرة آیه 187
احلّ لکم لیلة الصیام الرّفث الی نسائکم حلا
شده بر شما که در شب ماه رمضان نزدیکی کنید با زن هایتان، شب ماه رمضان را گفته
است احلّ مفهومش این است که در روز جایز نیست و الّا قید لیلة لغو بود اول حکم
ظاهرا شب و روز فرق نمی کرده کلا در ماه رمضان باید کناره گیری می کردند ولی مردم
عمل نکردند به این نتوانستند جلوی خودشان را بگیرند یا بالاخره روی هوس و هرچه که
بود نشد قرآن فرمود که علم الله انّکم کنتم تخطادون انفسکم خدا فهمید که شماها به
خودتان خیانت می کنید خلاصه عمل می کنید روز و شب این ها این است که خدا اجازه داد
گفت از این به بعد شب ها اشکال ندارد، احلّ لکم لیلة الصیام الرّفث الی نسائکم هنّ
لباسٌ لکم و انتم لباسٌ لهنّ لباس اشاره به این است که کاری است که کسی نباید
بفهمد حتی از این استفاده می شود بازگو کردنش هم برای دیگران خوب نیست نمی گوییم
حرام است ولی موجبات تحریکات است شاید صلاح نیست که مثلا بگوید من با عیال خودم
این طور و آن طور مثلا انجام می دهم و مانند این ها پوشش یعنی رعایت حجاب اخلاقی
غیر حجاب بدنی، باید رعایت حجاب اخلاقی انجام شود هنّ لکم و انتم لباس لهنّ گفتن
هرچیزی نه تنها لزوم ندارد بلکه خوبیت هم ندارد بعد می فرماید علم الله انّکم کنتم
تختانون انفسکم خدا فهمید شما به خودتان خیانت می کنید یعنی معلوم می شود مصلحت و
ملاک اولی این بوده که در کل ماه رمضان این کار نشود مردمی که این کار را کردند به
خودشان خیانت کردند.
دو جا در قرآن داریم که صریح است مردم به این حکم خدا عمل نمی کنند، یکی در
قضیه نجوا است که فقط حضرت امیر عمل کرد والسّلام و هیچ کس دیگر عمل نکرد که هر
کسی می خواهد با پیامبر سر به گوشی و نجوا صحبت کند باید قبلا صدقه بدهد هیچ کس
عمل نکرد جز حضرت امیر و لذا خداوند هم عفو کرد و حکم را برداشت، یکی هم در همین
مسأله است حکم اولیه این بوده که نه شب و نه روز در این یک ماهه خود دار باشند
حالا برای سلامتی شان بوده یا هر جهت دیگری علی ای حال خدا دید که این ها به مصلحت
خودشان عمل نمی کنند تختانون انفسکم فاعفی انکم گفت حالا شب ها اشکال ندارد.
از این تختانون استفاده می شود که مردم مصالح را خیلی در نظر ندارند تا حدودی
که سختشان نباشد در نظر می گیرند آن جایی که برایشان سخت می شود به مصلحات کاری
ندارد مثل اینکه می گوید سیلی نقد به ز حلوای نسیه این است که خیلی مراعات مصلحت
خودشان را همه جا نمی کنند.
ضمنا استفاده می شود که خداوند هم آن جایی که می بیند مردم رعایت مصلحت را نمی
کنند و به خودشان خیانت می کنند حکم را عوض می کند برای اینکه حکمی که قابل اجرا
نیست چه فایده ای دارد بنابراین در احکامی که قابل اجرا نیست حکم نیاید بهتر است،
گاهی حکم را اول می آورند فقط به خاطر اینکه بگویند که شما ها ظرفیت ندارید و الّا
بیش از این ها باید رعایت شود از باب اینکه به مردم بفهمانند که ظرفیت نیست و از
اینجا باید این را عرض کنیم که اگر در زمان غیبت امام زمان(س) و غیبت همه ائمه
دیگری که اگر غیبت بوده و قدرت انجام تکالیف در ملأ عام نبوده و این ها علی ای حال
اگر چنانچه بعضی احکام بخواهیم اجرا کنیم مردم فرار می کنند به نظر من نباید اجرا
شود از جمله بعضی حدود ما در رساله هم به خصوص یک مسأله ای راجع به این آوردیم چون
روایات دارم حضرت امیر در سال قحطی اصلا حد نمی زد برای اینکه چه بسا مردم نیاز
داشتند نمی شد کاری کرد جلوی نیاز شدید را نمی شود گرفت، هرچقدر هم شما بگویید
دزدی نکن او دزدی می کند و یکی هم در جنگ حضرت هیچ حدی را جاری نمی کرد نه فقط
دزدی را بلکه هیچ حدی را در زمان جنگ جاری نمی کرد می فرمود خوف این معنا هست که
این از ما جدا شود و برود وصل به دشمن شود و تقویت کفر می شود.
پس این ها همه باید رعایت شود و از این آیه به خصوص استفاده می کنیم، از کلمه
تختاتون، عفا انکم هم نشان می دهد که مصلحت آن بود اما چون شما ظرفیت نداشتید ما
رها کردیم عفو است در حقیقت، بعضی از احکام هست که در حقیقت ما در دوره عفو آن
هستیم نه در دوره وضعش هستیم از جمله در باب زکات، زکات برنج حضرت فرمود پیغمبر
عفو کرده از زکات برنج راوی گفت که شنیده ایم که در مدینه برنج نبوده حضرت فرمود
والله برنج بود و والله حضرت رسول عفو کرد اینجا را، حالا عفوش بر اساس این بوده
که مردم اعتنا نمی کردند در آن جا این طور نیست ملاک عفو مختلف است آنجا چه بسا
اینکه زحمت برنج با گندم خیلی فرق دارد و
امثال این ها خیلی چیزها از همین آیه استفاده می شود. علی ای این آیه راجع به اصل
جماع آن مقداری که لازم بود که عرض کنیم.
مسائل مختلفی در اینجا هست، اینجا زن ها را گفته است در این آیه نسائکم، زن ها
اشاره است به حلیله نه نسائکم زن های مؤمنین، نسائکم را دست عرف متشرعه بدهید یعنی
هر کسی با همسر خودش نه نسائکم دیگران، مثلا مثل آیه وضوء است فاغسل وجوهکم یعنی
چه؟ یعنی هر کسی صورت خودش را نه اینکه هر کسی برود صورت دیگران را بگیرد و آب
بزند و دست بکشد و این موارد پس همان طور که در وجوهکم هر کسی وجه خودش است اینجا
هم هر کسی همسر خودش است آن وقت بنابراین درباره دیگران آیه ساکت است با دیگران
یعنی با زن های دیگران یا مسأله انحراف جنسی و لواط به اصطلاح یا مسأله ارتباط با
حیوانات؟ این ها ساکت است در این آیه از روایات و احکام باید استفاده کنیم ما آتکم
الرسول فخزوع و مانهاکم انه فامته، در قُبل مرعه لاخلاف و لا اشکال در اینکه جماع
صادق است نه تنها جماع صادق است جنابت هم صادق است بدون انزال، انزال که به جای
خودش، انزال بدون هیچ چیز هم باشد جنابت است مثل استمناء و مانند این ها، انزال را
کار نداریم اگر صرف ادخال باشد بدون انزال در قبُل مرعه لا کلام و لا اشکال که صدق
جماع می کند و صدق جنابت هم می کند از بعضی روایات استفاده می شود ملاک جنابت است.
در باب 13 از ابواب ما یمسک الصائم روایت اول صحیحه ابوسعید قمّاط سئل
ابوعبدالله(ع) ادعمّن اجنب فی اولّ الیل فی شهر رمضان از امام پرسیدند کسی که در
ماه رمضان در اول شب جنب شد فنام حتّی اصبح خوابید صبح شد قال لاشیء علیه و ذلک
جهتی که اشکال ندارد این است که انّ جنابته کانت فی وقت الحلال جنابتش
در وقت حالا بوده و در شب بوده منظور ما به این است حالا به متفرعات کار نداریم
منظور این است که اجنب و جنابته میزان جنابت است.
روایت چهارم همین باب 13 ان رجل اجنب فی شهر الرمضان میزان جنابت است، روایت
پنجم هم همین طور و روایات دیگر هم هست.
در باب 6 از ابواب من یصح الصوم روایت 5 فی المسافر یدخل اهله و هو جُنب قبل
الزوال میزان همه این ها در جنابت است، در زن آن هم در قُبُل لا کلام و لا اشکال و
لا خلاف که و لو انزال هم نشود به صرف ادخال صدق جنابت می کند و این هم میزان در
افطار است.