بسمه تعالی
یکی از مبطلات روزه عمداً کذب بر خدا و پیغمبر و
ائمه هست، انواع کذب، در امر دنیا یا آخرت به نحو خبر یا به نحو فتوا که به مستند
به آن ها به هر لغطی به کتابت یا گفتار یا اشاره و کنایه، این دروغ ساخته خودش
باشد یا ساخته دیگری و این به طور قطع نسبت دهد به پیغمبر و اهل بیت.
ادله ای که داریم در باب دوم از ابواب ما یمسک بعضی
روایات هم در باب 33 ابواب ما یسمک، بعضی هایش را ببینیم.
روایت اول از باب دوم ما یمسک الصائم موثقه
سماعه البته مضمره است می گوید سألته ولی مشخص است سماعه از امام صادق نقل می کند
زیاد و شاگرد ایشان است، سألته عن رجل کذب فی رمضان در ماه رمضان گفته است قال قد
افطر و علیه قضاؤهٌ حضرت فرمود افطار کرده است روزه اش باطل است و بعدا باید قضاء
کند طرف پرسید که این چطور دروغی است فما کذبته هر دروغی مثلا فرش خانه ام دو متر
است بگویم سه متر است، فرمود یکذب علی الله و علی رسوله(ص) دروغ
بر خدا و پیامبر.
روایت دوم علاوه بر خدا و پیغمبر ائمه را هم ذکر
کرده است باسناده شیخ طوسی عن حسین بن سعید اهوازی عن ابن ابی عمیر عن منصور بن
یونسی عن ابی بصیر سند همه اش خوب است، در منصور یک حرفی است نجاشی توثیق می کند
منصور بن یونس را ثقة من اصحابنا، کشّی این را تضعیف می کند و به اجمالا می گوید
أنا لا اعتمد بروایاته اشکالی هم که برای او هست این است که گفته شده که این با
توجه به اینکه می فهمید موقعیت امام رضا را ولی منکر شد جزء واقفیه قرار گرفت، خود
ایشان روایتی را نقل کرده است که حضرت موسی بن جعفر(س) به من فرمود یا منصور می
دانی که من چه گفتم به پسرم یعنی علی بن موسی امام هشتم گفتم که تو بعد از من
خلیفه و جانشین و وصی من هستی این را عمدا حضرت به منصور می گوید برای اینکه می
داند که بعدها منصور جزء واقفیه قرار می گیرد می خواهد از پیش به او هشدار داده
باشد این را کشی نقل می کند ولی نجاشی می گوید ثقة من اصحابنا به هرحال می گوید
سمعت اباعبدالله(ع) یقول الکذبة تنقض الوضوء دروغ وضوء را باطل می کند و
تفطّرالصائم روزه دار را بی روزه می کند حکم افطار دارد بعد ابوبصیر می گوید قلت
هلکنا پس ما هلاک شدیم، دروغ پیش می آید، روزه باطل است، وضوء باطل است، قال لیس
حیث تذهب اشتباه نرو، هر دروغی را نمی گوییم انّما ذلک الکذب علی الله و علی رسوله
و علی الائمه.
مشابه این روایت در بعضی روایات دیگر هم در این
باب هست و هم در ابواب دیگر، همین باب روایت ششم به جهتی می خوانیم، مرفوعه است
خمسةاشیاء تفطّرُ الصائم پنج چیز است که افطار می آورد الأکل و الشرب، جماع،
ارتماس در آب و کذب بر خدا و پیغمبر و ائمه پس در
بعضی روایات ائمه را هم دارد منتهی اشکال سندی در بعضی از این ها هست.
به هرحال حدود چهار اشکال به روایات باب شده
است، اشکال اول اینکه بعضی روایاتش دارد که و هو صائم روزه دارد است، از جمله همین
منصور بن یونس یک روایتی دیگری نقل می کند که در آن روایت دارد که صائم روایت
چهارم از باب دوم انّ الکذب علی الله و علی رسوله و علی الائمة یفطّرُ الصائم، این
می گوید روزه دار را حکم افطار به او بار می شود ولی یک نقل دیگری همین ابی بصیر
دارد نه یفطرالصائم و هو صائم، من کذب علی الله و علی رسوله و هو صائم نقض صومه و
وضوئه اذا تعمّد می خواهند بگویند این و هو صائم یعنی روزه دار است.
ولی این اشکالی نیست یعنی لولا این دروغ روزه
دار است به هرحال نمی شود دست از روایت کشید، روایت اول صریح است، سألته عن رجل
کذب فی رمضان قال قد افطر و علیه قضاؤه، دیگر ندارد کذب و هو صائم تازه آن هم باشد
منظور معلوم است یعنی می خواهد بگوید که چطور دروغ می گوید با اینکه روزه دار است آدمی
که روزه دار است نباید یک چنین دروغی به خدا و پیامبر ببندد، نمی خواهد بگوید که
الآن هم روزه داری، می گوید چطوری یک چنین کاری می کنی با اینکه درحال روزه هستی،
غرض این یک اشکال که به نظر می رسد که اشکال مهمی نباشد، به علاوه ممکن است منظور
از روزه امساک است یعنی تو که امساک کردی برای خدا نباید چنین دروغی برای خدا و
پیغمبر ببندی.
روایت پنجم بود که عرض کردم من کذب علی الله و
علی رسوله و هو صائم این را بعضی اشکال گرفتند که پس معلوم می شود که روزه دار است
عرض کردم منظور این است با اینکه روزه دارد نباید این کار را کند و یا اینکه چطور
روزه داری و چنین کاری می کنی، به هرحال آن روایت اولی صریح بود که به صرف این
دروغ این افطار محقق شده است، این یک اشکال بود که نمی تواند اشکال درستی باشد.
اشکال دوم اینکه در بعضی روایات دارد که وضوء او
هم باطل می شود، هیچ کسی چنین فتوایی نمی دهد، روایت دوم همین باب 2 الکذبة تنقض
الوضوء و تفطر الصائم دروغ وضوء را هم نقض می کند و روزه دار را هم به حکم مفطر در
می آورد که حضرت فرمود لیس حیث تذهب انّما ذلک الکذب علی الله و علی رسوله و علی
الائمة این را هیچ کس قبول نمی کند پس این روایت گفتند اعتبار ندارد می گوید دروغ
وضوء را هم باطل می کند.
ما زیاد داریم در فقه که چند تا حکم در روایت
هست تقطیع می شود، بعضی احکامش را قبول می کنیم و بعضی احکامش را قبول نمی کنیم به
عبارت دیگر ظهور در روایت معلوم است می گوید ناقض وضوء هم هست ولی چیزی که هست
ادله دیگر می آید آن قسمت را اصلاح می کند یعنی این نقض وضوء حکم تنضیهی می شود معنایش
این می شود، چرا تنضیه هست؟ برای اینکه وضوء یک نورانیت می آورد و دروغ یک سیاهی
قلب می آورد، نقض وضوء به این معنا است که آن آثار نورانیت و طهارت وضوء را تضعیف
می کند و درست هم هست حالا نقض فقهی اگر بگیرید به معنای اینکه وضوء او باطل است
این قسمت را باطل نمی کنیم ولی اگر آن گونه که ما معنا کردیم معنا کنیم که اشکال
هم ندارد یعنی آن وضوء به اعتبار اینکه نورانیت می آورد پاکی باطن می آورد این را
از بین می برد یا تضعیف می کند نظیر اینکه لا یسمه الا المطهرون را چطور معنا می
کنید، حقیقت قرآن را کسی نمی فهمد مگر پاکان نه اینکه حتما وضوء ظاهری، پاک معنوی،
غرض این اشکال هم اشکالی نمی تواند باشد.
اشکال سوم به این روایات گفتند که ادله ما
مفطرات را حصر کرده است در بعضی روایات، قبلا خواندیم در ابواب دیگر که مثلا می
گوید که مفطر پنج تا است یا سه تا است، اگر از جماع و اکل و شرب و این ها پرهیز
کند این کارش درست است و با این حصر نمی سازد که باز بیاییم بگوییم که کذب هم موجب
افطار است، آنجا گفتید سه چیز است، پنج چیز است، این در داخل آن نبود حالا این را
هم می گویید که موجب افطار است این حصر شکن است، آن حصر را شکسته است، جوابش این
است که آن ها مطلق است و این تقیید می زند، آن روایات می گوید که آن سه مورد مفطر
می شوند و حکم مفطر هستند و این می گوید که این هم هست، این در حقیقت اطلاق آن ها
را تقیید می زند.
یک اشکال چهارمی از بعضی کلمات استفاده می شود و
آن این است که در بعضی از این روایات غیبت، وصب این ها را هم موجب بطلان روزه
گرفته است مثلا در همین باب دوم روایت پنجم من اغتاب أخاه المسلم بطل صومه و نقض
وضوؤه فإن مات و هو کذلک مات و هو مستحلٌ لما حرّم الله اگر
کسی از برادر مسلمانش غیبت کند روزه اش باطل است و وضوء اش هم باطل نقض می شود. پس
در غیبت هم این شده است درحالی که هیچ کسی این را فتوا نمی دهد، مثل اینکه در وضوء
فتوا نمی دهند در غیبت هم فتوا نمی دهند پس باید این گونه توجیه کنیم بگوییم پس
افطار و بطلان و این هایی که گفته شده است منظور این بطلان فقهی و این افطار فقهی
نیست یعنی درجاتش کم می شود، همان طور که در وضوء گفتید درجه اش کم می شود اینجا
هم بگویید که با غیبت چطور درجه اش کم می شود با تعمّد کذب بر خدا و رسول هم درجه
اش کم می شود پس این گونه معنا کنیم.
اما ظهور را ما چکار کنیم؟ در هر دو از لحاظ
فقهی ظاهرش این است که اصحاب دارند سؤال فقهی می کنند، مسأله می پرسند نه جنبه های
معرفتی به آن صورت و اگر مسأله فقهی است بنابراین بطل و نقض یعنی ابطال و افطار
بنابراین در وضوء دلیل داریم، در غیبت دلیل داریم که موجب بطلان نیست اما در تعمّد
کذب علی الله و علی الرسول چنین دلیلی نیست ضمن اینکه فقهاء همه فتوا مشهور فتوا
می دهند به بطلان بنابراین نه حصر روایات دیگر جلوی این ها را می گیرد و نه ذکر
نقض وضوء و همین ناقضیت غیبت و نمیمه و این ها.
روایت دهم از باب دوم یا علی وصیت پیغمبر به
حضرت امیر(س) یا علی احذر الغیبة النّمیمة فإنّ الغیبة تفطّر و النمیمة توجبُ عذاب
القبر از
غیبت و نمّامی پرهیز کند، غیبت موجب افطار است و نمیمه هم موجب عذاب قبر است. این
در غیبت و نمیمه اش که گفته است در غیبت موجب افطار است این یا باید توجیه به آن
صورت کنیم که عرض کردیم این کمال را پایین می آورد یا اینکه به هرحال در این عمل
نمی کنیم اما آن قسمت های دیگر که در آن روایات هست آن ها قابل عمل است و مشکلی
ندارد و فقهاء طبق آن فتوا دادند و هست، حالا البته مجموعه این چهار اشکالی که عرض
کردیم موجب شده است که بعضی ها دروغ عمدی را موجب افطار نگرفته اند، در متأخرین
عده زیادی قدما هم یک عده ای از آن ها نقل است که تعمّد کذب را موجب افطار نگرفتند
اما به هرحال اگر اشکال این سه چهار مورد است این ها قابل جواب است و به هرحال اقوا
اگر نباشد احتیاط واجب این است که تعمّد کذب واحد بر خدا و رسول موجب افطار هست.
از مرحوم سید مرتضی نقل است که موجب ابطال نیست،
از مرحوم محقق حلّی هم همین طور نقل است،
علّامه حلّی همین طور، این ها قائل به کراهت شدند تمسّکً به برائت، شک می کند موجب
بطلان هست یا نیست گفتند که موجب بطلان نیست.
این اصل مسأله، اما یک خصوصیاتی و متفرعاتی دارد
که باید این ها را بررسی کنیم اولش اینکه آیا دروغ بر خدا و پیامبر و ائمه بعضی
روایات را دیدیم که ائمه را هم داشت مثل روایت 2/2 و روایات دیگری که خواندیم، آیا
منظور از این دروغ در امور شرعی است؟ مثلا مسأله فقهی؟ بیاییم یک حکمی را نسبت
بدهیم یا اینکه اعم است حتی در امور دنیایی؟ امام فرموده است که بروید در فلان
نقطه بجنگید به دروغ گفته باشد حالا این هم به نوعی امر دینی است ولی به ظاهر
مسأله شرعی نیست مثلا و یک حکم ولایتی است مثلا یا رأساً امور دنیایی امام فرمود
که فردا صبح زودتر بروید بازار و مغازه هایتان را باز کنید مثلا، آیا امور دنیایی
هم کذب بر پیغمبر و اهل بیت این هم موجب بطلان است؟
مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی در حاشیه عروه می
فرماید که بر ما ثابت نیست و از باب احتیاط واجب این طور می گوییم، حرف افرادی مثل
ایشان این است می گویند روایاتی که دارد کذب بر خدا و پیغمبر، پیغمبر یعنی رسالت و
رسالت یعنی از طرف خدا چیزی را می گوید پس می شود شرع و مسائل شرعی، ظهور رسالت
این است تا حدودی هم این ظهور هست وقتی می گوید کذب بر خدا و پیغمبر رسالت این
کلمه رسالت موضوعیت دارد پس یعنی آن که جنبه نقل پیغمبر از خدا هست یعنی مسأله
شرعی نه مسأله دنیایی که بازار را زودتر باز کنید یا دیرتر و مانند این ها یا به
یک نفر بگوید که مثلا به یک نفر بگوید که مصلحت تو این است که این کار را انجام
دهی یا انجام ندهی، این گونه دروغ ها را از کلمه رسالت فهمیده نمی شود اما چیزی که
هست ما داریم که چندان ظهوری هم نیست که بگوییم حتما مسائل شرعی، یک ظهور مائی
هست، بدوی است و الّا پیغمبر، می گویند پیغمبر عنوان اشاره است اگر گفت علیک به
هذا الجالس نمی خواهد بگوید جلوسش دخالت دارد می آید از امام مسأله می پرسد که از
چه کسی بپرسم حضرت اشاره می کند مثلا به زراره می فرماید که علیک و به هذا الجالس
نه اینکه این جلوس دخالت دارد، عنوان مشیر است، اینجا وقتی می گویم دروغ بر
پیغمبر، پیغمبر عنوان مشیر است به این آدم، به این شخص شخیص، به این اشاره است نه
اینکه به خاطر رسالتش پس در امور مربوط به رسالت مثل علیک به هذا الجالس است.
علی ای حال به نظر می رسد که این طوری نیست که
بشکند این کلیت و اطلاق را، البته کسانی بودند می گویند خیر قبول نداریم، قدر
متیقن همان جنبه های شرعی هست از جمله مرحوم کاشف الغطاء، مرحوم کاشف الغطاء رسماً
معتقد است که نسبت به خدا و پیغمبر و اهل بیت در مسائل غیر شرعی اشکال ندارد، حالا
بعضی مثل مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی در حاشیه عروه احتیاط می کنند ولی کاشف
الغطاء فتوا می دهد و می گوید اشکال ندارد عمدا کذب بر خدا و رسول.
روضه ها چطور است؟ روضه بخوانند و دروغ بگویند،
این چطور است؟ این هم روزه را باطل می کند یا خیر؟ روضه خواندن یک وقت است خودش
مصیبت ها را می گوید و یک وقت نقل قول می کند، مصیبت یعنی اینکه می خواهد بگوید که
دشمن ها با نیزه زدند، با شمشیر زدند، مثلا به جای دو هزار زخم می گوید پانصد هزار
زخم زدند به بدن حضرت و از این قبیل، این ها را نقل می کند اما جمله ای را از خود
امام نقل نمی کند، این اشکال ندارد اما اگر طوری باشد که جمله ای را از امام نقل
کند اشکال دارد، مرحوم آقای صدر(رضوان الله علیه) می دانید همه از علماء ثلاثه ای بوده بعد از
مرحوم حاج شیخ حوزه قم آنها حفظ کردند، مرحوم آقای صدر و مرحوم آقای خونساری،
مرحوم آقای حجّت، این ها را زیارت کرده بودیم اما از دور، مرحوم آقای خونساری گاهی
منزل پدری ما آمده بود ولی ما کوچک بودیم، صاحب نماز باران معروف البته نماز باران
خیلی ها خواندند ولی به نام ایشان خیلی معروف شد، اجمالا مرحوم آقای صدر که از
آقایان ثلاث حافظ حوزه بود در مسجد گوهرشاد مشهد برخورد می کند به آقای حاج شیخ
عباس صاحب مفاتیح، آقای شیخ عباس به او می گوید که آقای صدر خواب دیدم که من و شما
داریم روزه خودمان را می خوریم، فکر می کنم که منبرهایی که می رویم اشکال دارد و
حرف هایی که می زنیم اشکال دارد، آقای صدر هم گفت خوشا به حال تو که اقلا خوابش را
می بینی ما که خوابش را هم نمی بینیم، خیلی انسان باید مراقب باشد در نسبت دادن به
خدا و پیغمبر و اهل بیت و به همین جهت فتوا دادن هم مشکل است و لو اینکه در فتوا
نمی گوید که خدا گفته است ولی کانّه این است که حدس نظری من این است، دو نظریه در
فتوا هست:
یک نظریه همین که کسی که حکم به نظرش آمد باید
بگوید و الّا کتمان است و کتمان هم موجب لعن است انّ الذین یکتمون ما انزلنا... من
بعد ما بیّنه فی للناس الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللّاعنون لذا
عقیده شان این است که من فهمیده ام حکم
شرعی این است باید بگویم.
یک نظریه این است که نه هستند دیگران می گویند،
حالا این تعمیه هایی است که آدم بر خودش می سازد مرحوم آقای نائینی با مرحوم آقای
حاج شیخ عبدالکریم حائری که هم مباحثه و هم اتاق بودند این ها همراه آقای آقا سید
محمد فشارکی شاگرد میرزای بزرگ می رفتند در راه آقای نائینی صحبت می کرده و آقای
حاج شیخ ساکت بوده و گفته که من حرف نمی زنم، گفتند شما چرا رساله نمی دهید ما شما
را اعلم می دانیم و این ها، ایشان ساکت بوده دم در که رسیده دو طرف در را گرفته که
این ها داخل نیایند بعد گفته است والله خودم را اعلم می دانم و والله رساله نمی
دهم، تلک دارالآخرة نجعلها للذین لایریدون علواً فی الارض و لا فسادا والعاقبة
للمتّقین، به هرحال دو نظریه هست.
در منبر هم همین است، منبری ها که بیشتر است چون
حالا درس و بحث های حوزوی و فتوا و این ها در یک قشر محدودی است ولی سخنرانی های
عمومی گاهی در قشر چندین هزار نفره است آن وقت کلمه ای گفته شود که حقیقت این طور
نباشد خیلی مشکلات زیاد است.
مطلب بعدی این هست اگر به نحو اخبار از پیغمبر و
اهل بیت باشد معلوم این کذب است و مبطل است اما اگر به نحو فتوا است، یک وقت است
می گوید دریافت من از کلمات اهل بیت این است، یک وقت است می گوید رسماً نظر من این
است و این نظر نظر اهل بیت است به نحو فتوا، این هم همین است بالاخره نسبت می دهد.
یک بحث دیگر اینکه راجع به پیامبر، خدا و ائمه
داریم اما راجع انبیاء دیگر، اوصیاء دیگر یوشع بن نون این ها چطور است؟ روایات ما
فقط خدا و پیامبر و ائمه را دارد که ظاهرش هم ائمه امامان در اسلام است ولی آیا
ممکن است بگوییم که الائمه و همین طور رسول معنای مطلق دارد؟ این دارد کذب بر خدا،
رسول، ائمه، ما فکر می کنیم که رسول یعنی این پیغمبر و ائمه هم یعنی این امامان،
الائمة امامان منتهی امامان به حق، پیداست که امامان باطل که جعلناهم ائمةً یدعونه
الی النار آن نیست، امامان به حق است، رسول از طرف خدا رسول است، هر رسولی در هر زمانی هر رسولی که هست،
بعضی خواستند که این طور بگویند، رسول پیغمبر به متشرعه مخصوصا اطلاق می شود یعنی
پیغمبر اسلام این را همه می دانند، ائمه هم وقتی می گویند ائمه اهل البیت در ذهن
همه در این می رسد، اگر نظر امام اوسع از این ها باشد و سایر انبیاء و اوصیا را می
خواهند بگویند اگر منظور این باشد باید تصریح کنند ولی تصریح نکردند در این روایات،
هیچ کدام از این روایات تصریح نشده است.
بله یک نکته ای هست و آن اینکه اصلا بررسی کنیم
که کذب بر خدا و پیغمبر و ائمه چرا موجب افطار است و روزه را باطل می کند و این
قدر تأکید روی آن هست، ملاک آن را پیدا کنیم، خدا که پیداست اصل عالم تکوّنش با
خداوند هست و دروغ یعنی خلاف واقع نشان دادن اصل این نظم عالم را کانّه در عالم
ادراک به هم می زند، پیغمبر هم به خاطر عصمتش و ائمه هم به خاطر عصمتشان، اگر عصمت
پیغمبر و امام را مورد توجه قرار ندهیم باز نظم عالم به هم می خورد، عالم منظم،
نظم عالم دال بر یک ناظم با شعور است، نظم با شعور از ناظم با شعور دلیل بر اینکه
آن خدایی که نظم با شعور می دهد با حکمت کار می کند اگر با حکمت کار می کند
بنابراین باید برای یک هدفی عالم را درست کرده باشد، هدف از خلقت عالم انسان است
پیداست هم از آیات قرآن و روایات و هم از تاریخ می بینیم که انسان ها از همه عالم
استفاده می کنند اما هدف از خلفت انسان چیست؟ قاعدتاً تکامل و پیوستن به خداوند،
این پیوستن برنامه می خواهد و این برنامه را فقط خدا می داند، مردم در مجالس
شوراهایشان حتی مسائل روزمرّه خود را هم نمی فهمند، هر روز یک قانون می آورند بعد
می فهمند که خلاف دین گفتند و دوباره نقض می کنند، خدا باید برنامه را بدهد این
برنامه خدایی باید بوسیله کسی که معصوم باشد به دست بشر برسد و الّا برنامه
اشتباهی به چه درد می خورد.
پس عصمت هست که اصل عالم را می چرخاند و اصل
عالم را حفظ می کند، اگر عصمت انبیاء و ائمه نباشد برنامه حرکت تکامی بشر خراب است،
به حقیقت نمی رسیم و در حقیقت نظم عالم به هم می خورد بنابراین آن که میزان است
بگوییم عصمت است چون میزان عصمت است پس بقیه انبیاء هم که معصوم هستند به آن ها هم
دروغ گفتند همین طور است، اوصیائشان هم همین طور، دروغ بر پیغمبر و اهل بیت ما
همان طور که موجب افطار است بگوییم دروغ بر بقیه انبیاء و اوصیاء بر عیسی و موسی و
ابراهیم و همه او اصیاء آن ها برای این ها هم همین طور است لذا جای احتیاط دارد،
اگر ظاهر بگردیم به حکم ظاهری فقهی بله رسوله یعنی پیغمبر خاتم، ائمه یعنی ائمه
اهل بیت اما اگر به دنبال ملاک بگردیم بعید نیست در ذهن بیاید ملاک آن عصمت است که
اساس عالم بر پایه عصمت می چرخد، احتیاطش از این نظر خیلی خوب است.
حالا اگر طوری گفت که هم به پیغمبرهای قبلی
خورده است و هم به خود خدا خورده است این هم یک مطلبی است مثلا بگوید شراب حلال
است در شریعت عیسی قطعی است، شریعت عیسی هم به عیسی نسبت داده است و هم به شرع
عیسی، شرع عیسی از طرف خدا آمده است این نسبت خدا هم هست نه فقط به پیغمبر گذشته
بنابراین جای احتیاط اقلاً دارد که بقیه انبیاء و اوصیاء آن ها هم همین طور هستند.
به علاوه اینکه پیغمبر و اهل بیت که نور واحد
هستند اگر عصمت در نظر بگیریم در باب ملاک آن وقت آن ها هم با امامان و این ها نور
واحد هستند منتهی دلیل نداریم از نظر نقلی که بقیه انبیاء هم با پیامبر ما نور
واحد است، خود پیامبر و اهل بیت همان طور که در زیارت جامعه هم می خوانید اشهد انّ
ارواحکم و انوارکم واحده تا آخر این، علی ای حال یک مطلب عرض کنم و آن اینکه آیات
کریمه قرآن می گوید انبیاء مصدّق یکدیگر هستند وقتی به یکی دروغ می بندیم به دیگری
هم دروغ بستیم و مصدق لما معهم حدوداً بیست مورد در قرآن داریم که پیغمبر را با
پیغمبران دیگر و پیغمبران دیگر را با همدیگر همه را می گویند که همه مصدق همدیگر
هستند یصدق بعضه بعضا، در سوره بقره هم که آمن الرسول تا آخر لا نفرّق بین احدٍ
منهم پس مصدق لما احدٌ هست، یصدق بعضه بعضا هست، لا نفرّق بین احد منهم هست، ملاک
اشکال که همان عصمت هست این هم هست، کل نورهم واحد هم که درباره ائمه و پیامبر
بنابراین احتیاط لااقل بسیار بسیار خوب هست در این زمینه.