بسمه تعالی
صحبت در این بود کذب عمدی بر خدا و رسول و ائمه
موجب بطلان روزه هست، ظاهرا از مختصات شیعه هم هست و عامه این عقیده را ندارند، در
یک چیزهای دیگری را به جای این نشاندن عامه مثلا خیلی هایشان فتوا دادند که حجامت
موجب بطلان است و از این قبیل، به هرحال شیعه بیشتر این عقیده را دارند ولی باز
اجماع نیست، در شیعه هم بعضی ها مبطل نمی دانند.
صحبت در این بود که آیا فقط پیغمبر یا سایر
انبیاء هم همین حکم را دارند؟ گفتیم که اگر مبنای کلام رعایت اهمیت عصمت باشد که
ممکن است ملاک این باشد و در همه انبیاء هم جاری است منتهی ظهور کلمه رسوله و
مخصوصا دنبالش والائمة پیغبر خاتم و امامان اهل بیت هست، بالاخره حرف همان است
احتیاط لااقل این است که رعایت شود.
درباره حضرت زهرا(س) مقام حضرت بسیار بالا است طبق
آن روایت منقوله لولا فاطمة لما خلقتکما این روایت گرچه با سند معتبری نقل نشده
است ولی در کتاب های متعددی آمده است و معنایش هم روشن است، لولاک لما خلقت
الافلاک برای اینکه هدف از خلقت یک انسانی است با خصوصیاتی که خدا می خواهد و این
خصوصیات فقط در پیامبر خاتم شد یا بهتر بگوییم که خدا می خواهد انسان متکامل درست
کند و این برنامه می خواهد و برنامه را پیامبر آورده است پس اگر پیامبر و برنامه
اش نبود اصلا خلقت عالم لغو بود بعد خود برنامه نبوت کافی نیست باید عمل شود پس
لولا علیٌ لما خلقتک برای اینکه علی اشاره است به مقام امامت و امامت اشاره است به
مقام اجرا، امامت مقام اجراء نبوت است پس اگر اجراء نبود، امامت نبود نبوت هم بی
خاصیت بود.
بعد امامت و نبوت چه چیزی می خواهند بسازند، یک
انسانی با خصوصیاتی که این مجموعه فقط در حضرت زهرا شده است، از اول خلقت تا پایان
خلقت یک کسی که نطفه منعقده اش از غذای بهشت باشد و بگویند این غذا منحصراً فقط
باید پیغمبر بخورد و مربی او هم پیغمبر باشد و با این خصوصیات جز در حضرت زهرا در
هیچکسی در عالم نشده است و خداوند هم یک چنین موجودی را می خواهد با این برنامه ها
پس لولا فاطمة لما خلقتکما.
حالا یک آقایی که در علوم قرآنی یک قدری کار می
کرد در سفری که از مشهد می آمدیم باهم می آمدیم شاید یک دقیقه صحبت شد راجع به این
حدیث و من هم توضیح دادم که نخواستیم بگوییم حتما سند معتبری دارد معنایش نگویید
خلاف است طبق قواعد است همین را می خواستیم بگوییم بعد دیدیم در یک جایی این آقا
مصاحبه کرده است و گفته است با فلانی البته با اشاره گفته است با فلانی از مشهد می
آمدیم از مشهد تا قم صحبت کردیم و دیدیم که به هیچ صراط مستقیمی نیست یعنی این
روایت را به هیچ وجه نمی شود درست کرد ایشان می خواهد درست کرد، فقط یک دقیقه یا
کم تر صحبت شده بود و من هم گفته بودم هدف این نیست که بگوییم روایت سند معتبر
دارد بلکه خواستم بگویم طبق قواعد است و انکار نکنید لولاک لما خلقت الافلاک برای
اینکه هدف از خلقت تکامل انسان است و این برنامه می خواهد و برنامه را پیغمبر می
آورد، پیغمبر نبود، برنامه نبود لغو بود، برنامه اگر اجرا نشود باز لغو است پس
لولا علیٌ لما خلقتک علی اشاره است به مقام امامت، در زمان پیغمبر خود پیغمبر هم
پیامبر بود و هم امام ولی رسالت بیشتر آن برنامه را می رساند بعد آن رسالت و این
امامت برای اینکه یک انسان با این خصوصیات درست کند و این فقط در فاطمه زهرا شده
است پس لولا فاطمة لما خلقتکما.
روایاتی هم که ملاحظه کردید همه جا حضرت زهرا
محور است هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها در حدیث کسا بنا بر بعضی نقل هایش هست،
در سفر معراج پیغمبر که در بهشت دیده است هست پرسید از جبرائیل این کیست جبرائیل
عرض کرد این فاطمه است تاج سرش مثلا علی هست، گوشواره ها حسنین هستند، توضیح داده
است در روایت معراج دارد. در روایات متعددی حضرت زهرا محور است و آن ها هستند این
اشاره به همین نکته است که لولا فاطمة لما خلقتکما.
حضرت زهرا بسیار بسیار مهم است اما یک مطلبی است
و آن اینکه ما به اعتبار مقام نبوت و امامت را مدنظر داریم و برای چه؟ اولا این را
عرض کنم بد نیست توضیح داده شود، عصمت درجاتی متعدد و متنوعی دارد، اولین درجه
عصمت این است که انسان موفق به گناه نشود و چه بسا خودش هم می خواهد گناه کند اما
نمی شود این خودش یک درجه عصمت است به عبارت حضرت امیر(س) فرمود من العصمة
تعذّرالمعصیة یکی از درجات عصمت این است که انسان نتواند گناه کند خود این عصمت
است، این یک درجه است، درجه بالاتر این است که اختیاراً گناه نکند، درجه بالاتر
این است که خیال و فکر گناه هم نداشته باشد چون ممکن است که گناه هم نکند ولی
دائماً غصه بخورد که کاش گناه می کردم یا به هرحال اختیار نکند گناه را ولی فکرش
را باشد.
در آن داستان شیخ مفید و سید مرتضی و سید رضی همه
می دانید، در کتاب ها هست که وقتی خواست شیخ مفید به این دو شاگردش جایزه بدهد گفت
هر کدام که امتحان بهتر دید که هر دو خوب، رسید به معنویت گفت هر کدام که گناه
کبیره نکردید هر دو دستانشان را جلو آورند، هر کدام صغیره نکردید این از عجایب این
قضیه است که اگر راست باشد این داستان، هر دو دستشان را جلو آوردند بعد فرمود هر
کدام که خیال گناه هم نکردید یکی دستش را جلو آورد، این هم یک درجه بالاتر از عصمت
است.
درجه بالاتر اینکه اصلا خیال که نمی کند و حسرتش
را هم نمی خورد به هرحال همیشه در یک حالت تذکر در این معنا هست و بالاتر اینکه
خداوند هم ضمانت می کند که این گناه نمی کند این مهم است، مخلَص است نه مخلِص، این
درجه بالاترین درجه است که خدا هم ضمانت
می کند عصمکم الله من الزلل و آمنکم من الفطن و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس
اهل البیت و یطهرکم تطهیرا در زیارت جامعه، هفته یک بار حداقل زیارت جامعه را
بخوانید خیلی مؤثر است، به هرحال آنجا عصمکم الله این درباره پیغمبر و امام است
جهتش هم این است که خدا می خواهد برنامه تکامل را به انسان ها را برساند و این
برنامه فقط باید به وسیله معصوم باشد، اگر معصوم نباشد امکان دارد این برنامه به
مردم غلط برسد و خدا کارش را در حقیقت انجام نداده است، خدا اگر بنا هست کارش را
درست انجام دهد باید برنامه حرکت تکاملی را برساند به مردم و این با عصمت پیغمبر و
امام درست می شود، این می شود خدا ضامن عصمت است، ضامن این است که این گناه نمی
کند و اشتباه هم نمی کند.
این در حضرت زهرا نیست برای اینکه حضرت زهرا نه
پیامبر است و نه امام، این برهان اینکه برای حرکت تکاملی برنامه می خواهیم و
برنامه باید به وسیله معصوم برسد و معصوم باید حافظش باشد پیغمبر هست و پیغبر
قانون را می آورد و امام هم بعد از پیغمبر آن برنامه را حفاظت می کند، پیغمبر هم
مکرر فرموده است الائمة بعدی اثنی عشر، امامان بعد از من دوازده تا هستند، شیعه و
سنی این حدیث را نقل کردند و اتفاقاً سنی ها بیشتر این حدیث را نقل کردند، الائمة
بعدی اثنی عشر لذا در آن ماندند که این دوازده نفر چه کسانی هستند بر بنی امیه و
بنی مروان و بنی العباس تطبیق نمی شود کرد، بنی امیه و بنی مروان کم می آورند، بنی
عباس را قاطی کنید خیلی بیشتر از دوازده تا است، در این ماندند که چطور معنا کنند
علی ای حال الائمة بعدی اثنی عشر یعنی این ها هستند که حافظ آن برنامه تکاملی
هستند، حضرت زهرا نه جزء انبیاء هست و نه جزء ائمه ولی یک نکته ای هست و آن اینکه
اگر میزان در اهمیت احترام به انبیاء و ائمه حفظ برنامه هست حضرت زهرا در این
حفاظت کاملا دخالت داشته است، به این معنا که اگر خلافی می دیده قیام می کرده است
و مهم ترین خلاف زیرپا گذاشتن مقام امامت بود که حضرت کاملا مداخله کرد، در
مکاشفاتی هم که انجام شده بوده حضرت زهرا فرمود وقتی سؤال شد که کجا به شما سخت
گذشت فرمود که آنجا که علی را می بردند و از ما کاری ساخته نبود.
به هرحال حضرت زهرا قیام کرد، آن جمله ای که
معروف است که حضرت به حضرت امیر عرض کرد که اشتملت شملة الجنین و قعدت حجرة الظنین
هذا بن ابی قحافه تا آخر آن جملاتی که منقول از ایشان هست که نوعا تصور می شود
یعنی به عنوان اعتراض به حضرت امیر گفته است که شاهد می آورند و بعد حضرت امیر
فرمود که فاطمه جان اگر می خواهی این نام پدرت بماند باید من صبر کنم، می خواهند
بگویند که او اعتراض می کرده و این جواب اعتراض است.
من این طور فکر نمی کنم، فکر می کنم جمله حضرت
زهرا(س) بیان مصیبت است، شما وقتی مصیبت امام حسین را می خوانید یا حضرت زینب
مصیبت برادرش را اگر بخواند نه معنایش اعتراض است، دارد می گوید این مصیبت ها به
سر ما آمده است، خیلی ها این طور تصور می شود حتی بعضی منبری های معروف در گذشته
(ره) می خواهند بگویند به هرحال زن با مرد فرق دارد حتی زهرا این است که آمده است
به امامش اعتراض کرده است، بالاخره امام حضرت زهرا حضرت امیر است می گوید اعتراض
کرده است، من این طور فکر نمی کنم، حضرت مصیبت های وارده را می گوید.
بگذریم اگر این را در نظر بگیریم بله حضرت زهرا
مقام عصمتش به معنای نه فقط گناه نمی کند و خیال گناه نمی کند بلکه به معنای حافظ
دین به این معنا هم هست و لذا زیارت جامعه را برای حضرت زهرا هم می شود خواند، این
هم بد نیست اشاره کنم، برای امام زاده ها هم می شود زیارت جامعه را خواند سیّما
امام زاده ای مثل حضرت معصومه منتهی به عنوان شما خاندان، خطاب السلام علیکم یا
اهل بیت نبوت تا آخر به عنوان خطاب به خاندان، شما خاندان اهل بیت نبوت هستید تا
آخر بنابراین حضرت زهرا هم می شود در این جهت رعایت کرد و بگوییم که احتیاط واجب
لا اقل این هست که کذب به او هم موجب کفر حساب شود.
یک نکته ای عرض کنیم و آن اینکه فتوای خلاف،
مجتهد فتوای خلاف بدهد روزه اش باطل می شود یا خیر؟ نوعا گفته می شود که در فتوا
همه اش استناد به خدا نیست، نظر خودش را می گوید پس بگوییم که این مفطر نیست ولی
در فتوا ظاهرش این است که می گوید من عقیده ام این است که خدا عقیده اش این است،
در این نسبت است، بدون نسبت نیست، وقتی شخص فتوا می دهد در حقیقت این طور می گوید
که من نظرم بر این هست که خدا این طور می گوید، معنای فتوا این است و بنابراین در
زبان روزه خیلی مشکل است این و این حکم افطار پیدا می کند.
ولی نوعاً آقایان گفتند خیر، گفتند که اگر اسناد
به خدا در آن باشد هست خب دلالت الزام آیا معتبر هست یا خیر؟ همه جا ک دلالت مطابق
قدرت تضمن نیست، دلالت التزام هم معتبر است وقتی می گوید فتوای من این است یعنی
التزاماً می گوید برداشت من از کلام پیغمبر این است یعنی به پیغمبر این گونه نسبت
می دهم لا اقل خوب است که در فتوا حتما شاید سرّ اینکه دنبال فتوا معمولا آقایان
فتوا وقتی می دادند آخرش می نوشتند که والله اعلم، والله عالم و مانند این ها اضافه
می کردند شاید نکته اش همین است یا لا اقل بگوید من این طور فهمیده ام شاید اشتباه
کردم نمی فهمم.
مرحوم آقای حاج آقا حسین قمی(ره) آن مردی که
خیلی مراقب بوده که کلامی خلاف نگوید که همه شنیده اید به پیشکارشان گفتند که یک
صورت تلگرافی تنظیم کند برای فوت فلان آقا زاده و تسلیت بگوییم به آن آقا، او هم
نوشت که فوت فرزند جنابعالی مصیبت جانگدازی بود که بسیار متأثر شدیم، ایشان وقتی
خواند گفت که این دروغ است، من خیلی متأثر نشدم بنویسید که قدری متأثر شدم، ایشان
در مجلسی که بوده یکی از ایرانی ها آن جا بوده در کربلا مسأله ای پرسیده و ایشان
هم جوابی نوشته است به محض اینکه این ایرانی رفت بیرون ایشان در فکر فرو رفت که
این جوابی که من دادم معلوم نیست درست باشد و خلاف احتیاط بود از پیشکارش گفت برو
بیرون و این را پیدا کن، گفت آقا من بین این همه ایرانی آمدند کربلا من چطور پیدا
کنم، گفت خواهش می کنم برو، ایشان رفت اتفاقا به اولین کسی که برخورد کرد به همان
شخص بود آورد پیش آقا و آقا فتوا را عوض کرد و طبق احتیاط نوشت بعد خیالش راحت شد،
به هرحال مشکل است، اگر دلالت التزام را معتبر ندانیم مشکلی نیست ولی اگر دلالت
التزام را معتبر بدانیم کسی که فتوا می دهد معنایش این است که یعنی می گوید به
عقیده من خدا نظرش این است و ظاهرا باید مشکل باشد، حالا مرحوم سید از آن هایی است
که دو جور می گوید، می گوید ان کان مع الاستناد، ان کان ندارد دلالت التزام است،
یک اشاره ای کند و بگوید ممکن است من اشتباه کرده باشم و این طور از کلمات فهمیدم
والله اعلم، والله عالم و مانند این ها، این ها مشکل را حل می کند.
ندیدم همه این ها را در کتب عامه شاید تطبّع من ناقص
بود، بدایة المجتهد ابن رشد جلد اول صفحه 280 مفطرات را آورده است، به چشم من
نخورده است، اصلا تعمّد کذب را اصلا ندارند این ها که دروغ بستند و این ها حالا
شاید به عنوان کلمه فتوا چیزی باشد به چشم من نخورده است.
اگر کسی خبر بدهد و کذب است ولی مخاطب ندارد،
خودش در اتاق تنها یک چیزی را می گوید مثل کسانی که تمرین سخنرانی می کنند همین
طور راه می رود و صحبت می کند و چیزهایی را هم به خدا در این صحبت نسبت می دهد این
چطور است؟ بعضی خواستند بگویند که این اشکال ندارد، چرا؟ برای اینکه صدق و کذب
برای خبر است، خبر آن جایی است که به عنوان یک مخاطبی القاء می شود و الّا به چه
کسی خبر بدهم؟ به خودم که خبر نمی دهم ولی واقعش این هست که در روایات ما اخبار
ندارد، کذب دارد آن وقت اگر چنانچه شخصی دروغی گفت این دورغ است و لو بر خودش، اگر
داشت اخبر بکذا بگوییم مخاطب می خواهد اما اخبر ندارد می گوید دروغ و این را دروغ
می دانند و لو دروغ در محیط و در چارچوب خبر واقع می شود، کذب خبر خلاف واقع است،
صدق خبر طبق واقع است و لو در این ها کلمه خبر خوابیده است اما آن محیط است، محیطی
که مثل محیط مکانی، فلانی در این مکان چنین حرفی زد، در این زمان یک چنین حرفی زد،
در محوطه خبری را گفت ولی خود کلمه کذب یعنی دروغ، مطلب خلاف واقع، اگر کسی برای
خودش هم حرف می زند و خلاف واقع می گوید این دروغ است لا اقل جای احتیاطش باقی
است، گرچه خیلی ها منکر هستند و می گویند اشکال ندارد ولی به نظر من این باید این
گونه باشد.
مرحوم آقای حکیم در مستمسک می گوید انصراف دارد
دلیل، دلیل صدق و کذب از آنجایی که اصلا مخاطب نداریم انصراف دارد پس کذب اگر هم
در لغت باشد ولی انصراف یعنی اطلاق دارد ولی منصرف است این اطلاق به آنجایی که مخاطب
داشته باشد ولی به نظر من این انصراف ثابت نیست، عرض کردم در روایات اخبر ما
نداریم، کلمه کذب داریم، کذب اگر چنانچه در کاغذی بنویسد و یا در کتابی بنویسد و
کسی هم این کتاب را نخوانده است، کتاب هایی که شخص چاپ می کند اگر چنانچه مطلبی در
آن بنویسد خلاف واقع این خلاف واقع نیست؟ و لو اینکه هیچ کسی هنوز کتاب را باز
نکرده است و نخوانده است، جای احتیاط دارد حتما، انصراف که ایشان ادعا کرده است به
نظر من درست نیست، مرحوم سید هم فتوا می دهد که اشکال ندارد احتیاط مستحبی قضاء
است ما عرض می کنیم باید احتیاط واجب باشد، این راجع به این مطلب بود.
مطلب بعدی اینکه اگر کسی خبری را از ما پرسید ما
گفتیم نعم درحالی که این خبر خلاف بوده، خبر راجع به کلام پیغمبر و ائمه را عرض می
کنیم، پرسید از ما که این مطلب درست است که امام فرموده است یا پیغمبر فرموده است
بگوییم نعم درست است درحالی که نبوده این ها موجب بطلان روزه هست یا برعکس بگوییم
نخیر درست نیست درحالی که درست بوده این هم موجب بطلان روزه است، روزه خیلی مشکل
است، اصحاب پیامبر نقل است که این ها سنگ ریز در دهانشان می گذاشتند که هر حرفی که
می خواهند بزنند دقیق باشند و دقت کنند که این حرف درست هست یا نیست، ما چون زبان
هایمان بند ندارد متأسفانه همه گونه کلمات صادر می شود.
یک مسأله مرحوم سید عنوان کرده است می گوید اگر
کسی خبر صادق داد، یک خبری داد که درست هم بود بعد گفت کذبتُ دروغ گفتم اینجا هم
روزه اش باطل است، خبر از پیامبر و امام را عرض می کنیم، مطلبی از پیامبر و امام
نقل کرد و درست هم بود بعد گفت دروغ گفتم، دروغ گفتم یعنی پس او را انکار می کند
درحالی که بوده عکسش هم همین طور، خبر کاذب بوده بعد بیاید بگوید که درست گفتم این
خبر صادق است این همان مشکل را پیدا می کند مگر اینکه منظورش این باشد که من خبر
دادن خودم را تکذیب می کنم نه آن واقع مطلب را، این مسأله دیگری است.
در این مواردی که روزه باطل می شود اگر فورا
توبه کند در این قضیه تعمّد کذب آیا مسأله حل می شود؟ نه، چون بالاخره دروغ را گفته
است و روزه به صرف این دروغ باطل است، دروغ بر خدا و پیغمبر و حضرت زهرا و این ها،
خبر در کتاب باشد یا نباشد، در کتب حدیثی باشد یا نباشد، یک وقت است این می گوید
در این کتاب بوده است این مشکلی نیست، یک وقت است خودش یک روایتی را می گوید بعد
می گوید در کتب اربعه آمده است این کافی نیست و مشکل را حل نمی کند، در کتب اربعه
آمده است ولی شما دارید نسبت جزمی می دهید به پیغمبر و ائمه، این مشکل است و روزه
را باطل می کند.
بنابراین بهتر این است که بگوید راوی نقل کرده
است یا فلان کتاب نقل کرده است و الّا این مشکل پیدا می کند، این وقتی یک خبری را
نقل می کند که در کتاب ها حتی در کتب اربعه هست درحالی که این خبر ندارد پس نباید
به طور جزم نسبت دهد این معلوم اما آیا روزه اش هم باطل می شود؟ نمی داند واقع
چطور است روایت در کتاب است این هم روایت را می خواند نمی گوید در فلان کتاب این
طور نقل شده است به عنوان خودش می گوید اما حالا نمی داند که بالاخره این خبر صادق
بود یا کاذب، روزه اش اینجا چطور می شود؟
از نظر حکم تکلیفی نباید این کار را کند برای
اینکه نمی داند نمی تواند نسبت دهد اما اگر حکم وضعی بطلان روزه مترتب بر کذب است
اینکه نمی داند این خبر کاذب است یا صادق پس شک دارد که روزه اش باطل شد یا باطل
نشد، قاعدتاً در اینجاهایی که شک دارد حمل بر صحت، روایتی را گفت که نمی داند درست
است یا غلط چون در کتاب های حدیثی دیده است بعد می آید نقل می کند، نباید نقل کند
الّا به صورت نقل و حکایت از کتاب این معلوم، از نظر حکم تکلیفی همین است و نباید
نسبت دهد اما اگر نسبت داد آیا روزه باطل می شود؟ بطلان روزه مترتب بر کذب است،
کذب باید اثبات شود و این ثابت نشده است بنابراین حمل بر صحت می شود کرد.
ممکن است بگوییم که باید شخص قصد امساک داشته
باشد الآن خبری را که می دهد و نمی داند صادق است یا کاذب این با قصد امساک جور
است؟ قصد باید کند که از امساک از مفطرات، امساک از مفطرات یعنی قصد ندارد که هرگز
خوردن و آشامیدن و چیزهای دیگر را انجام دهد، الآن چیزی را انجام می دهد که شاید
کذب باشد، شاید کذب باشد خلاف امساک است اگر این را بگوید، امساک یعنی حفاظت خود
که این کار را انجام ندهد، مگر اینکه این گونه بگوییم قبل از انجام این کذب، این
خبر با بعد از انجامش فرق می کند، هنوز دروغ را نگفته است این باید نیت امساک کند
که دروغ نمی گویم، باید احتیاط کند چون نمی تواند نسبت دهد، نسبت دادن حرام است، نمی
گوید از فلان کتاب، منشأ فلان کتاب بوده اما این به طور جزم می گوید بنابراین این
اشکال دارد ولی اگر این کار اشکال دار را کرد و انجام داد حالا می خواهد ببیند
روزه اش باطل شد یا نه به نظر من بیشتر می رسد که حمل بر صحت برای اینکه نمی داند
این مبطل انجام شد یا مبطل انجام نشد.
مرحوم امام در حاشیه عروه و همین طور مرحوم آقا
ضیاء گفتند مطلقا صحیح هست، روزه اش درست است کانّه می خواهند بگویند که ما نمی
دانیم که کذب محقق شده است یا کذب محقق نشده است، باید قبلش ایشان باید می گفتند
که امساک وظیفه اش است، اگر می خواهد حتما امساک کند باید نیت کند چیزی که مشکوک
کذب است نمی گویم، این هم مشکوک است، به نظر من بین قبل و بعد یک قدری فرق می کند،
بعضی مثل مرحوم آقای خوئی ایشان فتوا به بطلان می دهد صریحاً، مرحوم امام و مرحوم
آقا ضیاء می گویند حمل بر صحت و روزه اش درست است، ایشان می گویند روزه اش باطل
است، از باب علم اجمالی برای اینکه یک خبری که نقل می کند نمی داند که این طرف خبر
درست است یا آن طرف خبر درست است پس علم اجمالی دارم که یکی از این دو خبر خلاف
است یا این طرفش و یا آن طرفش و مقتضای علم اجمالی احتیاط از هر دو طرف است، نه
این طرفش را خبر بدهم و نه آن طرفش را خبر دهم وقتی خلاف کرد، خلاف دلیل عمل کرده
است، این نظر ایشان است، می خواهد بگوید مقتضای علم اجمالی هم این طرف خبر را باید
احتیاط کند و هم آن طرف خبر را صادقاً و کاذباً هر دو طرف را برای اینکه احتیاط
شود چون یکی از دو طرفش کذب است و باید احتیاط کند، علم اجمالی مقتضی این احتیاط
است بنابراین اگر احتیاط نکرد به مقتضای علم اجمالی بطلان است.
اما این را هم عرض کنم علم اجمالی اینجا تکلیف
است و تکلیف غیر از بطلان است، ما داریم حکم وضعی آن را می گوییم، از نظر تکلیف
باید احتیاط کند اما اگر احتیاط نکرد و این حرف را زد و نسبت به خدا و پیغمبر داد
حالا الآن نمی داند کذب بود یا کذب نبود قاعدتاً باید بگوییم روزه درست است.
دو نکته ای هم هست که این بحث را تمام کنیم، اول
اینکه اگر کتابی نوشت و در آن دروغ بود، دروغ که الحمدالله الی ماشاء الله رایج
است و صفت رایج شده است مخصوصا در رسانه ها الی ماشاء الله، اگر دروغی را نوشت بعد
فورا پاک کرد با آب دهانش یا غیر ذلک آیا این کافی است؟ ظاهرا خیر، دروغ را گفت
حالا دارد پاک می کند ولی دروغ را گفت، قضیه مشکل است.
شبیه این اینکه اگر قرائت قرآن بخواند غلط این
چطور است؟ ظاهراً این هم مشکل است با علم که بدانی، یک وقت است که شک دارد باز حکم
تکلیفی و حکم وضعی پیش می آید، از نظر تکلیفی نباید بخواند، از نظر وضعی بعدا که
خواند نمی داند کذب شد یا نشد صحیح هست، اصل عدم بطلان است ولی اگر می داند این
قرائت غلط است و بخواند این مبطل روزه است و اصلا اگر علم دارد این قرائت درست
نیست از نظر تکلیفی هم این گونه خواندن حرام است، حالا این نباید معنایش این باشد
پس قرآن نخوانیم، معنایش این است که آن جاهایی که شک داریم تحقیق کنیم.
ضمناً این هم اشاره کنم در این موارد اگر به
آسانی قابل تحقیق است باید فورا تحقیق کنیم، در نجاست و طهارت تحقیق نمی خواهد حتی
طبق روایت زراره خون دماغ شدید و دیدید خون به لباس ریخت و یک نگاه کنیم می بینیم
لازم نیست نگاه کنیم ولی این گونه امور که شک مستقر نیست باید تحقیق کنیم، اگر
تحقیق آسان است مستقر شود شک بعد احکام انجام شود.