بسمه تعالی
یکی از مفطرات گفته شده ارتماس در آب، هم از نظر
عقیده اختلافاتی هست و هم از نظر معنای ارتماس و هم از نظر ادله، از نظر اعتقاد
اختلاف در فتوا مرحوم شیخ طوسی در استبصار، محقق در معتبر و شرایع، علامه در مختلف
و منتهی و حاشیه ارشاد، شهید ثانی و صاحب مدارک و بیشتر متأخرین عقیده این ها این
است که ارتماس حرام است ولی قضاء و کفاره ندارد.
در بعضی کتب شیخ و سید در انتصار و قاضی ابن
برّاج بلکه گفته اند که مشهور هم این است، هم حرام است و هم قضاء و کفاره دارد،
مرحوم حلبی ابوالصلاح صاحب کافی و بعضی متأخرین می گویند حرام است، قضاء دارد و
کفّاره ندارد، ابن ابی عقیل و یک قول مرحوم سید مرتضی و ابن ادریس کلاً گفتند
کراهت، از کلمات بعضی معاصرین هم استفاده می شود کراهت.
از محشین عروه هم باز در آن ها هم به اختلاف
هست، مرحوم آقای خونساری معتقد است که حرام است ولی قضاء ندارد، مرحوم آقای
حجت(ره) می گوید کفّاره ندارد، این نظر اقوال چقدر اختلاف است، از نظر روایات بعضی
روایات دارد که فقط نهی است که ظاهرش این است که حرام، در باب سوم از ابواب ما
یمسک روایت 8 این طور دارد لا یرتمس الصائم و للمحرم رأسه فی الماء آدم
روزه دار و همین طور کسی که احرام بسته است سرش را نباید در ارتماس در آب کند، این
روایت هشتم از باب سوم که نهی است، بعضی دیگر هم دارد که نهی است، نهی را هم همان
حرمت بگوییم.
بعضی همین نهی را ارشاد گرفتند به فساد نه فقط
حرمت، بعضی روایات تصریح دارد که این موجب افطار است از جمله باب اول روایت اول
صحیحه محمد بن مسلم لا یضرّ الصائم ما صنع اذا اجتنب ثلاث خصال اگر
از سه کار پرهیز کند دیگر هرکاری کرد مشکلی نیست، طعام و شراب یکی، نساء هم دو،
ارتماس در آب هم سه، ظاهرش این است که این سه مورد مضر است، این سه مورد ضرر دارد
و ضرر به روزه یعنی افطار.
صریح تر از این در باب فساد و ضرر زدن باب دوم
روایت ششم عبارت این است خمسة اشیاء تفطّرالصائم پنج چیز است که روزه دار را به
افطار می رساند الأکل و الشّرب والجماع والارتماس فی الماء والکذب علی الله و
رسوله والائمة منتهی این روایت مرفوعه است،
صدوق در خصال عن محمد بن حسن ظاهرا ابن برید عن صفّار عن احمد بن ابی عبدالله یعنی
برقی عن ابیه ابو عبدالله برقی آن وقت برقی باسناده رفعه الی ابی عبدالله این
مرفوعه هست که یکی از چیزهایی که افطار است ارتماس است.
از بعضی روایات شاید بتوان استفاده کراهت کرد،
باب سوم روایت نهم را ببینید یکره للصّائم ان یرتمس بالماء صحیحه هم هست، باسناده
شیخ طوسی عن علی بن حسن بن فضال عن محمد بن عبدالله عن عبدالله بن سنان عن ابی
عبدالله(ع) قال یکره للصّائم ان یرتمس بالماء البته
کراهت در اصطلاح شرعی به معنای اعم از حرمت و کراهت اصطلاحی می آید ولی بیشتر به
همان کراهت معنا می دهد پس آن قدر هم در اقوال و هم در روایات اختلاف است.
از بعضی روایات هم به خصوص استفاده می شود که
هیچ اشکال ندارد از جمله این روایت، باب ششم روایت اول، شیخ طوسی باسناده عن سعد
بن عبدالله اشعری قمی عن عمران بن موسی، عمران بن موسی متعدد داریم ولی به قرینه
اینکه سعد از او نقل کرده است و استاد سعد است عمران بن موسی قمی است که ثقه هست عن
محمد بن حسین یعنی ابی ختّاع عن عبدالله جبلّة عن اسحاق بن عمّار به خاطر اسحاق
موثقه است روایت معتبر است قلتُ لابی عبدالله(ع) رجلٌ صائم ارتمس فی الماء متعمداً
عمداً سرش زیر آب رفت علیه قضاء ذلک الیوم آیا قضاء دارد؟ قال لیس علیه قضاء، قضاء
ندارد و لایعودنّ ولی دیگر این کار را نکند، این
به خوبی استفاده می شود که قضاء ندارد و وقتی قضاء نداشت کفّاره هم به طریق اولی
ندارد.
لذا خیلی ها به خاطر این روایات فتوا به کراهت
دادند، می گویند که احتیاط خوب است ولی قاعده فقهی و جمع بین ادله این است که
بگوییم کراهت، به خاطر این روایت و آن روایت قبلی که خواندیم نوع سوم، اولاً خود
این روایت را معنا کنیم اول تا ببینیم جمع روایات چکار کنیم، رجلٌ صائم ارتمس فی
الماء متعمداً، متعمداً یعنی چه؟ یعنی عمد الی الموضوع والحکم؟ یعنی می داند که
الان دارد ارتماس می کند و می داند که ارتماس هم خلاف شرع است و خلاف روزه است،
این است؟ این خیلی به نظر بعید است برای اینکه یک آدمی که روزه گرفته است و می
خواهد امتثال کند فرمان خدا را بعد می داند ارتماس این را باطل می کند، هم توجه به
موضوع دارد و هم توجه به حکم عمداً زیر آب می رود خیلی به نظر بعید است از یک
مسلمانی که توجه دارد، پس منظور از متعمداً نه عمد به موضوع حکم هر دو، عمد به
موضوع است یعنی فراموش نکرده است می داند که روزه است اما حواسش نیست یا نمی داند
این حکمش اشکال دارد، یا ناسی است که حکم را فراموش کرده است یا اصلا نمی دانسته
است که حکمش این است رفت زیر آب، عمد به موضوع و حکم هر دو خیلی بعید است، از یک
آدمی که در مقام امتثال است آن هم روزه و به سختی بلند شود سحری استفاده کند و بعد
هم روزه بگیرد و خوابش را بزند این خیلی بعید است، این متعمداً عمد به موضوع می
شود یعنی حواسش هست که ارتماس دارد می کند، باتوجه به ارتماس می رود زیر آب اما
حواسش نیست که این ارتماس مضر به روزه هست بنابراین جهل می شود و آن وقت از بحث
خارج است و مهم هم این روایت است.
به نظر ما این روایت ضرری نمی زند به آن روایات
دیگر به خاطر همین جهت که عرض کردم که از روایت استفاده نمی شود که عمد به حکم و
موضوع هست. به این بیان که من عرض کردم اصلا این تعارض با آن ها ندارد برای اینکه
این جهل را می گوید و طبق حدیث رفع است، رُفع ما لایعلمون یا رُفع نسیان این ضرری
به آن روایات دیگر ندارد پس تعارضی نیست اصلا، آن روایات می گفت اشکال دارد و این
که می گوید اشکال ندارد این در مورد نسیان یا جهل را می گوید و از بحث خارج است.
این را هم عرض کنم اینکه اگر هم این را قبول
نکنید یک مطلبی در ذهن هست و آن اینکه این روایت از باب تقیه صادر شده است.
مرحوم آقای خوئی(ره) عقیده شان این است این
روایات تعارض دارد، این روایت توجه به این نکته نکردند که تعمداً عمد به موضوع است
به طوری که ما بیان کردیم، رسماً این روایت می گوید عمداً این کار را انجام دهد
باطل نیست، آن روایات می گوید باطل هست منتهی آن روایات را مقدم می داریم، چرا؟ به
شهرت، از جمله جاهایی که مرحوم آقای خوئی با اینکه عقیده شان این است که شهرت نه
موهن است و نه جابر و در فقه عقیده ایشان این است که ما نمی توانیم شهرت را جابر
ضعف سند بدانیم یا چه بدانیم، ایشان اینجا آن روایات را مقدم می داند فقط به خاطر
شهرت، حالا البته جابر و موهن مربوط به ضعف سند و این ها هست اما بالاخره شهرت را
چیزی حساب نمی کنند به آن معنا ولی اینجا به خاطر شهرت گروه روایات اول که می گوید
اشکال دارد او را مقدم می دارند.
صرف از نظر شهرت در عامه بعضی ها معتقدند که
ارتماس نه تنها قضاء و کفّاره نمی آورد افطار و بطلان هم نمی آورد از جمله حنابله،
عقیده حنابله این است، احمد حنبل که ارتماس نه حرمت دارد و نه قضاء و کفاره دارد
فقط همان کراهت است پس شهرت داریم، مخالفت با عامه هم داریم حالا کدام مقدم هستند،
شهرت اصل است یا مخالفت با عامه این مهم نیست چون هر دو اینجا هست، این روایتی که
می گوید که صحیح هست و اشکال ندارد هم خلاف مشهور است و هم موافق با عامه است، یکی
از مرجّحات شهرت است و یکی هم مخالفت با عامه بنابراین این روایتی که می گوید
اشکال ندارد را طرد می کنیم.
شهرت را چه دلیلی داریم بر اینکه شهرت مرجّح است؟
چونکه آن که در مقبوله عمر بن حنطله هست که یجیع عنکم خبران از عمر بن حنطله به
حضرت عرض کرد گاهی دو روایت از شما می رسد و این ها باهم متهافت هستند چکار کنیم؟
حضرت اول این را فرمود خُذ بما اشتهر بین اصحابک به مشهور عمل کن منتهی انّما
الکلام در اینکه شهرتی که در آن روایت هست یعنی چه، شهرت دو معنا دارد، یک شهرت
اصطلاحی است که ما می گوییم یعنی فتواء این ها بیشتر است و آن طرف کم است، این یک
معنا اما یک معنای شهرت، شهرت لغوی است، شهر سیف یعنی شممشیری که شما در باب محارب
چه می گویید، محارب می گوییم حکمش اعدام است، محارب چه کسی است؟ شهر سیف، شمشیر را
بکشد علنی آن شهرت به این معنا است که ما اینجا می خوانیم بلکه به معنای وضوح است،
شمشیر را از غلاف کشید و علنی می خواهد بجنگد یا می خواهد ارعاب جامعه کند، آن
وضوح است، حضرت هم در مقبوله عمر بن حنزله دنبال اینکه می گوید خُزب ماشتهر بین
اصحابک می فرماید فانّ مُجمع علیه لا ریب فیه، مشهور را بگیر برای اینکه آن که
اجماعی است هیچ ریبی در آن نیست، اجماع که ربطی به شهرت ندارد، پس معلوم می شود از
آن اشتهر که در اول جمله مقبوله فرموده است منظور از اشتهر اجماع است نه شهرت به
این معنا، وضوح است، معنای لغوی شهرت نه معنای اصطلاحی شهرت.
اما چیزی که هست یک روایت دیگر هم داریم در باب
اخذ به شهرت آن سند ندارد، مرفوعه زراره است که حضرت فرمود اخذ به شهرت کن منتهی
سند ندارد، اما چیزی که هست صرف نظر از این دو روایت که یکی مرفوعه و یک مقبوله،
این به اصطلاح یک اماره عقلائی است که وقتی شاگردهای یک مکتبی یک انسانی بیشترشان،
قاطع این ها می گویند ما بودیم منظور آن گوینده این بوده عقلاء نمی روند دنبال
جواز، حالا فرض کنید در غیر فقه، در غیر مباحث مربوط به ما من باب مثال انیشتین یک
جزوه کوچک سی صفحه ای دارد راجع به نظریه نسبیت در همه جا، در فیزیک و جاهای دیگر،
بحث بسیار عمیق و دقیقی هست اما بحث می شود که منظورش از این نظریه نسبیت چیست،
حالا اگر شاگردها قاطعشان بگویند ما بودیم منظورشان این است و دو نفر هم بگویند
نخیر منظور آن است یا کتاب های بعدی نوشته اند منظور آن، هیچ کسی قبول نمی کند،
نظر آن شاگردهایی که بیشترشان این طور گفتند مشهور است و آن را مقدم می دانند،
بگوییم عقلائی است نه به خاطر مقبوله عمر بن حنزله و نه به خاطر مرفوعه زراره ولی
عقلائی است که وقتی بیشتر این طور می گویند این مقدم است.
به هرحال کسانی مثل مرحوم آقای خوئی می گویند
روایات متعارض است منتهی تقدیم می داریم آن روایاتی را که می گوید اشکال دارد به
شهرت و مخالفة العامة یعنی پس این تقیه بوده است، آن گونه که ما بیان کردیم اصلا
تعارضی نیست، این جهل و نسیان را می گوید و طبق حدیث رفع این اشکال ندارد، بنابراین
به نظر می رسد که اصل مسأله روشن است.
این روایتی که می گوید این کار را نکن خواندیم
عبارت ها را صحیحه محمد بن مسلم رسماً می گفت این ضرر دارد بعضی روایاتش می گفت
این کار را نکن لذا اختلاف شد، مرحوم آقای حجت گفت که می گوید کفاره ندارد، مرحوم
آقای خونساری می گوید قضاء ندارد خواه نا خواه کفاره هم ندارد، مشهور می گویند که
قضاء و کفاره دارد اولا کراهت نمی شود گفت طبق این روایات به علاوه وقتی حضرت در
روایت صحیحه محمد بن مسلم 1/1 فرمود که لا یضرّ صائم ما اجتنب ثلاث خصال در این سه
تا ضرر است، ضرر صائم یعنی چه؟ وقتی می گویند برای روزه دار ضرر دارد نمی خواهد
بگوید برای مزاجش گیر است، این را که نمی خواهد بگوید پس ضرر از نظر حکم شرعی،
وقتی امام می گوید ضرر از نظر حکم شرعی، و ضرر از نظر حکم شرعی یعنی وظیفه انجام
نداده است یعنی قضاء دارد اگر عمدی هم هست خلاف کرده است و کفاره دارد.
بنابراین به نظر ما همان که مشهور فرمودند هم
قضاء دارد و هم کفاره دارد مشکلی از این نظر نداریم، اساساً در روایاتی هم که قضاء
و کفاره ندارد فقط می گوید نکند این کار را، حتی همان روایتی که می گفت درست است دنبالش
دارد و لا یعودنّ دیگر تکرار نکند و این کار را انجام ندهد، نهی در عبادت موجب
فساد است بنابراین و ظاهرش هم در شرطیت است نه فقط تکلیف نفسی یعنی این کار را نکن
که روزه ات خراب است بنابراین به نظر می رسد که این فتاوای دیگر شاذ است و نباید
اعتنا کنیم.
این بحث حکم بود و ظاهراً مشکلی نداریم، یک بار
دیگر روایات را ببینیم، 1/1 که صریحا گفت این ضرر دارد، باب 2 روایت ششم صریح بود
در افساد، روایت این بود تفطّر الصائم صریح بود که روزه باطل است، باب سوم روایت
نهم ظهور داشت در کراهت این را اشکال کردیم که یکره للصائم ان یرتمس بالماء گفتیم
یکره صریح نیست در کراهت اصطلاحی ما ضمن اینکه محمد بن عبدالله یادم نبود که چه
کسی است، روایت هشت باب سوم این هم داشت لا یرتمس الصائم و للمحرم رأسه فی الماء
صحیحه حقیص بنابراین جمعش را که حساب کنیم خیلی روشن است که باید بگوییم موجب بطلان
است، قضاء دارد و قاعده اش این است چون عمد باشد کفّاره هم دارد که بعدا می خوانیم
تمام مفرعات وقتی با عمد است کفاره دارد بعدا بحثش می آید.
حالا ارتماس یعنی چه؟ و آیا ارتماس حتما باید در
آب باشد؟ ببینیم که چطور است، آیا میزان در ارتماس غمس جمیع البدن است که همه بدن
زیر آب برود که پس بنابراین اگر چنانچه سرش را فقط در آب داخل کرد و بدن بیرون بود
بگوییم این اشکال ندارد میزان غمس همه بدن است، مرحوم علامه در منتهی این طور معنا
کرده است، میزان غمس همه بدن، اگر چنانچه همه بدن رفت زیر آب این مبطل است ولی اگر
چنانچه سر را فقط زیر آب کرد و بدن بیرون بود این را می گوید اشکال ندارد یا
بگوییم هم همه بدن و هم خصوص رأس، مشهور این است همه بدن زیر آب برود که سر هم
رفته است اگر همه بدن نرفته است سر فقط رفته است این را هم می گویند باطل است،
عقیده مشهور این است.
بعضی ها مثل مرحوم شهید در دروس مردّد است در
این مسأله که آیا غمس جمیع البدن را بگیرد یا ملاک را سر بگیرد، مرحوم سید بحث را
عنوان کرده است در طی چندین مسأله، این ها بحث موضوعی است.
اولین مسأله اش اینکه سر منظور ایشان سر را
گرفت، عبارت این بود الارتماس فی الماء سابع هفتمین مفطر ارتماس و یکفی فیه رمس
الرأس همین که سر را زیر آب کند کافی است و لو مع خروج سائر البدن و لو بدن بیرون
از آب سر را فقط آب کند یکفی حالا دفعة سر را زیر آب کند یا تدریجاً کم کم سر را
زیر آب ببرد که در یک لحظه همه سر زیر آب باشد اما اگر علی التعاوق، و لابأس برّمس
علی التعاوق یعنی اول این طرف سر را زیر آب می کند و بعد می آورد بیرون و این طرف
دیگر را زیر آب می کند این اشکال ندارد.
اما سر یعنی چه؟ می گوید والرأس ما فوق الرقبة
بالای گردن به تمامه یعنی صورت جزء سر است، در این مسأله بعضی ها قبول ندارند از
جمله مرحوم آقای میلانی در حاشیه عروه عقیده ایشان این است که سر مقابل صورت یعنی
همان قسمتی که موی سر هست و این ها ولی مشهور این نیست، مرحوم سید هم تصریح می کند
الرأس ما فوق الرقبة ما هم در معلقات داریم که ظاهر عرف از رأس این است اگر سر را
مقابل وجه گفتند منظور خصوص سر بدون صورت است ولی سر که می گویند یعنی سر و گردن
لذا در غسل هم دیدید وقتی می گوید که می خواهید طرف راست و طرف چپ را بشورید از
باب احتیاط و مقدمه علمیه و این ها یک مقداری از سر و گردن هم در طرف راست و چپ
نیت کنید، این مقدار از سر و گردن یعنی چی؟ یعنی صورت خارج است؟ این که نیست، وقتی
سر می گویند کلاً ما فوق گردن یعنی صورت هم جزئش است، خلاصه صورت جزء سر حساب می
شود عرفاً این طور است مگر آن جایی که مقابل صورت بگویند مثلا بگویند سر و صورت،
آن وقت سر مقابل صورت است ولی سر همین طوری صورت را می گیرد.