بسمه تعالی
روز چهارشنبه است و جمله ای در زیارت جامعه
کبیره هست فکر کردم که این را یک قدری دقت کنیم خوب است، یا ولی الله در پایان
زیارت، اولا می دانید زیارت جامعه کبیره بهترین زیارت نامه در مسیر تولی است
چنانکه عاشورا بهترین زیارت نامه در مسیر تبرّی است، یا ولی الله انّ بینی و بین
الله عزّ و جل ذنوباً لا یأتی علیها الّا رضاکم فبحقّ من ائتمنکم علی سرّه و استرعاکم
امر خلقه و قرن طاعتکم بطاعته لما استومصبتم ذنوبی و کنتم شفاعائی، ولیّ خدا بین
من و خدا گناهانی است که هیچ راهی جز رضایت شما اهل بیت وجود ندارد، خیلی جمله
جالبی است، برای گناهی که عبد درباره خدا مرتکب شده است راه نجات فقط یک راه است و
آن هم رضایت اهل بیت بعد می گوید به حق آن خدایی که به شما یک چنین مقامی داده است
این مقام چیست؟ استرعاکم امر خلقه امور خلق را کلاً به شما سپرده است، این امر
خلقه هم ایجاد را می گیرد، هم تکامل و ترقّی را می گیرد و هم حفاظت و قضاء حوائج
را می گیرد همه چیز، همه امور خلق را خدا به شما سپرده است، جمله بسیار مهمی است.
یک روایتی داریم از حضرت امیر(س) نقل شده است
النّاس صنائعنا و نحن صنائع ربّنا مردم ساخته ما هستند ما ساخته خدا، در آن جا
صحبت این است که صنعت به چه معنا است ما ساخته خداییم و شما ساخته ما ایجاد را می
گویید یا تربیت را می گوید؟ بیشتر به نظر می رسد صنعت غیر خلقت است بنابراین آن
مسأله تربیت است، الناس صنائعنا یعنی مردم را ما باید بسازیم و تربیت کنیم و نحن
صنائع ربّنا یعنی خدا ما را ساخته است، خدا اهل بیت را ساخته است معلوم، عصمکم
الله من الزلل و آمنکم من الفطن و طهّرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس اهل البیت و
طهّرکم تطهیرا امر تربیت، تربیت اهل بیت به وسیله خدا است، خدا هست که روی صحبتی
که قبلا هم شد نبوت و امامت را خدا تضمین می کند که این ها لغزش ندارند اما خلق را
ندارد در آن نحن صنائع ربّنا و الناس صنائعنا خلق ندارد ولی این و استرآکم امر
خلقه امور مخلوق، امور مخلوق بعد از فرض مخلوق اگر باشد یعنی به ایجاد کار نداریم
بعد از ایجاد همه چیز، اما اگر خلق به معنای عور و مشارفت است، امور مخلوقات کلاً
یعنی ایجاداً، تربیتاً، تکاملاً در قوس صعودی و قوس نزولی هر دو به دست شما سپرده
شده است، این همانی است که در مبنای قاعده الواحد لا یستر انّ الی الواحد حتی خلقت
این عالم، خلقت این انسان ها، همه این چیزها به وسیله انوار اهل بیت عصمت و طهارت
است.
به عبارت دیگر اینکه مرحوم صدر متألهین در شرح
اصول کافی دارد که با برهان بر ما ثابت شده است که انوار پیامبر و اهل بیت علّت
ایجاد هستند، علت فاعلی نه علت غائی، علت غائی که مسلّم است که هدف از خلقت کل
عالم یک انسان هایی بوده مثل چهارده معصوم، این علت غائی است اما ایشان می گویند
علت فاعلی اصلا آن ها وسیله ایجاد هستند، از روایات متعددی استفاده می شود و این
جمله آخر زیارت جامعه هم همین است، به قصد توجه اعاده کنیم و در ذهن داشته باشیم،
یا ولی الله انّ بینی و بین الله عزّ و جل ذنوباً لا یأتی علیها الّا رضاکم و اهل
البیت فبحقّ من ائتمنکم علی سرّه این سر چیست؟ به حق آن خدایی که شما را امین سرّ
خودش قرار داد، این سرّ آیا نبوت است، امامت است؟ او که سرّ نیست همه می دانند که
خدا پیغمبری دارد و امامی دارد، آیا مقام باطنی امامت و نبوت است یا اسرار دیگری
بین خدا و اهل بیت است؟ نمی دانیم، فبحقّ من ائتمنکم علی سرّه واسترآکم امر خلقه و
قرن طاعتکم بطاعته لم مستوهبتم ذنوبی و کنتم شفاعائی، این چند جمله ای به تناسب
چهارشنبه گفتیم.
روایات می گیرد ارتماس مضر است، خواندیم لا یضرّ
الصائم شیءٌ اذ اجتنب ثلاث خصال که یکی ارتماس است، خواندیم روایاتش را، حالا
ارتماس به چه معنا است؟ فرو رفتن در آب، فرو رفتن در آب یعنی تمام بدن یا سر، به
چه معنا است؟
در خیلی از روایات فقط دارد ارتماس فی الماء،
فرو رفتن در آب، باب اول روایت اول ارتماس فی الماء خواندیم این ها را دیگر معطل
نشویم، در باب سوم روایت اول، چهارم، نهم، همه ارتماس فی الماء نمی گویید ارتماس
بدن یا سر این ها را ندارد، در روایت دوم از باب سوم روایت این است و لا یغمس رأسه
فی الماء غمس الرأس و همچنین در روایت هفتم و هشتم از باب سوم لا یرتمس الصائم و
للمحرم رأسه فی الماء، روایت هفتم هم و لا یرمس برأسه یا رأسه، در باب سوم روایت
ششم انغماس، ان الصائم یستنقع فی الماء در آب بنشیند قال لابأس اشکال ندارد در آب
بنشیند ولکن لا ینغمس، انغماس نباشد و فرو نرود اما زن حکمش فرق می کند، حتی در آب
ننشیند والمرأة لا تستنقع فی الماء در آب نشیند چرا؟ لأنّها تحمل الماء بقُبلها از
طریق قبل آب را جذب می کند.
حالا چی بگوییم؟ میزان را بدن بگیریم یا رأس
بگیریم؟ مرحوم علامه در منتهی می گوید بدن میزان است، چرا ایشان اینگونه فرموده
است کانّه می خواهد بگوید یک مطلق داریم و یک مقیّد ولی معلوم نیست که بحث اطلاق و
تقیید باشد، رأس نباید شود و جمیع بدن هم نباید شود، اگر این باشد رأس در ضمن بدن
می شود بدن میزان است اما اگر دو تا بگیرد ظاهر حرف علامه در منتهی این نیست و می
خواهد بگوید میزان بدن است و این روایاتی که رأس را به خصوص گفته است، این را چطور
ایشان جواب می دهد، روایاتی که کل شخص را می گوید و لا یرتمس می گوییم بدن اما به
خصوص رأس را دارد ممکن است بدن در آب نرود اما رأس در آب برود، بیرون ایستاده است
و سرش را زیر آب می کند، مشهور می گویند میزان رأس است، حرف این ها به ظاهر درست
تر است برای اینکه اطلاق و تقیید است، آن روایات می گفت ارتماس در ماء نکند این می
گوید ارتماس به رأس نکند، این اطلاق و تقیید است.
حالا در سر هم یک مطلب دیگری هم هست و آن اینکه
یک منافذی، گفتیم سر یعنی سر و صورت به این معنا گرفتیم، در این سر و صورت یک
منافذی است که آب را جذب می کند از طریق چشم، از طریق گوش، از طریق دماغ، این ها
منافذی است که آب جذب می شود، روایت درباره زن ها گفت که استنقاع نکند یعنی در آب
نشیند برای اینکه از طریق قُبل آب را جذب می کند، مرد قبل ندارد اما چیزهای دیگری
که دارد بالاخره می تواند آب را جذب کند پس بگوییم که همان طور که زن نباید بنشیند
چون ممکن است جذب کند در سر و صورت هم میزان این منافذ است یعنی طوری نباشد که گوش
و چشم و دماغ، این ها زیر آب برود پس سر به ما هو سر بگوییم موضوع نیست.
مرحوم شهید اول در دروس مردد است که چه بگوید،
حالا به هرحال به نظر می رسد که خصوص منافذ معلوم نیست دلیل داشته باشد، درست است
از آن روایت استفاده ملاک می شود ولی چندان ظهور قوی ای ندارد، روایت ششم از باب
سوم عرض کردم این بود ان الصائم یستنقع فی الماء روزه دار بنشیند در آب قال لا بأس
برای اینکه قُبل ندارد که جذب کند و لکن لا ینغمس فرو نرود در آب، ظاهرش این است
به تمام بدن بعد می گوید والمرأة لا تستنقع فی الماء زن ننشیند لانّها تحمل الماء
بقبلها از طریق قبل جذب آب می کند، اگر این را میزان بگیریم پس میزان جذب است، پس
نه بدن میزان است نه سر میزان است، منافذ میزان است، گوش و چشم و دماغ و این ها
نباید فرو برود در آب که مبادا جذب شود اما چون ظهور قوی ای ندارد، دارد که درباره
زن این کار را نکند چون آب از قبل وارد می شود ولی یک ظهور قوی ای ندارد که میزان
بگوییم منافذ هست با توجه به اینکه در آن روایات سر دارد، احتمال این معنا که
بگوییم سر را گفته است برای منافذ، این احتمال است، این طور نیست که ظهور عبارتی
قوی ای بدهد و لو این روایت عرض کردم درباره زن این تعبیر را دارد در ذهن می آید
اما ظهور قوی ای ندارد بنابراین میزان خصوص منافذ نیست، میزان سر هست.
مرحوم سید هم یک عبارتی این طور دارد در یکی از
این مسائل ایشان، مسأله 32 لو ارتمس فی الماء به تمام بدنه الی منافذ رأس و کان ما
فوق المنافذ من رأس خارجاً من الماء کلاً أو بعضاً لم یبطل صومه علی الاقوا این
قسمت اول مسأله، اگر به تمام بدن در آب برود تا منافذ ولی منافذ به بالا بیرون از
آب است یعنی گوش و چشم بیرون از آب است این اشکال ندارد برای اینکه همه سر و صورت
هم زیر آب نرفته است اما بعد این را می گوید والاحوط البطلان برمس خصوص المنافذ،
اگر فقط منافذ زیر آب برود احتیاط واجب می کند که این رمس نکند، ارتماس نکند، خصوص
منافذ گوش، دماغ و چشم و این ها، ولی عرض کردم ظهور چندانی نمی شود ادعا کرد
روایات ما متعدد داشت رأس بنابراین اگر چنانچه گوشش زیر آب رفته است ولی هنوز
بالای سر بیرون است، چشم زیر آب است اما از پیشانی به بالا بیرون است این اشکالی
ندارد، به هرحال یک ظهور الماء دارد منافذ از همان روایت 6/3 که روایت حنّان بن
سدیر است که می گوید زن نشیند برای اینکه جذب می کند پس مرد هم آن منافذش باید
بیرون آب باشد این ظهور قوی ای ندارد به خاطر روایات دیگری که تصری دارد سر
بنابراین میزان سر است نه منافذ.
مسأله 30 می گوید روایات ما داشت رمس فی الماء
این چندتا فرع هست چیز مهمی هم ندارد، سریع می خوانیم و رد می شویم برسیم به مسأله
34 که یک قدری حرف دارد، در روایات می گوید ارتماس نکنید فی الماء روایات را
خواندیم، رأسه لایرتمس، رأسه فی الماء، روایات متعدد داشتیم که عرض کردیم حالا اگر
آب نبود و مایعات دیگر بود، آب انگور، شیره، شیر و مانند این ها، این چطور است؟
روایات ما آب را دارد و هیچ کسی به شیر آب نمی گوید، می توانیم ادعا کنیم که میزان
مایع است نه آب برای اینکه جذب رطوبت نشود، برای اینکه در ملاک روزه دارد برای
اینکه مزه عطش و گرسنگی را بچشند، کسی که یک بار شیر می خورد حالا فرض کنید آب هم
نخورد آن خودش جبران کم بود آب را می کند، بالاخره بگوییم رمس در شیر هم اشکال
دارد.
آقایان متعرض شدند می گویند نه، برای اینکه دلیل
ما آب است و به شیر هم کسی آب نمی گوید، آن وقت در اینکه اگر آب مضاف باشد، آب هست
ولی آب مضاف است، آب انگور، گلاب، خصوصا اگر چنانچه بوی گلاب هم از بین رفته باشد،
گلاب بوده نه آب، حالا بویش هم از بین رفته است آب است، حالا آب نبود و آب شد،
الآن هم به آن آب نمی گویند، گلاب بی بود می گویند، قاعدتاً باید اشکال داشته باشد
حالا اگر کسی بگوید بدست آوردیم که ملاک فقط رفع عطش و مانند این ها هست فبها ولی
چون اهل بیت نگفته اند و آب را گفته اند دلیل همان آب است.
مرحوم سید هم این طور عنوان کرده است، مسأله 30:
لا بأس برمس الرأس أو تمام البدن فی غیر الماء من المایعات در مایعات دیگر غیر آب
اشکال ندارد چون دلیل ما آب است و همین
طور و فی الماء مضاف مثل گلاب والاحوط الاجتناب احتیاط مسحتبی این است که اجتناب
کند خصوصا در آب مضاف، ما داریم که لا یترک الاحتیاط سیّما فی مثل الجلّاب احتیاطاً
ترک شود خصوصاً در گلاب و سیّما اذا ذهب رائحة مخصوصا اگر بویش از بین رفته باشد
فانّ موضوع الدلیل و ان کان هو الماء گرچه موضوع آب است لکن به تناسب الحکم موضوع
فی المقام بگوییم که و لو آب مطلق نیست، آب مضاف است یا مایعات دیگر که همان آب
اثر را دارد نشود.
نظیر این مطلب شما می گویید در اکل و شرب از
مفطرات است، حالا اگر اکل به آن معنا نیست، آمپول تقویتی است که پدر جد غذاها است
یا از آن طرف سِرُم می زند که خاصیت آب را به طرز خیلی بهتری دارد، آن جا خیلی ها
اشکال می کنند ما هم اشکال کردیم و بحثش هم گذشت، اگر ملاک می گیرید پس در اینجا
هم بگیرید، ما احتیاط واجب کردیم به این تناسب.
در بحث طهارت در صلاة می گویید آب میزان است، آب
مضاف به درد نمی خورد، کسی وضوء بگیرد با آب مضاف هیچ کس قبول نمی کند باید آب
باشد اما بحث وضوء و نماز و این ها فرق دارد با اینجا، اینجا ملاکش احساس رفع عطش
و این ها است لذا واقعا جا دارد که اینجا احتیاط شود، مرحوم سید می گوید اشکال
ندارد و مرحوم آقای خوئی(ره) تبعاً لسیّد می گویند اشکال ندارد چون دلیل ما آب است
و این آب نیست اما بعید نیست که آدم از ادله ای که دارد می گوید آب ولی ملاک را می
فهمیم، در روایات دارد که برای اینکه یتذکّر بجوئه و عطشه یوم القیامة، به هرحال
حداقل جای احتیاط واجب دارد.
مسأله 31: اگر به سرش گل بمالد یا چیز دیگری که
به هیچ وجه آب نفوذ نکند بعد سرش را داخل آب کند، این چطور است؟ مرحوم سید عنوان
کرده است و احتیاط کرده است و گفته است که اقوا بطلان است عبارتش را ببینید لولتخ
رأسه بما یمنع من وصول الماء الیه سرش را تلتلیخ کند، شیره ای یا گلی یا هر چیزی
بمالد که آب را نگذارد برسد ثمّ رمسه سر را در آب کند فالاحوط بلی الاقوا البطلان
ما داریم بل الاظهر الصحة، اظهر این است که این درست است برای اینکه اگر فهمیدیم
ملاک جذب آب است از ادله این جذب آب نشده است، شک هم کنیم شک کردیم و ظاهر دلیل هم
که نمی گیرد، در ادله یعنی سر در آب برود نه سر پیچیده یا سرش را در پلاستیک کند
مثل قواس ها، این را از دلیل ما نمی فهمیم، مرحوم آقای بروجردی، مرحوم آقای
خونساری این ها هر دو هم عقیده اند در این جهت یعنی ما با این دو بزرگوار هم عقیده
هستیم که اینجا اشکال ندارد چون مانع وصول آب است از ادله می فهمیم اینکه گفتند
ارتماس نکند برای اینکه آب نفوذ نکند و اینجا به هیچ وجه آب نفوذ نکند بنابراین
اشکال ندارد، حالا احتیاط مستحبی مسأله ای است.
مرحوم آقای خوئی اینجا به طور جزم می گوید باطل
است مثل مرحوم سید ولی عرض کردم ما ملاک را می فهمیم، در روایات دارد ملاک، برای
اینکه متذکر عطش قیامت شود این احساسی ندارد اصلا، آب نفوذ نمی کند، حالا به هرحال
دو عقیده هست مرحوم آقای بروجردی و خونساری این طور و مرحوم آقای خوئی این طور،
نظر ما نظر همان دو بزرگوار آقای بروجردی و آقای خونساری هست برای اینکه ملاک از
این فهمیده می شود.
مسأله 33: اگر ما در آب نمی رویم، آب را روی
خودمان می ریزیم، یک وقت است مثل دوش های معمولی است، این گفته نمی شود که ارتماس
ولی یک وقت است مثل آبشار است بسیار قوی و پر حجم آب را با فشار می ریزد وقتی زیر
این آبشار می رود بعید نیست صدق ارتماس می کند، مرحوم سید هم این گونه دارد لا بأس
بحافظة الماء علی رأسه اشکال ندارد که آب روی سرش بریزد و إن اشتمل علی جمیع و لو
همه سر را می گیرد همان دوش، ما لم یصدق رمس فی الماء همین که ارتماس در آب صدق
نکند اشکال ندارد، این هم همین طور است نمی گویند ارتمس فی الماء، ارتماس فی الماء
فرو رفتن در آب است نه آب روی آدم ریختن باشد، نعم لو ادخل رأسه أو تمام بدنه فی
النهر المنصبّ من العالی اگر سر یا همه بدن را در نهری که از بالا دارد می ریزد،
دوش هم همین طور است علی وجه التسنیم عبارت یک قدری نارسا هست، منظور این است که
آب زیاد، تسنیم برآمدگی های مختصر گاهی تشبیه می کنند به پشت ماهی، خلاصه از
ارتفاع آب بریزد و منظور ایشان این است که مثل یک نهری باشد، نهر آب زیاد جوب است،
دوش را گفته نمی شود، اگر این باشد فالظاهر علی البطلان لصدق الرأس، بعید نیست،
برود زیر آبشار ارتماس است، ارتماس لازم نیست آب راکت باشد یعنی مثل استخر، آب از
بالا بیاید ارتماس می شود.
حالا اگر باران خیلی تندی شد چطور؟ باران بسیار
تندی می آید به طوری که سیل راه افتاده است، در مسجد الحرام یک سال آب چنان شد که
تا قد انسان را هم گرفت، عکسش هم هست که بعضی ها در همان حال طواف کردند به صورت
شنا طواف کردند و عملشان را هم انجام دادند، طواف جزء حج را به اصطلاح انجام
دادند، اگر چنین بارانی آمد این صدق ارتماس نمی کند؟ آب جمع شده اش که یقینی است،
خود آن بارانش که هنوز به آن صورت جمع نشده است، فشار آب خیلی زیاد مثل یک آبشار
بعید نیست این هم اشکال داشته باشد و نباید زیر یک چنین بارانی برود.
بعد می گوید و کذا فی المیزاب، حالا ببینید می
گوید ناودان، از ناودان آب می آید اذا کان کبیراً والماء کثیراً آب زیاد، ناودان
هم ناودان بزرگ می گوید همین طور است باطل است و صدق رمس می کند، مرحوم سید نظرش
قطعی است که صدق رمس می کند اگر آب زیاد باشد، به نظر باشد که هم ملاکش موجود است
و هم صدق ارتماس هم می کند، اگر داخل استخر بروید که یقیناً ارتماس است اگر استخر
را با یک نفس عیسوی بلند کنید و یک دفعه خالی کنید روی آدم آن هم ارتماس است.
مسأله مهم یک مسأله دیگر است که باید دقت شود،
مسأله 34 درباره انسان های دو سر، انسانی که دو سر دارد، حالا میزان کدامش است؟ یک
وقت است می دانیم یکی از آن ها زاید است، یک وقت می دانیم هر دو اصلی هستند، اصلا
میزان یک نفر بودن و دو نفر بودن میزان قلب است یا سر است؟ یک مسأله ای الآن در
اهداء عضو مطرح است که طرف سکته مغزی اگر کرد که مسلّماً زنده است، اگر مرگ مغزی
شد یعنی یاخته های مغزی این اصلا کار نمی کند، شایع شده است که می گویند این حیات
نباتی دارد نه حیات حیوانی، حرف بسیار بی خودی است، میزان در حیات انسان قلب است،
قلبش کار می کند و خون به همه بدن می رسد، سرش کار نمی کند مثل اینکه دستش کار
نکند، میزان قلب است، لذا به فتواء چه کسی که در این مملکت زیاد آدم کشته می شود
این گونه یعنی تا مردم مغزی می شود ترویج هم می کنند، تلویزیون هم زیاد ترویج می
کند که بیایند اعضاء را زودتر بدهند، انسان های دیگر زنده بمانند، خود این را نمی
شود کشت، این کشتن است، قلبش کار می کند دستگاه را ممکن است بردارند از بین بروند
و آقایان هم می گویند این حیاتش با دستگاه است می گوییم این دستگاه را به مرده
بگذارید اثر دارد؟ الآن اجازه می دهید این را دفن کنیم؟ می گویند نه صبر کنید قلبش
از کار بیفتد، پس میزان وحدت و تعدد نفر قلب است، یک قلب دارد یک آدم هستند، دو
قلب دارد دو آدم هستند، پس دو سر بودن می سازد با اینکه یک آدم است ولی دو سر دارد
چون قلبش قلب واحد است، حالا اگر دو سر است میزان در ارتماس کدام است، اینجا یک
بحثی دارد که عرض می کنیم.