بسمه تعالی
صحبت در ارتماس در آب که موجب بطلان روزه، به
این مسأله رسیدیم که اگر انسانی دو سر داشت حالا خیلی مسائل شاید وجود خارجی
نداشته باشد یا خیلی نادر هستند ولی این ها وسیله ای است برای آشنا شدن با مباحث
کلی فقهی، در آن مقداری که رابطه با اصول دارد و همین طور قواعد فقهیه، اگر کسی دو
سر داشت آیا ملاک هر دو سر است که یکی هم موجب بطلان است یعنی هر کدام از این دوتا
موضوع حکم هستند یا مجموع دو سر موضوع حکم است یا فرق می کند بین اینکه هر دو اصلی
هستند یا یکی زائد، فرق می کند بین آنجایی که تمیز بدهیم که کدام اصلی هستند و
کدام زائد یا تمیز ندهیم، صوری است که باید فکر کنیم که چه بگوییم.
مرحوم سید دو صورت را بیشتر ندارند، می فرمایند
یا تمیز می دهید که کدام اصلی هست از این دو سر یا تمیز نمی دهید، اگر تمیز بدهید
که کدام هست، عبارت ایشان این است مسأله 34 ذی الرأسین آن هایی که دو سر دارند اذا
تمیّز الاصلی فالمدار علیه اگر معلوم است که کدام اصلی است از این دو سر، مدار
همان است پس آن یکی زائد است این اصلی است و میزان این است، اگر این سر در آب برود
موجب بطلان است، آن دیگری دخالتی ندارد، حالا از کجا تمیز می دهند این دیگر بحث
نشده است، بحث فقهی دیگر نیست که از کجا تمیز می دهند، معمولا می بینند که کارها و
فعالیت های مربوط به مغز در کدام یک از این دو سر هست، معمولا این طور حساب می
کنند، اگر تمیز بدهد که کدام اصلی است فالمدار علیه و مع عدم التمیز اگر نشود تمیز
داد سید می گوید یجب الاجتناب عن رمس کلّ منهما اگر نتوانیم تمیز دهیم که کدام
اصلی هستند و کدام زائد باید از رمس هر دو پرهیز کنیم، نه این سر را زیر آب کند و
نه آن سر را، این حکم تکلیفی اش است.
ولی از نظر وضعی و افطار روزه لکن لایحکم
بالبطلان الّا رمسهما، بطلان در صورتی است که هر دو سر را در آب کند، حالا با هم
دو سر را در آب کند یا متعابقاً، بالاخره وقتی دو سر را زیر آب کرد رمس رأس شده
است پس خلاصه به نظر مرحوم سید دو صورت بیشتر ندارد یا تمیز می دهیم که سر اصلی
کدام است یا تمیز نمی دهیم، اگر تمیز بدهیم که میزان همان است به آن یکی سر اصلا
کاری نداریم، این یکی مثل انسان های یک سر اما اگر تمیز ندادیم باید از هردو
اجتناب کنیم و هیچ کدام از این دو سر را زیر آب نکنیم از نظر تکلیفی و از نظر وضعی
در صورتی که هر دو سر در آب برود موجب بطلان است نه یکی برای اینکه ممکن است آن
یکی اصلی باشد چون تمیز ندادیم.
اگر تمیز دادیم که اصلی کدام است که این مشکلی
نیست، دو سر دارد از جهات پزشکی تحقیق شد دیدیم این سر فعالیت ندارد و آن سر
فعالیت دارد، سر مرکز همه فعالیت های ادراکی و حتی احساسی است، یک قسمت سر برای
حافظه است، یک قسمت برای امیال و احساسات است، یک قسمت برای ادراک های عقلانی است،
به هرحال مسأله مغز کسی هنوز در دنیا نتوانسته است ادعا کند که همه خصوصیاتش را
شناختیم همان طور که الکسیس کارر دارد انسان موجود ناشناخته و به خصوص در قسمت
مغز، حالا خلاصه اگر فهمیدیم که کدام سر اصلی است از طریق فعالیت ها آن جا هیچ
مشکلی نیست، میزان این سر هست و این یکی دخالتی ندارد.
اگر تمیز ندادیم، تمیز ندادیم دو جور است، مرحوم
سید یک جور فقط حساب کرده است همین گفته است که اگر تمیز ندادیم آن وقت حکم تکلیفی
اش باید از هر دو پرهیز کنیم، حکم وضعی اش این است در صورتی باطل است که هر دو زیر
آب برود این فرمایش مرحوم سید بود ولی واقعش این است که اگر تمیز ندادیم خود این
دو صورت کلی دارد، کی وقت است می دانیم این اصلی است و آن یکی زائد است یک وقت
همین را هم نمی دانیم، تمیز ندادیم ولی این را می دانیم که یکی زائد است و یکی
اصلی، اگر بدانیم یکی زائد است و دیگری اصلی است اینجا مرحوم سید به طور کلی گفت
که یجب الاجتناب عن رمس کلّ منهما و حکم به بطلان هم گفت نمی شود به طور کلی گفت،
ما عرض می کنیم که اگر می داند که یکی زائد است و یکی اصلی است باید احتیاط کند،
آن یکی که سرش را زیر آب کرد باید امساک کند تا آخر روز چیزی نخورد و بعد هم قضاء
کند، یکی زائد است و یکی هم اصلی است، یک سرش را زیر آب کرده است اینجا باید امساک
کند و تا آخر روزه چیزی از مفطرات استفاده نکند و بعد هم قضاء کند، این طور داریم
عبارت معلقات ما است فیه تأمل فلا یترک الاحتیاط بالامساک مع النیة ثمّ القضاء هذا
فیما کان احدهما زائداً اگر یکی از این دو سر اصلی که یکی زائد است حالا یکی را در
آب کرد باید باز هم بقیه روز را امساک کند و بعدا هم قضاء کند، قضاء کند برای
اینکه این شاید اصلی بود نمی داند که کدام اصلی است، می داند یکی اصلی است و یکی
زائد است حالا سرش را در آب کرد پس باید قضاء کند اما در عین حال چون قطعی نیست
شاید آن دیگری اصلی باشد این باید امساک کند و بعدا هم قضاء کند، امساک کند شاید
همین است اگر همین است قضاء هم دارد به هرحال اگر کسی افطار کرد عمداً روزه اش
باطل می شود نه به این معنا است که می تواند بخورد باید امساک کند تأدباً قبلا این
مسأله را ذکر کردیم که تأدباً باید امساک کند.
پس این طور شد اگر یک سر اصلی است و یک سر زائد
اینجا این طور نیست که میزان هر دو سر باشد ما چون نمی دانیم کدام است اینجا اگر
یکی را سرش را زیر آب کرد باید امساک کند تا آخر بعدا هم قضاء کند.
حالا اگر چنانچه هر دو اصلی است، اگر هر دو اصلی
است یکی را زیر آب کند روزه باطل می شود برای اینکه هر دو سر برای خودش است مثل اینکه
یک سر دو قسمت داشته باشد یکی از این دو سر زیر آب برود باطل است برای اینکه سر
اصلی بود.
مهم آن صورت اول است، همان که گفتم امساک کند و
بعد قضاء کند که یک سر زائد است و یک سر اصلی است، چرا می گوییم امساک کند و قضاء
کند؟ چون علم اجمالی داریم، علم اجمالی به اینکه یا این سر اصلی است یا آن سر اصلی
است، بنابراین چون نمی داند کدام هست اینجا علم اجمالی دارد بر اینکه یا این و یا
او، اگر اصلی همین است که مرتکب شده است که این روزه اش باطل است و در عین حال
تأدباً هم باید امساک کند، اگر اصلی آن یکی هست که هنوز انجام نداده است پس باید
روزه را انجام دهد، علم اجمالی دارد بین اینکه باطل شده است و باید قضاء کند یا
همین است که باید اتمام کند، علم اجمالی بین اتمام و قضاء دارد.
خیلی ها همین حرف را زدند، حالا چطور است
استصحاب صحت کنیم، بگوییم یک سر را زیر آب کرده است نمی داند سر اصلی است یا زائد،
استصحاب کند، تا یک ساعت قبل که سرش را زیر را آب نکرده بود روزه درست بود حالا که
این سر را زیر آب کرده است نمی داند روزه اش باطل شده است یا باطل نشده است، یکی
زائد است و یکی اصلی، اینجا استصحاب صحت کند، مشکل این است آیا استصحاب صحت در
اطراف علم اجمالی جاری است؟ علم اجمالی داریم که یا باید اتمام کند یا باید قضاء
کند، هر دو طرف تکلیف است این علم اجمالی، بخواهم استصحاب صحت کنم در این روزه ای
که الآن مشغول هستم آیا در اطراف علم اجمالی می شود استصحاب کرد، مثلا یقین داریم
یکی از این دو ظرف نجس است استصحاب صحت کنم در هر دو ظرف، این نمی شود، اطراف علم
اجمالی است، حالا چرا در اطراف علم اجمالی نمی شود استصحاب جاری کرد؟
دو مکتب هست، یک مکتب این است که اطراف علم به
طور کلی نمی شود استصحاب کرد، اصل جاری کرد به خاطر خود علم، چرا؟ برای اینکه اصل
طهارت را ببینید، کل شیءٍ طاهر حتی تعلم انّه قضی این حتی تعلم ندارد به علم
تفصیلی، می خواهد علم تفصیلی یا علم اجمالی، یکی از این دو طرف به علم اجمالی
معلوم است، علم اجمالی داریم به اینکه یا این نجس است یا آن، پس این اطراف علم
اجمالی است پس کل شیء طاهر حتی تعلم این به تعلم رسیده است، این یک مکتب است.
یک مکتب این است که اطراف علم اجمالی که اصل
جاری نمی شود نه به خاطر نفس علم است بلکه به خاطر تعارض این دو اصل است، در این
استصحاب جاری کنیم در آن هم می شود استصحاب جاری کرد، آن وقت این بالاخره یکی اصلی
است، هر دو را بخواهیم استصحاب صحت جاری کنیم یقین داریم خلاف است، استصحاب صحت در
هر دو سر معنایش این است ارتکاب کنیم هر دو سر را، یقین داریم که روزه باطل شده
است، رمس هر دو سر اینجا شده است.
پس دو مکتب است در اطراف علم اجمالی، اصل کلا
نمی شود جاری کرد إمّا به خاطر اینکه علم است به غایت رسیده است، داخل در مغیّا
نیست، داخل در غایت است، کل شیءٍ طاهر حتی تعلم، این تعلم است منتهی به علم
اجمالی، یک مکتب دیگر این است که خود علم به ما هو علم مزاحم اصل نیست تعارض این
دو اصل باهم اگر بخواهد در این اصل جاری کند و در آن هم اصل جاری کند یعنی پس هر
دو سر را کند در آب درحالی که یقین دارد یکی از این دو سر سر اصلی است، تعارض است.
آن وقت اینجا یک مسأله دیگری پیش می آید و آن
اینکه اگر تعارض مانع اجراء دو اصل هست و اصلا اصل در اطراف علم اجمالی جاری نمی
شود به خاطر تعارض آیا تعارض دو اصل تنجیزی یا اگر یکی تعلیقی بود و دیگری تنجیزی
اینجا هم نمی شود؟ مثل همین ما نحن فیه، یک سر را داخل آب کرده است، اینجا بتواند
اصل صحت جاری کند، استصحاب صحت بگوید که تا صبح که سرش را زیر آب نکرده بود روزه
اش درست بود حالا هم استصحاب کنیم، این استصحاب تنجیزی است، منجّز است یعنی سر
کاملا زیر آب رفته است و دنبال حکمش می گردیم، یک ساعت قبل صحیح بود روزه حالا هم
بگوییم روزه صحیح است اما راجع آن سر چه؟ آن سر بعدی را که هنوز داخل آب نکرده
است، او باید تعلیقی باشد یعنی اگر بعدا این سر را داخل آب کرد آن وقت روزه باطل
می شود یا باطل نمی شود آن وقت استصحاب می کنیم، استصحاب صحت در یکی تنجیزی است در
اینکه سرش را زیر آب کرده است و در آن دیگری استصحاب تعلیقی است، اگر بعداً سرش را
داخل آب کرد می توانم بگویم باز هم صحیح هست و استصحاب صحت کنم، آیا دو اصلی که
یکی تنجیزی است و یکی تعلیقی می توانند تعارض کنند باهمدیگر یا اینکه این منجّز
است منجّز حکم است اما آن که معلق است حکم نیست، اگر شود حکم می آید، مخصوصا اینکه
بعضی تعلیقی ها در اصل اشکال دارد و لو باب تعارض هم نباشد، چه اشکالی دارد؟
اشکالش این است که تعلیق اگر در موضوع حکم شرعی
باشد یک حکم شرع است مثلا الاسیر اذا غلا یحرم، اسیر عنوی وقتی به جوش بیاید حرام
است این حکم شرعی است حالا کشمش است جوش آمده است، کشمش را در پلو ریخته اند یا در
آب گوشت ریختند و جوش آمده است آیا حکم انگور را دارد که یحرم یا خیر؟ آنجا می
گوییم تعلیقی است اما تعلیقش در متن دلیل شرعی است، الاسیر اذا غلا یحرم این طور
می گوییم، می گوییم این شیء دست می گذاریم روی این کشمش، می گوییم این کشمش یک
ساعت قبل که غلیان نکرده بود که حلال بود الآن که غلیان کرده است نمی دانیم حرام
است یا حلال استصحاب، استصحاب حلّیت، از آن طرف تعلیقش این طور است می گوییم که یک
ساعت قبل که انگور بود اگر جوشش کرده بود حرام بود حالا هم که جوشش کرده است نمی
دانیم حرام است یا حلال استصحاب حرمت، ولی استصحاب حرمت به طور تعلیق، تعلیقش در
خود دلیل است، العصیر اذا غلا یحرم می گوییم این یک ساعت قبل کان اذا غلا یحرم
الآان هم اذا غلا یحرم.
پس اول اینکه در اطراف علم اجمالی نمی شود اصل
جاری کرد، چرا؟ یک مکتب این است که به خاطر خود علم، داخل در غایت شده است، کلّ
شیءٍ طاهر حتی تعلم انّه، این تعلم شد، تعلم به اعم از علم تفصیل و علم اجمالی است،
اگر این را گفتیم که اطراف علم نمی شود استصحاب کرد تمام، مکتب دیگر این است که
خود اطراف علم بودن مشکلی نیست مهم تعارض است، اگر بگوییم یکی از این دو ظرف نجس
است، این استصحاب پاکی کنیم و آن هم استصحاب پاکی خلاف یقین ما هست، یقین داریم که
این اشتباه این دو تا هست بگوییم از باب تعارض است، اگر بگوییم از باب تعارض است
آن وقت این بحث پیش می آید که آیا در تعارض دو منجّز تعارض می کنند یا دو معلّق یا
یک منجّز و یک معلّق این ها هم تعارض می کنند؟ ممکن است کسی بگوید دو منجّز تعارض
می کنند نه یک منجّز و یک معلّق یا دو معلّق، برای اینکه دو معلّق یا یک منجّز و
یک معلّق اصلا معلق حکم شرعی نیست، اگر چنین بشود چنان می شود، این سر را داخل آب
کرده است آن سر را داخل آب نکرده است اگر آن سر را داخل آب کند باید استصحاب آن هم
دارد آن وقت با استصحاب صحت این که منجّز است تعارض پیدا می کند ولی هنوز که نشده
است و فقط یک سر را زیر آب کرده است، به علاوه گفتیم اصل معلق یک اشکال دیگری دارد
که اصلا اصل به طور معلق جاری نمی شود برای اینکه باید حکم شرعی باشد یا موضوع حکم
یا خود حکم، اصل را شما باید در آن جاری کنید، اینجا اگر در لسان دلیل تعلیق آمده
است حکم شرعی است ولی اگر در موضوع دلیل این تعلیق نیامده است به هیچ وجه حکم شرعی
نیست بنابراین اینجا این مشکلات پیش می آید.
مرحوم آقای حکیم(ره) در این مسأله کلا استصحاب
صحت را رد کرده است به خاطر اینکه اطراف علم است و اطراف علم نمی شود بعد یک مثل
هم زده است می گوید اگر چنانچه یکی از دو ثوب مشتبه است، مشتبه به نجاست یا به
اینکه غیر مأکول است یا اینکه غصب است فرقی نمی کند، می توانیم در یکی از این دو
لباس ها نماز بخوانیم با اینکه یکی غصبی است؟ می گوید نمی شود برای اینکه اطراف
علم است نمی شود، یکی از این دو ظرف که یکی نجس است می شود وضوء گرفت؟ خیر، برای
اینکه با نجس نمی شود وضوء گرفت می گوید اینجا هم مثل آن جا هست بنابراین اصل صحت
جاری نمی شود برای اینکه در اطراف علم است.
این موضوع همان می شود که آیا در اطراف علم به
ما هو علم اصل جاری نمی شود یا به خاطر تعارض است، اگر به خاطر خود علم جاری نمی
شود بله این اطراف علم است ولی اگر گفتیم که به خاطر تعارض است آن وقت اینجا
تعارضش مشکل پیش می آید یک تعلیقی است و یک تنجیزی است، این مطلبی که من عرض کردم
به طور اجمال مرحوم آقای خونساری در حاشیه این مسأله را گفتند اصل به خاطر تعارض
اینجا به مشکل خورده است، عرض کردم که مشکلی همین است که یکی تنجیزی است و یکی
تعلیقی و آیا استصحاب تنجیزی با استصحاب تعلیقی می تواند دعوا کند تا بگوییم به
خاطر تعارض اصل جاری نشود، این بحثی است در محل خودش.
بعد ما داریم که ممکن است کسی بگوید فرق نمی کند
بین تنجیز و تعلیق، بالاخره تعارض است ولی عرض کردم که اولا تعلیق باید در موضوع
دلیل باشد که اینجا نیست، این موضوع خارجی است انسان دو سر، روایت ندارد که اذا
کان یک سر اصلی و یک سر زائد مثلا چنین و چنان اینها تعلیق در موضوع دلیل که نیست
و غیر از اینکه اصلا حکمش الآن نیست اگر آن سرش را داخل آب کند آن وقت بحث می آید
که استصحاب صحت کنیم یا نکنیم.
بنابراین اگر هم گفتیم ملاک خود علم است بله اصل
صحت جاری نیست، پس این طور می شود اگر میزان در جلوگیری اجراء اصل در اطراف علم
اجمالی خود علم است که اصلا اصل جاری نیست اگر چنانچه میزان تعارض است آن وقت
اینجا ببینید تعارض بین تنجیزی و تعلیقی قبول دارید یا قبول ندارید. ما به طور کلی
در این مسأله اگر چنانچه می داند یکی اصلی است و یکی زائد و نمی داند کدام هست
اینجا احتیاط کردیم، مرحوم آقای خونساری هم احتیاط کرده است.
مسأله 35 شبیه این مسأله است از یک نظری، مسأله
این است که اگر دو مایع است و یکی آب است و آن دیگری آب نیست اما نمی دانیم کدام
آب است و کدام آب نیست، حالا چطور پیش می آید مثلا یکی گلاب است و بویش هم رفته
است و رائحه ندارد و این دیگری آب است، دو ظرف داریم یکی آب و دیگری گلاب و گلاب
هم بی بو است و نمی شود تشخیص داد بالاخره آب است، اینجا چکار کند؟ سر را زیر هیچ
کدام نمی تواند کند از نظر تکلیفی، اجتناب از هر دو لازم است اما آیا اگر یک سر را
داخل آب کرد اینجا باطل می شود؟ خیر، برای اینکه نمی داند این آب هست یا خیر، سرش
را داخل یکی از این ظرف ها کرده و نمی داند این آب بوده یا این گلاب بوده باید اول
اجتناب کند برای اینکه علم اجمالی منجّز است ولی حالا چون سر را در یکی از این دو
ظرف کرده است اینجا می تواند بگوید باطل است؟ خیر، برای اینکه این شاید آب نبود.
تعجب است مرحوم آقای شاهرودی(ره) در حاشیه عروه
می گویند این هم روزه اش باطل است، ایشان در آن مسأله باطل نمی داند، این مسأله
باطل می داند، مسأله این بود که دو سر دارد و نمی داند که کدام اصلی است، اینجا
مسأله این است که دو مایع دارد و نمی داند کدام آب است، در آن مسأله ایشان می
گویند که یک سر را که داخل آب کرد روزه اش باطل نشد، اینجا می گویند سر را در یکی
از این دو ظرف آب کرد این باطل است. چرا ایشان گفته است باطل؟
گاهی فتواها ذهن را باز می کند به یک جاهایی می
برد که انسان خیلی باید فکر کند که چطور است، گاهی دقت در فتوا برای طلبه ها کم تر
از درس نیست، ایشان در اینجا هیچ گونه اشاره ای ندارد که ما بفهمیم نکته اش چیست،
آن جا دو سر بود حکم برای یکی هست، اینجا هم دو آب است و حکم برای یکی است هر دو
هم اطراف علم اجمالی هستند، اگر علم اجمالی را مانع اجراء اصل می دانید در هردو
اگر مانع نمی دانید این هم در هر دو، اگر تنجیز و تعلیق را تعارض می بینید در هر
دو اگر تعارض نمی بینید باز هم در هر دو، مسأله خیلی دقیق و عمیق است، من چیزی به
ذهنم نرسید و در معلقات هم ما داریم والعجب من الشاهرودی قدس سرّه کیف حکم فی
البطلان هنّا و لم یحکم فی المسأله قبل در مسأله 34، در آنجا حکم بطلان نکرده است
و در اینجا حکم بطلان کرده است حالا حواشی دیگر را هم ببینید.
یک مسأله هم خیلی آسان است بگوییم، اگر سرش را
زیر آب کرد اما سهواً یا مکرهاً یا قهراً و جبراً موجب بطلان نیست این مسأله حرف
ندارد و معلوم است، رُفع ما اضطروا الیه، رُفع النسیان، این ها معلوم است که شبهه
ای ندارد.