بسمه تعالی
در جلد دوم کتاب شریف کافی به سند معتبر صفحه
215 این حدیث از حضرت امیر(س) هست انّ الله یعطی الدّنیاء من یحبّ و یبغض خدا دنیا
را هم به دوست می دهد و هم به دشمن، و لا یعطی دینه الّا من یحبّ ولی دین خودش را
به دوست فقط می دهد و به دشمن نمی دهد، روایت خیلی جالب و روشنی است، خداوند
رحمانیت دارد و رحیمیت، رحمانیت خدا عام است به دوست و دشمن، نعمت عام چه در دنیا
و چه در آخرت اصل وجود خیر است، به دوست و دشمن دنیا را می دهند، آخرتش را هم اصل
وجودش را اما دین را فقط به دوست می دهد، دین به معنای قوانینی که خدا فرستاده است
یا نه منظور اعتقاد و آن گرایش و باور باطنی؟ ظاهراً این معنای دوم منظور است، آن
گرایش، اعتقاد باطنی بنابراین کسانی که در مسیر دین کار می کنند یا اعتقاد و باور
باطنی دارند خیلی باید خوشحال باشند که محبوب خداوند هستند، لا یعطی دینه الّا من
یحب خدا دین را به هرکسی داده است او را دوست دارد.
یک کسی از دنیای خودش می نالید، حضرت به او
فرمود که چند حاضری بگیری و ولایتی که نسبت به ما داری را از دست بدهی؟ گفت هرگز
حاضر نیستم، به دنیا نمی فروشم، به همه دنیا نمی فروشم حالا دیده شده است که حتی
بعضی طلبه هایی که خوب درس می خوانند اگر دنیایشان هم بد باشد یک کسی بگوید حاضری
همه علوم حوزوی را که تا حالا خواندی بدهی ما مثلا چند میلیارد پول به تو بدهیم،
فکر نکنم کسی حاضر باشد، لذتی که در علوم دینی مخصوصا در سنین پایان عمر در دوره
پیری بهترین چیز برای آرامش علوم حوزوی است، هر آن کو برد از خرد بهره ای جهانی است بنشسته در گوشه ای، و لو تنها هم در
یک جا زندگی کند ولی یک دنیا معارف دارد و با همان ها خوش است، برای دوره کهن
سالی، پیری هیچ چیزی برای آرامش بهتر از علوم حوزوی نیست، اعتقاد و باورش هم که
نعمت بسیار بالایی است.
از مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی نقل
است فرمود که راه طلبه راه معنویت و خدا و نورانیت است اگر در عین درس خواندن دید
در باطنش نور احساس نمی کند بداند که اخلاصش مشکل دارد ولی راه راه نورانیت است
بنابراین حدیث را در ذهن بسپاریم، انّ الله یعطی الدّنیاء من یحبّ و یبغض خدا دنیا
را هم به دوست می دهد و هم به دشمن اما و لا یعطی دینه الّا من یحبّ دینش را فقط
به دوست می دهد، آن کسانی که در راه دین زحمت می کشند خیلی باید در این جهت احساس
آرامش و لذت داشته باشند، مرحوم فاضل اردکانی تقریباً معاصر شیخ انصاری است ایشان
در مسیر ریاست و مرجعیت به آن معنا نبود ولی علاقمندان زیادی داشت و شاید مقلدینی
هم داشت، ایشان در هرحال متوجه به عالم غیب بود می گویند شب فوتش به اطرافیانش
گفته بود که نمی خواهید بیایید امشب می خواهم بمیرم، به همین تعبیر، در آن لحضات
آخر هم گفته بود که یک قدری آب خنک برایم بیاورید، گفتند آب یخ برای شما خوب نیست
با این کسالتتان، فرمود نه حالا اشکال ندارد، آب را آوردند گفت آب خوبی خوردیم
حالا مردن خوبی هم بکنیم، پایش را به طرف قبله دراز کرد و مرد.
یک طلبه هم در نجف استعداد درس خواندن خوبی نداشت،
می خواهم بگویم این دین همه اش هم مسأله مغز و ادراک نیست، دل مهم است، آن باور،
استعداد خوبی نداشت، رفیق هایش مسخره اش می کردند، یکی از رفقایش به او گفت که آن
روزی که تو بمیری چه می شود، همه شهرها تعطیل می شود به عنوان مسخره، این گفت می
خواهی ببینی؟ گفت بله، همانجا پایش را دراز کرد رو به قبله و مرد.
بد نیست که این را هم بگویم یک کسی از آذربایجان
آمده بود در نجف درس بخواند، رفت درس فلان استاد که تقریباً همشهری بودند، آن
استاد عادت داشت فردایش درس روز قبل را می پرسید فردا از او پرسید که دیروز چه
گفتیم نتوانست بگوید، استاد هم عصبانی شد و گفت می آیید بیت المال را می خورید و
کار نمی کنید و از بین می برید، بر گردید به ده خودتان مشغول زراعت شوید و از این
حرف ها، این بیرون آمد و خیلی دلش شکست، هر فکری کرد که چکار کنیم دید بدتر می شود
به ناچار حرم حضرت امیر(ع) رفت و متوسل شد به حضرت و متوسل شد به حضرت همانجا
خوابش برد و در عالم خواب دید دیگ غذایی است و حضرت امیر و حضرت زهرا متصدّی کار
هستند، حضرت امیر به حضرت زهرا ظاهراً فرمود که یک ظرف از این آش هم بده این
بخورد، از این ظرف یک قاشقی خورد و از خواب بیدار شد فردا صبح رفت سر درس، استاد
مطلبی را نقل کرد از شیخ انصاری این فوراً دستش را بلند کرد گفت آقا شیخ این طور
نگفته است و اشتباه کردید این گونه گفته است، این دقت کرد و دید درست می گوید، بعد
استاد شروع کرد اشکال کردن به مطلب، اشکال اول تا تمام شد این دست بلند کرد آقا
اشکالتان وارد نیست جوابش این است، استاد دید درست می گوید، چندتا تکرار شد بعد از
درس استاد صدایش کرد گفت به من بگو قضیه چه شد؟ تو آدم دیروز نیستی، قضیه را نقل
کرد که شما دل من را شکستی و من متوسل شدم به اهل بیت و این را به من دادند.
مرحوم آقای گلپایگانی(ره) در نجف حجره مرحوم آقا
شیخ عباس اصفهانی رفیق بودند آنجا بوده شب در خواب می بیند که آمد مقابل ضریح حضرت
امیر(س) دید روی قبر حضرت یک ظرف عسل بسیار شفّاف، ضریح هم تا سینه او هست، حضرت
فرمود از این عسل بخور، ایشان عرض می کند آقا اجازه بدهید برای آقا سید ابوالحسن
اصفهانی ببرم زمان ایشان بوده، حضرت فرمود برای او فرستادیم این برای تو هست بخور،
ایشان وقتی می خورد از خواب بیدار می شود فوراً دهانش اینقدر احساس شیرینی می کند
که فریاد می زند آب بیاورید برای من، یک استکان آب می آورند زبانش را در آن آب می
زند آب شیرین می شود و تا آخر عمر هم ایشان عقیده اش این بوده که وقتی برایش چیزی
می آوردند تبرک کند یک زبان هم می زد به یاد آن عسل بعد کربلا می آید به آقا ابی
عبدالله متوسل می شود که پدرتان به من چیزی دادند شما هم باید یک چیزی بدهید، در
خواب می بیند که یک صحنه نماز جماعت با شکوه است از شیخ کلینی به بعد همه ایستاده
اند، یک جا بیشتر نمانده است و تصادفاً هم این یک جا از نظر صفوف وقتی خط مستقیم
بکشند پشت سر آقا امام زمان می شود و امام جماعت هم آقا امام زمان است، از خواب
بیدار می شود کانّه در ذهن خودشان این بود کانّه مرجعیت اطلاقی به آن معنا شاید
بعد از او دیگر نباشد حالا شاید توجیحات دیگری هم داشته باشد ولی غرض وقتی انسان
یک چنین منظره هایی را ببیند، بنشنود، احتمال دهد که به او بدهند خیلی با ارزش
است، و لا یعطی دینه الّا من یحبّ، حرف در این زمینه بسیار است وقت را زیاد نگیرم.
اگر شک کند که این جامد است یا مایع؟ چطور می
شود شک کند احتقان گفتیم به مایع اشکال دارد، به جامد که اشکال ندارد توضیح دادیم
جلسه قبل، حالا اگر شک کند این چیزی که الآن احتقان می شود این مایع است یا جامد،
لابد خودش متوجه نیست دکتر این کار را انجام می دهد و این هم نمی تواند سوال کند
شاید به این صورت است و الّا هر کسی می فهمد که اگر سفت است جامد و اگر شل است
مایع است، اگر کسی شک کرد این که الآن اماله می شود این جامد است یا مایع است
مرحوم سید در مسأله 68 می گوید احتیاط این است که این را ترک کند.
نمی دانم چرا توضیح ندادند که آیا حالت سابقه
دارد یا خیر، اگر حالت سابقه دارد که مشکلی نیست، استصحاب طبق حالت سابقه عمل کند،
ایشان توضیح ندادند، یک مطلب دیگری هم بد نیست مد نظر باشد و آن اینکه ادله احتقان
که می گوید مبطل روزه است عام است و جامد مخصّص است یا از اول دلیل احتقان برای
مایع است؟ اگر دلیل احتقان از اول برای مایع است وقتی نمی دانیم این هست یا نیست
دلیل نمی گیرد ولی اگر دلیل احتقان عام است که احتقان مطلقا مشکل دارد الّا جامد،
جامد با مخصّص بیرون رود و مخصّص هم منفصل باشد شکّ در مخصّص منفصل عام اینجا به
عام تمسک می شود، در اصول این بحث هست که اگر عامی داریم یک مخصصی دارد مخصصش هم
متصل نیست، منفصل است با یک دلیل جدایی آمدند گفتند حالا شک می کند اینجا اصل عدم
مخصّص بار می کنند و تمسک می کنند به همان عام حالا به هرحال اینجا اولاً خوب بود
که مرحوم سید بیان می کرد که آیا حالت سابقه دارد یا خیر و طبق حالت سابقه عمل می
کرد.
و در ثانی مبنی را هم باید در نظر بگیریم که آیا
دلیل احتقان عام است و جامد به عنوان مخصّص منفصل آمده است و خارج شده است یا
اینکه از اول دلیل احتقان برای مایع است نه یک عامی داریم و یک مخصص منفصل، می
دانید فرق است بین مخصص منفصل و متصل، مخصص متصل ظهور می دهد به عام، عام را از
اول مقیّد می کند، مخصّص منفصل ظهور عام سرجای خودش محفوظ است بعداً با یک ظهور
دیگری تقیید می زند، تخصیص می زند، علی ای حال این یک مطلب که مرحوم سید فقط به
طور اجمال فرمودند الاحوط ترکه وقتی شک دارد که جامد است یا مایع الاحوط ترکه، این
دو مطلب را خواستیم اشاره کنیم.
مطلب دیگر اینکه اگر احتقان به مایع کرد ولی
بالا نرفت به صرف دخول در دُبر شد سید دارد که لا یبعُد که این مفطر نیست ولی
احتیاط مستحبی این است که این را مفطر بداند، ما توضیح دادیم که این تابع این است
که از نظر عرفی به آن احتقان گفته می شود یا خیر؟ ما نداریم در دلیل که باید به
جوف بالا برود یا بالا نرود، ما کلمه احتقان داریم، به آن می گویند این اماله شده،
احتقان کرده یا نمی گویند؟ مسأله در این هست.
در خود کلمه احتقان بعید نیست در معنایش باشد
مایع مثلا در عرف بگویند فلانی اماله کرده است، برای مرضش اماله کرده است، هیچ در
ذهنش نمی آید که مثلا یک خورده تریاک به خودش استعمال کرده است، این در ذهن نمی
آید، مایع را احتقان می گویند، جامد را اصلا لغت احتقان نوعاً به کار نمی برند می
گویند شاف، شیاف یا همانی که عرض کردم دیروز در روایات داشتیم لَطف مثل لُطف،
استدخال، در جامد این ها گفته می شود، معمولاً احتقان گفته نمی شود بنابراین لغت
احتقان در جایی است که بدانیم مایع است و اگر شک کنیم در صدق مایع شک در صدق
احتقان است.
یک فروعی هم هست:
1- اگر جامد بود ولی به محض اینکه احتقان را
شروع کرد مایع شد، یعنی با احتقان مایع شد، جامد بود حالا در اثر حرارت بدن مثلا مایع
شد، این چطور است؟ بعید نیست که اینجا بگوییم میزان آن حالت موقع اعمال است، اگر
الآن چیزی که می خواهند اعمال کنند جامد است حالا وقتی آنجا می رود و بعد مایع می
شود این دلیل اول استعمال را دارد می گوید، اول خطاب موقع استعمال است نه بعد
الاستعمال، موقع استعمالش وقتی جامد است این اشکال ندارد.
2- گاهی احتقان از راه متعارف دُبر است که
احتقان است، گاهی راه دُبر بسته است، گاهی شده است بچه متولد شده است و اصلا راه
دبر بسته شده است عمل جراحی کردند، حالا اگر چنانچه راه دُبر بسته است، راه دیگری
با انسداد دُبر گشوده شده است این ظاهراً فرقی نمی کند و به ان هم احتقان گفته می
شود و اگر مایع است اشکال دارد.
احتقان مایع است یعنی مایع حالا آب مطلق، مذاب
یا هر مایع دیگری، هوا چطور است؟ بخار، هوا به این ها احتقان می گویند یا نمی
گویند؟ اگر شک هم کنیم اشکال ندارد که جای شک هم هست، هوا احتقان اگر کسی تصریح هم
کند یک حالت مجاز با قرینه هست به نظر این طور می رسد.
یک مطلب دیگر اینکه با وسایل جدید گاهی مستقیماً
وارد می کنند به معده حالا یا از پایین یا از بالا، در آندوسکوپی ها و مانند این
ها، این ها چطور است؟ احتقان صادق است؟ احتقان متعارف از مسیر دُبر است حالا اگر
چنانچه چیزهایی که در آندوسکوپی و این ها هست یک میله بزرگی مستقیم وارد معده می
شود و بعد تازه مثل اینکه شیری را باز کنند تازه مایع مستقیما در معده می رود،
قاعدتاً ملاک احتقان اینجا هم هست و فرقی نکند بلکه بعضی احتقان ظاهر عبارت
ملاکشان این بود که رساندن به معده است که دیروز گفتیم این دخالت ندارد ولی بعضی
این را گفته اند.
اگر چنانچه از طریق دهان وارد کردند به معده بعد
از معده چیزی برگشت به دهان آن وقت بعد این که به دهان برگشته است دوباره پایین برگرداند،
این چطور است؟ صدق اکل می کند؟ صدق احتقان می کند؟ صدق هر دو می کند که با وسیله
ای معده را چیزی وارد کردند یا اصلا بگوییم معده را شستشو کردند و چیزهایی که در
خود معده بوده آمده در دهان بعد فوراً پایین رفته است اینجا مشکوک است که احتقان
گفته شود اما به هرحال ملاک اکل ممکن است کسی بگوید در آن هست ولی اگر شک داشته
باشیم همان حرف ها می آید که اصل برائت جاری در حکم و همین طور در عدم تحقق موضوع.
این فروع دیگری ندارد در این بحث تقریبا همه
جزئیات را عرض کردیم، دهمین چیزی که مفطر است تعمّد قی کردن، استفراغ و لو لضّرورة
برای دفع مرض و مانند این، البته مثل همه چیزهای دیگر سهواً اشکال ندارد یا جبراً
بدون اختیار اشکال ندارد، میزان هم صدق عرفی استفراغ و قی کردن است حالا اگر یک
کرم بیرون آمد یک هسته ای بیرون آمد به این نمی گویند استفراغ کرده است بعضی گفته
اند که این وقتی محقق شد استفراغ اگر عمدی بود باطل می شود و قضاء که قطعی دارد و
گفتند کفّاره هم دارد، ما باید روایات را ببینیم بعد بگوییم به چه دلیل کفّاره را
بگوییم، آیا از روایت چیزی پیدا می کنیم که کفّاره بدست آید؟
در باب 29 از ابواب ما یمسک الصائم چند روایت هست،
روایت اول صحیحه حلبی عن الصادق(ع) اذا تقیّأ الصائم فقد افطر اگر شخص روزه دار قیئ
کند، استفراغ کند افطار کرده است، پیداست که این عمد را می خواهد بگوید، عبارت
مشخص است، دنبالش هم دارد و ان زرعه من غیر ان یتقیّا فلیتمّ صومه اگر
پیش آمد این استفراغ و غلبه بر این پیدا کرد نه خودش استفراغ کند، بدون اینکه خودش
قیئ کند این پیش آمد جبراً روزه اش درست است تکمیل کند و اشکال ندارد، سند این
روایت هم معتبر است.
روایت دوم کلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن
قاسم بن محمد جوهری، این هم بر سر هم ثقة است عن سلیمان بن داوود توثیق ندارد عن
سفیان عیینه هم توثیق ندارد و هم تضعیف هم دارد عن الظهری این هم توثیق ندارد از
کسانی است که پیش امام سجاد رفت و آمد می کرده است، این مدح بزرگی است چون در آن
زمان کسی جرئت نمی کرد با امام سجاد رابطه
داشته باشد، می دانید راجع به حضرت معصومه و این ها که ازدواج نکردند یک جهتش هم
این بود که کسی جرئت نداشت بیاید خواستگاری کند اینجاها و هرگونه ارتباطی با بیت
امام موسی بن جعفر پیدا می کردند اذیت می شدند به این جهت ایشان تا اواخر عمر هم
ازدواج موفّق نشده است نه اینکه خلاف سنّت پیغمبر کرده باشند، غرض اینکه همین که
کسی جرئت کند بیاید پیش امام سجاد خود این مهم است ولی به هرحال توثیقی ندارد عن
علی بن الحسین(ع) فی حدیث قال و امّا صوم الاباحه روزه ای که در آن اباحه هم هست این
است فمن اکل أو شرب ناسیاً أو تقیّأً من غیر تعمّدٍ بخورد،
بیاشامد روی فراموشی یا قی کند بدون عمد فقد اباح الله له ذلک این نوش جانش خلاصه
و اجزء انه صوم روزه اش هم درست است پس بنابراین به قید عمد حتماً.
روایات متعدد دیگری هم در همین باب نهم هست بعضی
هایش تصریح دارد که اگر اختیاری بود روزه اش درست است و قضاء هم ندارد مثل همین که
خواندیم و همین روایت چهارم و روایت پنجم و این ها.
در روایت ششم یک تعبیری دارد موثقه مسعدة بن
صدقه من تقیّأ متعمّداً و هو صائم فقد افطر عمداً اگر قئ کرد افطار است و علیه
الاعاده حالا که علیه الاعاده یعنی قضاء دارد فان شاء الله عذّبه و ان شاء غفر له
اگر خدا بخواهد عذابش می کند چون عمداً بالاخره قئ کرده است و اگر بخواهد او را می
بخشد ولی روزه به هرحال باطل است بعد فرمود من تقیّأ و هو صائم فعلیه القضاء این
عبارت مطلق است ولی با عبارت روایت قبلی که خواندیم یعنی عمداً.
این روایاتی که خواندیم و بعضی روایات دیگر این
باب هیچ ندارد که آیا کفّاره هم اینجا هست یا نه، در روایت نهم ببینید صحیحه
عبدالله بن سنان 9/29 ابواب ما یمسک الصائم سئل ابواعبدالله(ع) عن الرجل الصائم یعلس
آرق می زند فیخرج منه شیء من الطعام یک چیزی از غذایی که خورده است بالا می آید
أیفطر ذلک این مفطر است؟ قال لا، قلت فان ازدره بعد انصار علی لسانه اگر حالا که
روی زبانش است خورد و پایین برد قال لا یفطر ذلک این
هم مفطر حساب نمی شود.
پس دو مسأله داریم، یک مسأله این هست که اگر آرق
زد و چیزی بالا آمد این قئ نیست به صرف این نمی گویند قئ کردن گفتیم حتی اگر هسته
ای یا چیزی بالا آمد، یک چیز مختصری این ها را نمی گویند استفراغ، معنای استفراغ
در عرف متشرعه مشخص است.
یک مطلب هم اینکه بعد دوباره این را پایین برد
این را چطور فرموده اند که مفطر نیست، این پیداست که یعنی بی اختیار رفت پایین،
جمع بین این روایت و ادله اکل و شرب پیداست این را به دست عرف که بدهیم جمع می کند
به اختیار و عدم اختیار.
علی ای حال این راجع به این مفطری که عرض کردیم،
شهرت بر این هست که کفّاره ندارد، هم این روایت و بعضی روایات از این باب از باب
اطلاق مقامی می رساند که کفّاره ندارد مثلا روایت پنجمی که برایتان خواندم سماعه
می گوید سألته عن القیأ فی رمضان می گوید از امام درباره استفراغ پرسیدم، نمی
خواهد که معنی استفراغ را بپرسد حکم استفراغ را می خواهد و به اطلاقش کل حکم
استفراغ را می خواهد نه یک مقدارش را، حضرت هیچ وقت راجع کفّاره صحبت نکرد فرمود
ان کان شیءٌ یبدر فلا بأس و ان کان یکره نفسه فقد افطر اگر خودش با اختیار این کار
را کرده است افطار بوده و اگر بی اختیار بوده این اشکال ندارد، وظیفه سوال کرد و
حضرت هم جواب را داد و پس معلوم می شود که کفاره ندارد.
بعضی محشین عروه تصریح دارند که کفّاره ندارد از
جمله مرحوم آقای حجت در حاشیه عروه، مرحوم آقای شاهرودی در حاشیه عروه، شهرت هم بین
اصحاب بر این است که کفّاره ندارد باب استفراغ و لو عمدی باشد اما گفتند که کفّاره
ندارد.
ولی یک شبهه ای ما داریم و آن شبهه این است که
در چندین روایت از این روایات هایی که اینجا داریم می گوید افطر، افطار کرد فقط در
یک روایت است روایت هفتم این طور دارد به جای کلمه افطار می گوید قضا، روایت هفتم
این است من تقیّأ متعمداً و هو صائم قضاء یوماً مکانه ندارد افطر ولی بالاخره قضاء
یک روزی بگیرد یعنی افطر پس خلاصه روایات این باب می گوید وقتی قئ می کنید افطار
است، آن وقت بحث بعداً می آید انشاء الله در هر موردی که افطار ثابت است کفّاره هم
است الّا ما خرج بالدلیل کل مورد که افطر کفّاره هم هست الّا به دلیل، این روایات
همه دارند افطر اگر قاعده بعداً که می آید بحث شد که کلّ مورد افطار الّا ما خرج
بدلیل کفّاره دارد معنایش این است که این هم کفّاره دارد لذا ما یک قدری شبهه
داریم که این کفّاره نداشته باشد گرچه مشهور این است که کفّاره ندارد، محشین عروه
هم بعضی ها تصریح می کنند کفّاره ندارد، بعضی ها احتیاط کردند ما هم در معلقات
عروه احتیاط کردیم.
این بحث می آید که کلّ مفطرٍ فیه الکفّاره الّا
اینکه در بعضی جاها اجماع شده است در اینجا نقل اجماع شده است است در مسأله احتقان
هم نقل اجماع شده است که کفّاره ندارد، نقل است چیز ثابتی در اینجا ندارد.
مسأله 69 را داریم اگر عارق زد و چیزی بیرون آمد
بی اختیار پایین رفت مسائلی هست که راجع به اینکه آیا این کفّاره دارد یا نه و
کفّاره اش کفّاره جمع است یا خیر و اساساً چیزهایی که مورد تنفر است اگر شخص پایین
بدهد این حرام مرتکب شده است یا خیر؟ آن وقت اگر حرام است کفّاره جمع دارد یا خیر؟