بسمه تعالی
مسأله ای را مرحوم سید عنوان کردند اگر کسی آروغ
زد و یک چیزی از معده بالا آمد اگر بی اختیار دوباره برگردد این مشکلی نیست ولی
اگر بعد از رسیدن به فضای دهان با اختیار دوباره بلع کند روزه اش باطل است، بعد می
گویند کفّاره هم دارد چون عمداً برگردانده است، با این آروغ زدن غذا از معده بالا
آمد دوباره برگشت و چه بسا کفّاره جمع هم دارد برای اینکه خوردن این از خبائث است
و حرام است و کفّاره جمع می شود.
اصل اینکه اگر بی اختیار برگشت کفّاره ای ندارد،
قضاء ندارد، مشکلی ندارد این چیزی نیست روزه صحیح است و اگر با اختیار برگشت قضاء
دارد، کفّاره دارد این هم مشکلی نیست جز یک جزئیاتی که در آن جزئیات باید صحبت
شود، یکی این است که آیا به این اکل صادق است؟ چیزی که از معده آمد بالا و از دهان
دوباره بازگشت، اکل خوردن چیزی از بیرون است یا داخلی را هم اکل می گویند، مثلا
نفس کشید بالا از اخلاط سینه، اخلاط مغز آمد در دهان و بازگشت، قبلا هم این صحبت
بود در باب اکل ما اشکال کردیم که به این اکل بگویند، قدر مسلّم اکل یک چیزی از
بیرون وارد شود اما از چیزهای داخلی از مغز یک نخامه ای آمد یا از حلق به اصطلاح
اخلاط سینه و اخلاط مغزی که به این ها اکل گفته شود ما شک داریم و اگر شک هم داشته
باشیم مشکلی ندارد حتی عمداً هم بخواهد که بخورد، شک دارم که به این اکل گفته شود.
و ملاک اکل هم هر نوع دخول غذا در حلق نیست و لو
در امر داخلی مثل همین نخامه ای که عرض کردیم شاهدش هم یک روایت است در باب 29
روایت 9، باسناده شیخ طوسی عن محمد بن احمد بن یحیی عن محمد بن عیسی عن ابن محبوب
عن عبدالله بن سنان کاملا روایت معتبر است سئل ابوا عبدالله(ع) عن الرجل الصائم یقلس
آروغی می زند فیخرج منه الشیء من الطعام یک غذایی بر می گردد یعنی بالا می آورد
حالا قسمت اول روایت برگرداندن دوباره اش مطرح نیست همین بالا آوردنش که در حقیقت
آیا قی می شود تا مبطل شود أیفطره ذلک قال لا، این مصداق قئ نیست قلت فان ازدرده
بعد أن صار لسانه اگر در فضای دهان آمد به زبان رسید دوباره قورتش داد قال لا
یفطره ذلک این
هم مفطر نیست با اینکه به فضای دهان رسیده است و دوباره برگردانده است این را هم
گفته است مفطر نیست.
حالا یک نکته اش شاید همین باشد که ما عرض می
کنیم که این مصداق اکل نیست گرچه نوعا اشکال کرده اند ولی این مصداق اکل نیست،
چیزی نیست که از بیرون آمده باشد قورتش داده باشد، از داخل خودش است ولی یک نکته
دیگر هم هست شاید می خواهد بگوید که بی اختیار بوده این، چون بی اختیار بوده اشکال
ندارد، غذا از معده آمده بالا در دهان دوباره برگشته است بی اختیار منتهی این بی
اختیار روایت بعید است خلاف ظاهر است، فان ازدرده، ازدراد یعنی قورت دادن و ظهور
نسبت فعل به شخص در اختیار است ضرب را نمی شود گفت یعنی بی اختیار، ضربت زیداً بی
اختیار نیست، ظاهر اسناد فعل اختیار است بنابراین این عمد را می گوید، ظاهرش این
است ازدراد ولی یک احتمال دارد که می خواهد بی اختیار را بگوید.
حالا پس خلاصه سه احتمال در این روایت هست، اول
اینکه این بی اختیار باشد از این نظر اشکال ندارد، دوم اینکه می خواهد بگوید اکل
صادق نیست برای اینکه اکل از آن است که از بیرون می آید این از داخله خودش است
همین طور که عرض کردیم، در این دو صورت این مؤیّد بحث ما می شود و آن وجه دومش که
این اکل صادق نیست اما یک احتمال هم دارد که می خواهد عمد را بگوید، در عین حال
اشکال ندارد به خاطر همین جهتی که عرض کردیم که به آن اکل گفته نمی شود.
خلاصه از این روایت آن شبهه ای که ما داشتیم
تقویت می شود لا اقل تأییداً چون احتمالات متعدد دارد لا اقل تأییداً که اکل خوردن
چیزی که از بیرون است، منفصل از ما وارد در معده، حلق و این ها می شود اما این
چیزی که برای خودمان است و بالا می آید و بر می گردد و لو با اختیار هم باشد معلوم
نیست به این اکل گفته شود، شک هم کنیم اشکال ندارد.
حالا این راجع به اصل اینکه این روزه را باطل می
کند که اگر اکل به آن گفته شود و اختیاری هم باشد آن وقت روزه را باطل می کند اما
حالا کفّاره جمع دارد یا اصل کفّاره؟ اگر اختیاری بوده اصل کفّاره معلوم اما
کفّاره جمع به چه جهت؟ می خواهند بگویند این حرام است چون اکل حرام است بنابراین کفّاره
جمع دارد، چرا حرام است؟ می گویند از خبائث است، چیزی که رفته داخل معده شده است و
هضم شده و برگشته بگوییم این از خبائث است و خوردن خبائث حرام است. حالا خبائث
یعنی چه و آیا خبائث حرام است؟
خبائث جمع خبیث، قرآن هم و یحرّم علیهم الخبائث،
خبیث یعنی چه؟ معانی متعددی گفته شده است، خباثت به معنای پلیدی، به معنای نجاست،
به معنای بازمانده فلزات ذوب شده، فلزی را ذوب کردند بعد در یک ظرف دیگری ریخته
اند بعد یک تتمه ای چند ذره مانده است گفته اند خباثت یعنی چیزهای بی خودی دور
ریختنی، این هم یک معنا است، یک معنا دیگر هم هر شیء بی فایده، این که اثبات حرمت
نمی کند، خیلی کارهای ما بی فایده است این را که نمی گوییم حرام، بعضی ها گفته اند
لهو یعنی هرچیزی که شما را از یاد خدا منصرف کند به این معنا گفتند لهو، انسان
مباحثه هم که می کند یاد خدا نیست، این بی فایده که موجب حرمت نمی شود.
در تفاسیر بعضی جاها من دیدم معنا نکردند، مرحوم
علامه که(ره) در المیزان اصلا وارد این بحث نشده است که خباثت یعنی چه، بعضی
تفاسیر دیگر را هم دیدم اصلا وارد معنایش نشدند، حالا روایات در تفسیر نورالثقلین
یک روایت دارد که خبیث قول المخالف نه القول المخالف، قول مخالف یعنی شخصی که
مخالف است حرفش حرف خبیث است این معنای عرفی که این است احتمالا بیان مصداق است
چون بی فایده است و بی خود است.
حالا علی ای حال قدر متیقن خبیث را بگویید که
پلیدی هم بی فایده است و هم بد است، یکی از معانی گفته اند ما یستقذره العرب این
را المنجد دارد، آن چیزی که عرب ها از آن تنفر دارند، عرب چه خاصیتی دارد؟ چه عرب
باشد چه عجم، خیلی ها معنا کردند که آن چیزی که موجب تنفر است. حالا فرض کنید که
خبائث ما یستقضره الناس چه عرب و چع عجم از آن تنفر دارند و بی فایده است و پلید
است اما حالا از نظر چه کسی؟ از نظر مردم یا از نظر خدا؟ دیده شده است نانی که
سوخته شده گفتند این از خبائث است، به چه بیانی؟ حالا فرض اینکه بگوییم مردم هم
تنفر داشته باشند اگر خدا یک مطلبی را گفت این نباید به اصطلاح خود خدا عمل شود؟
قرآن گفته است یحرم علیهم الخبائث، خبائث را هم می گویید پلیدی، بی فایده، موجب
تنفر، آیا موجب تنفر خدا یا موجب تنفر مردم؟ اگر خدا یک کلمه ای گفت قاعدتا به
همان محیط خدایی معنا می شود پس منظور از خبائث می شود چیزهایی که از نظر خدا پلید
است، عرق خوردن، مشروبات، اعمال خلاف شرع، این ها باید باشد.
پس حالا اینکه یک ذره آروغ زد و آمد در دهانش دوباره
برگشته است مخصوصا قبل الاستحاله، بعد الاستحاله که مثل یک دوغی زده می شود و
شدیداً ترش است و شخص را اذیت می کند و این ها باز یک حسابی دارد اما مخصوصا قبل
از استحاله همین قدر وارد معده شده است در اثر پر خوری آروق زده و یک تیکه بالا
آمد همان غذا است رفته آن طرف حلق و دوباره برگشته است این را بگوییم از خبائث است
و حرام است معلوم نیست، آیه خبائث هم همان آیه کریمه است 157 سوره اعراف ولی آیا
منظور از خبائث که حالا بگوییم پلیدی موجب تنفر، موجب تنفر مردم، یا موجب تنفر
خدا، در محیط شرع یا در محیط عرف؟ به نظر ما به احتمال قوی محیط شرع منظور باشد،
شک هم کنیم بیش از این چیزی ثابت نیست، برای اینکه نان سوخته حرام است، ته دیگ
سوخته حرام است، از این قبیل چیزها هیچ دلیلی ما بر این پیدا نکردیم بنابراین
کفّاره جمع روی فرض اینکه لکلّ حرامٍ کفّاره جمع باشد، اولا خود این هم دلیل
نداریم که کلّ حرام کفّاره جمع داشته باشد، بعدا انشاء الله بحثش می آید که هر
حرامی معلوم نیست کفّاره جمع داشته باشد، اینکه آیه است خبائث، خبائث هم بعید نیست
ظاهرش هم خبائث شرعی نه خبائث عرفی که موجب تنفر مردم است مثلا کسی آب دهانش آمد
بیرون و از حلق بیرون آورد، از لبش هم بیرون آورد و دوباره برگرداند به دهانش خیلی
ها از این کار بدشان می آید اما آب دهان است بیرون آمده داخل دهان بوده حالا یک
مقداری این طرف آمده دوباره برگشته است این را بگوییم حرام است هیچ به ذهن این
معنا نمی آید، این خلاصه بحثمان که مسأله 69 بود.
دوباره متن عبارت سید را بخوانیم، لو خرج بالتّجشّع
آروغ زد خرج شیءٌ یک چیزی بالا آمد ثمّ نزل بعد دوباره پایی رفت بدون اختیار چون
بدون اختیار است لم یکن مبطلاً مبطل نیست اما و لو وصل الی فضاء الفم اگر رسید به
فضای دهان روایت دارد روی زبانش آمد و بلعه اختیاراً با اختیار دوباره قورتش داد
بطل صومه و علیه القضاء والکفّاره بعد سید می گوید بل کفّارة الجمع ان کان حراماً
چرا حراماً؟ من جهت الخباثة و نحوها از باب خبائث، ما داریم علی الاحوط و الّا این
نه اصل اکل بودنش قطعی است و نه کفّاره جمع دادنش، ما می گوییم علی الاحوط وفاقاً
داریم للاستاد و شاهرودی، مرحوم آقای شاهرودی و مرحوم سیدنا الاستاد امام این ها
هم از باب احتیاط گفته اند، خلاصه ما شبهه داریم در صدق اکل به این، بنابراین در
اصل بطلانش هم با شک است، علی فرض اینکه باطل هم باشد کفّاره دارد از باب اکل اما
کفّاره جمع مبتنی است بر اینکه این را از خبائث بدانید و خبائث هم به این معنا که
موجب تنفر عرفی نه تنفر شرعی و این هم محل حرف است.
مسأله 70 مسأله را عنوان کرده است که یک قدری
دقت می خواهد، اگر در شب چیزی خورد که روز حتما باید قی کند حالا ببینیم یعنی چه،
در شب ماه رمضان چیزی خورد که روز ماه رمضان حتما باید استفراغ کند، حالا چرا باید
استفراغ کند؟ به هرجهتی، مثلا استفراغ کردنش از روزه مهم تر است مثلا از جهت سلامت
یا هر جهت دیگری، مرحوم سید دارد همین حالا که می خورد چیزی که فردا باید حتما
استفراغ کند، این روزه ای که وارد می شود روزه باطل است و لو قبل از قی کردن، قبل
از استفراغ برای اینکه این نیت مفطر دارد چون می داند که در روز می خواهد استفراغ
کند، سحری خورده است و یک ساعت بعدش روز است می داند که حتما استفراغ می کند با
همین خوردن الآن در حقیقت معلوم می شود که قصد روزه ندارد مگر اینکه بگوید آن که
لازم است بیرون بیاورد این را و هر بیرون آوردنی استفراغ نیست، قی و استفراغ با
بیرون آوردن غذای معمولی فرق می کند، غذای معمولی بالا می آید خود غذا است اما
استفراغ متحول شده است یعنی غذا هضم شده است، استفراغ این است، قی یعنی غذایی که
خوردی و تحول پیدا کرده است، استحاله شده است، به همان حالتی که در مشکی دوغ را می
زنند چطور است، یک چنین حالتی پیدا می کند، این است که به آن استفراغ گفته می شود
اگر برگردد.
حالا می داند غذایی که می خورد به آن حالت دوغ
مشکی می شود و باید برگرداند اینجا الآن که غذا را می خورد در حقیقت قصد استفراغ
دارد برای یک ساعت دیگر اما اگر باید بیرون بیاورد نه حتما با استفراغ این اشکالی
از این نظر پیدا نمی کند.
عبارت سید را ببینیم، لو بلع فی اللیل ما یجب
علیه قیئه نهاراً اگر در شب یک چیزی را مثلا سحری که می خورد یک چیزی را بلع کند
که یک ساعت بعدش که طلوع فجر می شود و روز می شود حتما باید استفراغش کند می داند
این را بخورد استفراغ می کند می گوید فسد صومه روزه اش باطل است یعنی هنوز استفراغ
نکرده باطل است ان انحصر الاخراج فی القی اگر بیرون آوردن این یک راه بیشتر ندارد
و آن هم استفراغ پس الآن که می خورد یعنی می داند که باید استفراغ کند این هنوز
استفراغ نکرده موجب بطلان است و الّا اگر راههای دیگری دارد لازم نیست با استفراغ
بیرون بیاید، یک منقاشی می اندازد و بیرون می آورند این اشکال ندارد لم یبطل باطل
نمی شود الّا اذا تقیّأ اختیاراً مگر اینکه و لو نیست ولی با اختیار خودش استفراغ
کند و در عین حال استفراغ هم بر آن صادق باشد، هر بالا آوردنی که استفراغ نیست که
عرض کردم غذا باید پایین برود و استحاله می شود مثل دوغی که در مشک بیندازند بزنند
یک چنین حالتی ولی مثلا حالا یک سکه ای را قورت داده است و سکه را در آورده اند یا
سکه خودش با آروق زدن این بیرون افتاد این که قی کردن نیست به همین تناسب اگر یک
تیکه نان قبل از تحوّل آن یک تیکه برگشت یا با آروق زدن این درآورد این هم استفراغ
است و قی نیست، خلاصه اگر شک هم کنیم که استفراغ هر چیز برگرداننده از معده است یا
غذای متحول برگردد نه عین خود غذا برگردد، استفراغ شک هم کنید فقط همین مبطل است
آن جایی که تحول پیدا کرده باشد تا تحول نشده است، مثل مشک دوغ زنی آن حالت را
پیدا نکرده است به این استفراغ گفته نمی شود. به تعبیر مرحوم سید لا مثل درّةٍ أو
قندقة أو درهم ممّا لا یصدق علیه القی برگشتن یک درهم، یک گلوله و مانند این ها،
این وقتی بر می گردد به این نمی گویند استفراغ، یک چیزی آن طرف رفت و در آمد.
پس حالا قسمت اول این است که اگر سحری یک چیزی
خورد که می داند یک ساعت بعد باید استفراغ کند، استفراغش واجب است، اختیاراً باید
استفراغ کند، اولا صوری دارد باید در نظر گرفته شود، مطلب اول اینکه اگر قی نکرده
است چرا باطل باشد مگر اینکه بگویید از باب نیت مفطر، اگر نیت مفطر می کند و توجه
دارد که این مفطر است یعنی نیت افطار، نیت افطار قبلا خواندیم مبطل روزه است ولی
اگر متوجه به این نکته نیست حواسش در استفراغ خودش است نه اینکه حتما این نیت مفطر
نیت افطار است به تلازم و نیت افطار مبطل است، خلاصه اگر توجه دارد که این نیت
مفطر است و نیت مفطر نیت افطار است این باطل است و الّا تا قی نکرده است طوری نیست
اگر قی کرد مبطل است اختیارا.
مطلب دیگر اینکه ممکن است گاهی یک جایی تصور شود
تکلیف به قی دارد، حالا چرا؟ قی نکرده است ولی تکلیف به قی دارد، به عنوان قی، نه
از باب اینکه یک سکه ای قورت داده است و مال مردم است و این را در بیاورد و تحویل
دهد بلکه آنجایی که خود قی بر او واجب است، کجا واجب است؟ مثلا سلامتش در خطر است
باید قی کند، نمی گوییم قی می شود، باید اختیاراً اگر می خواهد سالم بماند باید قی
کند پس قی به عنوانه واجب است از باب سلامت در عین حال به عنوانه حرام است از باب
افطار ماه رمضان، اینجا هم فسد صومه، چرا؟ برای اینکه نمی شود جمع بین دو تکلیف
کرد، جمع بین امساک و ترک امساک، امساک واجب است برای اینکه قی مبطل روزه است و
باید امساک کند، ترک امساک واجب است برای اینکه قی بر او واجب است برای حفظ سلامتی
بنابراین روزه این باز اشکال می یابد برای اینکه جمع بین این دو حکم لایمکن است،
هم نیت استفراغ و هم نیت ترک استفراغ، این نمی شود.
بنابراین تا الآن این طور شد، سه وجه داریم برای
بطلان، اول اینکه قی کند اختیاراً، دوم اینکه قی نکند ولی توجه دارد این نیت قی
کردن دارد و هنوز قی نکرده است اما توجه دارد که نیت قی نیت افطار است، سوم هم هیچ
کدام از این ها نیست ولی قی بر او واجب است هنوز قی هم نکرده است، نیت افطار و
مفطر و این ها هم مطرح نیست اما قی کردن برایش واجب است، از آن طرف روزه گرفتن هم
واجب است، چون روزه واجب است باید قی نکند، چون سلامتی واجب است باید قی کند جمع
دو حکم متضاد که جمعش هم نمی شود و چون نمی شود تکلیف به روزه هم اینجا امکان
ندارد چون امکان ندارد در حقیقت حکم اینجا جریان پیدا نمی کند.
حالا این وجه سوم همین طور است یا باز هم حرف
دارد؟ قی کردن برای این واجب توصلی است نه
تعبدی برای حفظ سلامت است، کار ندارد به اینکه به قصد قربت یا بدون قصد قربت اما
ترک قی کردن واجب تعبدی است برای اینکه شرط برای روزه است و باید این مبطلات روزه
را انجام ندهیم برای حفظ روزه البته در صورتی که معتقد شویم که ترک قی کردن قید
روزه است، روزه مقیّد است به اینکه استفراغ نکند، ترک قی کردن قید برای روزه است،
ترک قی واجب است قی کردن هم واجب است، ترک قی واجب است برای روزه، قی کردن واجب
است برای سلامت، به حسب ظاهر جمع این دو حکم نمی شود پس بنابراین تکلیف به روزه هم
نمی شود یعنی جمعش درست نیست و روزه باطل می شود.
اما اگر گفتیم که قی کردن درست است واجب است اما
توسلی است نه تعبّدی، ترک قی واجب است تعبّدی است این ها باهم دیگر قابل جمع هستند
برای اینکه قی کند بدون تعبّد یا بگویید بالاخره آن توسلی است و این تعبدی، ما
چیزی که اینجا داریم این هست که در متن قانون مخالفتی باهم ندارد.
مطلب این شد که بگوییم ترک قی کردن با قی کردن
دوتایی باهم جمع نمی شود از این نظر بگوییم باطل است ولی می خواهیم یک راه صحت
درست کنیم روی این بیان، بگوییم که در متن قانون وجوب قی کردن با وجوب قی نکردن
منافات ندارد، در متن قانون وجوب قی کردن با ترک قی کردن منافات ندارد، چرا؟ برای
اینکه قی کردن که واجب است برای این اختصاص به روزه ندارد نه اینکه چون روزه است
باید قی کند چون غذای خراب خورده است یا هرچیز دیگری باید قی کند می خواهد روزه
باشد یا نباشد پس ربطی به روزه ندارد و قی کردنش هم روی فرض بلع است، اگر یک چنین
غذایی را بخورد قی کردن واجب است، پس اولا روی فرض بلع است و در ثانی ربطی به روزه
هم ندارد اما ترک قی کردن برای روزه است پس در متن قانون این ها منافات ندارد،
همان طور که صلاة در دار غصبی جمع این دو باهم منافات ندارد، غصبش حرام است صلاتش
واجب است اینجا هم در متن قانون قی کردن واجب است برای سلامت و ربطی به روزه ندارد
خودش حکم جدایی است، ترک قی کردن واجب است برای روزه است در متن قانون به هم ربطی
ندارند مثل صلات در دار غصبی می شود، غصب یک حکمی دارد و صلاة هم یک حکمی، در مقام
امتثال هم باید قی کند درست است برای سلامتی اش ولی اگر قی نکرد روزه اش درست است
از باب ترتب.
بنابراین اینکه مرحوم سید دارد اگر سحر یک چیزی
را خورد که بعد حتما وقتی روز شد باید استفراغ کند و روزه اش باطل است باید توضیح
دهیم روزه اش باطل است اگر قی بکند اختیاراً بله، روزه اش باطل است اگر نیت قی
کردن بکند و توجه کند که این نیت افطار است این هم بله اما روزه اش باطل است از
باب اینکه این دو حکم با هم نمی سازد، یک حکم وجوب قی کردن و یک حکم وجوب ترک قی
کردن، این می سازد برای اینکه در متن قانون قی کردن که واجب است ربطی به روزه
ندارد، ترک قی مربوط به روزه است نه قی کردن مثل صلات در دار غصبی دو حکم است، در
مقام امتثال هم قی کردن واجب است از باب اهمیت برای حفظ سلامت ولی اگر چنانچه قی
نکرد و روزه اش را نگه داشت و ترک قی کرد از باب ترتب روزه اش درست است.
سید گفت روزه اش باطل است برای اینکه روزه را با
نیت استفراغ شروع کرده است، ما عرض کردیم وجوهی دارد اگر قی کند فسد بله، دوم اگر
نیت قی کردن کند از باب اینکه نیت مفطر نیت افطار است بازهم فسد صومه این هم قبول،
سوم اگر بخواهید بگویید نفس حکم قی کردن با حکم ترک قی کردن نمی سازد پس باطل است،
این گونه نیست برای اینکه مثل صلاة در دار غصبی است.