بسمه تعالی
مرحوم سید متفرعاتی را آورده اند که البته ممکن
است کم اتفاق بیفتد ولی این ها نه برای خود عمل به این مسأله است کلا برای یادگیری
نحوه ورود و خروج در یک مسأله فقهی است، مهم ترین مسأله در فقه تشقیق شقوق،
تفریعات همانکه در روایت هم دارد انّما علینا القاء الاصول و علیکم تفرّعوا ملاک
اجتهاد همین تفریعات است لذا نگاه نکنیم به اینکه وقوع خارجی ندارد یا کم اتّفاق
می افتد فقط نگاه به این کنیم که چگونه تفریع می شود از اصول و قواع کلیه این به
درد ما می خورد.
مسأله 74 که ایشان عنوان کردند در این متفرعات
این هست که شخص می تواند اختیاراً تجشّأ کند آروغ بزند در ماه رمضان یا هر روزه
دیگری و لو اینکه احتمال بدهد یک چیزی از طعامی هم که خورده بیرون بیاید، با
احتمال، این عمد قی نیست، قی کردن عمدی نیست، این عمدی آروغ می زند نه اینکه قی می
کند ولی احتمال می دهد که چیزی بر می گردد اما اگر بداند چیزی بر می گردد مرحوم
سید می گوید لایجوز علی الاحوط، اگر می داند چیزی بر می گردد لا یجوز علی الاحوط،
فرمایش ایشان درست است؟ اگر احتمال می دهد چیزی بیرون می آید اشکال ندارد ولی اگر
یقین دارد چیزی بیرون می آید جایز نیست علی الاحوط جایز نیست، چرا ایشان می گوید
علی الاحوط؟ اگر خروج طعام قی حساب می شود این عالم است که با این کارش طعام بیرون
می آید پس قی حساب می شود و اگر خروج طعام قی حساب نمی شود این علم هم داشته باشد
اشکال ندارد.
عبارت سید را دقت کنید، یجوز للصّائم التّجشّؤ
اختیاراً شخص روزه دار می تواند با اختیار آروغ بزند و ان احتمل خروج شیءً من
الطعام و لو احتمال هم بدهد که مقداری طعامی که خورده است بالا می آورد احتمال مضر
نیست، این معلوم اما اذا علم ذلک بداند حتما چیزی از غذایی که خورده بالا می آورد
این جایز نیست آروغ بزند علی الاحوط جایز نیست، شبهه ایشان چه بوده که می گوید علی
الاحوط جایز نیست، دو شبهه اینجا ممکن است.
شبهه اول اینکه آیا قصد سبب قصد مسبّب هم هست؟
این قصد آروغ زدن را داشته است نه قصد قی کردن را، چون آروغ زدن سبب برای قی کردن
است ما می گوییم که علم به سبب و قصد سبب قصد مسبّب هم هست ایشان کانّه این شبهه
را داشته است که قصد سبب قصد مسبّب نیست، این قصد تجشّع را دارد نه قصد تقیّع را
چون قصد سبب قصد مسبّب نیست بنابراین گفته است از باب احتیاط.
اگر این شبهه باشد ظاهرا شبهه درست نیست، قصد
سبب مع العلم قصد مسبّب است، اگر می داند این قدم بیرون بگذارد یک آدم کشته می شود
با همه این حرف ها بیرون می رود این قصد مسبّب است.
شبهه دومی که ممکن است باشد ما قبلا هم مکرّر
عرض کردیم این است که قی کردن به خروج طعام گفته نمی شود، اگر طعام قبل از استحاله
برگردد این استفراغ و تقیّء نیست، استفراغ بعد از استحاله است یعنی غذایی که خورده
است استحاله می شود مثل یک دوغ ترشیده یک قدری سفت تر ولی استحاله شده است، قی به
آن می گویند، حالا یک چیزی خورده است و تا رفت آن طرف حلق و دوباره برگشت عین همان
بدون تحول، به این قی نمی گویند، قی یعنی آن شیء متحوّل از غذا است که در معده
تحوّل پیدا کرده است، علی ای حال این شبهات هست.
اگر شبهه اول باشد می شود گفت بین علم و غیر علم
فرق می کند ولی اگر شبهه دوم باشد آن وقت این خروج شیءٍ من الطعام دخالتی ندارد
عرض کردم باید تحوّل باشد.
مسأله 75: اگر سهواً چیزی را خورد قبل از اینکه
به حلق برسد متوجه شد که روزه است و نباید می خورده است اینجا واجب است که این را
برگرداند برای اینکه اگر ممکن است پایین نرود اما اگر به حلق رسید و متذکر شد، نمی
گوید از حلق گذشت، به حلق رسید و متذکر شد اینجا دیگر لازم نیست که آن را برگرداند
بلکه جایز هم نیست برگرداند اگر صدق قی کند و اگر شک کرد که حالا این چیزی که الآن
قورت داده است به حدّ حلق رسیده یا نرسیده اینجا هم می گویند که قاعده اش این است
باید برگرداند برای اینکه اصل این است که به حلق نرسیده است.
پس سه فرع شد، فرع اول چیزی را خورد و قبل از
اینکه به حلق برسد متوجه شد که روزه است و نباید می خورده است اینجا باید
برگرداند، فرع دوم چیزی را خورد و به حلق رسید و متوجه شد، از حلق گذشته کانّه
اینجا لازم نیست دیگر اکل شده است و گذشته است سهواً هم بوده است اشکال ندارد،
جایز هم نیست برگرداند اگر صدق قی کند به تعبیر ایشان و اگر شک کند که به حلق رسید
یا نرسید اینجا هم باید برگرداند برای اینکه اصل عدم وصول به حلق است، این بیان
مرحوم سید است.
چند مسأله اینجا باید عنایت شود تا ببینیم
فرمایش ایشان درست است یا خیر، مطلب اول اینکه آیا حلق میزان است و کجای حلق؟ حلق
یک میلی متر است یا بیشتر است، ظاهرا از منتهای زبان تا بعد از پرده ای که جلوی
تنفس را می گیرد و در حقیقت مرز رساندن غذا هست به مری، لوله متصل به معده، مجموعه
این را حلق می گویند، حلق فقط یک میلی متر نیست، یک جایی است که یک قدری درجه
دارد، از اوله منتهای زبان تا بعد از پرده ای که وقتی می خواهیم غذا بخوریم جلوی
نفس را می گیرد که وارد قسمت ریه نشود، همه این ها حلق است، ایشان باید می گفت که
منتهای حلق نه خود حلق، میزان را حلق قرار ندهد بلکه میزان را منتهای حلق قرار دهد.
بعضی از محشین عروه دارند که میزان وصول به معده
است، خیلی عجیب است، معده خیلی فاصله دارد تا حلق شاید چندین سانت، لوله مری خودش واسطه
است تا به معده برسد، چرا این را میزان قرار دادند، بعضی از محشین میزان را جوف
قرار دادند می گویند قبل از رسیدن یا بعد از رسیدن جوف، حالا اگر منظورشان از جوف
معده باشد که همان حرف معده است، اگر چیز دیگری است باید تشریع شود که جوف
منظورشان چیست، به معنای لغوی جوف معنای این هم مشکّک است، مراتب دارد یا بگویید
درجات دارد، این هم زیاد است، جوف از آن منتهای زبان تا خود معده، بعد از معده همه
جوف است بلکه روده کوچک جوف است و روده بزرگ دریچه اخراج است.
بنابراین اولا میزان گرچه معده نیست که بعضی
محشین دارند یا جوف نیست که بعضی دیگر از محشین دارند ولی حلق هم به معنای کلی که
مرحوم سید گفته است این نیست منتهای حلق باید بگوید که به منتهای حلق رسیده است یا
خیر، آن هم در حقیقت شاید قانونش این است که به حدی که دیگر نمی شود آسان برگردد،
غذا را که می خورد به حدی رسید که جز به علاج و با دکتر و درمان برنمی گردد، یک
وقت یک چیزی است که یک نفس می کشد دوباره بر می گردد، یک وقت یک چیزی است که به
این آسانی نمی شود برگرداندش، شاید قاعده اش این است که میزان منتهای حلق است و عبور
از آن پرده ای که عرض کردم جلوی تنفس را می گیرد و قاعده اش هم این است که لایمکن الاسترجاع
الّا بعلاجٍ بدون علاج نمی تواند برگردد این غذا را که همان میزان ورود در لوله
مری، ورود در لوله مری نه گذر از لوله مری، همین که از منتهای حلق وارد می شود در
مری.
مطلب دوم اینکه ایشان فرمود اگر چنانچه به حلق
رسیده است حالا حلق یا معده یا جوف یا همان وصول به لوله مری که عرض کردیم، اگر
چنانچه از حلق عبور کرده که ایشان گفته اند وصول به حلق باید بگوید عبور، اینجا
باید برگرداند و روزه اش درست است ولی اگر به حلق رسیده است و عبور کرده است اینجا
دیگر واجب نیست برگرداند چون اکل محقق شده است بلکه جایز هم نیست برگرداند اگر صدق
قی کند، این شبهه ای که ما داشتیم این بود که قی به صرف عبور از حلق نیست باید در
آن تحوّل به وجود بیاید، غذا برگردد و وارد معده می شود، استحاله می شود، به آن
حالت ترشی مثل دوغ ترش شده ولی سفت تر مثل ماست ترش شده در می آید اگر این را
برگردانیم به این قی می گوییم، صرف اینکه یک تیکه غذا رفت آن طرف پرده و درحال
برگشت است به این قی کردن نمی گوییم یا مشکوک است که قی کردن به این بگوییم بارها
این را عرض کردیم.
بنابراین متوقّع بر اینکه صدق قی کند و به نظر
من در قی استحاله لازم است، بدون استحاله قی گفته نمی شود.
مطلب سوم اینکه در فرمایش مرحوم سید یک محل
منافقشه است این است که می گویند اگر شک کنیم که آیا به منتهای حلق رسیده است یا
نرسیده ایشان می گویند اصل عدم وصول است، اصل این است که ما شک داریم آیا غذا به
حلق یا به تعبیر ما به منتهای حلق رسید یا نرسید اگر شک کرد اصل عدم وصول به
منتهای حلق است، آیا این فرمایش ایشان درست است؟ تصریح دارند للاصالة عدم الوصول،
این اصل عدم وصول آیا دخالت دارد، موضوع حکم است؟ به حلق نرسیده یعنی بگوییم اکل
محقق نشده است، آیا حکم ابطال روزه روی محقق نشدن اکل است یا روی بلع است؟ این
مثبت این اصل، اصل عدم وصول به حلق، یسقط به ذلک عدم تحقق اکل اما الان که می
خواهد قورت بدهد بلع است یا خیر؟ این با آن اصل فرق می کند، حکم روی این است که
الآن بلع هست یا خیر نه روی اینکه اکل نشده است.
بنابراین به نظر باید اصل دیگری ایشان تمسک کند،
اصل وجوب اخراج، قبل از اینکه به حلق برسد گفتید واجب است برگرداند حالا نمی داند
حکم عوض شد یا عوض نشد اصل استصحاب وجوب اخراج.
به جای اصل عدم وصول به منتهای حلق باید بگویند
اصل وجوب اخراج، استصحاب وجوب اخراج، چون خود مرحوم سید قبول کردند که قبل از
اینکه به حلق برسد یجب الاخراج که پایین نرود حالا شک می کنید که آیا پایین رفته
است یا نرفته استصحاب کنید همان وجوب اخراج، یا اصل موضوعی می خواهد یا اصل حکمی،
اصل موضوعی اصل عدم وصول بود که عرض کردیم با این چه چیزی را می خواهید اثبات
کنید، موضوع دلیل که الوصول الی الحلق نیست، موضوع دلیل بلع و عدم بلع است، اکل و
عدم اکل است این اصل موضوع شما اثبات نمی کند که این اکل است بلکه از باب اصل مثبت
و اصلی که اینجا هست اصل حکمی باید باشد، تا به حلق نرسیده بود اخراجش لازم بود که
سید هم تصریح دارد حالا که نمی دانیم که به حلق رسید یا نرسید استصحاب می کنیم
وجوب اخراج را که قبلا هم بوده، باید این طعامی که نمی دانیم به منتهای حلق رسیده
یا نرسیده باید بیرون بیندازد، استصحاب حکمی می کنیم.
به علاوه اینکه اصلا اصل موضوعی یک شبهه دیگری
هم دارد و آن این است که آیا اصل در شبهات مفهومیه جاری است؟ در موضوعات، همان
شبهات مفهومی، این را قبلا هم مکرراً در بحث هایی که داشتیم توضیح دادیم، نوع
آقایان اصل در شبهات مفهومی را قبول ندارند، شک می کنیم که آیا وصول به این حد از
لوله مری یا از حلق حالا منتها یا قبل از او، بعد از او، شک می کنیم به این بلع و
اکل گفته می شود یا گفته نمی شود، شک در این داریم، اینجا پس شک در لغت است و در
لغت که نمی شود استصحاب کرد، اصلا دست شرع نیست، اصول موضوعیه و حکمیه باید در
حیطه شرع باشد، شما نمی دانیم وضع لغت چطور بوده که به اینجا هم بلع می گویند، اکل
می گویند یا نمی گویند، آن وقت در مواردی که شبهه در مفهوم است آقایان معمولا اصل
جاری نمی کنند می گویند این کار برای واضح لغت است و به شرع مربوط نیست و در فقه
هم خیلی زیاد موارد مشابهی دارد، در صلات مسافر و جاهای دیگر، فرض کنید که نمی داند
ترخّص به چه چیزی گفته می شود، نمی داند چهار فرسخ مقدار معادلش چه می شود چون
فرسخ باید چه مقدار متر باشد تا می رسد به آنجایی که به چند گندم و به چند هبّه،
وقتی شک در لغت داریم نمی شود استصحاب جاری کرد در شبهات مفهومیه، همه آقایان
تصریح کردند که شبهات مفهومیه کار لغت است و ربطی به شرع ندارد.
حالا البته ما قبول نداریم این را و سابقاً هم
مکرّر عرض کردیم، در شبهات مفهومیه هم ما استصحاب را جاری می دانیم، این قبلا صحبت
شد، مرحوم صاحب جواهر هم جاری می داند، من قبلا به تفصیل دو سه بار این موضوع را
گفتیم، بالاخره به شرع مربوط است، شرع می خواهد بگوید برای موضوعیت حکمش این مقدار
را گرفته است یا آن مقدار را، شک داریم که شارع مقدس برای موضوع حکمش این مقدار را
مدّ نظر است یا آن مقدار را، لغت را ما دسترسی نداریم و کار هم نداریم اما در
موضوعیت یک چیز برای حکم شرع نمی دانیم که چه اندازه دقت شده است و چه اندازه مورد
توجه شارع قرار گرفته است، می شود استصحاب کرد ولی آقایان نوعا، مرحوم استاد مرحوم
امام معتقد نبود، بعضی اساتید دیگر ما هم قائل نبودند مثل مرحوم محقق داماد ولی به
نظر من اشکال ندارد، در معلقات هم جای به جایش داریم این معنا را، مرحوم صاحب
جواهر هم قبول دارد و به نظر من حق با صاحب جواهر است ولی آقایان نوعاً قبول
ندارند، این خلاصه ای از مسأله هفتاد و پنج بود.
عبارت سید را یک بار دیگر ببینید، اذا ابتلع
شیئاً یک چیزی را خورد سهواً فتذکّر قبل وصول الحلق متوجه شد که روزه است و نباید
می خورده قبل از اینکه به حلق برسد، یک حرف اینجا داشتیم گفتیم که حلق را معنا
کنید، شروع حلق است یا پایان حلق است یا معده منظور است یا جوف منظور است یا همان
طور که ما گفتیم لوله مری منظور است و وصول به لوله مری هم هست که بعد از پرده ای
است که روی تنفس می افتد که وارد ریه نشود، این حلقی که ایشان گفته است خیلی مُجمل
است. حالا به هرحال اگر بلع کرد و متوجه شد قبل وصول الحلق واجب است اخراج کند و
روزه اش هم درست است امّا ان تذکّر بعد وصول الحلق اگر به حلق رسید و متوجه شد که
روزه است و نباید بلع می کرده است، به حلق رسیدن میزان است یا عبور از حلق حالا
حلق را هم گفتیم به نظر ما منتهای حلق، مرحوم سید توضیح ندادند که منظور چیست، اگر
بعد از وصول به حلق متوجه شد که روزه هست اینجا دیگر لازم نیست برگرداند برای
اینکه گذشته است بلکه لایجوز جایز هم نیست ان صدق القی خود ایشان هم شک دارد که به
این قی می گویند یا نمی گویند، اینجا هم ما یک بحث داشتیم که قی را به نظر ما به
غذای متحول گفته می شود نه به هر غذایی، یک برگ کاهویی از این پرده آن طرف عبور
کرد فوراً هم برگشت به این قی نمی گویند، نمی گویند که قی کرد یا استفراغ کرد، قی
و استفراغ غذای متحول است نه خود غذا به آن صورت، این هم یک نکته ای که در فرمایش
ایشان است.
بعد فرمود و ان شکّ اگر شک می کند که به حلق
رسیده است یا نرسیده فالظّاهر قطعی نیست برایشان ولی به ظاهر می گویند این است،
وجوب اخراج باید برگرداند لاصالة عدم الوصول الی الحلق، برای اینکه اصل این است که
به حلق نرسیده است، عرض کردیم به حلق نرسیده است خود این که موضوع نیست، آن چیزی
که موضوع دلیل است الآن بلع کند اکل است یا اکل نیست، این مثبت است و نمی تواند آن
را اثبات کند، بهتر اینکه اصل حکمی اصل وجوب اخراج، استصحاب وجوب اخراج، اصل موضوعی
هم مثبت است و هم اینکه در بعضی موارد شبهه مفهومیه هست که آقایان می گویند اصل در
شبهات مفهومیه جاری نیست.
مسأله76: مرحوم سید یک بحثی را عنوان کردند و آن
این است که اگر شخص درحال نماز است و چیزی وارد دهانش شد، مگس، پشه، حالا چیزهای
مضر هم همین طور یک قدری سخت تر مثلا زنبور، یا باید نمازش را باطل کند یا روزه اش
باطل می شود، حالا می گوییم چطوری، کدام مقدم است؟ روزه را باطل کند و این را قورت
بدهد یا نماز را باطل کند و این را اخراج کند در جایی که اخراجش محتاج به کلام است
مثلا اخ، تعبیر مرحوم سید این است تکلّم به اَخ و مانند این و این موجب بطلان نماز
است البته این را هم عرض کنم که ما هر اَخ و مانند اینها گفتن را مصداق کلام نمی
دانیم، در بحث مبطلات نماز هم صحبت کردیم که آن چیزی که مضر است و کلام گفته می
شود کلام است نه یک حرف متولد از سینه صاف کردن و مانند این ها، به صرف اینکه از
یک نفس کشیدن یا عطسه کردن و مانند این ها یک حرفی تولید شود به این کلمه و کلام
گفته نمی شود، دلیل ما کلمه و کلام است ولی حالا ایشان اینگونه بیان کردند که این
یک نکته ای است برای ایشان که اگر بخواهد این چیز را بیرون بیندازد باید یک حروفی
مثل کلمه اَخ، اَح و مانند این ها بگوید که این بیرون بپرد، ما این ها را مصداق
کلمه نمی دانیم در محل خودش ولی صرف نظر این اگر عمد دائر شد بین اینکه ابطال نماز
کند یا ابطال روزه این کدام را باید مقدم بدارد؟ کلا شش مسأله از این مسأله ایشان
استخراج می شود، در فرعی که مرحوم سید دارد شش فرع از همین یک فرع استخراج می شود.
اولا ببینیم روزه ای که در آن قرار دارد روزه
واجب معیّن است یا واجب غیر معیّن است یا روزه مستحب است؟ آیا واجب معیّن است مثل
ماه رمضان یا واجب غیر معیّن است مثل نذر مطلق که مثلا یک روز باید روزه بگیرد یا
اصلا روزه مستحبی است، این دخالت دارد در مسأله.
دوم اخراج این چیزی که در دهانش افتاده است
متوقّف بر کلام است یا متوقّف بر کلام نیست.
سوم این چیزی که وارد دهانش شده است به منتهای
حلق رسیده است یا نرسیده است، این هم دخالت دارد.
چهارم بلع این چیزی که در دهانش وارد شده است
حلال است یا بلعش حلال نیست، حالا حلال نیست به خاطر اینکه ضرر به سلامتش می زند،
مریض می شود یا زنبور است و او را می گزد و مانند این ها که خوردن این ها حرام
است، سلامتش در خطر است، آیا حلال است بلع این چیزی که در دهان آمده است یا حلال
نیست که یکی از مواردش هم این است که آیا از خبائث است یا خیر و آیا خبائث را حرام
بدانیم یا خیر که این را مفصّل بحث کردیم که گفتیم دلیلی بر اینکه خبائثی که ما
معنا می کنیم در عرف می گویند از خبائث است دلیلی بر این روشن نیست، آیه یحرم
علیهم الخبائث را هم توضیح دادیم.
مطلب دیگر اینکه آیا وقت نماز صحه دارد یا وقت
ضیق است، ضیق که هست تمام نماز را می تواند بخواند به اندازه چهار رکعت یا خیر،
اگر چهار رکعت نمی تواند بخواند یک رکعت را می تواند بخواند در وقت یا خیر، این ها
تمام در مسأله دخالت دارد.
حالا خودتان می توانید تحقیق کنید، اگر واجب
مندوب است که پیداست اینجا باید روزه را بشکند البته اگر نمی داند بدون اَخ این را
بیرون بیندازد و اگر چنانچه نتواند وضع موجود را حفظ کند، ممکن است یک چیزی در
دهانش رفته است اما همین طور نگه می دارد، رکعت آخرش هم هست فوراً السلام علیکم که
می گوید این را در می آورد این را باید حفظ کند، اگر می تواند وضع موجود را حفظ
کند تا بعد از نماز باید این کار را کند ولی اگر چنانچه این نمی شود اگر روزه
مستحب است که هیچ مشکلی نیست روزه را قطع می کند و می تواند بلعش کند اگر از
محرمات نیست و می تواند هم بیرون بیندازد اگر چنانچه مشکل از این نظر نباشد.
اگر واجب معیّن است باید روزه را انجام دهد
منتهی اگر چنانچه جمعش با نماز نمی شود اینجا کدام مقدم است؟ اگر بلع این حلال است
و می تواند بلع کند نماز مقدم است و مسلّم است که نماز اعم از روزه است، روزه
اینقدر استثناء دارد، فمن کان مریضاً أو علی سفرٍ فعدّةٌ من ایّام اُخر اما نماز بدل
ندارد، مرتبه دارد اما بدل ندارد، در هیچ حالی نمی شود نماز را ترک کرد، از اینکه
نماز بدل ندارد ولی روزه بدل دارد می فهمیم که نماز اهم است بنابراین اگر بلعش
جائز است بین نماز و روزه گیر کردی که کدام مقدم است باید نماز را حفظ کند، روزه
را رها می کند.
اگر چنانچه روزه معیّن است و آن بلعش هم حرام
است حالا یا از باب ضرر به سلامتی یا از هر جهت دیگری اینجا جانب حرمتی مقدم است
برای اینکه دو حکم است در حقیقت، این دو حکم روی هم رفته از نماز اهم است مخصوصا
از نماز به وقت اختیاری حتی از نماز به وقت اضطراری هم اهم است، یک حکم مربوط به
حرمت روزه است و یک حکم هم راجع به حرمت بلع پس این ها فرق می کند، اگر چنانچه به
حلق نرسیده است باز اینجا بنابراین روزه را حفظ می کند و نماز را اگر چنانچه وقت
وسیع است اگر متوقّع بر به هم زدن است بعد نماز را دوباره در وقت وسیع شروع می
کند، اگر وقت ضیق است حتی یک رکعت آن جا نماز اهم است و مقدم است.
اگر چنانچه خوردن این حرام است از باب سلامتی یا
هر جهت دیگری و روزه اش هم روزه غیر معیّن است اینجا روزه را ابطال می کند و یک
روز دیگر می گیرد، تمام متفرعاتی که در این فرع هست مبنایش همین است.
پس پنج مطلب دخالت دارد، اول اینکه روزه معیّن
است یا خیر، دوم واجب است یا نه، سوم اخراج این شیئی که وارد دهان شده است متوقّف
بر کلام است یا نه، چهارم به منتهای حلق رسیده است یا نه، پنج بلع این جائز است یا
حرام، شش وقت برای نماز وسعت دارد بعدا یا نه؟ این همه مسائل در آن دخالت دارد که
از این فرع شش هفت فرع استخراج می شود.