بسمه تعالی
صحبت در مسأله جهل بود که اگر مفطرات را انجام
داد از باب جهل، جهل بسیط حکمش معلوم است بالاخره مفطر را انجام داده است باطل
است، قضاء دارد، حالا کفّاره هم جدا، در جهل مرکب هم اگر مقصر است حکمش معلوم آن
هم باطل است، قضاء دارد، کفّاره هم به جای خودش بحث می شود اما صحبت در جهل ترکیبی
ان قصور بود که فکر می کند که این مفطر اشکال ندارد یا اگر هم حرام است مبطل نیست،
به هرحال جهل ترکیبی است آن هم ان قصور، دو دلیل می شود آورد برای اینکه بگوییم
این قضاء ندارد، کفّاره هم ندارد.
یک دلیل همان روایت بود که دیروز عرض شد، موثقة
ابی بصیر و زراره که در آن علی بن حسن بن فضّال بود به این اعتبار موثق است باب
نهم از ابواب ما یمسک روایت 12 در آن روایت عن رجل أتی اهله فی شهر رمضان و أتی
اهله و هو محرم کسی که در ماه رمضان جماع کرده است یا درحال احرام جماع کرده است و
هو لا یری الّا انّ ذلک حلالٌ له عقیده اش این بوده که اشکال ندارد، چطور می شود
یعنی آن قدر از مباحث دور بوده که در ماه رمضان، روز جماع می کرده است و می گفته
اشکال ندارد و حلال است پس چه روزه ای است
و هو لا یری الّا انّ ذلک حلال له عقیده اش این بوده که این حلال است قال لیس علیه
شیءٌ، این
مسلّماً جاهل بوده اما اینکه جاهل مقصر بوده یا قاصر توضیحی ندارد در روایت اما
ناچاریم بگوییم که منظور قاصر بوده چون مقصر که نمی شود گفت لیس علیه شیء، مقصر
مثل عامد است، پس اینکه گفته است لیس علیه شیءٌ قاصر را می گوید نه مقصر را البته
که خیلی بعید است که یک مسلمان در زمان امام صادق فکر کند که جماع در روز ماه
رمضان با زبان روزه حلال است این خیلی بعید است ولی به هرحال روایت را معنای دیگری
نمی شود کرد، جاهل است، قاصر است نه مقصر آن وقت فرمود لیس علیه شیءٌ که از این
بخواهند استفاده کنند که نه قضاء دارد و نه کفّاره ولی صحبت شد که این به قضاء
مربوط نیست چون تعبیر دو جور ممکن است.
یک وقت است می گویند چون مفطر انجام دادی، یک
وقتی می گویند چون مأمور به را نیاوردی، اگر گفتند چون مأمور به را نیاوردی این به
قضاء مربوط می شود چون قضاء مربوط به نیاوردن مأمور به است ولی اگر گفتند چون این
کار خلاف را کردی این به کفّاره می خورد، قضاء برای ترک مأمور به است، کفّاره برای
اتیان مفطر است، کفّاره جبران ما فعل، قضاء انجام ندادن مأمور به است، اگر می
گفتند که انجام ندادی، مأمور به را نیاوردی این می خورد به اینکه بحث قضاء است،
اگر گفتند چون این کار خلاف را کردی این می خورد به اینکه بحث کفّاره باشد.
حالا حکمش چه لیس علیه شیء و چه علیه شیء، علی
ایّ حال تعبیر این اینگونه است که تو این کار را کردی، منظور رجل أتی اهله در ماه
رمضان یا درحال احرام این کار خلاف کرده است، این کردن انجام کار خلاف می خورد به بحث
کفّاره بنابراین می توانیم بگوییم به بحث قضاء مربوط نیست ولی بعضی ها خواستند به
بحث قضاء مربوط کنند آن وقت لیس علیه شیءٌ یعنی اصلا درست است.
اما عرض کردیم، یک قدری دقت می خواهد خیلی عرفی
نیست، عرفیاتش این است که لیس علیه شیءٌ مطلق است نه قضاء دارد و نه کفّاره ولی با
این دقت می شود گفت چون بحث اتیان کار خلاف است نه بحث ترک مأمور به بنابراین پس
بحث قضاء نیست اینجا، اینجا بحث کفّاره است پس قضاء به جای خودش محفوظ است.
به عین همین تعبیر می شود دلیل دومی که آورده
شده است آن هم همین گونه ضعیف کرد، دلیل دوم حدیث رفع است، رفع عن امّتی تسعة
بارها عرض کردیم حدیث رفع به صورت نه تایی در کتب اربعه نیامده است، در خصال مرحوم
صدوق ذکر کرده است و حدیثی که در کتب اربعه نیامده است یک قدری مورد سوء ظنّ فقهاء
بزرگ و محدثین بزرگ است که اگر این روایت معتبر بود چرا در کتب اربعه که از اول
مورد توجه فقهاء و محدثین بوده ذکرش نکردند و لو سند صدوق در خصال راجع به نه مورد
هم معتبر است ولی اگر قبول داشت چرا در کتب اربعه نیامده است ولی بالاخره در خصال
هست و بعضی هایش هم در کتب اربعه هست، حالا به هرحال یکی از موارد حدیث رفع، رفع
ما لا یعلمون است، رفع ما لایعلمون می گوید این نمی دانست، لا یری الّا انّ ذلک
حلالٌ له فکر می کرده است که حلال است، حالا جاهل بوده جاهل قاصر چون مقصر را یقیناً
نمی گوید، بگوییم رفع عن امتی آنچه را که لایعلمون پس این نمی دانسته است که این
کار خلاف است رُفع این کار را برداشتیم یعنی کانّه جماع نکرده است، برداشتم آنچه
را که نمی دانسته است، آنچه را که نمی دانسته چه بوده؟ حرمت این عمل، یعنی یا
حرمتش را برداشتیم یا خود این عمل را برداشتیم، این ما لایعلمون بوده به اعتبار
حکمش بنابراین کانّه این نبوده، اگر نبوده پس نه قضاء دارد و نه کفّاره، این وجه
برای استدلال برای مسأله.
همان بیان دوباره اینجا هم می آید رُفع ما لا
یعلمون در جواب عمل این گونه است که کار خلاف کرده، در موضوع کار خلاف کردن می
آوریم، کار خلاف کردن متناسب می شود با بحث کفّاره، اگر گفته بود که وظیفه اش را
انجام نداده است، مأمور به را نیاورده است متناسب می شد با بحث قضاء چون قضاء یعنی
انجام ندادن مأمور به اما کفّاره مربوط می شود به انجام کار خلاف، اگر گفت کار
خلافی کرده است این بحث کفّاره است، اگر گفت مأمور به را نیاورده است این بحث قضاء
است و اینجا صحبت این است که کار خلاف کرده است، أتی اهله فی رمضان یا أتی اهله در
حال احرام یعنی کار خلاف کرده است در این دو موقع، کار خلاف کردن این سؤال می خورد
به بحث کفّاره بنابراین حدیث رفع هم به همین تناسب، رفع عن امتی ما لا یعلمون اگر
کسی این را در جواب بحث کار خلاف کردن بیاورد کفّاره می شود، در جواب بحث انجام
ندادن مأمور به بیاورد بحث قضاء می شود.
به هرحال پس با روایت حدیث رفع و با روایت
دوازده باب نهم نمی شود مسأله را درست کنیم، مرحوم صاحب حدائق چطور به طور قطع
فتوا به صحت می دهد که می گوید اگر روی جهل قصوری حالا شاید هم عبارتش مطلق است
ولی به هرحال قدر متیّقن جهل قصوری است که می گوید در جهل قصوری اگر چنانچه مفطرات
را انجام داد و لو جهل مرکّب این را انجام داد به طور قطع می گوید عملش صحیح است،
روزه درست است، دلیل شما چیست؟ این کار خلاف را انجام داده است، جاهل بوده است
حالا می گوییم منظورتان جاهل مقصّر نبوده جاهل قاصر بوده ولی بالاخره دلیل بر صحت
چیست؟ کار خلاف که کرده است، دلیل شما بر صحت یا این حدیث رفع است یا روایت ابوبصیر
و زراره که هردوی آن محل شبهه است، شک هم اگر کنیم که راجع به کفّاره صحبت می کند
یا راجع به قضاء نمی شود استدلال کرد به صحت، اطلاق لیس علیه شیءٌ درست است عبارت
شیءٌ می خورد و اینکه هیچی بر آن نیست اما اصلا هیچی بر آن نیست نمی شود از آن
اطلاق گرفت برای اینکه اولا سوال مشکوک است که روی چیست و جواب هم در برابر آن
سؤال است و به علاوه اصلا ظهور عرفی چیزی نیست یعنی مصیبتی که دنبال این کارت هست
باز به کفّاره می خورد.
مسأله اول این فصل را مرحوم سید در یک مسأله ای
راجع به نسیان عنوان کرده است اذا اکل ناسیاً عبارت عروه از روی فراموشی چیزی خورد
در روز ماه رمضان و چون مسأله را نمی دانست فکر کرد که روزه اش باطل شد دنبال این
خیال افطر عمد رفت و خورد، این معلوم است که بطل صومه روزه اش باطل است.
ممکن است کسی خیال کند که درست است عمداً خورده
است ولی مبنای این خوردن نسیان بوده است، چرا خورد؟ چون فکر کرد که نسیان موجب
بطلان شده است حالا اگر نسیان را برداریم این تبعاتش هم برداشته می شود رفع عن
امتی یکی هم عن نسیان اگر نسیان آن افطار عمدی که بعد کرد مترتب بود بر این نسیان
اگر نسیان نبود که این افطار عمدی نبود پس نسیان را برداشتیم و دنبالش افطار عمدی
هم برداشته می شود ولی نمی شود چنین حرفی زد چون بالاخره افطار عمدی شده است،
منشأش هرچه بوده، منشأش خدا، خدا همه عالم را خلق کرد و دنبالش هم این احکام را
آورد و همه این کارها شد، به منشأ که نمی توانیم اینگونه قضاوت کنیم، بالاخره افطار
عمدی کرده است مسلّماً روزه اش باطل است حالا کفّاره دارد یا خیر بحثش می آید و
راجع به کفّاره صحبت می شود.
همین طور غذا خورد به خیال اینکه روزه مستحبی
است و می تواند روزه را بشکند بعد متوجه شد که این روزه واجب بوده است نباید می
خورده و نباید روزه اش را می شکسته، اینجا هم مرحوم سید تصریح می کند که بطل صومه
روزه اش باطل است برای اینکه بالاخره افطار عمدی است، درست است به خیال اینکه روزه
مستحبی است خورده است ولی بالاخره افطار عمدی کرده است اینجا مسلّماً قضاء دارد،
بحث کفّاره هم که مطرح می شود.
در اینجا یک اشاره ای ما داریم و آن این است که
اینجا هم این بحث می آید که اگر قاطع بود همان جهل مرکب ان قصوری می شود یعنی خیال
کرد که روزه اش باطل شده است یا خیال کرد که این روزه مستحبی است، روی جهل به
مسأله دنبالش خورد و رسماً افطار کرد، جهلش هم جهل قصوری است، درست است که بعداً
عمدی خورده است اما جهل بوده آن هم جهل قصوری، آن وقت همان بحث قبلی می آید که
بگوییم در جاهل قاصر همان عبارت روایت زراره و ابوبصیر و هو لا یری الّا انّ ذلک
حلالٌ له ولی جوابش هم همان است که آن راجع به قضاء نبوده و راجع به کفّاره بود.
بنابراین لا اقل در باب جهل قصوری در این مسأله
نسیان و افطار هم باید بگوییم باطل است و قضاء قطعی است و کفّاره هم بعد بحث می
شود.
مطلب بعدی در مسأله دوم چیزی که مرحوم سید عنوان
کرده است، اگر شخص روزه دار افطار کرد از باب تقیّه، تقیّه من ظالم یک ظالمی این
را اذیت می کند اگر افطار نکند، در این صورت بالاخره افطار کرده است از باب تقیّه
و افطار بوده است، سید به طور قطع می گوید که روزه اش باطل است برای اینکه بالاخره
افطار عمدی بود، منشأش ظلم دیگری بود، آن ها مناشأ کار هستند ولی بالاخره این
افطار کرده است و افطار عمدی هم بوده است برای دفاع از خود، برای اینکه مبتلاء
نشود، حالا اگر به یک نفر گفتند که یا افطار کن یا صد ضربه شلّاق می زنیم بالاخره
با اختیار خودش افطار می کند برای اینکه شلّاق را نخورد پس با توجه افطار می کند
پس روزه اش باطل است.
فقهاء متعددی هم می گویند باطل است، مرحوم آقا
شیخ عبدالهادی شیرازی در حاشیه عروه، می دانید ایشان از مراجع بزرگ به خصوص در
بُعد معنوی، ایشان تألیفاتی ندارد ولی حواشی ایشان در عروه حواشی پخته ای هست و
ایشان برای ناراحتی چشمشان آمدند تهران عمل کنند، درحال عمل چطور شد که ایشان را
نتوانستند عمل کنند و ایشان نابینا شد، مرجعیت هم تقریباً به زور به ایشان تحمیل
شد بعد از مرحوم آقای بروجردی ابتدا صحبت مرجعیت آقای حکیم بود، شاه که تلگراف کرد
به آقای حکیم و تسلیت آقای بروجردی را گفت، مردم در ایران این طور شد که آقای حکیم
را کنار زدند و آقای سید عبدالهادی با کوری او پذیرفتند، وقتی افرادی از ایران
مخصوصا بعضی روضه خوان ها آن جا می رفتند آقا سید عبدالهادی به آن ها التماساً می
گفت شما حرم می روید از امام بخواهید که اگر مرجعیت من به ضرر دین من است زودتر
خدا مرا مرگ بدهد و همین طور هم شد و یک سال نشده ایشان فوت شد.
مرحوم آقای استهباناتی از بزرگان فقهاء است
ایشان معتقد بود که درس های حوزه باید بدون حضور و غیاب و امتحان و این ها باشد،
این ها آن اخلاص و خلوص را از بین می برد. مرحوم آقای بروجردی در نجف امتحان گذاشت
ایشان امتحان را تحریم کرد، مرد بزرگواری بود اما مقابل کار آقای بروجردی یک قدری
این کار ناهنجار بود به دریافت حضرات، به هرحال مرد بزرگی بود الآن هم نوه های
ایشان هستند، مرحوم آقای خوئی هم عقیده اش همین است که بطل صومه اما بسیاری از
محشین می گویند نه، اینجا و لو افطار کرده است در مقام تقیّه بوده اشکال ندارد.
حالا ببینیم دلیل مسأله چیست؟ آقایان دلیلی که
آورده اند برای بطلان می گویند دلیل تقیه است، برای صحت کسی بخواهد استدلال کند
دلیل روایات تقیّه است مخصوصا روایاتی که دارد التقیّة دینی و دین آبائی، آقایان
خواستید مراجعه کنید باب 24 و 25 و 26 و یک مقداری هم 27 در ابواب امر و نهی در
این چاپ ما جلد جهاردهم بعد از بحث جهاد، اول جهاد عدو است بعد جهاد نفس است بعد
بحث امر و نهی است، باب 24 به بعد روایات راجع به تقیّه بسیار زیاد است تصریح می
کند که تقیّه ادامه دارد تا ظهور حضرت حجّت(س) و در بعضی روایات تصریح می کند که
کلّ ما غرُب هذا الامر کان اشدّ تقیّةً هرقدر نزدیک تر شود ظاهرش امر حکومت و امر
ولایت است یعنی ظهور حضرت حجّت هر قدر نزدیک تر شود تقیّه سخت تر می شود، همان طور
که می دانیم از زمان امام رضا به بعد تقیّه سخت تر بوده.
به هرحال آقایانی که معتقدند تمسک می کنند به
این روایات تقیّه و ظاهرش این است که تقیّه دین است، وقتی تقیّه خودش دین است دیگر
اعاده و قضاء معنا ندارد، تمسک به این شده است.
در مقابل حضرات دیگر معتقدند که این روایات
تقیّه ناظر به حکم تکلیفی است نه حکم وضعی، می گوید جایز است یا وجوب است، اصلا
تعبیر خیلی هایش وجوب است، وجوب است می خورد به جنبه تکلیفی نه به قضاء و اداء.
بعضی تمسک می کنند می گویند که آن روایاتی که می
گوید التقیّة دینی معنایش را شما امر به این دادید، دین یعنی این مأمور به شما است
و باید این طور انجام دهی، این ها می گویند که روایات تقیّه را می گوید مأمور به
است نمی گوید عمل مأمور به است، نگفت صوم شما مأمور به است، یک وقت می گوید روزه
این طوری مأمور به است و یک وقت هم می گوید تقیّه مأمور به است، تقیّه مأمور به
است بله برای حفظ جانش باید مراعات کنی و وجوب هم دارد اما صوم اینگونه که با نفس
شرایط و اجزاء انجام دادی این مأمور به است این را قبول نداریم.
بعضی روایاتش خیلی به صحت بیشتر می خورد مثلا
این روایت را ببینید، در کتاب أیمان باب 12 روایت دوم ما صنعتم من شیءٍ أو حلفتم علیه
من یمینٍ فی تقیّة فانتم منه فی سعة هرکاری که کردید، هر قسمی که خوردید درحال
تقیّه شما از این نظر در گشایش هستند این خیلی فرق می کند با تعبیرات دیگر، آن ها
همه می خورد به اینکه بگوییم جنبه تکلیف است فقط، اما این ما صنعتم من شیءٍ هرکاری
که کردید، یکی این است که روزه خراب گرفتید، نماز خراب خواندید أو حلفتم من یمین
قسم خوردید ناروا درحال تقیّه، درحال تقیّه کاری کردید خلاف فانتم منه فی سعة شما
در گشایش هستید اگر گفتند باطل است و باید قضاء کنی این چه گشایشی است، فانتم منه
فی سعة، آن ها جواب دارند می گویند که این هم همان جواز ارتکاب است، انتم منه سعة
یعنی شما به خاطر این مشکل ندارید، گرفتاری ندارید، عذاب ندارید و از شما بازخواست
نمی کنند، شک هم کنید نمی شود به اطلاقش تمسک کرد که فی سعة یعنی قضاء هم ندارد یا
فی سعة یعنی کارتان ندارم، به یک نفر مجرم بگویند برو بیرون پرونده ات مختومه، این
کاملا درست است فانتم منه فی سعة ، اگر یک نفری را گرفتند به خاطر یک پرونده ای یک
وقتی به او پول هم می دهند که شما ولیّ ذمّه شدی، مشکلی نداری، تبرئه شدی، گفت در
آلمان کسی را روی اتّهام بردن و دو ساعت وقتش تلف شد بعد معلوم شد که بی خود
گرفتنش، حساب کردند که در این دو ساعت چقدر درآمد داشته است که الآن تعطیل شد پولش
را همانجا قاضی به این متهم داد که دو ساعت وقتت تلف شد این هم پولش، حالا به
هرحال اگر کسی ماه ها یک جایی ماند هنوز هم معلوم نشد که اتهّامش چه بوده، علی ای حال
فانتم منه فی سعة آن ها می گویند اطلاق دارد یعنی شما هیچ مشکلی نداری، این ها می
گویند فانتم فی سعة به همین مقدار که می گویند کارت نداریم، به او می گوید که همین
که نگه نداشتیم برو بیرون خدار رو شکر کن حالا چند ماه وقتت تلف شده است مهم نیست،
انتم فی سعة را معنا می کنند به اینکه شما مجازات نمی شوی اما قضاء هم ندارد این
را از این استفاده نکردند.
حالا اقسامی هم دارد، این ها عقاید بود که عرض
کردم، یک بحث اینکه گاهی تقیّه در اصل افطار است مثلا روز عید بوده حاکم حکم کرده
است که عید است مثل امام صادق(ع) در حضور ابی العباس، او مواظب بود ببیند که امام
صادق می خورد یا نمی خورد و اذیت می کرد اگر افطار نمی کرد چون حاکم حکم کرده بود
که عید فطر است، گاهی تقیّه در اصل افطار است، گاهی در کیفیت است مثلا روزه است
اما حاکم قرار گذاشته است که باهم بروند استخر شنا کنند، برود و مواظب باشد سرش را
زیر آب نکند، می گوید ارتماس را ما مفطر می دانیم درحالی که آن ها مثلا ارتماس را
مفطر نمی دانند این در کیفیت روزه است و کیفیت اعمال دیگر، این یک چیز که آیا این
ها با هم فرق دارند یا خیر، بعضی از محشین عروه بین این ها فرق گذاشتند، اگر در
اصل افطار باشد قضاء دارد، افطار کرده است روزه اش را خورده است اما در کیفیت روزه
مثل سر زیر آب کردن ارتماس این قضاء ندارد، بعضی عقیده شان این است، بعضی گفته اند
بلا فرق هردویشان درست است چه روزه را خورده است و چه سرش را زیرآب کرده است که در
کیفیت صوم است، کلا روزه اش درست است، در آن جایی هم که خورده است اعاده ندارد،
قضاء ندارد با اینکه روزه اش را خورده است گفته اند قضاء ندارد.
آن وقت آن روایتی که ابی العباس به حضرت صادق عرض کرد که شما روزه هستید؟ حضرت
فرمود که نه صومی بصومک و افطاری بافطارک هر وقت شما افطار کردی ما افطار می کنیم
و هر وقت تو روزه بودی ما روزه هستیم خلاصه ما تابع هستیم چون حضرت وقتی بیرون آمد
بعضی صحابه اعتراض کردند که شما روزه را خوردید، حضرت فرمود لأن اُفطر یوماً و
اقضی احبّ الیّ من أن یضرب عنقی من یک روز را افطار کنم و بعد قضاء کنم بهتر از
این است که گردنم زده شود یعنی یک چنین خطراتی برای امام صادق بوده، اینجا دارد
قضاء چطور پس می شود گفت صحت مطلق، می گویند این روایت هم که گفته قضاء در آن جایی
است که علم به خطاء یعنی یقین داریم که این خطا کرده است که می گوید بخور یعنی
حاکم خودش هم قبول دارد که اگر خطاء کرده باشد و عید نباشد نباید افطار کند در یک
چنین مواردی قضاء قطعی است و آن جا را می گوید که به علم به خطاست، حاکم هم اگر می
فهمید افطار نمی کرد، اینجا را قضاء گفته است.
بعضی روایات هم دارد که تقیّه برای حفظ خون است معلوم
می شود آن جایی که خطر قتل نفس نباشد جای تقیّه نیست. حالا این یک تقسیم بندی از
این جهت بود.
یک تقسیم بندی عمدی این هست که متّقا عنه چه کسی
است، از چه کسی می ترسد؟ یک وقت است از سنّی و حکومت سنّی می ترسیم یا حکومت بقیه
فرَق غیر شیعه مثلا فاطمیّین و لو شیعه ولی شیعه های هفت امامی و از این قبیل،
یمینی ها شیعه ولی شیعه چهار امامی مثلا و از این قبیل، پس یک وقت است که متّقا
عنه غیر مذهب حق است حالا یا سنّی یا فرق دیگر شیعه، یک وقت است که متّقا عنه یک
ظالم و ستمگر دیگری است آیا این ها فرق می کنند یا خیر؟
اگر متّقا عنه یک ظالم است غیر فِرَق سنّی و غیر
حکومت سنّی و غیر حکومت مذهب دیگر شیعه غیر اثنی عشری، اینجا طبق قاعده کلی فقط
حکم تکلیفی است یعنی جایز است که به خاطر ضرورت شخص انجام بدهد، طبق تقیّه عمل کند
ولی بعداً قضاء دارد بالاخره انجام وظیفه نکرده است و وظیفه اش را انجام نداده است
بنابراین قضاء دارد و باید انجام دهد، این
را نوعاً آقایان شبهه ندارند که ظالمی از ظلمه غیر مذاهب داخلی اسلام متّقا عنه آن
ها بودند یک ظالم دیگری، می گویند که یکی از سلاطین صفویه حالا درست یا غلطش را
نمی دانیم، به بعضی از روحانیون اعتقاد نداشت و می خواست انتقام بگیرند از این ها
غیر از شیخ بهائی و این ها، بعضی افراد دیگر دست دومی ها، این ها را در یک روز ماه
رمضان دعوت کرده است و برای همه دستور داده شیشه مشروب بیاورند برای اینکه این ها
جلوی شاه بخورند و خواه نا خواه آبرویشان هم رفته است و دیگر جرئت ندارند مقابل
شاه امر به معروف و نهی از منکر و از این حرف ها کنند، گاهی از این کارها می کنند
برای اینکه حیثیت شخص را از بین ببرند، متّقا عنه ربطی به دین ندارد، متّقا عنه یک
ظالم است، اینجا مسلّم است که تقیّه لازم است گاهی واجب است اما در عین حال از نظر
قضاء بالاخره قضاء دارد و روزه اش باطل است، انّما الکلام در سنّی که فرق دیگر غیر
شیعه اثنی عشری اگر متّقا عنه این ها بودند این چطور است، جلسه بعد انشاءالله عرض
می شود.