بسمه تعالی
صحبت در نقص روزه، افطار تحت عنوان تقیّه، گفتیم
تقیّه یا از مخالفین مکتب شیعه یعنی به خصوص اهل تسنن هست یا تحت فشار یک ظالم و
ستمگری و ربطی به اعتقاد دینی ندارد و جداست، در صورت دوم هیچ دلیلی بر صحت روزه
نداریم، روزه را خورده است، افطار کرده است تحت سیطره ظلم ظالم بعدا هم باید بگیرد
ولی در صورت اول که مربوط به فشار اهل تسنن هست تقیّه از آن ها خیلی ها معتقد
هستند که آن ها حکمشان با دیگران فرق می کند و افطار به هرصورتی تحت فشار جو آن ها
مجزی است و روزه درست است حالا چه مسأله غروب مغرب باشد که آن ها زودتر افطار می
کنند اگر این بخواهد دیرتر افطار کند تحت فشار واقع می شود و یا در ارتکاب چیزهایی
که آن ها مفطر نمی دانند و ما مفطر می دانیم، به هرحال خواستند بگویند که فشار اهل
تسنن با فشار دیگران فرق می کند، تقیّه از نظر فشار آن ها مجزی از روزه است.
حرفی که آن ها دارند به طور فشرده عرض کنم،
خلاصه حرف ها از طرف مجزیان، البته این بحث راجع به روزه هست که صحبت می کنیم، در
نماز بحثش جداست، در نماز نوعا معتقدند که مجزی است، به نظر ما هم آن جا شبهه دارد
مگر در تقیّه اضطراریه و خوفیه که در تمام وقت در خوف باشد، از ظهر تا غروب در خوف
است و الّا اگر یک لحظه خوف هست و یک لحظه دیگر خوف برطرف می شود صبر کند آن موقع
بخواند یا بعدا هم اعاده کند.
از محشین عروه در آن نظر کسی که ما موافق با آن
نظر بودیم یا او موافق با نظر ما مرحوم آقای گلپایگانی(ره) که ایشان هم اجزائش را
در نماز می گوید محل اشکال و الّا نوعاً آقایان دیگر پذیرفته اند.
حالا در بحث روزه مجموعه روایاتی که به نظر این
آقایان مفید بوده برای اِجزاء این هاست که عرض می کنم، اول روایاتی که ترغیب کرده شخصی
که در تقیّه هست به اطاعت از آن ها، این یک دسته از روایات که حالا می بینیم، یک
دسته روایات دارد که ازاعه و اشاعه حق در دولت باطل خود کار خلافی است باید تابع
آن ها باشید، یک دسته روایات می گوید که پیامبران الهی تقیّه کردند و شما هم باید
تقیّه کنید و به خصوص صحبت یوسف را می آورند یا ایتها العیر انّکم لسارقون با
اینکه و ماسرقوا طبق روایت والله ما سرقوا حالا این تحت عنوان طوریه است البته ولی
به هرحال مصداق تقیّه است.
بعضی روایات تصریح کرده است که اگر در تقیّه قسم
خوردید حنثش اشکال ندارد، بعضی روایات تصریح کرده است که التقیّة فی کلّ شیءٍ از
مجموع این روایات و دسته های مختلف استفاده کردند که حکم واقعی از بین رفته است و
حکم در ظرف تقیّه جانشین حکم واقعی شده است، تکلیفاً و وضعاً هردو درست است، نه
مشکل تکلیفی دارد و نه مشکل وضعی، در بعضی روایات دارد التقیّة فی کل شیءٍ.
کسی که به آن ها شبهه می کند که تقیّه را گفتند
در دین جایز است، بحث ما موضوعات دینی است مثلا روزه موضوع است، نماز موضوع است،
جواب دادند به اینکه موضوع حکم دینی هم یک امر دینی است خصوصا در موضوعات مستنبطه،
حالا موضوعات صد در صد عرفی بحثش جداست، آن هم همین طور ولی حالا مخصوصا موضوعات
مستنبطه بیشتر است.
بعضی ها اشکال کردند که مفاد روایات ما تنزیل
فاقد منزله واجد است، یک نمازی یک جزئش کم کرده است این را به جای کامل پذیرفته
اند اما تنزیل معدوم منزله موجود این از روایات استفاده نمی شود، شما وقتی روزه را
افطار کردید این معدوم می شود، تنزیل معدوم منزله موجود گفتند ما نداریم، تنزیل فاقد
جزء و شرط منزله واجد داریم، سوره را نیاورده است یا تکتّف کرده است، مانع ایجاد
کرده است، خلاصه اینکه تنزیل فاقد شرط و جزء یا واجد مانع منزله واجد تام این را
داریم اما تنزیل معدوم منزله موجود را دیگر نداریم.
جواب دادند که این طور نیست این تبعید مسافت
است، تضییق توسعه شرع است، شریعت سمهه سهله است، دیگر فرقی بین تنزیل فاقد با تنزیل
معدوم از این نظر دیگر فرقی نمی کند، بنابراین کسی در روزه عید آن ها روزه نگرفت
این روزه نگرفتنش حکم روزه گرفتن را دارد، بخورد اشکال ندارد و روزه است، اساسا می
گویند از مجمموعه روایات استفاده می شود شارع از واقع دست کشیده است یک واقع ثانوی
آورده است و این واقع ثانوی میزان است و از مجموعه ادله هم استفاده کردند که هدف
حفظ وحدت مسلمین است، وحدت شیعه و سنی، مسلمین به طور عام، از بعضی روایات به خصوص
استفاده می شود این معنا از جمله در همین ابواب حج باب 57 روایت ششم و هفتم که می گوید
طبق آن ها عمل کنید کانّه از آن استفاده می کنیم به خاطر وحدت.
اشکال می شود که اگر این طور هست پس قضاء ندارد،
افطار هم کند مثل این است که روزه گرفته است پس آن روایت چه بود که خواندیم در باب
57 روایت پنجم مکرّر خواندیم که حضرت فرمود لإن اُفطر یوماً و أقضی احقّ الیّ من
ان یضرب عنقی یک روز را افطار کنم و بعد قضاء کنم بهتر از این است که گردنم را
بزنند، حضرت گفت قضاء، اینکه شما می گویید قضاء ندارد، می گویند آن روایت سند
ندارد، روایت مرسل است و اعتباری ندارد و اساسا با عقل هم جور نیست، تقیّه را درست
کردند برای تسهیل امور اگر بگویند دوباره قضاء کن این چه تسهیلی است، این تقریبا
خلاصه حرفی است که از طرف کسانی که کلا می گویند اِجزاء درست می شود.
ما به خاطر رسیدگی به کل روایات خیلی وقت می
برد، ابواب 24 و 25 و 26 و 27 و 28 این ها مربوط به تقیّه و همین طور دنباله دارد
انواع حواشی تقیّه تا باب 36، 24 تا 36 بعضی هایش متن تقیّه از مخالفین است و بعضی
هایش هم حواشی مربوط به همان مسأله در ابواب امر و نهی، به حسب چاپ ما جلد چهارم
از بیست جلدی بعد از کتاب جهاد بعد از حج، این ابواب زیاد همه روایات مختلفی دارد
ببینیم از این روایات چه چیزی می توانیم استفاده کنیم، اگر حوصله داشتید خیلی از
این روایات را بخوانیم مفید است چون این بحث به طور کامل و مستقصی انجام نشده است.
اول عناوینش را ببینیم که عناوینی که در کتاب
وسائل بر این گذاشتند اصلا عناوینش را ببینیم چون به احتمال قوی نرسیم همه این
روایات را ببینیم، مرحوم شیخ حر عاملی که واقعا عمر عجیب و بابرکتی داشته است خیلی
عجیب است مشهد ملاحظه کردید در صحن نو مزار ایشان هم ضریحی دارد، از علماء من یکی
مرحوم مجلسی دیدم که ضریح کامل و خوبی و مورد دیگری یادم نیست و ایشان زوّاری
دارند، پیداست که مورد توجه و عنایت هستند، در ابواب امر و نهی عناوین باب 24 به
بعد این است:
1- وجوب تقیّه مع الخوف الی خروج صاحب الزمان تا
قیام حضرت وجوهش ادامه دارد.
2- وجوب التقیّه لکلّ ضرورت بقدرها در هر ضرورتی
تقیّه هست و تحریم التقیّه مع عدم الضرورة اگر ضرورتی ندارد تقیّه حرام است و حکم
التقیّه فی شرب الخمر و مسح الخفّین و متعة الحج.
3- وجوب عشرة العامة بالتّقیّة با عامه باید
معاشرت با تقیّه شود.
4- وجوب طاعة السلطان بالتقیّه از سلطان هم
تقیّةً اطاعت کنید ندارد که عامّه، سطان یعنی حاکم مملکت باید با تقیّه اطاعت
کنید.
5- وجوب الاعتناء والاهتمام بالتقیّة و قضاء
حقوق الاخوان المؤمنین، تقیّ کنید و واجب است این کار را انجام دهید برای قضاء حقوق
اخوان، وقتی تقیّه کردید دستتان باز است.
6- جواز التقیّة فی اظهار کلمة الکفر، می شود در
زمان تقیّه انسان کفر بگوید، سبّ انبیاء و ائمه کند، تبرّی کند منتهی در این مورد
تقیّه واجب نیست ولی جایز است، می تواند تقیّه نکند و کشته شود ولی جایز است،
داستان عمّار در این روایت است و پدر و مادرش یاسر و سمیه که آن پدر و مادر حاضر
نشدند به پیغمبر بد بگویند و کشته شدند، عمّار تقیّه کرد و نجات پیدا کرد بعد
پیامبر فرمود عمّار افقه من والده بهتر از پدر و مادرش فهمید.
7- وجوب التقیّة فی الفتوا مع الضرورة در مقام
ضرورت اصلا تقیّه در فتوا هم می شود کرد، انسان فتواء به خلاف بدهد.
8- عدم جواز التقیّة فی الدّم، در خون نمی شود
تقیّه کرد یعنی به این معنا که اگر با تقیّه ما دیگری کشته می شود این را نمی شود
تقیّه کرد.
9- وجوب کتم الدین الغیر اهله مع التقیّة درحال
تقیّه خود دین را کتمان کنید با اینکه کسی کتمان کند ملعون است طبق قرآن کریم ولی
آن جا واجب است کتمان دین.
10- نام خاص حضرت مهدی صاحب الزمان را حرام است ببرند
و همچنین سائر ائمه را، فرصت نمی کنیم این ها را بخوانیم، من یک اشاره ای بکنم، در
این بحثی که اسم امام زمان بردن جایز است یا خیر و اگر جایز نیست چرا جایز نیست؟
عده ای معتقدند که از باب تقیّه بودند که امام
را مبادا این طور پیدا کنند ولی این حرف بی اساس است برای اینکه در پیدا کردن حضرت
بین اسم خاص و کنیه و مانند این ها فرقی در این جهت نیست، باید از باب احترام
باشد، اتفاقاً در روایات راجع به بقیّه ائمه هم هست، شاید منظور این است که اسم
پیامبر و ائمه و این ها را به صورت سبک نبرید چون در عرف هم اینگونه است مثلا یک
آقایی که مثلا موقعیت مذهبی کاملی دارد اسم کوچکش را صدا کنیم مثلا آقا شیخ
محمدحسین یا آهای محمد حسن، این ها خیلی سبک است شاید چنین چیزی می خواهد بگوید.
11- تحریم ازاعة الحق مع الخوف اگر شرایط تقیّه
هست اصلا کلا نباید حقیقت را گفت.
12- جواز اقرار الحر بالرقّیّة مع التقیّة آدم
حر می تواند اقرار کند مقابل دشمن بگوید که من برده تو هستم مثل داستان امام سجاد و
یزید که رسماً اعتراف کرد که ما برده یزید هستیم طبق روایات.
13- وجوب کفّ اللسان عن المخالفین و عن الائمة
مع التقیّة عن ائمتهم، در زمان تقیّه باید زبان خودمان را نگه داریم نسبت به
مخالفین بد گویی نکنیم، نسبت به امامان آن ها و مقدسان آن ها هم نباید در شرایط
تقیّه بدگویی کنیم.
14- تحریم مجاورت اهل المعاصی و مخالطتهم
اختیاراً و محبّت بقائهم این را به عنوان حواشی تقیّه آورده اند که با اهل معصیت
نمی خواهد تقیّه کنید، با آن ها هم نشینی نکنید، مراعاتشان را هم نکنید.
این کل عناوینی که مربوط به اصل تقیّة و حواشی این
هاست ما به مقدار امکانات بعضی از این ها را می خوانیم که از اینها چه چیزی
استفاده می کنیم، روایات که می خوانیم عنایت داشته باشید که اول اصل وجوب تقیّه،
دوم اطلاق این وجوب که چه اصل عمل را نیاوریم یا اجزاء و شرایط را عمل نکردیم، هم
اجزاء از نظر وضعی و هم جواز از نظر تکلیفی و گاهی هم وجوب بعد هم اطلاقش که در
تمام موارد یا خصوص مخالفین که حالا بحث ما بیشتر در مخالفین است و یکی دیگر دوام
تقیّه تا ظهور همان که در مقدمه صحیفه سجادیه است که وسائل آن را نیاورده است، می
دانید سند صحیفه همان سندی است که در این صحیفه ها چاپ شده است، اخیراً شنیده ام
بعضی ها چاپ کردند این را حذف کردند، علی ایّ حال سندت با همان سند واحد است هم
این مقدمه را دارد و هم خود صحیفه را، هر دو به یک سند است و در مقدمه اش این است
و ما من احدٍ یخرج قبل قیام الحجة لیبطل باطلاً أو ینعش حقّاً الّا اذ کلمة
البلیّة و کان قیامه زیادةً فی مکروهنا و مکروه شیعتنا، هرکسی قبل از ظهور حضرت
قیام کند برای ابطال یعنی مقام دفاع، یکی از علماء خدا رحمتش کند به این تمسک می
کرد من می گفتم می دانم گفت دفاع را نمی گوید، دفاع که بر زن و مرد و همه واجب است
ایشان گفت لیبطل باطلاً برای ابطال اباطیل قیام کند یا لینعش حقّاً حقّی را بخواهد
درست کند بلیّة او را می گیرد در نتیجه ضررش برای ما و شیعیان ما بیشتر می شود و
منظور این نیست که مثلا خانه آن ها را می گیرند یا زندان می روند و این ها باشد،
نتیجه کار در نهایت زدگی از دین یا زدگی از علماء و مانند این ها، حالا باید
ببینیم آیا همه این ها از روایات استفاده می شود یا نمی شود، ببینیم چطور است.
روایت اول از باب 24 سند صحیحه و کاملا معتبر،
دیگر یکی یکی سندها را نخوانم، در این ها بعضی هایش کاملا صحیحه است و بعضی هم
اسناد ضعیف است، عن ابی عبدالله(ع) فی قول الله عزّ و جل اولئک یؤتون اجرهم مرّتین
بما صبروا این آیه فرمود معنایش این است بما صبروا علی التقیّة و یدرؤن بالحسنة
السیّئة قال الحسنة التقیّة والسیّئة الاذاعة در
دولت باطل بخواهد افشاء حق کند این بد است حسنه بخواهید کنید باید با تقیّه کنید.
روایت سوم ابی عمر اعجمی راوی، حضرت صادق به او
فرمود یا ابا عمر انّ تسعة اعشار الدین فی التقیة نه
دهم دین در تقیّه است معنایش این است که اگر تقیّه نکنید کلاً دین از بین می رود،
یک دهمش می ماند برای اینکه مردم تابع مشکلات جو زمان هستند، اگر بخواهید تقیّه
نکنید دشمن حریص می شود و همه را از بین می برد جزء یک عده بسیار کم، یک در ده، یک
درصد فقط می مانند و بقیه همه می روند، نه دهم جمعیت فرار می کنند، بی دینی و این
حرف ها پیش می آید.
روایت چهارم التقیّة من دینی و دین آبائی و لا
ایمان لمن لا تقیّة له این
نمی گوید منظور تقیّه در اصل است، در اجزاء و شرایط است، حکم تکلیفی است یا حکم
وضعی است ولی بعید نیست که از آن اطلاق استفاده شود، حالا ببینیم از روایات دیگر
چه می فهمیم.
روایت پنجم امام صادق فرمود کان ابی یقول پدرم
امام باقر می فرمود و ایّ شیءٍ اقرّ لعینی من التقیّة چه چیزی برای من چشم روشنی
بهتر تقیّه بیاورد انّ التقیة جُنّة المؤمن تقیّه
سپر مؤمن است.
روایت بعدی امام صادق(ع) فرمود: احذورا عواقب
العثرات گاهی
یک لغزش هایی می کنید، یک حرف هایی می زنید متوجه نیستید که عواقبش چه خواهد بود،
نزاع در می گیرد، دعوا می شود، شیعیان قتل عام می شوند، از بین می روند، تجاوزهای
ناموسی پیش می آید، بالاخره این مسائلی که مخصوصا حالا که دشمن به شدت در مسیر
اختلاف افکنی شدید بین طوائف مختلف مسلمین است موجب می شود که الی ما شاء الله تجاوزهای
ناموسی، قتل های ناجور، شکنجه های عجیب، دیدن و خواندن حوادثی که تذکر داده شده
است و در رسانه ها آمده است راجع به بعضی زندان ها، درگیری ها، به تحریک دشمن علیه
شیعه به خصوص، شاید بتوانیم ادعا کنیم که هیچ فرقه ای به اندازه شیعه شهید نداده
است و در هیچ فرقه ای اندیشمندانش به اندازه اندیشمندان شیعه کشته نشدند و لو فرقه
های دیگر هم بودند.
روایت بعدی التقیّة تُرسُ المؤمن و التقیّة حرزُ
المؤمن و لا إیمان لمن لا تقیّة له فقط
اطلاقش را در نظر می شود از این ها استفاده کرد.
روایت بعدی اتّقوا علی دینکم و احجبوه بالتقیّة فإنّه لا إیمان لمن لا تقیّة له أنّما انتم فی الناس
کالنّحل فی الطیر مثَل شما شیعه در مردم مثل زنبور عسل اگر پرنده های دیگر بدانند
که چه ماده شیرینی در نهاد زنبور عسل است تمام زنبورها را می خورند و لو أنّ الطیر
یعلم ما فی أجواف النحل ما بقی منها شیءٌ ألّا أکلته همین طور لو انّ الناس علموا
ما فی أجوافکم یعنی شیعه، چی در اجواف شما است انّکم تحبّونا أهل البیت که ما را
دوست دارید اگر این را بدانند همه شما را از بین می برند، لأکلوکم بألسنتهم و
لنحلوکم فی السّرّ و العلانیة رحم الله بعد فرمود رحم الله عبداً منکم کان علی
ولایتنا بر
ولایت ما بمانید با این گونه بی احتیاطی ها از ولایت دست نکشید چون کسی که عمل
نکرد تا یک مدتی صبر می کند بعد خسته می شود و رهایش می کند، دین از بین می برد.
امام صادق می فرماید سمعتُ ابی یقول لا والله ما
علی وجه الارض شیءٌ احبّ إلی من التقیّة بهتر از تقیّه چیزی پیش من محبوب نیست یا
حبیبُ إنّه من کانت له تقیّة رفع الله من لم تکن له تقیّة وضعه الله یا حبیب إنّ
الناس إنّما هم فی هُدنة مردم درحال صلح هستند فلو قد کان ذلک کان هذا الآن
درحال صلح است اما قاعدتاً یعنی اگر صلح کنار برود و جنگ بیاید کان هذا یعنی اطلاق
همه چیز.
مرحوم آقای بروجردی خیلی اقدام کرد برای
دارالتقریب بعدها کسی به ایشان گفت که آقا این مکاتباتی که داشتید اگر ممکن است
بدهید ما منتشر کنید، ایشان ناراحت شد و راوی گفت که رنگش سرخ شد با ناراحتی گفت
که حالا ما یک کاری کردیم، هرگونه رابطه اقلیت با اکثریت به ضرر اقلیّت است یعنی
همین کنار بودیم و وارد هیچ چیزی نشویم بهتر است با اینکه ایشان سعی می کرد همه
کارها را از سطح بالا حل کند در بدنه جامعه چیزی نمی آورد.
روایت لا تستوی الحسنة و لا السیّئة قال الحسنة
التقیّة والسیّئة الإذاعة، الإذاعه یعنی
افشای حق، حقیقت را نگویید.
یا ابا عمر( ابا عمر کنانی) ابی الله إلّا أن
یعبد سرّاً أبی الله عزّ و جلّ لنا و لکم فی دینه الّا تقیّة بعد
در حدیث موثقة ابن بکیر روایت دوازده باب 24 کلّما تقارب هذا الامر کان اشدّ
للتّقیة
هرچیزی که به امر حکومت امام زمان نزدیک تر می شویم وضع تقیّه سخت تر می شود، همان
طور که می دانیم زمان امام هادی، امام عسکری خیلی سخت تر بود، وقتی موقع تولد آقا
امام زمان شد خیلی سخت تر شد.
روایت بعدی التقیّة ترس الله سپر خداست بینه و
بین خلقه.
علیکم بمجاملة اهل الباطل با آن ها مجامله کنید
تحمّلوا الضیم منهم فشارهای آن ها را تحمل کنید و إیّاکم و مماظتهم با آن ها درگیر
نشوید دینوا فیما بینکم و بینهم اذا انتم جالستموهم و خالطتموهم و ناعتموهم الکلام
بالتقیّة وقتی می خواهید با آن ها بحثی یا چیزی داشته باشید حتما با تقیّه رعایت
کنید أمرکم الله أن تأخذوا بها فیما بینکم و بینهم.
روایت یونس بن عبدالرحمن ما عُبدالله بشیء أحب
الیه من الخبء قلت و ما الخبء قال التقیّة.
سئل عن الصادق(ع) عن قول الله عزّ و جل یا
ایهاالذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا قال اصبروا علی المصائب و صابرواهم علی
التقیة و رابطوا علی من تقتدون به و
اتّقوا الله لعلّکم تفلحون، صبر
کنید بر مصیبت ها یعنی مصیبت هایی که از دشمن می بینید، مصابره کنید بر تقیّه،
مصابره از صبر سخت تر است، به این معنا که صبر تحمل شما است و مصابره یعنی اینکه
همدیگر را هم به صبر وا دارید، نشان می دهد که خود تقیّه هم سخت است، چرا سخت است؟
برای اینکه انسان یک اعتقادی در باطنش دارد و مقابل مخالف هم قرار گرفته است و
مخالف هم بد می گوید و ما هم می فهمیم و چیزی نگوییم خیلی فشار است برای انسان ولی
می گوید این فشار را تحمل کنید، صابروا هم خودتان تحمل کنید و هم برای دیگران
سفارش کنید.
در روایت بعدی از تفسیر آقا امام حسن عسکری ظاهرا
اگر اشتباه نکنم إنّ رسول الله(ص) کان اذا اراد سفراً داری بعیره یا ورّی بغیره دو
جور نقل شده است، وقتی پیامبر می خواست به مسافرت برود شترش را مراقبت می کرد،
مراقبت می کرد به تناسب موضوعی که دنبال روایت دارد یعنی یک جوری نمی کرد که مردم
بفهمند که سفر می رود، مخفی کاری می کرد، روایت هم داریم اُضطر ذهبک و ذهابک و
مذهبک نمی خواهد به دیگران بگویید، معمولا آنچه که زیاد گفته می شود عمل نمی شود،
به هم می خورد، کتمان کنید یا ورّی بغیره در مقابل دیگران طوریه می کرد و قال
أمرنی ربّی بمداراة الناس خدا گفته است که مدارات با مردم کنند، مدارا نه معنایش
تسلیم است، معنا این است که ملاحظه شان را بکن، هر حرفی را ظرفیت ندارند چون ظرفیت
ندارند وقتی می گویید نتیجه برعکس می شود کما أمرنی بإقامة الفرائض و لقد أدّبه
الله عزّ و جل بالتقیّة خود خدا پیامبر را دستور تقیّه داده است فقال ادفع بالتی
هی احسن فإذا الذی بینک و بینه عداوة کأنّه ولیٌ حمیم و ما یلقّاها ألّا الذین
صبروا و أنّ عزّالمؤمن فی حفظ لسانه و من لم یملک لسانه ندم کسی
که زبانش را نگه ندارد پشیمان می شود از باب مراعات نکردن تقیّه.
در روایت بعدی از ابوبصیر سمعتُ أبا جعفر یقول
لا خیره فی من لا تقیة له و لقد قال یوسف أیّتها العیرُ إنّکم لسارقون و ما سرقوا،
یوسف می خواست بنیامین را نگه دارد هیچ راه دیگری نداشت جز اینکه تهمت دزدی بزند
به بنیامین و این تهمت را هم زد پس معلوم می شود تهمت زدن درجایی که خیر باشد صلاح
است.
در یکی از جریانات زمان امام سجاد یکی از افراد
بنی مروان ظاهراً، تازه داشت مقدمات حکومت بنی العباس بوجود می آمد، حالا در
روایات هست من اجمالش را عرض می کردم، درهای مسجد را بسته بودند که جمعیت که بیرون
می روند کنترلشان کنیم این را پیدا کنند، آن جا رسید خدمت امام سجّاد و متوسل به
حضرت شد که آقا بدادم برسید که این ها می خواهند من را بکشند، حضرت گفت همراه من بیا
نزدیکای آن جاها که رسیدند یقه او را گرفت و حضرت او را کتک زد، آن ها گفتند چه
شده است یابن رسول الله حضرت فرمود مال مردم را خورده است نمی دهد می خواهم ببرم
دادگاه مثلا، از جلوی چشم آن ها نجات پیدا کرد، با دو سیلی و تهمت دزدی نجاتش دادف
پس معلوم می شود که در زمینه ای که مصلحت باشد این کار جایز است، مصلحت یقینی باشد
و الّا نه اینکه ما خیال کنیم که به هرکسی بتوانیم تهمت بزنیم، حالا یوسف واقعا
چرا این کار را کرد، ما همه چیز را نمی فهمیم که چرا با اینکه اینقدر راهی تا
کنعان نبود، یک کسی بفرست به پدرت بگو که من زنده هستم، باید اینقدر فشار وارد شود
تا پدرم آن جا فشار ببیند حالا دستورات الهی است و ما هم نمی فهمیم برای چه، از
جمله اینکه تهمت دزدی به این زد، زودتر می گفتی که من برادر این هستم چرا با تهمت
نگه می داریش، بالاخره این کارها را کرد.
لایحلّ قتل احد من الکفّار والنّصّاب فی التقیة در
زمان تقیّه قتل هیچ کار هم جایز نیست، ناصبی را هم نکشید در روایت دارد در قرب
الاسناد که یک کسی شغل آرایشگری داشت آمد خدمت امام رضا گفت که این شخص که از
آخوندهای درباری بنی العباس است می آید پیش من و از شما بدگویی می کند اجازه می
دهید همانجا وقتی برای اصلاح آمد بکشمش، فرمود نه بعد عرض کرد که این قم می رود
اجازه می دهید به قمی ها پیغام بدهم تو راه بکشنش بگویند که دزدها این را کشته اند،
این را حضرت سکوت کرد یعنی جایز است منتهی مراعات این ها را کردیم.