بسمه تعالی
دو حدیث کوتاه دیدیم که بد نیست ببینیم، معروف
این است که العلم علمان، علم الابدان و علم الادیان ، پیدا نکرده
بودم به این عبارت بعد دیدم به ترتیب دیگری اینگونه است در تُحف العقول صفحه 208
العلم ثلاث آن معروف دارد که العلم علمان، این دارد العلم ثلاث، الفقه للادیان،
مسائل حقوقی دینی فقه است و الطبّ للابدان برای سلامت بدن والنحو للسان حالا لسان
برای اینکه غلط نخوانی یا برای اینکه رابطه برقرار کنی، به هرحال حدیثی است که در
آن عبارت پیدا نکرده بودیم معروف هم بود، این عبارت بهتر از او بود.
یک روایتی دارد در صفحه 209 وکّل الرزق بالحُمق،
رزق و روزی وکیل شده است توکیل شده است به حماقت یعنی هر کسی احمق تر است روزی اش
بیشتر است و وکّل الحلمان بالعقل محرومیت توکیل شده است به عقل و درایت، هر کسی
بیشتر چیز بفهمد محروم تر است، معروف هم است که می گوید اگر می خواهی راحت باشی
گوش و چشمت را ببند تا نفهمی و ندانی و نشنوی راحت هستی، و وکّل البلاء بالصبر
بلایا و مصائب توکیل داده شده است به صبر و تأمل، قسمت اول را در بعضی جاهای دیگر
هم من دیده ام که آن هایی که احمق هستند، خدا روزیشان را من حیث لایشر برایشان می
رساند، اینجا اصلا رزق توکیل شده است به حماقت و این خیلی عجیب است، خیلی ها هستند
که زرنگی های فوق العاده دارند و رزق و روزی خوب هم دارند ولی آن طرف هم هست کسانی
هستند که هرچه می کوشند به جایی نمی رسند، این هم بالاخره هست ولی وکّل الرزق
بالحمق که اصلا رزق توکیل شده است به حماقت یعنی اصلا در غیر حماقت نیست، این
عبارت خیلی عجیب است.
آن جمله بعدی هم وکّل الحلمان بالعقل آن هایی که
چیزی نمی فهمند راحت هستند، نان به نرخ روز می خورند و مشکلی هم ندارند.
حالا سر بحث خودمان برویم، واقعیت این است که
تقیّه گاهی در وضع است، گاهی در تکلیف، گاهی می خواهیم بگوییم حلال است یا حرام،
گاهی می خواهیم وضعاً یک عملی را درست کنیم، روزه را درست کنیم، نماز را درست
کنیم. درست کردن نماز و روزه و اعمال یعنی اینکه قضاء ندارد و قبول است، حالا ما
سه چیز داریم ببینیم که کدامش به قضاء مربوط است.یکی اصل تقیّه، یکی فعل متّقابه
آن عملی که انجام داد در وقت تقیّه و به آن وسیله از خطر محفوظ شد، یکی هم مأمور
به واقعی و ترک مأمور به، قضاء و تکرار عمل به کدام از این سه مورد مربوط است؟
آیا به تقیّه مربوط است، کسی که تقیّه کند باید
قضاء کند یا تقیّه نکند باید قضاء کند یا اینکه قضاء اصلا ربطی به تقیّه ندارد،
تقیّه مربوط به این است حفاظت کن خودت را، به فعل متّقابه هم مربوط نیست، عملی که
حالا انجام می دهد در زمان تقیّه، نمی گویند چون این عمل را حالا انجام دادی دیگر
نمی خواهد انجام دهی یا اینکه چون این را انجام دادی باید دوباره انجام دهی، این
خیلی نمی خورد، آن چیزی که قضاء به آن مربوط است فعل و ترک مأمور به است، مأمور به
را آوردی قضاء ندارد، چون نیاوردی قضاء دارد پس قضاء مربوط می شود به فعل و ترک
مأمور به و نه مربوط می شود به تقیّه یا فعل متّقابه بنابراین ادله ای که ما در
باب تقیّه داریم هیچ دلالت ندارد که قضاء ندارد، روزه خراب گرفتید قضاء ندارد مگر
تصریع شود، تصریع شود بله ولی اگر تصریع نشود اینکه بگوییم تقیّه کن پس قضاء ندارد
این باید یا از اطلاق مقامی که امام در مقام بیان تمام وظیفه بوده و قضاء را نگفته
است، این باید اثبات شود که در مقام بیان تمام وظیفه بوده و یا بالاخره جهت دیگری،
از طریق ادله تقیّه نمی شود این را اثبات کرد.
خلاصه اگر از نظر اطلاق مقامی یعنی مولی در مقام
بیان بود و گفت تقیّه کن و نگفت اعاده کن از این استفاده کنیم اجزاء را و صحت را
یا بگوییم از روایات تقیّه استفاده لفظی و ظهوری شود بر إجزاء و صحت و الّا به
خودی خود عنوان تقیّه دلالت ندارد بر صحت و عدم القضاء.
اصلا تقیّه یعنی چه؟ تقیّه پرهیز است، حفاظت، یعنی
مواظب باش جانت را از دست ندهی دیگر راجع به اینکه مأمور به را آورده است یا
نیاورده است از این ساکت است، عرض کردم مگر اثبات نوع اطلاق مقامی را یا اطلاق
لفظی اصلا عند اکرمکم عندالله اتقاکم که در روایات معتبر دارد که اتقاکم یعنی
اشدّکم تقیّةً که اتقا کانّه دو جور معنا دارد، سابقاً هم عرض کردیم به نظر ما
مفاهیم قرآنی اوسع از مفاهیم عرفی است، یک مفهوم قرآنی معنایش خیلی وسیع تر است،
یکی از شواهدش همین است انّ اکرمکم عندالله اتقاکم یعنی با تقوا تر یک معنا،
استعمال کننده تقیّه بیشتر یک معنا، هر دویش را می گیرد، ممکن است یک لفظ در دو
معنا استفاده شود، به قول ناصرالدین شاه قاجار، دی در بادیه شیر بود دیدیم آن را
بریختیم و از آن هم گریختیم، یک کلمه شیر هم به معنای شیر خوردنی آمده است و هم به
معنای شیر درّنده آمده است، علی ای حال از این قبیل در عرب و عجم بسیار زیاد است
که استعمال لفظ در اکثر از معنا شده است اتقاکم این طور شد جامع نتوانیم برایش
درست کنیم یا فصلّ لربّک و انهر، و انهر یعنی قربانی کن یعنی کارد را به گلوی
حیوان بزن یا و انهر دستایت را موقع تکبیر بالا ببر نزدیک نهرت، فصلّ لربّک و انهر،
اتصال خودت را به نهر یا در قربانی که اتصال به نهر است یا در تکبیر نماز اتصال به
نهر است.
علی ای حال در انّ احکمکم عندالله اتقاکم معنا
شده است اشدّکم تقیّةً بیشتر روی اصل تقیّه است اما اینکه اگر عملی انجام دادی این
عمل صحیح است یا اطلاق مقامی می خواهد یا اطلاق عبارت لفظی می خواهد، یک ظهوری می
خواهد در این معنا این باید پیدا شود، تقیّه برای حفاظت است، بیش از این چیزی
ندارد، آیا فقط برای حفاظت است یا می شود گفت که برای وحدت جوامع اسلامی هم هست؟
این روایات باب 24 و 25 و 26 این ها را ملاحظه
کنید ما بخواهیم بخوانیم چندین روز باید در این روایات معطل شویم، این را مطالعه
کنید، تمام این روایات روی حفاظت است.
در آن روایتی که خواندیم مَثَل شما شیعه مَثَل
زنبور عسل است اگر پرندگان بدانند که در باطن زنبور عسل چه ماده گرانبهایی است همه
زنبور عسل را می خوردند دیگر نه عسلی بود و نه زنبور عسل و شما هم مراقب باشید که
مردم نفهمند آنچه که در باطن دارید از محبت ما اهل بیت یعنی تقیّه کنید، همه اش
پرهیز است، اینکه دلالت کند از باب وحدت من روایت به در بخوری پیدا نکردم، بیشتر
روایات همه راجع حفاظت خود شیعه است.
لذا می فرماید که تقیّه جا دارد و هرجایی جای
تقیّه نیست، ببینید که کجا دارید تقیّه می کنید یعنی یک جایی هست که حفاظت شما
متوقّف بر تقیّه است و یک جایی که نیست، از جمله روایت 9 در باب 26، 26 ابواب امر
و نهی روایت نهم طبرسی در احتجاج، روایات احتجاج همه مرسل است ولی ایشان در اول
کتاب قول داده است که روایات معتبر را می آورم از امام حسن عسکری نقل می کند به
طور مرسل انّ الرضا(ع) جفاء جماعة من الشیعة و حجبهم امام رضا(ع) گروهی از شیعه که
برای زیارت ایشان آمده بودند به آن ها جفا کرد توضیح می دهد یعنی راهشان نداد، وقت
ملاقات ندارد، قالوا یا ابن رسول الله ما هذا الجافاء العظیم والاسخفاف بعدالحجاب
الصعب چرا به ما جفاء بزرگ کردید بعد از این حجاب دشوار که چندین روز ظاهرا دارد
که دو ماه این ها معطل شدند برای ملاقات امام رضا و امام رضا هم قبول نمی کرد و
راه نمی داد، چرا به ما جفا کردی قال حضرت فرمود لدعواکم انّکم شیعة امیرالمؤمنین
برای اینکه ادعا می کنید ما شیعه علی هستیم و انتم فی اکثر اعمالکم مخالفون و
مقصرون فی کثیر من الفرائض، در بیشتر اعمالتان مخالف هستید یعنی مخالف با سیرده
علی و مقصر هستید در بسیاری از واجبات و تتهاونون به عظیم عقوء اخوانکم فی الله حق
برادران دینی خود را انجام نمی دهید و تتّقون حیث لا تجب التقیّة و تترکون التقیّة
حیث لابدّ من التقیة، از صدر و ذیل نشان می دهد که این بحث حفاظت است، می گوید که
یک جایی حفاظت شما متوقّف بر تقیّه است، یک جایی حفاظت شما متوقّف بر تقیّه نیست.
حضرت هم به شدت از این ها ناراحت بوده ظاهرا هم
جهتش این بوده مأمون در باطن مزاحم حضرت بود، این مشخص بود می خواست حضرت را از
بین ببرد همان طور که فضل بن ربیع را در حمام برد و کشت یک نقشه کشیده بود که خود
امام رضا را هم در حمام ترور کنند، حضرت به طور اعجاز فهمید و ورود در حمام را رد
کرد.
علی ای حال این ها همه برای حفاظت و این ها هست،
بعضی جاها باید رعایت شود تا حفظ بماند، بعضی جاها دخالتی ندارد بی خودی تقیّه می
شود. خلاصه تقیّه نداریم که برای حفظ وحدت، من در این روایات چیز به درد خوری در
این جهت نیافتم که تقیّه می کنیم برای حفظ وحدت گروه اسلامی، البته می شود شواهدی
آورد مثلا اساس اسلام شهادتین است، اینکه فقط شهادتین را اساس قرار دادند و هیچ
چیز دیگر را دخالت ندادند قاعدتاً برای توسعه محیط اسلامی یعنی تشیّع دخالت در اصل
اسلام ندارد، اعتقاد به معاد حتی دخالت در اصل اسلام ندارد، فقط شهادین، بعضی ها
گفتند معاد و بعضی ها گفتند خصوص معاد جسمانی، بعضی ها گفتند مطلق ضروریات ولی این
را قبول نداریم، ضروریات هم در صورتی که التفاط کند که این ضروری است یعنی بگوید
می دانم پیامبر گفته است من قبول ندارم این بله و گرنه آن که برای اسلام میزان است
که چه اشتباه و چه عدم اگر تخلف شود خلاف اسلام است فقط شهادتین است.
از اینکه توسعه داده شده است پس خیلی کشورها
مسلمان می شوند و همه برادر، از این آدم می فهمد که بعید نیست تقیّه برای وحدت هم
باشد اما روایاتی که در باب تقیّه هست همش برای حفاظت است، مهمش همان روایت نحل و
زنبور عسلی که برایتان عرض کردم.
تقیّه ضمن اینکه حفظ شخص است حفظ آن متّقا عنه
هم هست یعنی انسان از آن سلطان، از آن حاکم یا از آن جبری که می ترسد وقتی تقیّه
می کند در حقیقت ابقاء آن جبر می کند، حفاظت آن مقام سلطنت را می کند، حزقیل
پیغمبر عمو زاده فرعون بود، به فرعون گزارش کردند که فرعون معتقد به خدای دیگری
است، معتقد به تو نیست، او گفت اگر دروغ بگویید همه را مجازات می کنم و بعد حزقیل
را حاضر کردند و آن افرادی که شهادت علیه ایشان دادند، از حزقیل پرسید خدای تو
کیست؟ گفت شما از این ها بپرسید که این ها خالقشان، رازقشان، خدایشان کیست، از آن
ها پرسید همه گفتند خالق و رازق تو هستی فرعون، حزقیل هم قسم یاد کرد گفت که خالق
من خالق این هاست و خالق این ها خالق من است، آن ها تصور کردند که می خواهد بگوید
فرعون خالقش هست درحالی که منظورش خالق الهی بود که هم خالق این ها بود و هم خالق
این بود.
این ها همه برای حفاظت است، به او دستور دادند
که اینگونه بگو تا محفوظ بمانی نه برای حفظ او شوکت او، برای حفظ شوکت او هم شد
برای اینکه یعنی در ذهن عموم به نظر آمد که حزقیل هم مروّج فرعون است، این تقویت
مقام فرعون می شود.
در روایت دارد در حضور امام صادق یک کسی وارد شد
از یک شخصی آن جا در حضور امام صادق پرسید که بعد از پیغمبر چه کسی را امام و
خلیفه می دانی، گفت که بعد از پیغمبر امام ابابکر، گفت صریح تر بگو، دوباره تأکید
کرد امام و خلیفه بلافصل بعد از پیغمبر امام تو هست ابابکر، آن طرف بلند شد و
پیشانی او را بوسید گفت من فکر می کردم تو رافضی هستی الحمدالله تو با ما هستی،
حالا در حضور امام صادق بوده و خیلی تعجب بوده، ببینید که امام صادق چقدر در شرایط
تقیّه بوده بعد وقتی این ها رفتند یکی از صحابه به حضرت عرض کرد که آقا شما کار
این را تأیید کردید، باریک الله گفتید که اینگونه جواب داد، این چطور می شود؟
فرمود بعداً بیا برایت توضیح بدهم، بعداً وقتی خدمت امام صادق رفت ایشان فرمود
ابابکر، نگفت ابوبکر، اگر ابوبکر می گفت معنایش این بود که خلیفه و امام بعد از
پیامبر ابوبکر است اما گفت بعد از پیغمبر خلیفه و امام، امام تو هست ابابکر، یعنی
یا ابابکر، حالا ابابکرش خطاب به این باشد یا به ابابکر واقعی، یا ابابکر امام بعد
از پیغمبر امام تو هست امام من و تو علی است و از این قبیل ما در روایات متعدد
داریم که به آن می گوییم طوریه برای حفاظت شخص تمام مسائلی که در حول تقیّه هست
برای حفاظت است اما اینکه بگویند اعمالت درست است مگر در خوف و اضطرار، ادله
اضطرار هست مثلا اگر نمازش را مثل شیعه بخواند می کشنش، از ظهر تا غروب هم مواظبش
هستند مثلا، این اضطرار است اما اگر الآن یک شخصی هست مزاحمش است ده دقیقه دیگر می
رود بعداً نمازش را بخواند یا بعداً قضاء کند، اعاده کند.
من نفهمیدم اجمالا دلیل روشنی بر اینکه حتما در
مقام تقیّه عمل مجزی است و صحیح است پیدا نکردیم، تمام روایات تقیّه در حفاظت حرز،
تعبیر روایاتی که دیروز هم یک قدری خواندیم تقیّه حرز است، سپر است، مسائل دفاع
است برای حفظ افراد است.
در اصحاب کهف که روایات متعدد داریم درباره عظمت
اصحاب کهف این ها کارشان چه بود که اینقدر تمجید از آن ها شد؟ در ظاهر اعمالی که
ربطی به عبادت نداشت این ها انجام می دادند برای حفاظت خودشان، در روایت دارد که
یشدّون الزنانیر، کراوات به زبان فعلی، زنّار می بستند، کراوات می بستند به تقلید
آن ها و در همه اعیاد هم می آمدند پیش سلطان، همه اش برای حفاظت است و روایات هم
اینقدر از این ها تأیید می کند، خداوند اجر دوباره به آن ها داد.
تمام تعبیرات مربوط به حفاظت است و همین را
گفتند عبادت سرّی، عبادت سرّی نه عبادت به نفع این ها، عبادت واقعی انجام بدهد ولی
سرّاً، نمی خواهد عبادت واقعی را علنی انجام بدهی، برو در خانه انجام بده، آن چیزی
که پیش این ها انجام می دهی عبادت واقعی نباشد، این در حقیقت می فهماند که باید
قضاء شود و اعاده شود.
حالا نوعاً آقایان معتقد هستند که این مجزی است
و عبادت صحیح هم هست، من نتوانستم بفهمم، از آقایان کسی که دیدم ایشان هم شبهه
دارد مرحوم آقای گلپایگانی در حاشیه عروه ما هم یک جایی در معلقات آورده ایم، علی
ای حال اگر بتوانیم اثبات کنیم که در تمام این روایات از باب اطلاق مقامی، صحت و
إجزاء هم هست فبها وگرنه این روایات همه در مقام حرز است، جُنّه است، برای حفاظت
است، چیز دیگری ما از آن استفاده نکردیم.
روایت هفتم باب 25، عن درست بن ابی منصور این
روایت در رجال کشّی است، 7/25 ابواب امر و نهی کنت عند ابی الحسن موسی(ع) درست می
گوید من پیش امام موسی کاظم بودم و عنده الکمیت بن زید، کمیت شاعر معروف، فقال
للکمیت امام موسی بن جعفر به کمیت خطاب کرد فرمود انت الذی تقول تو که این شعر را
گفتی، شعر چیست؟ خطاب به خلافت می کند، خلافت رسید به بنی امیّه و حق به حق دار
رسید یک چنین تعبیری، عبارت این است فالآن صرت الی امیّة والامور لها مصایرُ ای
خلافت اینک به امیّه برگشتی و همه امور به جایگاه خویش بر می گردد، موسی بن جعفر
به کمیل گفت تو این شعر را گفتی؟ یعنی کار خلاف؟ قال قلت ذاک والله ما رجعت ان
ایمانی من این حرف را زدم ولی به خدا از ایمانم بر نگشتم و انّی لکم لموال و لعدوّکم
لقال من دشمن دشمن شما هستم، دوست موالی شما هستم و لکنّی قلته علی التقیّة روی
تقیّه بود که این حرف را زدم قال اما لإن قلت ذلک اگر این را درحال تقیّه گفتی
مشکوک است یعنی شاید برای دنیا گفته ای ولی اگر برای تقیه گفتی انّ التقیّة تجوز
فی شرب الخمر، در شرب خمر تقیّه جایز است
یعنی می خواهد بگوید شرب خمر هم می شود کرد اشکال ندارد.
در شرب خمر بحث إجزاء و صحت مطرح نیست که عمل
صحیح است یا عمل باطل است، بحث حرمت تکلیفی است.
در روایت ششم همین باب موثقه مسعدة بن صدقة،
روایت 6/25 امر و نهی انّ المؤمن اذا اظهر الایمان ثمّ ظهر منه ما یدلّ علی نقضه
اگر شخص مؤمنی اظهار ایمان کرد ولی بعد یک چیزی گفت خلافش و نقض کرد ایمان را خرج ممّا
وصف و اظهر بیرون آمد از آن ایمان و کان له ناقضاً این نقض ایمان است الّا أن
یدّعی أنّه إنّما عمِل ذلک تقیّةً مگر اینکه بگوید تقیّه بوده است و مع ذلک ینظر
فیه باید دقت کنیم ببینیم تقیّه بوده یا نبوده فان کان لیس ممّا یمکن ان تکون
التقیّة فی مثله اگر آدمی نیست که بشود تقیّه را از او قبول کرد، قرائن نشان می
دهد که این علنی حرف می زند، بحث تقیّه نبوده لم یقبل منه ذلک از او قبول نمی شود
که می گوید تقیه بوده لأنّ للتّقیّة مواضع تقیّه جایگاهی دارد، من ازالها عن
مواضعها لم تستقم له کسی که خارج از جای خودش تقیّه کند آن درست نیست بعد می گوید
و تفسیر ما یتّقی مورد تقیّه تفسیرش این است مثل أن یکون قوم سوء ظاهر حکمهم و
فعلهم علی غیر حکم الحق و فعله یک گروهی هستند بد که ظاهر اعمالشان بر خلاف حق است
حالا یک مؤمنی داخل این ها افتاده است فکلّ شیءٍ یعمل المؤمن بینهم لمکان التقیّة
هر کاری که مؤمن در جمع این ها به خاطر تقیّه انجام دهد این اشکال ندارد اما یک
شرط دارد ممّا لا یؤدّی إلی الفساد فی الدین منجر
به فساد در دین نشود مثلا یک کتاب بنویسد علیه تشیّع، یک کتاب بنویسد علیه اصل
اسلام بعد بگوید من در تقیّه بودم این پذیرفته نیست برای اینکه اصل دین را از بین
می برد.
شاعر معروف ناصر خسرو یک قصده ای دارد می گوید
در آنجا که بودم گرفتار آن سلطان تقیّه کردم و این حرف ها را زدم، یک شاعر معروف،
مثلا اگر یک مرجع تقلید بگوید که حق با عمر بوده نه علی، یک چنین چیزی بگوید این
فساد دین است و این نباید تقیّه کند به هرجا که برسد ولی یک آدم معمولی و عوام می
تواند تقیّه کند.
به هرحال تمام این روایات، روایت پنجم این باب
صحیحه زراره قلت له زراره می گوید به امام عرض کردم فی مسح خوفین تقیّة در بحث
خوفّین سنّی ها می گویند وقتی سرد است، مسح پا را روی کفشت بکش لازم نیست کفش را
دربیاری، آیا جای تقیّه هست که ما هم روی کفش مسح کنیم، قال حضرت فرمود ثلاثة لا
أتّقی فیهن احدا سه چیز است که من اصلا تقیّه نمی کنم، یکی شرب خمر، یکی مسح
خوفّین یکی متعة الحج، حج تمتع، قال زراره و لم یقل الواجب علیکم ان لا تتّقوا
فیهنّ أحدا،
زراره می گوید امام نگفت شماها هم تقیّه نکنید، فرمود من تقیّه نمی کنم در این سه
مورد، یعنی پس افراد فرق می کنند، تقیّه برای حفاظت است، بعضی ها حفاظتشان متوقّف
بر این تقیّه است و بعضی ها متوقّف بر این نیست، افراد، موقعیت ها و شرایط فرق می
کند.
خلاصه کلّ این روایات که می بینیم برای حفاظت
است، بهترین چیز در باب نماز دارد آن جالب است، من صلّی کسی پشت سر آن ها نماز
بخواند فکأنّما صلّی خلف رسول الله مثل اینکه پشت سر پیغمبر نماز خوانده است فی
صفّ الاوّل، این به خوبی إجزاء و صحت را می فهماند اما در نماز است، بعضی ها هم
گفتند که در نماز قبول داریم و در غیر نماز قبول نداریم، خلاصه روایات بیشتر در
مقام حفاظت است اما تصحیح، إجزاء، صحت عمل که قضاء ندارد اولاً قضاء عرض کردم به
تبک مأمور به مربوط است نه به تقیّه و نه به فعل متّقی بنابراین اثبات صحت إجزاء
به نظر من مشکل است مگر دلیلی مثل نماز پیدا کنیم، در نماز آن جا دارد که مثل صف
اول پشت سر پیغمبر است.
تقیّه اضطراری و خوفی که ربطی به ادله ای که
خواندیم ندارد، التقیّة فی کلّ شیء یضطر الیه ابن آدم یا رفع مضطروا الیه، این
هایی که به خصوص راجع به اضطرار است، اگر اضطرار در جمیع وقت باشد، از ظهر تا غروب
اضطرار داشته است، یک نفری مأمور همراهش است می خواهند ببینید چطور نماز می خواند،
چطور روزه می گیرد، چطور وضوء می گیرد، در تمام وقت نه اینکه یک ساعت باشد و بعد
اضطرار از بین برود، آن جاها دلیل خیلی خوبی است، معتبر هم هست ادله ما، ادله در
مورد اضطرار کاملا معتبر است.
اگر در ماه رمضان شخص عطش شدید پیدا کرد آیا می
تواند آب بخورد و وقتی آب خورد روزه اش درست است یا درست نیست؟