بسمه تعالی
به جای روز چهارشنبه که تعطیل هست یک حدیثی را
به جای روز چهارشنبه مختصر عرض کنیم، در تحف العقول صفحه 217 از حضرت امیر این
جمله را نقل می کنند المال والبنون حرث الدّنیا سرمایه و فرزندان یا خصوص پسران
مزرعه دنیاست و لعمله الصالح حرث الآخرة عمل شایسته و صالح مزرعه آخرت است و قد
جمعهما الله لَأقوام خدا برای یک گروه هایی هم مزرعه دنیا را داده است و هم مزرعه
آخرت را، کلام خیلی زیبا ولی بحث فلسفی دارد.
اولا مزرعه دنیا یعنی این برای کشت آماده، برای
بهره برداری آماده خود انسان ها باید فعالیت کنند و بهره برداری کنند، مزرعه است
نه محصول است پس خود این ها اصالت ندارند تعبیر قرآن در بعضی جاها این است که این
فتنه اند، فتنه در جایی گفته می شود که یک تفنّنی در کار است همه سوء استفاده می
شود کرد هم حسن استفاده بسته به برنامه ریزی و توفیق شخص است، به عمل صالح هم
گفتند مزرعه این یعنی چه؟ یعنی عمل صالح خودش محصول نیست؟ چون مزرعه یعنی خودش
محصول نیست و از آن می شود برداشت خوب کرد، مال و بنون این گونه است اما عمل صالح
مگر خودش محصول خوب نیست، می گویند آن هم مزرعه است معلوم می شود که می خواهند
بگویند که عمل صالح هم خودش غایت القصوی نیست، غایت القصوی هستی وصل به عالم تجرّد
است، پیوستن به عالم بالا است عمل صالح زمینه است برای او، خودش نیست، الیه یصعد
الکلمة الطیّب والعمل الصالح یرفعه کلم جمع کلمة، کلمة پاک به طرف خدا می رود، به
سوی خدا صعود می کند، الیه یصعد الکلمة الطیّب، چی چیزی بالا می برد این وجود پاک
را؟ کلمه وجود، عیسی کلمة منه چه کسی بالا می برد این را؟ العمل الصالح، عمل صالح
وسیله است برای بالا بردن آن کلمه طیّب پس خودش محصول نیست همان طور که مال و بنون
مزرعه دنیا هستند عمل صالح هم مزرعه آخرت است خودش محصول نیست وسیله ای است برای
ارتقاء کلمه طیّب.
حالا چرا خدا به همه هر دو را نمی دهد، به بعضی
ها هر دو را می دهند، مگر این بعضی ها چه کردند که باید این امتیاز را داشته
باشند؟ هم مزرعه دنیا را به آن ها می دهند و هم مزرعه آخرت را، یک مقدارش دست بشر
نیست، آن قسمت خاص وجود منبسط ظلّی که مربوط به این وجود طبیعی می شده بعداً آن
قسمت به نورانیت خودش باقی مانده است، این ها برایشان هردو آمده است، هیچ وقت اهل
بیت نه فقیر شدند که مستمند باشند و نه هیچ وقت مریض شدند مرض هایی که باعث کم
حیثیتی در جامعه شود، بیماری سل بگیرند، بیماری جُذام بگیرند، هیچ سابقه ندارد این
ها، تمام موجودات عالم طبیعت رعشه ای از عالم نور هستند ولی بیشتر موجودات وقتی به
عالم طبیعت می آیند به نوارانیت خودشان نمی مانند، از نورانیت خودشان بیرون می
آیند به ظلمت گرایش پیدا می کنند ولی خیلی ها به نوارنیت خودشان می مانند خلقکم
الله انواراً فجعلکم بعرشه محدقین حتی منّ الله علینا که آن ها را آورد و در بیوتی
قرار داد که اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه .
مسأله راجع به مفطرات بود، مفطرات روزه قضاء
دارد به جای خودش اگر از روی عمد و اختیار باشد بدون اجبار و اکراه کفّاره هم
دارد، مفطرات سه جور است، بعضی هایشان است که ذوق متشرعه و ذوق عقلائی دریافت می
کنند که این ها کفّاره داشته باشند مثل جماع، مثل اکل و شرب، با یک لذتی همراه
هست، لذت بردی کفّاره اش را هم باید بدهی، بعضی چیزها هست که به این حد نیست مثلا
سر زیر آب کردن یا دروغ گفتن دروغ بر خدا و رسول، این آن التذاذ به آن صورت را
ندارد مانند جماع و أکل و شرب و این ها ولی این ها هم همان حکم را دارد که کفّاره
دارند، نوع سوم از این ها هم بالاخره ارتماس و کذب این ها هم یک درجاتی از التذاذ
دارند که سر زیر آب می کند برای رفع عطش این مفید است رطوبتی که از طریق موها و از
طریق سر جذب می شود مؤثر است حتی کذب، بشر از دروغ که با تخیّل همراه هست خوشش می
آید ولی از این بدتر استفراغ کردن عمدی، احتقان و اماله، این ها مثل ارتماس و کذب
علی الله و رسول هم نیستند ولی تمام این ها کفّاره هم دارند علاوه بر قضاء، یک
مورد افطار داریم که قضاء دارد کفّاره ندارد و آن شخص جُنب است که بیدار شد نرفت
غسل کند، خواب اول، خواب دوم آن وقت در خواب دوم بلکه خواب سوم اگر نرفت غسل کند
قبلا مسأله اش را به تفصیل خواندیم مفطر هست ولی کفّاره ندارد نه مثل قی است و نه
مثل ارتماس و کذب علی الله است و نه مثل جماع و اکل و شرب است.
ببینیم که دلیل مسأله چیست، در باب 8 از ابواب
ما یمسک عنه الصائم روایت اول صحیحه عبدالله سنان سند هیچ مشکلی ندارد، سند این
هست کلینی عن عدّة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عیسی عن حسن بن محبوب عن عبدالله
بن سنان در کمال اتقان و اعتبار عن الصادق(ع) فی رجل افطر من شهر رمضان متعمداً
یوماً واحداً من غیر عذرٍ یک کسی از ماه رمضان افطر من شهر رمضان نه افطر شهر
رمضان، افطر شهر رمضان یعنی همه ماه، افطر من شهر رمضان که به یک روز هم گفته می
شود عمداً افطار کند و لو یک روز بدون عذر قال یعتق نسمتاً یک برده ای آزاد کند،
یک انسانی را آزاد کند أو یصوم شهرین متتابعین دو ماه پی در پی روزه بگیرد، نه همه
شصت روز پی در پی باشد، ماه اول سی روز ماه دوم هم سی روز پیوستگی این ها این است
که و لو یک روز از ماه دوم بچسبد به ماه قبلی اینکه می گویند سی و یک روزش متصل
باشد به خاطر این است، دو ماه متتابع باشد نه همه شصت روزش متتابع باشد، دو
ماه هر ماه سی روز است وقتی از ماه دوم یک
روزش را هم حتی آوردید متصل شد به ماه قبلی که سی و یک روز شد این دو ماه متتابع
شده است أو یطعم ستّین مسکیناً یا شصت مسکین را اطعام کند، مسکین آورده است چرا
فقیر را نگفته است مسکین را گفته است، معمولا گفته می شود که مسکین از فقیر وضعش
بدتر است، خانه نشین است، از سکنه است یعنی هیچ تحرکی دیگر ندارد، آیا فقیر کافی
نیست و باید مسکین باشد به این معنا؟ در قرآن هم کلمه مسکین دارد در مصرف خمس و
زکات، فقیر هم دارد بعضی جاها ولی مسکین هم چندجا دارد، اگر مسکین و فقیر را یکی
بدانیم که مشکلی نیست ولی اگر گفتیم طبق نقل ها که مسکین وضعش از فقیر بدتر است آیا
این خصوصیت دارد یا فقط اشاره به این هست که این ها بیچاره هستند و شما باید
رسیدگی کنید به هرحال از نظر فتوا فقهاء نگفتند آن کسی که وضعش بدتر است همین که
خرج سالش را ندارد مسکین هست و فقیر حساب می شود.
حالا بعد دارد فإن لم یقدر اگر
نتوانست نه آزاد کند انسانی را، نه دو ماه متتابع روزه بگیرد و نه شصت مسکین اطعام
کند تصدّق بما یتیق این دنباله اش است که بعدا راجع به این فان لم یقدر صحبت
داریم، علی ای حال این کفّاره ای است که ذکر شده است.
فی رجل افطر داشت، نگفت کدام افطار، تمام مواردی
که صدق افطار کند مشمول این است، چه استفراغ و قی، چه ارتماس و کذب، چه أکل و شرب
و جماع فرقی نمی کند تمام آن سه قسمی که عرض کردیم همه این ها مصداق فی رجل افطر
هست پس در تمام مفطرات هم همان طور که مرحوم سید هم در عروه دارد عبارت ایشان این
است، المفطرات کما یوجب القضاء یوجب الکفّارة اذا کان عمداً و اختیاراً بلا کرهٍ و
اجبار بلا فرقٍ بین جمیع مفطرات حتی الارتماس والکذب بل الحقنة والقی علی الاقوا
بعد گفتند نعم.
در باب 29 یک روایتی دارد از همین ابواب ما یمسک
باب 29 روایت ششم عبارت این است باسناده شیخ صدوق عن علی بن حسن ظاهراً ابن فضّال
عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة روایت موثقة است عن ابی عبدالله(ع) عن ابیه
امام باقر(س) من تقیّأ متعمداً و هو صائم فقد افطر اگر کسی عمداً قی کند درحال
روزه این افطار شده است آن وقت مشمول همان حدیث می شود و علیه الاعادة باید قضاء
کند کفّاره اش را اینجا نگفته است بعد دارد که فإن شاءالله عذّبه و ان شاء غفر له اگر
خدا خواست عذابش می کند اگر خواست او را می بخشد آیا این معنایش این است که کفّاره
ندارد؟ وقتی افطر شد مصداق آن روایت قبلی که خواندیم 1/8 که گفت وقتی افطار شد
کفّاره هم دارد این فقط دارد و علیه الاعادة یعنی قضاء دارد بعد دنبال این که قضاء
می کند دنبال آن استفراغ عمدی دارد که اگر خدا خواست عذابش می کند اگر خواست او را
می بخشد، آیا این معنایش این است که کفّاره نیست، نگفت کفّاره حتماً دارد همین که
قضاء کند دیگر مشیّت خداست آیا معنایش این است که قضاء کافی است؟ چون می گوید که
قضاء کند بعد مشیّت دست خدا هر طور که تصمیم گرفت بعد دنبالش هم فرمود من تقیّأ و
هو صائم فعلیه القضاء دیگر کفّاره را هم نگفت این هم مؤید به اینکه وقتی قضاء را
انجام داد دیگر کار دست شما نیست دست خداست، مشیّتش تعلق گرفت عذاب می کند، مشیّتش
تعلق گرفت غفران شاملش می شود.
این در همه چیزها اختیار دست خداست حتی در کسانی
که وارد بهشت می شوند، قرآن دارد که خالدین فیها، بهشتیان وقتی بهشت می روند مخلّد
هستند، مخلّد هستند یعنی چه؟ یعنی خدا قدرت ندارد دیگر این ها را بیرون کند،
معنایش این نیست که خدا قدرت ندارد آن جا هم دست خدا هست مشیّت، مشیّت ربطی به
عذاب و این ها ندارد به این حکم کفّاره و این ها ربطی ندارد، در آیه 107 سوره هود
ملاحظه کنید خالدین فیها الّا ما شاء الله یعنی
هیچ چیزی از مشیّت خدا بیرون نیست آن ها مخلّد در بهشت هستند اما اگر خدا بخواهد
می تواند جهنّم ببرد، این کار را خدا نمی کند ولی اگر بخواهد مشیّت خدا اصل است،
آن جمله از حضرت امیر(س) نقل است که اگر علی را با همه کارها به جهنم ببری حق
اعتراض نیست ما بنده هستیم و عبدیم، عرض کردم چطور فرشتگان یک عده ای در بهشت
هستند و یک عده ای در جهنم، فرشته ها آن هایی که مأمور جهنم هستند در جهنم هستند
به هرحال، پاس بانی که مأمور زندانی ها هست یعنی این خودش هم زندانی هست منتهی
بیرون هم یک سری می زند ولی دوباره بر می گردد دوباره سر پستش، فرقی نیست بین پاس
بان و زندانی هر دو زندانی هستند، فرشته هایی که در جهنم هستند هر دو جهنمی اند
اما مأمور است از طرف خدا هیچ کس هم حق ندارد بگوید چرا من را نبردی مأمور بهشت
شوم این مشیّت ها نه به معنای این است که کفّاره ندارد همین قضاء بس است، در تمام
موارد در همه چیزها در نهایت باز هم مشیّت خداست، بخواهد می دهد و نخواهد نمی دهد،
بعضی ها هستند که چند دفعه حاجت از خدا می خواهند و خدا به آن ها نمی دهد مأیوس می
شوند از اصل اُلوهیت خدا، این خیلی اشتباه است، ربطی به این ندارد، خدا آزاد است و
ما برده ایم و برده در اختیار خدا هست هرچه که او فرمان بدهد. علی ای حال اینجا در
خصوص قی روایت هست ولی با موارد دیگر فرق نمی کند.
بالاخره پس همه مفطرات کفّاره دارد فرقی بین
جماع و اکل و شرب با ارتماس و کذب با قی و احتقان که سه جور این ها تقریباً هستند
این ها فرقی نمی کند، همه این ها کفّاره دارد و مصداق آن حدیث عبدالله بن سنان بود
که خواندیم که من افطر همین که افطار شود و صدق افطار کند تمام اقسام مفطرات این
ها مشمول روایت هست و کفّاره هست.
مرحوم صاحب جواهر در این بحث تصریح می کند که
احدی منکر کفّاره نیست بعضی جاها بعضی ها در مفطریت شک کردند و الّا آن که مفطر
است یقیناً کفّاره هم دارد، اگر شکّی هست در این است که آیا فلان چیز هم مفطر است
یا خیر مثلا قی همه جا مفطر است یا خیر، بحث این است وگرنه هرچیزی که مفطر است به
خاطر حدیث عبدالله بن سنان که صحیحه و معتبر بود هرچیزی که مصداق افطار است یقیناً
کفّاره هم دارد، صاحب جواهر درست می گوید که اگر بعضی جاها شبهه ای هست در مفطر
بودن یا نبودن این موارد است.
حالا این ها در عمد است اما در غیر عمد پیداست
که کفّاره ندارد، حالا قضاء دارد که بحث بعدی در این وارد می شویم ولی علی ای حال
کفّاره در عمد است، در سهو و اجبار و این ها کفّاره ندارد، اصلا کفّاره برای
ارتکاز اثم و گناه است، درست است که یک جا ما کفّاره داریم با اینکه اثم و گناه هم
نیست، در قتل خطائی کفّاره دارد ولی گناه هم نکرده است و خطا بوده است، این به
خاطر این است که قتل اینقدر مهم است که خواستند بگویند بی گناهیش هم کانّه یک اثری
از گناه را دارد پس خیلی مراقب باشید که در آن اشتباه کاری نشود و الّا در ارتکاز
متشرعه بلکه عقلاء کلاً این هست که کفّاره برای جبران خرابی ها و گناه است، چیزی
که عمدی نبوده گناهی در آن نیست تا این گونه باشد.
علی ای حال اصل مسأله روشن صحیحه عبدالله بن
سنان تصریح کرد هرچیزی که مصداق افطار است علاوه بر قضاء کفّاره هم دارد.
در دنباله این مطلب مرحوم سید دارد بله در یک جا
داریم که و لو تا حدودی مصداق عمد است ولی کفّاره ندارد، مفطر است ولی کفّاره
ندارد، آن جایی که جُنب شده است و می خوابد و بیدار می شود و خواب دوم و خواب سوم
این به حکم عمد گرفتند در این جهت ولی بالاخره عمد نیست، خواب است صرف اینکه خوابش
برده است یا بخوابد و لو عمدا هم بخوابد، عمدا بخوابد به این معنا که نه اینکه بخوابم
غسل نکنم، بیدار شد نرفت غسل کند کانّه مثل حکم عمد خواستند بگویند آن جا کفّاره
ندارد برای اینکه صرف تکرار خواب مصداق واقع عمد نمی شود، به حکم عمد گرفتن غیر
این است که مصداق واقعی عمد باشد، تحت اطلاق عمد نمی آید، ما در معلقات عروه داریم
که سیّما عمد ملفوظ منظور این است که یک وقتی از مجموعه ادله فهمیده ایم که کفّاره
برای عمد است، قدر متیقن گیری، یک وقت است که کلمه عمد در روایت آمده است مثل همین
روایتی که خواندیم متعمداً، لفظ عمد وقتی می آید بالاخره باید مصداق عمد شود نه
فقط از باب قدر متیقن، به هرحال در همه مفطرات کفّاره دارند الّا خواب که خواب دوم
و سوم که به حکم مفطر هست که قبلا خواندیم این کفّاره ندارد برای اینکه مصداق عمد
نمی شود سیّما آن جایی که عمد در خود عبارت هم آمده باشد.
بعد مرحوم سید یک تعبیر دیگر هم دارد می فرماید
که و إن کان الاقوا عدم الوجوب علی الجاهل می گوید همه جا در این مفطرات کفّاره
هست ولی می گوید اقوا این است که در جاهایی که جاهل است آن هم جاهل قاصر یا جاهل
مقصر غیر ملتفط اینجا کفّاره نیست، به چه دلیل؟ مفطر که هست، در اتیان مفطرات بین
جاهل و عالم فرقی نیست، چه جاهل و چه عالم هر مفطری که بیاورد اینجا نباید فرقی
باشد، افطار که هست، اگر افطار هست مصداق صحیح عبدالله بن سنان است افطر پس
بنابراین کفّاره باید باشد چرا جاهل قاصر و جاهل مقصر را خارج می کنند؟
تعبیر ایشان این است می فرماید که و لا فرق فی
الکفّارة بین عالم والجاهل المقصر والقاصر علی الاحوط و إن کان لأقوا عدم الوجوب علی
الجاهل سیّما القاصر والمقصر غیر الملتفط حین الافطار، کانّه می خواهد بگوید مصداق
عمد اینجا نیست نعم فی العالم بالحرمة والجاهل بکونه مفطراً الظاهر لحوقوه بالعالم
اگر می داند حرام است ولی نمی داند مفطر هم هست یا نیست این کفّاره دارد اما اگر
چنانچه نه علم به حرمت دارد نه علم به افطار دارد، جاهل است اما جاهل قاصر یا
مقصری که متوجه نیست موقع عمل این را معلوم نیست عمد به این صادق باشد، حالا
ببینیم چطور است.
دلیل این مسأله که در جاهل کفّاره ندارد، یک
روایت داریم در باب 9 از همین ابواب ما یمسک روایت آخرین حدیث باب نهم است روایت
دوازدهم از فطحیه است روایت باسناده شیخ طوسی عن علی بن حسن بن فضّال عن محمد بن
علی حسن فضّال عن علی بن النعمان عن عبدالله مسکان عن زراره و ابی بصیر هر دو باهم
از امام، سند موثقه است به اعتبار فطحیه که چندتا در حدیث هستند قالا جمیعاً زراره
و ابوبصیر هر دو باهم می گویند ما یک مسأله را از امام باقر پرسیدیم عن رجل أتی
اهله فی شهر رمضان یک کسی جماع کرده است با ایال خودش در ماه رمضان و أتی اهله و
هو محرم با اهلش جماع کرده است درحال احرام، دو مسأله است یکی در ماه رمضان و یکی
در حال احرام بعد این را دارد جماعش این گونه بوده و هو لایری الّا أنّ ذلک حلالٌ
له عقیده اش این بوده که این برایش حلال است یعنی جاهل بوده، جاهل قاصر یا مقصر
اطلاق دارد منتهی مقصر است که واقعا ملتفط است مثل جاهل بسیط که الآن شک دارد ولی
بازهم نمی رود بپرسید این مقصر ملتفط است، در مقصر ملتفط آن خارج است و هو لا یری
الّا انّ ذلک حلالٌ له یعنی معتقد است که این حلال است جاهل می شود نه جهل بسیط که
شک است جهل ترکیبی آن هم جهل ترکیبی مقصر ملتفط را که نمی خواهد بگوید پس مقصر غیر
ملتفط یا قاصر او را می خواهد بگوید حضرت می فرماید لیس علیه شیءٌ قدر
متیقن لیس علیه شیءٌ یعنی کفّاره و کفّاره ندارد.
این روایت مورد استناد آقایان بوده است و گفتند
که بنابراین کفّاره در این جاها نیست، این جا دارد اتیان اهل یعنی جماع، اهل هم
یعنی جماع حلال پس غیر جماع را نگرفته است، جماع حرام را هم نگرفته است، جماع حرام
مثل زناء و این یک مطلب دیگری هم هست و هو لا یری الّا أنّ ذلک حلالٌ له حلال به
عنوان اولی را می گوید یا و لو حلال به عنوان ثانوی مثلا نمی داند که این ارتکاب
جماع با این زن ذاتاً اصلا حلال است یا حرام بعد از باب قاعده برائت بگوید حلال و
هو لا یری الّا أنّ ذلک حلالٌ له، حلالٌ له به عنوان اولی یعنی عیالش است یا حلالٌ
له به عنوان ثانوی برای اینکه نمی داند این زن مثلا جائز است با او نزدیکی کند یا
خیر از باب برائت بخواهد تمسک کند یا در مفطرات دیگر، مرحوم آقای حکیم در مستمسک
می گوید و هو لا یری الّا انّ ذلک حلالٌ له حلّیت است هم عنوان اولی و هم عنوان
ثانوی، عقیده شان این است که بر این حلال است یا معتقد است که واقعا این مثل زنش
است یا زنش است این اولی یا از باب شک است و قاعده برائت است می گوید حلال له مثلا
در غنا ببینید، یک آواز داریم که یقین داریم محرّم نیست این حلال واقعی، یک آواز
داریم که شک دارد که غناء واقعی هست یا نیست از باب تمسک به برائت می گوید این حکم
غنا را ندارد حالا در جماع هم همین تصور می شود، شک دارد این عدّه دارد یا ندارد،
شوهر دارد یا ندارد از باب برائت و این گونه چیزها کارش را درست می کند، مرحوم
آقای حکیم می گوید و هو لا یری الّا انّ ذلک حلال له هم حلّیت واقعی و هم حلّیت
ظاهری که از باب برائت است هردوی این ها را می گیرد، یک موردی که یقین دارد زنش
است که حلالٌ له واقعا، یک موردی که شک دارد از باب برائت می گوید حلالٌ فرق نمی
کند.
علی ای حال اگر اعتقاد دارد به حلیت یعنی پس
جاهل به حرمت است، جهلش چه جهل قصوری چه جهل مقصر غافل یعنی مقصر غیر ملتفط.
ما در معلقات داریم که این لا یری الّا انّ ذلک
حلال له ممکن است بگوییم غافل را نگیرد، جاهل قاصر را بگیرد، جاهل مقصر در بعضی
موارد بگیرد اما مقصر غافل یعنی اصلا حواسش نیست و هو لا یری الّا انّ ذلک حلال له
یعنی اعتقادش به حلّیت است پس توجه دارد به حکم، عقیده اش این است حلال است پس
معنایش این است که موقع ارتکاب این عمل جماع توجه دارد که حلال است یا حرام
اعتقادش به این شد که حلال است این با غفلت نمی سازد، یک موردی هم داریم که مقصر
غافر است اصلا حواسش نیست به مسأله آن را نمی گیرد و هو لا یری الّا انّ ذلک حلال
له یعنی اعتقادش این است که این کار برایش حلال است پس توجه دارد به حلّیت حرمت و
می گوید حلال است این را می گیرد، به هرحال کسی که معتقد است که این برایش حلال
است یعنی مفطر نیست این اشکال ندارد.
پس همه جا ارتکاب مفطر کفّاره ندارد، کجاها
ندارد؟ آن جایی که جاهل است، چرا؟ به خاطر این حدیث، حدیث هم که معتبر است. اگر هم
در بعضی موارد شک کنیم که این حدیث می گیرد یا نمی گیرد یک روایت دیگری داریم که
همه جای فقه به آن تمسک کردند، من رکب امراً به جهالة فلا شیء علیه اگر کسی
جاهلانه یک کاری کرد حکمی ندارد، مشکلی ندارد، در باب چهل و پنج از ابواب تروک
احرام روایت سوم مرحوم شیخ هم در رسائل و مکاسب حدیث متعدد ذکر کرده است، در کتب
حدیثی هم حدیث متعدد است عبارت این است ایّما رجل رکب امراً بجهالة فلا اثم علیه
هرکسی که مرتکب کاری شد روی جهل این گناه نکرده است و اشکال ندارد.
پس اینجا ثابت شد که هر مفطری کفّاره دارد و
قضاء دارد، دلیل کفّاره اش صحیحه عبدالله بن سنان در مورد جاهلش به خاطر این روایت
زراره و ابوبصیر ندارد.