بسمه تعالی
صحبت در این بود که موجب کفّاره اگر تکرار شود
کفّاره تکرار می شود یا نه، گاهی تکرار در یک روز است گاهی در روزهای متعدد، گاهی
بین دو موجب کفّاره موجب قبلی را داده گاهی نه، گاهی هر دو موجب از یک جنس هستند،
هر دو جماع است یا هر دو اکل و شرب است، گاهی از یک جنس نیستند، اگر موجب کفّاره
در روزهای متعددی باشد یقینی است که کفّاره تکرار می شود، امروز اکل و شرب داشته
فردا هم اکل و شرب یا هر چیزی یقیناً کفّاره تکرار می شود، اگر در یک روز باشد و
این مسأله جماع باشد علی الاقوا یا علی الاحوط تکرار می شود، مرحوم سید دارد علی
الاقوا، به نظر ما آمده است علی الاحوط، اگر در غیر جماع باشد تکرار نمی شود اگر
در یک روز واقع شد.
چرا مسأله جماع با مفطرات دیگر فرق کرده است، به
نظر سه جهت می رسد که این سه جهت منشأ شده است برای فرمایش مرحوم سید که می گوید
علی الاقوا تکرار می شود، ما هم می گوییم علی الاحوط.
یک جهت اینکه در ادله مربوط به جماع ندارد من
افطر به جماعٍ بیشتر دارد من جامع فی صومه یک وقت است می گوید من افطر بالجماع
دفعه اول افطار شد دفعه دوم که دیگر افطار نیست ولی وقتی می گوید من جامع غیر از
من افطر هست، دفعه اول جماع بوده و دفعه دوم هم جماع بوده من جامع فی شهر رمضان،
حالا متن روایت را ببینید، دو سه روایت بود که قبلا خواندیم تکراراً سریع عرض می
کنیم.
در باب 11 از ابواب ما یمسک عنه الصائم سه روایت
هست پشت سر هم، روایت اول گفتیم سندش اشکال دارد فتح بن یزید جرجانی کتب الی
ابالحسن که ظاهراً ابالحسن ثالث یسأله عن رجل واقع إمرأة فی شهر رمضان وقاع کرده
در ماه رمضان، نمی گوید افطر بالوقاع، اگر این طور می گفت همان دفعه اول افطار بود
و دفعه دیگر افطار نبود، ولی واقع إمرأة فی شهر رمضان حالا من حرام أو حرام عشر
مرّاة قال علیه عشر کفّارات ده
جماع بوده و ده تا هم کفّاره دارد.
روایت دوم دارد از صاحب کتاب شمس المذهب یا شمس
الذهب که درباره امام رضا است ظاهراً کتابش از ائمه نقل می کند که قدر متیقن منظور
امام رضا(ع) است أنّ الرجل اذا جامع إذا جامع فی شهر رمضان نه افطر بالجماع فی
الرمضان، جامع فی شهر رمضان عامداً فعلیه القضاء والکفّارة فإن عاود علی المجامعة
فی یومه ذلک دوباره جماع کرد مرّة اُخری فعلیه فی کل مرّة کفّارة موضوع
جماع در رمضان است نه افطار به جماع در رمضان، علامه هم که در مُختَلَف و بعضی
کتاب هایش نقل کرده است که عن الرضا(ع) که قاعدتاً همان روایتش شمس الذهب است أنّ
الکفّارة تتکرّر بتکرّر الوطء
بنابراین در خصوص جماع چون ندارد من افطر بالجماع، من جامع فی شهر رمضان، دفعه اول
جامع بود و دفعه دوم هم جامع هست بنابراین کفّاره دارد و کفّاره متعدد می شود.
شبیه این مطلب که در جماع خواندیم در استمناء هم
هست در باب 4 از ابواب ما یمسک روایت اول صحیحه عبدالرحمن بن حجّاج عن الرجل یعبث
باهله فی شهر رمضان با عیالش بازی کرد ادامه داد حتی یمنی امناء می شود قال علیه
من الکفّارة مثل ما علی الذی یجامع این
کفّاره دارد مثل کسی است که جماع می کند، هیچ ندارد من افطر بعبث باهله من یعبث
باهله فی شهر رمضان، دفعه اول عبث باهله و دفعه دوم هم عبث باهله بنابراین کفّاره
تکرار می شود.
روایت دوم مرسل است عن الرجل یلاعب اهله أو
جاریته و هو فی قضاء شهر رمضان البته
این برای قضاء است که این هم کفّاره دارد عبارت یلاعب است نه من افطر.
در روایت سوم سألته عن رجل یعبث بامرأته حتی
یمنی و هو محرم من غیر جماع این در احرامش همین طور أو یفعل ذلک فی شهر رمضان قال
علیهما جمیعاً الکفّارة پس
موضوع ندارد من افطر، اگر داشت من افطر دفعه اول افطار شد دفعه دوم دیگر افطار
نیست و لذا من جامع، من إستمناء، من امنی، من یمنی فی شهر رمضان، بنابراین به نظر
می رسد که این طوری است که اگر ماه رمضان تکرار جماع شد و همین طور تکرار استمناع
شد باید بگوییم کفّاره هم تکرار می شود.
مرحوم آقای حکیم(ره) یک عبارتی دارند می گویند
درست است که نیامده است من افطر بجماع أو استمناع ولی بدیهی است که این ها به
عنوان موضوع و تحت عنوان افطار است، اگر می گویند جماع کفّاره دارد بما اینکه تحت
عنوان افطار است، اگر می گویند استمناء کفّاره دارد بما اینکه تحت عنوان افطار است
بنابراین مشخص است و لو نگفته است افطر ولی منظور پیداست که افطار، دفعه اول افطار
است ولی دفعه دوم افطار نیست.
ممکن است این معنا اما چیزی که هست در روایت
ندارد این معنا را، چون ندارد جا دارد بگوییم دفعه اول جماع بوده و دفعه دوم هم
جماع است، البته به خاطر همین شبهات ما علی الاحوط گفتیم نه علی الاقوا که سید می
گوید. سید می گوید علی الاقوا به خاطر همین جهت که گفتیم، ما می گوییم علی الاحوط
به خاطر از خارج در ذهن انسان می آید که این ها بما اینکه مصداق افطار هستند نه
خودشان، این از خارج در ذهن ما می آید و به علاوه در روایات مربوط به جماع سند
ندارد اما چون روایات مربوط به استمناء سند دارد و بعید است که جماع آسان تر از
استمناء باشد این است که آن جا هم همین طور است بالاخره احتیاط واجب دارد.
به علاوه این یک نکته دیگری هم هست و آن اینکه
اگر شک کنیم در موجب و سبب در هر مسأله ای، حالا اینجا بحث افطار و جماع و استمناء
و این ها هست، در جاهای دیگر هم همین طور شد تکرّر سبب قاعده اولیه اش این است که
تکرّر مسبّب هم شود برای اینکه اصل عدم تداخل است، جماع سببیّت داشته و استمناع هم
همین طور، اگر تکرار شد کفّاره تکرار نشود یعنی اسباب تداخل کردند و یکی از سببیّت
افتاد و خلاف قاعده است، اصل این است که نه آن اولی از سببیّت بیفتد و نه دومی از
سبب بیفتد اصل عدم تداخل است.
به علاوه این دو سه جهت بعضی از بزرگان فتوا
دادند که از جمله سید مرتضی از قدما ایشان فتوا می دهد، سید به هرحال هم بُعد معنوی اش مهم بوده و هم بُعد زیرکی اش در
بسیاری از مسائل، می دانید به تنهایی حاضر شد قسمت عمده پولی که خلیفه می خواست
برای رسمیت دادن به شیعه از مال خودش فراهم کرد، یک قسمت کمش را کل شیعه ها قرار
بود بدهند شیعه ها ندادند در نتیجه مذهب شیعه رسمیت پیدا نکرد خلیفه فقط آن مذاهب
خودشان را رسم کرد، این مقدار پول می خواست سید مرتضی خودش بیشترش را آماده کرد و
هرچه به دیگران گفت آماده نکردند، هم غیرت دینی داشت هم زیرکی و هوش و هم به هرحال
مرد بزرگواری است، در فقه و در تشیّع و این ها ایشان فتوا می دهد رسماً نه احتیاط،
فتوا می دهد که وقتی جماع مکرّر شد، استمناء مکرّر شد کفّاره هم مکرر می شود.
در این اواخر هم کسانی مثل مرحوم نراقی صاحب
مستند ایشان هم مرد دقیق النظری است ایشان هم فتوا دادند البته در مقابل مشهور
قائل به تکرار نیستند به خاطر همان حرفی که آقای حکیم دارند و آن اینکه درست است
که افطر ندارد ولی به عنوان مصداق افطر گفته اند، افطر در دفعه اول است و در دفعات
بعد دیگر نیست، این هم نظر مشهور است اما مشهور هم کسانی هستند مثل همین سید مرتضی
و این ها، یکی از آقایان حوزه نجف به آقای خوئی(ره) گفته بود که شما غسل مستحبی را
مکفی از وضوء می دانید مشهور قائل نیستند، آقای خوئی هم گفته بود مشهور را بشمار
که چند نفر هستند، ایشان سه تا شمرده بود، گفت این سه تا من هم یکی مقابل این ها،
البته من به آن آقا گفتم شما کوتاه آمدی، شما می گفتی این سه نفر وقتی می گویند
قول مخالف هم نمی گویند یعنی همه اساتید و رقبا و نزدیکان همه نزدیکان عقیده شان
این بوده نه فقط سه نفر ولی بالاخره شهرت در مقابل سید مرتضی در این اواخر کسانی
مثل نراقی خلاصه جای احتیاط واجب دارد حالا سید که می گوید فتوا نمی توانیم قبول
کنیم، ما داریم فی القوة منعٌ نعم هو احوط به همین بیانی که گفتیم، اول روایات که
تحت عنوان جامع داشت نه افطر بجماع، دوم اصل عدم تداخل، سوم هم که دو سه روایات
صحیحی که در استمناء بود، البته در جماع روایاتش اشکال داشت از نظر سند ولی
استمناء اش روایت صحیح السندی بود و به اضافه تأییدی فتوای سید مرتضی و متأخرین و
بعضی ها و این ها، به هرحال جای احتیاط واجب دارد.
مسأله سومی عنوان کردند، این هم مربوط به همین
افطار در ماه رمضان، افطار اگر به حرام باشد آقایان گفتند کفّاره جمع است خواندیم
قبلا، ما در جمع اشکال کردیم صحبت شد، به نظر ما دلیل ناقص بود حالا احتیاط بد
نیست ولی به نظر احتیاط واجب هم مشکل است و احتیاط مستحب کند. حالا اگر گفتیم
افطار به حرام کفّاره جمع دارد، حرام یعنی چه؟
ما حرام اصلی داریم و حرام عارضی، حرام اصلی عرق
خورده است، مشروب خورده افطار به حرام، جماع کرده با غیر اهل خودش به زنا، اکل و
شرب کرده با مال حرام، عارضه یعنی چه؟ مثل اینکه با عیال خودش درحال حیض هم بستر
شده است این هم حرام است منتهی حرام بالعرض است یا غذایی خورده است که برایش ضرر
داشته، یک تخم مرغ بیشتر خورده است چربی رفته بالا و خطر سکته برایش به وجود آمده،
این تناول مضر، پس گاهی حرمت بالاصل است و گاهی حرمت بالعارض است، این حرام هست،
افطاری که کرده است حرام است ولی حرمتش بالعارض است.
مرحوم سید می گوید هیچ فرقی نمی کند، عمومیت
دارد، آیا همین طور است و قبول کنیم؟ اولا در ذهن می آید که ببینیم تعبیرات چطوری
است، أکل الحرام یا أکل حراماً، جامع الحرام یا جامع حراماً یا جامع علی الحرام،
به نظر می رسد شاید این ها فرق کند، جامع حراماً بیشتر اطلاق را می فهماند، به یک
حرامی مجامعت کرده است، یک حرامی خورده است اما اگر بگوید جامع الحرام این با الف
و لام و با نکره فرق می کند، نکره اش بیشتر تعمیم را می فهماند، نکره در سیاق نفی
مفید تعمیم است ولی در سیاق اثبات هم فرق دارد با غیر نکره، نکره عمومیت و اطلاق
را بهتر می فهماند، أکل حراماً، جامع حراماً فرق دارد با أکل الحرام و جامع
الحرام، بیشتر آن توسعه را می فهماند به نظر ما اینگونه است.
حالا مثلا اگر افطر الحرام باشد در ذهن نمی آید
که چیز خبیث خوردن مثلا آب دهانش را بیرون انداخته دوباره برداشته و خورده، افطر
الحرام مشکل است اما افطر حراماً، أکل حراماً یک حرامی، این توسعه اش بیشتر است
بعید نیست اما در عین حال اگر چیزی خودش حرمت ندارد از باب عنوان اضرار حرمت دارد
آیا اینجا را هم می گیرد و لو أکل حراماً نه أکل الحرام اما این را هم می گیرد؟ من
أکل حراماً افطر حراماً، افطر به حرامٍ نه افطر الحرام یا افطر علی الحرام، افطر
حراماً، افطر به حرامٍ که توسعه می فهماند آیا چیزهایی که مضر هستند را هم می
گیرد؟ افطر به حرامٍ چیزی که حرام است حتی خبیث را هم بگوییم بگیرد مثلا اما آب
دهان خودش را بیرون آورد و دوباره قورتش داد این افطر بالحرام که خیلی بعید است
افطر حراماً هم بعید است این را بگیرد، اضرار این حرام است نه تناولش و أکلش لذا
به نظر بعید است که بخواهد این را بگیرد لذا ما شبهه داریم بر این معنا که مرحوم
سید می خواهد بگوید که این هم حرام می شود و این هم کفّاره جمع دارد.
مرحوم سید توسعه می دهد در مسأله بعد از این
دنباله همین هست نسبت به کذب بر خدا و رسول، کذب بر خدا و رسول بسته است آیا این
را هم می گیرد افطر حراماً، افطر بالحرام؟ افطر به حرام یک قدری مشکل به نظر می
رسد، حالا اگر هم در کذب بر خدا و رسول را هم بگوییم اما در همین چیزی که من حیث
الخباثه هست آب دهان آورد بیرون ظاهر عبارت مرحوم سید این است که همین که بیرون
آورد و دوباره قورتش داد می خواهد بگوید که این هم مصداق افطر به حرام هست که آن
وقت بگوید کفّاره جمع دارد، شک هم داشته باشیم شمول این یک قدری محل حرف است و لو
افطر حراماً با افطر علی الحرام، افطر بالحرام یا جامع الحرام، جامع بالحرام و لو
این ها فرق می کند اما در عین حال یک چنین چیزهایی که اصلا عنوان حرام یک چیز
دیگری است، عنوان اضرار حرام است، من أکل شیء مضرّا اینجا من أکل حراماً بسیار
مشکل است، نمی شود اثبات کرد این ها به هرحال ذوق است، هرکسی ذوق دارد قبول می کند
ندارد هم قبول نمی کند.
نظر من بر این است که افطر بالحرام و افطر
الحرام، جامع الحرام با جامع حراماً فرق می کند این اولاً، نکره و لو در سیاق نفی
مفید تعمیم است، در سیاق اثبات هم یک قدری ظهور مائی بیشتر از معرفه دارد، یک
حرامی افطار کرد، این تعمیم می رساند تا اینکه بگوییم بر حرام افطار کرد ولی حتی
جامع حراماً، افطر حراماً که یک قدری توسعه بیشتری دارد چیزهایی را که به ذات حرام
نیستند یک عنوان اضرار پیدا کرده است و حرام شده است، یک عنوان دیگری است، در این
حتی افطر حراماً هم مشکل است این را بگیرد.
حالا واقعا کسی آب دهانش را بیرون بیاورد و
دوباره قورت دهد این واقعا کار حرامی کرده است؟ اگر آب دهان را بیرون بیندازد
دوباره از زمین بردارد بخورد این را همه مردم تنفر ازش دارند اما از لبش بیرون
آورد دوباره باز قورت داد فکر نکنم خیلی کار زشتی کرده باشد که بگویند این خبیث
است و مردم تنفر کنند، این به نظر بعید می آید تازه هذا کلّ روی فرض اینکه أکل
خبیث حرام باشد استدلالاً به آیه کریمه و یحرّم علیهم الخبائث این را قبلا بحث
کردیم که آن خبائث در آیه بعید نیست خبائث شرعی منظور است مثلا شرب خمر این خبیث
شرعی است اما خبیث عرفی که مثلا شخص بدش می آید ان قلت به اینکه یعنی می گوید شارع
اجازه می دهد آدم آب دهانش را بردارد بخورد؟ نمی گوییم جایز می دارد که بخورد ولی
اثبات حرمتش دلیل می خواهد، بالاخره حرمت دلیل می خواهد، چیزی که مضر است یا وهن
است، یک کسی که در جامعه عنوانی دارد تف کند روی زمین بعد با انگشتش بر دارد بخورد
این عنوان وهن دارد یک عنوان دیگری است که غیر از مربوط به خود أکل و شرب و
افطاریات و این ها باشد.
از یک روایت می شود استفاده کرد اینکه دربیاورد
و بخورد این اشکال ندارد، حالا روایت را ببینید، در باب 20 از ابواب احکام المساجد
در این چاپ ما جلد 5، در چاپ بیست جلدی جلد سوم روایت اول یک روایتی دارد راجع به
همین که کسی آب دهان را بیرون بیاورد یا نخامه یا نخاعه از سینه اش، از سرش بکشد
بالا و در دهان بیاورد و بعد قورتش بدهد دوباره ببینیم از این چه چیزی استفاده می
کنیم، من تنخّعه نخاعه یا من تنخّمه نخامه، هر دو چیزی که از حلقش یا از مغز بالا
می کشد و با انف بالا می کشد و در دهان می آورد بعضی ها گفتند یکی را می گویند
نخاعه و آن یکی را نخامه می گویند بعضی ها هم هر دو را مثل هم می گویند من تنخّعه
فی المسجد یعنی نخامه اش را آماده کند بکشد بالا نه اینکه بریزد روی زمین آن را
نمی گویند، چون بعدش دارد ثمّ ردّها فی جوفه بعداً این را برگرداند به باطن خودش
یعنی بخورد، این را روی زمین نمی گویند، اگر روی زمین انداخته بود می گفت ثمّ اخذ
و اکل گرفت و خورد، این ندارد گرفت و خورد ثمّ ردّه آن را برگرداند به حلقش که پیداست
که آورده است به فضای دهان یا از لبش هم بیرون آورده است، اینکه مرحوم سید می
خواهد بگوید بیرون آوردن و خوردن حرام می شود یک قدری مشکل می آید.
خلاصه از روایت بعید نیست این استفاده شود که
این مقدار هلال است، اگر بیرون بیندازد و از روی زمین دوباره جمع کند و بخورد بنا
بر اینکه خبائث را بگوییم یعنی این ها و نگوییم خبائث شرعی بله این اشکال دارد اما
صرف اینکه بیرون بیاورد و دوباره برگرداند خیلی ها شاید این کار را می کنند، لم
یمرّ بداعٍ فی جوفه الّا ابرعته به
هیچ مرضی در باطنش برخورد نمی کند جز اینکه این کارش این مرض را شفا می دهد، می
خواهد بگوید آب دهان را در مسجد نیندازد و بخورد، اینکه احترام مسجد را کرده است و
این را خورده است و روی زمین نینداخته است این باعث شفا می شود از هر مرضی که در
باطنش است البته روایت سند ندارد ولی بالاخره مثل خیلی از روایات دیگر روایتی است
اجمالا، راوی ابو اسحاق نهاوندی، ابو اسحاق نهاوندی در کتب رجال محمل است و نامی
از او نیست.
البته صدوق دو نقلی دارد یک نقلش به طور مرسل
این هم هیچ چیز سند مشکل دارد، یک نقل دیگرش در ثواب الاعمال دارد، مرسل نیست،
مسند است ولی در سند ثواب الاعمال صدوق هم محمد بن حسّان است که نجاشی او را
کاملاً تضعیف کرده است.
بنابراین سند ندارد ولی بالاخره یک چنین روایتی
هم که طبق ذوق هم می پسندیم، یک وقت است آب دهان را، آب نخاعه یا نخامه را انداخت
بیرون دوباره از زمین جمع کرد و خورد همه از این تنفر دارند، کسی این کار را کند
منافیات مروّت است بعید نیست اگر منافیات مروّت را چیز مهمی بدانید از عدالت هم
صادق شود اما صرف اینکه روی زمین نیافتده و قورتش داد و مانند این ها این بعید است.
مرحوم سید در مسأله بعدی عنوان کرده است که اگر
در کفّاره جمع بعضی خصالش امکان ندارد، جمع عتق رقبة بود، ستّین یوم بود و ستّین
نفر اطعام بود، حالا اگر عتق رقبة اش مثل الآن نیست بنابراینکه بگوییم نیست نوعاً
گفتند که بقیه را باید انجام دهد، مرحوم سید هم همین طور می گوید آن دوتای دیگر را
باید انجام دهد.
بعضی ها از جمله مرحوم آقای گلپایگانی در حاشیه
عروه اشکال کردند، اشکالشان برای چیست به نظر شما؟ می گویند اگر عتق رقبة نشد
اینکه سید گفته است وجب که آن دو مورد را انجام دهد فیه اشکال، ظاهرا شبهه اش این
است دلیل دارد که وقتی بر حرام افطار می کنید وجب الجمع، جمع بین خصال، این جمع
نمی شود وقتی جمع نمی شود تکلیف ساقط است پس یکی کافی است.
مرحوم آقای حکیم هم این اشکال را دارند، توضیح
نمی دهند فقط به مقداری که گفتند اشکال، به نظر می رسد جهتش این است ولی این در
صورتی است که ما بگوییم این ها ارتباطی هستند، محل بحث است که آیا ارتباطی اند یا
استقلالی، نماز و مانند نماز از مرکبات ارتباطی هستند اما آیا این ها ستّین یوم
روزه، ستّین نفر اطعام این ها هم بگوییم ارتباطی هستند؟ این خیلی به نظر بعید است،
هیچ دلیلی بر ارتباطیت پیدا نمی کنیم، ضمناً در روایات ما به لغت جمع نداریم
معمولا، اصطلاح فقهی است می گوییم کفّاره جمع و گرنه از نظر روایات می گوید واجب
است عتق رقبة و ستّین یوم و ستّین نفر، نمی گوید وجب الجمع پس اولا ارتباطیت این
ها معلوم نیست، ثانیا در روایات کلمه جمع ندارد تا ما بگوییم که جمع که نشد دیگر
هیچ چیز، این سه مورد را باید انجام دهید، ارتباطی هم که نیستند، یکی نشد آن دو
مورد دیگر را باید انجام دهید، به نظر می رسد اشکال مرحوم آقای گلپایگانی و مرحوم
آقای حکیم به هیچ وجه وارد نیست.