بسمه تعالی
خلاصه مطلبی که عرض کردیم این بود که قرعه اولا عقلائی است و عقلاء در
همه مواردی که گیر می کنند و امتیازی نیست به یک چنین چیزی رجوع می کنند ادله شرعی
ما انتزاعی است اصلا از خود تعبیر که در خود قرآن هست اینجور معلوم می شود یعنی
این طور نبوده که به ذکریا و بقیه رهبانان آن جا وحی نازل شود که برای کفالت مریم
قرعه بیندازید خودشان روی فطرت خودشان این کار را کردند و همین طور این طور نبوده
که به یونس پیامبر وحی شود که برای سبک کردن کشتی یا برای اینکه کوتاهی کردی در
وظیفه تبلیغ تو حتما از میان جمع باید یک نفر برود به دریا با وحی به او گفته
باشند که قرعه بینداز، از خود تعبیرات پیداست این ها این کار را کردند برای آن هدف
طبیعی بوده این کار، ساهمه در داستان یونس خود لغت ساهمه به معنای قرعه است، ساهمه
القوم تقارعوا غیر از اینکه به حسب ریشه هم که از سهم به معنای تیر، پیکان باشد
این هم می آید به معنای سهام هم باز درست است برای اینکه می خواهند تقسیم کنند و
سهم بندی کنند با این ها معین می کنند، این خلاصه عناوین بحث شب گذشته بود.
اما بحث امشب این است که روایاتی که داریم درباره قرعه دو دسته هستند
به تقسیم عام:
دسته اول: روایاتی که یک قاعده کلی دست می دهند که در هر مجهولی و در
هر مشکلی، در معضلی به قرعه مراجعه کنید.
دسته دوم: روایاتی که در خصوص موارد خاص وارد شده است قرعه که باید با
الغاء خصوصیت بفهمیم که قرعه برای بقیه موارد هم هست.
حالا چون مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل و همین طور مرحوم حاجی نوری در
مستدرک در باب معینی درباره روایات قرعه آورده اند البته در ابواب دیگر هم هست ولی
در این باب معین هم هست ما به ترتیب این روایات را می بینیم بدون دسته بندی، منتهی
در ضمن هر روایتی خصوصیت آن روایت را عرض می کنم، دیدم این از جهاتی بهتر است برای
اینکه بخواهم دسته بندی کنم به دسته روایات عامه و خاصه از خصوصیت دیگری که در این
روایت هست محروم می مانیم من یکی یکی می خوانم امتیازات هر یک از روایات را عرض می
کنیم.
اولین باب، باب 13 از ابواب کیفیت الحکم جلد 27 سی جلدی و 18 بیست
جلدی، این باب اصلا منعقد شده به این حساب، عنوانی که مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل
منعقد کرده است این است: باب الحکم بالقرعه فی القضای المشکلة ایشان در عنوان کلمه
مشکل را آورده است بعد عرض می کنیم که عناوین متعدد است اختصاص به کلمه مشکل ندارد
عناوین دیگر هم داریم و جملةٌ من مواقعها یعنی بعضی موارد خاصّه و کیفیتها چون در
بعضی روایات کیفیت قرعه را هم نشان داده است اینها باید بحث شود.
روایت اول صحیحه حلبی 1/13 کیفیة الحکم، عن الصادق(ع): اذا وقع الحرّ
و العبدُ والمشرک المرأة فی طهرٍ واحد ودّعه الولد اُقرعه بینها و کان الولد للذی یقرع
یعنی یقرع له اگر یک
شخص آزاد و یک عبد و یک مشرک هرسه در یک طُهر با زن عمل مواقعه انجام دادند و این
حامله شد و معلوم نیست بچه برای کدام است فرض این است که این زن خودش شوهر نداشته
البته چون اگر زن شوهر داشته باشد و اگر احتمال بدهیم که این بچه برای شوهر است
این ملحق به همان شوهرش می شود مگر اینکه یقین کنیم که برای شوهر نیست ولی حتی اگر
احتمال ضعیفی هم بدهیم که بچه برای شوهر است این هایی که با او عمل زنا انجام
دادند بچه برای اینها نیست برای شوهر خودش است.
مدتی قبل از یکی از شهرستان های کشور در یک نقطه ای خانمی به من زنگ
زد، خیلی ناراحت بود و گریه می کرد می گفت شخصی آمده به زور در حیات را باز کرده
است چون آشنایی بود فکر نکردیم که قصدی داشته باشد و آمده بلافاصله این با این زن
عمل جنسی انجام داده است و حالا می گفت من حامله هستم و نمی دانم که چطور است و
خیلی ناراحت بود، گفتم یقین داری که این حملت الان برای او هست؟ یا بالاخره با
شوهر خودت هم هم بستری داشتی؟ گفت داشت، گفتم پس احتمال می دهی برای شوهرت باشد
گفتم مسئله ای ندارد گناهی شده توبه کن ولی به هرحال بچه برای خودتان است.
حالا این فرضش این است که یا این زن بدون شوهر بوده است یا اگر شوهر
داشته است یقین دارد که این برای شوهر نیست حالا به هرجهتی در این صورت یقین دارد
یا مال حر است یا مال عبد است یا برای این مشرک است، حضرت فرمود که وقتی ادعا می
کنند قرعه می اندازیم و کان الولد للذی یقرع بچه برای آن کسی است که قرعه به نام
او در می آید یقرع یعنی یقرع له، اینجا یک مسئله خاص دارد و یک قاعده کلی.
قاعده ای که ما می خواهیم از
آن استفاده کنیم این بحث است که قرعه با ارزش است، قرعه مفید است و در مواردی که مشکل
می شود باید به قرعه مراجعه کرد این را از روایت استفاده می کنیم روایت اول باب 13
کیفیة الحکم، اما یک مسئله ای هست مگر این ها زانی نیستند؟ هر سه زانی هستند، عبد،
حر و مشرک، فرض این است. اگر یکی شرعی است و دوتای دیگر زانی هستند، هرسه که نمی
شود شرعی باشند؛ اگر یکی شرعی و دوتای دیگر زانی باشد که بچه برای آن شرعی است، اگر
هرسه زانی هستند، مگر بچه برای زانی است که با قرعه به زانی بدهیم؟ چطور پس ولد
للذی یقرع له؟ ضمنا در پرانتز عرض کنم که در قدیم بحث ها همه اش این سبک نبوده که
الان ما داریم، یک جور بحث هم این بوده که خود روایات را درسی می خواندند، هرجا
روایت فقهیه است همان جا بحث می کردند نه ما مثلا مکاسب را بخوانیم یا لمعه یا درس
خارج بحث خاصی بعد روایات را ضمنا بیاوریم، اصلا محور درس خود کافی بوده من باب
مثال، این ها خواصی در آن بوده لااقل ما این باب را این کار را کنیم.
این که الولد للفراش و للعاهر الحجر این مربوط به ارث است ولی در جهات
دیگر نه بچه زانی هم باشد ملحق به زانی است، مثلا در مسئله محرمیت، در مسئله
محرمیت بچه محرم به آن محارم است از نطفه این مرد است، به خواهر این زن محرم است و
به خود این زن محرم است چون از رحم این زن است، خواهر این نطفه یعنی عمه اش به او
محرم است لذا این ها آثاری دارد.
آثار دیگر اجتماعی هم که هست،
بچه بچه من است کسی از این بی دین ها افتخار می کردند که ژاپن رفته است و آن جا
بچه ای درست کرده و آمده و اسمش را هم علی گذاشته و افتخار می کرد به این معنی که
عمل فحشا انجام داده یک بچه ای به اسم مولا علی آنجا تحویل جامعه داده حالا به
هرحال آثار اجتماعی هم هست که مثلا می گوید من ده بچه دارم، پس این درست است.
پس جواب اشکال این گونه داده شد چون از اول اشکال می شد که این ها
زانی بودند و بچه که به زانی نمی رسد الولد للفراش وللعاهر الحجر، این للعاهر
الحجر یعنی آهر اصلا هیچ بهره ای ندارد منتهی ما للآهر را این گونه جواب می دهیم
که این در مقابل الولد للفراش است یعنی درجایی که فراشی هست زانی بهره ای ندارد،
برای فراش است یعنی برای شوهر است و این قضیه هم در رابطه با ارث است و این روایت
هم اصلا در مورد ارث وارد شده است وگرنه آثار دیگر فقهی سرجایش هست، بچه ولو برای
زنا باشد ولی محرم است، بچه این مرد است و به خاله، عمه و به همه این ها محرم است
پس این قرعه به درد می خورده.
مورد این روایت قرعه در مسئله خاصی است ولی پس استفاده می کنیم اجمالا
در این مورد نفوذ دارد این مورد، بلکه می توانیم بگوییم که به طور کلی، حالا
ادعایمان این است که این نه فقط در مورد خاص است از خود روایت هم می خواهیم
استفاده عموم کنیم، برای اینکه عبارت را نگاه کنید اذا وقع الحرّ والعبد والمشرک
المرأةٍ فی طهرٍ واحد وادّعوالولد این موضوع، چه کار کنیم؟ بینشان قرعه بیندازید.
اینجا معلوم می شود که اصل کلمه قرعه یک مطلبی بوده جا افتاده هم از نظر فطری و هم
از نظر شرعی، چیز گنگی نبوده مسئله در بینهم است اُقرع بینهم، حالا اصل قرعه معروف
بوده و مورد شناخت بوده هم به حسب فطرت هم در محیط متشرعه قرعه بوده حالا در این
مورد هم می گوید جای قرعه هست، لذا ما از خود این هم می توانیم استفاده عموم کنیم
آن وقت چرا اینجا قرعه انداختند؟ چون راه دیگری نبوده پس القرعة لکل امر مشکل،
خیلی بعید است بگوییم در این مسئله تعبد خاصی است، این چون مشکل است و راه حل
دیگری نداریم اُقرع، ارجاع می شود به همان مسئله فطری که در فطرت این طور است که
در امر مشکل به قرعه متوسل شویم.
روایت دوم: این روایت هم صحیحه هست، عن الصادق(ع) به خاطر اینکه به
اصل مطلب برسیم اجازه دهید خیلی در اسناد معطل نشویم گرچه تعطیلی ماه رمضان اقتضا
می کند که یک قدری در اسناد هم معطل شویم ولی بحث را بخوانیم در آنجایی که منحصر
به یکی دو دلیل می شود در آنجا بحث اسنادی خواهیم. عن الصادق(ع) فی رجل قال: اولّ
مملوک املکه فهو حر یک کسی گفت اولین برده ای که پیدا کنم در راه خدا آزاد فورث
ثلاثة ناگهان سه برده پیدا کرد باهم یعنی سه برده باهم به او ارث رسید اینجا اولّ
مملوک کدام است چون هرسه باهم بودند، قال یقرع بینهم فمن اصابه القرعه اعتق
هرکدام که قرعه به نامش افتاد او آزاد می شود بعد آخرش فرمود والقرعة سنة قرعه سنت
است، در اصطلاح سنت به معنای سنت نبوی می آید معمولا این طور است و گاهی سنت مقابل
آن چه که در وحی می آید ولی این دو اصطلاح که سنت یعنی سنت نبوی یا آن که مقابل وحی
الهی است این با اینجا نمی خواند برای اینکه اولا ادله قرعه از غیر پیغمبر هم هست
و به علاوه در خود قرآن هم هست، معمولا سنت به آن چیزی می گفتند که مقابل وحی است،
آن که در قرآن است فرض الله می گفتند این که در قرآن و وحی نیست یا فرض النبی می
گفتند یا سنت می گفتند به این معنا نیست، پس این معنا از سنت یعنی همین معنای لغت
معمولی سنت که می گوییم سیره یعنی سنةٌ ماضی یعنی یک سیره ای بوده که از گذشته بوده
و ما هم پذیرفتیم این مؤید همین معناست که عرض کردم ادله قرعه ادله امضائی است، در
روش عقلائی بوده و شارع هم امضا کرده است.
این روایت دوم با روایت اول یک فرقی دارد، روایت اول این بود که سه
نفر با زن زنا کردند و بچه برای کدام است روایت دوم این است که گفته اولُّ مملوک
املکه فهو حرّ حالا یک مرتبه سه برده پیدا کرده است، این دوتا یک فرق عمده ای
دارند. ما بعدا انشاء الله بحث خواهیم کرد که راجع به این که موارد قرعه مختلف است
گاهی یک واقع معین ثبوتی دارند ما می خواهیم کشف کنیم و گاهی واقع معین ثبوتی
ندارند، روایت اول واقع ثبوتی دارد چون بچه به هرحال فقط برای یکی از این هاست
نطفه هرکدام که مؤثر بوده، اسپرم هرکدام زودتر با اوول نزدیک شد دیگر اوول جدالش
سخت می شود اسپرم دیگری را نمی پذیرد بچه واقع ثبوتی دارد، اما این دومی واقع
ثبوتی ندارد، قرعه پس در هردو مورد دلیل است هم آن جایی که یک واقع ثبوتی دارد و
هم آن جایی که واقع ثبوتی ندارد.
در این جا هم همینطور من نمی خواهم بگویم از کلمه یقرع بینهم و ذیلش
هم که صریح والقرعة سنة استفاده می شود که این یک سیره عقلائی است و شارع هم امضا
کرده است.
روایت سوم: فی الرجل یکون له المملوکون فیوصی بعتق ثلثهم کسی مملوکین
متعددی دارد بعد وصیت می کند که ثلث این ها را آزاد کنید، حالا اگر صدتا برده دارد
کدام را آزاد کند، این شانس به کدامشان در حقیقت می خورد قال کان علی(ع) یسهمُ
بینهم علی(ع) قرعه
می انداخته که کدام یک از این ها را آزاد کند، از بین سه تا کدام ده تا مثلا؟
اینجا عرض کنم که کان علیٌ که تمسک شده است معمولا اهل بیت درجایی که خودشان
گرفتار تقیه از شیعه هستند کار را نسبت به حضرت امیر می دادند و آن جایی که گرفتار
تقیه اهل تسنن بودند آن جا را از پیامبر نقل می کردند، البته گاهی هم اهل تسننی که
احترام به حضرت علی می گذاشتند چون اهل تسنن نوعا احترام می گذارند در کتاب های
قدیمشان داشتند کرّم الله وجهه به عمر و عثمان و ابوبکر نمی گویند کرّم الله می
گویند رضی الله عنه ولی درباره علی(ع) دارند کرّم الله وجهه این خیلی مهم تر است
ولی کتاب های اخیری که چاپ می شود کرّم الله را بر می دارند و مثل عمر و اینها رضی
الله می گذارند چون رضی الله معنای چنان خوبی ندارد، رضی الله شبیه اصلح الله می
شود که معنای خیلی مؤدبانه ای نیست، خدا از این ها بگذرد، خدا از این ها راضی شود،
نظیر این جمله ای که محیّ الدین در فتوحات دارد که اهل بیت پیامبر گناه کار بودند
منتهی خدا گذشته است، نظیر این جمله می شود رضی الله، یعنی مثل اصلح عنک، اصلحک
الله، غفرالله لک یک چنین تعبیری است. راجع به آن سه تا کتاب های خود اهل تسنن
دارد رضی ولی راجع به حضرت علی دارد کرم الله ولی اخیرا کتاب هایی که چاپ می شود
این ها بر می دارند و رضی الله بر حضرت امیر هم می گذارند.
حالا منظور در برابر آن سنی هایی که به مولا علی هم احترام می گذاشتند
آن ها منتسب به حضرت امیر هم می شود، منظور این بود که نه اینکه مولی علی این کار
را نکرده است ولی بین علی و امام صادق فرقی نیست، اینکه حضرت می آید استناد می دهد
به جدش علی(ع) به خاطر تقیه است، تقیه از خود شیعه ها و این در روایات امام بیشتر
است. جهتش این است که امام صادق(ع) از امام باقر(ع) هم مظلوم تر بود.