صفحه نخست / قواعد فقهیّة

قواعد فقهیّة جلسه چهارم




بسمه تعالی

روایاتی که خواندیم که عمده روایات همین ها بود که در وسائل و مقداری هم در مستدرک البته در بحار یک چیزهای دیگری هم هست که معطل نمی کنیم. عناوینی که در این روایات بود از این عناوین بیرون نبود، مجهول، مشتبه یا اشتبه، مشکل یا اشکل بعضی روایات، ملتبس التبس داشتیم، یکی هم معضل که داشتیم تلک من المعضلات، پس بنابراین موضوع قرعه یک امر مجهول که معضل و مشکل است، حالا مجهول و مشتبه و ملتبس که یکی است، مجهولی که مشکل و معضل است، معضل و مشکل هم یکی است، مجهول مشکل، موضوع قرعه مجهول مشکل می شود.

از این کلمه مجهول مشکل می فهمیم که پس هیچ قاعده دیگری نباید در شرع این را حل کرده باشد و الا مشکل نیست بنابراین مثلا شبهات حکمیه را اصلا نمی گیرد، برای اینکه در شبهات حکمیه اگر قرآن روایات و مانند اینها داریم اجماع چیزی که حل است، اگر هم یک چنین چیزهایی نداشته باشیم اجراء برائت، برائت در همه این موارد جاری است و مشکلی ما در شبهات حکمیه نداریم، مجهول هست ولی مشکل نیست، با اجراء قاعده برائت یا اخباریین می گویند احتیاط مثلا این مشکلی درکار نمی آید، پس شبهات حکمیه کلا بیرون می رود.

اینکه بعضی اشکال کردند احیانا ممکن است کتاب های فقهی را در موارد متعددی ببینیم که آقایان می گویند به دلیل قرعه نمی شود عمل کرد، آن وقت ما در هر حکمی قرعه بیندازیم این یک فقه مسخره ای در می آید، این ایراد وارد نیست، برای این که در شبهات حکمیه درست هست که مجهول هست بدوا ولی مشکل نیست، قواعدی ما داریم لااقل من البرائت اوالاحتیاط، به همین بیان در شبهات موضوعیه بدویه در این جا ها هم جای قرعه نیست، شبهات بدوی موضوعی، برای اینکه در این ها هم برائت جاری است و مشکلی نداریم، نمی دانیم این خمر او ماء این جا جای قرعه نیست برای اینکه اصل برائت ما را راحت کرده است، شرب یک چنین مایعی اشکال ندارد برای اینکه مجرای برائت است، پس شبهات حکمیه خارج و موضوعیه بدویه هم خارج می شود.

آن چه می ماند؟ آن چه که می ماند می شود اطراف علم اجمالی، اطراف علم اجمالی هم گاهی خودش قانون دارد، قانون چیست؟ لزوم احتیاط در اطراف علم اجمالی منتهی در شبهات محصوره، شبهات غیر محصوره چی؟ علم اجمالی ولی شبهات غیر محصور، غیرمحصوره هم که احتیاط لازم نیست برای اینکه شبهات غیر محصوره اصلا تکلیف آن قدر ضعیف است که تکلیف ندارد یا به هرحال اجماع یا به هر دلیل دیگری در آن جا احتیاط واجب نیست بنابراین کجاست مورد قرعه؟ شبهات حکمیه که نیست، موضوعیه بدویه که نیست، اطراف علم اجمالی محصوره که قانون احتیاط است، علم اجمالی غیر محصوره هم که حکمش معلوم است، حکمی ندارد.

ظاهرا موضوع قرعه اطراف علم اجمالی است که از خارج می دانیم که جای احتیاط نیست یا احتیاطش جایز نیست یا واجب نیست و یا یک عُسر به حدی سخت است که ادله رفع حرج برداشته است، به هرحال جای احتیاط نباشد، مثلا فرض بفرمایید که در همین قضیه درهم ودعی را ملاحظه کنید اگر قاعده عدل و انصاف نبود چکار می کردیم اینجا؟ دو درهم از زید پیش این آقا ودیعه هست و یک درهم هم از عمرو پیش این آقا ودیعه هست، حالا یک درهم تلف شده است، باید سه درهم باشد ولی دو درهم هست، یقین داریم این یک درهم یا برای این بوده از بین رفته یا برای آن یکی، نصفه نداریم، اگر قاعده عدل و انصاف نبود چکار کنیم، این چاره نبود جز قرعه راهی نداریم، درست است علم اجمالی می گوید یا برای این است یا برای آن، اما این یا بین دو نفر که تکلیفی نمی آورد، من هم که ودعی بودم امین بودم، بخواهم از جیب خودم بدهم ما علی المحسنین من السبیل بگوییم به زید ضرر بخورد بلادلیل است به عمرو ضرر بخود بلادلیل است، بنابراین یقین داریم اینجا از آن مواردی است که احتیاط لازم نیست، بخواهیم تکلیف کنیم ودعی پول را بدهد اضرار بی وجه است اینجا جای قرعه هست.

 فرض بفرمایید در مثال همان قلم موطوء یک گوسفند در میان مثلا ده گوسفند حالا غیر محصوره هم نباشد حالا چکار کنیم؟ درست است اطراف علم اجمالی است اما اگر بخواهیم از همه این ها پرهیز کنیم و همه ده گوسفند را بکشیم و بسوزانیم و از بین ببریم یک اضرار فوق العاده ای هست، بخواهیم نادیده بگیریم اصل شدت در مورد وطی حرام از بین می رود باید تشدید شود در این مورد، راه دیگر نداریم و ناچاریم قرعه بیندازیم.

موارد قرعه ای هم که در آیات و روایات هست همه همین طور است، یکایک خود آن پنج موردی را که در خود آیات و روایت بود که از بزرگان قبل از اسلام و در اسلام بوده از نظر بگذرانید، قضیه مریم، چکار کنم؟ همه این کسانی که متصدی بیت المقدس هستند بخواهند متکفل مریم شوند معروف است همان مثل عامیه که می گویند دایه که دوتا شد سر بچه جدا شد یک چنین تعبیراتی می کنند، در روایات هم دارد که لایکون فی الارض امامان، دوتا امام معنا ندارد، امام حسین(ع) هم امام نبوده در زمان امام حسن(ع)، بنابراین آن که نمی شود، بخواهیم بدون کفیل مریم طفل شیرخوار را رها کنیم آن هم که معنا ندارد، چون در همین کوچکی مادر مریم او را آورد همین جا، یک نفر باید کفیلش شود.

در مورد یونس حالا به هرجهتی قرار است این کشتی سبک شود تا به مقصد برسد یا به خاطر آن روایت دیگر عبد آبقی است یا طلبکاری دارد از یک نفر بالاخره طبق آن چه که ناخدا گفته است یک شخص فراری است در کشتی که تجربه کرده که وقتی فراری در آن کشتی هست به نهنگ برخورد می کند، این تجربه شخصی بوده در آن زمان مثل اینکه عوام مثلا می گویند که ما تجربه کردیم که وقتی حقی از مردم در مال ما هست آتیش سوزی مثلا می شود یا مال ما از بین می رود مثلا یا این موضوع مثلا تجربه شده است طبق آماری که ما داریم کسی که خمس مالش را نمی دهد یقینا به مشکلات اقتصادی برخورد می کند بلااشکال مگر خیلی بی دین باشد که خدا بگذارد برای آخرت، حالا این تجربه کرد و بناست یک نفر از کشتی پیاده شود، چکار کنیم؟ همه را که نمی توانیم پیاده کنیم، پس هدف از کشتی چیست، کشتی خالی چه به درد می خورد، بخواهیم اینکه بگوییم همه هم باشند این هم که نمی شود و راهی جز قرعه نداریم.

در قضیه عبدالله بالاخره چکار کند؟ نذر کرده که اگر بچه دهمی خدا به او داد یکی را در راه خدا قربانی کند بعد نشد طبق آن روایت لم یکن یقدر، اصلا نتوانست این کار را بکند و ظاهرش هم این است نه از نظر روحی احتمال می دهیم مثل قضیه ابراهیم و اسماعیل چون در روایت مشخص نشده است این چیست ظهور لم یکن یقدر یعنی لم یکن یقدر خارجا نه از نظر روحا و از نظر روانی حالا پس یکی قربانی شود همه این ها نمی شود، عبدالله هم نشد پس چکار کند؟ به ناچار قرعه باید بیندازد.

در قضیه پیامبر و مسافرت و زن های پیامبر، بناست دوتا از زن ها را ببرد من باب مثال حالا گفتیم نمی دانیم چرا نمی شده به نوبت که مثلا این سفر این دوتا بعد دوتای بعدی و بعد دوتای بعدی، این یک جوری ممکن است در اخلاق آن ها بوده که درگیری می شده می دانیم که عایشه خیلی مزاحمت داشته است، من این روایت را در شیعه ندیدم ولی در کتاب های سنی دیدم که یک وقت اختلافی به حدی بالا گرفت که ابوبکر آمد برای رفع اختلاف و عایشه جلوی پدرش حرفایش را زد بعد پیامبر که آمد حرفایش را بزند عایشه گفت بگو ولی دروغ نگویی به پیامبر گفت، آن وقت ابوبکر به سختی جلوی او را گرفت، یک چنین زن هایی هتاکی بودند بعضی هایشان مثل عایشه یا مثل هردوشان عایشه و حفصه که واقعا این عجایب است که چقدر این عایشه و حفصه مهم بوده فتنه شان که قرآن در سوره تحریم تهدید این طوری می کند که بترسید توبه کنید به آن دوتا می گوید ان تتوبا اگر توبه نکنید و اگر بخواهید پیامبر را اذیت کنید، جبرئیل می آید، ملائکه می آید، علی می آید و من هم می آیم، یعنی این قدر این ها مهم هستند که یک چنین لشکر کشی عظیمی می خواهد با اینکه تمام شهر لوط را یک فرشته از بین برد اما در مقابل این دو زن یک چنین قدرت عظیمی می خواهد چون اگر قدرت نمی خواست که مسخره است که این حرف ها را بزند، خدا می گفت اگر چنین می گویم صالح المؤمنین پدرتان را درآورند مثلا، جبرائیل می آید، غیر جبرائل بقیه ملائکه هم می آید، علی هم می آید و من هم می آیم، این چه قدرت عجیبی بوده در این دوتا من نمی دانم، محیّ الدین در کتاب فتوحات ایشان یک جا دارد به نظر من عایشه و حفصه علوم غریبه داشتند که می توانستد کل نظام را به هم بریزند ولی این دلیل نیست فتنه گری داشتند، فتنه گری بوده که اصلا جماعت صحابه اسلامی کلا زیرو رو می شد. حالا چاره نبوده و باید قرعه می انداخت.در قضیه کعبه هم چاره ای جز قرعه نبوده.

به هرحال پس موضوع قرعه این شبهه وارد نیست که فقه را کنار بگذاریم و قرعه بیندازیم، شبهات حکمیه گرچه مجهول است ولی مشکل نیست، باید مشکل باشد. شبهات موضوعیه بدویه گرچه مجهول است ولی مشکل نیست، اطراف علم اجمالی که جای احتیاط است و لو مجهول است ولی مشکل نیست چه محصور و چه غیر محصور جایش فقط اطراف علم اجمالی جایی که می دانیم جای احتیاط نیست یا جایز نیست اتلاف اموال یک گله گوسفند یا واجب نیست یا هرج برداشته است یا هم که تنازع حقوق است، به ناچار به قرعه مراجعه کنیم.

این جا یک شبهه ای بوجود می آید که ما می توانیم در مثال ثوب مشترک بین دو نفر، ثوب المشترک واجدی المنی فی الثوب المشترک آن جا قرعه بیندازیم چون این نظیر درهم ودعی می شود، یک درهم از این سه درهم طلب شده است و نمی دانیم برای کیست قرعه انداختید، حالا پس بیایم در واجدی المنی فی الثوب المشترک اینجا هم قرعه بیندازیم. اشکال این است که چطور در درهم ودعی اگر قاعده عدل و انصاف نبود، قرعه می خواستیم بیندازیم حالا روایت قاعده عدل و انصاف را آورده است اگر آن نبود قرعه می انداختیم مشابه این، اینجا هم یک آثار منی پیدا شده است یا برای زید است یا برای عمرو است اینجا پس قرعه بیندازیم، عین همان است چنان چه آن جا علم اجمالی داشتیم، علم اجمالی که این یک درهمی که از بین رفته یا برای زید است یا برای عمرو است، اینجا هم علم اجمالی داریم که این اثر منی یا برای زید است یا برای عمر است. چرا درصورتی که هردو علم اجمالی است در آن علم اجمالی قرعه می اندازید و در این علم اجمالی قرعه نمی اندازید؟

جهتش این است، در آن جا در حق الناس است و دو طلبکار این جا نشسته اند، دو نفر طلبکار یک درهم است دعوا می شود، برای رفع نزاع چاره ای نیست اما در اینجا هر یکی جدا جدا با خدا طرف هستند، کسی طلبکار اینجا نه نشسته است که بگوید سهم من را بدهید، خدا هم با دو نفر طرف نمی شود، و کلهم آتیه یوم القیامة فردی، هرکسی وظیفه خودش، من شک دارم که این اثر برای من بوده در لباس و او هم شک دارد که مال او بوده این اثر در نماز، علم اجمالی بین دو نفر هم که منجّز نیست، علم اجمالی راجع به یک نفر منجّز است. من یقین کنم که یا بر من واجب است یا بر دیگری، دیگری به من چه ربطی دارد من می توانم برائت جاری کنم. بنابراین در اینجا به خاطر اینکه قاعده برائت جاری است طبق آن چه که در اصول بیان شده است بنابراین اینجا جای او نیست ولی در آن جا نمی توانیم برائت جاری کنیم، بالاخره یک درهم این جا هست و معلوم نیست برای کدام است، یکی از این دو می خواهد بر دارد چگونه برائت جاری کنم.

حالا فرق نمی کند این مواردی که مثال زدیم یک واقع ثابت خیلی هایش دارد منتهی ما نمی دانیم ولی اگر واقع ثابتی نداشت مثل قضیه کشتی یونس حالا یونس هم بنا بر بعضی روایات واقع دارد بنابر اینکه می خواستند سبک کنند واقع ندارد. یا مثل قرعه بین زن های پیامبر برای سفر، این ها واقع ثابت ندارد، یا مثل اوّل مملوک املکه فهو حر واقع معلوم ندارد، یا مثل ثلث روایت ثلث که کل ممالیک ثلثش معتق این ها هم واقع ثابتی نداشت. فرقی نمی کند در تمام این ها مورد قرعه هست برای اینکه مجهول است و مجهول مشکل است و هیچ راه دیگری هم نداریم، بنابراین از قرعه استفاده می کنیم.

شبهات حکمیه را نمی گیرد، موضوعیات بدویه را نمی گیرد، اطراف علم اجمالی که جای احتیاط است مثل شبهه محصوره و این ها را نمی گیرد، غیر محصوره را هم نمی گیرد، فقط آن محصوره ای که می دانیم جای احتیاط نیست چون همه اطراف علم اجمالی جای احتیاط نیست، آن جا که می دانیم نباید احتیاط کرد مثل مثال قلم و جایی که عرض کردیم.

 مرحوم آقای آقاضیاء در نهایة الافکار جلد چهارم تقریرات مرحوم حاج شیخ محمدتقی بروجردی صفحه 105، ایشان راجع به اینکه قرعه اطراف علم اجمالی را نمی گیرد در نهایة افکار در اصول می فرماید که شبهات حکمیه را قرعه نمی گیرد، برای اینکه درست است موضوع قرعه کلمه مجهول است ولی باید ذات شیء مجهول باشد نه حکمش در شبهات حکمیه حکم مجهول است. موضوع قرعه می گوید القرعة لکل امر مجهول خود امر باید مجهول باشد یعنی ذات امر در شبهات حکمیه ذات مجهول نیست حکمش مجهول است، لذا پس ادله قرعه شبهات حکمیه را نمی گیرد، مرحوم آقاضیاء برای جواب از اشکال این را می گویند.

اشکال این بود که اگر بخواهیم به عموم دلیل قرعه عمل کنیم پس در شبهات حکمیه هم بیاییم قرعه بیندازیم و درس خواندن چه معنایی دارد، ایشان این طور جواب می دهد، جوابش این است که دلیل قرعه می گوید که القرعة لکل امر مجهول یعنی خود امر فی ذاته باید مجهول باشد ولی در شبهات حکمیه فی ذاته مجهول نیست، فی حکمه مجهول است مثل اینکه بگویند فی صفته مجهول است لا فی ذاته[1] ولی ظاهرا فرمایش ایشان تمام نیست، چرا؟ برای اینکه کلمه امر را ایشان به چه معنا گرفته است القرعة لکل امرٍ مجهول امر را چه می خواهد معنا کند، امر هم شامل حکم می شود و هم شامل شیء، کلمه امر مثل کلمه شیء است کانّ گفته اذا کان الحکم مجهولا بذاته، امر و شیء کلمه حکم را هم می گیرد، آن وقت حکم به ذاته مجهول است. قبول داریم که ظهور دلیل یعنی آن که مجهول است به ذاته، خوب مجهول یعنی چه؟ خود حم مجهول است، آن وقت حکم به ذاته مجهول است لا بعتفته، ایشان می فرمود که کلمه مجهول شبهات حکمیه را نمی گیرد برای اینکه شبهات حکمیه ذات شیء مجهول نیست و حکمش مجهول است این جواب ایشان بود.

من می گویم این درست نیست برای اینکه این فرع این است که کلمه مجهول را شما به چه معنا می گیرید، القرعة لکل امر مجهول اگر منظور از این امر مجهول ذات خارجی باشد شبهات حکمیه را نمی گیرد، ذات خارجی باید به ذات به قول ایشان مجهول باشد لا به حکمه ولی امر مجهول خود امر مجهول یعنی حکم مجهول خود امر هم حکم را می گیرد و هم ذات را می گیرد این شیء خارجی امرٌ مجهولٌ به ذاته، حرمت و حلیت هم امرٌ مجهولٌ به ذاته، حرمت را نبرید به تبع این بگویید این مجهول است به حرمته، ما درباره خود حرمت صحبت می کنیم می گوییم الحرمة مجهولةٌ به ذاتها الحلّیتٌ مجهولة بذاتها، فرمایش ایشان درست نیست، اگر شبهات حکمیه را نمی گیرد به خاطر این که عرض کردم موضوع دلیل قرعه مجهول نیست، مجهولی که مشکل باشد یا بنابر روایت معضل باشد شبهات حکمیه معضل نیست، مشکل نیست، یا اصل برائت است یا استصحاب است یا ادله دیگر اگر آیه و روایت نداشت. خود کلمه امر یعنی مشکل و خود کلمه امر هم موضوع را می گیرد و هم حکم را می گیرد، اشکال همین بود که کلمه مجهول به قید مشتبه یا مشکل یا معضل که در روایات دارد شامل شبهات حکمیه نمی شود برای اینکه شبهات حکمیه معضلی ندارد و مشکلی ندارد قاعده حل کرده است یا برائت است، یا احتیاط است یا آیه و روایت و مانند اینها هست.

غیر از وسائل و مستدرک در بحار درجاهای متعددی آورده است و مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم در سفینة البحار در کلمه قرع در قرعه خیلی از اینها را اشاره کرده است و همه اش موضوعات است.

بحث بعدی که داریم در این زمینه این است که حالا قرعه اماره است یا اصل؟ به عبارت دیگر کاشف است یا فقط رافع تحیّر است؟ معین وظیفه است، کاشف باشد مثل خبر ثقه، معین وظیفه باشد مثل اصل برائت و مانند اینها از اصول فهل القرعة امارةٌ او اصلَ؟ خیلی ها می خواهند بگویند که ما نمی توانیم این را اماره بگیریم ذوق ابتدایی همه مان هم شاید همین را اقتضا کند، چطور می توانیم اماره بگیریم یک کاغذی یک نفر انداخته است اسم زید درآمده است بگوییم برای زید است، این معنا ندارد واقع قضیه چکار دارد به کاغذ انداختن من، چطور می تواند این کاشف از آن باشد؟ خبر ثقه کاشف است چون خبر ثقه می گوید من دیدم و دیدن دیدن هست و طریق است و اشتباه هم نمی کند، اگر هم یک جایی اشتباه کرد در مقابل راههای ثواب این کم است این اماره است اما نه من آن جا را دیدم و نه خبر دارم یک کاغذ اینجا می نویسم می گذارم زیر دشک چه قاطی می کنم یکی را در می آورم، این چه طریقیتی دارد؟ پس عقلائی نیست که کاشفیت داشته باشد و در تمام میادین مشکلات عقلائیه که قرعه می اندازند آن ها همه از باب اصل می گیرند نه از باب اماره، دو طلبه دور هم نشسته اند می گویند حرف من درست است یا تو، من باب مثال می گوید اگر حرف من درست بود تو یک بستنی به من بده حالا بعد معلوم نمی شود پس می گویند قرعه بیندازیم که کدام بستنی بدهند این کاشف از چیزی نیست، در محیط های عقلائی هم هر موقع قرعه می اندازند برای رفع تحیّر است، یک کسی باید یک بستنی بدهد امشب حالا می گوییم قرعه بیندازیم چه کسی بدهد.

یک وقتی در قدیم الایام دوستان یک چنین بازی سر ما درآوردند گفتند شما خودت بردار اتفاقا تا برداشتم همان اولی به نام من افتاد بعدها می گفتند قرعه می اندازیم به شرطی که شما برداری، حالا خلاصه این یک واقع صفوفی ندارد که یعنی که بخواهد کشف کند کاشفیت ندارد این لذا ذهن عرفی ساده معمولی به نظر می رسد که این اصلٌ لا امارةٌ اما دو حرف داریم:

اول اینکه احتمال نمی دهید که قرعه ای که در محیط عقلائی هست با آن که اسلام می گوید یک تفاوتی و لو در شرایط داشته باشد و این شرایطش طوری باشد که پیوند به عالم غیب درست شود، اگر ما این احتمال را بدهیم که بگوییم شرایطی که در اسلام راجع به قرعه گفته با محیط عقلائی یک قدری فرق می کند و همین شرایط موجب می شود که یک سری سلسله واقعیت ها درست شود اگر ما احتمال بدهیم و لو احتمال ضعیف آن وقت در مقام اثبات دلیل داریم می گوید قرعه خطا نمی کند کلّ ما حکم الله فلیس بمخطع به امام عرض می کند آقا قرعه ممکن است خطا برود می گوید آنچه که خدا بگوید خطا نمی رود.

 اگر فقط این بود می گفتیم شاید منظور این است که از نظر حکم ظاهری خطا نمی کند یعنی چون عمل به وظیفه کرده است مثل اینکه وقتی اصل برائت وظیفه باشد استصحاب وظیفه باشد طبق وظیفه عمل کرده است و لو خلاف واقع هم دربیاید این خطا نکرده است ولی فقط این است. می گوید کل قوم فوّزو امرهم الی الله بالقرعة خرج سهم المحق سهم آن محق در می آید، محق ظاهری با قرعه درست می شود قبل از قرعه که محق ظاهری ما نداریم اگر کاشف نباشد قبل از قرعه محق ظاهری نداریم پس خرج السهم المحق معنا ندارد، محق با این درست می شود و می شود دور باید یک محقی قبلا باشد و این قرعه بیاید او را در بیارود آن وقت کاشف می شود.

رفع استبعاد از شما کنم، همان طور که می گویید چه ارتباطی است بین این کاغذی که در می آورم با واقع قضیه، چه ارتباطی است با این انگشتی که به قرآن می زنم با کشف واقعی؟ چه ارتباطی دارد؟ این انگشت یا با چیزی که لای قرآن می گذاریم در مورد استخاره حالا یک ورق این طرف تر یا یک ورق آن طرف تر این چه ربطی دارد به او اما نود و نه درصد حالا مردم درباره بعضی افراد صد درصد عقیده دارند خودمان این مقدار عقیده نداریم ولی نود و نه درصد شاید این طور طبق واقع در می آید، چه راه حلی بر این دارید؟

حالا در همین مورد استخاره خیلی ها استخاره می کنند و کج در می آید واقع در نمی آید، آن جا چه می گوییم؟ این که عرض می کنم در روایت ندارد و تجربه است، معمولا می گوییم عام است تطابق با واقع برای آن هایی است که یک اجازه ای به آن ها داده شده است حالا در خواب یا بیداری نه از دهان یک استادی آن ارزش ندارد مگر اعمال ولایتی بخواهد شود به هرحال، علی ای حال این تطابق می شود.

 پس آن چه که به نوعی به عالم غیب مربوط می شود می تواند کاشفیت داشته باشد در قرعه هم همین طور چه اشکالی دارد، منتهی آن قرعه ای که دست قرعه شناس بیفتد، القرعة لاتکون الا للامام ببین چه کسی قرعه می اندازد، حاکم شرع است؟ مجتهد عادل است؟ که این حکم برای این ها است و به دستور این انجام می شود، بله قرعه کاشفیت دارد. فقط یک نکته اضافه کنم منتهی کاشفیت درجات دارد یک کاشفیت تامه داریم مثل قطع، قطع کاشف تام است علم قطعی کاشف تام است ولی خبر ثقه هم کاشف است آن هم طریق است منتهی ناقص است و تامه نیست. وقتی اسلام می آید خبر ثقة را وقتی که کاشف تام نیست قبول می کند یعنی و لو ما می دانیم کشف ناقص دارد ولی ما این را تتمیم می کنیم، می پذیریم، تتمیم کشف به آن می گویند، معذّر و منجّز است ولی در مورد طریق است.

پس بنابراین چه اشکال دارد در مورد قرعه هم این حرف را بزنیم، قرعه کاشفیت ناقصه دارد حداقلش این است که مثل خبر ثقه است ولی بیش از این ها، ما شهادت عدلین می بینیم الی ماشاءالله خلاف در می آید، بیّنة، شخص ثقه خبرش خلاف در می آید، شهود، یکی کسی موقع استهلال حلال گفت ماه را دیدم در حضور حضرت امیر، حضرت ندیده بود و دیگران هم ندیده بودند، گفت بیا جلو ببینم بعد حضرت یک دستی کشید روی مژه چشمش گفت حالا نگاه کن، نگاه کرد گفت که نه دیگر نمی بینیم، حضرت گفت مژه هایت به هم چسبیده بود، این ها هم حتی اشتباه می کنند، استخاره که اشتباهش خیلی از این ها کمتر است و قرعه هم همین طور است.

بنابراین بنده می خواهم بگویم برخلاف ذوق ذهن ماده معمولی می خواهم بگویم قرعه کاشفیت دارد طبق روایات همانطور که استخاره کاشفیت دارد، در استخاره ما تجربه قطعی قطعی داریم خلافا لیس من الاستاد مرحوم امام(ره) در کتاب کشف اسرارشان که آن قدیم ها نوشته بودند می گوید نه رفع تحیّر است، ما تجربه قطعی قطعی داریم که کاشف هست، خیلی ها هم گفته اند و خودمان هم تجربه داریم، قرعه هم همینطور، قرعه را تجربه نکردیم ولی طبق روایت، منتهی همان طور که در استخاره به دست کسی که مجاز است باطنا قرعه هم باطنا القرعة لاتکون للامام مجتهد عادل قرعه بیندازد بعید نیست این هم کاشفیت دارد منتهی نه مثل علم قطعی همان طور که در خبر ثقه است. بنابراین من به حسب ظاهر چون روایت معتبر هم بود عرض کنم که دوباره عنایت کنید باب 13 کیفیة الحکم، ( اصل قرعش امضائی است ولی از نظر شرائط بله تأسیسی است مثل اینکه در خبر ثقه ثقه ای که ما به این معنا می گوییم ممکن است آن هایی که عدالت را می گفتند در عقلا که نبوده به این معنا ولی اصلش عقلائی بوده خبر ثقه منتهی عدالتی که آن ها می گفتند این دیگر شرعی بوده است.)

روایت 5/13 کیفیة الحکم عنه یعنی شیخ طوسی عن حسین بن سعید اهوازی عن عبدالرحمن بن ابی نجران ثقه همه عن عاصم بن حمید یا حُمید این هم ثقه عن بعض اصحابنا درست است این مرسله هست ولی عن بعض اصحابنا هست نه عن رجل، این ها ظهور در وثاقت دارد عن ابی جعفر(ع) که همان قضیه یمن است که حضرت امیر رفته بود بعد پیامبر هم قبول کرد این روایت را هم خواندیم قبلا، لیس من قوم تنازعو ثمّ فوّزو امرهم الی الله الا خرج سهم المحق این روایت معتبر است.

در روایت چهارم هم که مذاکره حمزه طیار با زراره هست آن هم زراره تصریح به این معنا دارد که کاشف است که خواندیم روایتش را، بالاخره زراره از اصحاب خاص هست حالا از خود امام نیست روایت ولی بالاخره این تایید آن روایت را می کند.

 این روایت 11/13 سندش آن گونه نیست و دلالتش هم به آن صراحت نیست کل ما حکم الله فلیس بمخطئ این هم می تواند تا حدودی، روایت 13/13 جزمی مرحوم صدوق است که ما این جزمیات را معتبر می دانیم بارها در بحث ها تصریح کردیم قال صادق(ع) ما تنازع قومٌ ففوّزو امرهم الی الله عزّو جل الّا خرج سهم المحق این ظهور در اماریت دارد و اصل نیست.

آن قضیه ایّ قضیة اعدل من القرعة این اماریت را نمی رساند این عدالت اثباتی است بحث دیگری در آن روایت هست که باید بعدا توضیح دهیم. فعلا تا اندازه ما پذیرفتیم جنبه اماریت را، شاید یک جلسه دیگر بیشتر نداشته باشیم راجع به قرعه بعدا هم به نظرم آمد به جهتی قاعده عسر و حرج را بحث کنیم که فواید خوبی دارد و آن هم مثل این تقریبا مختصر است و چند جلسه تمام می شود.



[1] راجع نهایة الافکار ج 1050





   یک‌شنبه 4 تیر 1396




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما