صفحه نخست / قواعد فقهیّة

قواعد فقهیّة جلسه پنجم




بسمه تعالی

بعضی ها معتقدند که مسلما قرعه اماره نیست یک مسئله تا حدودی معضلی هم هست خوب است که حرف های آن ها را هم برسانیم از جمله این ها مرحوم سیدنا الاستاد امام هست که عقیده شان این است که به هیچ وجه قرعه اماریت ندارد دلیل ایشان این است که قرعه در محیط عقلا اماریت ندارد خوب شرع هم که از پیش خودش نمی تواند ما لیس به اماره را اماره کند، باید یک چیزی کشف ناقص داشته باشد بعد شارع بیاید این را کاشف تام کند و اعتبار به آن بدهد ولی اگر یک چیزی اصلا کشف ندارد و لو ناقصا آن وقت چطور شارع می تواند این را کاشف تام کند و اماره اش قرار بدهد.

 بیان مرحوم امام در ملحقات استصحاب این هست که می گویند عندالعقلا اماره نیست بنابراین عندالشرع هم اماره نیست برای اینکه شارع در باب قرعه یک طریق دیگری غیر از طریق عقلا قرار نداده است.

 ممکن است بگویید که از طرف مرحوم امام عرض می کنم می گویند ممکن است شما بگویید که گرچه قرعه اماره نیست عندالعقلا ولی چون دائما یا اکثرا و لو به حسب تصادف مطابق با واقع است، تصادفا نه اینکه خودش طریق باشد به تصادف دائمی یا تصادف اکثری این طبق واقع است به خاطر همین این را کاشف قرار دهیم، می گویند که این ممکن است فی حدّ ذات ممکن است بپذیریم که یک تطابق تصادفی شاید دارد ولی این هم بعید است نمی شود این را باور کرد که یک تصادف دائمی یا اکثری با واقع داشته باشد پس به هرحال دلیل اولشان این است که چیزی که ذاتا طریقیت و اماریت ندارد چطور می شود این را اماره و طریق داد و تصادف دائمی هم بعید است.

دلیل دومی ایشان می آورند می فرمایند به این بیان ندارند ولی توضیحش همین است که عرض می کنم، می فرمایند که لسان ادله اعتباری اماره با لسان دلیل اعتبار اصل فرق می کند اصلا، مثلا ببینید در باب خبر ثقه دارد ما ادّا عنی فانّی یؤدی این لسان لسان طریقیت است ذکریا بن آدم ثقه هست هرچه می گوید از من می گوید، این لسان ارائه واقع است ارائه قول معصوم است، این لسان اماره است. ولی اصل لسانش این است کلّ شیءٍ نظیف حتّی تعلم انّه قذیر این بحث طریقیت ندارد می گوید محکوم به حکم نظافت است یا کلّ شیءٍ حلال حتّی تعلم انّه حرام این ها اصل است، لسان اصلا فرق می کند. حالا اینجا ببینید می گوید کلّ مشکل یا کلّ مجهول فیه القرعة لسان لسان اصل است بنابراین این هم دلیل دوم است.

پس دو دلیل ایشان آورد که این اماره نیست و اصل است بعد کانّ کسی می گوید ان قلت پس آن روایت را چکار کنیم خرج سهم المحق، ما من قوم فوّزو امرهم الی الله تعالی و تقارعوا الا خرج سهم المحق اصلا سهم محق بیرون می آید، این لسانش لسان اماره است این سهم محق اشاره است به آن که حق با آن است قرعه باعث می شود حق همان حق دار بیرون بیاید، این لسان اماره است می خواهد بگوید همان واقع را نشان می دهد. ایشان می گویند این را توجیه می کنند، توجیهی که می گویند این هست؛ می فرمایند که این خرج سهم المحق یعنی اولی بالحق نه محق یعنی اینکه حق با آن کسی که هست واقعا یعنی قرعه به نام هرکسی که اصابه می کند این اولی بالحق است به این بدهید برای اینکه ما نمی دانیم یمین برای کیست و بیّنه برای کیست چون مثلا در باب تنازع حقوق یک وقتی یک کسی مال تحت یدش هست دیگری می خواهد بگیرد آن کسی که از بیرون می خواهد بگیرد این مدّعی است. این کسی که این جا هست و مال تحت یدش هست این منکر است ولی اگر مال تحت ید هیچ کدام نیست حالا باهم دعوا دارند، این معلوم نیست مدعی کیست و منکر چه کسی است، می گوید هرکس قرعه به نام او افتاد این اولی به حق است یعنی این کسی است که باید قسم بخورد، این منکر است و حق را به این بدهید.

پس توجیه اولی ایشان این است و می گویند که این در روایات باب قضاء شایع است مثلا در روایت دیگر در همین باب قرعه دارد فهو اولی بالقضاء یا بگوییم منظور از این محق محق بعد است یعنی قرعه به نام کسی که اصابت کرد به هرکه خورد سهم او که محق بعدالقرعه است، بالقرعه محق است، محق بعدالیمین، محق بعدالقرعه، قرعه به نام این اصابت کرد یعنی این را به منزله ذوالید می دانیم پس طرف باید بینه بیاورد اگر بینه نیاورد این قسم می خورد مالش را می برد پس محق را به این معنا بگیریم.

 بعد می گویند ان قلت پس این مباحثه حمزه طیار با زراره را چکار کنیم؟ می گویند هردوی این ها اشتباه کردند ما تابع آن ها نیستیم.

تکرار کنم این خلاصه فرمایش سیدنا الاستاد مرحوم امام بود، عرض کردم ما قرعه را به حسب آن چه که دیشب عرض کردم اماره می دانیم، عده ای از جمله سیدنا الاستاد مرحوم امام اصل می دانند، خلاصه دلیل ایشان دو مورد هست:

1- اول اینکه ما لیس امارة عندالعقلا چطور می تواند عندالشرع اماره باشد باید ذاتا یک اماریتی داشته باشد شارع آن وقت تتمیم کشف کند این را اصلا ندارد.

2- دوم اینکه لسان دلیل قرعه مثل لسان ادله اصول است، کلّ شیءٍ نظیف، کلّ شیءٍ حلال این هم کلّ مجهول فیه القرعه.

 و دو مورد ان قلت:

 1- ان قلت پس روایت خرج سهم المحق چیست؟ دو توجیه می کنند، اول اینکه محق یعنی من هو اولی بالحق به حسب باب غزل، من هو اولی بالحق، چرا اولی بالحق است؟ برای اینکه قرعه به نامش اثابت کرده است کانّ این مال به منزله ید است حالا که قرعه خورده به منزله ید است، آن که ادعا دارد او باید بینه بیاورد پس محق نه اینکه محق واقعی من هو اولی بالحق یا اینکه بگویید خرج السهم محق بعدالقرعة بعدالقرعه این محق است نه محق واقعی.

2- و ان قلت که پس زراره و حمزه طیار چه می گفتند؟ می گوید فهم آن ها بر ما حجت نیست اشتباه می کردند. این خلاصه فرمایش سیدنا الاستاد مرحوم امام هست.

به نظر من فرمایش ایشان یک فرمایش قطعی ای نیست، به حسب ظاهر با دید متعارف حالا کلمه مادی اینجا مناسب نیست به کار ببرم چون مطلب برای سیدنا الاستاد است ولی شبیه با این دید بله فرمایش ایشان همین است چنان چه نظر ایشان در باب استخاره هم همین است می گویند این رافع تحیّر است و اماریت ندارد.

اولا امکان اماریت که هست امکان ذاتی که داریم اینکه بحثی در آن نیست، اگر اماره شود اجتماع نقیضینی نمی شود.

هردو طرف معتقدند که عندالعقلا اماریت ندارد، این درست است به نظر شما یعنی ما مفروض بگیریم که عندالعقلا اماریت ندارد؟ من هم در جلسه قبل یک قدری تسلیم این حرف بودم تقریبا که کانّ می خواستیم بگوییم بله عندالعقلا اماریت ندارد ولی معلوم نیست بنده وقتی خوب دقت می کنم در مباحث قرعه کشی و مانند این ها در نهاد واقعی افرادی که طرف قرعه هستند می گوید ببینید حق به حق دار می رسد می گوید ببینید این یک چیزش بود که خدا گردن این انداخت می گوید بی چیز نبود، عندالعقلا این نیست که قرعه مسلّم باشد که هیچ اماریتی ندارد، من این را قبول نمی کنم. بله مثل خبر ثقه نیست بر ما روشن نیست که عندالعقلا اماره باشد یک چیز خضی هست باید دقت کرد.

 در نهاد افرادی که قرعه می اندازند این است که این نشان می دهد حالا منتهی به یک طور خضی هست، در قضیه مثلا یونس این طور نیست که وقتی قرعه به او اصابت کرد بعد مردم بگویند که معلوم نیست که مجرم کیست ولی بیچاره این می رود در دهان نهگ، این گونه نیست. در نهاد مردم این است که این همین بوده که این افتاد. شما چه می فرمایید این که به جای خودش حتی در مصیبت های دنیا معمولا در ذهن عامیانه مردم این است وقتی کسی دچار حوادثی می شود می گویید یک چیزی بوده که خدا چنین کرد او را، این را کاشف می دانند حتی مصیبت های دنیا را، با اینکه از نظر ما مصیبت های دنیا تقریبا پنج جور است همه اش این نیست که مربوط به گناهان خودش باشد، یکی از آن ها این است ولی در نظر عامیانه مردم این را کاشف می دانند می گوید یک چیزش هست و لذا از همین استفاده کرد در آن قضیه خدا من را می خواهد به من حکومت داده است، این کشف می داند.

ما چون همه اش را این نمی دانیم آن جا کاشفیت قائل نیستیم ولی غرض این طور است که حتی آن هم در ذهن مردم یک نحو کاشفیتی دارد تا چه رسد به این، این می خواهد بگوید کانّ حقش بوده به نامش درآمد، کشف از یک واقعیتی می کند منتهی یا واقعیت در خصوص این جریان یا چیزی که زمینه ای بر این جریان است می گوید این باید بدهد خلاصه، من برخلاف این است که تقریبا طرفین تسلیم هستند که قرعه کاشفیت عندالعقلاء ندارد این را قبول ندارم.

 فرض کنید که کاشفیت عندالعقلاء نداشته باشد اما زمینه کشف هم نیست؟ یک وقت است که ما دیوار را می خواهیم کاشف قرار دهیم معلوم است که کاشفیت ندارد ولی چیزی که زمینه کشف است بگویید کشف ضعیف، در محیط عرف عامیانه صدای کلاغ را کاشف می دانند، می گویند کلاغه یک چیزی می خواهد بگوید پیغام آورده است، یک پر چایی در داخل چایی می افتد بالا می ایستد می گوید امروز برای ما مهمان می آید، این را ما تجربه کردیم کاشف است.

دلیل های شرعی منزّل به عقلای تام العزل نیست، منزل به عرف است همین عرف عامیانه، در عرف عامیانه اگر یک چیزی را کشف و لو ضعیف بدانند شارع می تواند هم از این کشف ضعیف استفاده کند یعنی کشف تامش کند.

اولا به چه دلیل می گویید که عقلا این طوری است؟ همین عقلا در محیط تعقل دو دوتا چهارتا قرار می گیرند می گویند این ها همه خرافه است ولی وقتی ده تا یا بیست تا به سر خودش می آید جا می زند، این گونه نیست من قبول نمی کنم که عندالعقلا اصلا کشف نداشته باشد یا حتی زمینه کشف هم نداشته باشد. در لسان شرع این عبارت خرج سهم المحق من دیشب رفتم در بعضی نوشته های سابق خودم یعنی مربوط به سال 44 بنده تبعید بودم به گنبد قاوس کتاب اصول و این ها همراه برده بودم دیدم همین جا بر فرمایش امام حاشیه زده ام، نوشته ام این دوتا توجیه ایشان با خرج سهم المحق اصلا سازگار نیست، خرج سهم المحق این موضوع است، خرج محمول است سهم المحق موضوع است و رتبه موضوع قبل از محمول است، این طور که ایشان معنا می کند رتبه موضوع می شود بعدالمحمول یعنی باید یک محقی واقعا باشد آن وقت خرج روی آن بیاید، نه اینکه خرج سهم المحق بالخروج، خیلی خلاف ظاهر است.

بنابراین من فرمایش ایشان را به هیچ وجه نمی توانم بپذیرم آن وقت ظاهر خرج سهم المحق یعنی محق واقعی، به نظر شما بعید می آید که این دلالت بر اماره بکند، عبارت را بعید نمی دانید واقع آن را بعید می دانید، می گویید چه رابطه ای است بین این کاغذ قرعه و کشف واقعی، می گوییم در دیدهای غیر مادی این ها مسئله نیست در دید مادی این گونه است، چه رابطه ای است بین انگشت کسی که استخاره می کند که به فلان جای قرآن بخورد و بعد یک مطلبی دربیاید و طبق آن واقع، این چه رابطه ای است و با کدام دید مادی جور است؟ و لذا ما داشتیم کمونیسم با استخاره مسلمان شده است، برای اینکه گیج است.

آن وقت روایاتی که تاکید می کند که قرعه را سه دفعه انجام دهید و وقتی سه دفعه شد دیگر تخلف ندارد، به انضمام روایاتی که می گوید که قرعه باید به دست امام باشد، بله اگر خالص همان بحث عقلائی است و شارع هم هیچ دخالتی ندارد چرا سه دفعه؟ چرا دست امام باشد؟ دو سه تا روایت ما داریم در اینکه باید دست امام باشد، فقط آن نبود که دیشب عرض کردم. بنابراین من بعید نمی دانم که همان طور که ظاهر خرج سهم المحق است این اماره است.البته این ثمره عملی چندانی ندارد، برای اینکه علی ای حال باید به قرعه عمل کرد در آن جا که جای قرعه هست باید به قرعه عمل کرد چه اماره باشد و چه اصل باشد.

طرفینی که نزاع دارند قرعه یا با قاضی یا تنها ولی چه کسی متصدی شود؟ این را ندارد می گوید القرعة لاتکون الّا للامام، مرحوم سیدنا الاستاد امام(ره) راجع به این روایاتی که می گوید للامام، این را به این گونه معنا نمی کند که این به خاطر اماریتش هست، ایشان می گوید که قاعده همین است که ما هم دیشب این را عرض کردیم، چرا قاعده همین است؟ می گویند برای اینکه این ادله قرعه اطلاق ندارد، در مقام بیان این جهت نیست.

پس اذا شککنا در اینکه آیا قرعه یک شرائطی دارد من جهت کیفیة یا من جهت مقرع باید به قدر متیقن اخذ شود پس لاتکون الا اللامام ایشان هم می پذیرد منتهی با این بیان که اذا شککنا می گوید قدر متیقن عمل کنید، البته مشخص است امام را امام معصوم بگیرد آن وقت ادله ولایت می آید می گوید آن ها هم جای امام معصوم، امام را به معنای اعم بگیرید می شود حاکم بالعدل فرق نمی کند، به هرحال اگر ما شک کنیم که قرعه شرائطی دارد یا ندارد اگر بگوییم اطلاق ندارد که کما هوالحق در مقام بیان است مقرع نیست آن وقت باید به قدر متیقن اخذ شود.

حالا اگر در آنجایی که واقع ثابت ندارد نزاع کردند و خودشان حل نکردند و دعوا تمام نشد چه کسی باید حل کند؟ قاضی، هرکجا که خودشان حل می کنند به تراضی حرف نداریم، به غیر قرعه هم اگر تراضی کردند مشکلی نیست، دو نفر هستند با هم اختلاف داشتند تراضی کردند، بر قرعه که هیچ چیز اگر تراضی کردند بر حرف اولین کسی که وارد می شود آن هم مسئله ای نیست تراضی است آن را قبول داریم ولی جایی که بحث تراضی نیست می خواهد واقعا به حقش برسد نزاع همچنان هست باید پیش قاضی بروند، اما آن جا که خودشان تراضی می کنند بحث دیگری است، هر گونه که تراضی کنند مثلا می گویند هرکه اول خبر آورد که آفتاب زده حق برای او، تراضی است و ما مسئله ای نداریم.

بر این اساس یک مسئله ای پیش می آید و آن مسئله این است که اگر اماره هست پس بنابراین بر اصول باید مقدم شود، مثلا بر استصحاب اگر قبلا این مال تحت ید زید بوده حالا تحت ید زید نیست، تحت ید هیچ کس نیست، دو نفر هم سر این دعوا داشته اند ولی قبلا می دانیم که ملک زید بوده است پس این جا بگوییم قرعه بر استصحاب مقدم است درحالی که هیچ کسی این طور فتوا نمی دهد.

این اشکال وارد نیست، چرا؟ برای اینکه ما قرعه را چه اماره بدانیم و چه اصل بدانیم موضوعش مشکل است، کلّ مجهول مشکل، چیزی که یک قاعده ای در مورد آن هست، استصحاب یا حتی اصول دیگر اینکه مشکلی نیست حتی اصل برائت حالا استصحاب که محرز است و لو اصل برائت و لذا می گوییم شبهات حکمیه را قرعه نمی گیرد این جا مشکل نیست بنابراین از جاهایی که اصل بر اماره مقدم است همین است. ما معمولا همه جا اماره را مقدم بر اصل می دانیم ولی اصول دیگر بر قرعه که اماره است به عقیده ما مقدم است به خاطر این که این اماره قید دارد، می گوید اذا لم یکن فیه قاعدةً، اذا لم یکن فیه اصل او امارةً این طور گفته است، بنابراین پس این اشکال وارد نیست.

البته ادله قرعه با ادله استصحاب عموم و خصوص من وجه هم هست، استصحاب اختصاصی به نزاع ندارد از آن طرف استصحاب برای فقط شبهات موضوعیه نیست، فقط برای اطراف علم اجمالی نیست، از آن طرف قرعه در خصوص منازعات است بین ادله اعتبار استصحاب و قرعه می شود گفت که یک تنازعی هست، استصحاب هم شبهات حکمیه و هم شبهات موضوعیه ولی اطراف علم را خیلی ها گفتند نمی گیرد ولی قرعه اطراف علم را هم می گیرد بلکه بیشتر آن جا یا دلیل عام ولی مال شبهات حکمیه نیست ولی در عین حال با اینکه قاعده تعارض من وجه تساقط است این جا استصحاب مقدم است به خاطر اینکه موضوع قرعه مشکل است،.

مرحوم شیخ انصاری و همین طور تبع او مرحوم آخوند در کفایة این ها معتقدند که نسبتشان عموم و خصوص مطلق است و ادله استصحاب اخصّ از ادله قرعه هست بنابراین چون اخص است خاص مقدم است استصحاب تخصیص می زند دلیل قرعه را ولی ظاهرا این فرمایش تمام نیست، چطور عموم و خصوص مطلق است، یک جهت تامین قرعه دارد و یک جهت تامین استصحاب دارد. استصحاب شبهات حکمیه را می گیرد اطراف علم نیست، قرعه اطراف علم هست و شبهات حکمیه نیست، حالا جهات دیگر هم دارد، بنابراین این فرمایش در این جهت تمام نیست.

مرحوم آقا نائینی(ره) ایشان هم در اصول یک بحثی دارند راجع به قرعه می گویند که استصحاب و قرعه هیچ وقت باهم جمع نمی شوند تا بحث تعارض پیش بیاید، اصلا به هم ربطی ندارند و موضوعش هم از هم جداست برای اینکه قرعه برای موارد اشتباه موضوع حکم است که مردد بین امور متباینة هست و شبهات بدویه جای استصحاب نیست ولی دلیل قرعه عام آن ها را می گیرد. استصحاب شبهات بدویه را می گیرد ولی قرعه شبهات بدویه را نمی گیرد، قرعه برای جایی است به امور متباینه هست و ما نمی دانیم این باشد یا این ولی استصحاب برای شبهات بدویه که حساب اطراف علم اجمالی و این ها نیست.

آقای نائینی می گوید استصحاب با ادله قرعه باهم هیچ وقت برخورد ندارند، برای اینکه قرعه برای امور متباینه هست که نمی دانیم این باشد یا آن قرعه می اندازیم، استصحاب در شبهات بدویه است منتهی تعبیر ایشان نیست که استصحاب در شبهات بدویه هست می گوید قرعه در شبهات بدویه نیست استصحاب آن جاست، باید از ایشان پرسید که استصحاب در شبهات بدویه هست ولی خاص شبهات بدویه هست؟ یعنی اطراف علم اجمالی را اصلا استصحاب نمی گیرد؟ این محل بحث است، ما نمی گوییم حتما می گیرد، یک عقیده این است که استصحاب و همین طور بقیه اصول اطراف علم اجمالی را هم می گیرد منتهی به تعارض ساقط می شود، استصحاب این با استصحاب او چنان چه اصول دیگر هم همین طور .... حلّ این با ... حلّ او(31:51) یک بحث این است که اصلا نمی گیرد. دلیل این نیست که مخصوص آن باشد غرض این فرمایش ایشان در این جهت درست نیست، این هم یک مطلب.

حالا یک جمع بندی دیگری بکنیم ببینیم چه شد آن چه که استفاده کردیم در حین جمع بندی اما با بیان دیگری عرض کنم که تکرار نشود.

شبهات به طور کلی یا حکمی است یا موضوعی، و علی ای حال یا بدوی است یا اطراف علم اجمالی این چهارتا، و علی ای حال یا حق الله است یا حق الناس، این شد هشت تا و علی ای حال یا واقع معین ثبوتی دارد یا ندارد، می شود شانزده تا، پس شبهات شانزده مورد داریم.

 آیا قرعه همه این ها را می گیرد؟ کدام را می گیرد؟ شبهات حکمیه را قرعه کلا نمی گیرد برای اینکه اولا شبهات حکمیه خودش قاعده دارد و مشکل نیست، استصحاب، برائت و غیرذلک پس مورد مشکل نیست به علاوه قطعی و مسلم است و جزء واضحات فقه است که کسی نمی آید یک مسئله شرعی را با قرعه اثبات کند، پس این هشت تای شبهات حکمیه بیرون می رود.

 شبهات موضوعیه هم اگر چنان چه شبهه بدوی است و خواه نا خواه یک اصلی دارد آن هم باز از محل این خارج است برای اینکه مشکل نیست این چهارتا هم بیرون می رود. می ماند شبهات موضوعیه ای که بدوی نباشد بلکه اطراف علم اجمالی باشد، اطراف علم اگر قابل احتیاط است که با احتیاط، اگر قابل احتیاط نیست یا می دانیم احتیاط جایز نیست یا می دانیم احتیاط عسر و حرج است این جاهاست که شبهه حکمیه نیست موضوعیه است، بدویه نیست اطراف علم است، احتیاط در آن یا لازم نیست یا جایز نیست، می ماند خالص، آن جاهایی که اطراف علم اجمالی است و جای احتیاط هم نیست، کجا می شود؟ عملا می شود تنازع حقوق مردم باهم و یا حتی حق الله، عقیده ما این نیست که قرعه مخصوص حق الناس است، تنازع حقوق حق الناس، چه حق الناس و چه حق الله ولی این جا باشد، در قضیه شات که غنم موطوء آن جا که حق الناس نیست، بحث حکم حد شرعی الهی است ولی آن جا هم جاری می دانیم.

مرحوم سیدنا الاستاد امام(ره) می فرمایند که مورد تنازع حقوق است یعنی حق الناس در قضیه غنم موطوء نص است و لذا در تمام فقه هم فقها فقط غنم موطوء را می گویند مشابه اش را جای دیگر را نمی گویند. عرض ما این است که دلیل قرعه ای که در غنم موطوء آمده اشاره است به همان ادله عامه قرعه نه اینکه یک خصوصیتی این دارد بنابراین پس تنازع حقوق به اعم حق الناس و غیر حق الناس و لو حق الله حالا چطور این جا تنازع حقوق است؟ در قضیه غنم موطوء، قضیه اش این است که اگر خالص حساب خدا را برسیم می بینیم که تمام این گوسفند ها بخواهد سوزانده شود و کشته شود، اتلاف نفوس، اصراف و مانند این ها با اینکه یکی از آن ها این طور شده است فرق می کند با اینکه مثلا یک ظرفی نجس شده یک قطره خون همه آب را می ریزیم مثلا، این خیلی با او فرق دارد در نظر عرف عقلا، اگر بخواهیم به طور کلی رفعیت کنیم این تشدید حکم وطی از بین می رود بنابراین چاره ای نیست این یک نحوی تنازع حقوق است، لازم نیست حتما تنازع حقوق به معنای حق الناس باشد که ایشان می خواهند بگویند بلکه اعم از حق الله و حق الناس، این ها همه جای قرعه هست.

مرحوم سیدنا الاستاد امام یک بیان دیگری هم دارند به این هم برسیم، ایشان می گویند که نه ادله قرعه اشاره است به امر ارتکازی عقلائی، در ارتکاز عقلائی قرعه در تنازع حقوق است پس ادله شرعی قرعه هم منزل به همان تنازل حقوق است این هم منزل به همان تنازع حقوق است برای اینکه این ارتکاز جهت می دهد این را منصرف می کند به او پس اصلا یعنی برای باب قضاوت است و برای جاهای دیگر نیست، از اول بگوییم ادله این هست آن وقت پس باز بحث غنم موطوع می شود تعبد جواب ما همین است که روایتی که اینجا هست با ادله دیگر هیچ فرقی نمی کند و اشاره است به همان قرعه عام که لکل امر مجهول.

 به علاوه یک وقت است یک چیزی با کلمه الف و لام می آید احتمال می دهیم الف و لام عهد است مثلا بگوییم این اشاره است به یک چیزهای خاصی، فرض کن در توقیع مبارک آقا امام زمان در جواب اسحاق بن یعقوب است گویا، آن جا هست که و امّا الخمس فقد ابهناه غلام که در آن دارد کلمه الخمس، خمس یعنی یک پنجم ولی اشاره می شود به همان خمس متعارف یا عهد ذکری بگیرید اشاره است به خمسی که در سوال روای بوده سوال سوال کننده بوده، اما کلمه عام القرعة لکل امر مشکل نه الف و لام دارد که بتوانیم بگوییم عهد است تازه کلمه عموم هم هست کل، این ها را بخواهیم بگوییم یا اشاره است به ارتکاز عقلائی یا عرض کنم که اشاره است به مواردی که ما نمی دانیم، نمی شود این حرف را در آن جا زد.

 بنابراین تا اینجا آنچه که عرض کردیم ما قرعه را عندالعقلاء می دانیم ولی عندالعقلاء هم یک جهت کشف به آن می دهیم. ادله شرعیه هم قرعه را اماره و کاشف قرار داده است به شهادت خرج سهم المحق و مشابه این در بعضی روایات دیگر و در عین اینکه اماره است استصحاب و اصول بر این اماره مقدم است به خاطر اینکه موضوع مشکل است و با وجود اصول و این ها مشکل نیست و اختصاص به حق الناس هم نمی دهیم، چه حق الناس و چه حق الله ولی بحث تنازع باشد و به عبارت دیگر بگویید که حالا نزاع حق الناسی هم نه، این طور بگویید که اطراف علم اجمالی که قابل احتیاط نیست یا می دانیم احتیاط جایز و واجب نیست یا می دانیم عسر و حرج است و شارع راضی نیست به این عسر و حرج، شبهات بدوی و موضوعی را نمی گیرد، شبهات حکمیه را نمی گیرد بلکه شبهات موضوعیه اطراف علم اجمالی آن هم جایی که جای احتیاط نیست، چرا این توضیح را دادیم؟ برای اینکه در بسیاری از کتاب های فقهی این است که قرعه دلیلش عام است به این عموم که ما نمی توانیم اخذ کنیم پس لابد قرائنی بوده که به دست ما نرسیده است، قرائن را هم ما خبر نداریم پس ادله قرعه از کار می افتد این در خیلی کتاب ها هست، می گویند که به ادله قرعه نمی شود عمل کرد برای اینکه دلیل عام است درحالی که به این عمومش نمی شود عمل کرد پس معلوم می شود یک قرائنی بوده در روایات که به دست ما نرسیده است آن قرائن هم مجهول است برای ما پس ادله قرعه بی اعتبار است، می گوییم نه دلیل قرعه موضوعش مشکل است.



 


   یک‌شنبه 4 تیر 1396




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما