بسمه تعالی
ما نظرمان بر این شد که قدرمتیقن ادله در قرعه این است که مقرع امام
باشد. دلیل ما هم این بود که ادله ما از این نظر اطلاق ندارد، می گوید القرعة لکل
امر مشکل این مورد قرعه است اما بیان نمی کند که مقرع هم هرکسی بنابراین اطلاقی از
این نظر ندارد، مثل اینکه ما مثلا بگوییم که جای استخاره مورد تحیر است این ربطی
به این ندارد که حالا مستخیر که باشد، بنابراین از این نظر اطلاقی ندارد.
به علاوه دو روایت بود که ظاهرش اختصاص بود که خواندیم، یکی مرسله
حمّاد بود که امام باید استخراج کند یکی هم روایت یونس در 9/13 بود که اقرع الوالی
داشت به هرحال این دو روایت بود.
مرحوم نراقی در عواعد ادعای اجماع کردند که مقرع خاصی دخالت ندارد
لازم نیست امام باشد هرکسی، عندالعقلاء هم که این طور هست، این را تقریبا همه قبول
دارند که عندالعقلاء مقرع خاصی اعتبار ندارد هرکسی، روایاتی هم داریم که مطلق است
ما یقارع قومٌ الا که خرج سهم المحق در آن هیچ ندارد مثلا کسی بگوید این ها مطلق
است یا در مسئله آن مذاکره ای که بین حمزه تیار یا زراره بود هیچ کدام راجع به
اینکه مقرع باید امام باشد صحبت نکردند نه حمزه که اعتراض کرد و نه زراره که جواب
داد، هیچ کدام این را نگفتند که مقرع باید امام باشد.
لذا بعضی گفتند که اصلا اصحاب
هم از این دو روایت اعراض کردند، این دو روایت که می گوید امام، والی، گفتند اصحاب
هم از این دو روایت اعراض کردند پس بنابراین به نظر این تیپ افراد: 1- اجماع ادعایی
نراقی در عواعد2- اینکه عندالعقلاء هم مقرع خاص اعتبار ندارد. 3- خواستند استشهاد
کنند به مطلقات.
لااقل قضایا می گویند این مطلقات در مقام بیان این جهت نیست قدرمتیقن
می خواهد چون دلیل نداریم بنابراین مقرع خاص معتبر است، ولی نظر من همان هایی است
که عرض کردم.
یک بحث دیگری داریم و آن اینکه آیا قرعه لازم است یا جایز؟ به دو
معنا، یک معنا اینکه در مواردی که جای قرعه هست باید قرعه بیندازیم یا نه؟ یک بحث
اینکه اگر قرعه انداختیم طبق قرعه عمل کنیم. در آن جاهایی که تعیین لازم است ظاهرا
قرعه انداختن لازم می شود، ما باید معین کنیم مخصوصا آن جاهایی که واقع معینی دارد
که می دانیم یک واقع ثبوتی معینی دارد و بالاخره چاره نیست، احدی زوجاتی طالق، احد
ممالکی حر، بالاخره باید تعین و تکلیف شود این جا قرعه لازم است برای حل اختلاف و
نزاع.
حتی آن جایی که هم واقع معین ثبوتی نداشته باشد مثل همین احد و ممالکی،
آن جا که واقع معین ثبوتی دارد مثل همین مثال های دیگر که در متن واقع معلوم است
منتهی نمی دانیم یک سری اختلافات، درهم ودعی اگر عدل و انصاف نبود که واقعش معلوم
است که بالاخره که کدام درهم از بین رفته است و حتی آن جا که واقع معین ندارد مثل
احد ممالکی حر و مانند این ها، بالاخره باید نزاع تمام شود، هرجا وقتی قاعده دیگری
نداریم حتی استصحاب، عدل و انصاف و مانند این ها نداریم نمی شود که به صورت دعوا
بماند پس باید معین شود، ظاهرا این جایی که جای قرعه هست قرعه لازم هست و خواه نا
خواه عمل به قرعه هم لازم است چون اگر عمل نشود نزاع می ماند آن جایی که نزاغ است
و آن جایی که تنازع حقوق هست همین طور می ماند منحل است در حقیقت یک شبهه ای است
از حرج و مرج.
بنابراین هم لازم قرعه بیندازیم در آن جاهایی که جایش هست و هم لازم
است که عمل کنیم به نتیجه، این هم یک بحث بود.
یک بحث دیگری هست و آن این است که ظاهرا آن قضیه که نسبت قرعه با
استصحاب چیست دیگر شبهه ای ندارید، اگر شبهه ای هست الان بگویید که حل کنیم. ما
گفتیم که بین قرعه و استصحاب هیچ تعارضی نیست و استصحاب مقدم است، برای اینکه قرعه
لکلّ امرٍ مشکل و اگر یک قاعده ای مثل استصحاب و نحو استصحاب هست مشکل دیگر نیست،
ما نظرمان این بود.
بعضی ها گفتند که استصحاب اخصّ از قرعه هست لذا مقدم است برای اینکه
قرعه در هرجایی که و لو حالت سابقه نداشته باشد ولی استصحاب باید حالت سابقه داشته
باشد پس استصحاب مقدم است چون اخص است، این را اگر گفتیم که از یک نظر هم ممکن است
استصحاب اهم باشد برای اینکه استصحاب برای تنازع حقوق نیست ولی قرعه برای تنازع
حقوق است آن وقت می شود عموم و خصوص من وجه پس این حرف درست نیست.
یک نظر دیگر مرحوم آخوند در کفایه، شاید این را برایتان نگفته باشم،
ایشان معتقد است که استصحاب وارد بر قرعه است، که در حقیقت وقتی استصحاب است دیگر
جای قرعه نیست و ورود دارد، چرا؟ برای اینکه موضوع قرعه مجهول به قول مطلق است کلّ
امر مجهول پس به قول مطلق باید مجهول باشد ولیکن با وجود استصحاب این مجهول مطلق
نمی شود معلوم است به اعتبار حالت سابقه اش، این را خواستند بگویند. این فرمایش
شاید ناتمام باشد برای اینکه از آن طرف هم می توانیم بگوییم مورد استصحاب مشکوک
است و وقتی قرعه داریم مشکوک نیست، این دلیل نیست باید بگوید جای قرعه نیست، قرعه
نمی شود اینجا انداخت، برای اینکه قرعه برای مشکل است و وقتی استصحاب است ما مشکل
نداریم.
مرحوم آقای نائینی می گوید که قرعه برای اطراف علم اجمالی است ولی
استصحاب در اطراف علم اجمالی نیست پس هیچ کدام به هم نمی خورند تا تعارض شود، این
هم حرف درست نیست، استصحاب در اطراف علم اجمالی هم جاری است منتهی با تعارض تساقط
می کند، روی آن مطلب که خیلی ها عقیده شان این است. بنابراین این هم درست نیست.
بنابراین این قسمت تمام می شود ظاهرا مسئله خاصی راجع به این قسمت
نداریم، یک مطلبی را به تناسب قرعه آقایان درباره استخاره صحبت کردند، البته آن
لزومی ندارد و به بحث ما مربوط نیست ولیکن لذا ما می خواستیم وارد شویم در بحث عسر
و حرج، قاعده نفی عسر و حرج که توسعه اش در اسلام تا کجاها هست.
علی ای حال بعضی خواستند بگویند که آیه ای که در قرآن هست در سوره مائده
و ان تسقسم بالاظلام این نفی استخاره است که به نظر من می تواند نفی قرعه هم باشد،
در حقیقت ما به این عنوان بگوییم، بگوییم آیه ای است در قرآن که ادله قرعه را حالا
و کذا استخاره را رد می کند. ما به تناسب قرعه اش می خوانیم، این آیه در سوره
مائده هست که عنوان می کنم که بحثش می ماند.
آیه 2 سوره مائده: حرّمت علیکم المیتة والدّمُ و لحمُ الخنزیر و ما
اُهلّ لغیرالله به و المنخنقة والموقوذةُ والمتردّیة والنّطحیة و ما اکل السّبُعُ
الّا ما ذکّیتم و ما ذُبح علی النُّصُب و ان تستقسِموا بالاَزلام ذلِکم فسق، استقسام
به ازلام، ازلام تیرهایی بوده که می انداختند و با این چیزها تقسیم می کردند این
مگر این قرعه نیست، بعضی ها این را رد استخاره گرفتند، ردّ قرعه بهتر است برای
اینکه ازلام که جمع زلم است این تیرهایی بوده که می انداختند و طبق این سهم معین
می کردند حالا تیر نباشد کاغذ باشد، رقعه ای باشد می خواهیم با این سهم معین کنیم
حالا تیر نباشد کاغذ باشد چه فرقی می کند، این خلاف ادله قرعه هست و همین طور
خواستند بگویند خلاف ادله استخاره هست، این را طبری در تفسیرش در جامع البیان جلد
شش صفحه 49 و
رمخشری در کشّاف جلد اول صفحه 604 این ها گفتند رد استخاره هم هست،
این ها هردو سنی هستند و سنی ها هیچ گاه به استخاره قائل نبودند و حتی یک روایتی
این ها دارند که آن روایت هم ندارد آن استخاره هایی که ما می گوییم شاید بیشتر
بخورد به استخاره های لغوی ولی راوی آن روایت را حتی این ها رد کردند که یک چنین
روایتی را نقل کرده است گفته اند که راوی هم آدم بی خودی است که چنین روایتی را
نقل کرده است آن وقت از این حرف کشّاف و طبری معلوم می شود که استخاره در این ها
مطرح بوده چون دارد رد می کند یا بگوییم در شیعه آن قدر رایج بوده که همه سنی ها
هم می دانستند و این شیعه را رد می کند و البته ندارد شیعه، و این در سنی ها هم
بوده، غرض این می خواهد بگوید استخاره است یا به قول ما بخواهید بگویید قرعه هست،
حالا این را چطور جواب بدهیم؟