بسمه تعالی
مطالبی که عرض شد این بود که ادله حرج آیة و
روایتاً زیاد است و هم موارد حرج در حکم شرعی را می گیرد و هم موارد حرج در احتیاط
را که این را توضیح دادیم و گفتیم که احکام وضعیه را نمی گیرد خلافا به گفته بعضی
ها برای اینکه در حکم وضعی موضوع حرج صدق نمی کند این را هم توضیح دادیم.
بحث به این جا رسید که گرچه حکم حرجی برداشته
شده است ولی اگر کسی تحمل کند و عبادت حرجی را انجام دهد آیا این درست است یا باطل
است؟ نظیر این بحث در عبادت ضرری هم هست، سه عقیده کلی را عرض کردیم: 1- بطلان هم
ضرری و هم حرجی که عقیده سیدناالاستاد مرحوم امام بود. 2- تفصیل بین ضرر که باطل
است و حرج که صحیح هست عقیده مشهور. 3- اینکه بگوییم هم در ضرر و هم در حرج عمل
درست است که نظر ما این بود که این را به تفسیر در جلسه گذشته توضیح دادیم.
مهم حرف ما هم در صحت ضرری عبادت ضرری این بود
که وجه بطلان شما یا از طریق حرمت اضرار است و یا از طریق حدیث لاضرر، اگر از طریق
حرمت اضرار است که بین عنوان اضرار و عنوان این عبادت عموم و خصوص من وجه هست و
این ها تعارضی باهم ندارند، احکام روی عناوین هستند مثل وجوب صلاة و حرمت غصب، روی مبنای اجتماع امر و نهی این
مشکلی نیست و اگر دلیل شما بر بطلان روایت لاضرر است اولا که لاضرر بعضی ها معنا
می کنند که یک حکم مولوی حکومتی است که مرحوم سیدنا الاستاد عقیده اش این است،
تعجب است ایشان باطل می داند خود ایشان عقیده اش این است که لاضرر می گوید که
نباید در حکومت پیامبر یا در اسلام کلا نباید کسی به دیگری ضرر بزند این ربطی به نفی
احکام ضرری ندارد.
ثانیا
اگر هم بگوییم که لاضرر یعنی حکم ضرری جعل نشده است حکم ضرری جعل نشده است این
حدیث امتنانی هست، لاضرر را همه قبول دارند که از باب امتنان هست اگر جایی خلاف
امتنان شد این جا جاری نیست؟ طرف زحمت کشیده عمل را انجام داده حالا بگوییم عملت
هم باطل است این خلاف امتنان هست همان طور که مشهور در باب لاحرج می گویند که بعد
می گویند و ثالثا ضرر شاید این که الان می گویم دیشب عرض نکرده باشم ضرر در الزام
به عمل است نه در جواز و صحت اگر بگویند حتما وضوء ضرری را بگیر این ضرر است ولی
بگویند ما الزامی نداریم ولی اگر گرفتی هم رد نمی کنیم این چه ضرری دارد بنابراین
ما عبادات ضرری را هم صحیح می دانیم و لو حرام هم باشد، حرام است و نباید وضوء
بگیرد که برایش ضرر دارد و نباید غسلی کند که برای او ضرر دارد ولی اگر این کار را
کرد مثل خیلی وسواسی ها که این کار را می کنند ما عمل را درست می دانیم الا آن جا
که دلیل خاص دارد مثل در باب روزه که در باب روزه صریحا دلیل خاص دارد که می گوید
که نباید روزه ضرری بگیرید اصلا روزه آن جا نیست.
امشب راجع به حرج می خواهیم صحبت کنیم که عبادت
حرجی چطور است که ضمنا دو مرتبه عبادت ضرری هم به خوبی روشن تر می شود، به نظر ما
عبادت حرجی هم اشکالی ندارد، وضوء گرفته است در سرمای شدید که ضرر برای او ندارد
ولی خیلی سخت است، عبادت حرجی، آقایانی که می گویند این عمل باطل است ببینیم دلیل
این ها چیست و به چه دلیل می گویند این عمل باطل است، از جمله مثلا مرحوم آقای آقا
ضیاء معتقد است که عمل باطل است و تبعه سیدناالاستاد مرحوم امام، ایشان هم عبادت
های حرجی را باطل می داند.
یک دلیل آقایان برای بطلان عبادت حرجی این هست
که آخر حکمی ندارد ما جعل علیکم فی الدین من حرج و این حاکم بر احکام اولیه هست،
همان طور که لاضرر حاکم است لاحرج هم حاکم است پس وضوء حرجی اصلا حکم ندارد به قول
آن ها مثل وضوء ضرری است چون ضرری را هم آن ها اشکال می کنند، اصلا حکمی ندارد.
بنابراین می خواهی وضوء بگیری به قصد خدا، خدا این جا وضوئی نیاورده عینا مثل
اینکه انسان وضوئی بگیرد به قصد ملق زدن، آن جا شارع وضوئی نیاورده برای این کار،
وضوء گرفتن درحال حرج مثل وضوء گرفتن برای ملق زدن است مثلا، این وقتی حکمی شارع
ندارد چه چیزی را می خواهید امتثال کنید، لاحرج مثل لاضرر نفی می کند این حکم را.
جوابش این هست که اولا در لاضرر هم گفتیم که حکم
را بر نمی دارد به آن جهات ثلاثه ای که عرض کردیم و جلسه قبل هم گفتیم، به علاوه
در باب ضرر کسی می توانست بگوید حرام است چون اضرار به بدن است ولی در باب حرج چه
حرمتی و اضراری که ندارد آن جا کسی می توانست بگوید که امتناعی می شویم مثلا چون
حرام است و حرام با واجب جمع نمی شود اما اینجا که بحث حرمت نیست نمی خواهند
بگویند عبادت حرجی حرام است. آن جا می توانند بگویند که، وجه دوم بگویند که چون
حرام است مبعد است و اگر هم غالب اجتماع امر و نهی شویم ولی بالاخره مبعّد مقرّب
نمی تواند باشد عبادت است، این که حرام است و مبعّد است که نمی تواند مقرّب باشد اما
اینجا چه؟ این که حرام نیست تا مبعد باشد، گرچه ما هردوی این ها را در لاضرر هم
جواب دادیم گفتیم اولا اجتماعی هستیم به علاوه همانطور که در مقام تعلق حکم اجتماع
امر و نهی قائل هستیم در مقام امتثال هم اجتماع مبعّد و مقرب قائل هستیم، به جهتین
به یک جهتی مبعّد هست و به یک جهتی مقرّب ولی اگر هم کسی در لاضرر این حرف ها را
بزند در لاحرج که نمی تواند بگوید، این حرام نیست تا کسی بگوید اجتماع امر و نهی،
حرام نیست تا کسی بگوید مبعّد مقرب نمی تواند باشد.
بنابراین این وجه به هیچ وجه درست نیست، حرج
حرمت ندارد، نه تنها حرج حرمت ندارد بلکه می شود گفت از نظر محیط عقلائی عبادت
حرجی آکد در عبودیت است از عبادت های معمولی، از قدیم شنیده ایم که افضل الاعمال
احمزها روایت هم هست البته سندش الان مدنظر نیست ولی آدرس می دهم مراجعه فرمایید،
بحار جلد 67 صفحه 191، افضل الاعمال احمزها
هرچیزی سخت تر است او افضل است، هرچه سخت تر است احمز نمی گوید یک مقدار سخت، هرچه
سخت تر است، حرج سخت است بنابراین همان طور که افضل الاعمال احمزها دلالت دارد که
عبادت حرجی آکد در عبودیت است بنابراین نمی شود گفت این حرام، در محیط عقلاء هم
همین طور است اگر یک نفری به راحتی امتثال امر مولی کند این اجر کند ولی اگر کسی
با تحمل مصیبت های بسیار زیاد اطاعت امر مولی کند بیشتر ثواب می برد، در محیط
عقلائی می گویند این خیلی زحمت کشیده است فرض کنید یک کسی مولی می دانسته که مولی
تشنه است و آب می خواهد آب برای مولی آورده است اما یک کسی خودش هم تشنه بوده آبی
که برداشته خودش نخورد تا اول مولی بخورد کدام بهتر است؟ همه عقلاء می گویند دومی،
قضیه اباذر که در روایت خواندید که وقتی در بین راه آب سرد گوارایی پیدا کرد فورا
ظرف را پر کرد و از آن آب نخورد و گفت برای پیامبر ببرم، وقتی نزدیک اردوگاه
پیامبر رسید پیامبر فرمود این اباذر است که می آید و خیلی تشنه است آب می آورد،
وقتی آمد دیدند آب همراهش هست گفتند شما که آب داشتی چرا تشنه ای؟ گفت خواستم که
اول پیامبر بخورد، این در محیط عرف عقلاء هم این هست.
بنابراین ماجعل علیکم فی الدین من حرج نمی گوید
حرام تا بگوییم اجتماع امر و نهی نمی شود تا بگوییم مبعد مقرب نمی شود، این آکد در
صدق عبادیت و صدق ثواب و مانند این ها هست بنابراین این را ما به هیچ وجه نمی
توانیم بگوییم. و لذا مشهور فقهاء وضوء ضرری را باطل دانستند ولی وضوء حرجی را
باطل ندانستند، خلافا به نظر سیدنا الاستاد مرحوم امام که هردو را باطل می دانست
ولی مشهور که ضرر را باطل می دانند حرج را باطل نمی دانند حالا ما که گفتیم هیچ
کدام باطل نیست.
یک شبهه ای دارند که این شبهه را سیدنا الاستاد
مرحوم امام در جاهای متعددی روی این اهمیت می داد، خیلی درجاهای متعددی روی این
اهمیت می داد، شبهه این است می گوید که بالاخره ما جعل علیکم فی الدین من حرج می
گوید حکم حرجی را برداشتیم پس این امری ندارد وقتی امر ندارد چه چیزی را می خواهید
امتثال کنید؟ عبادت باید امتثال امر باشد، شما امری ندارید، ما جعل علیکم فی الدین
من حرج یعنی حکم حرجی را برداشتیم، وضوئی که حرجی است حکمش برداشته شده است وقتی
حکمی ندارد یعنی امری ندارد وقتی امر ندارد چه چیزی را می خواهید امتثال کنید،
امتثال امر نیست، اطاعت نیست، اطاعت هم که نشد باطل.
دو جواب داریم: اول اینکه چه کسی می گوید حکم
حرجی را برداشتیم به جمیع جهاته، آن جهتی که موجب حرج است را برداشتیم و آن الزام
است، وقتی دلیل می آید فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق یک الزام در این است و
یک اصل تجویز و حتی بلکه استحباب یعنی رجحان، استحباب نگوییم، رجحان مطلق، جواز، رجحان
مطلق و الزام کدامش حرجی است؟ جواز که حرجی نیست، رجحان مطلق هم که حرجی نیست، آن
که حج هست الزام می شود الزام را برداشتیم بقیه اش هست. انقلت به انکه این بسیط
است و بسیط درجه بندی ندارد، وجوب در فاغلسوا یک وجوب است، وجوب یعین بعس، بعس هم
بسیط است، مرکب نیست از جواز و رجحان و الزام تا بگویید الزام را برداشتیم بقیه اش
ماند، یا آن که از قدیم می گفتند رجحان مع الترخیص فی الطرد یا مع عدم الترخیص فی
الطرد، این معنای ترکیبی، این ها نیست، امر برای بعث است، بعث یعنی حل دادن مثل
اینکه طرف را از خارج پرت می کنند بیرون این را هم با لفظ پرتش می کنند طرف عمل
این بسیط است.
جوابش این است که در ثبوت و از نظر اراده و
کراهت قلبی ممکن است کسی این طور بگوید ولی از نظر مقام اثبات این قابل تفکیک
عندالعقلاء است، خیلی عادی است مولی می تواند بگوید واجب است و بعد بگوید وجوبش را
بردم، الزامش حالا هیچی، این مسئله نیست، بنابراین اولا قبول نداریم که به تمام
مراتب این وجوب رفته باشد حیث الزامش رفته است، به علاوه فرض کنید که به تمام
جهاتی این حکم رفته است، جواز، رجحان، الزام، همه اش رفته است، چرا رفته است؟ چرا
از بین برده است؟ برای اینکه حرجی برای مولی نباشد. یک وقتی حکمی را بر می دارند
چون مصلحت ندارد، یک وقتی حکمی را بر می دارند برای اینکه طرف را دوست دارند و نمی
خواهند به سختی بیفتد، بحث ما این دومی است و اینگونه جاها ملاک هست، طرف خیلی
تشنه است آب هم می خواهد اما می بیند کسی اینجا نیست جز یک فرد بسیار محترمی که
نمی خواهد به این امر و نهی کند، حالا از آب بدش می آید؟ نه، عذر دارد به خاطر
علاقه به او نمی خواهد به او دستور بدهد، اینجا این طور است، خدا چون ارحم
الراحمین است و نمی خواهد مؤمنین در فشار و زحمت باشند ان عند حسن ظنّ عبدی المؤمن
و مؤمنین هم نسبت به خدا این نظر را دارند، در روایت هم دارد که پیامبر وقتی آمد
دید یک شخصی در معرض موت است، گفت چه می بینی؟ گفت یک موجود بسیار سیاهی به طرفم
می آید، حضرت فرمود احسن ظنّک بربّک این شخص خیلی اعمالش خراب بوده، پیامبر فرمود
حُسن ظن به خدا پیدا کن، او هم گفت و امّا ظنّی فحسنٌ بالله تعالی، گفت حسن ظن به
خدا دارم، ذکرهایی پیامبر یادش داد تا بگوید بعد گفت چه می بینی؟ گفت سیاهی رفت، کم
کم نقطه سفیدی برایم پیدا می شود.
خدا از باب شفقت، از باب ارحم الراحمین و از این
قبیل مسائل که در قرآن ملاحظه می کنید در خود حمدی که در نماز هست حالا از بحث دور
نمانید تا می خواهد بگوید مالک یوم الدین که وحشتناک است یوم الدین اولش می گوید
الرحمن الرحیم، آن هم دو دفعه می گوید، دو دفعه تکرار می کند، بسم الله الرحمن
الرحیم بعد هم دوباره الرحمن الرحیم بعد آن وقت به رخ می کشد که بگو مالک یوم
الدین اما قبلش رحمت را می گوید و همان طور که در قرآن و روایات هم دارد سبقت
رحمته غضبه، خدا از باب الرحم الراحمین بودن و شفقت می گوید لازم نیست عمل حرجی را
بیاوری نه اینکه مصلحت ندارد بنابراین مصلحت هست و ملاک هست و همان ملاک کافی است چنان
چه در باب اهم و مهم در آن جا این بحث شده است.
مرحوم سیدنا الاستاد امام(ره) در این گونه موارد
یک شبهه دیگری داشت و آن شبهه این است ایشان می فرمودند که شما می گویید ملاک کافی
است سلّمنا که ملاک کافی از کجا ملاک را بدست می آورید ما خودمان که خبری از
ملاکات و مصالح احکام نداریم، از بیان شرع می فهمیم، شارع می گوید این کار را بکن
می فهمیم که ملاک دارد، حالا اگر شارع نگفت بکن ما از کجا ملاک را بدست آوریم؟
شارع فرموده فاغسلوا بعد هم خودش برداشته باغسلوا را، از کجا می گویید ملاک دارد
شاید ملاک ندارد، شما فکر می کنید وضوء با مشقت ملاک دارد اما ما از طریق فاغسلوا
می فهمیم ملاک دارد نه از طریق خودمان، فاغسلوا را شارع برد، حالا یک مقدار بگویم
همه در شک می افتید که ملاک ندارد و آن مطلب این است شارع لحاظ می کند که اگر مردم
تکالیف حرجی را انجام دهند کم کم ناخودآگاه از دین زده می شوند، دست خودش هم نیست
لذا شارع از اول جلوی او را می گیرد می گوید نمی خواهم. در روایت دارد انّ الله
یحبّ ان یؤخذ به رُخَس کما یحبّ ان یؤخذ به ازائمه، بنابراین شاید شارع اصلا نمی
خواهد شما فکر می کنید ملاک دارد، ملاک را از روی حکم می خواهید بفهمید، حکم که
نیست، ملاک هم از کجا معلوم است؟
حالا در یک اشکال دیگری دو مرتبه این قسمت را
تکرار می کنیم، حالا همین جا یک جواب بدهیم، یک جایی ممکن است انسان شک کند بله، اگر شک کنیم که ملاک دارد یا ندارد و دلیل
اثباتی هم نداشته باشیم آن جا نمی شود اثبات کرد ولی در احکام حرجی ما می دانیم که
احکام حرجی مسئله اش این نیست که ملاک ندارد، مصلحت ندارد، احکام حرجی فقط به خاطر
اینکه ما در زحمت نیفتیم این مطلب را بیان فرمودند بنابراین این شبهه در اینجا پیش
نمی آید. اگر جایی شک کنیم در تحقق ملاک در حکم شرعی بله جا دارد بگوییم که ما جعل
علیکم فی الدین من حرج حکم را برداشته است پس دلیل فاغسلوا اینجا نیست وقتی دلیل
فاغسلوا نیست از کجا می خواهید ملاک را بدست آورید برای اینکه ما می دانیم، حالا
کسی شک می کند در آن مثالی که زدم؟ واقعا مولی تشنه هست و واقعا هم آب می خواهد یک
نفر هست که معلوم است نمی خواهد به او امر و نهی کند اگر دیگری بود می گفت آب به
من بده حالا که این شخص آب آورد واقعا ملاک ندارد احکام حرجی این است یعنی ما می
دانیم اگر چنان چه دائما یک کسی روی احکام حرجی تمام نوافل را زیاد بخواند دائما
نماز بخواند که خوف این معنا باشد که یک روزی از اصل در برود، به تمام آداب شرعی
در اول نوجوانی عمل کند که هنوز ظرفیت ندارد، دو سال دیگر مصیبت زندگی سرش می آید یک دفعه خسته می شود و همه را رها می کند، ما دیدیم که گاهی
شده این طور و از دین رفتن اصلا، صوفی شده، داشتیم در همین حوزه، اگر در آن حد
باشد بله ولی آن ربطی به احکام حرجی ندارد احکام واقعی مسلّم هم همین است بلکه به
تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم امام(ره) این شاید من اکبر کبائر هم باشد در بعضی کتاب
هایشان ایشان داشتند شاید هم در درس داشتند، من اکبرالکبائر که آن قدر به خودش
فشار بیاورد که خوف زوال عقیده باشد این ربطی به احکام حرجی ندارد، احکام مسلّمه
هم همین است.
بنابراین این شبهه که ملاک را از کجا بدست آوریم
وقتی فاغسلوا نیست ملاکی ندارد، این معلوم است، می فهمیم که این فقط به خاطر نفی
مشقت حکم را برداشته جهت دیگری ندارد، آن خوفی هم که می گویید برای اینجا نیست،
بنابراین نمی توانیم بگوییم ملاک ندارد. همان فاغسلوا هم حکم الزام داشت، هم ملاک
داشت، الزامش رفت، دلیل نیست که ملاک را از بین برده باشند.
یک شبهه دیگری اینجا هست و آن این است که در مثل
فاغسلوا ملاک با حکم متلازمان هستند، فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق این حکم
را می گوید، حکم الزام وجوب غَسل، به علاوه اثبات می کند و کاشف از ملاک هم هست،
ملاک از حکم است، یکی مدلول مطابقی و دیگری مدلول التزامی، اگر مدلول مطابقی رفت مدلول
التزامی دیگر جایی ندارد، اگر شما می گویید که عما دلالت بر بصر دارد از راه دلالت
التزامی، چون اول دلالت دارد عما بر نابینایی آن وقت نابینایی در داخلش کلمه
بینایی هم هست اما اگر معنای نابینایی کنار برود دیگر چه دلالت التزامی بر بینایی
دارد، پس دلالت التزام فرع دلالت مطابقه هست، مطابقه که از بین رفت دیگر التزام
باقی نمی ماند و حتی اگر التزام و مطابقه هم نباشند، دو مطابقه متلازم، این هم
همین است، بنابراین پس ملاک را از کجا بدست می آوریم این ها متلازمان هستند یا
بالاتر او اصل است این فرع است یعنی او مطابقه است این التزام هست.
جوابش این است که تفکیک در حجیت را که همه قبول
دارند خود آقایان هم همه قبول دارند، این مشکلی نیست اگر ما دو حدیث داشته باشیم
متعارض مثل آن مسئله تکبیر موقع بلند شدن از هر رکعتی برای رکعت بعدی که سنی ها
اینجا تکبیر می گویند که وقتی می خواهد بلند شود از رکعت قبلی بر رکعت دوم چه بعد
از تشهد و چه بعد از سجده اینجا الله اکبر می گویند و بلند می شوند ما دو روایت
داریم، یک روایت می گوید تکبیر بگو در همه حالات نماز، در هر تغییر حالتی، یک
روایت می گوید نه اینجا تکبیر نگو، گیج شدند هردو را از امام پرسیدند که چکار کنیم
این دو روایت آمده است، امام فرموده است که نه اینجا جای تکبیر نیست، حالا به آن
بحث فقهی نمی خواهم وارد شوم، آن جا واقعا جای تکبیر نیست از بی سوادی عامه هست
متأسفانه از در خانه اهل بیت که فاصله گرفتند آن ها که مسئله نمی فهمند، تکبیر
برای حالات نماز است بلند شدن از یک رکعت بر رکت بعدی بلند شدن جزء نماز نیست این
مقدمه است برای رکعت بعدی، نماز ذکر است، قیام است، رکوع است و سجود است این نه
قیام است نه رکوع است و نه سجود است بلند می شود که قیام را انجام دهد این مقدمه
است و لذا به اعتقاد ما اگر کسی زیر بغلش را هم بگیرد بلند کند اشکال ندارد حالا
احتیاط کند تا قدرت دارد خودش نماز بخواند، برای پیش نماز شدن این را هم ما اشکال
نمی کنیم کسی زیر بغلش را بگیرد بلند کند بین نماز، بعضی علماء هم این طور بودند
در این اواخر.
حالا منظور دو روایت داریم متعارف، یکی می گوید
تکبیر بگو و یکی می گوید نگو یا امثال این در فقه الی ماشاء الله هست، چون متعارض
هستند هردو ساقط می شوند ولی هردو نفی ثالث می کنند با اینکه در دلالت مطابقی به
تعارض تساقط کرده است ولی از نظر التزام یعنی نفی ثالث هردو نفی ثالث می کنند این
تفکیک در حجیت است و اشکالی ندارد، چنان چه تفکیک در حجیت در دلالت تضمن هم اشکال
ندارد یک روایت سه مطلب دارد دوتا را قبول می کنیم و یکی را قبول نمی کنیم، به
جهتی از جهات اجتهادی یکی از مطالب روایات را قبول نمی کنیم و دوتای دیگر را قبول
می کنیم، این هم همین است بنابراین ما تفکیک در حجیت را اشکالی نمی کنیم و
بنابراین مسئله ای نیست که فاغسلوا به دلیل ما جعل علیکم فی الدین من حرج برداشته
می شود در وضوء و غسل حرجی ولی ملاکش باقی باشد، حالا به فرض اینکه فاغسلوا
برداشته شود بر همه جهات ما اینجا گفتیم فقط الزامش می رود نه همه جهات ولی به فرض
هم به همه جهات برود اما ملاکش باقی است. بنابراین این مطلب درست نیست.
یک نکته دیگری هم اینجا عرض کنم، مرحوم سیدنا
الاستاد امام(ره) یک دلیل دیگری اینجا می آوردند و آن آیه کریمه قرآن، آیاتی که
خواندیم یک آیه هم این بود یریدالله بکم الیسر ولایرید بکم العسر، ظاهرا در مائده
بود که خواندیم، ایشان می فرمودند در کتاب هایشان جایی یادم نیست باشد ولی در مواجه
حضوری می فرمودند که اراد یرید به جای امر است یک وقت می گوید افعل یک وقت می گوید
اُریدُ منک کذا، این بر وجوب دارد؟ اگر گفته بودند یرید منک الصلاة، ارید منک ان
تصلی باید نماز خواند، حالا این گفته ارید منک الیسر پس باید در یسر باشی، در
سرباز خانه موقعی که فرمانده دستور می دهد آزاد اگر بازهم پیش فنگ داشته باشد می
گویند یا دیوانه هست یا توبیخ می کنند او را، اینجا هم گفته است یرید، یریدالله
بکم الیسر اگر می فرمود ارید منک الیسر مثل ارید منک ان تصلی بنابراین یسر واجب
است، اگر یسر واجب است خلافش منهی است خلافش نهی دارد و حرمت می شود پس عبادتی که
حرجی و مشقتی هست مبغوض خداست وقتی مبغوض است که عبادت نمی تواند باشد.
دو جواب داریم اینجا: جواب اول اینکه درست است
که یرید ظهور در الزام و وجوب دارد اما تعلق گرفته است به ماده یسر، یسر یعنی راحت
باش من نه امری دارم و نه نهی دارم، ماده یسر این را اقتضا می کند اگر بگویند که
ما می خواهیم تو راحت باشی بعد بگوید الزام دارد که باید بخوابی الان، مثل زنگ
خواب در زندان ساعت ده باید بخوابی، اسم ظاهرش این است که راحت باش اما الزام هرکسی
آن ساعت بلند شود راه برود می بردنش آن زمان زیر حشر حالا نمی دانم چکار می کنند،
می گفتند حشر آن جایی که محل پلیس است، سرساعت هشت باید می خوابید سرساعت ده باید
می خوابیدند مثلا، این نمی شود بگوید که من راحتی تو را می خواهم، این چطور راحتی
است که با زور می خواهی بخوابانی با شلاق درست است یریدُ دال بر الزام است ولی تعلق
به ماده یسر و ماده یسر یعنی آزاد نه این طرفش مبغوض است و نه آن طرف، هذا اولا.
اشکال دوم اینکه ندارد که یریدالله بکم الیسر در
خصوص این عمل، خود این جمله اگر این را پیوند می دهید به بحث تیمم و وضوء و غسل پس
فقط همین را می گوید و بقیه حرجی ها را کار ندارد اگر از سیاق آزادش می کند و
عبارت کلی معنا می کنید، یک حکم عام است، مثل دلیل لاضرر یک جایی گفته است اضرار
حرام است حالا به فرض یرید بکم الیسر یعنی یسر واجب و عسر حرام به فرض این طور
بگوییم، مثل دلیل اضرار است اضرار حرام و عبادت هم واجب می شود اجتماع امر و نهی،
ما هم که اجتماعی هستیم، مبعّد هم می تواند مقرّب باشد به جهتین بنابراین این مطلب
که یریدالله بکم الیسر دال بر وجوب است یا اینکه ان الله یحبّ ان یؤخذ به رخص کما
یحبّ ان یؤخذ بعزائمه یحبّ را معنا کنید که یعنی الزامی است مثلا باید به رخصت عمل
کنی که الزام شود این به هیچ وجه با ماده رخصت و با ماده یسر این ها سازش ندارد.
بنابراین تا اینجا نتیجه حرف ما این شد عبادات حرجی را کلا صحیح می دانیم چنان چه
عبادات ضرری را هم صحیح می دانیم، حرام کرده است وضوء ضرری گرفته است ولی عمل را
صحیح را می دانیم، غسل ضرری هم همینطور، بله آن جا که دلیل خاص داریم از جمله در
روزه، در روزه دلیل خاص داریم که نباید بگیرد و الا ادله عامی که درباب لاضرر یا
حرمت اضرار به بدن داریم این موجب بطلان عمل عبادی نمی شود.
یک شبهه ای هست اشاره می کنم شما ها فکر کنید تا
جلسه آینده ببینم شماها چطور می توانید حلش کنید و آن شبهه این است، پس روی حرف
هایی که تا حالا گفتیم اگر درحال حرج وضوء بگیرد درست است، مگر حرج حکم وجوب را
برنداشته است ما جعل علیکم فی الدین من حرج مگر حکمش را برنداشته است، اگر حکمش را
برداشته است پس جای تیمم است فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق ان لم تجدوا ماء
تیمم کنی، دلیل ما جعل هم می گوید اگر حرج است مثل ان لم ما تجد ماءً هست، پس تیمم
کنید پس در موردی که غسل و وضوء و این موارد حرجی است جای تیمم هست حالا شما می
گویید جای وضوء هم هست، اگر هم جای وضوء است و هم جای تیمم مثل اجتماع نقیضین است،
اگر هیچ کدام است ارتفاع نقیضین است، قرآن بین این دوتا را بریده و جدا کرده است
می گوید یا تیمم است یا وضوء شما می گویید هم تیمم است و هم وضوء، درحال حرج اگر
تیمم کند درست است برای اینکه حرج داشته و آن هم ان لم تجدوا ماءً هست اگر تیمم هم
نکند و وضوء بگیرد بازهم می گویید درست است برای اینکه حرج فقط رفع الزام است و
رفع صحت که نیست پس تیمم و وضوء قسیم نشده اند و پهلوی هم قرار گرفته اند، درحالی
که ظاهر قرآن برخلاف هست، فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق بعد و ان لم تجدوا
ماءً فتیمّموا که لم تجدوا هم دارد که یا کنتم مرضی یکی همین مریض بودن است یا حرج
هم آن هم مثل مرضی می شود آن وقت باید تیمم کند آن وقت چطور می شود شما می گویید
هم وضوء و هم تیمم، برای اینکه قرآن می گوید یا وضوء یا تیمم، این شبهه ای است فکر
کنید، ما در معلقات عروه هم آوردیم این بحث را مفصل در همان ابواب.