بسمه تعالی
صحبت این بود که آیا ادله نفی عسر و حرج شامل
محرمات هم می شوند و خصوصا کبائر؟ نظریاتی را خواندیم و ما عرض کردیم که بعید نیست
بگوییم شامل محرمات نمی شود مخصوصا کبائر و مخصوصا گناهان مربوط به فحشا، یک جهت
عرض کردیم که آیاتی که درباره فحشا وارد شده است طوری هست که آوی از تقیید و تخصیص
هست به عنوان نمونه آیه 90نحل و 28 اعراف را ذکر کردیم.
وجه دوم این هست که بگوییم ادله حرج از محرمات
منصرف هست، همان طور که از آن چیزهایی که بالذات حرجی بودن منصرف بود مثل جهاد و
مانند این ها، چطور نمی شود گفت که دفاع در اسلام نیست برای اینکه حرجی است؟ جهاد
نیست برای اینکه حرجی است، همین طور بگوییم نمی شود محرمات را برداریم چون حرجی
است برای اینکه درباره اغلب افراد حرجی است الّا من عصمه الله، شما ملاحظه کنید
حتی یوسف پیامبر آن جا دارد که و ما اُبرّءُ نفسی انّ النفس لامارّة بالسوء الّا
ما رحم ربّی بنابراینکه این ما ابرّء کلام یوسف باشد چون بر این دو وجه هست یک
احتمالش این هست که این آن کلام آن زن عزیز مصر باشد ولی احتمال یک قدری ضعیف هست
به تناسب اینکه آن ها معلوم نیست که موحد بوده اند و این جمله از مثل زن عزیز مصر
هم با آن کارهایش یک قدری بعید است ولی دنباله حرف او هست در قرآن، بنابراینکه
مربوط به یوسف باشد یوسف پیغمبر دارد که خدا باید آدم را نگه داری کند یعنی مشکل
است به علاوه در آیات قبلش دارد که و لقد همّت به و همّ بها لولا امرا برهان ربّه
زلیخا قصد یوسف کرد و یوسف هم اگر دیدن برهان الهی نبود او هم قصد زلیخا می کرد پس
این هم کاشف از این است که اگر برهان رب نباشد خیلی مشکل است غلبه بر محرمات.
در داستان های بزرگان هم هست، می دانید آن قضیه
ای که راجع به مقدس اردبیلی مشهور هست که اگر درجایی قرار گرفتید که اگر خلاف نکنم
آبرویم می رود ایشان دارد که آن جا باید خدا حفظم کند به هرحال اگر ما بخواهیم
بگوییم ادله حرج محرمات را هم بگیرد و آن
ها هم مشمول حرج شوند این در حقیقت شبیه دفاع و جهاد است، همان طور که آن ها ادله
دفاع و جهاد را نمی گرفت ادله محرمات را هم نمی گرفت برای اینکه این ها مثل همان
ها است برای نوع افراد حرجی است، اصلا قرآن کریم دارد یا ایهاالانسان انّک کادحٌ الی
ربّک کدحاً بشر
با زحمت به طرف خدا بروید کدح همان حرج است، در باره اغلب افراد غلبه بر محرمات
دشوار هست بحثی در این نیست، آن وقت گفتیم ادله حرج چیزی که تبعش حرجی است نمی
گیرد، ترک محرمات تبعش برای اغلب افراد حرجی است الاّ من عصمه الله آن وقت همان
طور که ادله حرج دفاع و جهاد را نمی گیرد این محرمات را هم نباید بگیرد سیّما
فحشاء به آن آیاتی که عرض کردیم.
ادله حرج امتنانی هست و چیزهایی که امتنانی هست
درجایی که خلاف امتنان هست جاری نمی شود و محرمات می دانیم که مفاسد عظیمه ای دارد
خصوصا فحشاء آن وقت اگر ادله حرج شامل این ها شود یعنی خود خدا دستی دستی مردم را
به خاطر یک مقدار سختی بیندازد در مفاسد عظیمه، شکی نیست که مفاسد این گونه گناه
ها خیلی زیاد است حالا سخت است و به خاطر سختی بگوید ما را انجام دهید این خلاف
امتنان است، نظیر اینکه مثلا اگر مردی به فرزندش گفت اگر حرف های من بر تو خیلی
سخت بود تکالیفی که می کنم در زمینه حرج انجام نده آیا هیچ کسی از این عبارت می
فهمد که مثلا در مواردی که رسما به کشتن خودش می انجامد آن جا را هم جلو برود و
انجام دهد، این را که نمی گوید، اصلا در ذهن این معنا نمی آید، یا جایی که اصلا
اساس خانواده را برباد می دهد، اینجا را هم اجازه می دهد که اگر در حرج قرار گرفتی
برو انجام بده و لو اساس همه خانواده را برباد بدهد اصلا این ها در ذهن نمی آید، چون
او می گوید آن را گفتم به رعایت حال حالا اینکه بدتر حال را برهم می زند چون امتنانی
هست چیزهایی که خلاف امتنان هست نمی گیرد.
بنابراین به خاطر این سه وجه به نظر من می آید
که ادله حرج را شامل محرمات مطلقا احتمالا کبائر و فحشا مسلما این ها را نمی گیرد.
بنابراین عقایدی که از بعضی آقایان نقل کردیم که بعضی ها می خواستند بگویند که می
گیرد از مرحوم آقای حکیم نقل کردیم، از مرحوم استادمان مرحوم آقای داماد نقل کردیم
و بعضی از عقاید دیگری که جلسه قبل صحبت شد، اجمالا ما فکر می کنیم که به این جهات
ادله حرج بگوییم آن ها را نمی گیرد.
مثالی که زدم در مورد نگاه کردن به زن اجنبیه در
مورد حرج حالا فرض کنید که قصد شهوت هم نیست اما زن آمده است جنس بخرد اگر صاحب
مغازه بخواهد عبوس کند و سرش را پایین بیندازد هر مشتری ای باشد می رود این واقعا
حرج است، حالا فرض کنید بگوییم اگر نگاه به وجه کفین بدون شهوت هم اشکال دارد آن
وقت این که اشکال دارد بگوییم که در عین حال باید رعایت کند و لو حرج باشد کاسبی
این فرد تعطیل می شود یا زن می خواهد جنس را نگاه کند آستینش بالا می رود مسلما این
بخواهد خیلی مراعات کند در زمینه حرج اگر واقعا حرجی باشد ممکن است بگوییم این
صغائر را اشکال نداشته باشد. اما کبائر خصوصا فحشا این ها را به این جهاتی که عرض
کردم مشمول حرج نمی شود.
مجموع
مسائلی که راجع به حرج گفتیم بعد از ادله اش که به نحو اجمال چندتا را نمونه
گفتیم، ادله راجع به تعرض و راجع به اجماع و تاحدودی راجع به عقل و اینکه شامل ما
تبعه یکون حرجین نمی شود و بعضی موارد تطبیق قاعده و در مورد احتیاط عقلانی چه
بگوییم چون حرج حکم شرعی را بر می دارد اما احتیاط حکم عقلی است این را بحث کردیم،
اگر مکلف خودش عبادت حرجی را به خواسته خودش انجام داد چه می شود که این را مفصل
صحبت کردیم که بالاخره نظر ما بر این بود که عبادت صحیح هست حتی ضرری را هم گفتیم
صحیح هست و بعد مفصلا متعرض این عسر و حرج ضرری شدیم که پس بنابراین خلاف تقسیم
بندی آیه کریمه است در مورد تیمم این را چکار کنیم این ها را همه توضیح دادیم و آخرش هم که این بحث بود که آیا
شامل محرمات می شود یا نمی شود، ظاهرا چیز دیگری از این بحث نمانده است.
در یک قاعده دیگری وارد می شویم که این هم
بالاخره مفید است قاعده اعانة بر اثم، اعانة بر گناه در فقه خیلی مورد توجه هست،
در مکاسب محرمه، در موارد زیادی از جاهای دیگری، کارگری می آید در ماه رمضان در
خانه آمدم و یک ظرف آب می خواهد و ما هم می دانیم این روزه است و می خواهد روزه اش
را بخورد و افطار کند، یک ظرف آب به او بدهیم این ها از باب اعانة بر اثم است و از
این قبیل موارد در فقه خیلی زیاد نمونه داریم آیا ببینیم که اعانة بر اثم حرمت
دارد یا نه؟
از نظر ادله شرعیه آیات، روایات و ببینیم آیا
حکم عقل و اجماع هم داریم یا نه، از آیات مهم ترین آیه می شود از جاهای دیگر هم
استفاده کرد ولی مهم ترین آیه که راجع به کلمه اعانت در آن وارد شده است آیه 2
سوره مائده، تعاونوا علی البرِّ والتّقوا و لاتعاونوا علی الاثمِ والعُدوان این
لاتعاونوا علی الاثم والعدوان نهی است و ظهور بر حرمت دارد بنابراین ظاهرش این است
که خود تعاون بر اثم حرام است، عدوان که دنبال اثم ذکر شده است به عنوان عطف خاص
بر عام هست به خاطر عظمت عدوان، عدوان تجاوز بر حقوق دیگران، ظلم بر دیگران که خود
اثم شامل آن هم می شود، آن هم گناه است ولی به خاطر اهمیت این را به خصوص ذکر
کردند.
این جا یک توضیحی عرض کنم، آیا عدوان اهم است یا
اثم اعم است بعضی ها می خواهند بگویند که تمام گناه ها اهمیتش به خاطر عدوان است چه
حق الناس که تجاوز بر حقوق مردم است و چه حق الله که تجاوز بر حق خداست، ظلم به
خدا هست انسان اگر حق عبودیت را انجام نداد این می شود ظلم بر خدا، بنابراین پس
نگوییم عدوان خاص است نسبت به اثم، بگوییم عدوان عام است برای اینکه هرگونه اثمی
تحت عنوان عدوان است هرگونه گناه، برای اینکه یا حق الناس است عدوان به دیگری است
یا حق الله است عدوان علی الله ظلم علی الله، این عقیده بعضی از جمله مرحوم آقا
شیخ محمدحسین اصفهانی است صاحب حاشیه و کفایة و مکاسب که ایشان تمام گناه ها را به
ظلم بر می گرداند یا ظلم علی الله است یا ظلم علی الناس برای اینکه یا حق الناس
است یا حق الله، این یک عقیده بود که گفتیم.
اگر روی این عقیده بگوییم این طور نیست که اینجا
عطف خاص بر عام باشد بلکه یک نوع عطف تفسیری هست که اثم که می گوییم لاتعاونوا علی
الاثم یعنی همان عدوان یعنی همان ظلم برای اینکه هر گونه گناهی ظلم است می شود عطف
تفسیری، عطف تفسیری همان عطف بیان در حقیقت، اگر این طور بگیریم، و تقریبا این عطف
تفسیری ملاک مسئله را هم نشان می دهد لاتعاونوا علی الاثم، چرا؟ لکونه عدواناً عطف
تفسیری هست که ملاک را هم نشان می دهد.
ولی این عقیده گرچه به حسب ظاهر خوب هم هست برای
اینکه انسان ظلم به خدا کرده است، حق عبادت و حق اطاعت را اگر انجام ندهد ظلم کرده
است برای اینکه ظلم عدم اعطاء حق ذی حق، خدا برای ما حق دارد و ما حقش را ندادیم در
رساله حقوق آقا زین العابدین حقوقی که ذکر می کند یکی هم حق خداست بر عباد پس خدا
حق دارد، ما وقتی حق ذی حق را ندهیم ظلم است، الظلم هوالعدوان والتعدی والتجاوز
عبارت است از عدم اعطاء حق ذی حق پس این به حسب ظاهر حرف درستی است اما با ظواهر
آیات قرآن نمی سازد، قرآن درجاهای متعددی وقتی صحبت از خرابی اقوام و مللی می شود
می فرماید و ما ظلمونا ولکن کانوا انفسهم یظلمون این ها به خودشان ظلم کردند به ما
ظلم نکردند، شاید جهتش این باشد این با دید فلسفه عمیق البته، همان کسی که عبادت
نمی کند یا تجاوز به حقوق الهی می کند این اصلا مگر از دست خدا خارج است مگر از
قدرت خدا خارج است خودش، اعمالش، رفتارش، قدرتی که به خرج می دهد بالاخره معصیت
است که انجام می دهد تمام این ها در حوزه قدرت خدا هست، ظلم درجایی تصور می شود که
به غصب بیایند حق من را ببرند و من هم دسترسی نداشته باشم، من می بینم دارد می برد
به جهتی هیچی نمی گویم، می بینم اینجا نشستم دارد حق من را می برد ولی من به رعایت
بعضی مصالحی که مدنظرم هست چیزی نمی گویم قدرت هم دارد، شاید جهت این باشد برای
اینکه عرض کنم اولا انّا کلّ شیءٍ خلقناه بقدر هرچیزی هست خدا درست کرده است خلق
کلّ شیء فقدرّه تقدیرا تمام چیزها مخلوق خداست و یکی از چیزها اعمال ما هست، آن
هایی که اهل فن هستند می دانند که این ربطی به مسئله جبر و اختیار هم ندارد حالا
نمی خواهیم در آن بحث خیلی وارد شویم. تمام اشیاء و تمام اعمال همه چیز مخلوق
خداست، به هرحال شاید نکته اش این باشد یا هرنکته دیگری، به هرحال در آیات قرآن
صریح این آیات است که و ما ظلمونا به ما ظلم نکردند به خودشان ظلم کردند.
اگر این عقیده آقا شیخ محمدحسین را قبول نکنیم آن
وقت به ناچار بگوییم که عدوان یعنی تجاوز به حقوق دیگران اثم مطلق معصیت آن وقت آن
می شود مطلق خاص بر عام.
اشکالی که در این آیه هست چندتا اشکال است اول
این هست که تعاونوا علی البرّ والتقوا این واجب است که تعاون کنیم حالا فرض کنید
که تعاون یعنی اعانة، اعانة کنیم بر برّ و تقوا مثلا یکی دارد مسجد می سازد باید حتما
پول بدهیم؟ یک کسی مهمانی می کند و مؤمنین را در منزلش افطار می دهد حتما ما هم
باید کمک کنیم؟ تعاون بر برّ و تقوا که وجوبی ندارد، مخصوصا تقوا دیگران، ندارد که
تقوا خودتان، تقوا خودتان که کار خودم هست، یک کسی می خواهد واقعا آدم خوبی شود و
می رود درس اخلاق که متّقی شود ما حتما واجب است برویم کمکش کنیم، استاد معرفی
کنیم، برسانیمش آنجا؟ اگر نوار می خواهد ضبط صوت برایش فراهم کنیم، نوار به او
بدهیم، کتاب به او بدهیم، این که واجب نیست. پس تعاونوا علی البرّ والتّقوا می شود
مستحب نه واجب مگر اینکه بگوییم منظور هر برّ و تقوایی نیست بعضی از برّ و تقواها
نه هر برّ و تقوایی، اگر بعث شد آن وقت پس لاتعاونوا علی الاثم والعدوان را هم
بگویید بعث.
پس به ناچار آن می شود مستحب، بله بعضی موارد را
یقین داریم واجب است مثلا فرض کنید یک نفری دارد غرق می شود باید برویم دستش را
بگیریم، حتی اگر مرتکب حرامی هم شویم باید برویم، ورود در منزل دیگران حرام است و
غصب است ولی می بینیم در این خانه یک نفر درحال مرگ هست واجب هست برویم، درحال غرق
شدن است باید برویم. بنابراین در بعضی جاها را ما کار نداریم ولی به طور کلی که
برّ و تقوا واجب نیست که، به طور کلی که نمی شود گفت واجب است پس بنابراین این برّ
و تقوای عام تعاونوا آن می شود استحباب، اگر استحباب است پس لاتعاونوا هم کراهت
شود برای اینکه وحدت سیاق، می شود این را جواب داد بگوییم که وحدت سیاق درجایی است
که دوتا متعلّق تحت یک متعلّق دربیاید مثل مثلا دارد اغتسل للجمعة والجنابة که
بعضی ها آمدند گفتند که به خاطر همین بگوییم که غسل جمعه هم واجب است، یا از طرفی
کسی بگوید چون می دانم جمعه مستحب است پس جنابت هم مستحب است.
این جاها می شود جای وحدت سیاق را آورد آن هم
البته حرف داریم برای اینکه ظهور امر و بحث در الزام است مگر حجتی خلافش داشته
باشیم، در باب جمعه حجت بر خلاف داریم که وجوب ندارد اما در باب جنابت اگر هیچ
دلیل دیگر هم نداشتیم اغتسل امر بود اگر صحیحه حمّاد را حمّاد بن عیسی در باب صلاة
ملاحظه کنید که مولی امام صادق را بیان می کند بسیاری از آن ها مستحب است ولی ما
مادامی که دلیل نداشته باشیم حمل بر وجوب می کنیم برای اینکه امر ظهورش در وجوب
است بعث هست و بعث حجت است در مقابل حجت حجت می خواهد مگر اینکه دلیلی بر خلاف
قائل شود بنابراین حتی در آن جایی که تحت یک متعلق باشند آن را هم قبول نداریم، نه
ظهور امر در بعث است و در الزام و ایجاب است مگر یک قرینه ای بر خلاف داشته باشیم ولی
اگر هم بگوییم سیاق آن جا هست اما اینجا دو جمله هست، متعلّق جدا، متعلَّق جدا
هست، یکی تعاونوا، ایجابی است یکی لاتعاونوا، سلبی هست این ها ربطی به همدیگر
ندارند که اگر این استحباب شد آن هم کراهت شود خلاصه صرف اینکه دو جمله پشت سرهم
ذکر شده اند این دلیل بر وحدت سیاق نمی شود، آن جایی که وحدت متلِّق واحد باشد آن
جا بله می شود این حرف را زد که جاهای زیادی این بحث هست که اگر ملاحظه کرده باشید
در اصول در حدیث رعد همین معنا را می آورند که رفعت امّتی تسعه آن وقت این ها را
قرینه سیاق حساب می کنند، ما لایعلمون، ما استکرهوا، ما اضطرّوا، ما نسوه این ها
همه را که ذکر می کنم این ها راجع به اینکه ما موصوله منظور موضوعات است، احکام
است، این ها را روی وحدت سیاقش حساب می کنند، حکم مرفوع هست، ذات موضوع مرفوع هست،
شبهات چطور شد این ها را در آن جا بحث می کنند چون متعلق واحد است رُفِعَ یک کلمه
ای هست سر همه وارد شده است اما اینجا دو جمله یکی اثباتی و دیگری سلبی، صرف اینکه
پشت سرهم ذکر شده اند که مسئله ای نیست.
اشکال دیگری که در این آیه هست این است این آیه
حالا می گوییم که لاتعاونوا یعنی حرمت ولی راجع به حرمت تعاون دارد صحبت می کند،
بحث ما در مورد حرمت در اعانت اثم است، اعانت غیر تعاون است، اعانت از باب افعال
است، اعان، یُعین، اعانة، واستقم استقامةً ثمّ اقم اقامةً و غالباً ضد لازم آن باب
افعال است بعضی افعال بعضی ابواب یک فاعل و یک مفعولی هستند اشتراک نیست، اکثر
ابواب افعال، تفعیل، افتعال، استفعال، فعلال این افعال نوعا فاعل و مفعولی هستند،
بعضی افعال اشتراکی هستند مفاعلة، تفاعل این ها اشتراکی هستند بین این دو هم فرق
است، در باب مفاعلة گفته می شود که فاعل زودتر شروع کرده است یا بیشتر زده است،
ضارب زیدٌ امراً ولو بین اثنینی هست مفاعلة به عقیده کسانی که می گویند مفاعلة بین
اثنینی هست عرض کنم که یک فرق دیگری هم هست، این بیشتر زده است یا این شروع کرده
است مثلا، کسانی هم هستند که می گویند مفاعله بین اثنینی نیست به شهادت بارک الله
این معنایش این نیست که شما به خدا برکت بده و خدا هم به شما برکت دهد، یا قاتلهم
الله معنایش این نیست که این ها خدا را بکشند و خدا هم این ها را بکشد، از این
قبیل چیزها زیاد است، عافاکم الله کسی از حمام آمده می گوید عافاکم الله معنایش
این نیست که خدا سلامتی به شما بدهد و شما هم به خدا، آن بحث دیگری است ولی اگر
بگوییم که مفاعلة اشتراکی هست با تفاعل یک فرقی دارد و فرقش هم همین است که او
بیشتر زده یا زودتر شروع کرده است، باب تفاعل هردو باهم هستند، هردو مشارکت دارند
بدواً و ختماً و به معنای اصلی اش البته، گاهی تفاعل به معناهای دیگر هم می آید به
معنی اظهار، تظاهر مثل تمارض این ها هم می آید ولی بیشتر معنای آن باب اشتراک است.
تعاون یعنی اشتراک یعنی دو نفری، شراکتی گناه
نکنید مثل اینکه دو نفری باهم آدم نکشید، زنا را می گیرد دونفری باهم وقتی با میل
انجام شود، قتل اشتراکی دو نفری باهم، اما اگر یک نفر گناه می کند ما هم کمکش
کردیم مثلا می گوید تو مواظب باش که دم در کسی نیاید او می ایستد دم در یا می گوید
چاقو را به من بده و مانند این ها و از این قبیل یا در مسائل فساد اخلاقی او بگوید
تو برو صحبت کن و آماده اش کند، این ها اعانت است نه تعاون بنابراین به آیه نمی
خورد، بنابراین خیلی جاها که تمسک شده است به این آیه یک قدری مشکل پیش می آید، حالا
این اشکال را قبول کنیم؟
جواب هایی داده شده است، ببینیم این درست است یا
خیر؟ یک جوابی سیدناالاستاد مرحوم امام(ره) دارند که ایشان می گویند تعاون همان
اعانت است منتهی دوتا اعانة است، این او را کمک کرد است و او هم این را کمک کرده
است، تعاون دو اعانة است، اگر گفتند که تعاون حرام است یعنی اعانة حرام است منتهی
دوتا اعانت است اعانت این به او حرام است و اعانة او به این هم حرام است تعاون
حرام است دلیل می شود بر اینکه کل واحد من الاعانتین حرامٌ این نظر ایشان است.
به نظر من فرمایش ایشان تمام نیست بحث ما این
است که تعاون درجایی صدق می کند که دو نفری باهم یک کاری را اشتراکا انجام دهند،
بحث موردی داریم نه اینکه بگوییم مفهوم کلی تعاون اعانة است اصلا تعاون در جایی
صادق است که دو نفری باهم مشترکا کاری کنند اما این قاتل است و او چاقو را به این
داده است این اشتراک در قتل نیست، این زنا کرده است و او طرف را برایش آماده کرده
است این که اشتراک در زنا نیست، نمی گویند که دونفری زنا کردند و در آن مورد هم
نمی گویند که هردو قتل کردند، او طرف را آماده کرده این زنا کرده است، او چاقو را
داده است این آدم کشته است و مانند این موارد، این آمده گزارشات را برای این تهیه
کرده است و این رفته است معرفی کرده است و طرف را گرفته اند، این رفته گزارشات عیب
از دیگران تجسس کرده و این در مجلس عام می آید غیبتش را می کند این ها باب تعاون
نیست باب اعانة است، تعاون جایی است که دو نفری باهم یک کاری انجام دهند. بنابراین
این فرمایش ایشان را نمی توانیم بپذیریم.
یک بیان دیگری ممکن است بگوییم، بگوییم که این
را هم بعضی ها دارند که آیه که می گوید لاتعاونوا علی الاثم والعدوان به اعتبار یک
قضیه نیست به اعتبار مجموعه قضایا هست، روی هم حساب می کنیم مجموعه قضایا نه یک
قضیه، مجموعه قضایا یعنی اینکه مثلا زید کمک عمرو می کند در این مسئله غیبت عمرو
هم یک جا کمک زید می کند در یک مسئله زنا مثلا، روی هم می شود این ها هم کار
هستند، این ها تعاونند، می گویند روی هم که بریزیم حساب کنیم و لو موردی تعاون
نیست ولی کل موارد را که حساب کنیم روی هم می شود تعاون، این کمک این کرده است در
این قضیه و او هم کمک این کرده است در یک قضیه دیگری، آیا این حرف درست است؟ این
لاتعاونوا علی الاثم والعدوان یعنی چه؟ اثم یعنی یک گناهی است روی این گناه تعاون
نکنید اما یک گناهی این جا هست که تعاون نکردیم این اعانت بوده است، یک گناهی هم
یک جای دیگر است که برعکس این به او کمک کرده است، آن وقت جامع بین این دو گناه هم
که گناهی نیست ما جامع که نداریم مگر روی قول رجل همدانی در باب کلی طبیعی در
منطق، بین زنا و غیبت یک جامع سومی نداریم که آن هم گناه باشد، همین دو گناه هست،
این دو گناه که هیچ کدام تعاون نبوده است این اعانة بوده و آن هم اعانة بوده است،
یک گناه غیبت بود این اعانة کرد، یک گناه زنا بود او اعانة کرد، گناه سومی هم که
نداریم، تعاون کجا شده است؟ عنوان جامع که ما نداریم موردی دو گناه بوده در هردو
هم اعانة بود، در هیچ کدام این ها تعاون نبوده است، بنابراین این فرمایش هم به نظر
درست نمی آید.
قول رجل همدانی در تحقق کلی طبیعی در کلیات
بالاصالة هست نه در مفاهیم انتزاعیه، جامع بین زنا و غیبت یک مفهوم انتزاعی
المعصیت است مفهوم اصالتی نیست که، جامع تازه در کلی بالاصاله اش هم وجود خارجی
ندارد آن که واقع اثم است یک غیبت است که اعانة بود نه تعاون، یک زنا بود که آن هم
اعانة بود نه تعاون، بنابراین تعاون صدق نمی کند. به نظر من این آیه نمی تواند
دلیلی باشد بر حرمت اعانة بر اثم، این همان تعاون را می گوید و ربطی هم به اعانة
ندارد ولی کسانی هستند خیلی این را راجع به اعانة می گیرند مرحوم شیخ انصاری،
مرحوم امام سیدناالاستاد خیلی ها مشهور این را دلیل بر حرمت اعانة بر اثم می گیرند
ولی به نظر ما این آیه دلیل نیست بر حرمت اعانة بر اثم.
حالا برّ و تقوا یعنی چه؟ برّ و تقوا پیداست که
اعمال خوب، برّ نیکی، تقوا هم پاکی و پرهیز از کارهای خلاف، اثم هم که عصیان است
مطلقا چه صغیره و چه کبیره، اگر آیه دلیل بود می گفتیم حتی در گناهان صغیره هم کمک
کردن حرام است، ولی نتوانستیم بپذیریم این معنا را، آن وقت خود آیه هم یک حرفی
دارد یا ایهاالذین آمنوا لاتحلّوا شعائرالله، شعائر خدایی را احلال نکنید بازش
نکیند از هم نریزید که ما گفتیم به همین می شود تمسک کرد در محیط هایی که در اذان
و اقامه شهادت به ولایت مولی علی می دهند اگر هم دید دلیلی نداشت به خاطر همین
حرام است کسانی این را به هم بزنند ولی به عنوان اینکه بگوید دلیل نداریم احتیاطا
نگو و مانند این ها، بلا اشکال شهادت بر ولایت مولا علی(ع) طبق شعائر مذهبی هست،
شعائر خدایی است اگر هم دلیلی نداشتیم ولی اینجا هایی که هست حرام است به هم بزنیم،
لاتحلّوا شعائرالله و لاالشهرالحلام ولا الهدی وللقلائد ولا آمین البیت الحرام،
آمین البیت الحرام یعنی آن هایی که به طرف مکه می آیند، آن ها را سست نکنید به هم
نزنید یبتغون این ها دنبال فضل الهی هستند و اذا حللتم فاصتادوا وقتی مُحِل شدید
شکار کنید یعنی قبلش نشود ولایجرمنّکم شئان قومٍ ان صدّوکم عن المسجدالحرام ان
تعتدوا مبادا ظلم و کینه دیگران یا انتقام دیگران موجب شود که شما تجاوز کنید چون
آن ها مانع شدند شما هم مانع آن ها شوید نه مانع نشوید، تعاونوا علی البرّ والتقوا
ولاتعاونوا علی الاثم والعدوان اینجا آیه را خواندیم برای این که بگوییم در مورد
آیه این اعانة است نه تعاون پس و لو تعاون برای اشتراک است باب تفاعل است ولی مورد
آیه بحث اعانة بوده است منتهی شارع آمده است تعاون را بر این اعانة تطبیق کرده
است، چطور اعانة بوده است؟ می گوید افرادی می خواهند بیایند مکه شما از باب انتقام
جلوی این ها را بگیرید که این ها مکه نیایند یعنی آن ها را وادار می کنید بر کار
خلاف این تعاون نمی شود اعانت می شود، یعنی آن ها ترک حج می کنند و شما هم کمک
کردی بر ترک حج برای اینکه یک کاری کردی که سخت شود و نیایند پس این می شود اعانة
نه تعاون، پس خود خدا تعاون را بر اعانة تطبیق کرده است پس بگوییم اعانة حرام است.