بسمه تعالی
آیه ولاتعاونوا را خواندیم و مباحثی هم درباره
اش صحبت شد و بالاخره نتوانستیم بپذیریم که این مربوط به بحث حرمت اعانة بر اثم
است چون این جمله مهم بود که تعاون با اعانة فرق دارد، دو توجیه هم از مرحوم امام
و برخی آقایان دیگر گفتیم کافی نیست.
بعضی آیات دیگری هم در قرآن هست که به این تعبیر
نیست لاتعاونوا علی الاثم والعدوان ولی این را از آن می شود فهمید که اعانة برگناه
درست نیست، ندیدم در کتاب های آیات الاحکام کسی به این ها تمسک کرده باشد و همین
طور در کتاب های قواعد فقهیه حالا شما ببینید ولی ممکن است کسی بتواند ببینید از
جمله سوره فرقان آیه چهارم، و قال الذین کفروا ان هذا الّا اِفکٌ افتراه آن ها
که کفر ورزیدند به نظر ما می آید که الذین کفروا با کافرون فرق دارد، الذین کفروا
به آن هایی می گویند که روی کفرشان ایستادگی می کنند و فعالیت می کنند به عبارت
دیگر این کفروا فعل است و دال حدوث و تجدد دارد فرق دارد با وصف، با کافرون، با
کفّار، الذین کفروا یعنی پیگیری می کنند کفر را، عمل انجام می دهند ظهور عبارتش
این است قال الذین کفروا آن هایی که خلاصه دسته بندی می کنند و عملا کفر می ورزند
گفتند این قرآن چیزی نیست جز افک که خلاف واقع، دروغ، افتراه یعنی پیامبر این را
بسته به خداوند.
ما با
اینجا کار داریم و اعانهُ علیه قومٌ آخرون عده ای دیگر هم کمک کردند این و اعانه
علیه قومٌ آخرون یعنی پیامبر را گروه دیگری اعانه کردند؟ که در حقیقت این حرف
الذین کفروا باشد یا اینکه این ها مربوط به آن کفار است نه اینکه حرف کفار است،
اگر حرف کفار است یعنی کفار می گویند پیامبر افترا بسته و دیگران هم کمک کردند
یعنی پیامبر نعوذ بالله مفتری است یک عده مؤمنین هم کمک کردند او را، آن ها می
گویند دیگران معین پیامبر بودند اما اگر مربوط باشد به الذین کفروا آن وقت ضمیر
مفرد هم که آورده است اعانه آورده است به اعتبار کل واحد باشد که احیانا پیش می
آید این ها، خلاف ظاهر است ولی احیانا پیش می آید آن وقت معنایش این است که هر یک
از کفار این ها مدعی هستند که پیامبر افترا بسته است دیگران هم که غیر از این دسته
کفّار هستند منافقین مثلا این ها می آیند کمک می کنند که این در حقیقت اشاره می
شود به مبغوضیت اعانت برخلاف چون دو احتمال بوده شاید یا چون ظهورش اصلا آن بوده
هیچ کدام کتاب های قواعدالفقهیه و آیات الاحکام ندیدیم به این آیه تمسک کنند ولی
روی احتمال خواستیم گفته باشیم چون چیزهایی که همه در کتاب ها هست گفتن ندارد ولی
این مواردی که نیست گفتیم یک اشاره شده باشد.
در بعضی آیات به این عنوان محکوم شده است که
مثلا شیاطین یوحون الی اولیائهم آن وقت آن ها کار می کنند دستورش را این ها می
دهند، انّ الشیاطین لیوحون الی اولیائهم اولیاء فعالیت می کنند شیاطین خط فکری می
دهند و این آیات که متعدد هم هست این آیات این ها مبغوضیت را می رساند که شارع این
را طرد می کند و این نشان دهنده به این است که یکی فاعل است و دیگری معین است
منتهی کلمه معین ندارد ولی ملاک، ملاک را می خواهم عرض کنم این ها هم یک دسته آیات
هست.
بعضی آیات که این شاید یک مورد بیشتر در ذهن
نیست در داستان افک عایشه است آن جا قضیه اعانة و اینها نیست کلمه اعانة ندارد این
محتوا را هم به این معنا ندارد ولی به یک تعبیر دیگری شبیه این از آن استفاده می
شود به این معنا که تعبیر این دارد که بعد از اینکه رد می کند این اتهام را البته اگر
دقت کرده باشید خداوند عایشه را تطهیر نمی کند در این آیات یک کلمه هم نیست که
دروغ است این قضیه را ندارد دارد شماها بگویید که این تهمت است این فرق می کند، یک
وقت است خدا می گوید این خلاف است معنایش این است که عایشه پاک است، یک وقت است که
خداوند به مؤمنین دستور می دهد که شماها بگویید که دروغ است این تهمت است، خودش
نمی گوید دروغ است اما می گوید شماها بگویید برای اینکه حیثیت بیت پیامبر محفوظ بماند
و از نظر ظاهر هم دروغ است برای اینکه قرآن هم تعبیرش این است که همین که اذ لم یأتوبه
اربعة شهداء فاولئک عندالله هم الکاذبون قانون فقهی اش این است اگر چهار شاهد
نیاوردند این که نسبت داده است به حکم کاذب است و حد کذب می خورد می خواهد واقع
باشد می خواهد نباشد یعنی با بودن می سازد با صداقت هم می سازد، در متن واقع صادق
باشد ولی چون اربعة شهداء نیاورده است اولئک عندالله هم الکاذبون.
هیچ کسی نگفته است که عایشه با غریبه عمل جنسی
انجام داده است در جای خلوت دیده اند این زشت بوده، یا سوار شتر شده و او هم سوار
شده به این ها می گویند. این کارهای عایشه در مقابل کارهای دیگرش که چیزی نبوده،
پیغمبر این قدر از دست حفسه و عایشه اذیت شد و آن قدر دسته بندی کردند که به نظر
می رسد بزرگترین توطئه زمان پیامبر توطئه این ها بود چون قرآن در سوره تحریم دارد
که می فرماید که ان تتبوا الی الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیک اگر بخواهید
دو نفری کمک کنید علیه پیامبر توطئه کنید فانّ الله هو مولی و جبریل و صالح
المؤمنین والملائکة بعد ذلک ظهیر این
خیلی عجیب است خدا در برابر هیچ قدرتی این گونه لشکرکشی نکرده است من می آیم، علی
می آید، جبرئیل می آید، ملائکه می آید، در برابر دو زن، به خاطر اینکه این ها خیلی
ضربه زدند به اسلام، به هرحال در این آیات اصلا راجع به اینکه دروغ است هیچ ندارد
تا آن جایی که من می دانم.
مهم این است که اصل اینکه این ها این حرف را
زدند محکوم به دروغ است و لو دروغ واقعی نباشد ولی محکوم به دروغ است چون چهار تا
شاهد نیاورده است، البته ما احتمالات را عرض کردیم، ولی این ها گروه بودند آن وقت تعبیر
قرآن این است که لکلّ امرءٍ منهم مکتسب من الاثم هرکدام از این گروه آن گناهی که
بدست آورده است دارد و نوشته می شود والذی توّلی کبره منهم له عذابٌ عظیم کسی که
قسمت عظیم این گناه را به دوش گرفته است آن عذاب بزرگ دارد، قسمت عظیم گناه چیست؟
شایعه پراکنی، پس معلوم می شود یک نفر اصل قضیه را ساخته است و دیگران کمک کردند
این محکومیت اعانت می شود. کلمه اعانت ندارد و ندیدم در کتاب های فقهی و آیات
الاحکام به آن تمسک کنند ولی همان محتوا هست و معلوم می شود که گناه درجه بندی
دارد همه گناه ها درجه بندی در آن هست، دارد از امام سؤال می کنند که در قسمت فحشا
کدام گناه بدتر است، در روایت توضیح داده شده است به ترتیب از نظر گناه های فحشا
شاید ترتیبش آن طور که از بعضی ادله اثبات باشد شاید این باشد که ارتباط با حیوان،
استمناء که تعبیر زنا در آن هست بعد زنای به زن بدون شوهر و با عزل که نطفه در رحم
او واقع نشود بدتر از او اینکه نطفه هم در رحم او واقع شود بدتر از او اینکه شوهر
دارد باشد با عزل و بدتر از او اینکه شوهر دار باشد بدون عزل و از همه این ها بدتر
مسئله لواط هست که انحراف جنسی که از هم گناهش بیشتر است. بنابراین معلوم می شود
این گناهان درجه دارد و درجه بندی در مورد شایعه یعنی اینکه یکی اصلی است و دیگران
کمک کردند.
آیات همین ها هست مهم آن همان لاتعاونوا بود که
بحث کردیم و به هرحال ما نتوانستیم توجیه مرحوم سیدنا الاستاد امام را و توجیه آن
آقایان دیگر را بپذیریم.
روایاتی داریم که اعانة بر قتل مسلم گناه بزرگی
است، تعبیرات مختلفی در این روایت هست، یک روایت که در مستدرک است من اعان علی قتل
مسلم و لو بشطر کلمة یک کلمه ای گفته است این کلمه کمک کرد که این را بگیرند بکشند،
جاء یوم القیامة مکتوباً بین عینه به پیشانی اش نوشته شده است که آیس من رحمة الله نظیر
این که سندش هم از این بهتر است دارد که در قیامت یک ظرف خون جلوی یک نفر می
گذارند می گویند این هم سهم تو از خون فلان کس او استغاثة می کند که یا ربّا من
هرگز آدم نکشتم، خداوند می فرماید که تو آدم نکشتی ولی تو علیه این شخص مطالبی را
گفتی دهان به دهان گشت نه اینکه رفتی پیش اطلاعات به تعبیر زمان، همین طور گفتی
دهان به دهان گشت تا به گوش آن ها رسید و آن ها اعدامش کردند، تو مسؤل هستی و این
هم سهم تو از این خون که این با سند هم هست.
در باب 58 اطعمه و اشربه آن جا حتی اعانت به
علیه خود روایات متعددی است من شماره عرض نکردم چون چندین روایت است راجع به این
که خوردن خاک و خوردن گِل حرام است مبغوض است، موجب موت است، موجب مرگ است و انواع
بیماری ها چندین بیماری آن جا دارد، آن وقت یک تعبیرش این است دو تا روایت است و
یکی هم سندش معتبر من اکل الطین فمات فقد اعان علی نفسه اگر
کسی گِل بخورد و بمیرد به علیه خودش اقدام کرده است یعنی خودش را کشته است که در
حقیقت معلوم می شود اعانت بر کشتن این در حقیقت این مبغوضیت را دارد.
یک دسته روایاتی داریم که آن هم از باب اعانة
است، در باب اعانة ظلمه، حالا ندارد اعانة هرگناهی، اعانة ظلمه حالا اعانت
برخودشان یا اعانة بر ظلمشان؟ این بحثی است که در مکاسب خواندید و ما هم در مکاسب
محرمه مفصل این را بحث کردیم حالا قدر متیقن اعانة بر ظلم شما ولی اعانة بالاخره،
ظلم به او می کند این هم کمک کرده است. روایات متعددی هست من فقط نمونه اش را عرض
می کنم در باب 42 باب تحریم معنونة الظالمین به آن ها را کتاب نیاوردیم این را
کتاب آوردیم.
1/42 باب تحریم معنونة الظالمین به جلد 17 سی
جلدی و 12 بیست جلدی ایّاکم و صحبت العاصین و معونت الظالمین یعنی
ایاکم که کمک کنید ظلمه را، روایت بعدی العامل بالظم والمعین له والراضی به شرکاء
ثلاثتهم هرسه شریک اند حتی راضی یعنی یک قدم بالاتر از اعانت هست.
روایت بعدی حضرت به عذافر فرمود نبّئتُ انّک
تعاملُ ابا ایّوب والربیع شنیدم تو با ربیع یعنی ربیع حاجب منصور دوانقی با این ها
کار می کنی و داد و ستد داری فما حالُک اذا نودی بک فی اعوان الظلمة چه حالی داری
وقتی در قیامت تو را به عنوان اعوان ظلمه صدا می کنند فوجم ابی این می گوید پدرم خیلی
یکه خورد فقال له اباعبدالله(ع) حضرت صادق فرمود که خیال نکن من از طرف خودم گفتم،
انّی انّما خوّفتُک بما خوفنی الله عزّوجل به آن
چیزی که خدا مرا ترسانده بود تو را ترساندم این روایت هم زیاد است.
نمی
خواهیم زیاد معطل شویم، نشان دهنده این است که اعانت بر ظلم منتهی این هر گناهی را
ندارد ظلم را دارد آن وقت بعید است که بگوییم ظلم خصوصیت دارد مثلا بگوییم اعانت
گناه ظلم بد است ولی اعانت گناهان دیگر مثلا بگوییم عیبی ندارد این خیلی بعید به
نظر می رسد، درست است که ظلم بالاترین گناه است، بالاتر به این معنا ظلم درجات
دارد ولی حتی درجه پایین ظلم بر دیگران سخت تر از بالاترین گناه حق اللهی هست نه
اینکه گناهش بیشتر باشد سخت تر است برای اینکه گناه حق الله را آدم با خدا طرف
است، خدا اکرم الاکرمین ولی گناهی که مربوط به حق الناس است این ها هم در قیامت
خودشان گرفتار هستند این است که رها نمی کند ممکن است همه اعمال انسان را بیگرد
بازهم راضی نشود، گناهان خودش را به گردن آدم بگذارد بازهم راضی نشود این است که
خیلی سخت تر است، در روایت دارد الغیبتُ اشدّ من الزّنا به این معنا نه اینکه گناه
غیبت بیشتر از گناه زنا هست، اگر کسی را مجبور کردند که یا الان زنا کن یا غیبت کن،
غیبت مقدم است اما غیبت سخت تر هست برای اینکه طرف راضی نمی شود.
اینجا دارد که شما عذر خواهی کن اگر دستت نرسید
یا مشکل بود من ظلم احد ففاتحه فالیستغفرالله این سندش هم خوب است و در مکاسب هم
مفصل بحث کردیم این را، حالا فلیستغفرالله یعنی تمام می شود؟ یعنی چاره ای جز این
نیست یا اینکه برو از او استحلال کن اگر استحلال کردی و او حلال نکرد همین کافی
است؟ معلوم نیست، حالا یک نفری است که خیلی زود گذر است بله، اما یک نفر خیلی سخت
گذر است به این زودی دلش قانع نمی شود حالا هرچه التماس کنید می گوید من حلال نمی
کنم معلوم نیست که با این قضیه تمام شود.
باب 39 باب تحریم اجازة المساکن والسهن به هم
مربوط به اعانت است، مربوط به اجاره دادن محل برای درست کردن شراب یا فروختن شراب،
این هم اعانة هست کلمه اعانت ندارد ولی مصداق اعانت است، برای درست کردن شراب،
برای فروختن شراب، برای حمل شراب، این ها تمام را اشکال دارد این
هم یکی از این موارد هست که این بحث کردند که چطور است حالا ما درباره اش صحبت می
کنیم.
در باب 55 ما یکتسب به به آن جا هم یک چیزهایی
دارد اشاره کنیم روایت 3 باب 55 لعن رسول الله(ص) الخمر پیامبر به خمر لعنت کرده
است و عاصرها کسی که می فشارد منظور انگور را می فشارد که در بیاید و معتصرها از
آن طرف او می گیرد کسی کمک می کند، او عصر این یتعصر و بایعها و مشتری ها و ساقی
ها و آکل ثمنها و شاربها و حاملها، کسی که بار می کند و می برد والمحمولة الیه آن
کسی که برایش می برند، بیشتر این ها مربوط به اعانت است، خود طرف که شراب نمی خورد
حامل است محمولة الیه است که او می خواهد به دیگران تازه تحویل بدهد این ها از باب
اعانت است و روایات دیگری هم در این زمینه هست ما چون مبحث روشن است دیگر معطل
نکنیم.
بعید نیست که از نظر حکم عقلی هم انسان بتواند
تمسک کند، برای اینکه واقعا ممکن است عقل تقبیح می کند که انسان کمک کند بر یک
گناهی، در محیط عقلا هم این گونه است، الان اگر کسی یک کاری خلاف یک حکومتی انجام دهد کار اصلی را یک نفر انجام می
دهد و دیگران هم کمک او هستند همه را می گیرند، اگر توطئه باشد چه بسا به حد اعدام
هم می رساند حالا ما به آن جهتش کاری نداریم ولی از نظر بنای عقلا و حکم عقل تقبیح
می کنند و عقل هم تقبیح می کند که یک کسی کار زشتی را انجام دهد و دیگری هم برای
او آماده کند و کمکش کند.
در عبارات فقها هم می شود واقعا ادعای اجماع کرد
یعنی در کتب فقهیه الی ماشاء الله مواردی داریم که می گویند از باب اعانت بر اثم
حتی شیخ انصاری در مکاسب ملاحظه کردید که به عنوان اعانت بر اثم حرام دانسته است
منتهی چیزی که هست در بحث بیع عنب، در بحث بیع صُلبان صلیب و این ها و در مواردی
از این قبیل شیخ هم در مکاسب به همین بحث اعانت استناد کرده است و فقهای دیگر هم
استناد کرده است، صاحب جواهر زیاد در مکاسب المحرم ملاحظه کنید در همین جلد مکاسب بیعشان
موارد متعددی تمسک می کنند بدون نقل خلاف، این شبهه ای هم که عرض کردم تعاون غیر
اعانت است این را اصلا مطرح نکرده است، منتهی با وجود مدارک آیه و روایت بله اجماع
مدرکی نمی تواند باشد پس حکم عقل هست، آیات لااقل لاتعانوا دلالت دارد و روایت هم
همین طور این هم دلالت دارد که علی الاجمال اشاره کردیم.
حالا آن
که بحث است آن است که اصلا اعانة بر اثم چیست، اثم که گناه معلوم، اعانة عرض کنم
که کمک کردن یعنی مقدمات او را فراهم کردن یا مقارنات یا در رفع تبعات یعنی
ملحقات، مقدمات، مقارنات، رفع مشاکل تبعات، مقدمات مثل اینکه برای او فراهم می کند
مقدمات یک گناهی را، مقارنات او درحال گناه هست این هم مراقبت می کند که دیگران
متوجه نشوند مثلا می گوید دم در بایست تا کسی نیاید، مؤخرّات یعنی به او قول می
دهد که اگر بعدا گرفتار شدی من نجاتت می دهد یا مانند این من مواظبت هستم و نمی
گذارم گرفتار شوی، این هم مؤخرات و ملعقات این هم یک مطلب که بعید نیست این ها
فرقی باهم نداشته باشند، هرسه این ها صدق اعانة می کنند، این یک تقسیم.
یک تقسیم دیگر اینکه گاهی اعانة مقدمات قریبة
است گاهی مقدمات بعیده، یک تقسیم دیگر گاهی با قصد گناه کردن طرف این را انجام می
دهد، گاهی بدون قصد است. یک تقسیم دیگر گاهی اگر مع القصد نیست مع العلم است گاهی
مع العلم هم نیست، کمکش کرده واقعا ولی خبر نداشت نه فقط قصد نداشت خبر هم نداشت،
این هم یک تقسیم. یک تقسیم دیگر گاهی این که کمکش می کند بر گناه آن هم موفق به
گناه می شود گاهی موفق نمی شود که یکی از نعمت های الهی بر افراد مؤمن که مورد
توجه خدا هستند این است که این ها چه بسا خودشان هم فعالیت می کنند که بلکه یک
گناهی را انجام دهند خدا یک موانعی را می آورد که این آلوده نشود بدون اختیار خودش
و برای اولیاء خدا که بالاتر از این در مکروهات هم در باره پیامبر اکرم دارد که در
دوره طفولیت، در دوره کودکی اگر لباس عربی من پس می رفت که مثلا بالاهای پا پیدا
شود فورا دست غیبی لباس من را بر می گرداند حالا آن گناه هم نبوده ولی منظور این
ها را هم مراقبش هستند، پس مقدمات قریبة و
بعیده، مع القصد و لاقصد، مع العلم بلا علم، از مقدمات، مقارنات، مؤخرات، یکی هم
اینکه گناه واقع شود یا گناه واقع نشود این کمکش کرد ولی گناه واقع نشد آیا همه
این ها اعانت است؟
از نظر واقع کلمه نه مفهوم عرفی، از نظر واقع
کلمه تمام این ها اعانة الّا آن جایی که گناه واقع نشود اگر گناه واقع نشد گناهی
نبود تا اعانة بر گناه شود الا از باب تجرّی، حساب آن جداست اعانة بر گناه نشد، از
نظر واقع کلمه از نظر لغت تمام این موارد اعانة است الّا آن موردی که گناه واقع
نشود.
آیا در موارد دیگر یعنی آن جاهایی که گناه واقع
می شود همه را می گوییم اعانة هست؟ واقعش بله اعانت هست ولی عرف منصرف می داند
مثلا اگر خبر نداشت که این می خواهد این گناه را انجام دهد آمد از این گفت چاقویت
را به من بده مثلا می خواهم بند کفشم را پاره کنم اصلا اطلاع نداشت که می خواهد به
شکم کسی بزند مثلا، یا مثلا بخواهد خربزه غصبی پاره کند بخورد مثلا فرق نمی کند
این اطلاع نداشت، واقعش اعانت بوده این کمکش کرد، آن گناه بود این هم اعانتش کرد
ولی این اصلا خبر نداشت، این مفهوم عرفی انصراف دارد حالا یا انصراف کلمه بسیطه یا
انصراف جمله ترکیبی، آن که قدر متیقن است انصراف جمله ترکیبی یعنی لاتعاونوا علی
الاثم والعدوان عزی انصراف دارد نه اینکه حتما کلمه اعانة انصراف دارد معلوم نیست
ولی اعانة بر اثم انصراف دارد، لاتعاونوا علی الاثم انصراف دارد نه کلمه اعانة
انصراف داشته باشد، بالاخره فرق نمی کند یا کلمه بسیطه یا جمله ترکیبی انصراف دارد.
اگر علم
دارد ولی قصد ندارد می داند این می خواهد آدم بکشد و از این هم چاقو خواسته یا می
داند که می خواهد از دیوار مردم بالا برود از این هم کمند خواسته است این کمند را
می دهد ولی نه به این قصدی که این بالای خانه مردم برود بلکه از روی جهت دیگری یا
بی فکر و خیال همین طور یک دفعه داد یا به فکر اینکه بعدا با او صحبت کند بعدا
منصرفش کند یا به فکر اینکه گاهی شده در مردم می گوید می خواهی بکشی بیا این هم
چاقو این وقتی این گونه می بیند او پس می زند گاهی اوقات اینطور شده است که وقتی
همه چیز فراهم شده است او پس می زند به این قصدها گاهی هست این جا مع العلم هست
ولی مع القصد نیست اگر مجبور است که هیچ از بحث خارج است، مجبور نیست فقط مع القصد
نیست اینجا هم بعید نیست که دلیل ترکیبی لاتعاونوا علی الاثم والعدوان از این
منصرف باشد مگر در مقدمات قریبه و آن جایی که مشخص شده است که این می خواهد این
کار را انجام دهد، دعوا هست دست به یخه شده اند اینجا بعید نیست که صدق کند، در
عرف این را نمی پذیرند که فکر کردم وقتی به او بدهم خودش عقب می زند، می گوید می
بینی که دعوا می کنند و تو هم چاقو دادی این
را عرف نمی پذیرد که بگوید من فکر کردم که وقتی چاقو را به او بدهم این عقب می زند
مثلا، الان در همه کشورها رسم است در ایران هم بارها در آن نظام و در این نظام محاکمات
این گونه شده است که کسی با اصلحه دیگری را زده است می گویند اصلحه را از کجا
آوردی آن کسی که اصلحه را به تو داد چه کسی بود او را می گیرند و مجازات می کنند،
این همین باب اعانة است، حالا او تا بیاید اثبات کند که اصلحه را من ندادم خودش
دزدیده از من منزل ما و مانند این ها ولی اگر بگوید اصلحه را دادم ولی نه به این
قصد این را عقلاء نمی پذیرند، در محیط های محاکم روز هم نمی پذیرند، من می دانستم
که می خواست کار براندازی کند ولی اصلحه را من به این قصد ندادم می خواستم بعدا با
او صحبت کنم فکر می کردم وقتی می بیند همه چیز آماده هست خودش ترسو هست و عقب می
زند، این را از او نمی پذیرد. پس معلوم می شود اگر مع العلم بود و لو مع القصد
نبود لااقل در مقدمات قریبه، این جا اعانت صادق است.
مرحوم شیخ در مکاسب فرموده اند که اگر قصد ندارد
اینجا اعانة صادق نیست، این به این قصد نبوده است ولی به نظر می رسد که این قاعده
کلی درست نباشد، اگر مقدمات قریب است و طرف هم داریم می بینیم که قصد این کارها را
دارد اینجا را اعانة حساب می کنند، ولی بقیه موارد بعید نیست که همه اش اعانة صدق کند
یعنی آن موردی که گناه محقق نشده است آن را نمی گوییم ولی مواردی که گناه محقق شده
است و اگر علم نداشته است انصراف، اگر علم داشته است ولی قصد نداشته است اینجا
اعانة صادق است خصوصا در مقدمات قریبه بعید نیست در مقدمات بعیده هم بگوییم منتهی
مقدمات بعیده ای که می دانیم او اراده این کار را دارد ولی مقدمات بعیده که هنوز
خودش به فکر این گناه نیست آن را نمی گوییم اصلا به فکر گناهی نیست، اما اگر می
دانیم این به فکر این گناه هست ما مقدمات و لو بعیده اش را انجام دهیم، یک کسی
دنبال محل فسادی است مثلا برای زنا یک کسی هم به او اشاره کند با دست از این طرف
خیابان برو مثلا همین، این تا برود یک مرکز فسادی را پیدا کند و مانند این ها، این
ها جزء مقدمات بعیده است ولی می داند که این قصد گناه دارد به نظر ما در این گونه
موارد اعانة صادق است.
بنابراین صور زیادی داشت، گناه واقع می شود یا
نه، این یک تقسیم، اگر گناه واقع شد این می داند یا نه؟ این یک تقسیم، اگر می داند
آیا قصدش را هم دارد یا خیر؟ این هم یک تقسیم، اگر قصد دارد یا ندارد مقدمات قریبه
هست یا بعیده؟ و علی ای حال تمام این تقسیماتی که کردیم در مقدمات است یا مقارنات
است یا مأخرات است؟ این ها همه تقسیمات هست، آن که صدق نمی کند آن هست که گناه
واقع نشده است که صادق نیست، آن که صدق می کند انصراف دارد آن هست که این خبر
نداشت بقیه موارد به نظر ما صدق اعانة بر اثم می کند.
گناه یعنی چه؟ گناه را تقریبا همه می دانیم که
خلاف فرمان خدا عمل کردن اما بسیاری از گناهان اصلا از ذهن جامعه ما بیرون رفته
است، فرض کنید هیچ در ذهن می آید که اگر یک کسی ظالم است یک جا می رود ما اگر
دنبالش برویم حیثیت او اضافه شده است، شوکت او اضافه شده است هیچ در ذهن می آید که
این گناه هست؟ درحالی واقعا گناه هست، در فقه هم مطرح هست که این باید نمازش را
تمام بخواند شکسته نیست و سفر سفر معصیت است، یک ظالمی دارد یک جایی می رود ما هم
همراه او برویم می شود شوکت او، جمع شویم اطرافش، یا فرض کنید یک شخص منبری هست دعوت
کردند او را برای اینکه یک ساعت سخنرانی کند این ده دقیقه از اول بزند و ده دقیقه
از آخر یا دعوتش کردند که برای آن ها درباره فلان بحث مطلب بگوید این بیاید یک
مقداری فحش به این و آن بگوید و یک قدری هم داستان بگوید و برود، گفت که کسی را
دعوت کردند گفتند که اینجا بهائی ها خیلی شلوغ کردند شما هم خوب است یک منبری راجع
بهائیت بروی مردم را روشن کنی گفت حتما، فردا همان جا رفت منبر وقتی مقدماتی چید
راجع به فحش به کفار و این ها بعد هم گفت آهای بهائی پدر سوخته بیا ببینم چه می
گویی بعد هم آمد پایین گفت دیدید چقدر خوب بهائی ها را کوبیدم، این ها اتلاف وقت
مردم و در حقیقت خلاف قرارداد هاست و مانند این ها، بنا قرارداد می بندد از صبح تا
غروب کار کند بعد از وقتش می زند این ها آن چه که خلاف متعارف هست همه گناه هست.
شیطان هم با هرکسی از یک طریقی وارد می شود، یکی
از اوتادی که فوت کرد در مشهد بود این ها زن ها پیشش می آمدند از او دستور سلوک می
گرفتند که ما چکار کنیم که به خدا نزدیک شویم، خبرهایی که به ما رسید نوعا به این
ها می گفت که بروید برای شوهرتان یک زن جوان تر از خودتان بگیرد، هیچ زنی حاضر
نیست این کار را کند اینجا گیر می کردند می خواهی به خدا برسی باید برای شوهرت یک
زن جوان تر از خودت بگیر، اگر می توانست از خودش گذشت کند این پیدا بود که به خدا
نزدیک است.