بسمه تعالی
یکی از قواعد فقهیه در نماز بناء علی الاکثر است
این مسلم است در فقه شیعه، فقه عامه بنا بر اقل می گذارند در همه این موارد طبق
استصحاب، رکعت دوم هست یا سوم بنابر اقل چون دو یقینی است و مازاد مشکوک هست اصل
عدم اتیان به ظاهر، فقه عامه خیلی آسان می گیرد در این زمینه، در همه این موارد
اصل عدم اتیان به زائد است مفاد استصحاب همین است بنابراین یا استصحاب از باب اصل
عقلائی یا هرچیزی آن ها به این عمل می کنند راحت هم هستند و مشکلی ندارند، به حسب
روایات ما می گوید بله اصل بناء بر اقل است ولی برای اینکه نماز خراب نشود آن نقص
احتمالی را جدا بیاورید یعنی پس بنابراین شک بین دو و سه دارید بنا بر دو است یعنی
اقل، به حسب واقع بنابر آن دو هست ولی چیزی که هست آن یکی که می خواهید بیاورید آن
را با انفصال بیاورید، سلام بگویید، تکبیر بگویید وارد شوید، اگر کامل بود که این
او را ابطال نکند، یک نماز مستقلی هست اجر هم دارد اگر چنانچه او ناقص بود خداوند
از این تکبیر و این سلامی که از باب احتیاط گفته شده است خدا از این می گذرد و این
جبران نقص او را می کند پس می شود بگوییم بنا بر اقل است برای اینکه یک رکعت را می
آورند، می توانیم بگوییم بنابر اکثر است چون این یک رکعت را جدا می آورم از اصل
نماز ولی در فقه شیعه مرسوم شده است که می گویند بنابر اکثر است.
چه موقع باید بنابر اکثر بگذارد؟ اولا در فقه
شیعه شکوک تقسیم می کنند بین شکوک باطل و شکوک صحیح در آن جاهایی که شک صحیح هست
بنابر اکثر هست و الا باطل است. دوم اینکه اگر کثیرالشک باشد اعتنا نمی کند در
همان نماز بنا بر اتیان می گذارد و نماز را ادامه می دهد. سوم اینکه وقتی که می
خواهد بنا بگذارد بر اکثر باید قدری فکر کند بعد بنابر اکثر بگذارد برای اینکه موضوع
بنابر اکثر شک است و شک که موضوع دلیل است باید ثابت است یعنی معلوم باشد که شک
است بنابراین از جایی که استقرار ندارد یعنی اول یک شک است ولی تا فکر می کنم می
فهمم، ادله شک از این مورد منصرف است، عینا مثل اینکه می گویند اگر شک داری که
آفتاب زده است یا خیر استصحاب کن و نمازت را اداءً بخوان آیا این شامل این هم می
شود که من به محض اینکه ساعت را از جیبم در بیاورم می فهمم بگویم ساعت را در نمی
آورم همین طور نماز می خوانم به قصد اداء بعد هم ببینیم قضاء شده یا نه، ادله یک
چنین چیزهایی را نمی گیرد منصرف هست از یک چنین شکوکی، این در حقیقت شک نیست شکی
که با یک نگاه کردن رفع شود، یا مثلا اگر بگوید نمی دانیم که به فلان کس بدهی داری
یا بدهی نداری اصل برائت است یا می دانی بدهی داری، نمی دانی کم است یا زیاد ده
تومن است یا بیست تومن بگو انشاءالله ده تومن است مازاد محکوم به اصل عدم است. آیا
این شامل آنجایی می شود که من در دفتر نوشته ام تا باز کنم می فهمم که چقدر بدهی دارم آیا شامل آن جا هم می شود؟ نمی
شود، برای اینکه در حقیقت این شک نیست و استقراری ندارد پس باید فکر کنیم این هم
مسلّم است.
آیا اگر فکر کرد و الان نمی فهمد ولی احتمال می
دهد جلو برود می فهمد یادش می آید چون زیاد پیش می آید آدم مثلا الان درحال من باب
مثال بعد از رکوع است شک می کند فکر می کند برود به طرف سجده یادش می آید که چند
دفعه مثلا سرش به مهر خورده است یادش می آید حالا از هر راهی یا در حال سجده است
ولی احتمال می دهد برود جلوتر در تشهد و بعد از تشهد یادش می آید که این دو تشهد
است یا اولین تشهد است می فهمد که ذکر را گفته است یا نگفته است، این ذکر شهادت
الان معلوم است اگر پنج دقیقه پیش گفته است، یک دقیقه پیش گفته است با اینکه صبح
تا حالا نگفته است این فرق می کند می فهمد. آیا می تواند وقتی فکر کرد و نفهمید یا
حتی فکر نکند بگوید الان چرا بایستم جلو بروم می فهمم، همین طور ادامه دهد که بعد
بفهمد، این چطور است؟ مسئله معضلی هم هست.
بعضی از آقایان اشکال می کنند از جمله آقای خوئی
هست می فرمایند به هیچ وجه حق ندارد همین جا باید بایستد البته در شکوک باطله
ایشان این حرف را می زنند، همین جا باید بایستد ببیند می فهمد یا خیر، اگر چیزی به
دست آورد که طبق او عمل می کند اگر به دست نیاورد چون شک، شک مبطلی هست مثلا شک
بین یک و دو دو و سه قبل از اکمل هرچه، این نماز را باطل می کند، همین جا نباید
عبور کند.
بعضی ها فرق نمی گذارند، بعضی ها یک فرق دیگری
می گذارند، اگر مربوط به رکعت اول و دوم باشد این باید عبور نکند و همین جا
بایستد، به خاطر اینکه در رکعت اول و دوم حفظ معتبر هست، سلامت و حفظ، سلامت و حفظ
یعنی چه؟ یعنی بعدا یقین کنم دو رکعت سالم
تحویل دادم؟ این که انسان هرچه هم شک داشته باشد یک رکعت دیگر هم که می خواند یقین
می کند دو رکعت انجام داده است، منظور این نیست، در این صورت شک باطل دیگر پیدا
نمی شود. اگر منظور از حفظ و یقین این هست که مطمئن باشید دو رکعت را به خدا تحویل
دادید، همه جا آدم یقین دارد کجا هست که یقین نکند، شک می کند بین یک و دو، نمی
داند رکعت اول است یا دوم، یک رکعت دیگر می خواند و یقین می کند که دو رکعت را
تحویل داده است، هرچه باشد شک باطل اصلا پیدا نمی شود، پس منظور از حفظ و سلامت و
یقین این نیست که مطمئن شوی دو رکعت را تحویل دادی بلکه منظور این هست که درحال دو
رکعت اول نماز نباید شکی برای تو پیدا شود درباره رکعات، در آن موقعی که دو رکعت
را می خوانی در داخل آن دو رکعت باید علی یقین باشی درباره رکعت نه در باره افعال،
آن ها را کار نداریم، باید وثوق داشته باشید حالا یا یقین است یا ظن است و هرچه
باید یک چنین حالتی باشد.
بنابراین آن وقت اگر چنانچه الان شک دارد بین یک
و دو، دو و سه قبل از اکمال، یک و سه، هرکجایی که پای یک و دو در کار است، یک یا
دو قبل از اکمال در کار باشد، اینجا نمی تواند عبور کند برای اینکه الا احتمال
دارد دو رکعت کامل نیست و در این دو رکعت شک است و با حال شک جلو می رود درحالی که
ادله می گوید این دو وهم پذیر نیستند، دو رکعت اول وهم پذیر نیست باید علی یقین
باشد و سلامت باشد، سلامت از وهم و تصور خلاف علم یا خلاف ظن باشد.
پس یک عقیده این شد که می گویند فرقی نمی کند،
می توانی جلو بروی اگر احتمال بدهی که بعدا متوجه می شوی، یک عقیده می گوید بین
شکوک مبطله و شکوک صحیحه فرق هست، یک عقیده هم می گوید شکوک مبطله هم نه همه جا آن
جایی که مربوط به رکعت یک و دو هست چون شک مبطل چیزهای دیگری هم هست، این هست که
اشکال دارد و نمی توانی جلو بروی و همین جا باید تا شک داری صبر کنی و فکر کنی اگر
حل شد که هیچ و اگر حل نشد نماز باطل هست.
دو دلیل هست برای اینکه بگوییم در شک مبطل حالا
به خصوص اولیین در این جا باید فکر کنی و عبور نکنی، اگر مطلب معلوم شد که فبها و
اگر نه که باطل هست، ببینیم این دو دلیل چیست. یکی همین بود که عرض کردم که می
گوید این دو باید علی یقین باشد و سلامت از وهم داشته باشد و شما وقتی به حالت شک
جلو می روید این سلامت از وهم نیست، علی یقین نیست، حفظ نیست، این یک دلیل هست.
یک دلیل دیگر هم در باب 15 خلل روایت دوم، مرحوم
کلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه و محمد بن اسماعیل هردو باهم عن فضل بن شاذان،
علی بن ابراهیم عن ابیه که مشکلی ندارد، محمد بن اسماعیل که از فضل بن شاذان نقل
می کند یک بحث مفصلی هست در رجال که این چه کسی هست، همه این را ثقه می دانند ولی نمی
دانند چه کسی هست، محمد بن اسماعیل بن مرّار هست یا محمد بن اسماعیل نیشابوری هست؟
ولی علی ایّ حال ثقة هست، آن وقت فضل بن شاذان نقل می کند از حمّاد، هم فضل بن
شاذان از حمّاد نقل می کند و هم ابیه یعنی ابراهیم بن هاشم از حمّاد نقل می کند،
عن حمّاد عن ابن ابی یعفور عن عبدالله بن ابی یعفور عن ابی عبدالله(ع) قال: اذا
شککت فلم تدر افی ثلاثٍ انت ام اثنتین ام فی واحدة ام فی اربع، اگر شک کردی پیداست
شک در رکعات و نفهمیدی که در رکعت سوم هستی یعنی در داخل رکعت سوم یا دوم یا در یک
هستی یا در چهار نمی دانیم، شک بین یک، چهار، دو، سه، نماز را اعاده کن که تا
اینجا یعنی شک مستقر، از شکی که با مختصر فکری معلوم می شود که منصرف هست، اگر شک
کردی و این شک هم مستقر هست اینجا نماز را اعاده کن تا اینجا مشکلی نداریم، بعد
دارد و لاتمض علی الشک، دارد
که اگر شکی می کنی که پای یک یا دو در میان هست نمازت باطل است در این بحثی نداریم
و شک هم شک مستقر هست نه چیزی که با یک فکری از بین می رود ولی دنباله اش دارد و
لاتمض علی الشک با شک عبور نکن، این با شک عبور نکن یعنی چه؟
لاتمض علی الشک این عقیده می گوید که درحال شک
عبور نکن یعنی رد نشو و همین جا صبر کن، همین جا که شک کردی توقف کن و عبور نکن، پس
یک معنایش این است و لاتمض علی الشک یعنی درحال شک جلو نرو همین جا توقف کن یا
یقین می کنی و یا نماز باطل هست، حالا ظن هم که مثل یقین هست به آن کاری نداریم،
اگر همین باشد حق با این ها هست مثل آقای خوئی که می گویند شک باطل حق گذشتن
نداریم ولی آیا منظور همین هست؟
اگر چنانچه درحال شک جلو برود و ذکر بگوید قصد
قربت هم دارد در این ذکر گفتن آیا ذکر که به قصد قربت می گوید و به قصد نماز هم می
گوید به صرف اینکه نمی داند چیست از ذکر بودن می افتد؟ ذکر که ذکر هست، مثلا فرض
کنید درحال حمد است یک دفعه شک می کند که رکعت اول است یا دوم هست من باب مثال یا
دوم هست یا سوم هست ولی می گوید بروم جلو می فهمم حالا می رود ولاالضالین را می
گوید و سوره هم می خواند در سوره یادش می آید بعد می فهمد که رکعت سوم بوده هست،
این چند آیه ای که خوانده است از حمد و از سوره قصدش قربت بود و ذکر هم که ذکر هست،
الان هم معلوم شد که آن دو رکعت را کاملا درست انجام داده و دو رکعت هم سالم بوده
است به نظر این خیلی بعید می آید که باطل باشد. شک کرده است بین دو و سه درحال حمد
هست نمی داند رکعت دوم هست یا رکعت سوم گفت که بروم جلو می فهمم، حالا چندتا آیه
خواند این ها را وقتی خواند آن جا فهمید که بله رکعت سوم بوده است، قرآن که هست به
قصد نماز هم که خواندم، دو رکعت قبلی را هم که سالم تحویل داده است و علی یقین
بوده آن دو رکعت و معلوم شد که آن دو رکعت سالم بوده است و بعد هم این چند آیه هم
که خوانده بوده قرآن بوده است از قرآنیت که بیرون نمی رود، مثلا شما نمی دانید
نماز آیات الان واجب هست یا واجب نیست شنیده اید که خورشید گرفته هست بلند می شوی
و نمی توانی نگاه کنی، جایی حبس هستی مثلا، نماز را می خوانی بعد هم می بینی بله
خورشید گرفته بوده. هیچ دلیلی بر اعتبار قصد جزم نداریم، بنابراین چه اشکال دارید
می خواهید بگویید که دو رکعت باید علی یقین باشد فهمیدیم که علی یقین بوده است، می
خواهید بگویید که این آیه قرآن را باید به قصد جزم بخوانم، قصد جزم معتبر نیست،
همه متأخرین رد کرده اند و حق هم همین است. چون روایت هم همین را دارد می گوید نمی
دانی دوم هستی یا سوم الان نمی دانم دوم هستم یا سوم بعدا فهمیدم سوم بودم.
حالا
اگر این مورد را حل کردیم و حالا اگر طور دیگری شد شک دارم بین یک و دو، نمی دانم
رکعت اول هست یا رکعت دوم می دانم چند آیه بخوانم می فهمم چندتا آیه خواندم بعدا
هم فهمیده بله مثلا رکعت دوم بوده است، اینجا این هم مثل همان می شود برای اینکه
صورت اول مورد روایت بود و گفتیم نمی شود بگوییم آنجا باطل هست و این دوم هم مثل
همان است.
پس می توانیم بگوییم این ولاتمض علی الشک نه
اینکه جلو نرو یعنی روی شک کارت را انجام نده یعنی کارت را تمام نکن، ممکن است لاتُمض
باشد یعنی امضا نکن کار را تمام نکن روی شک، ممکن است لاتَمض باشد نه اینکه در
نماز عبور نکن و جلو نرو یعنی کار را اینگونه جلو نده، اصل نماز را نه این چندتا
آیه خواندن یا یک رکوع و سجود انجام دادن.
بنابراین این لاتمض علی الشک دو احتمال دارد، یک
معنا دارد که همین جا بایست و جلو نرو این یک معنا که نظر آقای خوئی و بعضی های
دیگر این هست، یک معنای دیگر هست که لاتمض علی الشک یعنی روی شک کار نماز را انجام
نده و تمام نکن مثلا همین طور بگویی انشاءالله سه هست و ولش کن و برو، اگر شک داری
این شک شک باطلی هست نمی شود مثل جاهای دیگر بگوییم اگر شک داری روی قانون شک عمل
کنی و جلو بروی بنابراین این روایت که مهمترین روایت این مسئله هست به نظر من نمی
تواند مورد تمسک آقایان باشد فقط آن می ماند آن ادله ای که داشت رکعت اول و دوم
باید سالم باشد از وهم، از تصور و این موارد باید یقینی و سالم باشد آن دور کعت،
این در آن دو رکعت به اصطلاح شک در رکعات نداشته باشید، حالا ببنیم آن یعنی چه.
اگر آن معنایش این است که واقعا در دو رکعت هیچ
وقت شک نکنیم، این هست، اگر وسط دو رکعت شک کردم اما همان جا ایستادم بعد هم
فهمیدم اینکه شک کردم ولی هیچ کس نمی گوید باطل هست، آن روایت ندارد که جلو نرو آن
روایات فقط می گوید دو رکعت باید سالم باشد و باید علی یقین باشید آن هم دو احتمال
دارد ما در جلد سوم معلقات مفصل این بحث را داریم، دو احتمال دارد ولی حالا ما
قبول می کنیم یعنی درحال دو رکعت نباید شک در رکعت داشته باشی نه اینکه دو رکعت را
کلا سالم تحویل بدهی، بالاخره آن آدم سالم تحویل می دهد، یک رکعت دیگر بخواند
معلوم می شود آن رکعت را خوانده است نه، درحال دو رکعت نباید شک داشته باشید. اگر
کسی الان شک می کند هیچ کاری هم نمی کند ولی بعد می فهمد این را که نمی گویید باطل
هست در دو رکعت شک هم بوده است، آن جا که درحال دو رکعت شک هم نباشد این به چه
معناست؟
من یک
قدری مردّد هستم که این را چطور معنا کنیم. درحال دو رکعت شک در رکعات نباید بکنیم
یعنی باید مطمئن باشید، یک معنا این است که اگر حل نشد این باطل هست آیا این هم
معنایش هست که نباید هیچ جزئی را بخوانید؟ این را هم می گوید؟ معنایش را این طور
کردیم که درحال دو رکعت نباید شک کنید، شک نباید بکنید یعنی درحال دو رکعت اصلا شک
نکنید که می گویید که اگر کاری نکند این اشکال ندارد این احتمال هست؟ این خلاف آن
هست، اگر می گویید که نه یک احتمال دیگر شاید ما می گوییم دارم، درحال دو رکعت شک
نکن یعنی درحال دو رکعت با شک کارهایت را انجام نده این شک شک باطلی هست، این دو
رکعت نباید شک بردارد، خب من این دو رکعت را سالم تحویل می دهم و درست هم هست، با
شک هم کارهایم را انجام نمی دهد، مرحوم آقای خوئی تقریبا مطمئن هستند که اینجا
باید بگوییم نماز باطل است ایشان عقیده شان این است، من شک دارم در این معنا که
اینطور معنا کنیم، این روایت خاصّه اولا احتمال دارد که لاتُمض، اگر هم لاتَمض
باشد به دو معنا هست که گفتیم، لاتَمض علی الشک نه اینکه حتما جلو نرو و همین جا
توقف کن یعنی روی شک کارت را تمام نکن یا کار را انجام نده، این معنایش این هست.
آن ادله ای هم که می گوید باید دو رکعت اول یقینی باشد و سالم باشد اولا دو احتمال
دارد ولی فرض می کنیم که همان نظر مشهور یعنی درحال آن دو رکعت باید شک در رکعت
نداشته باشید اگر این هست و اگر هیچ ذکری نمی گوید و همان جا ایستاد و شک کرد مدتی
هم معطل شد و حتی بیش از تروّی لازم هم معطل شد که شک را هم می گویید شک مستقر هم
شد ولی کاری نکردم و از صورت نماز بودن هم خارج نبود، دو دقیقه فکر می کند این می
شود شک مستقر اما این سه دقیقه ایستاد بعد فهمید نمی گویید که نماز باطل است کاری
که نکرده است پس این درحال دو رکعت شک بود و باطل هم نبود.
پس شاید معنایش این هست که درحال دو رکعت شک در
رکعت نباشد که اصلا نمی دانید رکعت چندم را دارید تحویل می دهید و آن وقت این شاید
معنایش نباشد که به هیچ وجه نباید درحال شک عبور کنیم، به عبور کاری ندارد می
خواهد بگوید که دور کعت را باید دو رکعت کامل تحویل بدهید درحال این دو رکعت شک در
رکعات نباشد، خب من درست است ابتدای شک در رکعات دارم ولی حل می شود دو دقیقه دیگر
شک در رکعات نیست و هردو را سالم تحویل می دهم، ما شک داریم از آن ادله بتوانیم
این را بفهمیم، احتمالش هست لذا جای احتیاط هست ولی خیلی ها این را فرق نگذاشتند
در این معاصرین اخیر به نظرم حالا عروه اینجا حواشی عروه را نداریم ولی در معاصرین
اخیر فقط آقای خوئی به نظرم عقیده اش فرق می کرده است.
به حکم شک من البطلان اوالبناء بمجرّد حدوث بل
لا بُدّ من التّروّی به صرف حدوث شک نمی تواند عمل کند و باید فکر کند والتأمّل
حتّی یحصل له ترجیه احدالطرفین فکر کند تا یکی از دو طرف بر او ترجیه پیدا نکند او
یستقرالشک یا شک کرد که مستقر شود بل الاحوط فی الشکوک الغیرالصحیحه التّروّی الی
ان تنمحی یصورة الصلاة او یحصل الیأس من العلم او الظّن در شکوک مبطله آنقدر فکر
کند و بایستد تا صورت نمازی از بین برود یا یقین کند و ان کان الاقوا جواز الابطال
بعد استقراء الشک ولی اقوا این هست که همین که شک مستقر شد می تواند به هم بزند
دیگر لازم نیست اینقدر شک کند تا صورت نماز از دست برود. در این قضیه که گفتند
ایشان باید فکر کند ما نوشته ایم که لکن لابأس بالمضی به قصدالقربة مراعیا اذا ظن
اواحتمل التشکیک بعد ذلک ولی اشکال ندارد به قصد قربت همین طور جلو برود مراعا اگر
ظنی دارد یا احتما می دهد که بعدا می فهمد حالا همین طور جلو برود تا بعد ببیند چه
خواهد شد.
اما اینکه بخواهد تروّی کند لانصراف الدلیل عن
الشک بدویّ الزائل فما هو المحتمل للزوال غیر مشمول الدلیل آن که احتمال می دهیم
از بین برود مشمول دلیل نیست لانّ المراد الشکّ المستقر والظاهر انّه کذلک فی باب
اصول ایضا همه جا شک شک مستقر هست الّا فی باب النجاسات لظهور صحیح زراره فی
الاستصحاب فی ذلک قریّاً که در آن جا روایت زراره داریم که به صرف شک اعتنا نکن
نمی خواهد فکر کنی والظاهر عدم الفرق بین اولیین والاخرتین مسئله اینجا هست، بین
دو رکعت اول و دو رکعت آخر فرقی نمی کند اذالملاک واحد علی ما قلنا خلافاً للحکیم
والخوئی فانّه و ان کان ظاهر مثل صحیح زراره رجلٌ لایدری بعد می گوید فقال یعید
ظاهرش البطلان به صرف الشک لکن ظاهر بل صریح مثل صحیح یک و 7/1 حتی یحفظ و یکون
علی یقین یستقبل حتی یستیقن انّه قد اتم انّ الملاک ان کان الحفظ الاولیین فصرف
الشک لایکون مبطلاً و فی الصحیحه لایکون موضوعٌ لعمل الاحتیاط هذا و لایلزم الصبر الی
زوال السورة بعد شمول الدلیل باستقرار الشک لعدم الدلیل بدل الاطلاق علی خلاف نعم
لو شک فی الاعتبار کان مقتض القاعده الصبر ابرائة ان البطلان بدونه لکن الاطلاق محکّم
لایقال البرائة فقتضی عدم وجود الصبر فانّا نقول لیس الکلام فی الوجوب نقصا بل
شرطاً للصلاة و کیف کان فظاهر من الادله لزوم حفظ الاولیین واقعا و جواز العمل
بالاحتیاط فی الاخرتین و باب الامور احکامٌ ظاهریة خلافا للبروجردی و شاهرودی فی
ایجاب الصبر الی حصول الیأس من العلم او الظن و لا وجه وجیه له ثمّ انّه علی ما
ذکرنا من القول موضوع الشکّ المستقر فاذا حصل ذلک جازالعمل بدلیل الاحتیاط فی الصحیحه و رفع الیفعل مبطلة فلا
یحتاج فی المبطلة الی عمل منافٍ لصلاة الاستدبار اوالتکلّم مثلا لحکم الشرع
بالبطلان این ایضٍ فلا یقال یحتمل الصحة فیلزم الاطلاع عبدلا مع انّه ایضٍ خلاف
الاحتیاط لاحتمال السعة.
در اینجا ما می خواهیم بگوییم که مطلقا اشکال
ندارد که همین طور جلو برود تا بعد بفهمد، جای دیگر هم ایشان این مسئله را عنوان
کرده است، مسئله 23 احکام شکوک اذا شکّ بین الواحدة والاثنتین مثلا و هو فی حال
القیام او الرکوع او فی السجدة الاولی مثلا و علم انّه اذانتقل الی الحالة الاخری
من رکوع او سجود او رفع رأس من السجدة یتبیّن له الحال این صریحا همین مسئله هست
می داند در شک مبطل هست، یک و دو و می داند وقتی جلوتر برود مطلب برایش معلوم می
شود فالظّاهر الصّحة و جوازالبقاء علی الاشتغال الی ان یبیّن الحال این مطلب درست
است اشتغال داشته باشد تا بعدا بفهمد، به طور جزم می گوید و خصوص شک باطل هم ایشان
عنوان می کند اینجا.
ما نظر سید را تأیید کردیم فاظاهر الصحّه وفاقاً
للاستاد، استاد هرکجا من در این جا می گویم منظور آقای خمینی هست چون اولین درس
خارج را بیشتر دست ایشان بوده است والگلپایگانی آن موقع هردو بودند و خلافا
لغیرهما دیگران این شک باطل را قبول نکردند که مسلما آقای خوئی لانصراف الادلة
الشکوک ان مثل ذلک این دلیل ما هست که چرا می گوییم صحیح هست برای اینکه ادله شکوک
مبطله از مثل اینجا که می فهمد منصرف هست من ما یعلم بالانتقال، می فهمد که این
عوض می شود فیحرم الابطال نمی تواند به هم بزند والظّاهر فمشی القربا قصد قربت می
تواند بکند کانّه گفتیم این روایت چه می گوید که مضی بر شک نشود که خواندیم و اما
عدم جواز المضی علی الشک فلیس المراد منک مثل ما هنا بل المراد عدم الاعتناء بالشک
والاتمام شاکّاً یعنی اینکه شک شما اعتنا نکنید و در همین حال شک تمام کنید
اینگونه نشود فان شکّ و لم یقع وهمه علی
طرف اگر شک داشت و روشن نشد نماز باطل هست اما و فی البقاء یقع وهمه علی طرف یک
طرف معلوم می شود لکنّه بعد مهلة ولا اشکال ظاهرا ثمّ الظاهر مع ذلک عدم وجوب الاشتغال آقای
گلپایگانی اصلا یک فتوای عجیبی دارد می گوید ایشان اگر ببینید جلو برود و می فهمد
واجب است جلو برود، می گوید اینجا صبر کند نمی فهمد و اگر جلو برود می فهمد اینجا
پس نماز را نباید قطع کند پس درست نقطه مقابل آقای خوئی، آقای خوئی می گوید یک قدم
نباید جلو برود یا بفهمد یا باطل، آقای گلپایگانی می گوید اگر می بیند اینجا نمی
فهمد و برود جلو می فهمد اینجا واجب هست جلو برود برای اینکه بفهمد، ما نوشتیم
وجوب ندارد لشمول دلیل شکّ موضوعاً برای اینکه بالاخره شک موضوعش که اینجا هست وقتی
شک مستقر شد دیگر نماز باطل می شود منتهی نه حتما باطل می شود ففی الحقیقة الدلیلُ
منصرفٌ بالزامه لا باصله اصل دلیل شکوک مبطله اصلش از اینجا منصرف نیست الزامش از
اینجا منصرف هست والحاکم بذلک عرف المتشرعة بعد فهم الناس بحسب الفهم العرفی الّا
ان یقال هذا بلا وجه الوجیه فانّه امّا ینصرف دلیل الشک یا دلیل شک منصرف هست پس
اینجا باطل نیست باید اشتغال یا منصرف نیست نماز باطل هست، الّا ان یقال ینصرف
بگوییم نه دلیل شک منصرف هست لکن لامعنا لوجوب الاشتغال رجاءً وجوب اشتغال رجاءً
یعنی چه که آقای گلپایگانی می گوید.
آقایانی که باطل دانستند آقای خوئی و آقای
شاهرودی، مرحوم آقای بجنوردی هم در کتاب قواعد فقهیه اش باطل می داند، ببینید چقدر
اختلاف هست، آقای گپایگانی می گوید اگر حالا نمی فهمد و برود جلو می فهمد واجب هست
جلو برود. مرحوم سید می گوید جایز هست که عقیده ما هم عقیده سید هست نه واجب است
جلو رفتن و نه نماز باطل می شود، می تواند جلو برود و اگر بعد فهمید نمازش درست
است گفتیم منظور از آن عدم موضی این است و للمراد عدم الاعتناء بالشّک موضیّ بر شک
یعنی اینکه بخواهی اعتنا نکنی و با همین حال شک نماز را تمام کنی این اشکال دارد و
الّا من به حال شک که نماز تمام نمی کنم و می روم جلو، مضی در اصل نماز نه مضی که
دو آیه بخوانی، این را نمی گوید.
پس مهم این بود که مضی نه به معنای اینکه دو آیه
هم نخوان برو جلو، نماز را با این وضع چیزش نکن حالا یا امضاء یا مضی از اصل نماز،
آن وقت آن که باید آن دو رکعت سالم باشد این را اینجا نیاوردیم که این منظور چیست
مثل اینکه در آن حاشیه داشتیم در مسئله 4 راجع به آن هم داشتیم.
علی ای حال در این مسئله ای که خواندیم علی یقین
نیستیم، مرحوم آقای خوئی و آقای شاهرودی می گویند باطل هست، مرحوم آقای گلپایگانی
می گوید حرام است رها کند باید جلو برود، مرحوم سید می گوید جایز است که ادامه دهد
و جایز است که رها کند که ما هم عقیده مان همین است. دو مشکل داریم: اول روایت
لاتمض علی الشک است این را می توانیم حل کنیم، اما آن روایاتی که می گوید که باید
این دو رکعت یقین باشد ما اینجا نوشتیم که آن علی یقین این کلمه یقین.
یا باید بگوییم محل ابتلاء بوده ولی مبهم بوده
در عین حال هم سوال نکردند، مبهم باشد خب سوال می کنند، خود شخص نماز می خواند نمی
داند سجده را آورده است یا خیر ظنی دارد که آورده است. یا باید بگوییم که محل
ابتلاء نبوده است که نمی شود یا باید بگوییم محل ابتلاء بوده ولی مبهم هم بوده در
عین حال نپرسیده اند این هم نمی شود یا بگوییم محل ابتلاء بوده مبهم هم نبوده است روشن
بوده و چون روشن بوده نپرسیده اند، روشن بوده که حجت نیست؟ این خلاف نظر عرف هست،
معمولا بعید است، ما نمی گوییم کل عین جزء هست، می شود، کل با جزء فرق دارد همان
طور که توضیح دادیم ولی در نظر عرف بعید می آید که بگویند خود رکعت ظنش معتبر هست
ولی این رکعتی که همان رکوع و سجود هست رکوع و سجودش معتبر نباشد، بعید است نمی
گوییم نمی شود، لذا چون بعید بوده نمی توانیم بگوییم که روشن بوده که حجت نیست
یعنی واضح بوده که روشن نیست، این را نمی شود قبول کرد، پس یک احتمال بیشتر نمی
ماند که واضح بوده که حجت هست.
در بعضی چیزها هست که شارع اگر نظرش غیر این ها
باشد باید به صراحت بگوید و این برای عرف سخت است، یک وقت شارع می خواهد لغت گویی
کند و معما گویی کند بله ولی اگر می خواهد طوری بگوید که مردم بفهمند این مردم
اینطور نمی فهمند باید تصریح کند. این مردم نمی توانند بفهمند که شما بگویید که
رکعت ظنش معتبر است، اجزاء معتبر نیست، در عین حال بگویید بدیهی است که معتبر
نیست، این را منظورم هست، چطور می شود گفت بدیهی است؟ چون این را نمی شود گفت پس
یک شبه دیگر بیشتر نمی ماند. چطور می شود گفت رکعت ظنش، حجیتش مسلّم و در اجزاء
مسلّم العدم بدیهی عدم الحجة واضح بوده نپرسیدند، این یک چیزی هست که عرف نمی
فهمد، کجا بداهت دارد یقینی هست که بداهت ندارد، پس یکی بیشتر نمی ماند و آن اینکه
واضع بود که حجت هست، سرّ وجوبش هم این است که در نظر عرف رکعت با اجزاء یکی هست،
در نظر عرف نه واقع که عرض کردیم.
یک احتمال می ماند که شاید بگوییم مبهم بوده
اینها هم پرسیده اند و امام هم گفته حجت نیست ولی در طول تاریخ روایات از بین رفته
است و به دست ما نرسیده است، اگر احتمال را بخواهیم بدهیم خیلی جاهای دیگر روی این
احتمال احکام به هم می ریزد این روی وثوق هست می گوییم فقها زحمت کشیده اند پس
همین ها بوده که به دست ما رسیده است، احتمالاتی احیانا در بعضی فقه هست، بعضی
جاها قرائنی هست که چه بسا روایاتی بوده که به دست ما نرسیده است ولی احتمالات
معمولا در مجموع فقه هست نه در هر جزئی جزئی، در مسئله این احتمال ضعیف هست، در کل
فقه بله، کل فقه پانصد هزار مسئله هست ممکن است پنجاه تا هم نرسیده باشد اما در هر
یکی یکی یک مسئله بگوییم این به نظر بعید هست و به این احتمال ضعیف اعتنا نمی شود،
وثوق داریم به همین معنا.
به علاوه یک نکته ی دیگری که دو روایت نبوی
داشتیم که خواندیم، شهرت فتوایی هم که هست، شهرت جابر سند هست، شهرت فتوایی در
متأخرین، در اینکه ظن در افعال حجت است. شهرت را ما سابقا عرض کردیم اگر قدما شهرت
داشته باشند مؤید هیچ چیز، اگر قدما متعرض نیستند ولی متأخرین متعرض هستند و قبول
دارند، این ها کاشف از نظرات استادشان هستند و همین طور یدا به ید می رسد به
استادهای قبلی، یک وقت است قدما متعرض شدند و رد کردند شهرت بر قبول در متأخرین
دلیل نیست، برای اینکه استادها رد کردند و این ها برخلاف استادها گفته اند ولی اگر
در کتاب های استاد ها نیست ولی شاگردها دارند و مشهور هم این طور می گویند، این را
بعید نیست که ما قبول کنیم یعنی به این معنا که شهرت را می شود پذیرفت در اینجا،
عقلائی هست، فرض کنید شما می خواهید نظریه نسبیت انیشتین را بفهمید، کتاب نسبیت که
می خوانید چیزی در آن راجع به فلان قسمت ندارد ولی شاگردهایش همه از او اینطور نقل
می کنند خوب می گویید که نظر استاد هم همین طور بوده است.
یک حرف
می ماند و آن اینکه بگوییم در متأخرین هم شهرت معلوم نیست، خیلی ها گفته اند ولی
ممکن است بگوییم که شهرتش یک قدری مشکوک هست ولی مشهور این هست که عرض کردم، در
کتاب های حضرات هم مشهور این است که در افعال گفته اند حجت است.
شما ملاحظه کنید جواهر را و مفتاح الکرامة، این
دو را ببینید، از عبارت های اینها بر می آید که شهرت این است حتی از بعضی عبارت
هایش در می آید که شهرت در قدما هم حتی این بوده است، مراجعه کنید هم جواهر و هم
مفتاح الکرامة در این مسئله.
یک مسئله در باب نماز هست که جا دارد روی آن فکر
کنیم، شکوک در نماز زیاد پیش می آید، آدم وقتی شک می کند باید همانجا بایستد تا شک
او برطرف شود و بعد ادامه دهد یا در همان حال شک نماز را ادامه دهد به امید اینکه
در نماز کم کم می فهمد، می تواند این کار را انجام دهد یا خیر؟ این یک مسئله ای
هست که خیلی مهم است و فتوا هم اختلاف دارند و خیلی هم پیش می آید سه قول است:
1- اینکه مطلقا می تواند ادامه دهد بلکه در
امتداد نماز یادش بیفتد.
2- وجه دیگر این است که همین جا باید بایستد فکر
کند معلوم شود کدام طرف هست یا ظن.
3- وجه بعد این است که تفصیل بدهیم بین شکوک
مربوط به رکعت اول و دوم یا شکوک دیگر، اگر راجع به رکعت اول و دوم هست حتما باید
صبر کنی و هیچ حرکت نکنی و جلو نروی، همین
جا حل شود اگر جلو رفتی نماز اشکال دارد ولی اگر شکوک مربوط به غیر رکعت اول و دوم
هست اشکال ندارد همین طور جلو بروید بلکه کم کم قضیه حل شود.
من یک چیزی در ذهنم آمد، مسئله ید الی ماشاءالله
در اصول و این موارد بحث شده در فقه ولی یک مسئله ای که دائما در فقه تکرار کردید
و جای بحثش هم اینجاست، قاعده اشتراک، همیشه می گویند لقاعدة الاشتراک، این قاعده
اشتراک چیست؟ اشتراک بین مسلمین صدر اول و مسلمین حالا، اشتراک بین زن و مرد،
اشتراک بین مسلم و کافر، اشتراک بین بالغ و نابالغ، این را یک قدری بررسی کنیم.