بسمه تعالی
یک قاعده در فقه زیاد به آن استناد می شود به
نام قاعده اشتراک و می گویند که به مقتضای قاعده اشتراک مثلا حکمی که برای مسلمین
صدر اول هست برای متأخرین هم جاری است، حکمی که برای مردها هست برای زن ها هم جاری
است و از این قبیل، برای یک فرد هست برای گروه هم هست.
یکی از قواعد فقهی قاعده اشتراک است عرض کردم که
یعنی حکمی که برای یک فرد ثابت است برای دیگران ثابت است، حکمی که برای مسلمین صدر
اول ثابت است برای متأخرین ثابت است، حکمی که برای مردان ثابت است برای زن ها ثابت
است و هکذا، به آن می گویند قاعده اشتراک، در فقه الی ماشاءالله در کتب به آن
استناد شده است می خواهیم ببینیم قاعده چیست.
ادله ای بر این قاعده نقل شده است، در کتاب های
قواعد فقهیه بیشتر راجع به آن جهت است بحث آن که برای صدر اول اسلام هست برای
متأخرین هم ثابت است بیشتر به این توجه شده است حالا ما همه را اشاره می کنیم، زن
و مرد، بالغ و نابالغ و صدر اول و متأخرین، واحد و جمع، قوم و جمع یعنی یک طایفه
با بقیه.
اولا ببنیم دلیل این قاعده چیست که اگر پیامبر
یک خطابی به اصحاب خودش کرد برای ما هم ثابت باشد یا یک دستوری به یک نفر داد برای
دیگران هم ثابت باشد و اگر به مردها گفت برای زن ها هم ثابت باشد و هکذا، دلیل این
مسأله چیست؟ در روایات بعد از پیامبر هم همین طور است، در خیلی کتاب های اصولی این
بحث را راجع به قرآن بردند یا ایهاالذین آمنو گفتند خطاب به مشافهین است آن وقت
بعدی ها چه؟ نه، اولا بحث اختصاص به قرآن ندارد، در ثانی اختصاص به مشافهه و غیر
مشافهه ندارد چون ممکن است که فرض کنید چون بعضی ها می گویند مشافهه و غیر مشافهه
بعضی ها می گویند حاضرین و معدومین، بحث ما اختصاص این ندارد، در حاضرین در زمان
پیامبر هم زن بوده هم مرد اما اگر خطابش مردها هست ببینیم بر زن ها هم ثابت است یا
خیر، اختصاص به این ندارد.
برای بعضی از اقسام اشتراک به استصحاب تمسک شده
است منظور از بعضی اقسام یعنی حکمی که برای موجودین زمان پیامبر است برای دیگران
هم ثابت است البته عرض کردم که اختصاص به پیامبر ندارد مثلا اگر امام صادق به کسی
فرمود اغتسل للجمعة والجنابة این را به زراره گفته است به ما چه ربطی دارد، این هم
همین بحث است لذا در حقیقت قاعده اشتراک زیربنای کل فقه است چه شیعه و چه سنی.
دلیل اول گفتند استصحاب می کنیم یعنی اگر حکمی
برای موجودین زمان پیامبر ثابت بود یا از زمان امام صادق برای اصحاب ثابت بود برای
بعدی ها هم استصحاب می کنیم، این استصحاب هم معمولا پذیرفته شده است در کتب فقهی و
اصولی که در صدر اول اسلام بوده برای بعد هم استصحاب ولی یک مقداری باید دقت شود
ببینیم این استصحاب درست است یا خیر.
اولین اشکالی که استصحاب دارد این هست که در خود
موجودین زمان پیامبر از کجا می گویید که حکمشان یکی است مثلا پیامبر خطابش به پای
منبری ها بوده در مسجد بقیه که در مسجد نبودند چه؟ آن جا که نمی شود استصحاب کرد
در عرض هم هستند مسجدی ها و بیرون مسجدی ها.
دوم اینکه ممکن است کسی بگوید نوبت به استصحاب نمی
رسد اگر بدانیم که مسجدی ها با بیرون مسجدی ها فرق ندارند چون با استصحاب که ثابت
نشد از طریق دیگری اگر ثابت شد که مسجدی ها با بیرون مسجدی ها که پیش پیامبر
نبودند حکمشان فرق نمی کند راجع ما می توانیم بگوییم مسلّما حکم ثابت است برای
اینکه اگر ثابت نباشد باید بگوییم که زمان پیامبر دخالت دارد در احکام که بگوییم
برای موجودین آن زمان است، ما می دانیم که زمان کاره ای نیست به ما هو زمان، اینکه
اخیرا شایع شده است مقتضیات زمان و مکان اگر حرف درستی باشد منظور این است که
شرایط و الّا اگر شرایط همان شرایط است صرف دیروز بوده و امروز بیست و چهار ساعت
فرق کرده است این را که نمی گوید، مگر در احکامی که مشخص است که مولوی خاص است مثل
جنگ، جنگ بیست و چهار ساعت که هیچ، یک دقیقه اش هم فرق می کند ولی احکام شرعی زمان
به ما هو زمان یا مکان به هو مکان که دخالت ندارد این مسلّم است وقتی هم که می
گویند مقتضیات زمان و مکان یعنی اینها موجب می شود که شرایط عوض می شود آن وقت شرایط
حکم البته، وقتی شرط عوض شد حکم هم عوض می شود منتهی به این تعبیر گفته شده است.
اشکال دوم این شد که کسی می تواند اینگونه بگوید
که ما یقین داریم زمان به ما هو زمان دخالت ندارد اگر ثابت کردید که داخل مسجدی ها
با بیرون مسجدی ها فرق نمی کنند زمان امروز و فردا ثابت است که فرق نمی کند، این
مسلّم است پس نیازی به استصحاب نیست، استصحاب برای شک است، اینجا یقین داریم اگر
کسی اینطور بگوید.
شبیه این یک اشکال دیگر است و آن اینکه اگر هم
بگوییم یقینی نیست ادله لفظیه داریم باز نوبت به استصحاب نمی رسد، ادله لفظیه ای
هست که احکام ثابت برای بعدی ها هست این به استصحاب نیاز ندارد، به علاوه یک مشکل
اساسی در استصحاب هست و آن اینکه حکمی که بر صدر اول اسلام بوده به دیگران سرایت
می دهید یعنی حکمی که بر زید است روی عمرو چون اصحاب صدر اسلام یک عده ای بودند
اسم هایشان هم مشخص بگوییم برای آن ها ثابت بوده پس برای بعدی ها هم که ابوبکر و
فلان و فلان برای آن ها هم مثلا ثابت، این جرّ حکم از زید به عمرو است، حکم برای
صدر اسلام ثابت بوده است استصحاب می کنیم برای بعدی ها برای ما مثل اینکه حکم زید
را استصحاب کنیم برای عمرو، این استصحاب اصلا درست نیست.
مگر اینکه بگویید ما به مسلمین کاری نداریم به
احکام شریعت استصحاب می کنیم در مقابل نسخ یعنی بگوییم این حکم در شرع اسلام بوده
است در اول اسلام نمی دانیم بعدها نسخ شد یا خیر، استصحاب عدم نسخ کنیم، این برای
ما آن وقت چیزی را ثابت نمی کند بگوییم که فلان حکم که در اسلام بوده است بعدها هم
این حکم نسخ نشده است، آن وقت با استصحاب برای خودمان ثابت نکردیم این می شود اصل
مثبت حکم در شرع هست پس بر ما واجب است این حکم عقل است، دلیل لفظی می شود تمسک
کرد لذا استصحاب یک قدری در این جهت مشکل است و خیلی ها هم به استصحاب تمسک کردند،
پس استصحاب را رها کنیم.
دلیل دوم و سوم تمسک کنیم به اتفاق اصحاب یعنی
فقهاء، علماء و از طرفی هم تمسک کنیم به ارتکاز مسلمین حتی عوام، در کتاب ها که می
بینیم همه به روایات استناد می کنند در هر کتاب فقهی، روایت از جواهر برود تا
اولین کتاب هایی که در فقه شیعه نوشته شده است مثل کتاب های ابن جنید و ابن عقیل
عمّانی و دیگران، در تمام این موارد و کتاب های حدیثی که حدیثی فقهی مثل استبصار که
حدیث فقهی بوده و تهذیب، تمام اینها می بینید که تمسک می کنند به روایات درحالی که
روایات بعضی هایش خطاب به زاره است، به محمد بن مسلم است و به اینهاست این ربطی به
ما ندارد پس این مسلّم و مفروغ عنه می گیرند که ما با آنها فرقی نداریم.
عوام هم همینطور اگر یک عوامی مسأله بپرسد دیگری
به عین سئوال و جواب این اعتنا می کند نمی گوید شاید این حکم برای این بوده، در
بحث تکامل معنوی و اذکار و عرفان و اینها این احتمال را می آورند می گویند فلان کس
این دستور را به زید داد ممکن است وضع من فرق کند اما در مسائل فقهی هیچ کسی حتی
عوام این کار را نمی کنند که بگویند این اغتسل للجمعة والجنابة مثلا برای زراره
بوده برای محمد بن مسلم نیست مثلا، مثلا برای ما نیست پس هم فقهاء و هم عوام به
حسب ارتکازشان فرق نمی گذارند بین گذشتگان و ما، بنابراین پس این مسلّم و مفروغ
عنه است و حتی ما می توانیم بگوییم که زمان پیامبر بخواهیم بگوییم دخالت داشته است
این در حقیقت حدم اساس فقه است، حدم اساس شریعت است اگر اینگونه باشد اصلا هیچ
روایتی ما نداریم که راجع به کل مسلمین باشد، همه راجع به آن زمان است یا راجع به
مخاطبین خاصی است پس باید بگوییم بقیه هیچ چیزی ندارند، نمی شود این حرف را زد.
البته این مهم است اتفاق اصحاب و ارتکاز مسلمین می
توانیم بگوییم فوق ارتکاز اصلا ضرورت است، ضرورت مذهب ولی در عین حال ما ادله
لفظیه هم داریم که تقریبا صریح است لذا نباید شک کنیم، اول از قرآن، قرآن کریم مثل
آیات و ما ارسلناک الّا للناس کافّه با این تأکید کافّه یعنی برای همه مردم یا
رحمة للعالمین یا نذیراً للبشر که اینها خیلی گویاست للناس کافّه، للبشر، رحمة
للعالمین مخصوصا کلمه عالمین یک قدری شاید گسترده تر از بشر و ناس باشد یعنی شامل
اجنّه هم می شود یعنی هر موجوداتی در همه عوالم که شعور دارند و درک دارند و خواه
نا خواه لیاقت دارند که برایشان نبی فرستاده شود پیامبر برای همه آنها نبی است در
کرات دیگر اگر انسان هایی یا موجودات ذی شعور دیگری هستند که قابل تکامل هستند نه
مثل ملائکه پیغمبر پیغمبر همه آنها هست.
بنابراین این آیات خیلی خوبی است کم تر هم دیدم
یا یادم نمی آید جایی به این تمسک کرده باشند حضرات، نذیراً للبشر، للناس کافّه، یکی
از آیاتی که ردّ فرقه بهائیت و هر گروه جدیدی است همین آیات است قرآن را قبول
دارید، معمولا آنها می گویند قرآن را قبول داریم، قرآن را که قبول داریم قرآن می
گوید پیامبر نذیر بشر است للناس کافّه دیگر جایی برای پیامبر بعدی نمی ماند و همین
طور بعضی از نظریات جدیدی که پیدا شده است مع الاسف و در بعضی از کتاب ها هم چاپ
شده است که در آینده تاریخ بشر عقلش تکامل پیدا می کند و اینکه پیامبر ما خاتم
انبیاء هست به این معنا که دیگر بشر پیامبر نمی خواهد خودش می فهمد این را اینگونه
معنا می کنند خاتم است نه اینکه این ختم انبیاء هست و پیامبر دیگری نمی آید و
پیامبر ما و آینده هم همین حضرت است می گویند آینده بشر دیگر پیامبر نمی خواهد.
حرف خیلی عجیبی است برای اینکه اولا آینده یعنی
چه موقع و تاریخش کی هست؟ ممکن است یک عده بگویند از همین حالا ما می فهمیم چنانچه
بعضی هستند از این گونه افراد در زمان ما، یک کسی بگوید دویست سال دیگر، پانصد سال
دیگر، این قاعده ندارد که کی می شود که بشر خودش بفهمد این زمان معین نیست که
الان، به علاوه می گویید قرآن را قبول دارید قرآن می گوید نذیر للبشر، للناس
کافّه، للعالمین، این پیامبر پیامبر همه هست، آن ها جزء عالمین نیستند؟ آنها للناس
کافّه نیستند آینده بشر؟ بنابراین از این حرف تعجب است.
این را حالا بعضی از روحانیون هم در بعضی کتاب
ها نوشته اند یکی از دوستان قدیم ما حدود چهل سال قبل اتاق ما در یک مدرسه آمده
بود و این مطلب که می گفت ما خیلی با او دعوا کردیم حالا اخیرا یک وقتی در دانشگاه
اصفهان بنده برنامه داشتم ایشان هم قبل از من آنجا صحبتی داشتند و همین حرف ها را
باز می زد و شنیدم که همین شخص در بعضی کتاب ها هم نوشته است.
از همه اینها عجیب تر که این باورش شاید برای
شما مشکل باشد تعجب ما از مرحوم صدرالمتألهین(رض) هست، این مرد بزرگ با این عظمت،
با این دقت فکری اما از باب اینکه بزرگان اشتباهاتشان هم خیلی بزرگ است ایشان
همانطوری که در بحث وحی در معاد جسمانی، در علم امام و از این قبیل موارد اشتباهات
بسیار بزرگی به نظر خودم البته دارد در این مسأله هم اشتباه بسیار بزرگی دارد، آن
اشتباهاتش در اسفار البته عرض کردم روی عقیده خودم می گویم، خدا رحمت کند استادمان
سیدنا الاستاد مرحوم امام در مجلس عقد و ازدواج ما آن روز معهود نتوانسته بود
بیاید یادش نبوده بعد یک روز جدا ایشان آمد منزل ما و وقتی تشریف آوردند من عرض
کردم که با آقایان قبل از شما مطرح بود که معاد جسمانی چیست که ضروری است؟ ایشان
گفتند با همین، گفتم آقا صدرالمتألهین هم می گوید همین ولی همین او با همین عوام
فرق دارد گفتند نه با همین ولی ایشان در درس که ما آن روز نبودیم فرموده بودند که
والله معاد جسمانی صدر متألهین همان معاد جسمانی است که عجوزه ها و پیرزن ها می
گویند، این نظر ایشان است ما اینگونه نمی فهمیم از حرف های صدرالمتألهین، او این
معاد جسمانی که ما می گوییم و اجسام عالم طبیعت را نمی گوید به هرحال ولی حالا در
بحث ما نحن فیه، این را می گویم تا مراجعه کنید ببینید اشتباهات بزرگان تا چه
اندازه بود ما بی جهت نباید یک جانبه همه را به عرش ببریم، محی الدین را بردند به عرش با آن اراجیفی که در کتاب فتوحات
دارد شیعه به صورت خوک باطنشان هست، عمر معصوم هست اهل بیت گناه کارند ولی خدا
بخشیده است، چرا ما این ها را به عرش می بریم با وجود چهارده معصوم و همین طور
درباره صدرمتألهین ایشان در شرح اصول کافی ضمن حدیث 21 که راجع به ظهور حضرت
حجت(س) هست، در کتاب عقل و جهل، حدیث 21 کتاب عقل و جهل در ضمن این حدیث که حدیث
دارد که وقتی حضرت حجت(س) ظهور می فرماید وضع الله یده علی رؤس العباد فکملت به احلامهم
و فجمع بها عقولهم ظاهرا به هرحال تعبیر این است
وقتی حضرت ظهور می کنند خداوند دستش را بر سر مردم می گذارد و اینها عقلشان تکامل
پیدا می کند و به کمال می رسد.
ایشان آنجا همین مطلب را دارد به صراحت، می گوید
در آینده بشر به جایی می رسد به خاطر کمال عقلی به خاطر روایت می گوید بشر به
کمالی می رسد دیگر نیازی به ولی و نبی ندارد حالا به خوبی از عبارت ها معلوم است
بعضی کلماتش نبوت است، بعضی کلماتش ولایت است، بشر به آن ها احتیاجی ندارد.
اولا معنی حدیث به نظر ما این نیست، نه معنایش
این که مردم عقلشان می رسد، دیگر نیاز ندارد، به وجود امام زمان عقلشان می رسد،
عقل می رسد یعنی در پذیرش امام، می پذیرند و همه تسلیم هستند، در ثانی بشر عقلش می
رسد و دیگر نیاز ندارد، کی می شود و چطور می شود بشر بفهمد که نماز مغرب باید سه
رکعت باشد، عشاء چهار رکعت، عقل ما هم عقل است اینکه مسأله حسی نیست که بگوییم
آینده تکنولوژی حل می کند و به علاوه نابالغی مثلا چهارده ساله نمی فهمد فردا صبح
که بالغ می شود یک دفعه همه را می فهمد که بگوییم بر او واجب است قبلا که واجب
نیست بعد هم بشر در کل عالم پراکنده است، همه باهم یک دفعه می رسند که بلافاصله
نبی دیگر احتیاج نیست؟ این اصلا امکان ندارد که این همه پراکندگی در جزایری که
هنوز زبان ندارند الآن مثل حیوانات جیغ می کشند آن وقت بگوییم اینها با مردم فلان
کشور پیشرفته ای یک دفعه می رسند به کمال عقل آن هم آن کمالی که ایشان می گوید نه
پذیرش از ایشان خیلی تعجب است.
و
فراموش نمی کنم که مرحوم دکتر علی شریعتی یک وقتی گفته بود چاپ شده هم بود که
پیامبر که علی را معرفی کرده است این به عنوان امامت معرفی بوده نه نصب مثل اینکه
مثلا ما می گوییم قلّه دماوند مرتفع ترین قلّه هست، پیامبر هم فرموده است که علی
افضل از همه است یعنی خودتان بروید انتخابش کنید، آن موقع بنده تلفن کردم آنجا و
یکی از دوستانمان که از هم دوره های ما پیش نماز آنجا بود به او گفتم شما به ایشان
بگو که حالا صحت و بطلانش هیچ، شما جو را حداقل در نظر نمی گیری اینقدر این حرف ها
را می زنی و اختلاف می اندازی، بلااشکال پیغمبر علی را نصب کرده است اصلا امامت
نصب است، نصب از طرف خداست و لذا خدا ابراهیم را نصب می کند قال انّی جاعلک للناس
اماما اگر امامت جعلی و نصبی نبود که خدا مداخله نمی کرد بعد از آن ها آزمایش ها
قال انّی جاعلک للناس اماما نصب است و لذا در آن نقل هم دارد که در راه عباس عموی
پیامبر به عمر برخورد کرد بعد از رحلت پیامبر همان روزهای اول بعد عباس به عمر گفت
که من نبودم شنیدم پیغمبر علی را همان لحظه آخر هم نصب کرد، عمر گفت می خواست نصب
کند من نگذاشتم یعنی همان کاغذی که خواسته بود بیاورند.
همه می دادند که این نصب است چطور می شود تعیین
استاندار نصب است ولی تعیین ولی مطلق این نصب نباشد، این معنا ندارد، حالا دکتر
شریعتی در نصب ولایت می گفت معرفی راجع به علی اینقدر هم سر و صدا داشت و فلان و
ما هم تماس گرفتیم و این موارد، صدرالمتألهین راجع به آینده بشر هم راجع به نبی و
هم راجع به ولی یک چنین تعبیری دارد اصلا از عجایب است، این قبیل اشتباهات خیلی
خیلی عجیب است.
این است که می گویند که حضراتی که با فلسفه
مخالف هستند منظورشان اشتباهاتی که دیدند البته ما از آنها این اشتباهات را همه را
نشنیدیم بعضی ها کار خودمان است ولی واقعش این است فلسفه اگر کسی می خواند باید
خوب بخواند که قدرت تحلیل داشته باشد بتواند این حرف ها را نفی و اثبات کند.
حالا غرض این آیات که این آیات به خوبی نشان می
دهد که پیغمبر اسلام نذیر بشر است، للناس کافّه، رحمة للعالمین، آینده بشر هم بشر
هستند و آنها جزء ناس هستند، جزء عالمین هستند، بنابراین این از نظر آیات.
غیر از این آیات روایاتی هست از جمله حالا بعضی
روایات ضعاف است و بعضی درست است از جمله روایتی در بحار، جلد دوم صفحه 272 پیامبر
فرموده است حکمی علی الواحد حکمی علی الجماعة اگر
به یک نفر حکم کردم برای همه همین حکم است منتهی سند قوی ندارد و به علاوه راجع به
فرد و جماعت است نه زمان اول و زمان بعد.
یک روایتی در بعضی کتاب ها دیدم به این تمسک شده
است در نماز جماعت باب 36 روایت 9 در آخر روایت دارد که فلیبلّغ الشّاهد الغائب،
حاضرین به غائبین اطلاع دهند، همین جمله را وقتی می بینیم همین بحث است، شاهدین آن
هایی که زمان پیامبر هستند غائبین آن هایی که بعدا می آیند پس قاعده اشتراک می
شود.
نکته مهم این است که اصلا روایت این نیست، این
روایت این است که حضرت امیر آمده نماز ظهر را به جماعت خوانده است بدون وضوء بعد
حضرت متوجه شده است که وضوء نداشته است بعد خودش آمده در مسجد گفته منادی یا مؤذن
یا هرکسی بلند فریاد زده است که ایهاالناس حضرت امروز نماز بی وضوء برای شما جماعت
خوانده است نمازهایتان را اعاده کنید بعد هم فرموده حاضرین در مسجد به بیرونی ها
اطلاع دهند راجع به این نماز جماعت ظهر بوده این ربطی به قاعده اشتراک ندارد به
علاوه خود این روایت را نمی شود پذیرفت، چطور می شود که حضرت امیر بدون وضوء نماز
خوانده است لذا مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل وقتی روایت را نقل کرده است خودش یا
از زبان مرحوم شیخ کسی نقل می کند ظاهرا از خود شیخ می گوید این خلاف مقام عصمتی
هست که ما قائل هستیم و نمی شود این حرف را پذیرفت، به علاوه از نظر فقهی هم یک
قدری محل بحث است.