بسمه تعالی
بنده فکر کردم از قاعده ید مهم تر قاعده اصالة
الصحة هست، اگر اصل صحت را برداریم ممکن است بازارها کلا بهم بریزد، این شاید از
ید مهم تر باشد و ضمنا مباحث آن شاید کمتر، می توانیم امهات و مسائل را در جلسات
کمی تمام کنیم. منظور از اصالة الصحه این است که هر کسی کاری انجام می دهد و ما شک
داریم که درست است یا باطل است اینجا حمل بر صحت می شود. چندتا قاعده هست که مفید
حمل بر صحت هستند، یکی قاعده فراغ و قاعده تجاوزهست که حالا در همه اعمال هستند یا
در خصوص صلاة و وضوء یا تفصیل هست؟ یعنی فراغ در وضوء هست و نماز ولی تجاوز فقط در
نماز هست و در وضوء نیست؟ چه بگوییم؟ و آیا قاعده تجاوز و فراغ فقط در امور مرتبه
شرعیه هست یا در مرتبه عرفیه هم جاری هست؟ این ها مباحثی هست که در آنجا هست ما در
جلد سوم معلقات عروه این مباحث را رسیدیم.
حالا به هرحال چند قاعده هست که اینها خیلی به
درد می خورند برای گشایش امور زندگانی، برای حمل بر صحت، یکی تجاوز و فراغ هست، و
یکی به نوعی در قاعده ید است که شک می کنیم این شخص لباسی که بر تن دارد برای خودش
هست یا خیر و مانند این ها، این ها گشایش امور می دهند و این منشأ می شود که معاملاتش
بر این جنس مثلا بر این لباس و بر این چیزهایی که تحت یدش هست درست باشد. یکی از
قواعدی که به درد تصحیح کل مشکوکات می خورد خود قاعده اصل صحت است، فرقش با فراغ و
تجاوز شاید این باشد که فراغ و تجاوز را بگوییم مخصوص به عمل خود شخص هست یعنی خود
شخص شک می کند که عمل را درست انجام داده است یا خیر این مورد فراغ و تجاوز هست
ولی اصل صحت راجع به عمل دیگران است، که اگر دیگری نمی دانیم این کاری که انجام
داده است درست انجام داده است یا خیر حمل بر صحت می کنیم.
پس این فرق را بگذاریم بین قاعده اصل صحت با
قاعده فراغ و تجاوز، آن دو راجع به عمل خود شخص یا قدر متیقن آن ها هست این راجع
به عمل دیگری یا قدر متیقن آن ها هست.
ببینیم اولا دلیل قاعده اصل صحت چیست، اولین
دلیل که می توانیم بگوییم سیره عقلا، عقلا همه در افعال دیگران وقتی شک می کنند
اصل صحت جاری می کنند، هیچ وقت کارها را برهم نمی زنند و حمل بر فساد نمی کنند.
حالا نمی خواهیم بگوییم این اماره است بر صحت یا مجبور هستند، حالا بگویید قدر
متیقن مجبور هستند حالا هرچه باید بحث کنیم که اماره هست یا اصل است ولی به هرحال
این گونه هستند. اگر اصل صحت نباشد همه کارها بهم می خورد چون هیچ چیز را ما یقین
نداریم، غذایی که می خوریم حلال است یا حرام؟ نمی دانیم، یا لباسی که می پوشیم و
از کسی خریدیم آیا برای خود او بوده یا برای دیگران به ما فروخته؟ خبر نداریم،
ازدواج هایی که انجام می شود آیا درست گفته شده است یا خیر؟ شاید یک ارتباط
محرمیتی قبلا داشته است یا به جهات دیگری این ازدواج اشکال داشته است یا عقد
خواندش باطل بوده است یا این زن قبلا مطلقه که شده شاید طلاق قبلی باطل بوده است
همه جاها مشکوک هست و ما مورد یقینی نداریم. در روایت دارد که یک کسی گفت خدایا
روزی حلال طیّب نسیبم کن، حضرت فرمود که این گونه که گیر نمی آید و تو گرسنه می
مانی، پس دعا جور دیگری کن، گفت چطور دعا کنم؟ گفت دعا کن که خدایا روزی حلال واسع
نه طیّب به معنای طیّب واقعی، حلال واسع یعنی با گشایشی که داری با اصل برائت،
واسع اینجا اشاره است به علم اصول فقهی آن که با قواعد فقهیه گشایش دارد.
غرض اینکه ما در همه چیز شک داریم اگر اصل صحت
را برداریم به هیچ چیز نمی شود یقین کرد و همه چیز باطل است خصوصا جاهایی که یک
اماراتی هم بر فساد هست، این مهم هست.
بنابراین همان طور که مرحوم شیخ انصاری فرموده
است اگر اصل صحت را معتبر ندانیم لایقوم للمسلمین سوقٌ و نه فقط للمسلمین بلکه لکل
عالم، حالا بعضی می خواهند بگویند که اصل صحت را اگر معتبر ندانیم ولی قاعده ید،
فراغ و تجاوز و مانند اینها باشد معلوم نیست که لایقوم للمسلمین سوقٌ ولی فکر نکنم
حرفشان درست باشد، مگر قاعده فراق و تجاوز درباره دیگران هست؟ این قدر متیقنش راجع
به خود شخص هست، مگر ید همه مشکلات را حل می کند؟ یک نفر عقد خوانده است نمی داند
درست یا باطل است این به ید مربوط نیست یا یک نفری ذبح کرده است ما نمی دانیم ذبح
او درست بوده یا غلط و از این قبیل مسائل، اگر اصل صحت را برداریم خیلی سخت است،
لااقل اگر نگوییم لایقوم للمسلمین سوقٌ باید بگوییم حرج شدید واقع می شود که خلاف
شریعت سمعة سهله هست.
اگر ید را اعتبار نکنیم شاید این مقدار فساد
نداشته باشد که اصل صحت را بخواهیم معتبر نکنیم، در اغلب مسائل فقه هم این اصل صحت
جاری است از طهارت تا دیات، لباسمان را دیگری شسته است نمی دانیم چطور است تا
نماز، تا نماز جماعت، تا نماز استیجاری، تا قضای نماز خودمان که آیا قضاء به عهده
مان هست یا خیر، روزه هایی که انجام دادیم، حجی که انجام دادیم، معاملاتی که انجام
دادیم، در تمام این موارد و در تمام فقه این اصل جاری هست، اتفاقی هم هست ولی نمی
خواهیم به اجماع تمسک کنیم برای اینکه مدرکی است این اجماع ولی خوب اتفاقی هست،
مهم دلیل خلاصه سیره عقلاء هست، در تمام ادیان اختصاص به اسلام ندارد. اگر کمونیست
ها هم یک قوانینی دارند بعد شک می کنند که این طبق قانون انجام داد یا خیر نمی رود
مرتب تحقیق کند برای اینکه اگر بخواهد تحقیق کند باید یک پولی بدهند به مأمور و آن
مأمور برود و مراقب باشد و یک کس دیگر هم باید مراقب آن مأمور دومی و همین طور،
سنگی روی سنگ بند نمی شود.
بعضی ها می خواهند بگویند که دلیل عقل برای
اینکه اختلال نظام لازم می آورد و حرج و مرج می شود. حالا این هم ممکن است، اگر
بگوییم قاعده فراغ و تجاوز، ید و مانند اینها کافی نیستند اختلال نظام هست و حرج و
مرج بعید هم نیست بگوییم، به هرحال مهم سیره عقلاء اتفاق فتوا هم هست منتهی نمی
گوییم اجماع اصطلاحی، عقل هم به این معنا که بالاخره این عالم باید بچرخد، اراده
حتمیه حضرت حق تعلق گرفته است که نوع بنی آدم باشند و این جامعه باید گردش باشد،
اگر این است چیزهایی که اختلال نظام می آورد باید حذف شود، عدم اعتبار اصل صحت
اختلال نظام می آورد، چرا در اول ازدواج خواهر و برادر را تجویز کردند در فرزندان
آدم و هوا، برای اینکه بشر می خواهد بماند و هیچ راهی هم نبوده، دو خواهر برادر
بودند چاره دیگری نبوده، آن اول چون چاره ای جز این نبوده و آن حرف ها بی خود هست
که حورالعین آمده یا با جن بوده و این ها،
ولی بعدها که این ضرورت برداشته شد خدا جلوی آن را گرفت، غرض برای اینکه اختلال
نظام نشود، نظام که می گوییم نظام جامعه مدنی، جامعه مدنی است نه به معنای اختلال نظام
اسلامی، نظام جامعه مدنی انسانی چیزهایی که دخالتی در این دارند باید طوری تصحیح
شوند که حرج و مرج نشود و اختلال نظام بوجود نیاید این از اهم ادله است در فقه و
در همه قوانین حقوقیه عالم، در هر قانونی در هر کجای دنیا وضع می شود چه قوانین
الهی و چه قوانین موضوع بشری این اصل زیربنایی هست که قوانین طوری وضع شود که
اختلال نظام بوجود نیاید و نظام جامعه به هم نخورد و این اصل صحت از آن ها هست و
اگر این معتبر نشود مسلماً اختلال نظام بوجود می آید.
روی این موضوع تأکید داریم یکی از ادله فقهیه
باید این درنظر گرفته شود این در آن چهار مورد نیست مگر اینکه بگوییم در عقل
بگذاریم نه کتاب است و نه سنت است و نه اجماع هست و نه عقل به آن معنا هست به
معنای دو دوتا چهارتا به معنای اجتماع نقیضین اتفاق نقیضین و مانند اینها ولی این
را می دانیم در تمام قوانین حقوقیه عالم هم هست هرچیزی که اخلال نظام شود و هرج و
مرج شود و نتواند زندگی کند این جامعه بشری او باید طوری اصلاح شود که با جامعه
بشری جور دربیاید اصل حفظ جامعه بشری هست.
در جامعه اسلامی هم به نوعی این مسئله هست، حالا
فرض کنید که اگر احکام مسلّمه اسلام را یک وقت طوری بود که اگر بخواهیم جاری کنیم
مردم همه از دین بر می گردند، باید جاری نکنیم. این هست که ما در رساله هم داریم
که اگر اجراء بعضی حدود موجب شود که مردم از دین برگردند بگویند که این دین خشن
است و به درد ما نمی خورد برگردیم، ارتداد مردم که خیلی مهم تر از چند شلّاق زدن
هست، اینجا حدود نباید جاری شود، حضرت امیر هم در سال قحطی حد دزدی نمی زد، دو وجه
دارد جهت این کار، در موقعی که جنگ بود در جنگ در سرزمین جنگ و مکان جنگ اصلا حد
نمی زد حد فحشا یا غیر فحشا و هرچه می گفت می ترسم که این ها وصل به دشمن شوند یا جاسوسی به دشمن کنند.
حالا غرض چه نظام اسلامی و چه نظام انسانی و جامعه مدنی اگر اخلال
لازم بیاید باید قوانین اصلاح شود تا آن ها اخلال نشود این اصل مسلم فقهی هست و در
تمام حقوق ملی، بین المللی، الهی، غیر الهی، حالا جز آن چهارتا یک طوری باید جا
بدهید یا بگویید پنج تا.
ما اجمالا غیر از آیات، سنت، اجماع و عقل به آن معنا عقل برهان عقلی
این یک چیزی هست اگر می توانید جزء عقل قرار دهید فبها ولی اگر عقل را می گویید
یعنی آنکه برهان عقل است، این برهان عقل که نیست یعنی دور و تسلسل و این ها با یک
مقدمات موضوعه خارجی می افتد در دور و اینها این را می توانید جزء پنجم قرار دهید
یا جزء عقلش، بالاخره می دانیم چیزی که موجب اخلال نظام هست این مطرود نظر حق است
عقل هم این را می فهمد عینا مثل این است که بگوییم چراغ را چرا روشن کردید؟ برای
اینکه بگوید برای اینکه یک سنگ بزنم خاموش کنم، از اول بی عقلی هست که روشن کند.
به هرحال اصل صحت مسلّما باید معتبر باشد و الّا لزم اخلال نظام و اهم
ادله هم این است، حالا سیره عقلائی عملی هم که هست آن ضرورت هم هست که لولم یکن هذا
معتبرا لم یقم للمسلمین بلکه للعقلاء سوقٌ این ها سیره هست، سیره عقلائی، ضرورت
عقلائی، این ها درست ولی آن به معنا هست که آن جزء عقل بدانید یا عقلا یا هرچیزی
یا یک چیز پنجمی حساب کنیم.
غیر از همه این ها یک سلسله ادله نقلیه هم می توانیم بیاوریم برای
اعتبار اصل صحت، ببینیم از این ادله نقلیه می شود قبول کرد که بعضی ها کلمات شیخ
را، بعضی ها لابه لای کتاب ها بدست می آید:
1- آیه کریمه 83 سوره بقرة: و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل از بنی
اسرائیل پیمان گرفتیم ملاحظه بفرمایید در قرآن آیاتی که راجع به بنی اسرائیل راجع
به موسی هست همه در رابطه با بنی اسرائیل هست و آیاتی هم که درباره عیسی هست باز
مسئله عیسی با بنی اسرائیل هست لذا برخلاف مشتهر من مکرر عرض کردم هیچ دلیلی
نداریم که عیسی و موسی اولی العزم به آن معنی هستند للناس کافّه نه این ها برای
بنی اسرائیل هستند، آن که للناس کافّه بوده ابراهیم خلیل بوده که در همه اقوام هم
اسمش هست و همه هم قبولش دارند و در عربستان هم همان بوده آن دین تا زمان پیامبر
اکرم که دارد که ده قانون از زمان ابراهیم مانده بود که طبق همان قانون اینها عملی
می شد، یکی ختنه بوده، یکی حج بوده، و چندتای دیگر که این ها جزء همان سنن ابراهیم
که باقی ماندند در آنجا، حالا اوصیای بعد از او چه کسانی بودند بعد از فرزندانش آن
ها بحث دیگری هست که و ان من امة فلا فیه نذیر، نذیر آن ها که بوده آن بحث دیگری
هست ولی علی ای حال ابراهیم ظاهرا جهانی بوده ولی موسی و عیسی را هیچ دلیل ما بر جهانی
بودنش پیدا نکردیم، همه صحبت بنی اسرائیل هست.
بنابراین این معنای اولوالعزم که می خواهند موسی و عیسی را به این
معنی اولوالعزم بگیرند هیچ ما قبول نداریم بله اولوالعزم هستند به این معنا که این
ها مسمّم بودند در کارهایشان و به نظر من اولوالعزم هم معنایش همین است، اولوالعزم
یعنی در کارهایشان مسمّم هستند به خلاف آدم، پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف
باشم اگر من به جویی نفروشم و لم نجد له عظما، موسی و عیسی خیلی قوی بودند در این
قسمت.
در انبیاء بودند در باره یونس ظاهرا و ارسلناه الی مأة الف او را فقط
برای صدهزار فرستادیم جمعیت قم الان بالای میلیون است او فقط پیامبر صد هزارتا
بوده، به خلاف پیامبر للعالمین، للبشر للناس کافّه، للناس حالا ناس یک احتمال هم
دارد که قبلی ها را هم بگیریم، للناس کافّه یعنی قبل از اسلام آنها برای یک بحثی
است که بحثش را کاری نداریم.
اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که لاتعبدون الّاالله و
بالوالدین احسانا و ذی القربی والیتامی والمساکین و قولوا للناس حسنا و اقیموا
الصلاة و آتوا الزکاة ثمّ تولّیتم الّا قلیلا منکم و انتم معرضون این قولوا للناس
حسنا این وقف وسط این خطاب به چه کسی است.
بعضی خواستند این را دلیل بر
اصل صحت بگیرند، به این عبارت در کافی روایتی دارد که عین این روایت در وسائل در
ابواب فعل معروف جلد 16 از سی جلدی باب 21 روایت 2 حالا اگر شماره یک مقداری
اینطرف شد ولی روایت همین است حضرت اینطور معنا کرده است و قولوا للناس حسنا فرمود
لاتقولوا الّا خیراً حتّی تعلموا ما هو
شما جز خیر نگویید تا بدانید که حقیقت چیست، این را گفتند می شود اصل صحت، بنابراین
گفتند یکی از ادله حمل بر صحت یعنی اصل صحت که داریم می گوییم همین آیه است و
قولوا للناس حسنا بنابر اینکه طبق این روایت معنا کنیم بگوییم لاتقولوا الّا خیرا
حتّی تعلموا ما یقومون، حسن می شود حمل بر احسن وجه یعنی حمل بر صحت اینطور معنا
می شود آیا این را دلیل بگیریم بر اصل صحت؟
اولا باید بگوییم که منظور از این قولوا بگوییم ظن و اعتقاد است چون گفتن
که مسأله نیست ما در اصل صحت لازم نیست چیزی را به زبان بیاوریم گفتن که مبنا نیست
این می شود ظن و اعتقاد یعنی اعتقادتان درباره دیگران به صحت و خوبی باشد آن وقت اعتقاد
هم که امر غیر اختیاری است، اعتقاد دست ما نیست.