بسمه تعالی
آخر بحثمان در آخرین جلسه مربوط به داء العطش
بود، معمولا در کتاب های فقهی همین کلمه داء را دارند یعنی بیماری، آن وقت این
شبهه پیش می آید که اگر این یک بیماری هست در بیماری طبق آیه کریمه قضاء دارد من
کان علی سفرٍ من کان مریضاً أو علی سفر فعدّةٌ من ایّام اُخر ولی در روایات ما
برای داء العطش همان فدیه ذکر شده است، کفّاره ذکر شده است و نه قضاء، بعضی این
گونه توجیه می کنند که این را در عرف مرض نمی دانند و واقعا هم می خواهند بگویند
مرض نیست، سخت است بی آبی و الّا بیماری نمی شود حساب کرد، حرج است، اگر آب نخورد
اذیت می شود به معنای مشقّت و حرج نه به معنای بیماری، ظاهرا این حرف از نظر واقع
قضیه درست نباشد یعنی کسی که مرض آب خوری دارد اصلا در استسقاء هم مرض گفته می شود
غیر از اینکه از نظر دقتش بخواهیم حساب کنیم این مشکلی در کلیه دارد که اگر آب به
آن نرسد کلیه از کار می افتد تدریجا آن وقت چطور می گویید این مریض نیست، در کتب
فقهی هم که داء العطش دارد و داء العطش بیماری است، این را چگونه توجیه کنیم که
این را مرض حساب کنیم یا حساب نکنیم.
در عرف ممکن است این را مرض حساب نکنند، واقع
مرض است اما در عرف این را ممکن است مرض حساب نکنند، اصلا در عرف چیزهایی که با
کارهای دم دستی حل می شود که روزمره هم پیش می آید و به طور عادی و خیلی روشن و
کار دم دستی حل می شود این را بیماری حساب نمی کنند، این یک لیوان آب می خواهد
بخورد مثلا کسی که اوره خونش یک مقداری بالا هست وقتی در مراحل اولیه هست می گویند
ساعت ده صبح و چهار بعد از ظهر یک لیوان آب بخورد چون این حلّش با یک لیوان آب دم
دستی هست و مشکلی نیست این را جزء مرض به آن معنا حساب نمی کنند، اگر بگوید مریض
است می گوید نه مریض نیستم یک لیوان آب بخورم مشکل حل می شود چنانچه بعدا می آییم
می گوییم در زن حامله همین مسأله هست که بعدا صحبت می شود.
پس از نظر واقع درست است بیماری است ولی اطلاقات
کتاب و سنّت بر اساس معانی عرفیه هست، در عرف این را مرض حساب نمی کنند، حالا علی
بر فرض اینکه هم واقعا و هم عرفاً مریض به او گفته شود و این یک مرضی حساب شود اما در روایات ما از مریض جدایش کردند
و این را همان مصداق فدیه گرفتند و علی الذین یطیقون در باب 15 از همین ابواب من یصح الصوم روایت 3 صحیحه
محمد بن مسلم عن الباقر(ع) فی قول الله عزّ و جل و علی الذین یطیقونه فدیةٌ طعام
مسکین یطیقون را قال حضرت فرمود منظور از یطیقون الشیخ الکبیر والذی یأخذه العطاش
بعد دنبالش می گوید و ان قوله عزّ و جل فمن لم یستطع فإطعام ستّین مسکیناً فرمود
من مرضٍ أو عطاش داء عطش را مقابل مرض گرفته
است پس و لو واقعا هم مرض باشد، عرفا هم مرض حساب شود ولی در روایات مقابل مرض این
را حساب کرده است، عرض کردم شاید نکته اش این است شاید چیزهایی که به راحتی قابل
حل است نگاهی آن طرف کند مشکلش حل می شود، یک لیوان آب بخورد مشکلش حل می شود این
را داخل در اطلاق مریض در عرف حساب نمی کنند.
در ابواب دیگر هم داریم مثلا در باب 10 از ابواب
صوم مندوب بعضی روایات هست که تصریح به این معنا تقریبا دارد، باب 10 روایت 1 فمن
ترک صوم ثلاثة ایّام فی کل شهر صحبت در این است که در یکی از روزه های مستحب سه
روز در هر ماه هست حضرت فرمود که اگر مریض است وقتی خوب شد قضاء کند این سه روز را
بعد این را می گوید ما به اینجا کار داریم و إن کان من کِبَرٍ أو عطشٍ فبدل کلّ
یومٍ مُدٌّ عطش
را در عداد کِبَر حساب کرده است مثل کِبَر که همان مصداق یطیقون هست.
در باب 11 روایت هشتم یک مقداری بهتر این گونه
دارد می گوید حفس ابر نامه نوشت به داوُد بن فرقد که می گوید از امام صادق چندتا
مسأله را بپرس یکی هم همین مسأله هست که سه روز مستحب هست روزه گرفتن در هر ماه
اگر نگرفت چکار کند قال ابا عبدالله(ع) اگر من مرضٍ أو کِبَرٍ أو عطش، عطش
مقابل مرض شمرده شده است، اجمالا اگر در متن واقع مرض باشد عرفا هم مرض حساب شود
ولی از نظر حکم روایات ما مقابل او شمرده شده است و از نظر حکم هم دارد که این حکم
مرض را ندارد، عرض کردم در باب 15 روایت سوم را خواندیم که الشیخ الکبیر والذی
یأخذه العطاش این روایت سوم، در ابواب دیگر
هم دارد.
در همین باب 15 روایت اول را هم ببینیم الشیخ
الکبیر والذی به العطاش لا حرج علیهما ان یفطرا فی کل شهر و یتصدّق کل واحد منهما
فی کل یومٍ بمُدٍّ من طعام و لا قضاء علیها حکم
مرض را حساب نکرده است، مریض باید بعدا قضاء کند اما این قضاء ندارد فقط فدیه
دارد.
پس مسأله روشن است در متن واقع این یک مرض است
اما در عرف به خاطر آسانی کار که مثلا با یک لیوان آب خوردن مشکلش حل است این را
مرض حساب نمی کنند، به فرض هم واقعا و هم عرفا مرض حساب شود ولی به حسب روایات ما
این قضاء ندارد فقط همان کفّاره دارد.
حالا کسی که ذی العطاش هست در یک روایت دارد که
زیاد آب نخورد درحالی که اگر روزه برایش واجب نیست چرا زیاد نباید آب بخورد، در
باب 16 یک روایتی از عمّار ساباطی هست موثقة عمار فی الرجل یصیبه العطاش حتی یخاف
علی نفسه قال یشرب بقدر ما یمسک رمقه و لا یشرب حتی یروی زیادی
آب نخورد که سیراب شود بلکه به مقدار ضرورت آب بخورد، طبق این بعضی ها خواستند
بگویند که بنابراین کسی که بیماری عطاش دارد به مقدار ضروری و لازم بیش از این
جایز نیست و ظاهر روایت هم این گونه هست اما بارها عرض کردیم عمار روایاتش چندان
اعتباری ندارد بعد هم از نظر روایات ما وقتی این روزه نیست و بنابراین مصداق
یطیقون هست که از نظر حرج گفته اند روزه نگیر و فدیه بده روزه نیست وقتی روزه نیست
چرا کم بخورد، کم و زیادش فرقی نمی کند.
حالا بعضی گفتند این روایت برای داء العطاش
نیست، مربوط به کسی است که خلاصه تصادفا یک عطشی پیدا کرده است، بعضی این گونه
تعبیر کردند از جمله مرحوم آقای خوئی و بعضی آقایان دیگر ولی تعبیر العطاش غیر
العطش هست، عطش وقتی گفته می شود یصیبه العطش همان است که یک ضرورتی پیشامد کرده
است و فعلا تشنگی را گرفته است، از راه دوری آمده است و هوا گرم است و خیلی هم
تشنه هست این عطش است اما العطاش اصلاحا گفته می شود به همان که داء العطاش دارد ولی
به هرحال مورد عمل نیست.
در یک روایت دیگر هم روایت دوم همین باب برای
مفضّل بن عمر است قلت لأبی عبدالله(ع) إنّ لنا فتیات و شبانان لا یقدرون علی
الصیام من شدّة ما یصیبهم من العطش این عطش را دارد، روایت اول یصیبه العطاش،
روایت دوم بشدّة ما یصیبهم من العطش، جوان هستند بیماری ندارند، عطش به این ها
فشار آورده است دارد فلیشربوا بقدر ما تروی به نفوسهم و ما یحضرون به
قدر ضرورت بخورند، این برای کسی نیست که مرض عطاش دارد که در یطیقون هست و اصلا
روزه برایش واجب نیست، این تصادفا یک چنین حالتی برایش دست داده است، کارهای گاهی
سخت و تابستانی مثل درو کردن برنج در تابستان در شمال که هم شرجی هست و هم گرما
عطش پیش می آید نه اینکه این داء عطاش دارد.
بنابراین به نظر ما روایت دومی که خواندیم بله
برای عطش هست اما روایت اول همان داء العطاش هست اما روایت عمار است که خیلی اعتباری
به آن نیست.
سه مورد را تا الآن گفتیم که روزه برایش واجب
نیست، الشیخ الکبیر، العجوزة الکبیرة، سوم هم منبه داع العطاش، چهارم الحامل
المقرب زن حامله که نزدیک وضع حملش هست، عبارت عروه این را دارد الحامل المقرب التی
یضرّه الصوم أو یضرّ حملها حامل مُقرب که روزه به خودش ضرر می زند یا به حملش، این
مورد چهارم برای جواز افطار فتفطر این افطار می کند و تتصدّق صدقه می دهد یعنی
همان فدیه من مالها از پول خودش هم بدهد بالمُدّ أو المُدّین یک مُد یا دو مُد و
تقضی بعد ذلک بعدا هم قضاء کند حالا باید ببینیم که حکمش چیست، این عبارت سید بود.
اولا جواز افطارش مشخص است، اگر خطر برای خودش
هست این و لو اصطلاحا هم به این مرض نگویند زن حامله هست ولی ملاک مرض را دارد،
ملاک مرض اضرار است که اذیّت می شود، ضرر می کند، به سلامتی اش لطمه می خورد، ملاک
را دارد بعضی ها این را اصلا داخل در مریض گرفتند ولی خیلی بعید است، در عرف به زن حامله که مریض نمی گویند، این مرض
این طبیعی هست روی وضع طبیعی خودش جلو می رود، سیر می کند حرکت طبیعی خودش را، مرض
به آن معنا نیست ولی ملاک مرض اشکال ندارد، ملاک تضرّر است سلامتی اش در خطر می
افتد گاهی هم خطر برای بچه اش هست، آن جایی که برای خودش خطر هست که هیچ مشکلی
نیست بالاخره این مریض است یا ملاک مرض است و باید افطار کند اما اگر خطر بر خودش
نیست، خودش سلامتی اش لطمه نمی خورد بچه اش از بین می رود اینجا چرا بخورد؟ این در
حقیقت برای یک چیز دیگر هست اگر فرض کنیم زید مریض است من اگر افطار کنم حال او
خوب می شود آن وقت می شود گفت که مجوز داریم که من افطار کنم که او خوب شود؟
اینجا پاسخش این هست در حمل حسابش جدا هست از
چیزهای دیگر، حمل جزء وجودی این حساب می شود و بنابراین کانّ حکم خودش را دارد،
غیر از اینکه می شود از باب حفظ نفس محترم حسابش کرد که اگر هم جدا حسابش کنید بله
بعید نیست بگوییم امر دائر بین اینکه من روزه بخورم یا یک کسی نجات پیدا کند از
مرگ حتمی، اینجا هم می گوییم بله روزه بخورد، چطور می گویید که اگر کسی درحال غرق
شدن است شما می توانید داخل آب بپرید و سرتان هم زیر آب شود اشکال ندارد و او را
نجات دهید، حال آن سر زیر آب کردن، این هم خوردن فرقی نمی کند همه اش افطار است،
بنابراین اگر ضرر هم بر حمل دارد اولا حمل یک وجود جدایی حساب نمی شود ثانیاً اگر
هم جدا حساب کنید از باب اهم و مهم مثل نفس محترمه همان طور که جایز است بلکه واجب
است شخص خودش را داخل استخر آب بیندازد یک نفر را نجات دهد که نمیرد این هم همان
طور است.
پس اصل اینکه جایز است افطار کند لا کلام فیه
انّما الکلام در اینجا آیا این زنی که حامله است واجب است که قضاء کند بعداً؟ زن
الآن حامله است افطار می کند مشکلی در اصل جواز افطار نیست ولی بعدا قضاء دارد این
حکمش چطور است؟
مشهور فقهاء قائل به قضاء هستند الآن افطار می
کند بعداً قضاء کند چون بعداً خوب می شود و وقتی خوب شده است به چه جهت قضاء نکند،
بعضی ادعاء اجماع هم کردند که حتما قضاء دارد، زن حامل منتهی در بعضی کتب همان
جایی که سید را دارد حامل مقرب، زن حامله ای که نزدیک وضع حملش هست، حالا نزدیک
وضع حمل یعنی دو روز مانده است یا یک ماه دیگر مانده است در عرف متعارف می گویند پا به ماه، پا به ماه
منظور اینکه در ماه نهم است، مقرب قاعدتاً به چنین چیزی گفته می شود.
مرحوم ابن بابویه پدر صدوق و همین طور از مرحوم
صلّار نقل است که حامل مقرب که افطار می کند دیگر قضاء برایش واجب نیست، به چه
جهت؟ دو دلیل به نفع مرحوم ابن بابویه و سلاّر نقل شده است ببینیم از این دو دلیل
می توانیم چیزی استفاده کنیم.
دلیل اول اینکه در باب 17 من یصح منه الصوم
روایت 1 دارد که فدیه، عبارتش این گونه هست و صحیحه هم هست، صحیحه محمد بن مسلم
سمعتُ ابا جعفر(ع) یقول الحامل المقرب و المُرضع القلیلة البن لا حرج علیه ما ان
تفطرا فی شهر رمضان لإنّهما لا تطیقان الصوم مصداق اطاقه گرفته است و علی الذین
یطیقونه فدیة و علیهما ان تتصدّق کلّ واحدٍ منهما فی کلّ یوم تفطر فیه بمُدّ من
طعام یک مُدّ طعام این وقتی مدّ طعام می دهد یعنی مصداق علی الذین یطیقون هست
بنابراین خواستند بگویند کانّه قضاء ندارد آن وقت ذیل همین حدیث دارد که و علیهما قضاء کلّ یوم افطرتا فیه
تقضیانه بعده بر این دو قضاء این روزی هست
که افطار کردند که بعدا قضاء می کنند، این صریحاً دارد قضاء ولی در مقایسه با
عبارت بالا کانّ این حمل بر استحباب می شود برای اینکه بالا گفت که این مصداق علی
الذین یطیقون هست و یطیقون آیه فقط فدیه دارد، صریح قرآن هست و علی الذین یطیقونه
فدیة طعام مسکین پس قضائی که اینجا گفته است استحباب می شود.
ولی این استدلال صحیح نیست، اینجا بحث ضرر مطرح
است که خطر دارد یا برای خودش یا بر حمل، یطیقون آیه برای مشقّت است قبلا بحثش
مفصّل شد علی الذین یطیقونه فدیةٌ طعام مسکین یعنی آن هایی که در مشقّت و در حرج
هستند، یطیقون معنا شد، أطاق حمزه الف در باب افعال گفتیم گاهی برای سلب می آید
مثل من أحبّ علیّاً فقد کفر که آن روز عرض کردیم و اگر هم سلب نگیریم علی ای حال
یعنی این دیگر زحمتش را کشیده است و بیش از این نمی تواند، نمی تواند عرفی یعنی
سخت است یعنی حرج است، خلاصه مصداق یطیقون آیه هرچه که هر کسی باشد فقد فدیه هست،
مُد و مُدّین است دیگر قضاء ندارد بنابراین قضائی که زید گفته است کانّ روی عقیده
آن ها هم دانسته است ولی چیزی که هست با صراحت اینکه در این روایت دارد تقضیانه
بعد علیهما چرا ما بگوییم که این قضاء مستحب است، علیهما وضعاً به عهده اش هست بعد
هم تقضیانه این هم تکلیف که بعدا باید قضاء کند بنابراین نمی شود به این روایت
استناد کنیم به نفع ابن بابویه، مرحوم صلّار و بعضی های دیگر.
در روایت دوم این باب هم خواستند به آن استناد
کنند به نفع این بزرگوار، روایت دوم باسناده الصدوق عن ابن مُسکان عن محمد بن
جعفر، ابن مسکان عبدالله بن مسکان است که معتبر است از هر نظر اما آیا ابن بابویه
می تواند از ابن مسکان نقل بکند این محل حرف است بعد ابن مسکان عن محمد بن جعفر،
هفت الی ده محمد بن جعفر داریم و نمی دانیم کدام است لذا توثیقی نمی شود بر این
روایت درست است، خود ابن مسکان از محمد بن جعفر در کتب رجال این بحث هست که آیا می
تواند از این محمد بن جعفر ثقه نقل کند،
چون ده تایی که عرض کردم که تقریبا ده تا محمد بن جعفر داریم ثقه یکی دو نفر هستند
ولی بیشتر توثیق ندارند و آن ثقه هم ابن
مسکان محل حرف است که از نظر طبقات بتواند از او نقل کند پس روایت وثاقتش محل حرف
است حالا روایت را ببینید قلت لأبی الحسن(ع) انّ امرأتی جعلت علی نفسها صوم شهرین
می گوید عیال من بر خودش واجب کرد به نذر یعنی حالا ممکن است قسم باشد ولی ظاهرش
نذر است جعلت علی نفسها روزه دو ماه را بر خودش قرار داد فوضعت ولدها بچه را زایید
و ادرکه الحبل مجدداً این حامله شد فلم تقوی علی الصو دیگر نتوانست روزه بگیرد قال
فلتصدّق مکان کلّ یوم بمُدِّ علی مسکین صدقه
بدهد یک مُد، دیگر قضاء نگفت و این استناد شده است به نفع ابن بابویه و این ها که
بنابراین در حامل مقرب قضاء ندارد.
اما گفتیم هم سند اشکال دارد و هم این ممکن است
مربوط به صوم نذری باشد و ربطی به صوم ماه رمضان ندارد، این جعلت علی نفسها در صوم
نذری کسی قدرت نداشت نذرش ساقط هست ولی شک داریم که این را بعضی ها از جمله مرحوم
آقای خوئی می گویند راجع به صوم نذر است ولی واقعا یک قدری مشکوک است که این صوم
نذر باشد، اولش صوم شهرین را بر خودش نذر کرده است این قبول اما بعدش که و ادرکه
الحبل فلم تقوی علی الصوم همین صوم را می
گوید معلوم نیست، دو ماه روزه نذر کرده است بعد دوباره که بعد از وضع حمل حامله
شده است حالا قدرت بر روزه ندارد، کدام روزه؟ همین روزه یا روزه معمول ماه رمضان؟
بله می توانیم به ابن بابویه بگوییم که ثابت
نیست که چیست بنابراین نمی توانیم به این روایت استناد کنیم، خلاصه دلیلی که آورده
اند بر عدم القضاء فقط این دو دلیل هست این هم به نفع این ها آورده شده است و
استدلالی مرحوم ابن بابویه ندارد، علی ای حال قاعده کلی همانی است که مشهور گفتند
قضاء دارد، در روایت اول همین باب هم که صحیحه محمد بن مسلم هست تصریح دارد علیهما
قضاء کلّ یوم افطرتا فیه تقضیانه بعده، بنابراین حامل مقرب قضاء دارد.
انّما الکلام در صدقه هست این چطوری هست، این
روایت گفت صدقه هم بده هم قضاء دارد و هم کفّاره، علیهما ان تتصدّق کلّ واحد منهما
فی کلّ یومٍ تُفطر فیه بمُدٍّ من طعام و علیهما قضاء، هم قضاء دارد و هم صدقه و
کفّاره دارد.
بعضی ها در اینجا شبهه ای دارند و آن این است
آیا کفّاره مطلق است؟ این زن حامل مُقرب ممکن است خودش روزه برایش خطر داشته باشد
یا ضرر داشته باشد ممکن است برای حملش ضرر داشته باشد، آیا اینکه می گویند باید
این ها صدقه بدهند، کفّاره بدهند، یک مُد یا مُدّین که حالا صحبتش می آید این مال
هردو مورد است چه خوف به خودش دارد چه خوف بر حملش دارد در هر دو مورد این صدقه
برایش لازم است یا اینکه در مورد حمل خطر و ضرر برای حمل است، اگر برای حملش ضرر
دارد اینجا افطار می کند و کفّاره بدهد و قضاء ولی اگر چنانچه بر خودش ضرر دارد
مشکلی ایجاد می کند، اینجا کفّاره ندارد، اگر بر خودش هست کفّاره ندارد، اگر مشکل
برای حمل است کفّاره دارد، بعضی ها این گونه گفتند، دلیل چیست؟
می گویند این حامل مقرب ظاهرش این است که چون
دلیل مهم همین است راجع به اینکه این کفّاره دارد همین روایت اول است که علیهما
قضاء و کفّاره، دلیلشان این هست که وقتی می گویند حامل مُقرب این مقرب اشاره می
شود به وضع حمل، زن حامله بارداری که پا به ماه هست و چند روز دیگر می خواهد وضع
حمل کند این کاری نکند که به حملش لطمه بخورد و اگر ضرر بر خود زن بود دیگر مقرب
لازم نیست باشد، هر موقع شد، چه مقرب و چه غیر مقرب، اینکه مقرب گفتند مسأله ضرر
برای حمل است که این حمل چطور تمام می شود، کاری نکنیم که این حمل لطمه بخورد،
وقتی می گویند حامل مقرب یعنی ضرر و مشکل برای حملش هست نه برای خودش هست، به نظر
شما این حرف درست است؟
صحبت در این است که وقتی مقرب است فشار بر زن
بیشتر است، بچه ای در رحم بزرگ شده است بچه هر قدر بزرگ تر شود نیاز به غذای
بیشتری دارد، میک می زند و هرچه خون است از این زن می گیرد، زن بیچاره در فشار
بیشتر واقع می شود، حامل مقرب هیچ قرینه ای نیست بر اینکه حتما این ضرر و مشکل
برای بچه هست و برای خودش نیست، زن در ماه های اول مشکل از این جهت ندارد، هرچه
این بچه بزرگ تر می شود، قلبش اول تشکلی می شود و بعد کم کم چیزهای دیگر، خون این
زن را بیشتر می مکد، اینکه در روایات دارد که الشقیّ شقیٌّ فی بطن امّه و السعید
سعیدٌ فی بطن امّه می خواهد بگوید که چه بسا به خاطر مشکلات رسیدگی به بچه نمی
کنند بچه آن جا ضعیف بار می آید و بعد وقتی متولد شد هر روز باید ببرند دکتر، تا
بچه در رحم است باید تقویتش کرد تا وقتی بیرون می آید اینقدر نیاز به دکتر و دارو
و دوا و این ها نداشته باشد، شقی نه به معنای اینکه مسلمان نیست، این خودش بدبختی
است که هر روز برود دکتر، بنابراین خون این زن را مرتب می مکد و زن ضعیف می شود،
اگر بخواهند چه به بچه برسند و چه به خود زن برسند باید این را بیشتر مراعات کنند،
هم از نظر مشکلات عصبی و روانی و هم از جهت غذایی، به هرحال اینکه گفته است حامل
مقرب یعنی مشکل فقط برای بچه هست این را
نمی شود اثبات کرد.
بعد یک دلیل دیگر هم آورده اند بر اینکه بگوییم
این روایت مال آن جایی است که مشکل برای بچه باشد نه برای خودش آن بیان این است که
اگر شک کنیم که حالا این حامل مقرب ضرر بر زن است یا بر بچه یا بر هردو، اینجا دو
دلیل مقابل هم قرار می گیرند، این دلیل می گوید حامل مقرب افطار کند چه مشکل بر
خودش چه بر بچه، ادله مرض، من کان مریضاً أو علی سفر آن مشکل بر خود شخص است حالا
چه مورد حامل چه غیر حامل، پس می شوند عموم و خصوص من وجه، اینجا می گوید چه مشکل
بر خودش باشد چه بر بچه، آن جا می گوید میزان مرض است و مریض چه حامل و چه غیر
حامل، آن جا از نظر حامل و غیر حامل اطلاق دارد اینجا از نظر خودش و دیگری اطلاق
دارد، چه ضرر بر خودش چه ضرر بر دیگری، ادله مرض فقط خودش را می گوید، مرض دیگری
به من چه ربطی دارد، ادله مرض که من کان علی سفر أو مریضاً مریض است آن راجع به
مرض خودش را می گوید اما اینجا چه مشکل خود زن حامل و چه مشکل این بچه را می گوید، پس بینشان عامّین من وجه می شوند، در
محل کلام که زن حامل و مشکل برای خودش، از طرفی مصداق آن مریض است چون مشکل برای
خودش هست، از طرفی مصداق این است که بگوییم زن حامله به معنای اطلاق تعارض می کنند
در آن جایی که زن حامل هست و مشکل برای خودش است گیر می کنیم هر دو طرف سقوط و اصل
عدم وجوب کفّاره.
به نظر شما این حرف درست است؟ حامل مقرب که عرض
کردیم به نظر می رسد که این از نظر خود معنا اطلاق دارد، اطلاق احوالی در حکم و
اطلاق معنوی و مفهومی در موضوع، الحامل المقرب مفهومش هیچ قید ندارد از نظر لفظی
اطلاق دارد، حامل مقربی که خودش مشکل دارد یا بچه مشکل دارد، این از نظر اطلاق
مفهومی، اطلاق حکمی از نظر اینکه ملاک ضرر بر خودش هست یا ملاک ضرر بر دیگری از
باب حفظ نفس محترمه، هردو این معنای الحامل مقرب به معنای همه را می گیرد، نسبت من
کان مریضاً می شود گفت این اخص است، اصلا این را مرض نمی گویند، زن حامله ای که
مسیر طبیعی خودش را سیر می کند این را نمی گویند مریض است، بنابراین این مصداق من
کان مریضاً أو علی سفر نمی شود، این اخصّ از آن است و مصداق آن هم قرار نمی گیرد
بنابراین روی این جهت نمی شود تمسّک کرد برای نفی فدیه، به نظر ما به طور کلی حامل
مقرب چه مشکل بر خودش باشد چه برای بچه اش باشد هم قضاء دارد و هم کفّاره.
یک نکته ای عرض کنیم و آن اینکه دارد تتصدّق من
مالها زن اگر بخواهد صدقه بدهد حتما باید پول خودش را بدهد، حالا کسی به او می
گوید فدیه را من از طرف تو می دهم اشکال دارد؟ مرحوم سید چرا این تعبیر را دارد
تتصدّق من مالها، من مالها منظور این است که جزء نفقه واجب بر شوهر نیست اما چرا
ایشان این گونه گفته است، به هرحال این تسامحی است در عبارت.