بسمه تعالی
یکی از راه های رسیدن به وظیفه صوم یا افطار به
تعبیری دیگر تشخیص هلال گذشت سی روز از ماه قبلی است، این از مسائلی است که هم عرف
قبول دارد هم علماء نجوم می دانند و مهمش هم این است اهل فن یعنی همان علماء نجوم
ماه های قمری را که انتقال از هر برجی به برج دیگر سی روز بیشتر نمی دانند، این در
حقیقت از موارد رجوع به اهل خبره است اما عرف هم همه قبول دارند، روایات هم متعدد
داریم در باب 5 از ابواب احکام ماه رمضان چند روایت در این زمینه داریم از جمله
روایت 11 و 12، روایت 12 این است اسحاق بن عمّار عن الصادق (ع) روایت معتبر است فی
حدیث قال ان خفی علیکم فأتمّ الشهر الاول ثلاثین سی
روز که گذشت تمام کردید بعد ماه بعد هست، این روایت دوازده بود.
در روایت 11 قال امیرالمؤمنین(ع) اذا رأیتم الهلال
فأفطروا بعد دارد و إن غم علیکم اگر ابر بود فابدوا ثلاثین لیلة ثمّ افطروا سی شب
را حساب کنید این برای ماه رمضان بعد افطار کنید، روایات متعدد در این زمینه هست.
در این باب روایات متعددی هم داریم که ماه رمضان
هیچ وقت از سی روز کم تر نیست، این را قبلا خواندیم و لو این جهتش خلاف است که ماه
رمضان سی روز کم تر نیست، ماه رمضان ممکن است بیست و نه روز باشد ممکن است سی روز
باشد مثل ماه های دیگر، همان طور که ماه های دیگر گاهی ناقص هستند گاهی تام هستند
رمضان هم همین طور بنابراین اینکه روایاتی که می گوید سی روز کم تر نیست و هیچ وقت
ناقص نیست این موردش قابل قبول نیست ولی آن را دارد که بالاخره سی روز اگر گذشت
وارد ماه بعدی می شوی، این به هرحال هیچ جای شبهه نیست همه هم قبول دارند، نکته ای
که من خواستم عرض کنم این هست که این هم در حقیقت رجوع به مَهره فن است و الّا
کسانی که خارج هستند چرا بگوید ماه سی روز است، این ماه بیست و هشت روز باشد و آن
ماه بیست و نه روز باشد یا دو ماه بیست و نه روز باشد و امثال این ها اینکه سی روز
بشماریم گذشت بعد حتما ماه است این چیزی نیست که عرف بدون مراجعه به مَهره فن خودش
این را تشخیص داده باشد، از مراجعه به مهره فن است پس معلوم می شود در باب نجوم به
مَهره فن می شود رجوع کرد.
مسأله مهم مسأله این است که فرمودند یکی از راه
های تشخیص هلال حکم حاکم است منظور حکم حاکم شرع، منظور مجتهد جامع الشرایط، مشهور
همین است، مرحوم صاحب حدائق دارد که ظاهر اصحاب این است که با حکم حاکم شرع هلال
تشخیص داده می شود.
مرحوم صاحب جواهر در این بحث دارد یمکن تحصیل
الاجماع علیه می توانیم بگوییم اجماع محصّل داریم نه فقط منقول خصوصا فی امثال هذه
الموضوعات العامّه التی من المعلوم الرجوع الی الحکّام اجماع محصّل داریم خصوصا با
توجه به اینکه این موضوع مثل موضوعات عمومی دیگری است که جامعه همه کارش دارند،
این تعبیر جالبی است که ایشان دارد این گونه موضوعاتی که جنبه عمومی جامعه دارد
جامعه بالاخره باید یک جایی بروند حل کنند، در خانه بقّال ها و عطّارها که نمی
توانند بروند حل کنند حکم حاکم است و حاکم شرع هرچه گفت، بعد تعبیری صاحب جواهر
دارد می گوید کما هو قاضهٌ لمن له ادنی خُبرةٍ بالشّرع و سیاسته چنانچه این مطلب
واضح هست برای کسی که کم ترین مهارتی در شرع و سیاست شرع داشته باشد و بکلمات
الاصحاب فی المقامات المختلفة به کلمات اصحاب هم در جاهای مختلف فقه رجوع کند
برایش روشن است که در چنین موردی وقتی کسی شک دارد رجوع می کنند به حکم حاکم بعد
می گوید فما صدر من بعض المتأخرین من الوسوسة فی ذلک لا یُلتفت الیه اینکه از بعضی
متأخرین وسوسه کردند که آیا حکم حاکم قول مجتهد جامع الشرایط قبول هست یا قبول
نیست این درست نیست، این فرمایش صاحب جواهر آن هم تعبیر حدائق که ظاهر اصحاب است.
بعضی بزرگان در این مورد شک و تردید دارند،
مرحوم آقای میلانی(ره) قبول نمی کند، مرحوم آقا سید احمد خونساری قبول ندارد می
گوید حکم حاکم نفوذ ندارد، مرحوم آقای خوئی قبول ندارد، این ها دو تیپ هستند، یک
گروه کسانی هستند که اصلا در حکم حاکم به طور کلی شبه دارند، ولایت را قبول ندارند
جز در موارد قطعی فقهی مثل همان مثال هایی که شنیدید کسی مرده است جنازه اش این
وسط است و کسی نیست این را دفن کند این از وظایف حاکم است و از این قبیل موارد، به
حسب روایات ما اگر کسی هم از دنیا رفته است و قرض دارد و مال ندارد پول ندارد این
هم طبق بعضی روایات پیغمبر فرمود من اولی به هستم از دیگران قرضش را من می دهم که
در حقیقت معنی ولایت را این گونه معنا کردند که قرض قرضمندان که ندارند به عهده من
است و من می دهم، به هرحال بعضی چیزها را جزء قطعیات امور حسبه گرفتند و الّا دیگر
در اصل ولایت شبهه دارند، این یک گروه هستند مثل همین آقایانی که نام بردم مرحوم
آقای میلانی، مرحوم آقای خونساری، مرحوم آقای خوئی، مرحوم آقای اراکی، مرحوم حاج
آقا موسی حائری، مرحوم آقای حجّت، آقای حجّت که خیلی شبهه داشت ایشان و همین طور
مرحوم آقای خونساری حتی اگر کسی خمس به عهده اش هست و نداده است معمول فقهاء می
گویند وقتی معامله می کند مال غیر مخمّس را حاکم شرع می تواند اجازه نکند و معامله
را ابطال کند چون خمس در آن بوده است و می تواند امضاء کند و خمس را منتقل کند به
ثمن و معامله را تصحیح کند، آقای خونساری و آقای حجّت می گویند در این هم ولایت
ندارد، این ها یک گروه هستند.
یک گروه کسانی که اصل ولایت کلی را قبول دارند،
در خصوص هلال مشکل دارند، این ربطی به بحث ولایت عامه ندارد مثلا مرحوم امام(ره)
که ایشان ولایت کلیّه را قبول داشت گرچه از ایشان نقل شد یکی در قم با ایشان صحبت
کرد یکی هم در نجف، من با آن دو صحبت کردم و این ها نقل می کنند که امام می گفت
نخیر مگر می شود ولی مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی به خود من از قول پدرش در خرداد 42
آن موقع به من می گفت عقیده آقا این است که آدم باید خودش کار را دست بگیرد و چهارشنبه
آخر سال 41 هم که ایشان در مسجد اعظم سخنرانی مفصّلی کردند که از بهترین سخنرانی
های ایشان در موضوع دل کندن از دنیا بهترین سخنرانی ایشان بود، تنها یک نوار نمی
دانم چه کسی گرفته بود برای من آورد و پیش من بود حیف شد این نوار هم بعدها که
ساواک مکرّر به منزل ما حمله می کرد دادیم بردند جایی مخفی کردند بعدها که کیفیتش
از دست رفت، همین یک نوار هم بود دیگر پیدا نشد، غرض آقا مصطفی از من گرفت و
دوباره آورد ولی بعد از بین رفت، ما شب آن روز سخنرانی منزل امام پیش ایشان بودیم
دو سه نفر خصوصی ایشان گفتند من که در صحبتم گفتم مراجع قم همه بنی فاطمه هستند،
نجف بنی فاطمه هستند، مشهد بنی فاطمه، تهران بنی فاطمه خواستم اشاره کنم به خلفاء
بنی فاطمه مصر خواستم بگویم همان طور که آن ها بنی فاطمه حکومت را گرفتند شماها هم
باید حکومت را بگیرید پس ایشان هم از اول قائل به حکومت بود اما در عین حال در سال 40 یک سال قبل از شروع این مبارزات بعد از
فوت مرحوم آقای بروجردی من دعوت بودم در قسبه ای بین قم و اصفهان برای ماه رمضان
سخنرانی برای ثبوت اول ماه خیلی تردید بود من به مقتضای امور حسبیه ای که از ایشان
اجازه مفصّلی داشتم که حالا محفوظ است من حکم کردم به ثبوت عید فطر بعدها وقتی
آمدند به ایشان گفتم من به اجازه حسبیه ای که شما دادید این را هم جزء امور حسبیه
حساب کردم و اجازه دادم ایشان اول تردید کرد بعد من گفتم بالاخره پس کجا بروند و
این ها دیگر سکوت کرد فقط گفت که شبهه ای است، شبهه همین ها هست که بعد عرض می
کنیم، پس دو گروه هستند، یک گروهی اصل ولایت عامه فقیه را کلا قبول ندارند، یک عده
ای هم در خصوص هلال ماه رمضان شبهه دارند.
قسمت اولش را مفصّل اینجا نمی توانیم بررسی کنیم
فقط یک اشاره کنیم و رد شویم، بعضی ها هم مثل مرحوم آقای خوئی به نظر من کوتاه بحث
کردند، سه چهار روایت بیشتر اینجا نمی آورند و همه را هم اشکال می کنند دلالتا یا
سندا یا هردو و رد می شوند در اصل ولایت کلیّه در حقیقت که هلال هم جزئش این سه
چهار روایتی که ایشان آورده اند را به ترتیب عرض کنیم.
اولین روایت صحیحه محمد بن غیث هست در باب 6 از
احکام ماه رمضان روایت 1 ببینیم از این چه می فهمیم جلد نهم به حسب چاپ ما صندوق
باسناده عن محمد بن غیث سند خوب است او هم نقل می کند عن الباقر(ع) قال اذا شهد
عند الامام شاهدان انّهما رأی الهلال مُنذ الثلاثین یوم اگر دو نفر شاهد شهادت
دادند پیش امام که این ها هلال را دیده اند از سی روز پیش یعنی پس سی روز گذشته
است در این صورت امر الامام بإفطار ذلک الیوم امام دستور می دهد که مردم بعد از سی
روز عید بگیرند و افطار است البته اذا کان
شهدا قبل زوال الشمس اگر شهادت بدهند قبل از ظهر، اگر قبل از ظهر شهادت دادند فورا
می گویند همین امروز عید است نماز هم می خوانند اما إن شهدا بعد زوال الشمس اگر
بعد از ظهر آن دو شاهد شهادت دادند امر الامام بإفطار ذلک الیوم امام دستور بدهد
که افطار کنید بالاخره ثابت شد که امروز ماه رمضان نیست و عید است بعد آن وقت نماز
عید را آن روز نمی خوانند و به فردا می افتد و اخّر الصلاة الی الغد فصلّی بهم،
ببینیم مسأله این روایت چگونه هست.
شبهه ای که مرحوم آقای خوئی(ره) دارند این هست
که اینجا بعد از اینکه سی روز گذشته است امام دستور می دهد این چجور دستوری است؟
یعنی حکم کرده است به ثبوت ماه؟ ماه که ثابت شده است سی روز گذشته است حکم نمی
خواهد پس این امر الامام از باب امر به مراعات دستورات شرع است نه اثبات هلال،
ایشان خوب توضیح نداده اند، منظورشان همین هست که من عرض کردم منتهی عبارت ها خوب
توضیح نشده، روی کلمه ثلاثین تکیه نکرده اند درحالی که تکیه ما روی ثلاثین هست، می
گوید بعد از اینکه سی روز گذشته است امام دستور می دهد، سی روز که گذشت همه می دانند که ماه بعد است این دستور نمی خواهد پس این دستور ربطی
به هلال ندارد، این دستور راجع به این است که احکام شرع را مراعات کنید، سی روز که
گذشت عید است پس باید افطار کنید پس این اَمَرَ نه حَکَمَ بالهلال.
یک شبهه ای هم ایشان اشاره می کنند و آن اینکه
وقتی حاکم می خواهد حکم کند به هلال مثل بقیه موضوعات باید انشاء حکم کند به اینکه
حَکمتُ نه اینکه دستور بدهد بروید بخورید، این کافی است پس این اَمَرَ از آن حکَمَه
ها نیست.
خیلی ها چنین معتقدند که درباره همه موضوعات
فقیه وقتی می خواهد حکم کند باید انشاء کند و حکمتُ بگوید بد نیست این را هم عرض
کنم، یک وقتی من به امام گفتم فلان شخص پیش من آمد و من توثیقش نکردم شما چرا به
او اجازه دادید؟ ایشان گفت چرا به من نگفتی؟ گفتم شما نپرسیدید، گفت من به شما حکم
می کنم که هرچه به نظرت رسید باید به من بگویی بعد گفت حکمتُ، این ها خیلی نظرشان
بر این است که در موضوعات هم وقتی فقیه حکم می کند باید این حکم را انشاء کند،
موجب بود که ایشان نجف و پاریس و بعد اوایلی که قم بودند بنده آنچه که در ذهنم بود
با ایشان مطرح می کردم.
به هرحال این روایت به درد بحث ما نمی خورد، سی
روز گذشته است یقیناً حالا ماه رمضان تمام شده است پس این اَمَرَ از آن حَکَمَ
هایی نیست که بخواهد اثبات هلال کند بعد هم ایشان روی ثلاثینش تأکید نکرده است و
فقط می گوید اَمَرَ معلوم نیست چیست.
به علاوه یک شبهه ای دارد ایشان و در جاهای دیگر
مطرح می کند و آن اینکه این اذا شهد عند الامام یعنی امام معصوم یا هر امامی؟ این
به نظر ما شبهه قابل اعتناء نیست، کلمه امام درجاهای متعددی به معنای مطلق حاکم به
کار رفته است که در چیزهای بعدی عرض می کنیم برایتان خواهیم گفت فعلا این را
در نظر داشته باشید که این روایت به درد
ما نمی خورد برای اینکه سی روز گذشته است پس عید ثابت است بنابراین امر امام از
باب حکم به ثبوت هلال نیست.
روایت دوم که ایشان هم به آن تمسک کردند توقیعی
است که از ناحیه مقدّسه صادر شده است در باب 11 از ابواب صفات قاضی آن جلد را من
نیاورده ام به حسب چاپ ما جلد 21 از صفات قاضی ابواب متعددی آن جا هست و روایات
این ابواب هم خیلی زیاد و مفصّل از جمله آن روایات همین روایت توقیع از ناحیه
مقدّسه است باب 11 از ابواب صفات قاضی روایت 9، خیلی از توقیعات در احتجاج طبرسی
آمده است ولی این به خصوص و بعضی هایش در وسائل نیامده است ولی این به خصوص در
وسائل آمده است، در سند این روایت دو نفر هستند که هیچ گونه توثیقی ندارند یکی
محمد بن محمد بن عصام که اصلا توثیق ندارد مذکور هست ولی وثاقت ندارد دوم اسحاق بن
یعقوب است که نمی دانیم برادر کلینی است یا یک کس دیگری است فقط یک مدح و تعریف
دارد و آن هم ناقلش خودش هست می گوید نامه ای نوشتم به امری وکیل ناحیه مقدّسه و
از ایشان خواستم نامه من و سوال های من را به آقا امام زمان برسان بعد نامه ای از
آقا امام زمان به دستم رسید که در آن نامه
اول که دارد سبّتک الله امّا ما سألت من امر مخالفین راجع به مخالفین دو جمله صحبت
می کند بعد آخرش هم دارد والسّلام علیک یا اسحاق بن یعقوب که سلام کرده است امام
زمان به اسحاق اما ناقلش خود اسحاق است چیزی برای ما ثابت نیست، به هرحال روایت
سند ندارد، متن روایت این گونه هست امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رُوات
احادیثنا در
این حوادث واقعه مانده ایم چیزی که ما اینجا احتیاجش داریم می خواهیم بگوییم که یک
موضوع خارجه ای به نام هلال ماه رمضان مجتهد جامع الشرایط حکم کند به اینکه این
ثابت است مردم هم باید اطاعت کند، ما این را می خواهیم ببینیم این امّا الحوادث
الواقعة این را می رساند یا نمی رساند.
چهار احتمال در آن هست، احتمال اول اینکه بگوییم
منظور از حوادث واقعه شبهات حکمیه هست نمی دانیم مسأله اینجا چیست امّا الحوادث
الواقعه این است آن وقت رجوع کنیم به رُوات، رُوات اگر راویان حدیث هستند حجّیت
خبر را می رساند، رجوع کنید به آن هایی که خبرها را نقل کردند و اگر منظور از روات
حدیث مجتهدین هستند حجّیت فتوا را می رساند می گوید به مجتهدین رجوع کنید اما
معلوم نیست منظور چیست، یک شبهات حکمیه در شبهات حکمیه باید مجتهد به خبر و مقلّد
به مجتهد باید رجوع کند این می شود حجّیت فتوا و حجّیت خبر که ربطی به بحث ما
ندارد.
احتمال دوم منظور از حوادث شبهات موضوعیه، شبهات
موضوعیه خارجی، خوردن این حلال است یا حرام، مختلط شده است، دو ظرف است نمی ندانیم
کدامش طاهر است، کدامش ملک خودمان است، کدامش غصبی است شبهات موضوعیه، اگر شبهات
موضوعیه هم هست که این قاعده اش این است که بگوید فرجعوها یعنی ارجاع بدهید به
حاکم، به مجتهد نه رجوع کنید در این ها به مجتهد برای اینکه مجتهد باید حل کند که
این برای چه کسی است، حلال است یا حرام است در شبهات موضوعیه ولی علی ای حال ساقط
نیست.
احتمال سوم منظور از حوادث واقعه منازعات
چیزهایی که محل اختلاف است، دعوا دارند، زید می گوید این خانه برای من است عمرو می
گوید برای من است، درست است این ها هم جزء موضوعات است ولی موضوعات مورد نزاع که
بیشتر به حادثه این می خورد، حادثه یعنی یک چیزی است که کانّه جنجال برانگیز است،
تعبیر عرفی حادثه چنین مطلبی است، اگر هم حادثه به معنی لغت عرب است کلّ ما حدث در
موضوعات خارجی این طور معنا کنیم اما اینکه طوری بگیریم که شامل هلال ماه رمضان هم
باشد بگوییم این حدث، حوادث واقعه حادثه هایی که پیش می آید خیلی به نظر بعید است
ولی به هرحال یک احتمال است.
چهارم اینکه بگوییم مطلق حوادث اعم از حکمیه،
موضوعیه، منازعات همه این ها را بگیرد و اوسع از این باشد، مطلق حوادث می خواهد
مرافع و نزاع باشد یا نباشد، موضوعی یا حکمی این ها فرقی نمی کند از جمله هلال ماه
رمضان اما این یعنی چه؟ بگوییم در حوادث به مجتهد رجوع کنید؟ الی ما شاء الله راه
های دیگری شارع گذاشته است، سی روز گذشت خودتان افطار کن، خودت اگر دیدی افطار کن
امام نمی خواهد، دو شاهد عادل اگر گفت افطار کن امام نمی خواهد، پس در همه حوادث رجوع کنید به امام اصلا معنا
ندارد.
مرحوم آقای خوئی می گویند معهود هم نبوده است که
مردم بیایند در خانه اهل بیت، خانه امام حسن، اما حسین و دیگران را بزنند که آقا
امروز عید هست یا خیر، ایشان ادعاء دارد که و لم یرد حتّی روایت الواحدةٌ فی ذلک
حتی یک روایت نداریم که در امر هلال رجوع کرده باشند حتی به امام معصوم بنابراین
یک قدری مبهم است ما به این نمی توانیم اثبات کنیم آیا حوادث شبهات حکمیه است،
موضوعیه هست، مرافعات هست، همه هست؟ این چطور گفته می شود؟ می گویند حتی در زمان
حضرت امیر هم سابقه ندارد که مردم بیایند در خانه حضرت امیر، داریم که مثلا کسی
آمد ثابت شد ماه رمضان است و حضرت هم فرموده است که بله مثلا افطار شوال شده است و
ماه رمضان تمام شده است و این ها، این یک جمله است اما حکم و این حرف ها به این صورت
می گوید حتی یک روایت هم نداریم، مهم این است که سند هم ندارد، عرض کردم محمد بن
محمد بن عصام هیچ توثیقی ندارد، اسحاق بن یعقوب یک چیز هست که امام زمان سلام کرده
است به او ولی خودش نقل کرده است.
حدیث سوم مقبوله عمربن حنظله هست که خیلی ها
قبول کردند بقیه اسناد اشکال ندارد کلینی محمد بن یحیی محمد بن حسین محمد بن عیسی
بالاخره بعد می رسد داووبن حَصین بعد عمربن حنظله، در عمربن حنظله یک قدری تردید
است، توثیق صریحی برایش ندارند، مرحوم آقای خوئی به همین جهت چون ایشان اعتناء
دارد به توثیق های صریح توثیقی ندارد لذا قبول نمی کند، یک جا یک نقلی شده است که
کسی به حضرت عرض کرد که آقا عمر بن حنظله چنین چیزی را نقل کرده است از شما فرمود
إذاً لا یکذب علینا او دروغ نمی گوید بر ما، این تعبیر تا حدودی مثل وثاقت است،
تصریح ندارد که ثقةٌ ولی تا حدودی مثل وثاقت است منتهی سند این قصه خیلی معلوم
نیست، خود این قضیه که او دروغ نمی گوید بر ما معلوم نیست، روایت که به طُرُق
مختلفی هم نقل شده است این هست که حضرت فرمود ایّاکم أن تحاکم بعضهم بعضاً الی
حکّام الجور مبادا بروید پیش حکّام جور و طرح دعوا کنید راوی می گوید پس در
اختلافات چکار کنیم فرمود رجوع کنید به کسی که روی حدیثنا و نظر فی هلالنا و
حرامنا فإنّی جعلتُ علیکم حاکما فاجعلوه حاکما و إنّی جعلت علیکم قاضیا فاجعلوه
قاضیا خلاصه این روایت این طور اثبات می کند، خواستند از این استفاده کنند که
فإنّی جعلت علیکم حاکما به طور مطلق پس در همه مسائل رجوع کنید به فقیه، از این
عموم استفاده می شود و یکی هم مسأله هلال است.
ظاهر روایت که برای منازعات است، اینجا بحث
منازعات نیست این اولاً، ثانیاً بگوییم که یک قرینه ای داریم که این مخصوص به
منازعات نباشد مطلق، بگوییم قضات عامّه در همه امور مداخله می کنند از جمله در
هلال، هلال ماه رمضان را درست است که شاه در عربستان این طور که گفته می شود اشاره
می کند به قاضی که خوب است فردا اول ماه اعلام شود مثلا ولی بالاخره قاضی اعلام می
کند پس قضات عامه خارج از منازعات و مرافعات در اموری مثل هلال هم مداخله می کنند
پس ما هم بگوییم وقتی امام فرموده است شما یک نفر از خودتان انتخاب کنید یعنی در
همه امور حتی غیر منازعات و از جمله هلال، بگوییم از این قرینه که قضات عامه در
امثال هلال هم مداخله می کنند استفاده کنیم پس جعل حکومت که شده است برای همه چیز
هست از جمله هلال، قضات عامه این کار را می کنند چه قرینه ای می شود بر ما و بر
کلام امام بنابراین از این روایت چیزی بیش از منازعات و بحث قضاوت نمی فهمیم.
شبیه این روایت روایت مشهوره ابی خدیجه هست که
به دو سند نقل شده است یک سندش معتبر است و خوب، یک سند اشکالاتی دارد، سندی که
خوب است باب 11 از ابواب صفات القاضی روایت 6 کاملا معتبر است، سندی که در آن
اشکال دارد روایت 5 از باب اول صفات القاضی در آن ابو الجهم است که نمی دانیم
کیست، یک ابوالجهم داریم از صحابه پیغمبر، یک ابوالجهم داریم که توثیق هم ندارد،
یک ابوالجهم داریم بُکیر بن اعین است که به این راوی نمی خورد که از او بخواهد نقل
کند که حسین بن سعید اهواز از او نقل کرده است، طبقه آن ها به هم نمی خورد
بنابراین سند یک مقداری مشکل دارد ولی مفادش همین مفاد مقبوله هست که رجوع به
حکّام جور نکنید، یک نفر از خودتان انتخاب کنید و او را حاکم قرار دهید، این ظاهرش
این است که برای دعاوی است و در دعاوی حضرت اصرار دارد که شیعه ها به جان یک دیگر
نیفتند، پول زیادی حضرت پیش عمربن حنزله ظاهرا قرار داده بود و فرمود هر کجا دیدی
که شیعه ها باهم دعوا دارند جلو برو با این پولی که من به تو می دهم مسأله مالی آن
ها را حل کن، نزاع نمی خواهد بین این ها باشد این ربطی ثبوت هلال و ماه و این ها
ندارد.