بسمه تعالی
ابتدا خلاصه کنیم این مطلب را که اگر در روز ماه
دیده شود گفتیم دو جور روایت داریم، یک روایت اینکه به طور کلی گفته است دیدن در
روز اثر دارد یا اثر ندارد یعنی آن روز ماه رمضان است یا آن روز شوال است مطلق
است، دو روایت مقیّد است که اگر قبل از زوال دیدید برای شب قبل است، اگر بعد از
زوال دیدید برای شب بعد است این خلاصه بحث بودیم، روایات را یک نگاه اجمالی کنیم
روشن شود، روایاتش هم در باب 8 هست از ابواب احکام ماه رمضان 2/8 مطلق است من رأی
هلال شوال بنهار فی شهر رمضان فلیتمّ صیام اگر
هلال ماه شوال را در ماه رمضان دیدید روزه را اتمام کنید یعنی جزء ماه رمضان است
منتهی این مطلق است، نمی گوید که هلال را چه موقع دیدید پیش از زوال یا بعد از
زوال، این روایت مطلق است.
در روایت سوم هم شبیه این إذا رأیته من وسط نهار اگر
از وسط روز دیدی روزه را باید تتمیم کنید یعنی جزء ماه رمضان است و جزء شوال نیست،
این دو مطلق است چون وسط هم اینجا معلوم نشده است که چه چیزی است.
در مقابل این دو روایت مطلقه دو روایت مقیّده
داریم یکی موثقّه عبدالله بکیر است یکی صحیحه حمّاد بن عثمان روایت 5 و 6 از باب 8
از ابواب احکام شهر رمضان قال ابوعبدالله(ع) إذا رؤی الهلال قبل الزوال فذلک الیوم
من شوّال و إذا رؤی بعد الزوال فذلک الیوم من رمضان اگر
هلال ماه را قبل از ظهر دیدید این هلال شوال است یعنی در حقیقت برای دیشب است یعنی
دیشب بوده و امروز عید فطر است و اگر بعد از ظهر ماه را دیدید این هلال برای رمضان
است.
در روایت 6 هم این طور دارد إذا رؤی الهلال قبل
الزوال فذلک للیلة الماضیة برای شب قبل است فإذا رأوه بعد الزوال فهو للیلة
المستقبلة که
این حساب شوال را می کند، علی ای حال بنابراین پس اگر قبل از ظهر هلال را دیدیم آن
برای شب گذشته است و پس امروز جزء اول ماه بعد است، اگر بعد از زوال دیدیم برای
آینده هست.
این دو روایت اینکه بگوییم میزان دیدن قبل از
ظهر و بعد از ظهر فرق می کند مشهور اعراض کردند قبول نکردند اما عده ای هم می
گویند به آن عمل کردند، مرحوم آقای خوئی(ره) معتقد است که ما طبق قانون اطلاق و
تقیید عمل می کنیم به این دو روایت مطلقه عمل می کنیم ولی مرحوم صاحب جواهر کاملا
منکر است تعبیر ایشان یک چنین تعبیری است می گوید منشأه اختلال الطریقة راه فقه را
عوضی رفتن به اینجا می کشد، منظورشان چیست؟ اطلاق و تقیید که خلاف روش نیست، اطلاق
و تقیید است، می خواهد بگوید فقه ما بیش از آن چه که استدلالی و این ها باشد
مشافهی است، آن چیزی که از بزرگان به ما رسیده است چون گاهی از اوقات دست در کتب
می شده، دخالت هایی می شده و خلاصه این مشافهی بهتر نتیجه می دهد، این تعبیر مرحوم
آقای بروجردی هم بود فقه ما بیشتر فقه مشافهی هست که همان طور که یداً به ید رسیده
است از بزرگان بنابراین به مشهور باید خیلی اعتماد کرد، مرحوم سیدنا الاستاد امام
هم به تبعیت از مرحوم آقای بروجردی ایشان هم خیلی اعتقاد به همین مشافهی و رعایت مشهور
داشت بر خلاف مرحوم آقای خوئی(ره) که نه ما هستیم و قواعد کلیه اطلاق تقیید و طبق
آن ها عمل می کنیم، حالا غرض یک تعبیر صاحب جواهر این است که این اختلال الطریقه
هست.
یک تعبیر دیگر ایشان می گوید موافقٌ للعامّه
عامه هستند که به هلال در روز اهمیّت داده اند به تقیید و تفصیل بین قبل از ظهر و
بعد از ظهر، یک تعبیر دیگر ایشان این است که مشهور اعراض از این روایات کردند،
تعبیر دیگر ایشان این است که مخالفةٌ للأصل اصل عدم حجّیت یعنی، یک تعبیر دیگر
ایشان این است که انّها من التظنّی به ظن عمل کردن است خلاصه به شدت ایشان قبول
نمی کند این معنا و لو اینکه ظاهرش این است که اطلاق و تقیید عمل کنیم و این ها،
حالا البته اصل فرض هم بسیار نادر است که در روز ماه دیده شود آن هم تفصیل قبل از
ظهر، بعد از ظهر بله دم غروب زیاد دیده می شود آن جزء شب بعد همان شبی که ماه یعنی
دیده می شود حالا به اصطلاح شبش هست، این یک خلاصه ای بود که دیروز هم خوانده
بودیم.
مرحوم سید دارد که این ها مورد اعتبار نیست از
جمله همین دیدن در روز هیچ اعتباری به آن نیست بعد می گویند و لو اینکه ظن قوی ای
هم باشد اعتبار ندارد الّا برای اسیر و محبوس دوتا هست یا یکی هست، به هرحال ایشان
می گویند اسیر و محبوس به ظنشان عمل می کنند، ما روایت داریم در باب 7 از ابواب
احکام شهر رمضان رجل اسرته الروم رومی ها کسی را اسیر کردند فلم یصح له شهر رمضان
ماه رمضان را نمی داند تشخیص دهد و لم یدر أیُّ شهر هو نمی داند کدام ماه هست
معلوم شده است جایی برده اند اسیرش کردند تنها بوده و این ها که حافظه اش هم از
دست رفته است قال یصوم شهراً یتبخّاه یک ماه را به حسب ظن خودش روزه می گیرد که می
گوید احتمالا ماه رمضان این ماه هست فإن کان شهر الذی صامه قبل شهر رمضان لم یطیع بعدا
که بیرون آمد اگر آزاد شد اگر دید این ماهی که روزه گرفته است پیش از ماه رمضان بوده است این کافی
نیست ولی اگر بعد از ماه رمضان بوده است درست است و یک قضاء هست.
روایت 2 این باب سئل عن رجل اسرته الروم فحُبس و
لم یر احداً یسأله یک کسی اسیر شده بود به وسیله رومی ها، زندانی شد و هیچ کسی را
هم ندید که از او بپرسد که چه موقع ماه رمضان هست فأشتبهت علیه امور الشهور ماه ها
به هم ریختند در ذهن او کیف یصنع فی صوم
شهر رمضان فقال یتحرّی شهراً فیصومه به ظن خودش عمل کند و یک ماه را بگیرد، یک ماه
سی روزه، ثمّ یحفظ ذلک بعدا در ذهن خودش بسپارد فمتی خرج وقتی از زندان آزاد شد أو
تمکّن من السؤال یا توانست از یک نفر بپرسد نظر دقت می کند فإن کان الذی صامه کان
قبل شهر رمضان اگر آن ماهی که روزه گرفته است پیش از ماه رمضان بوده است این کافی
نیست ولی اگر بعد از ماه رمضان بوده است این درست است برای اینکه قضاء هست، اگر در
خود ماه رمضان بوده است فذلک وفّق این
دیگر توفیق الهی بوده است که درست درآمده است
این هم یک مطلب که روشن باشد.
مرحوم سید یک تعبیر هم دارد می گوید هیچ راهی از
این راه های دیگر قبول نیست، معلوم می شود یک راه هایی هست که ایشان ذکر نکرده
است، به نظر یکی مسأله تطوّق و اطرف ماه هست ظاهرا سید ندارد این تعبیر را، مرحوم
شیخ صدوق این تعبیر را دارند که اگر هلال مطوّق بود یعنی اطراف ماه را یک هاله ای
از نور گرفته است مثل یک طوقی اطراف نور زده شده است، إذا کان الهلال مطوّقاً ای
کان النور اطراف القمر کطوق المحیط فهو امارة للّیلتین اگر چنین چیزی شد باید
بگویید ماه دو شبه هست، این را مرحوم صدوق دارد، بنابراین این علامت این است که شب
قبلی اول ماه بوده است.
از متأخرین مرحوم سبزواری در ذخیره عقیده اش
همین است، از قدما هم مرحوم شیخ طوسی در تهذیب منتهی شیخ طوسی می گوید به شرط
اینکه در آسمان ابر باشد، اگر در آسمان ابر باشد به این عمل می کنیم حالا ابر بوده
است لابد در عین حال ماه هم دیده می شده چون ابرها ضعیف و قوی دارد لابد این است
به هرحال شیخ تصریح دارد می گوید در آن جایی عمل می کنیم به این قاعده که در آسمان
یک علتی باشد، ابری چیزی باشد که کاملا
روشن نباشد مسأله آن وقت آن جا اگر اطراف ماه یک طوقه ای از نور باشد آن جا می
گوییم ماه دو شبه هست.
باب 9 از همین ابواب احکام شهر رمضان روایت 2
تعبیر این است إذا تطوّق الهلال فهو للیلتین اگر ماه طوق داشت دو شبه است و إذا
رأیت ظل رأسک فیه فهو لثلاث اگر
سایه سرت را در این ماه دیدی ماه سه شبه است حالا چه قاعده و قانونی این در بعضی
کتب فقهی هم آمده است اولا نوعا قبول نکردند، مرحوم علامه در تذکره روایت را تضعیف
کرده است برای اینکه عبارت این است سند روایت باسناد شیخ عن سعد عن یعقوب بن یزید
عن محمد بن مرازم عن ابیه عن ابی عبدالله(ع) گفته است که صدوق از ابن مرازم که نقل
می کند سند روشنی ندارد حالا این دو روایت است آن روایاتش این گونه هست، علی ای
حال علامه در تذکره اشکال سندی کرده است به این روایت، آن که من ضبط کردم می گوید
طریق صدوق به ابن مرازم مجهول است، طریق صدوق مجهول است شیخ یک طریق جدا دارد، این
به سه طریق نقل شده است، یکی شیخ طوسی همین که خواندم، این کتاب نیست به افراد نقل
می کند باسناد شیخ عن سعد عن یعقوب بن یزید عن محمد بن مرازم یک سند صدوق دارد بله
صدوق مستقیما از محمد بن مرازم نقل کرده است و سندش را نگفته است که به این کتاب
محمد بن مرازم چیست، علامه این را تضعیف کرده است اما هم کلینی نقل کرده است و هم
شیخ نقل کرده است چطور ایشان تضعیف کرده است، به هرحال این اشتباه تذکره است که می
گوید سند صدوق به کتاب ابن مرازم مبهم است، به کتاب ابن مرازم مبهم است اما کلینی
یک سند دارد به خود این محمد بن مرازم، شیخ طوسی هم همین طور سند دارد بدون کتاب
از طریق سعد و یعقوب بن یزید بعد محمد بن مرازم.
به هرحال مشهور این روایت تطوّق را قبول نکردند
و جزء علائم ثبوت ذکر نکردند بلکه صاحب حدائق می گوید با روایاتی که می گوید یوم
الشک اگر افطار کردید به رؤیت تحقیق شده عمل کنید که اگر رؤیت شد آن وقت مثلا این
قضاء شود، رؤیت نشده بود نه، علی ای حال می گوید به آن قواعد کلیّه ما عمل می کنیم
که میزان رؤیت است تطوّق هیچ دخالتی ندارد بنابراین این را صاحب حدائق رد می کند،
مرحوم سید هم قبول نمی کند و می گوید این ها هیچ کدام اعتبار ندارد، به تطوّق ماه
که اطراف ماه یک هلال نور بزند من این را دقّت هم نکردم که گاهی ممکن است اطراف
ماه یک طوقی از نور بزند، خلاصه دلیل مسأله روایت 2 باب 9 که عرض کردیم ولی علامه
هم تضعیف کرده است گفتیم باز سندهای دیگر دارد مهم این است که مشهور رد کردند.
مطلب آخر در این جهت مرحوم صدوق در من لا یحضر آن
روایات ماه رمضان همیشه سی روز هست قبول کرده است، روایاتی که خواندیم می گوید
رمضان تامّ ابداً و شعبان ناقصٌ ابداً روایات متعددی که قبلا خواندیم و تکرار نمی
کنیم، من شماره را عرض می کنم 24، 27، 32 و بعضی روایات دیگر از باب 5 احکام شهر
رمضان این روایات را چند روز پیش خواندیم، بعد مرحوم صدوق وقتی این روایات را نقل
می کند می گوید من خالف هذه الأخبار می گوید هر کسی که این روایات را قبول نکند و
ذهب الی الأخبار الموافقة للعامّة فی ضدّها برود سراغ اخباری که خلاف این است و
طبق نظر عامه هست یعنی عامه می گویند رمضان و شعبان فرقی نمی کند، این روایات می
گوید رمضان همیشه سی روز است، شعبان همیشه بیست و نه روز است، می گوید هر کسی این
روایات را قبول نکند و سراغ روایات مخالفی که طبق نظر عامه هست و می گویند شعبان و
رمضان فرقی نمی کند اُتّقیّ از او بترسید پرهیز کنید کما یتّقی من العامة همان طور
طور که از عامه تقیّه می کنیم از این هم تقیّه کنیم و لا یکلّم الّا بالتّقیّة اصلا
با این با تقیّه حرف بزنید این هم مثل عامه هست کائناً من کان هر کسی باشد و لو
جزء علماء شیعه باشد الّا إذا یکون مسترسم مگر اینکه واقعا بخواهد از شما راهنمایی
بگیرد فیرشد راهنمایی اش کنید، صدوق خیلی تند صحبت کرده است بعد می گوید که فإنّ
البدعة تُماس و تبطُل بترک ذکره و لا قوّة إلّا بالله بدعت کم کم آب می شود به ترک
ذکر اعتناء نکنید کم کم خودش محو می شود پس این روایات را به شدت قبول می کند،
رمضان همیشه سی روز است و شعبان همیشه بیست و نه روز است، ما روایات متعددی در این
زمینه خواندیم و این خیلی عجیب است.
این معنا از مرحوم شیخ مفید هم نقل شده است،
صاحب حدائق می گوید بله غیر از صدوق مفید هم این عقیده را دارد، در باره مفید
دارند که رساله به خصوصی ایشان نوشته است و این ها را کاملا رد می کند و می گوید فقط میزان رؤیت است، به هرحال ما نمی
توانیم این روایاتی که ایشان نقل کرده است و صدوق هم طبق آن فتوا می دهد را بپذیریم.
از عجایب این است خود مرحوم صدوق می گوید اگر
کسی در یوم الشک روزه اش را خورد بعد معلوم شد که جزء رمضان بوده است بعد می گوید
اگر این گونه شد باید قضاء کند، این معنی ندارد اگر سی روز بوده که نبوده و اگر هم
نبوده که نبوده این اصلا درست در نمی آید، بعد هم حرکت ماه و خورشید و این ها یک
حرکت واحد است مستمر می روند ما اسم گذاری کردیم اینجا رمضان، اینجا شعبان و این
ها، دیگر این قسمت برای ماه رمضان است سی روز و این قسمت برای شعبان است همیشه
بیست و پنج روزه، ماه یک حرکت دارد از روز اولی که خلق شده است همین طور می رود،
خداوند معیّن کرد در ماه رمضان و ماه شعبان و چنین و چنان اما اینکه اینکه اینجا
بیست و نه روز است و اینجا سی روز هست اصلا حرکت واحده دارد و راه می رود مثل یک
آدمی که حرکت می کند ده فرسخ راه همین طور می رود بعد بگوییم این قسمتش برای این
ده هست مثلا آن مقدار برای این است، این ها اسم گذاری هایی است که یا در شریعت یا
در اصطلاح عرفی اسم گذاری می شود، بگوییم این جا سی روز و اینجا بیست و نه روز این
اصلا معنا ندارد.
خلاصه دو مسلک کانّه هست که شایع هست، یکی مسلک
رؤیت و یکی مسلک عدد، آیا عدد میزان است یا رؤیت میزان است، این همه روایات ما می
گوید میزان رؤیت است نه عدد، ماه را دیدید اثبات می شود ندیدید صرف اینکه اینجا سی
روز باید باشد آن جا بیست و نه روز به هیچ وجه چیزی را اثبات نمی کند، این خلاصه
این مطلب بود.
در ماه سفر هستیم و ماه مصیبت اهل بیت عصمت و
طهارت هست همان طوری که ماه شوال هم ماه مصائب هست، سفر هم ماه مصائب هست، یک
روایتی در کافی جلد دوم صفحه 233 از مفضل بن عمر عن ابی عبدالله(ع) صحبت می شده که
شیعه باید چگونه باشد حضرت فرمود ایّاک بالسفلة پرهیز کن از چیزهای پست یا سفلّة
یعنی از پست ها، از پستی یا از پست ها
فإنّما شیعة علیٍ شیعه کسی است من عفّ بطنه و فرجه کسی که شکم و فرج عفیف باشد و اشتدّ
جهاده و عمل لخالقه و رجا ثوابه برای خدا کار کند به امید ثواب خدا و خاف عقابه از
خدا بترسد فإذا رأیت هؤالاء اگر یک چنین افرادی را دیدید فاولئک شیعة علیٍ یا شیعة
جعفر، شعیه کسی است که عفیف البطن و الفرج باشد و در راه خدا جهاد کند و برای خدا
کار کند و امید به ثواب خدا ببندد و از عقاب خدا بترسد اگر چنین شد این ها شیعیان
امام صادق هستند.
در گذشه ها شرایط علماء طور دیگری بوده و عجیب
بوده هم دقت علمی آن ها و هم جنبه های معنوی آن ها، در دقت علمی و اهمّیت به درس و
بحث معروف است مقدّس اردبیلی وقتی آمد زیارت کربلا نمازش را جمع خواند گفت احتمال
می دهم سفرم سفر معصیت باشد برای اینکه درس را تعطیل کردم، حالا این ها افسانه است
برای ما، در سامرا عقربی آمد، عقرب بال دار، ما در عمر خودمان ندیدیم چنین عقربی
ولی در سامرا آمده بوده، نزدیکان مرحوم میرزا خیلی مراقب بودند که عقرب میرزا را
نزند، تمام پنجره ها را توری کشیدند بالاخره وقتی اراده خدا باشد کسی نمی تواند
جلویش را بگیرد بالاخره عقرب میرزا را زد و خیلی هم ایشان بی تابی می کرد، ظاهرا
مرحوم آقا سید محمد فشارکی که خودش از بزرگان بود ولی احتراما شاید هم استفاده درس
میرزا را شرکت می کرده ایشان گفت اجازه بدید من درستش می کنم، رفت خدمت میرزا یک
بحث علمی را مطرح کرد ظاهرا بحثش هم این بوده الماء إذا بلغ قدر کُرٍّ لم یُنجّس
شیء این عموم نفی است یا عموم منفی و این به چه معنا هست؟ یعنی هیچ چیزی آب کر را
نجس نمی کند یا هر چیزی نجس نمی کند؟ بحث شد در این معنا میرزا در این بحث که وارد
شد یادش رفت که عقرب او را نیش زده، حواسش منصرف شد به چیزهای دیگر.
یکی از بزرگان را که می خواستند عمل جراحی کنند
می خواستند بی هوش کنند گفت لزوم ندارد مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی آقا زاده
ایشان برای خود من نقل کرد از قول دکتر جراح، دکتر گفت که آقا ممکن است اذیت شوید
گفت نه شما چکار داری و کارت را شروع کن، به محض اینکه دکتر چاقو را دست گرفت و
شروع کرد چاقوی اولی را زدن ایشان گفت بسم الله الرحمن الرحیم مشغول خودش شد به
محض اینکه کار دکتر تمام شد گفت الحمد لله ربّ العالمین بی هوش هم نکردند.
یکی از آقایان می شناسم خدا رحمتش کند شنیدم
ایشان هم گفته بود که بی هوش نکنید بعد تا چاقو را زدند دادش درآمد و دید نمی
تواند تحمل کند، شبهه ای هم که می گفتند بی هوش نکنید برای اینکه اجازات و این ها
از بین نرود چون می گویند وقتی مسلوب الاراده شد دیگر آن اجازات از بین می رود، یک
وقت یکی از آقایان که فوت کرده ایادتش کردیم بعد از عمل که از بیمارستان آمده بود
بعضی از آقایان از بزرگانی که الآن هم هستند بودند من بودم و آن آقا و شاید یک نفر
دیگر صحبت شد که اینکه آقایان می گویند باید دوباره تجدید اجازه کرد چیست؟ آن آقا
از بزرگان است گفت به خاطر اینکه مسلوب الاراده است، من گفتم اگر بالقوّه بخواهید
بگویید مسلوب الاراده نیست، بالفعل می خواهید بگویید در خواب هم هست، حالا به
هرحال روی یک چنین شبهاتی بعضی ها می گفتند بی هوشمان نکنید و همین طور بوده اند
خیلی عجیب است این قدرت، غرض میرزا دیگر حواسش به عقرب نبود، ایشان آمد سامرا
برای خدمت به شیعه و برای نجات از غربت
راجع به عسکریین آن دو امام بزرگوار سنی ها که زیارت نمی رفتند و شیعه هم خیلی کم،
برای نجات سامرا از آن غربت ایشان سامرا آمد مدتی وجوه نرسید ایشان تصمیم گرفت که
برگردد نجف، یک کسی در خواب خدمت امام هادی(س) رسید امام به او فرمود برو از میرزا
بپرس چرا می خواهی بروی در همان خواب پیش میرزا آمد گفت حضرت می فرمایند چرا می
خواهی بروی، گفت اداره نمی شویم پول می خواهد، بالاخره حوزه خرج دارد، در همان
خواب آن شخص برگشت خدمت امام هادی گفت آقا، می گوید پول نداریم، حضرت فرمود پنج
هزار بس هست؟ در خواب آمد پیش میرزا در همان خواب گفت پنج هزار بس است؟ گفت پنج
هزار که خیلی کم است، دوباره برگشت ده هزار، برگشت پانزده هزار، بیست هزار تا رسید
پنجاه هزار، حضرت فرمود پنجاه هزار بس است؟ گفت ان شاء الله به تعبیری گفت پس
بمان، فردا یکی از مهاراجاهای هند آمد پیش میرزای شیرازی اولا گفت ما به کعبه و
قبله رجوع کردیم یعنی شما قبله ما هستیم میرزا ادب کرد گفت ما هم به کعبه و قبله
رجوع می کنیم یعنی کعبه مکه او خیلی خوشش آمد از این تواضع میرزا گفت شنیده ایم
شما مشاهره دارید یعنی شهریه می دهید، گفت بله، گفت پنج هزار روپیه کافی است برای
اداره حوزه شما؟ میرزا ادب کرد باز گفت خدا برکت بدهد، او خوشش آمد گفت ده هزار بس
است باز گفت خدا برکت بدهد، همین طور رسید به پنجاه هزار، در پنجاه هزار متوقف شد
طبق گفته امام هادی، حوزه را با این پول ها ائمه اداره می کردند و این پول ها آن
معنویت ها را داشت.
مرحوم آقای آقا شیخ ابوالقاسم کبیر آمد حرکت کرد
برای نجف در همدان شب منزل مرحوم آقای دامغانی بود، آقای دامغانی آقازاده شان به
من گفت، گفتند پدرم پای مالی که ایشان سوار می شد با حیوان می رفتند ماشین که نبود
آن موقع، گفت سوار حیوان شوند و بروند می گفت پدرم به او می گفت آقای شیخ ما که
شما را از آقا شیخ عبدالکریم کم تر نمی دانستیم چرا عقب کشیدی؟ گفت آقا مرجعیت یک
بار است حالا حاج شیخ این بار را می کشد ما چرا مزاحمتش کنیم، رضاخان وقت ملاقات
خواسته از آقا شیخ ابوالقاسم کبیر ایشان قبرش زیرپای آقای بروجردی است، رضاخان وقت
ملاقات خواست ایشان وقت نداد از حاج شیخ عبدالکریم وقت خواست وقت داد طلبه های
جوان حوزه که بعضی اوقات زبانش قید ندارد شروع کردند از حاج شیخ بدگویی کردن و از
آقا شیخ ابوالقاسم تعریف کردن که شجاع هست و رضاخان را راه نداد اما حاج شیخ سستی
کرد و راه داد، آقای عارفی که از روحانیون موجّه بیرجند بود چند سال پیش فوت کرد
من با یک واسطه از ایشان نقل می کنم، ایشان از شاگردهای آقا شیخ ابوالقاسم بود،
ایشان گفت صبح فردا دیدیم که آقا شیخ ابوالقاسم از منزل تنها آمده بیرون و می رود،
رفتیم جلو گفتیم آقا تنها کجا می روی، گفت می روم منزل آقا شیخ عبدالکریم برای
ملاقات با رضاخان، گفتیم آقا رضاخان که می خواست خدمت شما بیاید شما راه ندادیم،
گفت بله من کاری نداشتم به رضاخان و راه ندادم ولی حاج شیخ راه داد باید هم راه می
داد برای اینکه می خواهد حوزه درست کند و نمی تواند با درگیری با رضاخان حوزه را
پیش ببرد و من چون شنیدم طلبه های جوان یک حرف هایی پشت سر حاج شیخ زدند می آیم
بگویم که من و حاج شیخ جدا نیستیم، همین جا آقا شیخ عبدالکریم منبر می رفته، درسش
همین جا بوده آقا شیخ ابوالقاسم یک روزی آمده پای درس حاج شیخ نشسته که حاج شیخ هم
درس را ترک کرد و پایین آمد، آن موقع ها چه روحیه هایی بوده هم در بُعد درس و علم
و هم در بُعد معنویت.
یک وقتی یکی از تُجّار قم به نام آقای فهیم می
شناختمش ایشان برای یکی از بستگان نزدیک ما نقل کرد من از او نقل می کنم، گفت صبح
از خانه بیرون آمد همسایه حاج شیخ عبدالکریم بودند، دیدند آقای آقا مرتضی حائری با
لباس کم در آن سرما بیرون منزل پشت در ایستاده است، رفتم جلو آقا چرا اینجا
ایستاده ای؟ گفت پدرم مرا بیرون کرده است حاج شیخ عبدالکریم، در زدم آقای حاج شیخ
خودش پشت در آمد آقا چرا ایشان را بیرون کردید؟ گفت من بچه ای که خوب درس نخواند
اصلا نمی خواهم، معلوم می شود آن موقع یک قدری آقازادگی کرده بوده بعدها با همین
روش آقازاده هایشان هم به جاهایی رسیدند، بُعد علمی این بوده، بُعد معنوی هم به آن
صورت، شرایط طور دیگری بوده، پول ها طور دیگری بوده، یک پول نذری برای آقای
بروجردی آوردند مقدار کمی بود ظاهرا از بروجرد، آقای بروجردی پول را با رغبت گرفت
گفت الحمد لله امروز یک پولی برای ما رسید، ما گفتیم آقا شما که بیت المال در
اختیار شما هست، فرمود که برای من نیست، این پولی است که امروز به دست من رسید
خوشحال شدم یک امکاناتی داشتم، یک از بستگان نزدیک ما قماش فروش عمده ای بود در
همین بازار قم آقای حاج احمد خادمی که نوکر آقای بروجردی بود آمد از ایشان دو قباء
سفید خرید هر دو قبا روی هم پنجاه تومان شد، بیست و پنج تومان ظاهرا داد گفت بیست
و پنج تومان دیگرش را مهلت بدهید اول ماه آینده به تو می دهیم، آقای بروجردی
نداشت، خود آن قماش فروش به من گفت از بستگان نزدیک ما بود، گفتم که آقای بروجردی بیست
و پنج تک تومانی نداشت بدهد؟ آن حاج احمد گفت آقا دارد ولی نه برای خودش، زندگی
خودش از پول مختصری است که ماهیانه از یک زمین که اجاره دادند از بروجرد برایش می
آید.
مرحوم آقای تربتی واعظ بالای منبر در هفتم آقای
بروجردی شاید بود، مجلسی بود آقای تربتی منبر رفت و این تیکه را گفت برای آقای
بروجردی بادمجان خریده بودم تازه بادمجان در آمده بود آقای بروجردی فرمود که
بادمجان هم آمده است چند خریدی؟ گفتم دانه ای دو ریال، آقای بروجردی عصبانی شد صبر
می کردید وقتی عموم می شد بعدا می خریدید، در این مسائل خیلی باید مراقب بود، هفتم
آقای بروجردی من سخنرانی کردم از طرف حوزه در مسجد اعظم، حوزه از مدرسه خان قم
حرکت می کردند جلوی بازار دور می زدند و می آمدند مسجد اعظم روز هفتمش از طرف هیئت
علمیه حوزه من صحبت کردم، ایستاده صحبت کردم، شاید اولین جلسه عمومی ای بود که در
عمرم صحبت می کردم لذا خیلی می لرزیدم به اصطلاح و سخت بود که سرپا به ایستم، من
صحبت می کردم و آقایان دائم می گفتند آقای بروجردی رفت مراقب باشید حوزه چه شود و
طوری می گفتند که در ذهن ها وحشت می افتاد، من صحبت کردم که ان کان محمد قد قُتل
فإله محمد حیٌّ لا یموت، اسماء بن خارجه در جنگ احد با اینکه جراحات زیادی داشت و
در آن حالی که قریب به فوت بود این مطلب را گفت در اندرس نماز جماعت شود به پا آن
جا که قادسیه به خون ها وضوء کنند بس کارها به قبضه شمشیر بسته است مردان بدین جهت
تکیه خود بدو کنند، این صحبت ما بود با یک اضافاتی در مسجد اعظم، هفتم بود ولی
متفرعات زیاد بود از جمله جلسه ای که عرض کردم.
به هرحال مراعات پول و مصرف پول و اینکه گرفتار
آقازاده ها نباشد من خدمت مرحوم آقای داماد بودم یک آقا سیدی آمد آن جا و ایشان
احترامش کرد و رفت بعد ایشان به من گفت، گفت این آقا زاده فلان آقا هست و یک شب
رفت اتاق پول فلان آقا که از آن پول ها بلند کند خود آقا آماد و متوجه شد و گفت
خجالت بکش مال آقا امام زمان هست، یکی از آقایان تهران گفت که پدر ما پول سهم امام
را پشت جعبه آینه گذاشته بود بارها به ما می گفت مبادا نزدیک شوید این آتش است،
خدا همه ما را حفظ کند هم در درس و علم و هم در امور معنوی، البته اگر طلبه ای درس
بخواند و خوب انجام وظیفه کند، هر کسی در حد خودش تألیفات است، تدریسات است یا
منبر است هر خدمتی که به نفع مردم می تواند انجام دهد، آقای حاج آقا حسین قمی را
در خواب دیدند که دوست داری بیایی دنیا دوباره؟ گفت خیلی دوست دارم بیایم برای
قضاء حوائج مردم، اینجا جنس کم و مشتری
زیاد، هر جور خدمتی که به مردم می شود کرد، در همین مدرسه فیضیه آقای ملایری برای
من نقل کرد گفت پای درس آقا شیخ عبدالکریم نشسته بودیم حالا درس یا اینجا بود یا
رو به رو، آقای حاج شیخ یک وقت دید که یک نفر ارتشی مدتی ایستاده است گفت آقا تو
چکار داری؟ گفت من یک استخاره می خواهم، آقای حاج شیخ همان جا با تسبیح بالای منبر
چون ایشان با قرآن استخاره نمی کرد می گفت من نمی فهمم یک وقتی گفته بود که اینجا
نوشته است قال موسی نمی دانم یعنی چه، به هرحال با تسبیح استخاره می کرد، استخاره
کرد و جواب داد، مرحوم آقای یصربی کاشان ایشان اعتراض کرد که آقا درس است من اشکال
کردم شما هنوز جواب من را ندادید استخاره
چیست، آقای حاج شیخ فرمود که آقای یصربی هدف از همه کارهای ما خدمت به انسان ها
است، حالا این مشکلش با این استخاره من حل می شود چرا من مضایقه کنم، هر کسی به هر
نحوی می تواند خدمت کند این ها معذور است اما اگر بدون خدمت هر گونه سوء استفاده
ای از بیت المال شود واقعا فیه مشاکل کثیرة.