صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

صوم جلسه شانزدهم





                                                بسمه تعالی

صحبت شد که ثبوت هلال از راه هایی درست می شود از جمله شهادت شاهدین، آیا به شهادت عدل واحد هم درست می شود؟ چون آیه نبأ به مفهومه دلالت دارد که آدم عادل قولش معتبر است نوعا آقایان در احکام گفته اند، در موضوعات هم محل حرف است حالا یکی از موضوعات هلال آیا با قول عدل واحد ثابت می شود؟ نوع فقهاء رد کردند اگر در موضوعات دیگر هم بپذیریم در هلال نمی پذیریم به خاطر روایات متعددی که شاهدین دارد در ابواب مختلفی که خواندیم همه شاهدین دارد، باب 11 از احکام شهر رمضان روایات متعددی داریم قبلا این ها را خواندیم.

ولی مرحوم دیلمی صاحب مراسم در خصوص هلال رمضان نسبت به روزه اش نه چیزهای دیگر، اگر یک قراردادی چیزی داریم خیر، راجع به خصوص حکم روزه گفته است که با عدل واحد اثبات می شود، یک روایت احتمال اینکه کمک کند به عقیده مراسم هست، این روایت را ببینیم باب 11 روایت 6 شیخ طوسی از حسین بن سعید عن یوسف بن عقیل قبلا این روایت را خواندیم یوسف نقل شده است و یونس هم نقل شده است و معلوم نیست از این نظر مشکل دارد سند عن محمد بن قیس که ثقه هست همانی است که قضایای امیرالمؤمنین را به نقل از امام باقر نقل کرده است قال امیرالمؤمنین(ع) إذا رأیتم الهلال فأفطروا اگر هلال ماه شوال را دیدید افطار کنید بعد دارد أو شهد علیه عدلٌ من المسلمین[1] یا اینکه اگر خودتان ندیدید عادلی عدلٌ من المسلمین گواهی بدهد که او دیده است افطار کنید یعنی برای ماه شوال، بنابراینکه نسخه این طور باشد که عدلٌ ظاهر عدلٌ یعنی یک نفر عادل ولی عرض کردم سند مشکل دارد، دو طریق دیگر دیگر هم نقل شده است یکی علی بن حاتم حسن بن علی عن ابیه عن حسن عن یوسف بن عقیل که این ظاهرا به فطحیه می خورد حسن بن علی ابن فضّال است باز یوسف بن عقیل در آن هست، یک سند صدوق نقل کرده است باسناده عن محمد بن قیس که این هم ظاهرا در آن همین یوسف هست و یوسف مشتبه هست که یوسف بن عقیل است یا یونس بن عقیل، مشکل این است که آیا واقعا نسخه همین است أو شهد علیه عدلٌ من المسلمین یا اینکه بنا به نقلی که بعضی ها نقل کردند بیّنة عدل من المسلمین آن وقت بیّنة عدلٍ یا بیّنةٌ عدل، بیّنة عدل بیّنه ای که عادل باشد آن وقت این بحث پیش می آید که بیّنه یعنی چه، بیّنه یعنی همان اصطلاح فقهی یعنی دو شاهد عادل؟ اگر اصطلاح فقهی بگیریم خود بیّنه یعنی دو نفر آن وقت اضافه عدل خیلی جور نیست بیّنة عدل یعنی دو شاهد عادل عدلٌ این عبارت مناسبی نیست یا اینکه بیّنه را نه به معنای اصطلاح فقهی بگیریم به معنای وضوح، یک حجّتی که حقیقت را نشان دهد بیّنة عدلٍ من المسلمین یک حجّت معتبره عادل اگر این را بگیریم حجّت معتبره عادل این محل حرف است که آیا بر یک نفر منطبق می شود یا خیر این اول الکلام پس به درد نمی خورد.

اگر بیّنه را همان اصطلاح فقهی بگیریم با عدلٌ یک قدری مشکل دارد، بیّنه یعنی دو شاهد عادل عدل این مناسب نیست، به هرحال اصل نسخه هم ثابت نیست بیّنه داریم یا نداریم، در تهذیب بیّنه را نیاورده است اما در بعضی نسخ دیگر این بیّنه را دارد علی ای حال اگر همه این ها را کنار بگذاریم و بگوییم عدلٌ نسخه هست و بیّنه را هم نداشته باشد تازه سند مشکل دارد که عرض کردیم.

به علاوه یک نکته دیگری و آن اینکه کلمه عدلٌ را مرحوم شیخ حر عاملی دارد که یُطلق علی الواحد والکثیر نظیر اسم جنس است، چطور اسم جنس بر واحد و کثیر منطبق می شود همین طور کلمه عدلٌ به منزله اسم جنس هست به این معنا بر هر دو منطبق می شود، بنابراین این نمی تواند چیزی را بر ما اثبات کند علاوه بر همه این ها اعراض اصحاب غیر از صاحب مراسم از کس دیگری نقل نشده است این نمی تواند برای ما به درد بخورد و روایات معتبر دیگری که شهادت رجلین عدلین، روایات متعددی داریم در همین باب هم روایت 7 و روایات دیگر، شاهدان عدلان یا رجلین عدلین یا شهادت رجلین و مانند این ها بنابراین پس این روایت کمکی به صاحب مراسم نمی کند و مسأله همان مطلبی است که مشهور گفته اند به علاوه از همه این ها اگر شک هم باشد اصل عدم حجّیت، استصحاب عدم ثبوت و مانند این ها، این یک مطلب بود.

مطلب بعدی اگر هلال اول ماه ثابت نشد و در نتیجه روزه هم نگرفت بعد دو نفر عادل شهادت دادند که هلال بوده، اینجا بدیهی است ثابت شده است ماه باید روزه اش را بگیر و قضاء کند، اگر آخر ماه روز بیست و نهم روزه گرفته است بعد روزه اول ماه را چون ثابت نبوده است خورده اند بنابراین روزه واقعی بیست و هشت روز شده است اینجا بدیهی است که ما ماه رمضان بیست و هشت روزه نداریم باید روزه اش را قضاء کند، در یک روایت هم این معنا ذکر شده است باب 14 از ابواب احکام شهر رمضان روایت اول شیخ طوسی باسناده عن سعد سعد بن عبدالله اشعری قمی عن احمد بن محمد بن عیسی عن حسین بن سعید عن حمّاد بن عیسی عن عبدالله بن سنان عن رجل حمّاد بن عیسی که راوی از عبدالله بن سنان است ایشان یادش رفته است که این رجل که بوده است، به او گفته اند این یادش رفته است، می گوید او به من گفته است عبدالله بن سنان که من فراموش کرده ام، حالا چیزی ثابت نمی شود ولی مطلب طبق قواعد است صام علی(ع) بالکوفه ثمانیة و عشرین یوماً شهر رمضان حضرت امیر در کوفه بیست و هشت روز روزه گرفت و رأوی الهلال بعد هلال را دیدند یعنی صبح بیست و نهم ثابت شد که دیشب هلال را دیده اند این روز بیست و نهم هست، بیست و نهم هم که ماه رمضان نبوده است هلال را دیده اند بنابراین بیست و هشت روز روزه گرفته اند بعد گفته اند ماه رمضان بیست و هشت روزه که نداریم پس اول ماه که خوردیم اشتباه خوردیم فأمر منادیاً یُنادی إقضوا یوماً[2] یک کسی از طرف حضرت بانگ زد در بین مردم که قضاء کنید یک روز را فإنّ الشهر تسعةٌ و عشرون یوما ماه بیست و نه روز است و این بیست و هشت روز شد پس قضاء کنید، این مسأله روشن است و دیگر معطل هم نشویم.

در باب اعتبار شهادتین شاهدین از مرحوم صدوق و از شیخ طوسی نقل شده است که شهادت شاهدین در صورتی قبول است که در آسمان یک مشکلی باشد شخص خودش نبیند، این خیلی حرف عجیبی است، در روایات ما شاهد به در خوری بر این موضوع نداریم، بعضی هم گفته اند که اگر باب علمٌ سدّ و خودتان نمی توانید ببینید شهادت شاهدین، حدائق این را نقل کرده است جلد 13 صفحه 255 این نقل شده است ولی ادله ما و روایاتی که خواندیم مکرّر هم خواندیم روایات را اطلاق علی الاطلاق شهادت شاهدین عدلین، رجلین عدلین و مانند این تعبیرات.

یک مطلب دیگر اینکه شهادت شاهدین باید به شهادت به رؤیت بدهند، گاهی ممکن است که شهادت از مقدمات علمی است مثل اهل حساب، اهل جدول، اهل نجوم بررسی کردند و به نظرشان آمده است که امروز عید است هلال دیشب بوده است و کسی ندیده است، این را گفته اند در صورتی معتبر است که شهادت علمی باشد، رؤیت باشد شهادت بدهند که ما دیدیم نه فقط شهادت بدهند که بود یعنی اعلام کنند که بود و لو هیچ کسی ندیده است و خودشان هم ندیده اند این کافی نیست باید شهادت بر شهود باشد، اصلا شهادت از شهود است بنابراین در غیر حضور، در غیر رؤیت شهادت گفته نمی شود در جاهای دیگر هم همین طور است، در باب طلاق باید دو نفر شاهد باشند، شاهد باشند یعنی چه در آن جا؟ حضور داشته باشند موقع قرائت صیغه طلاق و آن جا باشند، نه اینکه دو نفر بیایند بگویند ما می دهیم که فلانی زنش را طلاق داد این کافی نیست، شهود لازم است در آن جا، در باب ملک هم همین طور است، در زوجیت هم همین طور است، ما در ازدواج که نمی گوییم شهادت ولی عامه که شهادت را معتبر می دانند در ازدواج دون الطلاق آن جا شهود معتبر هست.

در بعضی روایات هم تصریح به این معنا شده است از جمله در باب 11 از همین ابواب احکام شهر رمضان روایت 4 و روایت 11، روایت 11 این است صحیحه محمد بن مسلم عن الباقر(ع) إذا رأیتم الهلال فصوموا و إذا رأیتموه فأفطروا وقتی هلال را می بینید روزه بگیرید و وقتی می بینید افطار کنید و لیس برأی و لا بالتّظنّی به رأی، رأی یعنی اینکه بگوید عقیده من این است و لو از طریق نجوم و مانند این ها و لیس فی الرأی و لا بالتّظنّی با ظن و گمان نمی شود ولکن بالرؤیة و الرؤیة لیس عن یقوم عشرة فینظروا فیقول واحدٌ هو ذاهو رؤیت این نیست که ده نفر ایستاده اند و یکی از آن ها بگوید من دیدم این ماه است آن وقت و ینظروا تسعة فلا یرون نه نفر دیگر نگاه می کنند نمی بینند بعد حضرت فرمود إذا رآه واحدٌ رآه عشرة آلاء[3] اگر یک نفر دید اگر باشد ده ها هزار نفر دیگر هستند و آن ها هم می بینند بنابراین لیس بالرأی و لا بالتظنی رؤیت است پس شهادت شهادت به معنای همان وضوح به معنای رؤیت است.

در باب 11 روایت دهم هم این طور دارد إنّ شهر رمضان فریضة من فرائض الله فلا تعدّوا بالتظنّی و لیس رؤیة الهلال عن یقوم عدّةٌ فیقوم واحدٌ قد رأیتُ و یقول الآخرون لم نره[4] خلاصه شهادت معتبر است.

در همین باب 11 روایت 4 هم این گونه دارد صم للرؤیة الهلال و أفطر لرؤیة فإن شهد عندکم شاهدان مرضیان بأنّهما رأیاه[5] دو شاهد گفتند ما دیدیم بنابراین در روایات دیگر هم متعدد است.

مطلب بعدی اینکه این را خواندیم که یکی از راه های ثبوت هلال حکم حاکم است، مجتهد جامع الشرایط نوع اصحاب این را قبول دارند، حدائق هم به همین تعبیر می گوید ظاهرا الاصحاب، مرحوم نراقی هم در جلد 10 صفحه 118 مستند نراقی آن جا ایشان دارد به همین تعبیر هم دارد که ظاهر اصحاب این گونه گفته اند بعد مرحوم نراقی می گوید و عن بعض المتأخرین العدم بعضی متأخرین گفته اند با حکم حاکم، با حکم مجتهد چیزی ثابت نمی شود باید شهادت باشد، شهادت هم فرقی بین مجتهد و غیر مجتهد نیست، دلیل اینکه بگوییم حکم حاکم معتبر است این را خواندیم به خاطر یک جهت دیگری تکمیلش کنیم بحث را، چند دلیل آورده اند که بعضی هایش را خوانده ایم، اول ادله عامه رجوع به فقیه، آن روز هم عرض کردم این بحث غیر از ولایت فقیه هست، یک بحث ولایت فقیه داریم در کل جامعه، آن بحثش جدا هست، این در خصوص هلال هست چه کسی معتقد به ولایت باشد و چه معتقد نباشد در خصوص هلال یک چنین بحثی هست که آیا هلال با حکم حاکم ثابت می شود یا خیر، در باب 11 از ابواب صفات قاضی روایات متعدد است که رجوع کنیم به فقیه، به طور عام و مطلق همه مسائل را می گوید، شامل همه موضوعات شرعی می شود از جمله هلال یکی هم اینکه مقبوله عمر بن حنظله هست جعلتُ حاکما خواندیم، یکی هم توقیع نقل از آقا امام زمان هست.

این ها مطلقات رجوع به حکم فقیه یکی یکی باید روایت را بررسی کرد که آیا شامل هلال هم می شود یا خیر، بعضی جاهایش نشان می دهد که برای احکام هست، مقبوله عمر بن حنظله هم که برای باب قضی هست قضاوت و نزاع هست، توقیع هم که سند ندارد، از همه این ها بهتر صحیحه محمد بن قیس است در همین ابواب احکام ماه رمضان در روزه روایت اول صدوق باسناده عن محمد بن قیس عن ابی جعفر(ع) إذا شهد عند الامام شاهدان أنّهما رأیا الهلال منذ ثلاثین یوماً اگر دو نفر پیش امام شهادت دادند که این ها هلال را سی روز پیش دیده اند بنابراین الآن سی روز شده است و دیگر بیش از سی روز نداریم پس اگر کسی الآن روزه هست باید افطار کند أمر الامام بإفطار ذلک الیوم امام یعنی حاکم دستور می دهد امروز که الآن روزه هستید افطار کنید برای اینکه سی روز گرفته اید إذا کانا شهدا قبل زوال الشمس اگر چنانچه قبل از ظهر آن ها بیایند بگویند که ما سی روز پیش دیده بوده ایم اما اگر بعد از ظهر بیایند شهادت بدهند باید افطار کنند اما نماز عید را فردا بخوانند أخّر الصلاة إلی الغد[6].

از این جا نشان می دهد که امام موقعیت دارد در این زمینه، امام دستور می دهد، دو نفر شهادت داده اند که سی روز قبل هلال را دیده اند پس دیروز سی روزشان تمام شده است و بنابراین امروز بی خود است که روزه بگیرند، این حکم را تمام نکرده است امام دستور داد که امروز افطار کنید پس حکم حاکم دخالت دارد، این یک دلیلی است که این ها آورده اند، یک شبهه این است که این امام یعنی چه؟ یعنی هر حاکم یا امام اصل است؟ امام باقر چرا تعبیر امام کرده است؟ اگر تقیه بوده است بهتر بود می گفت امر امیر المؤمنین، اصطلاح فقهاء عامه امام نبوده است، معمولا اصطلاحشان این نیست آن وقت اگر تقیه نبوده است که منظور امام اصل است، اگر تقیّه بوده است بهتر این بود که امیرالمؤمنین و مانند این ها را اطلاق می کرده، روشن نیست که چه چیزی از این استفاده کنیم، به هرحال محل شبهه هست لذا بعضی گفته اند که شک می کنیم که با حکم حاکم درست شود یا خیر اصل عدم ثبوت است استصحاب و اصل عدم ثبوت، اصل عدم حجّیت، از طرفی روایات رؤیت اینقدر داشتیم باید ببینیم، ما که ندیدیم و به حکم حاکم هم که دیدن ثابت نمی شود، روایات متعددی داشیتم که به شک روزه نگیرید، به تظنّی و ظن و گمان روزه نگیرید بنابراین همه این ها را رد می کند حکم حاکم را.

اصلش را قبلا خواندیم این هم مقدمه بود بر یک مطلب دیگری و آن اینکه آیا حکم حاکم مخصوص به مقلّدین به خودش هست یا اینکه در اینجا مسأله تقلید دخالت ندارد؟ قاعدتاً ما به عنوان حکم مجتهد داریم می گوییم نه به عنوان تقلید بنابراین اگر مجتهدی اصلا هم مقلّد ندارد ممکن است یک کسی اعلم علماء هم باشد ولی اصلا مقلّد نداشته باشد خدا رحمت کند مرحوم آقای نجفی مرعشی را برای من نقل کرد که یکی از علماء تهران نجف رفتند و خدمت یکی از علماء به تعبیر ایشان منتظر المرجعیة تعبیر آقای نجفی این بود و ایشان دیدند مریض است برای دلجویی از ایشان گفتند که بازار تهران به شما رجوع کردند ولی رساله نیست رساله بفرستید، ایشان هم گفت نبّئت لیلا ارسلت بهدیّةٍ و جادت بوصلٍ حیث لا ینفع الوصلوا گفت من دیگر مردنی هستم و نیازی به این چیزها ندارم، به درد من نمی خورد.

به هرحال حالا اگر هیچ کسی مقلّد این آقا نبود ولی این حکم کرد که بر من ثابت شده است، اگر گفتیم حکم حاکم اثبات می کند هلال را اینجا بله ثابت شده است و لو اینکه هیچ مقلّدی هم نداشته باشد.

حالا مقلّد دارد ولی این حکمش عام است، برای مقلّدین مجتهدین دیگر هم ثابت می شود، مجتهدین دیگری هستند که مقلّدینی دارند، این مقلّد ندارد ولی اگر حکم کرد برای مقلّدین سایر مجتهدین هم ثابت می شود، برای خود آن مجتهدین هم ثابت می شود برای اینکه حکم است البته به شرط اینکه خلافش ثابت نشود، اگر چنانچه خلافش ثابت شود مجتهدین دیگر می دانند این آقای مجتهد اشتباه کرده است اینجا ثابت نمی شود، در ثبوتش هم اگر فهمیدیم که اشتباه کرده است به هرحال آن جا اعتبار ندارد، یک روایتی در باب قضاء روایت اول از باب دوم کیفیت حکم یک روایتی از پیغمبر اکرم نقل شده است که شیعه و سنی هر دو نقل کردند و آن روایت این است که پیامبر فرمود انّما اقضی بینکم بالبیّنات والأیمان من طبق یمین و بیّنه حکم می کنم و چه بسا یک جا خلاف باشد من طبق ظاهر حکم کردم ولی بدانید هر کسی مال برادر دینی خودش را بگیرد و به قصد ببرد و لو طبق این ظاهر معتبر هم باشد حرف او به خاطر اینکه یمین با او بوده است بیّنه با او بوده است بداند که قطعت له قطعة من النار، أیّ ما رجل قطعت له یا قطعتُ له من مال اخیه شیئاً هر کسی از مال برادرش من چیزی به او دادم قطیعه یعنی زمین از مال برادرش چیزی به او دادم طبق ظاهر بیّنه و أیمان بدانید فإنّی قطعتُ له قطعةً من النار[7] یک قسمتی از آتش جهنّم به او داده ام برای اینکه طبق ظاهر بیّنه و یمین حکم کردم و واقعش این طور نبوده است جهنّم را می برد بنابراین اگر واقعش این گونه نباشد آن ثابت نمی کند و اگر چنانچه بر ما هم ثابت شد که حکم حاکم اشتباه بوده است این به درد نمی خورد.

حالا اگر چنانچه این مجتهد مستندش معتبر است منتهی خلاف واقع بوده است مثلا یک وقت است که می گوید فکر می کرده است این دو نفری که شهادت داده است عادل هستند و معلوم شد که فاسق بوده اند این مستندش باطل است پس حکمش هم باطل است، یک وقتی این طور نیست مثلا خبر واحد را در موضوعات حجّت می داند و آن دیگری حجّت نمی داند نه اینکه اشتباه کرده باشد که این عادل است یا عادل نیست این مشکلی در آن ندارد اما آیا عادل معتبر است یا معتبر نیست این از نظر اصولی عقیده اش این است قول یک نفر هم معتبر است در باب هلال عقیده اش این است طبق این هم حکم کرده است اینجا قاعدتاً ثابت باشد اشتباهی در موضوع نبوده است عقیده خاصی که طبق مبانی خودش هم عقیده درستی است حالا اینجا جای بحث البته دارد ولی خیلی شاید عقیده بر این دارند که اینجایی که روی مبانی خودش درست است و آن ها هم که روی مبانی خودشان قبول نمی کنند یک بحثی است در محل خودش، بحث اصولی است یا بحث فقهی است این می گوید قول عدل واحد را قبول دارم و آن می گوید قول عدل واحد را قبول ندارم اما نه اینکه اشتباهی در کار باشد که مثلا فکر می کرده عادل است و عادل نبوده است اینجا شاید بیشتر معتقدند که حکم این حاکم نافذ است.

اما آن جایی که واقعا اشتباه در موضوع هست فکر می کرده است که این مرد است ولی این زن بوده است و شهادت داده است و این حکم مجتهد شب بوده و تاریک بوده و نفهمیده که این مرد است یا زن است درحالی که شهادت زن در هلال ماه رمضان اصلا قبول نیست اشتباه موضوعی بوده است، اینجا معتبر نیست و به درد نمی خورد.

مسأله مهمی که در پیش داریم این است که اگر در یک شهری رؤیت ثابت شد آیا به درد شهرهای دیگر هم می خورد یا خیر، بحث مهمی در باب روزه از نظر ثبوت هلال این مسأله هست در یک شهری ثابت شد که ماه را دیده اند آیا به درد شهرهای دیگر می خورد یا خیر؟ هم افق هستند یا خیر؟

قبل از اینکه وارد بحث شویم افق را معنا کنیم کره زمین یک عرض جغرافیایی دارد و یک طول، عرض را مقدار نزدیکی یا بُعد از خط استوا معنا می کنند، خط استوا که در نیمه کره کأنّه به دور زمین کشیده شده است اصل این خط استوا محور قرار می دهند هر قدر که یک شهری از او دورتر باشد می شود مقدار دوری او عرض جغرافیایی مثلا در مدینه گفته می شود بیست و یک درجه عرض جغرافیایی دارد، در مکه گفته می شود هفده درجه عرض جغرافیایی دارد، در قم و تهران گفته می شود سی و چهار عرض جغرافیایی دارد یعنی سی و چهار درجه بُعد از خط استوا و اما طول عبارت است از خط نصف النهار ربطی به خط استوا ندارد، من القطب الی القطب، از قطب شمال به قطب جنوب از این طرف کره کأنّه حساب می شود نه از عرض، کمربندی نیست، از رأس به رأس، این خط نصف النهار است.

خط نصف النهار مربوط به افق است که همینی است که در اوقات نماز هم به درد می خورد که می گوییم خط نصف النهار قم دو دقیقه بعد از نصف النهار تهران است، نیم ساعت بعد از نصف النهار مشهد است، نیم ساعت قبل از نصف النهار تبریز است و از این قبیل، این خط نصف النهار هست که در باب وقت و اوقات صلاة کاملا مورد توجه هست.

یک وقت است که دو شهر نزدیک هم هستند فی المثل قم خود شهر قم و شهرک پردیسان این به منزله یکی حساب می شود، گاهی هم یک مقداری دورتر ولی خط نصف النهارش تفاوت محسوسی ندارد، قم و ساوه، یک وقت است دو شهر متباعدین هستند از همدیگر واقعا دور هستند و دوری هم درجاتی دارد یکی هند است کاملا نسبت به ایران شرقی تر است و یکی لندن است چهار ساعت تقریبا غربی تر است، رؤیت برای خود مردم شهر معلوم است که رؤیت یکی به درد دیگری هم می خورد و لازم نیست همه یکایک ببینند، دو نفر شهادت دادند ما دیدیم برای همه کافی است پس رؤیت دو نفر در یک شهر برای همه کافی است، دو نفر از بیرون شهر هم بیایند ولی بیرون و متغائب به این شهر دیده اند آن ها همین طور لذا در بعضی روایات دارد یخرجون و یدخلون یعنی می روند و می آیند یعنی جزء همین شهر هستند این قولش قبول است و مشکلی در این جهت نداریم.

اگر چنانچه مال این شهر نیستند، نزدیک این شهر هم که یدخل و یخرج هم نیستند، هم افق نیز نیستند از نظر خطوط نصف النهاری ولی یک تلازمی هست مثلا رؤیت در شرق نسبت به غرب فرض کنیم در بغداد ندیده اند در نجف ندیده اند، در قم دیده اند، قم خیلی شرقی تر است نسبت به نجف و بغداد اگر ماه بخواهد در قم دیده شود باید اول از نجف و بغداد عبور کند در حقیقت چه کره زمین را بگویید می گردد چه بگویید خورشید می گردد بالاخره زمین در مقایسه با نور خورشید این گونه می آید، در قمر هم بالاخره این گونه است که زمین از طرف غرب به طرف شرق می آید یعنی اگر بخواهد قم دیده شود باید از نجف و بغداد گذر کرده باشد و در قم دیده شود حالا بگویید زمین این گونه می آید یا قمر این طوری می رود، زمین بگویید از شرق به غرب می رود یا بگویید که خورشید از آن طرف می آید و می رود، علی ای حال اگر بخواهد در قم دیده شود باید اول از نجف و بغداد و این ها عبور کرده باشد از مرز عبور کرده باشد تا به قم و تهران برسد این جاها دیده شود لذا همه فقهاء تقریبا قبول دارند که اگر در خراسان دیده شود و لو در تهران کسی ندیده است اما در تهران حتما ثابت است، اگر در خراسان ثابت شود حتما پس قبلش در تهران بوده است و ندیده اند چون زود غروب می کند.

پس این ها اتّفاق افق ندارند، همشهری هم نیستند، نزدیک هم نیستند اما تلازم است اگر در شرق دیده شده است حتما قبلا در غرب دیده شده است که حالا نوبت به شرق رسیده است، این ها مشکلی ندارد انّما الکلام در آن جایی که در غرب دیده اند آیا به درد شرق می خورد؟ مثلا در نجف دیده اند آیا به درد قم و تهران می خورد؟ قم و تهران هیچ کسی ندیده است ولی در نجف دیده اند آیا این به درد می خورد یا نمی خورد؟ این است که بحث مهم مسأله این جا هست.



[1] وسائل باب11 احکام شهر رمضان روایت6

[2] وسائل باب14 احکام شهر رمضان روایت1

[3] وسائل باب11 احکام شهر رمضان روایت11

[4] وسائل باب11 احکام شهر رمضان روایت10

[5] وسائل باب11 احکام شهر رمضان روایت4

[6] وسائل باب9 احکام شهر رمضان روایت1

[7] وسائل باب2 کیفیة الحکم روایت1





   یک‌شنبه 17 دی 1396




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما