صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

صوم جلسه بیست و دو






                                                  بسمه تعالی

صحبت این بود که اگر ماه رمضان مشتبه بین دوازده ماه نشد که نتوانیم احتیاط کنیم بین دو سه ماه شد، اشتباه شد که این ماه است یا ماه بعدی یا ماه بعدش مثلا که قابل احتیاط هست، اگر حرج نیست قاعدتا باید احتیاط کنیم، احتمال دارد که بگوییم حکم اسیر و محبوس جاری شود، درست است که روایت 1/7 راجع به اشتباه کلی است ندارد بین دو شهر یا سه شهر ولی فرقی نمی کند به هرحال میزان این است که ماه رمضان مشتبه هست و این هم نمی تواند همه را انجا دهد، نمی تواند عرفی که مساوی با حرج و این ها است، بعید نیست آن روایت که درباره اسیر و زندانی هست در موارد دیگری هم که مشتبه شود بین دو سه ماه آن جا هم جاری شود یعنی توخّی و تحرّی می کند آن کسی که مظنون هست به او عمل می کند حالا اگر ظنّی پیدا نشد برایش آن وقت احتیاط کند بحثی که قبلا گذشت بعید نیست این گونه بگوییم ولی اگر کسی شبهه کند و بگوید روایت اینجا را نمی گوید، روایت برای اسیر و محبوس است نه هر کسی که اشتباه کند ماه رمضان بین چند ماه اگر شبهه کند از اول باید بگوییم که احتیاط کند و جمع کند و اطراف علم اجمالی است و اگر حرج شد آن وقت لازم نیست، لازم نیست یعنی اصل حکم دیگر اجرا نمی شود یا یک مورد را تخییراً انتخاب کند که در آن جا صحبت شد.

حالا اگر اصلا ماه رمضان نیست بلکه نذر کرده است که یک ماه روزه بگیرد یادش نیست الآن نذرش چطور است، این دو صورت دارد یک وقت است که واقعا نذر را نمی داند چطور بوده است به رجب خورده است یا به شعبان خورده است یا به ماه های دیگری خورده است، یک وقت است مشخص است که نذر فی المثل به ماه رجب خورده است منتهی ماه رجب گم شده است به خاطر یا همان اسارت و حبس و مانند این ها یا به هر جهت دیگری آیا منظور هم مثل ماه رمضان است که نذر کرده است حالا مشتبه شود این جا چه بگوییم؟

در اینجا هم همان طور که عرض کردم این دو حالت دارد به اینکه گاهی می داند به رجب نذر کرده است گاهی اصلا نمی داند رجب بوده یا شعبان بوده یا ماه های دیگر، اگر چنانچه می داند به ماه رجب فی المثل نذر کرده است ماه رجب را گم کرده است بعید نیست اینجا الغاء خصوصیت شود از همان روایت چون روایت 1/7 را هر کسی نگاه کند می فهمد که مشکل این است که قابل عمل نیست بنابراین حبس و اسارت و این ها خصوصیت ندارد، حالا آن جا به خاطر حبس و اسارت است و ماه رمضان است اینجا غیر ماه رمضان است و مورد دیگری غیر حبس و اسارت بالاخره میزان اینکه به آن ترتیب واقع نمی تواند عمل کند حرج پیش می آید، مشکلات پیش می آید، بعید نیست الغاء خصوصیت شود از این نظر، مرحوم سید هم در عروه ظاهرا همین طوری دارند می گویند که ان اشتبه شهر المنظور بین الشهرین أو ثلاثة اشهر فظاهر وجوب الاحتیاط ما لم یستلزم الحرج ایشان این را می گویند که اگر حرج نیست احتیاط کند و اگر حرج است به ظنش عمل کند، اگر ظنی هم ندارد تخییر، حالا به هرحال به نظر می رسد که بعید نیست حکم روایت شامل اینجا هم بشود، راجع به ماه رمضان است ولی حکم شرعی است، شارع حکمی بر ما دارد که قابل اجراء به آن صورت نیست اگر به دست عرف بدهیم امر دائر شود بین اینکه اصلا تعطیل شود یا اینکه ملزمش کنیم به احتیاط که حرجی است یا اینکه تحری کند و اگر ظنی نبود بگوییم تخییر، بعید نیست که همان حکمی که آن جا گفته شد اینجا هم گفته شود، عقلائی اش این هست.

بعضی گفته اند که استصحاب کنیم، مثلا ماه رجب گم شده است بین سه ماه دائم استصحاب کنیم بگوییم هنوز نیامده است و مانند این ها، می شود استصحاب کرد؟ اصل عدم خروج ماه رجب است، هنوز ماه رجب نگذشته است و تمام نشده است، بعضی دیده ام که می گویند این معارض به اصل است، بقاء عدم این ماه، قبل ها که این ماه هنوز نیامده بود نمی دانیم حالا آمد یا نیامد اصل استصحاب عدم این ماه، این درست است؟

اولا هر دو ظاهرا متوافقان هستند و تعارض نیست، اصل عدم خروج ماه رجب یعنی از ماه رجب بیرون نرفتیم پس باید انجام بدهیم یا بگوییم که هنوز وقت داریم، عدم خروج معنایش این می شود که از ماه بیرون نرفته ایم یعنی هنوز وقت داریم، هنوز وقت داریم یعنی می توانی صبر کنی ماه بعدی، معنایش این می شود، اصل بقاء عدم رجب هم همین است که بگوییم استصحاب کنیم رجب که قدیم ها نبود یعنی دو ماه پیش یا سه ماه پیش نبود استصحاب کنیم همان عدم رجب را، این متوافقان می شوند، اصل عدم خروج ماه رجب یعنی پس وقت هست یا می گویید نه، هر چه بگویید آن هم مثل همین است، اصل عدم خروج ماه رجب این هم اصل بقاء عدم رجب آن عدمی که از اول بود البته عدم خروج ماه رجب ممکن است که اصل عدم ازری هم بشود برای اینکه اصلا ماه رجبی نیامده بود تا خارج شود، در خود موضوع اولی اش که اصل ماه رجب است ثابت نیست که آمده است یا خیر پس شما بگویید که خارج نشده است هنوز، عدم خروج فرع اصل آمدن است، حالا به هرحال نظر کلی ما بیشتر این است که می گوییم اولا روایت 1/7 شامل اینجاها هم می شود و لو مورد روایت مسأله اسیر و محبوس است ولی اختصاصی به آن ها ندارد، مورد هم ماه رمضان است ولی باز اختصاص به آن ها ندارد، مسأله امتثال حکم الله است و امکان امتثال به طور معمول متعارف هم وجوب ندارد، امر دائر به این است که به طور کلی حکم را دور بیندازیم یا اینکه احتیاط کنیم که حرجی است یا ناچار باید آن چیزی که با توخّی و تحرّی به ظن غالب است او را عمل کنیم و اگر ظنی هم نبود تخییر بالاخره نمی شود بگوییم هیچ چیزی عمل نکن یا بگوید هیچ چیزی عمل نکن که الغاء حکم الله است یا بگوییم احتیاط کن همه ماه ها را انجام بگیر که این هم حرج است نتیجه می شود یک ماه را انتخاب کن و انجام بده همان که از روایت هم استفاده کردیم.

آن جایی هم که اصلا نمی داند به ماه رجب نذر کرده است یا ماه شعبان و مانند این ها از آن جا که مرحوم سید تفصیلی نداده و هر دو را یکی حساب کرده است، اینجا هم علم اجمالی داریم باید هر دو را انجام دهد، این متفرعات تتمه این بحث بود، مسأله مهمی نیست جز اینکه مرحوم آقای خوئی اینجا تعارض حساب کردند، ما هرچه حساب می کنیم تعارضی اینجا نیست غیر اینکه یکی هم اصل عدم ازلی اشکال دارد این اصل، به هرحال قابل عمل هم که نیست، بحث های طلبگی می شود.

مسأله که مهم است و زیاد هم می پرسند در مراکزی که شب و روز متعادل نیست، شش ماه شب است و شش ماه روز و مانند این، اینجا چکار کند راجع به نمازش محل بحث است و راجع به روزه اش هم محل بحث است، عقاید مختلفی هست شاید حدود هشت نظریه بتوانیم اینجا عرض کنیم، همه این هشت نظریه فرع این هست که این مسأله را داریم یعنی داریم مواردی که شش ماه شب است و شش ماه روز است چون یکی از آقایان دیدم در حاشیه عروه منکر است، ایشان در حاشیه عروه دارد این چیزی که گفته شده است معلوم نیست حقیقت داشته باشد واقعیت ندارد، اطلاع نداشتن از دنیا ولی روی فرض اینکه قبول کنیم چنین جایی هست حکمش چیست حدودا هشت نظریه می شود نقل کرد.

نظریه اول گفته اند به نقاط متعارف و متعادل رجوع کنید آن جاهایی که متعادل هستند و بیست و چهار ساعت بین شب و روز تقسیم شده است، این یک نظریه هست، این نظریه اولا خیلی روشن نیست، به نقاط متعارف رجوع کنید، متعارف هم شامل مثل قم و تهران می شود هم شامل مثل مکه که نزدیک خط استوا هست می شود و هم مواردی که خیلی به اینجاها هم فرق دارد، کل آن ها هم متوسط است و متعارف است، مگر اینکه بخواهید بگویید تخییر که آن وقت سؤال می شود به چه دلیل تخییر، دلیل بر تخییر در اینجا چیست و به علاوه این در این منطقه ساکن است بگوییم وظیفه های آن هایی که در آن منطقه های دیگر هست عمل کند ربطی ندارد مثل این است که یک کسی اینجا نماز ظهر بخواند به افق مسکو مثلا، این را که به هیچ وجه نمی شود قبول کرد، رجوع به نقاط متعارف و متعادل اولا نقاط بسیار زیاد هستند کدام نقطه را هم می گویید اگر تخییر را هم بخواهید بگویید این بلا دلیل است به علاوه من اینجا هستم عمل کنم به افق فلان جا این وجهی ندارد.

نظریه دوم بگوییم که اصلا تکلیف ساقط است برای اینکه ادله ما همان طور که در نماز مربوط به نقاط معتدل است در روزه هم همین طور یک ماه رمضان مشخصی است ولی شش ماه روز است معلوم نیست کدامش ماه رمضان است و مانند این ها، بگوییم حکم ساقط است چون ادله ما این را نمی گیرد.

یک نظریه این هست بگوییم روزه ساقط است اما نماز، نماز یک شب و یک روز آن شش ماهی که شب است یک نماز دارند و آن شش ماهی که روز است یک نماز دارند، اتفاقا ظاهر کلام سیدنا الاستاد مرحوم امام همین است ایشان می گویند در تمام سال دو نماز، یک نماز برای شب است و یک نماز هم برای روز است، من در معلقات عروه جلد سوم نوشته ام که ایشان این نظریه را تبعاً لمولی مظفر گنابیزی از ایشان گرفته است، تبعا از او این نظریه را داده است، این جنابیزی ظاهرا منظور ملا مظفر گل آبادی است، من نشد که در نوشته جات خودم پیدا نکردم که ایشان چه کسی هست ولی از طریق کامپیوتر می شود پیدا کرد که چه کسی است، ما در معلقات عروه نوشتیم ایشان تبعا لمظفر گنابیزی چنین مطلبی را گفته است که بگوییم شبش یک نماز و روزش هم یک نماز ماه رمضانش هم که کلا ساقط است مشخص نیست.

یک نظریه هست که قبلا کجا بوده است همان را استصحاب کند و انجام دهد، قبلا اگر در شهر خودشان در یک جای دیگر بوده است حالا هجرت کرده و آن جا رفته است خیلی هستند از ایران کشورهای غربی رفتند و بعضی ها رفتند سوئد و بالاتر از سوئد، آن جا ها این گونه هست نه به حد شش ماه و شش ماه ولی به حد سه ماه و این ها هست، می گویند حکم همان شهر سابق خودش را استصحاب کند به همان عمل کند، به همان عمل کند اولا به چه دلیل؟ قبلا تهران بوده مثلا افق تهران حالا که یک جای دیگر هست به چه جهتی این کار را کند به علاوه چگونه عمل کند؟ قبلا بیست و چهار ساعت را روز و شب بوده حالا بیست و چهار ساعت را تقسیم کند یا تلفن کند از آن محل سابق بپرسد که الآن نماز ظهر شده است یا نشده است این هم وجهی ندارد، به این چه ربطی دارد، این هم یک نظریه هست.

یک نظریه این هست که این بیشتر عایل دارد از جمله مرحوم آقای گلپایگانی اقرب اماکن به این محلی که الآن هست، الآن یک جایی است که شش ماه شب است و شش ماه روز نزدیک ترین جایی که بیست و چهار ساعتشان شب و روز دارد به آن جا رجوع کند، این هم باز درست نیست، بالاخره نزدیک ترین جا یک جایی جدا از اینجا هست معنا ندارد که من موظف باشم به افق یک نفر دیگر عمل کنم، این هم بی وجه است، نظر مرحوم آقای گلپایگانی این است.

یک نظریه این است که بیاییم بیست و چهار ساعت را حساب کنیم، در بیست چهار ساعت پنج نماز باید خوانده شود در سه وعده، صبح و ظهر و شب، شما سه وعده درست می کنید، سه هشت ساعت و کار این گونه درست می شود.

شبیه این معنا نظریه ای است که بنده بیشتر به نظرم بوده و در معلقات عروه آوردیم و آن اینکه یک شب و روز واقعی ما داریم و یک شب و روز قراردادی، شب و روز واقعی مثل همین نقاطی است که ماه هستیم، شب و روز قراردادی در همان نقاطی که شش ماه شب است و شش ماه روز ولی همیشه در بازار نیستند، یک ساعت هایی را مشخص است می روند خانه استراحت می کنند، یک ساعتی دنبال کار و کاسبی می آیند یعنی شب و روز واقعی ندارند اما شب و روز قراردادی دارند، ما ادله ای که در باب نماز داریم دو جور دلیل هست یکی ادله ای که مشخص کرده است موقع زوال خورشید ظهر است نماز بخوانید بعدش نماز عصر است، موقع مغرب نماز مغرب بعدش نماز عشاء هست این یک دسته ادله هست و یک دسته ادله ای که دارد فی کل یوم یوما بمتعارف عرف یعنی بیست و چهار ساعت، روایاتی داریم که در این هر روزی پنج وعده نماز است روایات دارد که این پنج وعده موجب می شود شستشو بدهید خودتان را، گناهان پاک شود و مانند این ها پس مجموعه یوم پنج نماز دارد، یوم را هم که به دست عرف بدهیم یعنی بیست و چهار ساعت بنابراین بگوییم روز آن ها را تقسیم می کنیم و طبق قرارداد خودشان نماز را انجام دهیم، بگوییم که حکم بر روز و شب است، یک روز و شب واقعی داریم آن نیست و یک روز و شب قراردادی داریم که هست بگوییم طبق او عمل کنیم.

یک فهرست وار عرض کنیم نظریه ها را، اول بگوییم نقاط متعارف، دوم بگوییم تکلیف ساقط، سوم بگوییم روزه ساقط نماز را یک نماز کافی است برای شب و یکی هم برای روز، یکی دیگر هم بگوییم که حالت محل سابقش را اگر جایی بود، یکی دیگر هم بگوییم اقرب الاماکن را که متعارف هستند عمل کند، یکی هم اینکه بیست و چهار ساعت را به چند قسمت تقسیم کند و نماز پنج گانه را انجام دهد حالا دیگر این ها روزه را چه می کنند باید به یکی از آن نظرات رجوع کنند، به محل سابق یا به نقاط دیگر رجوع کنند.

در باب نماز روایات داریم که هرکسی به مشرق و مغرب خودش، صریحا رد می کنیم نظریه نقاط دیگر از جمله باب 20 ابواب مواقیت صلاة روایت 2 إنّما علیک مشرقک و مغربک[1] حضرت می فرماید که تو مواظب مشرق و مغرب خودت باش یعنی مشرق و مغرب نقاط دیگر به درد تو نمی خورد، این صریحا آن نظر را رد می کند.

عرض کردم این هشت نظریه شد، اول اینکه رجوع کند به نقاط متعارف مخیّر هم هست بین کدام افراد آن ها، دوم اینکه بگوییم اصلا تکلیف ساقط است و ادله آن جاها را نمی گیرد، سوم اینکه بگوییم روزه ساقط است و نماز هم دوتا بخواند یک شب و یک روز، چهارم اینکه بگوییم به محل سابقش رجوع کند، پنجم اینکه بگوییم اقرب الاماکن را میزان قرار دهد، اقرب الاماکنی که متعارف هستند، یک نظر هم این است که به فقیهی که انس به این مسائل دارد به او رجوع کند می شود حکومت این نظر عجیبی است که بگوییم از نظر فقهی نمی شود هیچ کاری کرد، مردم آن جا به هر فقیهی در هر کجای دیگر یا همان جا رجوع کنند او حکومتا نظر بدهد، کانّ حکومتاً و ولایتاً، این خیلی عجیب است، یک نظر هم این بود که بیست و چهار ساعت را تقسیم کند به سه وعده، یکی هم اینکه شب و روز قراردادی، یک نظر دیگر هم هست و آن اینکه واجب است از آن منطقه هجرت کند به منطقه دیگری، این را مرحوم آقای خوئی در یک جایی دارند که اگر می شود باید هجرت کند.

یک روایتی را پیدا کردم که این روایت جالب است، آن روایت راجع به دجّال است در آخر الزمان حضرت راجع به دجال صحبت می کند، روایت صحیح مسلم جلد 4 صفحه 2251 پیوست است، سنن ابن ماجه جلد 5 صفحه 529، مسند احمد حنبل جلد 26 صفحه 173، حضرت راجع به دجّال صحبت می کند اصحاب می گویند قلنا یا رسول الله ما لبسه فی الارض یا رسول الله دجال چقدر می ماند قال اربعین یوم چهل روز می ماند اما چه روزی یوماً کشهرٍ یک روزش که یک ماه هست، هر روزش یک ماه است بعد دارد و یوم کجمعة یک روزی مثل یک هفته جمعه ظاهرا اشاره است به یک هفته پس روزهای دجال روزش یک ماه است یا روزش یک جمعه هست یعنی یک هفته و سائر ایّامه کأیّامکم بقیه ایّام مثل ایّام شماها هست، حالا این اشاره است به اول ظهور دجّال که اولش آن گونه است و بعد عوض می شود مثلا تا حکومت را نگرفته است یک طور است و وقتی حکومت را گرفته یک طور دیگری می شود، این را می خواهد بگوید؟ قلنا یا رسول الله أرأیت یوم الذی کالسّنة از روایت معلوم می شود که یک روز هم دارد مثل یک سال، یک روز مثل یک ماه و یک روز مثل یک هفته، حالا اصحاب می گویند به پیغمبر گفتیم أرأیت الیوم الذی کالسّنة أتکفینا صلاة یومٍ روزی که یک سال است کافی است که ما یک نماز بخوانیم؟ برای اینکه می گویید یک روزش مثل یک سال است، ما یک نماز بخوانیم قال لا نه یک نماز کافی نیست، این هم خوب نشان می دهد که آن نظریه درست نیست از جمله مرحوم امام این بود که یک نماز شب و یک نماز هم روز و لکن أقدروا له قدرا[2]، اقدروا یا از قدرت است به معنای اینکه خودتان را آماده کنید برای آن یا اینکه چیزی برای او قائل شوید، حدی برایش قائل شوید، علی ای حال این روایت که کتب صحاح و سنن عامه نقل کردند ما در کتب خودمان پیدا نکردیم.

 



[1] وسائل باب20 مواقیت صلاة روایت2

[2] سنن ابن ماجه جلد5 صفحه 529





   یک‌شنبه 17 دی 1396




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما