صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

صوم جلسه بیست و سه






                                                  بسمه تعالی

دو سه جمله ای به تناسب امروز عرض کنیم، روایات متعددی داریم که هدف از خلقت عالم همین معصومین هستند به تعبیرهای مختلف، لولا انت لولاک لما خلقت الأفلاک و به این مضمون پیغمبر اگر تو نبودی عالم آفریده نمی شد، لولا انتما پیغمبر و حضرت امیر(س) اگر شما دو نفر نبودید عالم خلق نمی شد، لولا هؤلاء اشاره به چهارده معصوم اگر این ها نبودند عالم را خلق نمی کردیم، روایات متعدد هست خیلی هایش یا بیشترش در بحار در ابواب مختلفه از طریق کامپیوتر می توانید آدرس دقیقش را بعضی ها را ما مختصرا در جزوه لولا فاطمه آورده ایم.

یک روایت هم که نقل شده است لولا فاطمه لما خلقتکما یک جمله هم هست که لولا علیٌ لما خلقتک خطاب به پیغمبر هست اولا معلوم می شود که هدف از خلقت عالم انسان است و هدف از خلقت انسان هم وصل به خدا هست و این وصل به طور کامل فقط در این ها مقرّر شده است در دیگران به و جود نیامده است، وصل به خدا هم برنامه می خواهد، این برنامه را خود خدا باید بدهد، دیگران حتی عاجز هستند از برنامه ریزی برای زندگی معمولی خودشان، به قول خودشان دانشمندانی جمع می شوند در مجالس شوراهای کشورها قانون می آورند برای اصلاح جامعه و فردا نقض می کنند می بینند اشتباه گفتند پس برنامه را خود خدا باید بدهد، آورنده این برنامه پیغمبر هست پس او هست که حق بر گردن همه دارد و اگر او نبود برنامه هم نبود، برنامه نبود کمال نبود و کمال نبود انسان مورد نظر نبود.

اجراء این برنامه مهم تر از خودش هست نسخه پزشک بدون عمل خاصیتی ندارد، اجراء یعنی مقام امامت پس اگر مقام امامت نبود نبوت هم بی فایده بود، حالا این مقام نبودت و این مقام امامت یعنی این برنامه و این اجراء برنامه آیا الگو هم دارد؟ یک الگوی کامل دارد و آن هم فقط فاطمه زهرا(س)، الگوی کامل یعنی آن انسانی که بدو تولد که هیچ قبل از تولد برنامه هایش در آن برنامه ریزی کامل الهی مذکور و مذبور باشد فقط درباره فاطمه زهرا بود، نطفه ای که باید درست شود از غذای بهشتی یعنی غذای پاک صد در صد فوق طبیعت فقط درباره فاطمه زهرا بود، مربی می خواهد نه فقط مربی بعد از ولادت و در بزرگسالی، مربی هنگام حمل، خدیجه کبری دائما درحال مناجات و در اعتزال قرآن دارد فلم ما اعتزلهم و ما یعبدون من دون الله و هبنا له اسحاق و یعقوب نبیّا، همه ترک کرده بودند خدیجه را، خدیجه تنهای تنها بود، خود اعتزال منشاء تکامل است این هم اعتزال، در دوران حمل هم این حالت مربی گری برای خدیجه بود که بالاتر بگوییم فاطمه زهرا هم مربی خدیجه بود چون او را دلداری می داد در همان حالی که در رحم او بود پس از تولد تحت تربیت و رعایت پیغمبر اکرم به وسیله خدیجه و بعد از خدیجه خود پیغمبر بعد هم برنامه مبارزاتی از همه انبیاء مهم تر پیغمبر خاتم، پیغمبر خاتم برنامه اش مهم است این برنامه اجرائش مهم است، این اجراء داشت به افول و فراموشی سپرده می شد مقام امامت داشت از بین می رفت، فاطمه زهرا نگه داشت آن مقام امامت را، اگر زهرا نبود علی را همان روزهای اول چنانچه توطئه کردند برای شهادت حضرت دیگر می داند خالد ولید مأمور شد که حضرت را پس از نماز جماعت ابوبکر به قتل برساند طبق نقل این طوری دارد ولی دیدند ابوبکر نماز می خواند و دائم سلام می دهد سلام آخر نماز ولی از نماز خارج نمی شود مکرر دائم سلام می دهد عاقبت بالاخره گفت یا خالد لا تفعل ما امرتک، فاطمه زهرا حفظ کرد مقام امامت را، امامت فوق نبوت، حافظ خود امامت و نبوت فاطمه زهرا(س)، به هرحال ولی بقیه چهارده معصوم این گونه است؟

چرا در اذان و اقامه شهادت به پیغمبر آمده است ولی شهادت به ولایت و امامت نیامده است؟ قاعدتاً یک قدری دقت کنید به خوبی می فهمیم به خاطر تقیه، اگر چنین اصرار می شد با اصل نماز مخالفت می کردند و اذان و اقامه را منع می کردند چنانچه خیلی کارها را منع کردند، در کتاب النص والاجتهاد مرحوم شرف الدین مراجعه کنید چقدر درست مقابل نصّ پیغمبر اکرم ایستادگی کردند، مقاومت کردند و تسلیم نبودند، مقام امامت و ولایت مهم تر از مقام نبوت است باید در مواردی که شعار هست، شعار مذهبی و اسلامی هست همان طوری که نبوت می آید امامت هم بیاید، شعار است بهترین جای شعار اذان و اقامه هست آن وقت شعار به نبوت بیاید، شعار به امامت و ولایت که فوق نبوت است نیاید، این خیلی بعید است، پیداست که روی تقیّه است، بنابراین لا تحلّوا شعائرالله باید این شعار ترک هم نشود.

صحبت این بود که اگر می داند که ماه رجب نذر کرده است که روزه بگیرد ولی نمی داند ماه رجب کدام ماه هست، گاهی می داند رجب نیت کرده است و رجب را نمی داند کدام است، گاهی نمی داند چه ماهی را نیت کرده است، اگر می داند رجب را نیت کرده است و نمی داند رجب کدام ماه است به نظر ما بعید نیست که بشود استصحاب کنیم تا آن جایی که یقین کند که رجب شد قبلش استصحاب عدم و معارضی هم ندارد اینکه مرحوم آقای خوئی دارند که معارض می شود به بقاء عدم رجب این را دیروز هم اشاره کردیم به نظر من همان استصحاب عدم رجب تا آن جایی که یقین کنیم که دیگر این ماه آخر است و اگر این از دست برود همه چیز از دست رفته است آن جا شروع کند به خواندن، این یک نکته ای بود که خواستیم تکمیل کنیم.

اما یک نکته هم راجع به آن جاهایی که شش ماه شب و شش ماه روز است مرحوم آقای خوئی(ره) به بعضی های دیگر گفتند که واجب است هجرت کنند از آن جا بیاید جاهای متعادل، آیا ایجاد موضوع حکم بر ما لازم است؟ شارع یک حکمی برده است روی موضوعی من باید موضوعش را هم درست کنم؟ اگر موضوعی باشد حکم را باید انجام بدهم ولی حالا موضوع نیست من باید حتما موضوعش را درست کنم؟ اگر بروم جای دیگر نماز باید این گونه بخوانم در چند ساعت یک بار مثلا و روزه را هم این گونه بگیرم حالا باید حتما در آن نقطه بروم که این گونه شود؟ ایجاد موضوع، ایجاد موضوع که دست ما نیست و لزومی هم ندارد، در موارد دیگر هم همین طور است مثلا یک کسی زن است اگر مرد باشد باید حمد و سوره اش را بلند بخواند حالا واجب است که خودش را مرد کند که حمد و سوره را بلند بخواند؟ اصل تغییر جنسیت را هم اشکال نمی کنیم مرد است برود خودش را زن کند، زن است خودش را مرد کند اما اینکه لازم باشد برای انجام فلان حکم یا مرد است اگر زن بود باید چادر سر می کرد حالا این باید خودش را زن کند که چادر سر کند و مانند این ها، اگر زن بود حجاب برایش لازم بود، حالا اینجا اگر این در آن نقطه بود نمازش را این گونه می خواند و باید بخواند حالا واجب است باید آن نقطه برود؟ حرف عجیبی است که می گویند مهاجرت از آن جا لازم است و جاهای دیگر برود و به کشورهایی که متعادل است هجرت کند تا آن جا نماز و روزه اش را درست انجام دهد، این به هیچ وجه درست نیست.

به نظر من بهترین نظریه همانی است که من عرض کردم در عرف شب و روز را همان طوری که به شب و روز حقیقی می گویند به شب و روز قراردادی هم می گویند، در کشور سوئد و این ها که مصداق چنین مواردی است بانک ها تاریخ دارند و می گویند فردا بیا یا امروز بیا یا بازار می گوید شب بیا یا فردا بیا معامله کنیم و امثال این ها، غیر از شب و روز واقعی تکوینی شب و روز قراردادی ما داریم  این هم شب و روز است و در عرف به آن گفته می شود قاعدتا باید این گونه باشد اما اینکه مرحوم دارند که اصلا نماز تعطیل و در سال یک دفعه نماز بخواند، حالا شبش یک نماز مغرب و عشاء بخواند و شش ماه بعدش هم روز است یک نماز ظهر و عصر بخواند و نماز صبح بخواند.

خیلی حرف عجیبی است، ما دو جور ادله داریم، یک ادله ای که ظاهرش این است که فی کل یومٍ خمس صلوات دارد و یوم را در نظر عرف در یک چنین مواردی یوم به آن اطلاق می شود و یوم صرف نظر از آن موارد یوم به معنای بیست و چهارساعت در نظر عرف می آید، در زمان خود پیغمبر هم وقتی یوم می گفتند یعنی همان بیست و چهار ساعت و همین طور بعدها در تمام ایام و این ها بنابراین این بیست و چهار ساعت را باید میزان قرار دهیم نه اینکه حالا که شب است یا همیشه روز است بنابراین نماز نخوانیم یا یک نماز فقط بخوانیم، خیلی بعید هم هست که برای تکامل انسان ها در جاهای دیگر برنامه هست که باید پنج وعده نماز بخوانی اما در آن نقاط بگوییم بیچاره ها به آن ها برنامه تکامل نمی دهیم، یک نماز بخوان کافی است، این حرف خیلی بعید است، بنابراین آن نظرات دیگر به نظر نمی رسد حرف منطقی و درستی باشد.

احکام القضاء، قضاء روزه را فعلا صحبت می کنیم، مرحوم سید دارد وجوب قضاء مشروط به شرایطی است باید شخص بالغ باشد، عاقل باشد، مسلم باشد تا قضاء برایش واجب باشد، عبارت مرحوم سید این است یجب قضاء الصوم بشروطٍ البلوغ والعقل والاسلام بنابراین اگر بالغ نیست برایش واجب نیست برای اینکه خود حکم هم برایش واجب نبوده است، اگر قبل از طلوع فجر بالغ شود روزه واجب است و اگر روزه انجام نشد قضاء دارد، اگر مقارن با طلوع فجر بالغ شود، همزمان هم بالغ شد و هم همان موقع طلوع فجر شد اگر مقارن است اینجا باز به هرحال روزه برایش واجب است و قضائش هم واجب است برای اینکه شرط محقق شد، حالا اگر ما نمی دانیم آیا بلوغ مقدم است یا طلوع مقدم است، نمی دانیم اول این بالغ شد یا اول فجر طالع شد، طلوع صبح اینجا چه باید بکنیم؟ گاهی تاریخ هر دو مجهول است نه ساعت بلوغ را می دانیم و نه ساعت طلوع را می دانیم، گاهی تاریخ یکی مجهول است و دیگری معلوم اینجا چکار باید کنیم؟

اگر تاریخ هر دو مجهول است بعضی آقایان دارند که اینجا دو اصل جاری می شود و تعارض می کنند و تساقط، می گویند که روی عقیده مرحوم آخوند صاحب کفایه در مقام تعارض اصلا اصل جاری نیست برای اینکه وقتی دلیل اصل مغیای به علم است، علم اجمالی که اینجا داریم مغیای به علم است بنابراین جای اجرای اصل نیست ولی یک قدری دقت کنید این حرف درست است یا خیر، در ما نحن فیه جای دو اصل ظاهرا نباشد برای اینکه یکی از آن ها اصل بی اثر است، استصحاب کنید عدم بلوغ را تا بعد از طلوع این استصحاب جاری است، شک داریم چه موقع بالغ شده است؟ قبل از طلوع یا بعد از طلوع؟ بگویید تا دیروز یعنی قبلا بلوغ بعد از طلوع نبوده است حالا هم بلوغ بعد از طلوع نیست، حکم قضاء و حکم نماز و حکم روزه برای بلوغ است و اینجا روزه برای بلوغ بعد از طلوع است، قبلا بلوغ بعد از طلوع نبوده است الآن نمی دانیم بلوغ بعد از طلوع شده است یا نشده استصحاب عدم اما طلوع بعد از بلوغ هم حکم دارد که بگوییم اصل این است که طلوع بعد از بلوغ نبوده است؟

اگر این طور است که حکم روی بلوغ است نه روی طلوع، طلوع حکم ندارد بلوغ است که اگر بلوغ بعد از طلوع هست حکم باید انجام شود و اگر ترک هم شد قضاء دارد، ببینید بعضی آقایان تعارض گرفتند، تساقط گرفتند این ها ظاهرا حرف درستی نیست، اصلا اصل در ناحیه طلوع جاری نیست برای اینکه اثر ندارد فقط بگویید طلوع نیست پس بلوغ محقق نشده بوده مثلا به عنوان مُثبت و الّا اثر روی بلوغ قبل الطلوع و بعد الطلوع است نه در طلوع قبل البلوغ و بعد البلوغ بنابراین آن طرف اصلا اصل جاری نیست، این جهل به تاریخ هر دو داریم.

اگر جهل به تاریخ یکی است باز فرق می کند که جهل به تاریخ طلوع دارید یا به تاریخ بلوغ دارید، اگر جهل به تاریخ بلوغ دارید بلوغ را نمی دانید چه موقع بوده است اینجا استصحاب جاری است و اثر هم دارد اگر جهل به تاریخ طلوع دارید که طلوع بعد البلوغ بوده است یا قبل البلوغ باز این مُثبت است و اثر ندارد و اصل جاری نمی شود، اگر چنانچه اصل جاری نمی شد اگر نوبت به برائت است برائت جاری می شود بنابراین در بلوغش وقتی شک داریم که چه موقع بالغ بوده است اینجا جای استصحاب در ناحیه بلوغ نه در ناحیه طلوع آن وقت در مورد جهل به هر دو تاریخ و یکی از این ها این اثر می تواند داشته باشد.

 





   یک‌شنبه 17 دی 1396




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما