بسمه تعالی
مرتد دو جور معنا شده است، یک معنا همان که از
قدیم مشهور بوده است و آن ارتداد فکری یعنی منکر شهادتین یا احد از شهادتین بلکه
انکار هم نه عدم اعتراف چون اسلام را گفتند اعتراف به شهادتین، همین که اعتراف
نداشته باشد و در شک باشد این را بگوییم که از ایمان خارج شده است بنابراین مشمول
ارتداد می شود، ارتداد برگشت از ایمان، ایمان اعتقاد و اعتراف است، این همین که
اعتقاد و اعتراف ندارد ارتداد می شود، این یک معنا که نوعا هم فقهاء همین را می
گویند برای اینکه اگر ملاحظه کنید در ابواب کفر آن جا مسأله مطرح هست ایمان و
اسلام اعتراف به شهادتین است همین که اعتراف نبود و لو شک کفر می شود پس این هم
ارتداد می شود اما یک معنای دیگری که شاید بیشتر در ذهن این می آید و آن اینکه
ارتداد برگشت فکری و عملی از شهادتین بنابراین کسی که در شک است ولی هیچ کاری نمی
کند، نه تبلیغی، نه صحبتی و نه اعلام موضع برگشت، هیچ از این حرف ها را ندارد
بگوییم مشمول ارتداد نیست، اگر شک هم کردیم بگوییم پس حکم ارتداد را ندارد.
فقهاء آن که در عبارت ها هست به معنی اول است
ولی در زمان ما با این همه شبهاتی که زیاد شده است تمایل به قبول معنی دوم است
یعنی ارتداد فکری و عملی هم از ایمان برگردد و هم عملا او را اعلام کند و به عبارت
دیگر روی آن تبلیغ کند و به عبارت دیگر اشاره است به آیه کریمه قرآن به کفار می
گفتند صبح بیایید مؤمن شوید، عصر بر گردید که این اثر می گذارد روی اهل ایمان و آن
ها را سست می کند در حقیقت می خواهیم آن گونه نشود.
در ما نحن فیه اگر کسی مرتد شد به هر معنا برگشت
از اعتراف یا هم فکری و هم عملی علیه اسلام بودن، حالا به هرحال مرتدی دوباره به
ایمان برگشته است اعمالی که در زمان ارتداد انجام نداده است آیا این ها را باید
انجام دهد و قضاء کند یا این را هم بگوییم مشمول حکم کفر است، کافر اگر اعمالی را
انجام نمی داد الاسلام به عبارت معروف یجُبّ ما قبله بنابراین بگوییم بعدا، چطور
در کافر وقتی بر می گردد مسلمان می شود این قضاء ندارد اینجا هم بگوییم که قضاء ندارد،
این تابع این است که از ادله چه می فهمیم.
بعضی ها بعضی روایاتی را مطرح کردند که معلوم
نیست به درد اینجا بخورد، اولا صاحب جواهر می گوید عبارتی که از روایات ما داریم
این است من فاته فریضة فلیقضها اگر کسی واجبی، فریضه ای از دستش رفت باید قضاء کند
این به طور عام است، هر فریضه ای و یکی هم بحث روزه هست، من فاته فریضةٌ فلیقضها
ولی به این عبارت سندی برایش پیدا نکردیم، در کتب فقه شایع است ولی اولا در کتب
حدیثی نیست و مرسله هم هست که من فاته فریضة فلیقضها.
در باب 6 از ابواب قضاء صلوات روایت اول یک
روایت دیگری دارد، در آن روایت راوی از امام می پرسد که کسی در سفر بوده است و نمازهایش
را نخوانده است یا بالاخره خراب است حالا چکار کند، حضرت این تعبیر را دارد لِیقضِ
یا یقضی ما فاته کما فاته قضاء
کند آن چه که از دستش رفته است همان طوری که از دستش رفته است، اینجا را هم بعضی
ها خواستند جزء معنی عام بگیرند و لو کلمه من کان و کذا و کذا نیست که از ادبات
عموم باشد ولی یقضی ما فاته کما فاته می فهماند که میزان فوت است وقتی هرچه که فوت
شد از دستمان باید قضاء کنیم.
اما این هم باز مشکل است و لو اشکال سندی ندارد
اما اشکال دلالی دارد، اشکال دلالی اش این است که این اصلا در مقام بیان کیفیت
نماز قضاء است، می گوید در سفر بودم و نمازهایم را نخواندم حالا چطور بخوانم می
گوید همان طوری که فوت شده است، چگونه فوت شده است؟ قصراً، تمام نبوده است قصر
بوده است، در سفر بوده است و آخر وقتش هم نمازش قصر بوده پس یقضی ما فاته کما فاته
به همان نحوه ای که از دستش فوت شده است به همان نحوه باید قضاء کند، اصلا بحث همه
جا و هر گونه فوت و این ها مطرح نیست، یک کسی در سفر نماز نخوانده است حالا چگونه
قضاء کند؟ حضرت می فرماید همان طوری که از دستش رفته است همان طور یعنی قصراً دو
رکعتی از دستش رفته است این هم باید دو رکعتی حالا بخواند، این اصلا بحث ادبات
عموم در اینجا مطرح نیست.
اما یک بحثی هست و آن اینکه اصلا خود ادله
تکالیف بگوییم آن ها عام است، اقیم الصلاة همه را می گیرد حالا اگر گفتیم کفّار
مکلّف به فروع نیستند بگویید در کافر اما کافر غیر مرتد است و دو عنوان است بنابراین
ادله تکالیف اقیم الصلاة کتب علیکم الصیام وسائل تکلیف این ها عام است، تکلیف به
عهده این است باید انجام دهد در ایّام ارتداد باطل بوده است حالا فوت شده است باید
انجام دهد، بعید نیست ادله عمومات بگوییم این گونه هست.
بعضی خواستند بگویند که یک اشکالاتی در آن هست،
صاحب حدائق فرموده است که ادله قاصر است، مرتد را نمی گیرد در جلد 13 صفحه 297
چرا؟ می گوید ارتداد کم است چون مرتد کم است منصرف است اطلاقات از مرتد منصرف است
به خاطر ندرت وجودی، غلبه وجودی با غیر مرتد است بنابراین ادله عامه اقیم الصلاة،
کتب علیکم الصیام و سایر ادله عامه چون مرتد کم است منصرف است به خاطر غلبه وجودی
غیر مرتد اما آیا غلبه وجودی منشأ می شود که غلبه انصرافی و غلبه مفهموی پیدا کنید
صرف اینکه دلیل نمی شود که، در خارج این گونه باشد اما دلیل نمی شود که مفهوما هم
ذهن ما منصرف شود به جاهای دیگر، صرف غلبه وجودی است.
به علاوه یک نکته ای و آن این است که اصلا چه
کسی گفته است غلبه، اگر شما ارتداد را به معنای عدم اعتراف به ایمان، عدم اعتراف
به شهادتین، میزان شهادتین است قبلا هم صحبت کردیم که حتی قیامت هم دخالت ندارد و
بحث آن جدا هست، اگر گفتیم به معنای عدم اعتراف است، همین شک الی ما شاء الله
افرادی شک می کنند، در زمان ما که بسیار زیاد در توحید، در نبوت حالا چیزهای دیگر،
در همین چیزهای اساسی شبهاتی پیدا می کنند، طرف می گوید مسائلی برای من پیش آمده
است زیاد مراجعه می کنند، آدم هایی که به ظاهر هم متدیّن است می گوید شبهاتی پیدا
کردم که من در نبوت خود پیغمبر هم مشکوک هستم به اصطلاح و از این قبیل.
اولا زیاد شده است و در ثانی اگر ارتداد را به
معنای عدم اعتراف بگوییم بیشتر است، به علاوه غلبه وجودی صرف منشأ نمی شود که مفهوم
هم به اصطلاح منصرف شود، بنابراین کلّ من وجب علیه الصوم اگر انجام نداد فوت شده
است، این دلیل عام می فهماند باید قضاء شود و قضاء می کند بنابراین مرتد با کافر
فرق ندارد، در کافر نص داشتیم، در مرتد نص که نداریم ادله عامه هم بر خلاف است.
حالا اگر کسی بگوید در آن بحثی که قبلا خواندیم
که کفّار مکلّف به فروع هستند یا خیر مرتد هم بالاخره کافر است، اگر گفتیم که
کفّار مکلّف به فروع نیستند یکی هم مرتد پس مرتد هم مکلّف به فروع نیست، اگر مکلّف
نیست قضاء معنا ندارد اگر گفتیم کفّار مکلّف به فروع نیستند، در مرتد معمولا این نزاع
را نکردند، مرتد را همه گفتند مشمول، مشمول حکم بوده است، قبل از اینکه مرتد شود
مشمول حکم بود، آن بحث برای این کسانی است که از اول مشمول حکم نیستند، کفّار
مکلّف به فروع هستند یا مکلّف به فروع نیستند برای کسی است که از اول اینگونه هست
و مکلّف نیست به فروع اما این مکلّف بوده است به اختیار بیرون آمده است و حالا
دوباره می خواهد برگردد آن بحث اصلا در اینجا جریان ندارد و فقهاء هم هرگز در
اینجا وارد نکردند مخصوصا اینکه گفتند توبه اش قبول است.
اگر مرتد فطری است که توبه اش قبول واقعه هست،
اگر مرتد ملی است توبه اش هم ظاهرا قبول است و هم واقعا بعد الاستتابه یعنی حاکم
شرع او را احضار می کند و می گوید توبه کن، اگر توبه کرد که هیچ، بر می گردد و هیچ
مشکلی هم ندارد نه حدی دارد و نه چیزی، اگر توبه نکرد تا سه روز صبر می کنند اگر
بر عقیده خودش پای برجا ماند این یُقتل بعد الاستتابه، چه مرتد فطری و چه مرتد ملی
توبه اش هم که قبول است حالا واقعا یا هم واقعا و هم ظاهرا قبلا هم که مشمول احکام
بوده است پس این بحث تکلیف کفّار به فروع یا عدم فروع، عدم تکلیف اینجا جریان
ندارد و وضع مرتد با کفّار فرق می کند.
شبهه دیگری که بگوییم احکام بخواهد شامل مرتد
شود نمی شود، چرا؟ این را به یک جهت دیگری جلسه قبل عرض کردیم و آن این است که این
قادر بر انجامش نیست، برای اینکه تا کافر است که عملش باطل است، وقتی هم برگشت
بگویید که دیگر لازم نیست انجام دهد، ما می گوییم وقتی برگشت باید انجام دهد کافر
هم که هست قدرت دارد و قدرت به واسطه به اصطلاح دارد.
مرحوم صاحب حدائق هم یک قسمتی دارد می گوید که
مگر محکوم به قتل نیست، مرتد را می کشند حالا یا بلا فاصله یا بعد از گذشت سه روز
بالاخره می کشند، کسی را که می کشند و محکوم به قتل است که نمی تواند قضاء نماز
بخواند، قضاء روزه بخواند بنابراین این جوری صاحب حدائق قضیه را عنوان کرده است،
این هم ظاهرا درست نیست برای اینکه محکوم به قتل بوده است یعنی پرونده اش قتل است،
پرونده اش اعدام است بین پرونده خیلی فاصله هست، خیلی ها هستند محکوم هستند و
پرونده اش این است فرار می کند، دسترسی به او نیست یا محاکم به حدی طولش می دهند
مثلا یک پرونده ای ممکن است ده سال طول بکشد، این ها مانع نیست بنابراین همان طور
که عرض شد ادله عامه مرتد را می گیرد بنابراین قضاء دارد، نمازها، روزه ها همه اش
باید انجام شود.
در باب 30 از ابواب مقدمه عبادات جلد اول وسائل یک روایتی دارد ببینیم این چطور است،
1/30 ابواب مقدمه عبادات جلد اول وسائل، ندیدم جایی به این روایت تمسک شود حالا جا
دارد که روی آن فکر کنیم شیخ طوسی باسناده عن حسین بن علی، حسین بن علی چه کسی
است؟ خیلی حسین بن علی داریم، در کتب رجال شاید بیش از بیست حسین بن علی داشته
باشیم، اسم گذاری ها نزد متدیّنین اسم ائمه بوده به خصوص اسم حضرت امیر، امام
حسین، در بعضی کتاب ها که از جمله یکی از نویسندگان مصری رحلتٌ فی ربوع الشرق
الادنی ظاهرا یک چنین کتابی دارد، در آن کتاب دیدم می گویند که بیشترین اسم در
ایران محمد و علی و در زن ها هم فاطمه و زهرا و در مردها حسین، حسین بن علی در روایات
هم خیلی ما داریم اما چون می خورد از نظر طبقات به زمان امام رضا و آن محدوده بعید
نیست منظور حسین بن علی بن یقطین باشد، در حسین بن علی ها از همه مشهورتر و خیلی
هم کثیر الروایه هست پسر علی بن یقطین معروف باسناده عن حسین بن علی عن علی بن حکم
کوفی ثقه و مشکلی ندارد عن موسی بن بکر ثقه عن زراره عن ابی جعفر الباقر(ع) من کان
مؤمناً فحجّ و عَمِل فی ایمانه کسی مؤمن بود رفت مکه حج انجام داد و در ایمان خودش
کارهای دیگری را هم انجام داد، نماز و روزه و غیر ذلک ثمّ اصابته فی ایمانه فتنة
بعد دچار فتنه فکری شد فکفر بعد هم کافر شد ثمّ تاب و آمن بعد توبه کرد و بعد مؤمن
شد، این وضعش چطور است قال یُحسب له کلّ عملا صالح عمله فی ایمانه و لا یبطل منه
شیءٌ تمام
اعمالی که در زمان ایمانش انجام داده است هیچ خراب نمی شود و هیچ چیز از او باطل
نمی شود، این و لا یبطل منه شیءٌ یعنی همان در زمان ایمان؟ آن کارهایی که قبل از
ارتداد انجام داده است آن ها خراب نمی شود یا اینکه جمله اول برای آن بود کل عمل
صالح عمل فی ایمانه اما این به طور کلی لا یبطل منه شیءٌ بنابراین قضاء ندارد، اگر
چنانچه در زمان همان ارتدادش چیزی انجام نداده است بنابراین بطل منه شیءٌ قضاء
دارد اگر این گونه معنا باشد.
اما اولا این ظاهرا راجع به تشیّع است نه کفر،
کفَر دارد کفَر مثل اینکه دارد ارتد الناس بعد رسول الله الّا ثلاث بعد از پیغمبر
همه مرتد شدند جز سه نفر، آن ارتداد نه ارتداد به معنای کفر است، ارتداد از ایمان
است اهل بیت را رها کردند و رفتند دنبال کارهای خودشان که فقط یک نفر راوی می گوید
عمّار چطور می گوید او هم فی قلبه شیء یک چیزی برایش تزلزلی به وجود آمد، به آن
معنا است نه به معنای کفر، بنابراین از این هم نمی شود استفاده به این جهت کرد.
بنابراین ما هستیم و عمومات، عمومات می گوید
تمام احکامی که بر این شخص بوده است و در زمان ارتداد انجام نداده است این باید
انجام دهد.
مسأله دیگری که مرحو سید عنوان کردند راجع به
سُکر است، سکران، آیا اگر کسی به خاطر مستی اعمالی از او فوت شده است این باید
قضاء کند؟ ایشان که به طور قطع می گوید بله، عبارت عروه این است یجب القضاء علی من
فاته لسُکران کسی که عملی از او فوت شده است به خاطر مستی، مست بوده و حواسش نبوده
و نمی خوانده و انجام نمی داده بلا فرقٍ بین من کان لتّداوی أو حراماً حالا به
عنوان دارو خورده است به او گفتند بیماری تو بدون شراب خوب نمی شود و لو اینکه
روایات دارد که خداوند در حرام شفاء قرار
نداده است ولی دکتر است، دکترها گفته اند و این هم قبول کرده است که این برایش دوا
بوده یا اینکه فقط به عنوان بد مستی خورده است حراماً، فرقی نمی کند بالاخره
اعمالی که انجام نداده است همه اش قضاء دارد.
مسأله مبنایش این است که آیا سکر را مثل اغماء و
نوم بدانیم یا مثل جنون بدانیم، اگر سکر را مثل جنون بدانیم این مجنون اعمالش
اعاده دارد، باطل است، در روایت خواندیم که خداوند خطاب می کند به عقل بک عصی و بک
اعاقب ثواب و عقاب دائر مدار عقل است بنابراین اگر این هم مثل جنون است که حکمش
پیداست ولی اگر گفتیم که مثل اغماء است، اغماء هم مثل نوم است، یک قدری اغماء
شدیدتر از نوم است، مستی هم از او شدیدتر اینجا قضاء ندارد ولی بیشتر معتقدند که
این مثل جنون است به خاطر روایات هم داریم که شراب و این ها عقل را زائل می کند و
این جنون می شود، درباره اغماء ما هیچ نداریم که عقل زائل می شود عقلاء هم معمولا
این را نمی گویند، بی هوشی را نمی گویند عقل زائل می شود اما سکر را گفته می شود،
اگر عقل زائل می شود ملحق می شود به جنون بنابراین این هم قضاء ندارد.
حائض و نُفسا، هم نُفَسا صحیح هست و هم نَفسا،
حائض آن چه را که درحال حدث انجام نداده است روزه ها را البته این باید قضاء کند،
در ابواب من یصح منه الصوم باب 25 و 26 از ابواب من یصح منه الصوم آنجا صاحب وسائل
روایاتش را عنوان دارد که کسی که به خاطر خاطر حیض و نفاس روزه هایش را نگرفته است
بعدا روزه ها را قضاء می کند، حیض و نفاس بر خلاف مستحاضه است، مستحاضه طبق دستور
عمل می کند، اعمالش هم درست است و نمازهایش هم درست است، در حیض و نفاس نماز قضاء
ندارد، روزه ها قضاء دارد اما در مستحاضه هم نماز درست است و هم روزه درست است،
باید به دستور خودش عمل کند قلیله، متوسطه، کثیره، اعمال بسیار سختی هم هست مخصوصا
اینکه بگویید روزی دوبار سه بار باید غسل کند، یک دفعه شخص حمام می رود بی حال می
شود حالا روزی دو سه دفعه برود حمام و غسل کند.
در باب 18 از ابواب ما یمسک عنه الصائم روایت
اول آنجا در همین جلد 9 مستحاضه را عنوان می کند که او باید اولا اداء کند طبق
قرادادها به احکام خودش در آن قلیله و متوسطه و کثیره اگر انجام نداد بعدا قضاء می
کند، این
مشکلی در این جهت هم ندارد.
کسی که یک قدری حرف در آن هست درباره مخالف است
سنّی ها، سنی اگر چنانچه اعمالی را انجام داد و خراب انجام داد چطور است و اگر
درست انجام داد چطور است؟ اگر طبق مذهب خودش اعمالش را درست انجام داده است این
دیگر قضاء ندارد روایاتی هم ما داریم، روایات را ملاحظه کنید در باب 1/31 از ابواب
عبادات صحیحه بُرید روایت از نظر سند هیچ مشکلی ندارد شیخ طوسی باسنادی عن موسی بن
قاسم عن صفوان و ابن ابی عمیر با هم عن عمر بن اُذینه عن برید بن معاویه عجلی عن
الصادق(ع) فی حدیث کلّ عملٍ عَمِله و هو فی حال نصبه و ضلالته ثمّ منّ الله علیه وعرّفه
الولایة فإنّه یؤجر علیه هر عملی که در حال نصب و عداوت انجام داده است ناصبی هم
بوده است ولی بعد برگشته است ثمّ منّ الله علیه خدا برایش منّت گذاشت و عرّفه
الولایة مقام ولایت را فهمید فإنّه یؤجر علیه این اعمالش صحیح هست الّا الزّکاة
زکات گفته شده است که چون حق یک نفر دیگر بوده است و به کس دیگر داده اند، زکات را
که آن ها به شیعه ها نمی دهند می دهند به هم مسلک های خودشان، این را باید به مرده
خودش زکات را بدهد فإنّه یعیدها باید زکات را اعاده کند لأنّه وضعها فی غیر
مواضعها در غیر موضع خودش گذاشته است لأنّها لأهل الولایة این یکی از آن روایاتی
است که در باب زکات است ولی روایت متعدد داریم لأنّ الزّکاة لأهل الولایة و أمّا الصلاة و الحجّ و
الصّیام فلیس علیه قضاء اگر
چنانچه صلاة و حج و صیام را خراب کرده باشد آن اشکال ندارد.
صلات و صیامش درست است، در باب حج محل حرف است
که بعضی روایات دارد که آن جا هم باطل است حجّش، ظاهرا تفصیلی است در مسأله در باب
حج هم هست اگر به ارکان لطمه زده است ارکان یعنی وقوفان، این ها رکن هستند اگر این
را خراب کرده باشد نمی شود درست کرد سنی هم باشد باید اعاده کند، اما اگر به این
دو رکن لطمه نزده است این است که گفتند صحیح است.
یک روایت هست بد نیست عرض کنیم 2/31 ناصب إذا
عرف فعلیه الحج و إن کان قد حج و لو
حج انجام داده باشد حج را باید دوباره انجام دهد روایات در این جهت مختلف است
منظور همین است که اگر به ارکان لطمه زده باشد ارکان هم یعنی وقوفان، اگر به ارکان
لطمه زده باشد اعاده دارد و الّا بقیه اش اعاده ندارد.