بسمه تعالی
گفتیم اگر کسی روزه قضاء ماه رمضان را گرفت و
بعد فهمید که قضاء بر عهده اش نبوده در این صورت این نه جای رمضان حساب می شود و
نه جای غیر رمضان، رمضان چون قضاء ندارد، غیر رمضان چون نیت نکرده است.
مورد سوم اگر واجب غیر معین روزه به عهده اش باشد
مثلا نذر کرده است سه روز روزه بگیرد و معیّن هم نکرده است چه روزهایی واجب غیر
معیّن، حالا همین واجب را نیت کرد آیا این نیت تا ظهر تا غروب و تا چه موقع درست
است؟ معمولا فقهاء گفته اند میزان این تا ظهر است قبلا هم خواندیم قبل از زوال و
بعد از زوال فرق می کند، تا موقع زوال وقت روزه هست و می تواند نیت کند.
مورد بعدی یوم الشک من شعبان که بعد معلوم شد
رمضان بوده است اینجا هم مسلّما رمضان حساب می شود و لو اینکه روز هم تمام شود و
بعد از غروب متوجه شد که امروز رمضان بوده است نه شعبان اینجا چون دلیل خاص داریم.
آیا در موارد دیگر هم قبل از زوال و بعد از زوال
به طور کلی دخالت دارد؟ مثلا نمی دانست که روزه معیّن چگونه به عهده اش هست یا
فراموش کرده بوده، نیت دیگری کرده آن وقت بگوییم اینجا اگر قبل از زوال هست حساب
می شود به جای همان که برایش واجب بود، قبلا خواندیم در مسافر دلیل داریم مسافری
که می آید اگر قبل از ظهر برسد و لو قبلا نیت نکرده باشد اما اگر افطار نکرده و
خلاف روزه انجام نداده است همین قبل از ظهر نیت می کند و روزه اش درست است اما در
جاهای دیگر دلیلی نداریم و جای او حساب نمی شود.
مبنای مسأله در تمام این فروض این است که روزه
یک واجب ارتباطی است، آنات متکثّره و متعدده نیست که مثلا ما بگوییم یک مقدارش
قبول شود و یک مقدارش رد شود، یک واحد بسیط از طلوع فجر تا غروب آفتاب است و همه
اش به عنوان یک واحد معیّن حساب می شود و همه اش هم نیّت می خواهد، قاعده این است
که حتی اگر یک ساعت، نیم ساعت و ده دقیقه هم دیر نیت کند این روز کلا حساب نشود
منتهی بعضی جاها دلیل داریم مثل روزه مستحبی و مثل مسافر اگر قبل از ظهر برسد، این
ها قبول و الّا روزه یک واحد ارتباطی منسجم و بسیطی هست، اگر یک دقیقه هم بعد از
طلوع فجر نیت کند و یک دقیقه اش بدون نیت بگذرد قاعدتاً نباید درست باشد مگر اینکه
دلیل داشته باشیم.
عبارت مرحوم سید تمام فروض را ندارد، مسأله 11
در همین بحث خودمان عبارت ایشان این گونه هست إذ اعتقد علیه قضاء فکر می کرد قضاء
ماه رمضان به عهده اش هست و نواه نیت قضاء ماه رمضان کرد ثمّ بعد الفراق وقتی روز
تمام شد تبیّن له که چیزی به عهده اش نیست، قضاء ماه رمضان به عهده اش نیست اینجا
لم یقع نه به عنوان رمضان و نه غیر رمضان، رمضان که به عهده اش نبوده و غیر رمضان
هم نیت نکرده ایشان فقط همین را عنوان کرده است، این در بعد الفراق بود.
اما اگر قبل از ظهر، بعد از ظهر، سر ظهر بود، می
گوید اگر بعد از ظهر بود یقیناً نمی تواند عدول کند به یک روزه دیگری که به عهده
اش هست، خیال می کرد قضاء رمضان به عهده اش هست بعد معلوم شد که قضاء رمضان به
عهده اش نیست حالا بعد از ظهر است نیت یک چیز دیگری را بکند غیر از روزه مستحبی
این واقع نمی شود اما قبل از ظهر مرحوم سید مثل خیلی های دیگر می گویند قبل از ظهر
قبول است و می تواند تجدید نیت کند به همان چیزی که به عهده اش هست، نظر ایشان این
است منتهی احتیاط مستحبی می کند که اکتفاء به این نکند ولی همان طور که عرض کردیم
اینکه ایشان قبول می کند دلیلی نداریم، در مسافر دلیل داریم، مسافر قبل از ظهر
رسید نیت روزه نبود قبلا و الآن نیت روزه می کند این درست است اما غیر مسافر قبل
هر کجا مگر اینکه دلیل خاصی باشد مثل ندبی تا نزدیک غروب هم درست است و الّا این
معنا مشکل هست.
مسأله 12: اگر مریض بوده یا زن حائض بوده یا زن
نفساء بوده و روزه ماه رمضان را نگرفته است و در همین حالت مرد مثلا در ایام حیض
بود مرد یا مریض بود و مرد یعنی مرضش مستمر بود تا فوت کرد اینجا قضاء ندارد، ماه
رمضان که آمده است مریض شده است مرضش هم ادامه یافته تا مرده است این قضاء ندارد،
منتهی گفته اند که مستحب است نیابت کنند یک روزه ای برایش بگیرند این روزه قضائی
که نیست چون این چیزی به عهده اش نبوده است پس یک روزه ادائی استحبابی است، از طرف
زن حائض، زن نفساء، شخص مریض که به عهده اش نبوده است روزه بگیرد به خاطر این ها،
حالا مستحب است که دیگران اداءً لا قضاءً، اداء استحبابی از طرف او روزه را انجام
دهند، مسأله ای است که عنوان شده است، بعضی ها مثل مرحوم سید دارند که نیت اهداء
ثواب کند یعنی روزه برای خودش بگیرد نه برای این مریض یا برای این زن حائض و
نفساء، روزه را برای خودش بگیرد ثوابش را هدیه کند به این ها، از جاهایی که اهداء
ثواب به حی درست است همین است که ذات این عمل واجب بوده منتهی این متمکّن نبوده،
وجوبش فعلیت نداشته است ولی درست است که شما روزه بگیرید و ثوابش را هدیه کنید به
خاطر اینکه روزه واجب نبود ولی این چون متمکّن نبود استحبابی است و در مستحبات همه
جا می شود اهداء ثواب کرد اما در واجبات واجب بالذات مثل همین جا ما نداریم الّا
در حج، اینجا هم وجوب بالذاتش عوض شده است چون دیگر تمکّن نداشت و الّا ما در
واجبات نداریم الّا در حج کسی که استطاعت بدنی نداشت ولی استطاعت مالی داشت کسی را
به جای خودش نائب می کند و به جای خودش حج می فرستد، در حج درست است اما در غیر حج
ما نداریم که شخص زنده ای از زنده دیگری عمل واجبش را بخواهد انجام دهد بنابراین
اینجا هم استثناء است اما چیزی که هست باز اینجا فعلیت وجوبش افتاده است بنابراین
این هم ملحق به مستحبات است که مستحب را مسلّماً جایز است که زنده ای از زنده دیگر
نیابت کند.
بحث در آن جایی است که عذرش ادامه دارد یعنی
حیض، نفاس، مرض ادامه دارد و این خواه ناخواه روزه برایش واجب نیست، نائب که این
کار را انجام می دهد در حقیقت می داند که بر او واجب نیست، حالا این قضاء ندارد
چون برایش واجب نبوده است، این به خاطر اینکه واجب نیست قضاء بر عهده اش نیست یا
اینکه اصلا حکم درباره اش نیست و ملاکا هم نیست؟ این دو نظر است، یک نظر این هست
که این زن حائض، زن نفساء، شخص مریضی که مرضشان ادامه یافته است این ها به حکم
روزه وجوباً نیستند ولی ملاکاً هست، یک نظر این است که اصلا ملاکاً هم نیست، اگر
ملاکا نیست پس نیابت هم معنا ندارد، اگر وجوباً نیست ممکن است بگوییم معنا دارد و
صحیح است، ببینیم از روایات چه چیزی استفاده می شود، آیا این اشخاص که عذرهایشان
ادامه می یابد روزه بر خود این ها واجب نیست دیگری اولا نیابت کند یا خیر، در ثانی
روزه که بر آن ها نیست وجوبش نیست یا اصلا ملاکاً هم دیگر نیست؟ ببینیم در این
مسأله از روایات چه استفاده ای می کنیم.
اصل مطلب در باب 23 از ابواب احکام ماه رمضان چند
روایت هست که روشن است از جمله روایت 2 این باب صحیحه محمد بن مسلم سألته عن رجل
ادرکه رمضان و هو مریض، مریض بود که رمضان شد فتوفّی قبل ان یقرأ پیش از اینکه خوب
شود مرد قال لیس علیه شیء و لکن یُقضی ان الذی یبرءُ ثمّ یموت قبل أن یُقضی چیزی
برایش واجب نیست ولیکن می شود از او قضاء شود، از آن کسی که خوب شود و بعدا بمیرد
پس او تمکّن پیدا کرده است بنابراین اگر تمکّن پیدا کرد و انجام نداد جای نیابت
دارد ولی اگر چنانچه قبل از اینکه خوب شود مرد لیس علیه شیء، اول روایت می گوید بر
او چیزی واجب نیست، نمی گوید که نائب می تواند نیابتاً انجام دهد ولی از جمله بعدش
که می گوید یُقضی ان الذی یبرء ثمّ یموت معلوم می شود که این قضاء نیابتی هم ندارد.
یک بار دیگر عرض کنیم می گوید قال لیس علیه شیء خود
این کسی که مرده است چیزی برایش نیست اما دیگری قضاء کند یا نکند، مستحب هست یا
نیست راجع به این حرفی نزده است دنبالش می گوید لکن یُقضی ان الذی یبرءُ ثمّ یموت
اما آن کسی که خوب شده است بعد مرده از او قضاء کنید این یقضی وجوبا یا استحباباً،
ظاهرش این است که وجوباً چون فتوا همین است، اگر وجوباً پس وجوبش را این می گوید،
آن قبلی که لیس علیه شیء یعنی وجوب نداشت اما استحباب را صحبتی ندارد، پس فعلا قدر
مسلّم راجع به این روایت نفی استحباب نمی کند.
روایت 9 همین باب صحیحه منصور بن حازم سألت
اباعبدالله(ع) عن المریض فی شهر رمضان فلا یصحّ حتّی یموت در مرضش می میرد قال لا
یُقضی عنه، لا یقضی ظاهرش این است که نفی کلی است وجوبا و استحباباً و الحائض یموت
فی شهر رمضان زن حائض مرده است این هم قال لا یُقضی عنها این
هم قضاء ندارد ظاهرش این است که مطلقا چه وجوباً و چه استحباباً.
روایت 10 موثّقه سماعة بن مهران سألت
اباعبدالله(ع) عن رجل دخل علیه شهر رمضان و هو مریض لا یقدر علی الصیام مریض است و
نمی تواند روزه بگیرد فمات فی شهر رمضان أو فی شهر شوال در ماه رمضان مرد یا در
شوال یعنی یا روز اول شوال در واقع روز اولی که می شود روزه گرفت یعنی روز دوم یا
این راجع ب کل ماه رمضان را می گوید و الّا در ماه شوال مرده است چه موقعش مرده
است، وقت داشته است روزه بگیرد یا خیر این فرق می کند، حالا منظور اینکه وقت
نداشته است روزه بگیرد قال لا صیام علیه روزه برایش واجب نیست که پیداست وقت نداشت
روزه بگیرد و لا یُقضی عنه کسی هم لازم نیست قضاء برایش انجام دهد قلت فأمرأةٌ
نُفساء دخل علیها شهر رمضان و لم تقدر علی الصوم فماتت فی شهر رمضان أو فی شوال
این هم قال لا یُقضی عنها قضاء
ندارد.
در این چند روایتی که خواندیم هیچ اشاره ندارد
که خوب است نیابتاً کسی از او انجام دهد، قضاء ندارد ظاهرش این است که مطلقا ذات
قضاء منتفی است، لا یُقضی نه لا یُقضی وجوباً نه لا وجوب فی القضاء، نفی ذات قضاء
می شود وجوباً و استحباباً، ظاهرش این است، این چند روایت از آن استفاده می شود،
در بعضی روایات تصریح دارد که اصلا ملاک هم ندارد.
در همان باب 23 روایت 12 این گونه هست سند خوب
است عن ابی عبدالله(ع) قال سألته عن امرأةٍ مرضت فی شهر رمضان و ماتت فی شوال در
ماه رمضان مریض شد و شوال هم مرد منظور اینکه وقت نداشت روزه بگیرد فاوصتنی اقضی
عنها وصیت کرد که من از طرف او این روزه اش را قضاء کنم قال هل برئت من مرضها این
زن از این مرضش خوب شد؟ قلت لا ماتت فیه در همین مرض مرد قال لا یُقضی عنها قضاء
ندارد فإن الله لم یجعله علیها خداوند اصلا این را بر او قرار نداده است لم یجعل
هم ظاهرش این است که جعل حکم شرعی نشده است مطلقا لا وجوباً، لا استحباباً، اصل این
حکم بر این جعل نشده است مثل رُفع القلم عن الصبی که می گوییم یک عقیده این است که
اصلا قلم کلا برداشته شده است، مولی می نویسد و به صبی که رسید قلم را برداشت یعنی
هیچ حکمی نیست اینجا هم کانّ این گونه هست و اصلا هیچ حکمی ندارد قلت فإنّی اشتهی
ان اقضی عنها می گوید من به حضرت عرض کردم که من دوست دارم که از طرف او این قضاء
را انجام بدهم و قد اوصتنی بذلک وصیت هم کرده است که من انجام بدهم قلت کیف تقضی
شیئاً لم یجعله الله علیها چطور می خواهی قضاء کنی چیزی که خدا بر او قرار نداده
است پس این لم یجعله پیداست که اصل حکم جعل نشده است لا وجوبا و لا استحباباً پس
بنابراین ملاک منتفی است بعد فرمود فإن اشتهیت ان تصوم لنفسک فصم اگر
می خواهی بر خودت روزه بگیری بگیر، این یعنی چه؟ یعنی اگر می خواهی روزه بگیری به
قصد خودت یا می خواهد بگوید حکم شرعی این ندارد ولی اگر حالا خودت اگر می خواهی یک
کار خیری انجام دهی بده یعنی بر او، این دو احتمال است.
البته ظهور بیشتر اولی است به خاطر اینکه او گفت
اشتهی ان اقضی عنها حضرت هم گفت چیزی ندارد که انجام دهی اگر چنانچه از طرف او می
شد از باب خیرات و مبرّات به طور مطلق نباید بگوید که نمی شود، این پیداست که از
طرف او نه وجوبا و نه استحبابا و نه ملاکا ندارد.
روایت 13همین باب موثقه هست و آن هم مرسله
باسناده صدوق عن علی بن حسن بن فضّال عن محمد و احمد ابنی حسن عن ابیهما حسن فضّال
عن عبدالله بکیر همه فطحی هستند عن بعض اصحابنا مرسل عن ابی عبدالله(ع) فی رجل
یموت فی شهر رمضان در ماه رمضان مرد آن وقت لیس علی ولیّه أن یقضیه عنه ما بقی من
الشهر ولیّ او لازم نیست مابقی مال مرده را از طرف او روزه بگیرد و إن مرض فإن لم
یصم رمضان ثمّ لم یزل مریضاً حتی مضی رمضان و هو مریض ثمّ مات فی مرضه ذلک فلیس
علی ولیّه عن یقضی عنه الصیام اگر روزه نگرفت و مریض بود و بعد از ماه رمضان هم
مریض بود و نتوانست بگیرد ولیّش نمی گیرد اما فإن مرض فلم یصم شهر رمضان ثمّ صحّ
بعد ذلک اگر مریض شد و روزه نگرفت و بعدا خوب شد و لم یقضه قضاء نکرد ثمّ دوباره
مریض شد فمات فعلی ولیّه أن یقضی عنه لأنّه قد صحّ فلم یقض این
روایت مثل همان ها هست.
این در حائض و مریض و نفساء بود، خلاصه اگر در
همین کسالتشان مردند قضاء ندارد ظاهر ادله هم این است که لا استحبابا و لا وجوبا و
لا ملاکاً به هیچ وجه این قضاء ندارد، آیا در غیر این سه مورد، حیض و نفاس و مرض
در غیر این سه مورد هم می توانیم همین حرف را بزنیم، مسافر بود وقتی آمد نشد روزه
بگیرد، این چطور است؟ مسافر بود و هنوز به وطن برنگشته بود مرد، می گوییم لم
یتمکّن ماه رمضان روزه باید بگیرد مسافر بود لم یتمکّن اینجا هم پس بگوییم قضاء
ندارد لا ملاکا، لا وجوباً و لا استحباباً، می توانیم این حرف را بزنیم؟
ظاهر عبارت مرحوم سید این است که این فقط اختصاص
به حیض و نفاس و مریض دارد مثلا در مسافر نیست ولی بعضی خواستند بگویند این حکم در
مسافر هم جاری برای اینکه حفظ موضوع که واجب نیست، عرض کردم یک کسی مرد است حتما
باید مردی خودش را حفظ کند؟ حالا اگر نیت کرد که تغییر جنسیت بدهد و خودش را زن
کند یا زنی بود تصمیم گرفت مرد کند، حفظ موضوع که لازم نیست، اگر حفظ موضوع لازم
نیست مسافر است و روزه بر حاضر واجب است آیا لازم است آدم حضور را حفظ کند و هیچ
جا مسافرت نکند؟ حفظ موضوع واجب نیست، اگر حفظ موضوع واجب نیست من مسافر بودم در
سفر که روزه ندارم و بعد هم حضور نداشتم پس آن جا را هم بگوییم.
همین روایت 13 که خواندیم عبارت صریحش همان است
که قضاء ندارد وجوباً، استحباباً، ملاکاً ولی یک کلمه ای در آن این گونه بود و از
آن استفاده می شد که اگر تمکّن پیدا نکرد و مرد این قضاء ها نیست لا وجوباً و لا
استحباباً و لا ملاکاً، بگوییم اگر تمکّن پیدا کرد به نوعی اینجا بگوییم که برایش
قضاء هست روایت 13 این است، موردش من تمکّن و لم یقض به خلاف من لم یتمکّن من القضاء بنابراین از این بخواهیم استفاده
کنیم مثل مسافر، مسافر بود تمکّن پیدا نکرد و مرد و حضور هم نداشت پس بگوییم این
هم قضاء ندارد، به این تمسک کنیم، چون از این روایت به خوبی استفاده می شود که اگر
مریض بود و خوب نشد قضاء ندارد یعنی پس حفظ موضوع که لازم نیست از مرضش هم که خوب
نشده است قضاء ندارد پس کلّ من لم یتمکّن از حفظ موضوع روزه این برایش روزه واجب
نیست بنابراین این هم مسافر بود و در سفر که روزه ندارد بعدا هم لم یتمکّن منتهی
این روایت مرسل است همه فطحی بعد هم از بعض اصحابنا دارد.