بسمه تعالی
ترک روزه صور مختلفه ای دارد، این یک صورتش بود
که دیروز شروع کردیم و آن اینکه روزه را افطار کرده لعذرٍ آن عذرش هم مرض است و
این عذر هم مستمر بوده تا ماه رمضان آینده پس صورت اول این است افطر للمرض و
استمرّ مرضه الی القابل تا ماه رمضان آینده این مرض ادامه پیدا کرد مشهور، متأخرین
و قدما همه معتقدند که قضاء ندارد و کفّاره دارد.
در مقابل دو عقیده هست یکی عقیده ابن ابی عقیل و
علی بن بابویه پدر صدوق که این ها گفته اند قضاء دارد و کفّاره ندارد درست عکس قول
مشهور، دلیل یک روایتی بود که از نظر سند مشکل داشت راوی مشترک بود بین ثقه و غیر
ثقه محمد بن فضیل آیا محمد بن فضیل ازدی کوفی است که ضعیف است یا محمد بن قاسم بن فضیل
بصری است که ثقه هست بنابراین روایت از این نظر مورد اعتماد نیست، مهجور هم که هست
و مشهور اعراض کردند بنابراین این نظریه کنار می رود.
ضمن اینکه از نظر دلالت هم شبهه دارد، روایت 3
از باب 25 احکام شهر رمضان روایت این است محمد بن فضیل عن ابی الصواب کنانی سألت
اباعبدالله(ع) عن رجل علیه من شهر رمضان طائفةٌ یک کسی یک مقداری از ماه رمضان به
عهده اش هست ثمّ ادرکه شهر رمضان قابل ماه رمضان آینده رسید قال علیه أن یصوم و أن
یطعم کلّ یوم مسکینا هم قضاء کند و هم کفّاره بدهد، اینکه می گوید روزه بگیرد
منتهی این کدام روزه است، ماه قبل است یا ماه بعد است؟ عن رجل علیه من شهر رمضان
طائفة ماه رمضان به عهده اش هست ثمّ ادرکه شهر رمضان قابل حالا دارد وظیفه اش را
می پرسد پس این فعلا راجع به همین رمضان فعلی است، قال علیه أن یصوم، أن یصوم برای
همین رمضان الآن است که آمد و أن یطعم کلّ یوم مسکینا برای هر روز هم به یک مسکین
اطعام بدهد، این نمی گوید که چطور شد از ماه رمضان به عهده اش بود ماه رمضان جدید
رسید، چرا ماه رمضان قبلی را نگرفت؟ این صدر روایت خیلی گویا نیست چنانچه معلوم
نیست این حکم قبلی بود یا این علیه ان یصوم یعنی حالا، بعد این را دارد فإن کان
مریضاً فمابین ذلک حتّی ادرکه شهر رمضان قابل اگر مریض بود و ماه رمضان بعدی رسید
لیس علیه الّا الصیام فقط روزه به عهده اش است این ظاهرش این است که همان عقیده
ابن بابویه است و إن تتابع المرض اگر چنانچه مرض پشت سرهم بود و حالش خوب نشد پس
این حال قبلی که حالش خوب شد راجع به چه بود؟ إن کان مریضاً فمابین ذلک حتی ادرکه
شهر رمضان قابل فلیس علیه الّا الصیام إن صحّ اگر حالش خوب شد یعنی قبل از ماه
رمضان حالش خوب شد یا بعد از ماه رمضان؟ بعد از ماه رمضان وقتی حالش خوب شد روزه
بگیرد، این راجع به چه چیزی است که مریض است و مرضش ادامه یافت تا ماه رمضان این
خیلی گویا نیست و إن تتابع المرض اگر مرضش همین طور ادامه داشت یعنی خوب نشد اصلا
فعلیه أن یطعم لکلّ یومٍ مسکیناً،
اینکه اگر تتابع المرض یعنی مرض پی در پی آمد یا مرض متصل بود؟ این خیلی گویا نیست.
بحث ما این است که یک کسی مریض شده است و روزه
ماه رمضان را نگرفته است همین مرض ادامه پیدا کرد تا ماه رمضان آینده اما تتابع
مرض معنایش این است که یک مرضی بود از این مرض درآمد و یک مرض دیگری آمد، معنای
تتابع این است مثلا می خواندیم که تتابع در قضاء خوب است یا خیر، مثلا چند نماز به
عهده اش هست این نمازها را متفرّقاً بخواند یا پشت سرهم بخواند، این جدا جدا
هستند، این تتابع المرض یعنی مرضی بود بعد از این مرض درآمد بعد یک مرض دیگری پیدا
شد این غیر بحث ما می شود، این تتابع مرض نیست بلکه اتصال مرض است.
عقیده دوم عقیده ابن جُنید است که عرض کردم به
قول مرحوم صاحب حدائق می گوید ایشان و ابن ابی عقیل از عداد فقهاء شیعه بیرون
هستند، حالا به هرحال ابن جنید می گوید هم قضاء دارد و هم کفّاره پس سه عقیده شد،
مشهور می گویند کفّاره دارد و قضاء ندارد، ابن بابویه با عمانی می گوید قضاء دارد
کفّاره ندارد، ابن جنید می گوید هم قضاء دارد و هم کفّاره، یک روایت تقریبا شاید
صریح هم باشد در همین باب روایت 5 شیخ طوسی باسناده عن حسین بن سعید اهوازی عن
عثمان بن عیسی عن سماعه سألته عن رجل ادرکه رمضان ماه رمضان رسیده است و علیه
رمضان قبل ذلک لم یصمه یک رمضانی هم قبلا بوده آن را هم نگرفته است قال یتصدّق بدل
کلّ یوم من الرمضان الذی کان علیه بمُدٍّ من طعام به خاطر آن رمضانی که از قبل به
عهده اش بوده برای هر روز یک مُد طعام بوده ولیصم هذا الذی ادرک این چیزی که الآن
رسیده است روزه بگیرد فإذا افطر وقتی این روزه تمام شد فلیصم رمضان الذی کان علیه
آن رمضانی که از پیش به عهده اش بوده آن را بگیرد.
صدر این روایت مرض ندارد اما دنبالش را ببینید
فإنّی کنت مریضاً فمرّ علیّ ثلاث رمضانات سه سال بر من گذشت یعنی مریض بودم لم
اصحّ فیه در این سه سال حالم خوب نشد ثمّ ادرکت رمضان آخر بعدیک رمضان دیگری پیدا
شد بعد از این سه سال پس مرض می شود، صدر مسأله و لو ندارد ولی مرض است فتصدّقتُ
بدل کلّ یومٍ ممّا مضی بمُدٍّ من طعام به جای هر روز صدقه دادم ثمّ عافانی الله
تعالی بعدا
خدا مرا خوب کرد همه روزه ها را هم گرفتم.
این تقریبا صریح در حرف ابن جنید است منتهی باید
جمعش با روایات دیگر شود، روایاتی که می گفت طبق قول مشهور که قضاء ندارد و فقط
کفّاره دارد، چگونه جمع کنیم؟ مرحوم شیخ همان طور که در وسائل هم دارد می گوید
استحباب، مستحب است که آن ها را انجام دهد، بالاخره روزه است و این همه خصوصیاتی
که درباره روزه نقل شده است نشان دهنده اهمیت آن است مستحب است که قضاء هایش را هم
انجام دهد، این یک احتمالی است.
خلاصه در روایات دیگر صریح بود که فقط کفّاره
است از جمله روایت 1/25 صحیحه محمد بن مسلم ذیل حدیث این گونه دارد إن کان لم یزل
مریضاً حتی ادرکه رمضانٌ آخر اگر همین طور مریض بود تا سال آینده صام الذی ادرکه
روزه حالا را بگیرد این که الآن رسیده است و تصدّق عن الاول لکلّ یومٍ مُدّاً علی
مسکین به جای ماه رمضان قبلی برای هر روز یک مُد طعام بدهد و لیس علیه قضائه قضاء
سال قبل را ندارد، این صریح است جمعش را ناچاریم بگوییم استحباب است.
حالا طبق عقیده مشهور باید کفّاره بدهد اولا لغت
کفّاره به معنای تکفیر، پوشش و به این معناها هست که کانّ این می پوشاند آن نقص را
که روزه نگرفته است نقصی در روحش هست این می پوشاند ولی مورد کفّاره در فقه اختصاص
به موارد عذاب و عقاب و گناه و این ها ندارد، در قتل خطائی می گویید کفّاره درحالی
که قتل خطائی بوده، حالا در این مورد بالاخره لغت کفّاره آمده است به هر معنا،
برای هر روز یک مُد طعام بدهد، کفّر عن کلّ یوم بمُدٍّ روایت اول از باب 25 بود،
بعضی روایات دارد صدقه بدهد و بعضی روایات معیّن کرده است لکلّ یومٍ مُدّاً، آیا
این حمل مطلق بر مقیّد است یا اینکه به عنوان احد مصادیق است؟
روایت اول گفت لکلّ یوماً مدّاً،
روایت دوم می گوید یتصدّق، بعضی
روایات دیگر هم مثل روایت 8 دارد فداء، بعضی
روایات هم مُد را دارد و هم صدقه را دارد، لا اقل احتیاطش بر این است که بگوییم
حمل مطلق بر مقیّد، یک احتمال دارد که ذکر احد مصادیق است، حالا مُد یعنی چه؟
بمُدٍّ من طعام، معمولا در رساله ها مطرح هست که مُد یک چارک کم تر از یک کیلو، سه
کیلو یک من است و چهار چارک یک من است پس یک چارک از یک کیلو یک قدری کم تر، حالا
دقیقا از نظر گرم چقدر است یک قدری اختلاف هست، بعضی گفتند حدود هفتصد یا هفتصد و
پنجاه، بعضی گفتند حدود نهصد، در المنجد، در کتاب های قدیم که به این صورت ندارد
البته کتاب هایی نوشته شده است در خصوص اوزان و مَکائیل، کتاب هایی نوشته اند ولی
از لغت های جدید المُنجد می گوید بخواهیم مقایسه کنیم با وزن های اروپایی مساوی
است با هجده لیتر است، هجده لیتر یک مد می شود، شاید یک و هشت دهم منظورش باشد،
حالا اگر چنانچه نفهمیدیم که چقدر است اینجا جای برائت است یا احتیاط؟ نمی دانیم
مُد هفتصد و پنجاه گرم است یا نهصد گرم بیشتر گفته اند هفتصد و پنجاه، اگر
نفهمیدیم اینجا برائت جاری کنیم بگوییم مازادش واجب نیست یا بگوییم مفهوم مد را به
عهده ما گذاشته اند، ما باید مُد را تحویل بدهیم، اگر شک کردیم که این مُد هست یا
خیر بیشتر بدهیم که مُد را تحویل داده باشیم، کدامش را بگوییم؟
در شبهات مفهومیه کلا این بحث می آید، آیا
بگوییم ما موظّف هستیم به رعایت این مفهوم پس احتیاط یا بگوییم شارع تفهیم نکرده
است و این وظیفه شارع بوده که تفهیم کند تفهیم نکرده است ما به برائت تمسک می کنیم
مثل همین دوران بین اقل و اکثر، به هرحال به نظر می رسد که برائت است منتهی احتیاط
بخواهیم انجام دهیم مشکلی نیست.
یک بحث دیگر اینکه بعضی مدّان گفته اند نه یک
مُد، دلیل یک روایت است، ذیل یک روایت دارد مدّان که دو مُد باید بدهد، این فقط یک
نسخه ای است و همه نسخ دیگر همین روایت را با مُد ذکر کردند نه مُدّان، علی ای حال
اینجا جایش برائت است، مُدّش مسلّم است مُدّان مشکوک جای برائت هست.
بعضی گفته اند که درست است حکمش کفّاره است حالا
یک مُد یا دو مُد اما قضاء کند جای این ها حساب می شود، مشهور معتقدند که این قضاء
ندارد و فقط کفّاره دارد، آن دو عقیده را هم که گفتیم بعضی گفتند قبول است که طبق
مشهور حکم کفّاره است ولی اگر قضاء کرد قضاء جزء کفّاره حساب می شود، این معنا
قبول می شود، از تحریر علامه نقل است، مرحوم علامه در تحریر این طور از ایشان نقل
است که قضاء کند جای کفّاره حساب می شود کانّه ایشان کفّاره را بدل ترخیصی می گیرد
که شما در حقیقت به جای قضاء آن روزه شما کفّاره را گذاشته اید، مُد را گذاشته اید
ولی ترخیصی است می توانید این را نگیرید و خود روزه را بگیرید، این خلاف ظاهر است،
ظاهر روایت تعیّن است، یتصدّق عن کلّ یومٍ بمُدٍّ بنابراین جای بحث از این نظر
نیست.
یک مطلب دیگر اینکه مرحوم سید دارد والاحوط
الجمع احتیاط این است که هم قضاء بگیرد و هم کفّاره مُد را بدهد، این ظاهرا فقط
برای اینکه به حرف ابن جنید هم اعتناء کرده باشند چون ابن جنید گفت هم قضاء و هم
کفّاره این را هم بگویند هردویش رعایتاً از اینکه مخالفت از یک فقیه واحد هم نشود،
بالاخره این فقیه هم یک عقیده ای داشته عقیده خودش را بیان کرده و در حقیقت شبهه
داشته که اگر نگوید کتمان حقایق شود، سید گفته است که احتیاط این است که هر دو را
انجام دهد.
این چیزی که ما گفتیم این صورت اول بود از ترک
روزه، روزه نگرفته است للمرض و این مرض هم استمرّ در سال آینده، حالا اگر چنانچه
الآن نگرفت للمرض ولی مرض مستمرّ نشد تا سال آینده یا اصلا عذر از اول مرض نبود،
ماه رمضان مسافرت رفته است و آن جا هم جای روزه نبوده مثلا متردّداً بوده تا آخر
ماه، عذر این مرض نبوده بلکه سفر بوده، این را چه بگوییم؟ می توانیم این را ملحق
به مرض کنیم؟ در مرض گفتیم که اگر در موقع مرض نگرفت و مرض هم ادامه پیدا کرد این
قضاء ندارد و فقط کفّاره دارد ولی اگر چنانچه عذر اصلا مرض نبوده بلکه عذر سفر
بوده حالا بعداً به هر جهتی نشده است ولی عذر سفر بوده است نه مرض اینجا را چه
بگوییم؟
این ملحق به مرض نیست قاعدتاً، برای اینکه ادله
مطلقه راجع به مرض بود نه راجع به سفر بنابراین این را نمی تواند بگیرد.
یک روایت است که از این استفاده می شود سفر هم
مثل مرض است روایت 8 از باب 25 احکام شهر رمضان صدوق در علل و عیون باسناده عن فضل
بن شاذان سند صدوق به فضل بن شاذان در دو جا مطرح است، جامع الرواة یک جایش را نقل
کرده است، آن یک جایی که جامع الرواة نقل می کند سند صدوق به فضل بن شاذان هست عن
الرضا(ع) درباره همین مسائل شرعی و احکام، همین یک مورد را دارد و یک طریق را دارد
ولی بعضی آقایان دیگر منظور به خصوص مرحوم آقای خوئی(ره) می گویند که صدوق به فضل
بن شاذان در دو جا طریق دارد و به دو موضوع است، یکی در مسأله احکام است و از امام
رضا و یکی هم کلا جواب مکاتبات مأمون است با امام هشتم، هر دو هم از طریق فضل بن
شاذان است و هر دو هم ضعف سند دارد.
آنکه از فضل بن شاذان عن الرضا(ع) است که همین
مسأله احکام است در آن عبدالواحد بن محمد بن عُبدوس یا عَبدوس این هیچ توثیقی
ندارد فقط از مشایخ صدوق است، یک بحثی در کتب رجال کلا مطرح است که آیا صرف استاد
و شاگردی این دلیل بر وثاقت می شود که بگوییم صدوق آدمی با این عظمت که برای تولد
فرزندش امام زمان دعا کرد و به دعاء او خود صدوق متولد شده است پس خود پدر یک
رابطه به این صورت داشته با امام زمان(س) بگوییم مثل صدوقی وقتی پیش یک نفر
استفاده می کند و درس می گیرد پس او خیلی باید مهم باشد که این شاگرد او هست، به
این جهت خواستند استفاده وثاقت کنند، استفاده وثاقت از صرف مشیخه بودن که این
استاد صدوق است ولی در قدیم به خصوص این مسأله این گونه مطرح نبوده مخصوصا قبل از
اینکه حکومت شیعه در ایران درست شود، قبل از صفویه آل بویه بودند، قبل از این
حکومت شیعه در ایران شرایط اصلا طوری بوده که وقتی یک روحانی شیعه پیش یک سنی درس
بخواند در حقیقت حفاظت خودش هست برای اینکه نشان دهد ما تعصّب نداریم بعد قدرت
پیدا شد و به خصوص شاه اسماعیل صفوی خیلی زحمت کشید و سنّی ها را به مرزها روان
کرد، مرکز را از سنی خالی کرد خیلی زحمت کشید، شرایط عوض شد.
صدوق یک شاگرد دارد و یک استاد دارد، اسمش را
نگفته است یا ما الآن نداریم، در معلّقات دارم و مرحوم آقای خوئی هم همان جا دارد
و می گوید من ناسبی تر از این ندیدم ولی من پیش او درس می خواندم، او وقتی می
خواست صلوات بفرستد می گفت اللهم صلّ علی محمد وتراً فقط به خود محمد خدا صلوات
بفرست لا علی آل، اما صدوق پیش این درس می خوانده، یک چنین شرایطی بوده و شرایط هم
نه برای وحدت بلکه برای حفظ شیعه، اگر شیعه با این ها قطع رابطه می کرد از بین می
رفت، باید یک طوری خودش را جا کند.