بسمه تعالی
مرحوم محقق طبق
عبارتی که دیروز عرض شد در متن شرایع تتابع را همه جا لازم می دانند الّا در چهار
مورد، یکی از آن چهار مورد نذر که در نذر تتابع نیست الّا اینکه انصراف در عبارت
باشد و یا شرط تتابع شده باشد، تتابع ایّام صوم، نذر کرده است که یک ماه روزه
بگیرد یک وقت است شرط تتابع ندارد، یک وقت
است شرط تتابع دارد، یک وقت است شرط ندارد ولی انصراف عبارتی به تتابع است اینجا
هم مثل شرط است.
بعضی ها از جمله
مرحوم آقای خوئی(ره) می فرمایند که
انصراف دخالتی ندارد برای اینکه میزان قصد است نه لفظ، انصراف فوقش این است که مثل
یک عبارت است و مثل یک لفظ است این مهم نیست، مهم قصد ناظر هست، فالعبرة بقصده لا
بلفظه این فرمایش ایشان هست، بعد هم می فرمایند که حالا فوقش این است که این
انصراف به منزله لفظ هم مثلا حساب شود اینجا تتابع اصلا حالا فرض کنیم لفظا هم این
گونه باشد، اشکال مگر دارد که یک قدری خوانده است رها کند و دوباره از سر بگیرد،
اینکه تتابع نشد، نذر کرده بود ده روز روزه بگیرد و انصرافش هم به ده روز
پیاپی است ولی این پنج تا که گفت رها کرد
و گفت از اول دوباره می خوانیم این تتابع نشد، این فرمایش ایشان است.
این فرمایش آیا
درست است؟ دو مطلب است، مثل اینکه در عبارت تقریرات ایشان یک قدری خط شده این گونه
به نظر می رسد، یک مطلب این است که آیا وقتی روزه نذری را شروع کردیم حتما باید به
آخر برسانیم یا می توانیم وسط کار رها کنیم برویم دوباره از اول بگیریم، این یک
بحث است، یک بحث دیگر این است این ده روز روزه ای که می خواهیم بگیریم ده روز
پیاپی باشد یا می توانیم دو روز بگیریم یک روز بخوریم دوباره دو روز بگیریم و یک
روز بخوریم و افطار کنیم و هکذا این دو بحث از هم جدا هست، بحثی که ما داریم این
است که اگر نذر کردیم که ده روز روزه بگیریم این ده روز باید پیاپی باشد یا می
توانیم وسطش بعضی روزها افطار کنیم، بحث ما این است، بحث این نیست که می شود
دوباره از سر بگیریم و از اول شروع کنیم یعنی انصراف بدهیم از آن مقداری که روزه
ها را گرفتیم و این اختصاص به روزه هم ندارد، در نماز، در نذر قرآن خواندن و در انواع
چیزها، این دو بحث است، آن چیزی که بحث ما هست این است که آیا این ده روز روزه که
نذر می کنیم باید پیاپی باشد یا می توانیم که وسطش افطار کنیم، بحث ما این است نه
اینکه از اول نتوانیم دوباره شروع کنیم.
از بعضی ها نقل
شده است که فرق است بین تتابع و شرط، مرحوم شیخ طوسی در خلاف از ابوالصلاح تقی
حلبی نقل می کنند که مطلقا تتابع است، مطلقا معنایش این است که چه انصراف باشد و
چه خیر و ظاهرش این است که چه شرط باشد و چه نباشد مطلقا باید تتابع باشد، دلیل
این چیست؟
باز اینجا مرحوم
آقای خوئی دلیلی می آورند می گویند شاید نظر ابوالصلاح تقی حلبی و کسانی که این
طور می گویند به آیه لا تبطلوا اعمالکم است، اعمالتان را ابطال نکنید، آن وقت
بنابراین وقتی یک قدری گرفتیم باید بقیه اش را بگیریم تا آخر نمی شود ابطال کنیم و
برویم از اول بگیریم باز این از بحث ما خارج است، بحث ما این نیست این مقداری که
انجام دادیم را رها کنیم و دوباره از اول بگیریم، بحث ما این است که این ده روز
روزه را باید پی در پی بگیریم یا می توانیم وسط آن افطار کنیم، این که مرحوم آقای
خوئی می فرمایند اصلا خارج از بحث است.
نقل می کنند از
ابن برّاج و ابن زهره تفصیلی گفتند مفاد عبارتشان این است اگر نذر کرد یک ماه یا
بیشتر روزه بگیرد بعد یک عارض غیر اختیاری پیش آمد که نتوانست این یک ماه را روزه
بگیرد چون غیر اختیاری بوده بعد از اینکه این عذر برطرف شد می تواند ادامه همان را
بگیرد، چهار روز روزه گرفته بود عذری آمد که نتوانست روزه بگیرد چون غیر اختیاری
بوده می تواند ادامه همان را انجام دهد و لازم نیست که از اول بگیرد ولی اگر
اختیاراً رها کرد یعنی چهار روز روزه گرفت بعد رها کرد می گویند از نصف گذشته بوده
می تواند بنا بر ما سبب بگذارد دنباله اش را بگیرد ولی اگر به نصف نرسیده بوده
اینجا باید از اول بگیرد، عبارتی که از ابن زهره و ابن برّاج است این است إذا نظر
صوم شهرٍ أو اکثر فشرع ثمّ حدث عارضٌ غیر اختیاری جاز له بعد زواله البناء علی ما
کان و امّا الرفع اختیاراً فإن کان بعد تجاوز النصف جاز البناء و الّا وجب
الاستیناف اگر عذر غیر اختیاری بود که کلا دنباله اش را می گیرد و انجام می دهد
ولی اگر با اختیار خودش رها کرد اگر به نصف رسیده بوده اشکال ندارد و ادامه می دهد
ولی اگر به نصف نرسیده بود و دست برداشته بوده از این روزه یا هر نذری دیگری که
کرده است اینجا باید از اول شروع کند این نظری است که از ابن زهره و ابن برّاج نقل
شده است.
در ابتدا به نظر
می رسد که این متّخذ شده از روایاتی که جلسه قبل خواندیم راجع به شهرین، داشت که
اگر یک ماه گرفت و یک روز هم از ماه دوم این مشکلی ندارد ولی اگر یک ماه یا نگرفت
یا اگر گرفت یک روز از ماه دوم هم به آن وصل نکرد اینجا باید از اول بگیرد، روایات
داشتیم و متعدد هم بود روایات کانّه از او هست ولی شاید اتّکائشان به یک روایت
دیگری است که آن را باید ببینیم این عقیده را علاوه بر ابن زهره و ابن برّاج از مفید هم نقل شده است با یک
تفاوتی، صاحب جواهر این ها را نقل می کند، اگر انصراف به تتابع نیست شرط تتابع هم
نیست، شرط توالی تتابع نشده است نه انصراف عبارتی دارد و نه این شرط کرده است هیچ
چیزی نیست می خواهد به نصف برسد یا نرسد، جایز تفریق، نه انصراف دارد به تتابع و
نه شرط تتابع شده است بنابراین چه به نصف رسیده باشد و چه نرسیده باشد علی الاطلاق
گفته است ده روز، آن ده روز را هم دارد می گیرد، ببینیم نکته اش چیست.
یک روایتی هست
باب 5 از ابواب بقیة
الصوم الواجب روایت اول کلینی عن عدّة من اصحابنا عن احمد بن محمد یعنی ابن عیسی مطلقش
منصرف ابن عیسی هست عن علی بن حکم تا اینجا هیچ مشکلی سند ندارد عن موسی بن بَکر،
البته موسی بن بکر کثیرالروایة هست و خیلی در فقه روایت دارد ولی توثیق ندارد فقط
یک روایت هست که یک قدری دال بر مدحش هست، امام صادق(ع) پیغام داد برای موسی بن بکر که بیا کار دارم تو
را، وقتی آن جا آمد حضرت نگاه کرد دید صورتش زرد است فرمود مگر گوشت نمی خوری؟ گفت
چرا آقا از آن موقع که شما دستور دادید من مرتب گوشت می خورم، حضرت فرمود چطوری
گوشت می خوری؟ گفت می پزم و آبگوشت درست می کنم، فرمود کباب کن و بخور حالت خوب می
شود بعد مدتی همین کار را کرد وقتی پیش حضرت آمده بود صورتش گل انداخته بود به
تعبیر ما، خیلی سرحال آمده بود و حضرت پسندید که به این دستور عمل کرده است بعد
حضرت فرمود که می خواستم کاری هم برای ما انجام بدهی، گفت انا عبدکم، هیچ امام هم
نگفت نگو عبدکم همه عبدالله هستند، گاهی بعضی ها گفته اند عبدالحسین، عبدالرضا و
این ها را نگویید، این اشتباه است، این مثل عبدی است که در فقه می گوییم این ها
غیر معنای عبودیت و پرستش است، غرض گفت انا عبدکم حضرت هیچ نهی نکرد که چرا گفتی
عبد شما هستم و این موارد.
این روایت را
گفتند که یک مدح هست، اولا حضرت این را خواسته و مواظب حالش بوده که سرحال باشد و
بعد یک کاری برایش واگذار کرده است، این خیلی مهم است اما مشکل قضیه این است که
راوی این قضیه خود ایشان است، کس دیگر نمی داند که امام این گونه تحویل گرفت خودش
این گونه نقل می کند و ما چه می دانیم، بعضی از رجالیون از ایشان تعریف کردند،
مرحوم شیخ کلینی در کافی یک روایتی از ایشان نقل کرده است و روایت هم این است که
اگر کسی می خواهد طلاق خُلع بدهد کلمه خالعتُ فقط کافی نیست باید بگوید هی مطلّقة
هی طالقٌ طلقة علاوه بر کلمه خُلع باید کلمه طلاق را هم بگوید، احتیاطا نوعا افراد
همین کار را می کنند و هر دو را می آورند، این را از موسی بن بکر نقل کرده است از
امام کاظم، آن وقت اگر این را ملزم کنیم به حرفی که کلینی در اول کافی دارد و آن
اینکه عمل می کنیم به آن چه که نقل می کنیم، از ثقات نقل می کنیم و عمل می کنیم به
این که مرحوم صدوق هم یک چنین تعبیری را دارد اما می دانیم که اولا این ها عمل
نکردند به گفته ایشان چون وسط کار که می آیند اینقدر گسترده هست که چیزهای اولی
گاهی یادشان می رود و به علاوه صدوق عمل می کند دلیل نیست که ما هم عمل کنیم،
کلینی عمل کرده است به روایات ایشان دلیل نیست که ما عمل کنیم، رجالیون نظرات
مختلفی دارند راجع به عمل به روایات اصحاب بعضی ها مثل متأخرین و ماها می گوییم
باید وثوق به روایت باشد، بعضی مثل صاحب مدارک معتقدند باید عادل و دوازده امامی
باشد، بعضی می گویند صرف اینکه دوازده امامی باشد کافی است مگر اینکه فسقی از او
ظاهر شده باشد و الّا اذا لمنع که فاسقٌ املاء همین که می دانیم شیعه اثنی عشری
است این کافی است.
حالا اگر چنانچه
کسانی که عمل می کنند مرامشان این باشد که صرف دوازده امامی کافی است این به درد
ما نمی خورد بنابراین صرف عمل کردن این آقایان به روایات موسی بن بکر بدون اینکه
کلمه وثوق، وثاقت این ها در کار باشد از نظر رجالی این به درد ما نمی خورد، در
مسأله هم این مسأله ای که در آن هستیم راجع به این است که از نصف بگذرد، نذر کرده
است همین یک روایت را داریم.
حالا متن روایت
را بببینیم، فی رجل جعل علیه صوم شهرٍ یک کسی نذر کرد به عهده خودش یک ماه روزه
فصام منه خمسة عشر یوماً پانزده روز روزه گرفت ثمّ عرض له امرٌ یک عارضی پیش آمد
کرد که نتوانست ادامه دهد پس این عرض له امرٌ یعنی غیر اختیاری ظاهرش این است که
یک امر غیر اختیاری پیش آمد کرد، در امر غیر اختیاری نظر آن آقایان این بود که
اشکال ندارد می تواند بعدا بنا بگذارد بر ما سبق اما این در همین امر غیر اختیاری
تفصیل می دهد قال إن کان صام خمسة عشر یوماً اگر پانزده روز گرفته است فله أن یقضی
ما بقی می تواند دنباله اش را بگیرد و إن کان اقلّ من خمسة عشر یوماً اگر از
پانزده روز کمتر گرفته است لم یُجزِه این کافی نیست حتّی یصوم شهراً تاماً تا یک ماه کامل
بگیرد یعنی دوباره باید از اول شروع کند درحالی که عقیده آن ها این بود که اگر غیر
اختیاری است اشکال ندارد و می تواند ادامه دهد، عبارتی که از ابن زهره و ابن برّاج
بود إذا نظر صوم شهرٍ أو اکثر فشرع ثمّ حدث عارضٌ غیر اختیاری جاز له أن یابنی بعد
زواله غیر اختیاری بوده، این هم غیر اختیاری است اما حکمش برای آن جایی است که آن
ها در اختیاری می گفتند.
این روایت به طرق
مختلف هم نقل شده است، صدوق، کلینی، شیخ طوسی نقل کرده اند، این ها معمولا اول
کتاب هایشان دارند که ما از ثقات نقل می کنیم، معلوم نیست ثقه در نظر این ها یعنی
چه، به این یک روایت نمی شود اعتماد کرد و خلاف نقل فقهاء دیگر هم کسی عمل نکرده
است بنابراین بر می گردیم به حرف اولی، حالا اگر انصراف دارد به اینکه باید تتابع
باشد چطور مرحوم آقای خوئی و بعضی های دیگر می گویند انصراف به درد نمی خورد، اگر
صریحا در روایت گفت و للله علیّ که یک ماه پی در پی روزه بگیرم این عین عبارت نذر
است و باید به نذر عمل کند حالا عبارت را نگفته است که متتابعا اما یک کلمه ای که
گفت انصرافش به این است و ظهور می شود، ظهور عبارتی می شود، ظهور عبارتی فرق نیست
که از باب گفتن صریح باشد یا از باب انصراف باشد البته انصراف با قصد نه اینکه
نیّت ندارد، لفظی که گفته است معنایش این است و خودش هم قصدش این است و لو
بالانصراف این را قاعدتا باید قبول کنیم که تتابع شرط است و همین طور اگر انصراف
این خودش در عبارت شرط کرده است باید به این عبارت عمل کند بنابراین اینکه بگوییم
مرحوم خوئی(ره) هم در انصراف و
هم در شرط می گویند شرط باشد یا انصراف باشد نه می تواند از اول بگیرد چهار روز
روزه گرفت بعد رها کند دوباره از اول لا تبطلوا اعمالکم اینجا را نمی گیرد، اصلا
بحث ما این نبود، بحث ما این بود که ده روز را پراکنده درست است بگیریم یا اینکه
یکسره پی در پی بگیریم نه بحث این است چهار روز که گرفتیم می توانیم دوباره از اول
شروع کنیم، آن را کسی اشکال نکرده است.
یک حدیثی به
تناسب چهارشنبه نوشته ام در تُحف العقول هست این حدیث عن النبی(ص) اربعٌ من علامات الشّقاء چهار چیز علامت بدبختی
است، این ها علامت و اماره هستند، خیلی از اوقات انسان خودش را نمی شناسد اماراتی
که برایش گذاشتند از طریق امارات خودش را بشناسد، این مهم است، این چهار علامت
اولی آن جمود العین چشم خشک است هیچ اشکلی ندارد، در روایت دارد که اگر در سجده و
لو به قدر بال مگسی اشک داشته باشید چه خوب و چه نعمتی، خشکی چشم علامت این است که
در دل سوزشی نیست، سوزش که نیست یعنی در دل وضع خودش را خوب می بیند معنایش این
است که هرگز به سمت اصلاح خود بر نمی آید برای اینکه عیبی در خودش نمی بیند و خودش
را خوب می بیند و چون خوب می بیند دل نمی سوزد چون دل نمی سوزد اشک ندارد، اگر
دیدیم که پای روزه هم می شینیم اشک ما نمی آید باید بدانیم که این هشدار است اماره
و علامت شقاوت است.
دوم قسوة القلب
خود قسوة القلب بدبختی است ولی می گوید این علامت است یعنی قسوة القلب در اینکه
بدبختی و شقاوت است اما بدبختی اصلی یک چیز بالاتر از این است این مقدمه آن است که
این علامت بدبختی است خود آن بدبختی یک چیزی بالاتر از این است، آن بدبختی واقعی
فساد روح، فساد نفس است، این قسوة القلب سنگ دلی است، دربرابر مشکلات دیگران سنگ
دل است، بودند کسانی که شنیدیم در هوای سرد مثلا دیده است یک بچه ای کفش مناسب
ندارد مثل پابرهنه مثلا شده است نتوانسته عبور کند و همان جا ایستاده است و گریه
می کرده یعنی اینقدر به آن فشار آمده است قبل از اینکه فکر کند یک جفت کفش برود برایش
بگیرد اول گریان شده است که دل سنگ نشده است اما بعضی دل ها از سنگ سنگ تر هستند،
خیلی مسأله است که خود سنگ دلی بدبختی است اما می گوید بدبختی اصلی چیز دیگری است
این زمینه و مقدمه آن است، اگر دیدیم که بدبختی مردم را می بینیم و عین خیالمان
نیست، گاهی دیده شده مقامات عالیه یک مملکت با اینکه شاید بدانند که وضع فقر ملت
چگونه هست مهمانی های کذا و کذا بدهند یا اصلا توجه نمی کنند که بفهمند، یک وقتی
یک کسی آمده بود یک جایی گفته بود نخیر وضع همه مردم خوب است منتهی تلویزیون
هایشان سیاه و سفید است و می خواهند رنگی کنند پولشان کم آمده است، اصلا در جریان
نیست که چه خبر است، در همین قم داریم مواردی که نان خشکی که دیگران نمی خورند بر
می دارند جمع می کنند و در آب می زنند و می خورند، در حوزه هم داریم کسانی که
زندگی آن ها با نماز و روزه استیجاری است، شهریه هم که به جایی نمی رسد، آن وقت در
روزنامه ها می نویسند به نقل از مقامات که فلان مقدار بودجه دادیم به فلان مؤسسه
حوزه، آدم تعجب می کند، حالا فوق هشتاد ملیارد بودجه فلان موسسه آیا به بدنه این
موسسه و به طلبه های معمولی که زحمت ها را این ها می کشند به آن ها داده می شود
چون کار تحقیقاتی جمع آوری اسناد، مراجعه به کامپیوتر را این ها انجام می دهند و
آن ها نتیجه اش را می گیرند.
سوم و شدة الحرص
فی طلب الدّنیا، حرص زیاد در دنیا طلبی علامت بدبختی است، خود شخص متوجه نیست اما
هرچه دنبال مال می رود، دنبال موقعیت دنیایی می رود می بیند سیر نشد باز هم می رود
به هر صورتی، در یکی از شهرهای غرب کشور یکی از بزرگان علماء برای من نقل کرد گفت
قلیان در مجلس آوردند اول جلوی این آقا گذاشتند به آن یکی بر خورد و خیلی ناراحت
شد و آب دهان انداخت به ریش این یکی که برای او قلیان را آوردند، البته او زرنگی
کرد و فورا ریش را پاک کرد گفت الحمدالله ریش ما متبرک شد به آب دهان زریّه پیغمبر
چون آن یکی سید بود که آب دهان انداخت، به همین اندازه نتوانست تحمل کند که قلیان
را اول جلوی آن یکی گذاشتند، حالا در زمان ما چایی، نتوانست تحمل کند که اول چایی
را جلوی این گرفته اند، فقط پول نیست حرص فی طلب الدّنیا و چقدر به شخص سخت می
گذرد منصرف می شود از اعمال خودش و کارهای خودش به چیزهای دیگر دنیایی.
مطلب آخر
والاصرار علی الذنب، اصرار بر گناه، یک وقت است یک گناه شخص می کند این مغفور است،
پیش می آید یک وقت یک چیزی شده است اما پی گیری و تکرار یعنی کم کم نفس او اجین می
شود با این گناه این است که خیلی خطر دارد، اربعٌ من علامات الشقاء جمود العین،
قسوة القلب، شدة الحرص فی طلب الدنیا و الاصرار علی الذنب.