بسمه تعالی
یکی از مواردی که
محل بحث واقع شده روزه درست است یا درست نیست، جایز است یا جایز نیست روزه مهمان
بدون اذن صاحب خانه، حالا عکسش را نوعا بحث نکردند روزه صاحب خانه بدون اذن مهمان
ولی بیشتر روزه مهمان بدون اذن صاحب خانه این را مطرح کردند، اجمالا هم سه عقیده
در این زمینه هست، عقیده اول که عقیده مشهور است کراهت است که مهمان بدون اذن صاحب
خانه روزه بگیرد مکروه است، عقیده دوم عقیده کسانی است که قائل به عدم جواز هستند
و در نتیجه عدم صحّت هم ممنوع است تکلیفاً و هم باطل است وضعاً، عقیده سوم تفصیل
بین عدم اذن است و نهی، یک وقت است فقط صاحب خانه اجازه نداده و ساکت بوده یا اصلا
مطلّع نشده است یک وقت است که رسماً نهی کرده است با وجود نهی صاحب خانه مهمان
بخواهد روزه بگیرد این سه عقیده آن چیزی که مشهور است عقیده اول است که عقیده
کراهت می باشد.
مرحوم محقق در
معتبر، ابن ادریس در سرائر، علامه در تبصره و عده ای عقیده دوم را دارند که لایجوز
و لا یصح صاحب جواهر وقتی این عقاید را نقل می کند می گوید احتمالا منظورشان مورد
نهی است این هایی که گفتند جایز نیست، حالا مهم این است که از روایات و ادله باب
چه چیزی استفاده می کنیم.
یکی دو روایت در
این زمینه هست روایت اول صدوق باسناده عن فضیل بن یسار این را صدوق نقل کرده است
صدوق در من لا یحضر در عین حال در علل هم نقل کرده، مرحوم کلینی هم در کافی این را
نقل کرده است، صدوق به سه طریق این روایت را نقل کرده است سند روایت بد نیست، محمد
بن موسی بن متوکّل صدوق از او نقل می کند، او از حسین بن سعید سعد آبادی نقل می
کند، این شاید بهترین سند روایی این باشد به هرحال عن الصادق(ع) قال رسول الله(ص) امام صادق از پیغمبر نقل می کند إذا دخل رجلٌ
بلدتاً فهو ضیفٌ علی من بها من اهل دینه حتی یرحل عنهم وقتی یک شخصی به شهری وارد
می شود مهمان اهالی آن جا هست، آن هایی که اهل دین هستند و متدیّن به دین هستند و
همه برادر دینی هستند تا آن جا هست مهمان آن ها هست و لا ینبغی للضیف أن یصوم إلّا
بإزنهم و مهمان شایسه نیست که بدون اذن صاحب خانه و بدون اذن محل روزه بگیرد، چرا
شایسته نیست بدون اذن روزه بگیرد؟ لعلّی یعمل له الشیء فیبسد علیهم برای اینکه
مبادا صاحب خانه ها غذایی برایش تهیه ببینند و این هم که نمی خورد و فاسد می شود و
غذا خراب می شود بعد دنبالش می فرماید و لا ینبغی لهم أن یصوموا الّا بإذن الضیف
صاحب خانه ها هم نباید روزه بگیرند مگر با اجازه مهمان، این ها چرا؟ لعلّی یحشمهم
فیشتهی الطعام فیترکه لهم لمکانهم برای اینکه آن
ها یعنی مهمان به احترام صاحب خانه شاید غذا می خواهد نمی خورد به احترام صاحب
خانه ها که روزه هستند.
حالا این روایت
را چطور معنا کنیم، اولا اذا دخل رجلٌ بلدتاً وقتی وارد یک شهری می شود مهمان کل
این شهر است یا مهمان هرکسی که دعوت کند یا مهمان کسی که این بر او وارد شود بدون
دعوت این چگونه هست؟ این مهمان این شهر است آن وقت معنایش این است که بدون اذن آن
ها روزه نگیرد پس معنایش این است که از نانوایی هم نان نخرد چون ندارد خانه مهمان
شهر است و بدون اجازه این ها نباید روزه بگیرد معنایش این است که نان حق ندارد
برای خوردن بخرد و غذا حق ندارد برای خوردن بخرد، پس معنای اول که بگوییم مهمان
اهل شهر است و بدون اذن آن ها روزه نگیرد پس این را نمی توانیم این گونه معنا کنیم.
پس این ضیفٌ علی
من بها این به معنای استعداد است نه فعلیت، فعلیت برای آن کسی که می آید این را
دعوت می کند می برد خانه، اهل محل مقتضی است مثل بسیاری از روایات که اقتضاء معنا
می دهد، من زارها وجبت له الجنّة یعنی دیگر خاطرش جمع است منظور مقتضی بهشت رفتن
دارد و از این قبیل روایات خیلی زیاد داریم که منظور مقتضی است نه علّیت تامّه، بنابراین
اگر این به اقتضاء مربوط شد علت تامه اش مربوط می شود یعنی فعلیت مربوط می شود به
اینکه این برود خانه کسی یا آن ها بیایند و این را دعوت کنند، این را در روایت
ندارد که چطور می شود، آن چیزی که در بعضی جاها دارد وارد شدن بدون دعوت خانه کسی
نهی شده است، در ماه رمضان هم یک چیزهایی داریم که کاری به آن موارد نداریم، علی
ای حال این یک مسأله ای است که این ها بروند دعوت کنند یا او وارد شود و لو بدون
اجازه این ها و حکم مهمان را دارد لاینبغی، لا ینبغی یعنی چه؟ شایسته نیست یعنی
خوب نیست یا این طور که علامه معنا کردند یعنی حرام است و باطل است این هم خیلی
بعید است.
بضی ها از جمله
مرحوم آقای خوئی در جای جای شرح عروه وقتی به کلمه ینبغی و لاینبغی می رسند ایشان
می گوید معنایش همان حرمت و وجوب است، انبغی به معنای مطلوبیت است، اطلاق مطلوبیت
یعنی وجوب و حرمت، لاینبغی یعنی جایز نیست و ینبغی یعنی مطلوب است اطلاق مطلوبیت
هم یعنی باید بیاوری ولی تا آن جایی که ما در روایات قول زیاد می کنیم احساس می
کنیم همان که معروف هست ینبغی و لا ینبغی رجحان است، رجحان فعل یا رجحان ترک نه
الزام، شاید در همین مورد هم متفاهم عرفی هم همین است که لا ینبغی نه به معنای یحرم،
به معنای یحرم نیست بلکه به معنای همان رجحان است مثلا خانه کسی رفته است حالا فرض
کنید دعوت هم شده است بعد خوابیده آن ها هم خواب هستند آن طرف این پیش از اذان
بلند شد و اول اذان نیت روزه کرد اینجا بگوییم این حق ندارد نیت روزه کند؟ هنوز به
یعمل له شیء هم نرسیدند و آن ها خواب هستند تا بلند شوند بعدا برایش صبحانه یا
نهار درست کنند این الآن حق نیت روزه نداد خیلی به نظر بعید می آید.
بعد این را حضرت
مربوط کرده است به عکسش هم، عکسش این است که و لا ینبغی لهم آن ها هم نباید بدون
اجازه مهمان روزه بگیرند، اصل روزه گرفتن که مستحب است کلا روزه تطوع است مستحب
است آن وقت بگوییم یک کار مستحب اذن صاحب خانه لازم است یا اذن مهمان لازم است،
اگر مستحب اذن می خواهد پس مباح به طریق اولی باید بگوییم اذن می خواهد که هر کار
مباحی انجام می دهد از آن ها اجازه بگیر مثلا می خواهد توالت برود، می خواهد برود
وضوء بگیرد، بگوییم هر کار مباح یا هرکار مستحب را نمی گوییم آن کاری که به آن ها
مربوط است، آن کاری که به آن ها مربوط است و می خواهد غذا درست کند، به فکر اینکه
شما خانه او هستی غذا درست می کند بعد زحمت هایش هدر می رود، اگر این است پس منشأش
این است که کاری نکن که زحمت او نادیده گرفته شود، به هدر برود، پس منظور این می
شود، باز آیا منظور همین است که زحمت او هدر نرود یا منظور اینکه اسراف نشود؟ از
جمله ذیلش معلوم می شود که مسأله اسراف است لعلّی یعمل له شیء فیفسد علیهم که
مبادا این غذا فاسد شود که اسراف می شود، اگر اسراف هست که بنابراین این هم جزء
یکی از موارد اقتضاء هست، حالا اگر چنانچه می دانیم که اسراف نمی شود، در شرایط
فعلی در فریزر می گذارند دو روز هم می ماند بعدا خودشان می خورند و طوری هم نمی
شود پس این اسراف نیست، اگر ملاک این شد بنابراین نمی توانیم قبول کنیم که اذن
صاحب خانه معتبر است، ملاک این است که غذا خراب نشود و اسراف نشود، یک جایی
نگهداری می کند که اسراف نشود، قدیم هم که یخچال و این موارد نبود در بعضی خانه ها
بود مقابل بادگیرهایی که رسم بود در قم و یزد و این منطقه ها می ساختند از آن طرف
بادگیر را به زیرزمین وصل می کردند و یک چاه مانند دو سه متری می کندند باد مستقیم
در این چاه می رفت و از آن طرف سر در می آورد بسیار خنک بود شاید از یخچال هم خنک
تر، آن وقت در این ها هیچ وقت غذا فاسد نمی شود، غذاهایی که فاسد شدنی است را
آویزان می کردند به در این چاه که داخل چاه آویزان است و از آن هوای خنک استفاده
می کند، این به هیچ وجه نه در گذشته و نه در حال یفسد علیهم نیست اگر میزان اسراف
است.
عکسش را نمی گوید
اسراف است بلکه می گوید به احترام مهمان یعنی صاحب خانه می خواهد روزه بگیرد بدون اذن مهمان آن وقت مهمان دوست دارد
غذا بخورد و به احترام آن ها غذا نمی خورد، غذا که نمی خورد این یک قدری اذیت می
شود و معنایش این است که یک قدری برایش سخت می شود و گرسنگی می کشد آن وقت گرسنه
ماندن دو سه ساعته را هیچ کسی می تواند به حرمت فتوا دهد؟ این را داریم که ما آمن
بی حدیث قدسی است خدا می فرماید که هرگز به من ایمان ندارند اهل قریه ای که سیر
بخوابند و در میان آن ها شکم گرسنه ای باشد این ها اصلا ایمان ندارند به خدا، این
معنایش آن است که این گرسنگی مطلق است، گاهی وضع اقتصادی یک جایی طوری خراب می شود
که نان خالی هم ندارند بخورند، می گوید معده ام از گرسنگی پاره می شود، آن ها
ظاهرش گرسنگی مطلق است اما این نیست، این فقط این است که به احترام صاحب خانه نمی
خورد و یک قدری گرسنگی می کشد نه آن گرسنگی مطلق.
علی ای حال روایت
را که می بینیم یک حکم الزامی از آن خیلی بعید است از آن استفاده شود بعد این هو
ضیفٌ علی من بها کسی که از خارج وارد یک شهری می شود مهمان همه اهل این شهر است؟
شهر است نه یک ده دو سه خانواده ای و اگر روستا هم هست جایی است که جمعیتی در آن
جا هست، آن وقت این مهمان این ها هست یعنی این ها واجب است که بروند دعوت کنند یا
صبر کنند تا خودش خانه چه کسی می رود، پیغمبر مهمان اهل مدینه شد اما هرکجا که
شترش برود، این چگونه معنا می شود که هرکسی که مهمان است، مهمان واجب الاحترام است
اگر مهمان در خانه این ها بیاید مهمان به این معنا که این باید برود دعوت کنند
خیلی این جریان مبهم است بعید است از این بتوانیم چیزی استفاده کنیم و لو از طُرُق
مختلف هم این معنا نقل شده است.
علی ای حال از
نظر سند عرض کردیم سعد آبادی توثیق صریحی در کتب رجال ندارد اما در کامل الزیارة
ابن قولویه استاد ابن قولویه هست نه تمام روات، در آن جا گفتیم دو عقیده هست یکی
عقیده ای که مرحوم آقای خوئی سابقاً داشتند و آن اینکه کل مشایخ در کامل الزیارة
همه ثقه هستند بعد شنیدم ایشان هم از این عقیده برگشته است مشایخ بلاواسطه، ایشان
مشیخه بلا واسطه هست بنابراین به تصدیق ابن قولویه ثقه هست، محمد بن موسی بن
متوکّل که در این سند هست باز در رجال توثیق صریحی ندارد اما نقل می شود سید بن طاووس
روایتی را نقل کرده است که ایشان در سلسله اسناد آن روایت است بعد می گوید کلّ
رواته ثقاتٌ اتّفاقاً می گوید تمام روات این روایت ثقه هستند بالإتّفاق، سید بن
طاووس هم وقتی حرفی می زند می دانید که سید بن طاووس عجیب است بعضی ها درباره
ایشان تعبیرشان این است که کل عبارات المدح دون شأنه درباره سید بن طاووس هرچه
بگوییم کمتر از شأن او هست، این تعبیر را درباره هیچ کسی به این تعبیر در کتب
ندیدیم که راجع به سید بن طاووس هست، ایشان توثیق کرده است روایاتی را که محمد بن
موسی در آن هست.
حالا یک روایت
دیگر هم هست روایت 1/10 عن علی بن الحسین(ع) و امّا صوم الإذن فإنّ المرأة لا تصوم تطوّعاً
الّا بإذن زوجها والعبد لا یصوم تطوعاً الّا بإذن سیّده و الضّیف لا یصوم تطوعاً
الّا بصاحبه مهمان روزه مستحبی نگیرد مگر به اجازه صاحب خانه بعد می گوید پیغمبر
فرموده است من نزل علی قومٍ فلایصومنّ تطوعاً الّا بإذنهم کسی که بر یک
قومی وارد می شود روزه مستحبی نگیرد مگر به اجازه آن ها، این یک فرقی دارد با
روایت اولی که یک فرقش این است که نمی گوید مهمان شهر است این خیلی بهتر است، کسی که وارد یک قومی می شود
وارد یک خانه ای می شود نه اینکه همین طوری مهمان اهل شهر است، دوم اینکه آن روایت
داشت که روزه مطلقا باید به اجازه صاحب خانه باشد اما این نمی گوید روزه مطلقاً
بلکه می گوید روزه تطوعی، روزه مستحبی بنابراین اگر روزه ای است که به نذری یا
چیزی وارد شده است اذن نمی خواهد، از این نظر خیلی بهتر است ولی این هم مشکل سندی
دارد.
در همین باب 10 یک روایت دیگر این گونه دارد، این روایت اصحّ
سنداً هست باسناده مرحوم صدوق عن نشیت بن صالح متهم به غلو است که بارها عرض کردیم
اتّهام غلو اتّهام درستی نیست عن هشام بن حکم عن الصادق(ع) قال رسول الله(ص) من فقه الضیف ان لا یصوم تطوعاً الّا بإذن صاحبه فهم مهمان اقتضاء می کند که
روزه مستحبی نگیرد مگر به اجازه صاحب خانه، پس روزه مستحبی را دارد بعد هم می گوید
فهم مهمان مقتضی این است، نمی گوید واجب است که از او اذن بگیرد و من طاعة المرأة
لزوجها أن لاتصوم تطوعاً الّا بإذنه و امره از طاعت زن نسبت به شوهر این است که
روزه مستحبی نگیرد مگر به اجازه و امر شوهر و من صلاح العبد و طاعته و نصیحته یا و
نُصحی لمولا أن لایصوم تطوعاً الّا بإذن المولا این هم عبد و مولا و من برّ الولد
بأبویه أن لایصوم تطوعاً الّا بإذن ابویه و امرهما و ان لا کان الضیف جاهلا اگر
مهمان بدون اجازه صاحب خانه روزه بگیرد این مهمان جاهل است و آن زن عاصی و معصیت
کار است و آن عبد فاسق است و آن فرزند عاق والدین است کان الولد عاقّاً.
این روایت را
چطور معنا کنیم؟ اولا خاص روزه مستحبی است و روزه واجب را نمی گیرد و دوم می گوید
من فقه الضیف، اگر بخواهد آدم فقیه و فهمیده ای باشد حالا فقیه به معنای فهمیده نه
فقیه به معنای اصطلاحی، اگر می خواهد آدم فهمیده ای باشد باید روزه مستحبی نگیرد
مگر به اذن صاحب خانه و الّا آدم جاهلی است، اگر آدم جاهلی باشد حرام است یا جهنمی
است؟ چه جهلی؟ بعد هم چیزهای دیگری که در این روایت هست فرزند باید که بإذن پدر و
مادر روزه بگیرد کسی چنین فتوایی نمی دهد، نهی بکنند این مورد توجه هست بعضی گفتند
اشکال دارد و آن هم به نظر ما روشن نیست اصلا دلیل بر وجوب اطاعت پدر و مادر
نداریم آن چیزی که دلیل داریم ایضاء نکند پدر و مادر را، ایضاء نکردن یک مطلب است
و اطلاعت نکردن یک مطلبی، پدر می گوید نباید با این دختر ازدواج کنی اما این دلش
می خواهد با این ازدواج کند یک وقت است مقابل پدر می ایستد می گوید می خواهم بکنم
به تو مربوط نیست این ایذاء است و حرام است اما یک وقت است که کار خودش را انجام
می دهد بعد مقابل پدر هم کُرنش می کند
ببخشید شد، نفهمیدم و این ها، خلاصه معاشرت به معروف این اشکال ندارد، اطاعت به
معنای اینکه هرچه پدر و مادر گفت باید اطاعت کند خیر چنین دلیلی نداریم اما به این
معنا که ایذاء نباشد بله ایضائش جایز نیست و عقوق مرحله بالای ایضاء است که یعنی
قهر کردن آن که مهم است این است که در هر شرایطی هستند از پدر و مادر نباید قهر
بکنند، رابطه خودشان را حفظ کنند منتهی کار خودش را هم می کند و اشکال ندارد،
اطاعت واجب نیست.
این غیر از پدر و
مادر درباره پیغمبر و اهل بیت هم هست، دارد که أنا و علی ابها هذه الامّة پیغمبر و علی پدر این امت هستند، اطاعت پدر و
مادر به معنای عدم ایضاء و جدایی و قهر کردن، آن روایتی که برایتان عرض کردم در
بعضی جلسات قبلی طرف عرق خورده بود دهانش بود می داد به موسی بن جعفر برخورد کرد
به امام صادق هم نقل شده است برای اینکه خجالت کشید رویش را کرد به دیوار گفت
السلام علیک یابن رسول الله برای اینکه بوی دهان به حضرت نخورد، حضرت ایستاد فرمود
در هر حالی که هستید از ما روی برنگردانید آن عقوق به معنای روی برگرداندن، قهر کردن و مانند این
ها آن ممنوع است اما اینکه حتما از دستور آن ها اطاعت کنیم چنین دلیلی ما نداریم.
بنابراین هرچه
فکر می کنیم ما وجوب نتوانستیم بفهمیم، حالا یک مطلب دیگر اینکه این روایات اذن
دارد، در روایت سوم و چهارم همین طور است لایصوم الضیف تطوعاً الّا بإذن صاحبه اذن
می خواهد، آیا اذن دخالت دارد یا نهی مانعیت دارد؟ در هیچ کدام این روایات نهی
نداشت و همه اذن داشت بنابراین اینکه مرحوم محقق در معتبر تفصیل داده است بین نهی
و عدم اذن که اگر فقط اذن ندادند اشکال ندارد و روزه بگیرد اما اگر نهی کردند
اینجا نباید روزه بگیرد، در روایات ما هیچ کجا نهی ندارد بلکه اذن دارد و اذن
معتبر است، این هم مسأله است که در یک کار مستحبی به چه جهت بگوییم که اذن صاحب
خانه و همین طور اذن مهمان برای صاحب خانه، این ها به آداب می خورد، خیلی از احکام
هست که تناسب حکم و موضوع را وقتی ما می سنجیم به آداب می خورد مثلا در عبادات
انسان سر از رکوع که بر می دارد باید صاف بایستد حالا اگر یک مقدار ستون فقراتش کج
شد این را به عرف متشرعه رجوع کنیم هرگز نمی گوید نمازش باطل است می گوید این جزء
آداب است خوب است که صاف بایستد اما نه به این معنا که واقعا باطل است، در عبادات،
در معاملات، در مراودات، در معاشرات بسیاری از این ها به جنبه آداب در ذهن می آید
تناسب حکم و موضوع یعنی موضوع را با حکم را دست عرف بدهیم آن چیزی که عرف در وهله
اول می فهمد همان قضیه آداب است و فهم عرف معتبر است یعنی این عبارت را دست عرف که
می دهیم از آن حرمت نمی فهمد.
به هرحال حالا
بگوییم که چطور است در پدر و مادر می گوییم میزان عقوق و ایضاء است پس چطور است
بگوییم راجع به مهمان و صاحب خانه هم آن چیزی که مطرح باشد ایضاء باشد به قرینه
ارتباطش با مسأله پدر و فرزندها بگوییم مورد ایذاء می خواهد بگوید یعنی اگر صاحب
خانه اذیت می شود شما بدون اجازه او روزه نگیرد و همین طور بگوییم که اگر مهمان
اذیت می شود شما بدون اجازه مهمان روزه نگیرد، بگوییم میزان ایذاء است به قرینه
همراهی با ابوین و ولد که بگویم میزان ایذاء است، این ممکن است و بعید هم نیست اما
بخواهیم ظهور را استفاده کنیم از این نمی شود استفاده کرد.
خلاصه حرف ما این
است که در مفاد روایات غیر از لغت معنا کردن جمله معنا کردن حسابی دارد، یک لغت
عبارتی معنا می کنیم و یک جمله معنا می کنیم، جمله یک ظهوری دارد جدای از ظهور
لغت، لغت امر است، نهی است، لایصوم، لا یصومنّ این گونه هست ولی جمله را که دست
عرف می دهیم می بینیم قضیه الزام مطرح نیست و آداب است، مهمان است اینجا آمده است
بلند شده است نیت روزه کرده است، بگوییم کار خلاف کرده است و کار حرام کرده است
خیلی به نظر بعید می آید و کسی این را به این صورت درک نمی کند.