بسمه تعالی
در اصول معارف
توحید زیربنا هست، مرکزیت کل جهان از طبیعت و ماوراء الطبیعة با ذات احدیت است که
هو الوجود الواجب و اصل همه عالم، اصلا وجود یک حقیقت شخصی است و هوالله موجودات
دیگر جلوه او هستند پس توحید اصل است، خدایی که عین وجود هست حکیم است و حکمتش
اقتضاء می کند که عالم را برای هدفی
آوریده، هدف بسیار بلند است و برنامه بلندی می خواهد، برنامه را خود خدا می فهمد و
می دهد و نبوت می شود، مقام امامت نگهبان قانون و نبوت است بلکه نگهبان توحید هم
در سطح جامعه هست، اگر امام نباشد نه فقط قوانین نبوتی از بین می رود معارف توحیدی
هم در جامعه جایگزین نمی شود پس امامت از نظر مقام تحققی زیربنا هست، روبنایی که
زیربنا هست، زیربنا توحید او روبنا ولی روبنایی که حافظ زیربنا هست، اینجاست که
فرمود لولا علیٌّ لما خلقتک چنانچه لولا انت لم نخلق العالم لولاک لما خلقت
الافلاک لولا انتما لما خلقت الافلاک، خود این مقام امامت حافظ می خواهد، نگهبان
می خواهد و الا نگهبان در سطح جامعه نمی ماند، نگهبان و حافظ مقام امامت چیست؟
مؤمنین و مؤمنات این ها نگهبان هستند و حافظ هستند، اگر این ها نباشند معارف کجا
پیاده شود و چگونه پیاده شود.
در میان افراد با
ایمان از زن و مرد یک فرد هست که استثناء هست و بیش از همه حافظ و نگهبان مقام
امامت است و در نتیجه نگهبان توحید است و آن فاطمه زهرا(س) است، اگر او نبود یقیناً امامت متمکّن نمی شد،
جایگزین نمی شد همان طوری که می دانید اگر نگهداری فاطمه(س) از مقام امامت نبود همان روزهای اول حضرت امیر(س) را ترور می کردند یا علنی می کشتند، همان
روزهای اول به نگهداری فاطمه زهرا موجب شد که آن خطر رفع شد و بعدا دیگر شرایطی
جلو نیامد که دشمن بتواند آقا را از بین ببرد، در ارتباط روحی هم که با حضرت زهرا(س) بوده، سوال شد کجا به شما سخت گذشت فرمود آن
جایی که علی را می بردند و از من کاری ساخته نبود، از حضرت امیر سوال شد کجا بر
شما سخت گذشت فرمود آن جا که زهرا را می زدند و از من کاری ساخته نبود به هرحال پس
لولا فاطمة لما خلقتک، پیغمبر اگر تو نبودی عالم آفریده نمی شد چون هدف از خلقت
وصل تام است و وصل تام در غیر چهارده معصوم نشد و محور هم از نظر برنامه پیغمبر،
لولا علی لما خلقتک برای اینکه اگر علی نبود اجرا نمی شود و اجرا که نشود اصل
خاصیتی ندارد، لولا فاطمة لما خلقتکما برای اینکه اگر فاطمه نبود امامت حفظ نمی شد
و امامت از بین رفته بود و در نتیجه نبوت از بین رفته بود.
بعضی افراد
حساسیت نشان می دهند که یعنی چه لولا فاطمة لما خلقتکما، بعضی ها هم علنی گفته اند
که این دروغ است اگر فاطمه نبود پیغمبر هم نبود، متوجه معنایش نیستند، لولا فاطمة
لما خلقتکما، امیدوار هستیم با عنایت مولی الموحدین و فاطمه زهرا(س) آن چه که به سعادت همه ما مربوط هست خداوند
نصیب ما کند.
بد نیست این را
عرض کنم یک وقتی یکی از منبری های معروف رفته بود در اطراف رفسنجان برای منبر ضد
بهائیت تبلیغات می کرد، بهائی ها او را به بهانه روضه دعوت کردند در یک باغی،
ایشان را بردند آن جا و وقتی داخل بردند دید شرایط طور دیگری است می خواهند او را
بشکند و آن هم با شکنجه فقط اجازه گرفت وضوء بگیرد و دو رکعت نماز بخواند به حدی
ترسیده بود که نمی توانست وضوء بگیرد آب از انگشتانش می ریخت و جمع نمی شد که
بتواند وضوء بگیرد، صاحب خانه این در رفسنجان در خواب دید حضرت زهرا(س) حضرت فرمود فرزند مرا (چون این منبری سید بود آقا سید یحیی) دعوت کردی دست دشمن دارند می کشند و عجیب این است
که آدرسش را هم حضرت زهرا گفت سریع رفتند و او را نجات دادند، از این قبیل نجات ها
به وسیله نام حضرت زهرا بسیار زیاد بوده، خود ما هم در چندین گرفتاری که داشتیم،
در دو گرفتاری که قبلا در خواب توسل به حضرت زهرا کرده بودند هم خیلی راحت و هم
بسیار پربرکت بود، دو گرفتاری دیگر که آن هم یک زندان و یک تبعید بود در خواب هم
توسلی نداشتم تعجب است قضیه، هم بسیار سخت و هم بسیار کم برکت گذشت.
دو جمله کوتاه
عرض کنم قبل از بحث اعتکاف، اول اینکه من هرچه فکر کردم که صوم دهر حرام است را
نفهمیدم چرا حرام است، مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل می فرمایند لابد به خاطر اینکه
در دهر عیدین هست، ایّام تشریق هست که نباید روزه بگیرد، ایّام تشریق البته برای
کسانی که در منا هستند حالا چه مشغول اعمال هستند و چه همین طوری در منا هستند ولی
بالاخره جزء محرمات است، عیدین هم که حرام است ایشان می گوید به این جهت است ولی
چرا عنوان صوم الدهر، به همان عنوان می گفتند، شاید به خاطر اینکه مؤمنین در حرج
می افتند و باید جلویشان را بگیرند به ذهن ما آمد که شاید نکته اش این باشد که
کارهای سخت را افراد به دوش بگیرند و لو با رضایت خودشان ولی بعد به مشکل می افتند
ممکن است در اصل عقایدشان لطمه بخورد، ما در حوزه داشتیم طلبه ای که دعای کمیل های
عجیب و فریادها زجّه های می زد در دعای کمیل بعد از مدتی سوفی شد، فاصله ای نشد
بعد از مدتی بهائی شد، فاصله ای نشد مبلّغ بهائیت شد و بعد از انقلاب هم که اعدام
شد.
به هرحال شاید
خداوند و اهل بیت این چیزهای را می بینند که نباید افراد به خودشان فشار بیاورند،
روزه گرفتن در سرتاسر عمر را شاید می بینند که یک فشار است، پیغمبر هم این کا را نمی
کرده است و یک روز روزه می گرفته و یک روز افطار می کرده، حالا ما نفهمیدیم نکته
اش چیست، خلاصه صوم دهر از محرمات شمرده شده است.
اعتکاف همان طوری
که از لغتش پیداست از عکوف مشتق است به معنای التزام، ملزم بودن، ملتزم بودن با یک
شیء یعنی همراه بودن با او، چسبیدن به دیگری، همه این ها اعتکاف است، اینجا منظور
اعتکاف به مکان است، چسبیدن به یک مکان، خود را حبس کردن در یک مکان و اینجا منظور
از مکان مسجد و خانه خدا و اعتکاف، در اینکه معنی و حقیقت اعتکاف همین است شکّی
نیست ملتزم شدن و چسبیدن و حبس کردن خود در مسجد البته به قصد قربت چون خودش به ما
هو هو یک عبادت است حالا یک بحثی شده است که آیا خودش بدون عمل عبادی یا با عمل
عبادی، بعضی گفته اند که به قصد عبادت ملتزم شود و در مسجد بماند، خودش را در مسجد
حبس کند اما به قصد یک عبادت، به قصد نمازی، به قصد قرآن خواندنی، بالاخره به قصد
انواع این ها، بعضی ها هم گفته اند که نفس اعتکاف خودش عبادت است، لازم نیست به
قصد عبادت چیز دیگری باشد، از آیه کریمه قرآن هم این استفاده می شود در سوره بقرة
و لقد عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل به آن ها این عهد را کردیم یعنی از آن ها پیمان
گرفتیم یعنی دستوری دادیم دستور مؤکّد، دستور مؤکّدی که به منزله علاوه بر حکم
تکلیفی حکم وضعی است، معنای تعهد این است أن طهّری بیتی به ابراهیم و اسماعیل
تکلیف کردیم و قول گرفتیم و پیمان گرفتیم به آن ها گفتیم که خانه مرا پاک کنید، پاکی
ظاهرا منظور از بُت است، بُت ها را بشکنند و دور بریزند، معلوم می شود ابراهیم دو
بت شکن داشته، یک بت شکن در محل تولد خودش و یک بت شکنی هم در مکّه أن طهّرا بیتی
پاک کنید برای آن هایی که می خواهند بیایند طواف کنند یا اعتکاف کنند یا درحال
رکوع و سجود هستند لقد عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل أن طهرا بیتی للطائفین
والعاکفین طواف از معلوم
می شود که از عکوف جدا هست.
یک بحثی هست در
محل خودش که کسی که به هر مسجدی وارد می شود مستحب است نماز تحیت بخواند، نماز
تحیت حداقل دو رکعت نماز است، حالا لازم نیست نماز مستحب باشد واجب هم باشد اشکال
ندارد، نماز اول وقتش را آن جا می خواند و تحیّت هم حساب می شود.
در مسجد الحرام
این محل صحبت است که آیا نماز تحیت آن جا به طبع همان نماز است یا طواف، اینجا حرف
است، به نظر می آید که نظر ما این شد و در معلقات این بحث هست که کسی که از راه
دور آمده است نائی من بعیدٍ آمده است تحیّت او طواف هست کسی که مقیم مکّه هست
تحیّت او صلات است، حالا به هرحال از این آیه شریفه استفاده می شود که عکوف مقابل
طواف و مقابل نماز است، طهّرا بیتی للطّائفین و العاکفین خود عکوف و اعتکاف است
جدای از طواف و جدای از نماز، حالا آیا از اینکه عکوف بعد از طواف ذکر شده است
معنایش این است که وقتی وارد می شوی اول طواف کن؟ این ممکن است در ذهن بیاید به
خاطر تقدیم ذکری ولی ظهور چندانی ندارد، آن چیزی که مهم است این است که بالاخره
غیر از عنوان نماز و غیر از عنوان طواف خود عنوان اعتکاف خودش یک عنوانی است و این
عجیب است که خداوند به آن دو بزرگوار دستور می دهد به خاطر آمدن این ها اینجا را پاک
کنید نمی گوید، خانه مرا پاک کنید برای اینکه این خانه مهم است برای اینکه واردین
مهم هستند، طهرا بیتی للطّائفین والعاکفین عیناً مثل میزبانی که به اطراف خودش
دستور بدهد خانه را تمیز کنید امروز مهمان داریم، اینجا معنایش این است که مهمان
اشرف از این نظافت و تمیز کردن و این ها هست، روایات هم داریم که مؤمن اشرف از
کعبه هست.
به هرحال از این
استفاده می شود که اعتکاف لازم نیست، حبس شدن در یک مسجد به قصد یک عبادت دیگری،
نه به قصد خود این، خود این حبس کردن و همین اعتکاف، از خود آیه این گونه استفاده
می شود و چقدر خدا برای مؤمنینی که اهل عبادت هستند اهمیت قائل است که به این دو
پیغمبر بزرگوار دستور می دهد خانه را تمیز کنید مهمان داریم این ها می آیند، خیلی
تعبیرات جالب است.
غیر از آیه کریمه
قرآن بعضی روایات هم هست که نشان می دهد خود اعتکاف لازم نیست همراه با اعمال
دیگری هم باشد، در باب 1 روایت 3 اعتکاف عشر فی شهر رمضان تعدل حجّتین و عمرتین این در خصوص ماه
رمضان می گوید ولی بالاخره خود اعتکاف را می دهد، نمی گوید به قصد اعمال دیگری و
حتی نمی گوید برای ماه رمضان می خواهد روزه بگیرد یا خیر حالا به هرحال ماه رمضان
است.
روایت 3 این است باسناده شیخ عن داوود بن سرعان کنت
بالمدینة فی شهر رمضان فقلت لأبی عبدالله(ع) إنّی اُریدُ أن اعتکف می گوید به امام صادق عرض
کردم که من می خواهم معتکف شوم فماذا أقول چه بگویم و مذا أفرض علی نفسه چه چیزی
را بر خودم واجب کنم؟ این فماذا أقول اشاره است به سؤال از اعمال که چه اعمالی
انجام دهم یا نیت را چه بگویم؟ فماذا أقول دنبال اُرید است یعنی اراده من تحقّقش
به نیت است و در نیّت چه بگویم، ما در نیت می گوییم داعی کافی است و لازم نیست
چیزی به زبان بیاورد حتی اخطال به قلب کند اما بعضی جاها در روایات ما دارد که در
مقام نیت بگوید چنانچه در عمره روایات داریم تقول می گوید وقتی می خواهد نیت کند
می گوید تقول إنّی اُرید اتمتّع بالعمرة الی الحج مثلا، تقول دارد همین جا هم همین
طوری است که اگر این ماذا أقول توضیح اُرید باشد یعنی من اراده دارم که معتکف شوم
نیت این چه باشد، اگر این باشد این هم از آن جاها است ولی دو احتمال دارد یکی
اینکه نیت این چگونه باشد و دوم اینکه چکار کنم و چه عبادتی را انجام دهد و ماذا
أفرض علی نفسی چه چیزی بر خودم لازم کنم، اینجا حضرت اعمالی را اشاره نمی کند فقط
چیزی که به ابطال اعتکاف است آن را تذکر می دهد فرمود لا تخرج من المسجد الّا
لحاجّة لابُدّ منها مواظب باش از مسجد بیرون نروی مگر حاجتت ضروری باشد فلا تقعد
تحت الضلال حتی تعود الی مزج زیر سایه ننشینی تا برگردی به همان محلی که به آن جا
بودی.
علی ای حال
اعتکاف مشخص است که خودش بالاخره عبادت است اگر خودش عبادت است لازم نیست به قصد
عبادت دیگری باشد افضل اوقات هم ماه رمضان در همان باب اول از ابواب اعتکاف این
معنا هست، باب 1 روایت 3، روایت 4 این گونه دارد اعتکف رسول الله فی شهر رمضان فی العشر الاول پیغمبر یک مدتی در
دهه اول معتکف شده ثمّ بعدا یعنی سال بعد ظاهرا این طور است نه همان موقع، ثمّ اعتکف
فی الثانیة فی العشر الاوسط در سال بعد معتکف شد در ده دوم ثمّ اعتکف فی الثالثة
در سال سوم معتکف شد فی العشر الأواخر دیگر همیشه فی العشر الأواخر معتکف می شد
ثمّ لم یزل یعتکف فی العشر الأواخر.
در بعضی روایات تأکیدش
خیلی شدید است و آن که منحصر می کند به ماه رمضان، روایت 5 این باب که سندش هم بد نیست لإعتکاف الّا فی
العشرین من شهر رمضان اعتکاف فقط در
دو عشر ماه رمضان که پیداست ظاهرا عشر وسط و آخر قاعدتا باید باشد ولی احتمال هم
دارد که عشر اول و آخر باشد، به هرحال در اینکه ماه رمضان مخصوصاً عشر آخر افضل
هست در این جهت شکّی نیست.
در بعضی روایات
هایش اشکال سندی شده است از جمله همان روایت سوم باسناده صدوق عن سکونی باسناده
یعنی عن الصادق(ع) عن آبائه سکونی
همان طور که می دانید از قُضات عامه هست آن گونه که نقل شده است و مورد وثوق است،
صدوق او را توثیق می کند، روایات سکونی نوعاً از نوفلی است که نوفلی توثیق ندارد،
مرحوم آقای خوئی(ره) می گویند که چون
در کامل الزیارة هست از این نظر معتبر است، این روایت چهار که پیغمبر دهه اول بعد
دوم بعد سوم معتکف شده است این باسناده صدوق عن داوود بن حصین هست در طریق صدوق به
داوود حکم بن مسکین هست که محمُل است اما این هم در کامل الزیارات هست، بارها عرض
شده است که در کامل الزیارات و در تفسیر علی بن ابراهیم اولش دارد که من هرچه
اینجا روایات آورده ام از مشایخ نقل می کنم از ثقات، آن وقت مرحوم آقای خوئی این
گونه در ابتدا فهمیده که یعنی چه از اساتید بلا واسطه چه از اساتید با واسطه هرچه
نقل می کنم ثقه هستند، به نظر می رسید که این گونه نباشد، این نقلی که می کند یعنی
نقل از مشایخ بلا واسطه، من از هرکسی نقل می کنم چون او از دیگری نقل می کند من که
از آن واسطه بالایی نقل نمی کنم، زید نقل می کند از عمرو و عمرو نقل می کند از بکر
دیگر زید که از بکر نقل نمی کند بلکه این آن چه را که این از او نقل می کند ثقه
هستند پس مشایخ بلا واسطه، شنیدم که مرحوم آقای خوئی هم از این عقیده اش برگشت و
مشایخ بلا واسطه گفت.
به هرحال در
اینکه اعتکاف در ماه رمضان افضل است و یا بگوییم متعیّن است طبق این روایت اصل
افضلیتش روایت متعدد و مستفیذ است به اصطلاح، در یک روایت دارد کانت بدر فی شهر
رمضان مرحوم صدوق این روایت را به طور جزمی نقل می کند از امام صادق(س) روایت 2 از باب 1، از امام صادق به طول جزم کانت بدر فی شهر
رمضان جنگ بدر در ماه رمضان بوده فلم یعتکف رسول الله(ص) پیغمبر دیگر موفق به اعتکاف نشد چون جنگ بود
فلمّا أن کان ما قابل سال بعد که ماه رمضان رسید اعتکف رسول الله(ص) عشرین پیغمبر دو دهه معتکف عشراً لعامه یک دهه
به خاطر امسال و عشراً قضائاً لما فاته یک دهه هم به
خاطر دهه پارسال که از دستش رفته است.
اعتکاف کلا دو
جور است گاهی اعتکاف واجب داریم منظور اینکه به عهد و قسم و یمین و اگر اجیر را
گفتیم نیابتی این ها واجب می شود، مندوب داریم اصل اعتکاف قبل از قرار با دیگری،
قبل از نذر، قبل از اجاره و مانند این ها، تقریبا اصلش هم اجماعی بین مسلمین است
نه فقط شیعه که اعتکاف اجماعی است بین همه مسلمین، بحث مهمی که هست این هست که آیا
می شود نیابت از دیگری انجام داد؟ نیابت عن المیّت لا اشکاله و لا خلاف که می شود
از طرف میّت انجام داد مثل بقیه عبادات روایاتی هم که بعد می خوانیم راجع به میّتش
قطعی است که می شود برای مرده کارهای مستحبی را انجام داد واجب را هم که در محل
خودش انجام داد پس می شود به نیابت از او اعتکاف را انجام داد.
اما در نیابت از
حی آیا می شود انجام داد یا خیر مرحوم سید در عروه دارند که اعتکاف را به نیابت از
حی می شود انجام داد، عبارت ایشان تعجب است می فرمایند که گرچه متضمّن روزه هست ولی
این تبعی است مثل صلاة در طواف است، این چه دخالتی دارد؟ گرچه متضمّن روزه هست ولی
این تبعی است، حالا اگر روزه متضمّن نباشد خود اعتکاف مگر عبادت نیست و هر عبادتی
را می شود به نیابت از حی انجام داد؟ ایشان باید این را بحث می کرد بعد هم وقتی
خودش عبادت است دیگر روزه دخالتی ندارد که بگویید چون متضمّن روزه هست و روزه
وظیفه هست و باید بگیرد قبول این را می گوییم اما اینکه چون متضمّن روزه هست خود
اعتکاف هم عبادت است از این جهت فرقی نمی کند، اگر عبادت از حی می شود حالا متضمّن
صوم هم به فرض اینکه نباشد، اگر نمی شود پس فایده ندارد، به هرحال مرحوم سید دارد
که نیابت از حی هم می شود کرد، ایشان بعد فرموده است که مثل صلاة در حج که صلاة
عبادت است ولی در حقیقت تبع طواف است و چون تبع طواف است و لو عبادت است و عبادت
از حی محل شبهه می شود ولی چون تبع طواف است اشکال ندارد، آن جا هم همین حرف می
آید طواف مگر خودش عبادت نیست آن وقت صلاة را به او ببندیم و بگوییم چون تبعی است
اشکال ندارد، اگر عبادت نیابتی از حی درست است می خواهد صلاة باشد یا نباشد
بالاخره طواف عبادت است، اگر می گویید نیابت از حی درست نیست حالا صلاة دنبالش
باشد یا نباشد بالاخره نمی شود، تعبیر ایشان خیلی عبارت ناجور است.
علی ای حال در
باب صلاة و طواف حج که به جای خودش این را نص داریم و مشکلی ندارد نیابت از حی حتی
در حج واجب اگر چنانچه شخص حیّ مکه نرفته و مستطیع هم بوده حالا خودش نمی تواند
برود اینجا می دهد به کس دیگری انجام دهد، آن مشخص است و نص داریم اما یک نص عامی
هم داریم که راجع به همه عبادت ها از جمله اعتکاف، آیا یک چنین نص عامی داریم؟ به
یکی دو روایت در این بحث تمسک شده است اگر سند مشکلی نداشته باشد و دلالت از این
می شود استفاده کرد که هر عمل مستحبی به نیابت از حی می شود انجام داد.
در باب قضاء صلاة
باب 13 روایت 9 می گوید قلت لأبی ابراهیم امام کاظم(ع)