صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

اعتکاف جلسه دوم






بسمه تعالی

برای اعتکاف شرایطی ذکر کردند یکی ایمان بود که جلسه قبل توضیح داده شد و نوعا مشهور نظر بر این دارند که ایمان اعتقاد ولایت به اهل بیت شرط صحت است و فقط عرض شد که از بعضی عبارات مرحوم آقای شاهرودی در بحث حجّشان استفاده می شود که نظر ایشان این است که خودش شرط نیست و این طریقیت دارد برای صحت اعمال و فهمیدن احکام بنابراین اگر کسی سنّی ولی عمل خودش را طبق نظر شیعه رجائاً انجام داد درست است و لو اینکه ولایت هم ندارد، به هرحال این راجع به ایمان بود.

شرط دیگر عقل جهتش این است که می خواهد قصد کند، اعتکاف عبادت است و عبادت بدون قصد تحقّق نمی یابد و قصد هم بدون عقل ممکن نیست این یک جهت هست که هم جنبه عقلانیتش و هم جنبه عقلائیتش به هر دو جهت باید بگوییم عقل شرط است، هم عقل قضیه می گوید عقل شرط است و هم عقلائیتش شرطیت عقل است به علاوه روایاتی که داریم در بحث عقل در کتاب عقل و جهل هست در بحار، در روافی و جاهای دیگر که خداوند به عقل خطاب کرد أقبل فأقبَل ثمّ قال أدبِر فأدبَرَ ثمّ قال بِکَ اعاقب و بک اثیب ثواب و عقاب کلا به وسیله عقل است بنابراین ثواب و عقاب یعنی مجازات و یعنی قبول و عدم قبول بنابراین این هم یک دلیل برای اینکه عقل شرط است.

حالا صرف نظر از مسائل دیگر اجماع و غیرذلک که این هم بحثش روشن هست، در باب عقل یک صحبت این است که عقل مقابل چه چیزی؟ گاهی عقل را مقابل جنون می گیرند که نوعا هم این است بنابراین عمل اعتکاف مجنون را می شود بگوییم صحیح نیست، اگر این هست باید توجه داشته باشیم در درجات جنون فرق می کند، این قضیه را مرحوم آقای نجفی برای ما نقل کردند چند نفر از طلبه هایی که حالت جنون پیدا کرده بودند در مسجد امام حسن عسکری نشسته بودند در ماه رمضان، یکی چُپق می کشید و آن یکی گفت چپق نکش ماه رمضان است گفت به چه دلیل که استعمال دود مبطل روزه باشد و دلیلی نداریم بعد گفت به هرحال عقیده فقهاء این است و بعد گفت من مجنون هستم و مجنون تکلیف ندارد و از این قبیل مواردی داشتیم.

حالا واقعا درجاتی دارد، در منطقه ای در تهران هست امین آباد که مجانین را آن جا نگهداری می کنند ظاهرا الآن هم همین گونه هست، برای من نقل شد آن جا یک تابلویی بوده و دیوانه ای این تابلو را کشیده بود، تابلو این بود که ما سبک بالیم از لغزیدن ما چاره نیست عاقلان با این گران سنگی چرا لغزیده اند، این مطلبی که گفته است عقل است، یک دیوانه ای این شعر را نوشته است و قاب گرفته بودند و در آن جا آویخته بوده اند، به هرحال درجاتی دارد و فرق می کند.

حالا گاهی جنون نیست ولی واسطه است بین عقل و جنون مثلا مواردی است که مورد شبهه می شود آلزایمر، کسی که آلزایمر می گیرد نمی تواند قصد و نیت کند، اگر میزان اعتبار عقل قصد است این آلزایمری ها هم نمی توانند قصد کنند و یک لحظه هم حالشان تداوم ندارد و محل بحث هم هست که اگر کسی به خاطر آلزایمر نماز نخواند و روزه نگرفت بر پسر بزرگتر او واجب است یا خیر؟ معمولا فتوا بر لزومش هست، آیا این با اعتبار عقل کنار می رود یا اینکه فقط یک قصدی است که قصد جدای از عقل است و ممکن است عاقل باشد و قصد نداشته باشد یا عاقل نداشته باشد و قصد داشته باشد، این ها درجاتش فرق می کند.

گاهی هم عقل مقابل بلوغ منظور این است آن که طفل است را کنار بگذاریم کانّ غیر بالغ به منزله غیر عاقل این گونه فرض شده است، طفل اولا اگر توجه دارد و تمییز می دهد ادله عام احکام او را می گیرد، یا ایها الذین آمنوا این هم آمنوا هست، حضرت امیر(س) در دوازده سالگی ایمان آوده است آن طور که مشهور دارند پس قبل البلوغ ممکن است ایمان باشد برای اینکه وقتی ممیّز هست و درک می کند یا ایها الذین آمنوا او را می گیرد فقط الزامش برداشته شد با حدیث رفع، غیر از این بعضی گفته اند که یا ایّها الذین آمنوا ها به نابالغ نمی گویند، این وجهی ندارد و آمنوا به همه افرادی که تمییز می دهند شامل می شود به علاوه اگر هم بگوییم که خطابات به بالغین است بعد خداوند به بالغین امر کرده است که شما به بچه ها بگویید از باب امر بالأمر، الأمرالأمر امرٌ روایاتی که داریم مُرو صبیانکم بالصلاة قبل سبع سنین یا قبل ستّة سنین می گوید شما به بچه هایتان امر کنید که آن ها نماز بخوانند این الأمر بالأمر است امر بالأمر هم امر است اگر مولی به کسی گفت برو به عبد من بگو که آب بیاورد و این خبر هم به عبد رسید این بالأمر امر است و مجازات می شود اگر تخلّف کند.

به هرحال به جمیع مراتب اگر چنانچه صدق جنون نکند این ها مصداق عقل است و حکم برایش جاری است و عقلی که می گوییم شرط صحت اعتکاف است شامل این موارد می شود فقط قدر متیقّن جنونی که مصداقش هم عرف است البته مشخّص واقعی اش متخصّصین است با آزمایش های دقیق تشخیص می دهند که مغز این چقدر کار می کند و آیا مصداق جنون هست یا نیست ولی بیشتر همان نظر عرف شاید کافی باشد البته گاهی از اوقات ممکن است نظر متخصّصین با عرف فرق کند مثل موارد متعددی در مرگ مغزی در عرف نمی گویند این مرده است هنوز قلبش کار می کند ولی دکترها می گویند این تمام شد و مرد آن جا حرف عرف مقدم است و واقعیت هم این است که بالاخره قلبش کار می کند و خون در جریان است فقط یاخته های مغزی آسیب دیده است علی ای حال در جنون هم گاهی از اوقات بین عرف و متخصّصین یک اختلافاتی به وجود می آید میزان از نظر فقهی ما نظر عرف است.

مطلب بعدی قصد قربت مثل همه عبادات اولا اجماعی است هم به خود لزوم قصد قربت و هم اتّفاق بر عبادیت اعتکاف هست و در عبادتی هم که قصد قربت معتبر است ارتکاز متشرعه هم این است و خود آیه قرآن هم این است و لقد عهدنی الی ابراهیم و اسماعیل أن طهّرا بیتی للطّائفین والعاکفین[1] عاکفین یعنی چه؟ یعنی بیایند اینجا متحسّن شوند یا بیایند اینجا بخوابند یا اینجا بیایند اینجا قصه بگویند پیداست عبادت را می گوید، طهّرا بیتی بیت را پاک کنید برای معتکفین برای آن هایی که می خواهند اینجا عبادت کنند اگر عبادت است قصد قربت می خواهد پس در قصد قربت هیچ بحثی نیست که معتبر است.

قصد قربت در خود عبادات که یقینا معتبر است در مقدمه عبادات، مقدمه هم دو جور است گاهی خودش عبادت است مثل وضوء، غسل، تیمّم در حالی که مقدمه نماز هستند ولی عبادت هستند، حالا ما که قصد قربت می کنیم در چنین مواردی به مقدمه قصد قربت کنیم یا ذی المقدمه؟ میزان قصد قربت این است که بگوییم برای خدا و اطاعت، بارها عرض کردیم قصد قربت هم نمی خواهد ممکن است اعمال ما قربت که هیچ بُعد بیاورد از نظر کمالات، مصداق ظاهرش این است که ما نماز می خوانیم و درحال نماز حواسمان اصلا به خدا نیست بین خودمان یک چنین کارهایی باشد بی اعتنایی می دانیم، اگر با کسی حرف می زنیم و او اصلا حواسش با ما نیست و نگاهش این جا هست و دلش جای دیگر، اصلا بدمان می آید نه تنها قرب نمی آورد بُعد می آورد، لازم نیست قصد قربت به آن معنا باشد، همین قصد اطاعت، خدا گفته است بیا می گوییم چشم، گفته است واجب است گفته مستحب است یعنی بیاور به رجحان همین را می گوییم چشم و این کافی است.

حالا صحبت در این است گاهی قصد اطاعت که می کنیم با ذی المقدمه هست و گاهی با مقدمه این فرق می کند، اگر چنانچه نذر کرده اعتکاف را خود نظر که تعبّدی نیست توصّلی است، نذر باید انجام شود حالا به هر نیتی، عبادت مثلا اعتکاف مقدمه تحقّق نذر است به وسیله اعتکاف نذر محقق می شود اگر نذر اعتکاف کرده است اینجا یک وقت است خود اعتکاف را و اعتکاف عبادت است، یک وقت است نیت می کند نذر را اعتکاف کنم برای نذر، اطاعت خدا کنم برای نذرم اینجا هم وقتی اطاعت صادق است کافی است بنابراین می شود نیت کرد، در طهارت صلات چطور می شود نیت کرد آن جا ذاتاً عبادت است ولی گاهی نیت عبادت خودش را نمی کنیم وضوء می گیرم برای نماز و این درست است، لازم نیست بگوید وضوء می گیرم به قصد طهارت ذاتی خود وضوء و لو آن هم درست است، می تواند نیت کند که وضوء می گیرم چون وضوء خودش محبوب خدا هست این درست است اما می تواند نیت کند وضوء می گیرم می خواهم نماز بخوانم، نظرش به وضوء به عنوان مقدمه نماز است.

یکی از مسائلی که عنوان شده است در اعتکاف مثل همه عبادات دیگر و تکالیف دیگر قصد تعیین است، اگر اعتکافی که این باید انجام دهد انواع مختلفی دارد، گاهی دو اعتکاف به عهده اش هست و این ها اثری هم دارند و اثرهایشان فرق می کنند، یک اعتکاف برای خودش هست و یک اعتکاف برای زید است این باید جدا شود و الّا پای زید حساب نمی شود.

یک وقت است تعیین نمی خواهد و تعیّن هم ندارد که ما تعیینش کنیم چون تعیین فرع تعیّن است اگر خودش در متن واقع تعیّن دارد آن وقت ما تعیینش می کنیم اگر چنانچه خودش تعیّن ندارد مثلا نذر کرده است اگر خوب شدم اعتکاف کنم باز نذر کرده است اگر حاجتم روا شد اعتکاف کنم حالا هم حاجتش اجابت شده و هم مرضش خوب شده است دو اعتکاف به عهده اش است لازم نیست بگوید اولی یا دومی بنابراین اینجا اثری ندارد اما اگر چناچه اثر دارد، تعیّن واقعی دارد آن جا ما هم باید تعیین کنیم که کدامش را می گوییم مثلا یک دفعه اجیر شده است برای زید اعتکاف کند و یک دفعه هم اجیر شده است برای عمرو اعتکاف کند و دو اعتکاف به عهده اش هست و باید مشخص شود که این برای کدام این ها هست فرق می کند با اینکه ده تومان بدهی داریم به زید و دوباره ده تومان بدهی داریم به همین زید بنابراین بیست تومان بدهی به او داریم حالا اگر یک ده تومانی به او دادیم لازم نیست بگوییم که این ده تومان اول، این ده تومان دوم، این ها لزوم ندارد و تعیّن واقعی ندارد اما اگر واقعا تعیّن دشات ده تومان به زید بدهکاریم و ده تومان هم به عمرو بدهکاریم آن وقت این پولی که به یک نفر می دهیم که بدهد باید نیت کنیم که به چه کسی می خواهیم بدهیم، علی ای حال قصد تعیین در آن جایی که تعیّن واقعی دارد تعیین هم لازم است که معلوم شود این برای کدام حساب می شود.

یکی از چیزهایی که در هر عبادتی نوعا بحث شده است اینجا هم در اعتکاف مورد توجه قرار گرفته اند این هست که آیا قصد وجه هم معتبر است، ایمان معتبر، عقل معتبر، قصد قربت به آن معنایی که گفتیم معتبر، قصد تعیین در آن جایی که تعیّن دارد معتبر، آیا قصد وجه هم معتبر است، مشخص کند که این اعتکاف هم واجب است یا مستحب، آیا این هم لزوم دارد، اعتکاف گاهی واجب می شود نذر کرده است، گاهی مستحب است و همان استحباب اولیه دارد انجام می دهد، اینجا آیا لازم است بگویم که این اعتکاف به قصد وجوب؟ این اگر تعیّن واقعی ندارد خیر، یک وقت است مشخص کرده است که نذر کرده است که اعتکافی انجام دهم به خاطر فلان حاجت و یک اعتکاف مستحبی هم می خواهد انجام دهد این مستحبی که لزومی ندارد آن واجبش برای اینکه ساقط شود نیت می خواهد که این به عنوان نذرم این ها اثر دارد، آن جا در حقیقت شبیه قصد وجه می شود نمی گوید اعتکاف می کنم لوجوب اما این برای اینکه پای همان نذر واجب حساب شود تعیینی که می کند قصد وجه هم در آن هست ولی اگر این گونه نباشد قصد وجه دخالتی ندارد، حالا اگر جابجا شد چطور؟ برایش واجب بوده که نیت کند اعتکاف مستحبی را یا اعتکاف برایش واجب نبوده است بگوید اعتکاف می کنم لوجوبه علیّ این گونه نیت کند، این چطور است؟ اگر تقیید نباشد مشکلی نیست، مقیّد نکرده است و نگفته است من اعتکاف می کنم اعتکاف واجب لِوجوب اگر واجب نباشد اصلا نمی خواهم انجام دهم یا نیت این طرف اعتکاف کنم اعتکاف مستحب اگر مستحب نباشد به هیچ وجه نمی خواهم انجام دهم، یک وقت است تقیید است خلاف واقع است این به نظر ما می رسد که اشکال دارد برای اینکه این تقیید امتثال است وقتی می گوید اعتکاف می کنم اعتکاف واجب و اگر واجب نباشد نمی خواهم انجام دهم معنایش این است این اعتکافی که انجام می دهم اگر واجب نباشد اصلا نیّت امتثال ندارم پس امتثال حساب نمی شود.

بعضی ها از جمله مرحوم آقای خوئی(ره)، به نظرم مرحوم امام(ره) هم در بعضی جاهای حاشیه عروه خودشان دارند نه این بحث، در جاهای دیگر، عقده این ها این است که تقیید در مسائل شخصی اصلا جریان ندارد و تقیید در طبیعت است طبیعت ذوالحصه است، گاهی یک طبیعتی حصه های مختلف دارد، مصادیق مختلف دارد ما می خواهیم بگوییم آن مصداقش را می خواهم نه این مصداق، آن جاها تقیید قابل تصور است، طبیعت علی اقسام من فلان قسمش را می خواهم نه اقسام دیگر را اما اگر چنانچه یک شخص است شخص قابل تقیید نیست، من درحال انجام اعتکاف هستم و اعتکاف یک عملی است که از من صادر می شود، یک وجود خاص است، این وجود خاص دیگر تقیید بر نمی دارد، الانسان به طور کلی علی قسمان ابیض و اسوط، اهل این شهر و اهل آن شهر این ها حصه بردار است لذا تقیید بردار هم هست اما یک عمل خارجی خاص صحبت می کنم، می گویم صحبت می کنم به این صورت نه به این صورت، درحال صحبت ایجاد است یک وجود است، این وجود دیگر حصه ندارد، می گویند تقیید در مسائل شخصی نمی آید، در طبیعت است که ذوحسّه حصص باشد، ذو اقسام باشد، نیت می کند یک نوع خاصّش را ولی وجود خاص خارجی قابل تقیید نیست، آیا این درست است؟

حسّه به معنای انواع مختلف در تقییدات در چیزهای شخصی نیست اما حالات چطور؟ حالات متعددی داریم، می گوید من این وضوء را که می گیرم در صورتی نیّت وضوء دارم که وضوء بر من واجب باشد و الّا نیت وضوء نمی کنم می خواهم خنک شوم و آب به صورتم بزنم، یک عمل خارجی خاص است اما حالات متعددی دارد، به اعتبار حالاتش می شود به آن قید زد، این زیاد پیش می آید اگر واقعاً بر من لازم باشد می خواهم وضوء بگیرم اگر لازم نباشد خیر، اگر نماز صبح را نخواندم حتما نیت نماز صبح دارم اگر خوانده ام که خیر همین طور می خواهم یک حمدی بخوانم، به اعتبار حالات متعددش قابل تقیید است چنانچه قابل اطلاق است، اطلاقش چطور است؟ می گوید علی ای حال می خواهم وضوء بگیرم چه بر من واجب باشد و چه خیر، چه نمازم را خوانده باشم و چه خیر این اطلاق می شود، همان طور که اطلاق در آن متصوّر است تقیید هم در آن متصوّر است، وضوء می گیرم به شرط اینکه نمازم را نخوانده باشم و الّا فقط به قصد خنک شد آب به صورت می زنم، جاهای متعددی من دیده ام که این دو بزرگوار مخصوصا مرحوم آقای خوئی در جاهای متنوعی ایشان دارند که تقیید در شخصیات معنا ندارد، به اعتبار حالات که این معنا پیدا می کند.

اگر ما نیت کردیم اعتکاف مستحبی آن وقت دو روزه اول مستحب است روز سوم که مستحب نیست بعدا می آییم می خوانیم، اعتکاف دو روزه اول می تواند رها کند برود نیت اعتکاف کرد یک روز ماند بعد منصرف شد می تواند رها کند اما اگر دو روز کامل اعتکاف را انجام داد روز سوم واجب است نمی تواند رها کند و برود، شروع اعتکاف با استحباب است، ادامه و بقائش در روز سوم با وجوب است آن وقت بنابراین چطور قصد وجه خلاف می کند یا اصلا مستحبی به طور کلی معنا ندارد، ما اعتکاف مستحب به معنای کامل نداریم، مستحب شروعی داریم که شروعش مستحب ولی بعد واجب می شود می گویند اشکال ندارد آن جزء احکام است، این اعتکاف مستحب است حکم این اعتکاف مستحب بعد از دو روز وجوب می شود، این حکم است، نظیر این در حج، در عمره، آیه قرآن و اتمّوا الحجّ والعمرة للله اتمامش امر دارد اما شروعش را نگفته است، شروع حج فقط برای مستطیع است، عمره هم که احتمالا جدا بحثش می آید، شروع حج فرق می کند بین مستطیع و غیر مستطیع و این ها اما وقتی شروع شد اتمام واجب است این منافات ندارد جزء احکام است، ذات مستحب است اما آن یکی از احکام این ذات مستحب این است که اگر دو روز اعتکاف کردید روز سوم واجب است همان طور که در حج و عمره هم همین طور است شروع مستحب ادامه و بقی واجب است.

مرحوم سید دارند در عین حال احتیاط کنید، از اول این طور نیت کنید اگر خواستم نیت وجوب کنم که انجام می دهم اعتکاف مستحب را که روز سومش واجب می شود این را هم از همان اول در نظر بیاورد از همان اول اعتکاف می کنم مستحبی که روز سوم هم واجب می شود این را هم در نظر داشته باشد این کافی است.

حالا چه موقع باید نیت کند؟ این ها را در تمام عبادات مطرح می کنند تقریباً تکرار مکرّرات است حالا اینجا چون ایشان اشاره کرده است مختصراً توضیح دهیم، چه موقع برای اعتکاف نیت کند؟ ببینیم نیت یعنی چه؟ اگر نیت را به معنای داعی می گیرید یعنی در قلب ما، در فکر ما، در مغز ما قصد اعتکاف است، همین داعی که در قلب هست این کافی است، این از خانه اش هم که حرکت کرده است به مسجد برود خودش نیت است، در همه اعمال همین طوری است، ما فقط بعضی جاها داریم از جمله در حج که موقعی که می خواهد مُحرم شود آن جا دارد تقول چنین می گویی، چنین بگو که إنّی احرمتُ لِلعمرة الی الحج، آن جا گفته است تقول یعنی به زبان بیاورید نه تنها اخطار، اخطار باشد به زبان هم بیاوری حالا آن جا هم احتیاطا این طور گفته اند و الّا آن جا هم این طور است و داعی مسلّماً کافی است فقط در آن جا این تعبیر در روایات آمده است استثناء یک مورد هم چند روز پیش صحبت کردیم ولی معمولا همان داعی قلبی کافی است.

اگر داعی نیت می دانیم دیگر این بحث ها نمی آید چه موقع و داعی همیشه همراهش هست، یک چنین قصدی که از خانه بیرون آمده است پیداست که می خواهد برود معتکف شود مطلب معلوم است بازار نمی خواهد برای خرید برود این داعی هست و داعی هم کافی است ولی اگر اخطار بالبال یا گفتیم گفتار به زبان اگر این گونه گفتیم وقتش قبل از طلوع فجر است از روز اول، روز اول قبل از طلوع فجر نیّت می کند اگر داعی باشد که از پیش همراهش هست شب قبلش هم که خوابیده بوده و این در فکرش بوده کافی است ولی اگر اخطار بالبال و یا گفتار به زبان را در نیت میزان بگیریم وقتش قبل از طلوع فجر روز اول است، اگر قبل از غروب خوابید و بعد از اذان صبح بیدار شد این کافی نیست، اگر گفتیم اخطار بالبال لازم است یا گفتار به زبان لازم است وقتش قبل از طلوع فجر است و انجام نداده است پی این نیّت نداشته است اما اگر بگوییم داعی کافی است این از روز قبل هم که نیّت می کند فردا بروم معتکف شوم نیّت را دارد و لو اینکه بعداً بخوابد این مشکلی نیست.

اگر گفتیم گفتاری است نیّت یا اخطاری است نیّت اول شب هم اشکال دارد، اثناء شب هم اشکال دارد، باید حتما نزدیک طلوع فجر باشد مثل نمازی که در مردم شایع هست دست کنار گوشش می گذارد بعد می گوید چهار رکعت نماز ظهر به جا می آورم قربتً الی الله فوراً هم بعدش می گوید الله اکبر این با گفتاری و با اخطار بالبال خیلی مناسب است ولی داعی این حرف ها را نمی خواهد و نیاز هم ندارد.

شرط دیگر برای اعتکاف روزه هست، معنای خود اعتکاف روزه نیست ولی شرط اعتکاف روزه هست که بحثی دارد که جلسه آینده بپردازیم.

 



[1] بقرة آیه 125






   شنبه 22 اردیبهشت 1397




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما