بسمه تعالی
اعتکاف در ناحیه
اقل دارد که سه روز کمتر نمی شود، روایاتش را هم دیروز خواندیم، در ناحیه کثرت
گفتنه اند حدی ندارد، حدی ندارد به چه معنا؟ به یک معنا اینکه هم می شود به تعداد
ایّام گرفت و هم می شود به ابعاض روز مثلا سه روز و نصف، چهار روز و نصف و مانند
این، ابعاض و شب مثلا سه روز یک شب، سه روز و یک نیمه شب، آیا این گونه هست؟یکی هم
اینکه نه ابعاض درست نیست ولی یوم و لیلة هرچه می خواهد اضافه شود اشکال ندارد، سه
روز حداقل است این ده روز یا یک ماه یا بیشتر بگیرد این هم یک معنا هست.
یک معنای دیگر
اینکه ابعاض نیست و ایّام هم به آن معنا نیست باید سه روز سه روز حساب
شود در ناحیه کثرت حدی ندارد یعنی سه روز سه روز، سه روز او تمام شد سه روز بعد
دوباره باز سه روز بعد، به کدام معنا لاحدّ لأکثره؟ پس اول اینکه به جای سه روز می
تواند چهار روز یا ده روز یا بیشتر باشد، دوم اینکه به ابعاض می شود گرفت، سوم
اینکه سه روز سه روز حساب کنیم.
معنی اول که
ابعاض باشد به دو معنا اینکه سه روز و نصف حساب کند به عنوان یک اعتکاف و دیگر
اینکه سه روز را حساب کند یک اعتکاف مستقل هست و بعد نیم روز هم جدا دنبالش بیاورد،
این اخیری درست نیست برای اینکه ادله ای که می گفت اعتکاف کمتر از سه روز نمی شود
وقتی این را جدا کرد از سه روز قبلی یک نصف روز می شود و اعتکافش درست نیست، اگر
جزء شب یا جزء روز را متّصل به آن سه روز کنیم یکی حساب کنیم، سه روز و نصف، چهار
روز و نصف، یک اعتکاف باشد نه سه روز جدا و یک نصف روز هم جدا، سه و روز نصف یا
چهار روز و نصف این را مرحوم کاشف الغطاء قبول نکرده است درحالی که بعید نیست
اطلاق اعتکاف او را می گیرد و یک اعتکاف است، به جای سه روز، سه روز و نصف گرفته
است، ادله اطلاقات که اعتکاف به عنوان عبادت است این را جلو گیری نکرده است فقط
گفته است حداقل سه روز و این بیش از سه روز است ولی مرحوم کاشف الغطاء این را
اشکال کرده است.
به معنای سه روز
سه روز از بعضی روایات استفاده می شود ولی این هم یک خصوصیاتی دارد، سه روز اول
روایت داریم که اگر دو روز گرفتید یک روز هم اضافه کنید که سه روز شود و کمتر از
سه روز نمی شود، معنای اینکه کمتر از سه روز نمی شود یک معنایش هم همین است که اگر
دو روز را گرفتید باید یک روز دیگر هم بگیرید که سه روز شود، بعد از اینکه این سه
روز تمام شد اگر دو روز دیگر گرفتیم این دو روز چه می شود؟ باطل است یا یک اعتکاف
جدا هست؟ اعتکاف مستقل و جدا نیست چون کمتر از سه روز نمی شود، باطل هم به معنای
اینکه بی اثر محض است خیر روزه گرفته است، روزه اش که مسأله ای نیست، به معنای عام
کلی اش هم یک تحصّنی است در خانه خدا اما اگر مستقل از سه روز اول شد اطلاقی که می
گفت لا یکون اقلّ من ثلاثة او را می گیرد که این دو روز اعتکاف حساب نمی شود برای اینکه کمتر از سه روز نباید باشد.
حالا کمتر از سه
روز نباشد ولی مطلقا هرچه بالا رفتیم سه روز سه روز حساب کنیم؟ سه روز اول، سه روز
دوم و سه روز سوم، برخی ها گفته اند بله کلّما زاد سه روز سه روز حساب کنید، اگر
دو روز کامل گرفتید باید روز سوم هم بگیرید به مقتضای آن ادله که لا یکون اقلّ من
ثلاثة و الّا این دو روز بی خود می شود، هرچه بالا رفتید گفتند سه روز سه روز حساب
کنید و حکمش هم این است که اگر دو روز گرفتید روز سوم هم باید بگیرید بنابراین اگر
پنج روز گرفتید باید ششم را بیاورید، هشت روز گرفتید نهم را باید بیاورید، یازده
روز گرفتید دوازدههم را باید بیاورید و هکذا.
مرحوم سید دارد
که فیه اشکال یا فیه تأمّل که آیا می توانیم این گونه بگوییم که کلّما رفت بالا
همین طور سه روز سه روز حساب کنیم که اگر دو روز گرفتید روز سوم واجب شود چون وقتی
دو روز بگیرید روز سوم واجب می شود بنابراین هرچه بالا رفتیم دو روز گرفتیم روز
سوم واجب است مرحوم سید می گوید فیه تأمّل، ببینیم از ادله چه استفاده ای می شود.
آن سه روز اول که
اگر دو روز گرفت روز سوم هم باید بگیرد روایت داشتیم، ظاهرا دیروز هم خواندیم و
حالا باز هم می بینیم، در باب 4 از همین ابواب اعتکاف دو روایت داریم، روایت 1 و روایت3، روایت اول به این صورت هست صحیحه محمد بن
مسلم عن الباقر(ع) اذا اعتکف یوماً
و لم یکن اشترط اگر یک روز را اعتکاف کرده است شرط هم نکرده است حالا به معنای
اینکه نذر نکرده است یا شرط به معنای اینکه شرط فسخ خلاصه یک روز اعتکاف کرد می
تواند دست از اعتکاف بردارد فله أن یخرج و یفسخ الاعتکاف و إن أقام یومین اگر دو
روز به عنوان اعتکاف اقامه کرد فلیس له أن یفسخ اعتکافه نمی تواند دیگر اعتکاف را به
هم بزند حتی تمضی ثلاثة ایّام این برای سه
روزه اول است، در سه روزه اول اگر دو روز را گرفتید روز سوم واجب می شود اما دیگر
ندارد هر دو روز، همان دو روز اول است، اینکه بعداً هم هر دو روزی گرفتید روز سوم
هم بگیرید را ندارد.
در روایت 3 همین باب این هم معتبر است مَن اعتکف ثلاثة
ایّام اگر سه روز معتکف شد فهو یوم الرّابع بالخیار روز چهارم اختیار با خودش هست
إن شاء زاد اگر می خواهد زیاد کند اعتکاف را ثلاثة ایّامٍ اخر سه روز دیگر آن وقت
آن سه روز به عنوان یک اعتکاف مستقل می شود و إن شاء خرج من المسجد اگر هم نخواست
که روز چهارم برود دنبال کارش حالا فإن أقام یومین بعد الثلاثة سه روز اعتکاف اولی را گرفت دو روز بعد هم گرفت
یعنی پنج روز شد فلا یخرج من المسجد حتی یتمّ ثلاثة ایّامٍ اخر نباید از مسجد
بیرون برود تا اینکه سه روز دیگر هم شود.
بنابراین روایت
قبلی که خواندیم فقط سه روز اول را داشت، این روایت سه روز دوم را هم داشت حالا
آیا هر دو روز و سه روزی هم همین است؟ این پنج روز شده بود و گفت روز ششم هم باید
بگیری حالا اگر هشت روز شد باید روز نهم را بگیرد و هکذا؟ از کجا این را استفاده
کنیم؟ این دو روایت راجع به سه روز اول و سه روز دوم است یعنی روز سوم و روز ششم
لازم است که بگیرد اما به طور کلی هر دو روزی اگر اضافه شد واجب است روز سوم را هم
بگیرد در این روایات چیزی نداریم.
بعضی گفته اند
فرق نمی کند متفاهم عرفی این است که وقتی می گوید دوتا را مثال زد این ها به عنوا
مثال است و گفت روز سوم واجب است و روز ششم هم واجب است می خواهد بگوید پس هر سه
روز سه روز مستقلاً یک اعتکاف است، دو روز گرفته ای و روز سومش را باید بگیری حالا
دو روز اول یا دو روزهای بعدی، از آن استفاده عرفی خواستند بگویند می شود بعضی ها
هم می گویند خیر، این فقط روز سوم و روز ششم را دارد و روز نهم را دیگر ندارد.
قاعده اولیه هم
یک قدری مشکل است که تعمیم بدهیم اشکالش این است که تا دو روز کامل نشده است مستحب
بود واجب که نبود بعد از اینکه مستحب محقق شده است ما بیاییم بگوییم که منقلب شود
و واجب شود، انقلاب از نفل به فرض این یک دلیل روشنی می خواهد، یک چیزی مستحب بوده
بعد منقلب شود و لو امر اعتباری احکام کلا اعتباریات هستند به یک معنا ولی متّخذ
از حقایق و واقعیات هستند، تمام اعتباریات به نوعی متّخذ از حقایق هستند، ان شاء
الله در مباحث فلسفه خواندید ادراکات اعتباری و لو اعتباری هستند اما فرع ادراکات
حقیقی هستند، ادراک حقیقی منشأ می شود برای یک ادراک اعتباری، علی ای حال و لو
اعتباریات هستند ولی بالاخره در عالم اعتبار طبق حقایق این معنا هست که انقلاب در
ذات همان طور که نمی شود انقلاب به این معنا در اعتباریات تا حالا مستحب بوده بعد
یک دفعه برگردد و واجب شود.
انقلاب از نفل،
نفل معنایش این است که از طرف خداوند حکم الزامی به هیچ وجه ندارد بعد خود به خود
یک دفعه فرض شود این را می خواهند بگویند خلاف عبارت است ولی عرض کردم در
اعتباریات و لو متّخذ از حاقیق هستند ولی کارش به دست معتبِر است، معتبِر اگر این
را مصلحت دانست بله اشکال ندارد بعد هم ما در اعتکاف دو سنخ ادله داریم، یک ادله
ای که در خصوصیات وارد شده است و یک ادله اصل اعتکاف است، اطلاقات اصل اعتکاف که
اعتکاف کار خوبی است مثل باب اول همین اعتکاف روایات مطلقه ای که درباره اش هست،
از همان روایاتی که راجع به عمل پیغمبر است استفاده می شود عشر اول و دوم و سوم
دخالت ندارد اصل اعتکاف است اصلا بحث ثلاثه هم که مطرح نیست.
بیشتر روایات باب
اول اعتکاف پیغمبر را دارد و بیشتر این گونه هست ولی بعضی روایاتش نشان می دهد که
عشر و این ها جنبه استحباب است اعتکاف عشر فی شهر رمضان تعدر حجّتین و عمرتین
ثوابش را می گوید، علی ای حال به مطلقات می شود تمسک کرد ضمن اینکه می توانیم
استفاده کنیم اگر عرفیت را بپذیریم بگوییم شارع گفته است روز ششم واجب است، روز
سوم هم واجب است این به عنوان یک نمونه ای است و الّا این ها دخالت ندارد، هر سه
روز سه روز حساب شده است بنابراین روز هشتم و بعد نهم را هم بگیرد و هکذا.
آن وقت فرض کنیم
از این اطلاقات یا از این اعتبار عرفی فهمیدیم که سه روز اول و دوم دخالت ندارد،
سه روز ها همین طور هستند آن وقت آیا این ها مستقل هستند سه روز سه روز یا اینکه
همه با اعتکاف اولیه یک اعتکاف هستند؟ البته اثری هم ندارد برای اینکه بالاخره
احکام اعتکاف در هر دو جاری است از روزه گرفتن و بیرون نرفتن و مانند این ها، ظاهر
این روایات که ثلاثة الاخری داشت که خواندیم این است که آن ها مستقل هستند.
بحث دوم اینکه در
روایات دارد اعتکاف سه روز است و ندارد سه شب، این روز به چه معنا هست؟ در عرف روز
که می گویند بیشتر از طلوع خورشید تا غروب است لذا اگر جایی دلیلی نداشته باشیم
قاعده بر این است که همان نظر عرف را انتخاب کنیم از طلوع خورشید، از نظر شرع
مخصوصا آنچه که در باب روزه آمده است که اعتکاف هم بالاخره روزه دارد آن از طلوع
فجر است، در روایات در باب صوم مشخص است و قبلا هم دیده ایم، اعتکاف هم چون روزه
دارد بگوییم از طلوع فجر است، البته در عرف می شود بگوییم همین که هوا روشن شد می
گویند روز است نه حتما طلوع خورشید قبلا به یک تناسبی صحبت کردیم ولی بالاخره طلوع
فجر یک چیز شرعی است، این را عرف نمی پذیرد که روز شده است ولی اینجا مسلّماً از
طلوع فجر است به اعتبار روزه، پایانش روز چیست؟ غروب خورشید است یعنی استتار قرص
یا منظور ذهاب حمره است، در باب نماز ظهر و عصر بیشتر از باب احتیاط گفته شده است
ذهاب حمره مشرقیة ولی آن جا هم خیلی معتقدند که استتار قرص ما هم در معلقات داریم
که بین استتار قرص و ذهاب حمره مشرقیة به قصد ما فی الذمه بخواند ظهر و عصر را
ممکن است قضاء باشد و ممکن است هنوز اداء باشد و به قصد ما فی الذمه بخواند.
علی ای حال دو
نظریه در آن جا هست که استتار قرص میزان است چنانچه عامه این طور هستند یا ادله
استتار قرص را حمل بر تقیّه شود بحثش در جای خودش و میزان ذهاب حمره است، همان طور
که عرض کردم خیلی ها از باب احتیاط ذهاب حمره را گرفتند و از نظر حکم نماز و روزه
ظهر و عصر به حکم استصحاب که هنوز وقت باقی است و مغرب و عشاء هم هنوز نشده است.
تعبیر خیلی ها
این است که ذهاب حمره مشرقیة، ذهاب حمره مشرقیة یعنی حمره ای که در شرق هست عبور
می کند، می رود، کجا می رود؟ در بحث اوقات صلاة معمولا دارند که ذهب عن قبّة رأس
از بالای سر ما رد می شود و طرف مغرب می رود معمولا با کرویت زمین نباید سازگار
باشد، معمولا در چیزهای کروی آن اوج سقف بالا هم سطح با سقف این دو طرف نیست، یک
توپی را در نظر بگیرید سطوحش یک نواخت که نیستند بنابراین پس نگویید که حمره از
بالای سر رد می شود، از شرق محو می شود و در غرب بوجود می آید، حمره مشرقیه از بین
می رود و در مغرب حمره بوجود می آید بنابراین پس ذهاب نگوییم، بگوییم محو حمره
مشرقیة و حدوث در مغرب، بعضی ها هم تعبیر دارند همین انتقال از شرق به غرب بعضی این طور دارند، به نظرم می آید که از جمله
مرحوم آقای خوئی تعبیرشان این است انتقال از شرق به غرب را می گویند.
حالا به هرحال دو
شب وسط و لو شب است ولی جزء حکم روز است برای اینکه اولاً ادله از نظر احکام محکم
ادله ایستاده است که نباید مرد با زنش مباشرت داشته باشد نزدیکی داشته باشد، در
ایّام اعتکاف شب هم جزء اعتکاف است بنابراین نباید باشد، این احکام به طور کلی
مادام معتکفاً این سه روزی که هست بین این ها نباید چنین چیزی باشد پس نشان می دهد
که شب ها هم داخل است، به علاوه ادله ای که می گوید اعتکاف سه روز کمتر نمی شود
این سه روز معنایش چیست که سه روز کمتر نمی شود؟ اگر جدا باشد شب ها اعتکاف نباشد که این یک روز است نه سه روز پس
معنای محدودیت سه روز یعنی شب های وسط هم جزء این ها هست، این بحثی از این نظر
ندارد و اتّفاق هم هست و هیچ شبهه ای در شیعه و سنّی نیست که سه روز اعتکاف آن دو
شب وسط مسلّماً جزء اعتکاف است، شب آخری یعنی سوم غروبش تمام می شود و شب چهارم می
شود، شب چهارم هم بلا اشکال خارج است برای اینکه شب چهارم برای فردا هست نه برای
روزی که گذشت، شب جمعه را موقعی می گویند که فردایش جمعه باشد نه اینکه امروزش
جمعه بوده به عبارت عرفی خودمان جمعه شب نیست و شب جمعه هست، شب جمعه یعنی شبی که
جمعه فردا هست بنابراین شب متعلّق به فردا هست، اگر شب متعلّق به فردا هست
بنابراین شب چهارم جزء این سه روز نیست، برای روز سوم این اعتکاف نیست و برای فردا
هست که خارج از این اعتکاف است یا جزء اعتکاف دوم است.
از بعضی روایاتهم
استفاده می شود از جمله در ابواب احکام شهر رمضان باب 8 روایت 7 روایت عمربن یزید، سند یک قدری مشکل دارد به
خاطر عبدالله یا عبیدالله دهقان که اولا بسیار قلیل الروایة هست در کل فقه شاید دو
روایت و در ثانی معلوم نیست عبدالله یا عبیدالله و در ثالث توثیق هم ندارد ولی
معنایش معنای عرفی است قلت لأبی عبدالله(ع) إنّ المغیریة یزعمون أنّ هذا الیوم لهذه الیلة
المستقبلة مغیریه فکر می کنند که برای امشب آینده هست یعنی امروز برای امشب آینده
هست یعنی پس شب آینده با امروز یکی هستند بنابراین جمعه شب فقال کذبوا هذا الیوم
لللیلة الماضیة امروی متعلّق به شب قبل است یعنی روز جمعه برای شب جمعه هست، شب
جمعه برای روز جمعه هست نه جمعه شب بعد فرمود إنّ اهل بطن نخلة یا نَحله یا نِحله
اهل بطن نخلة منطقه هست، اهل بطن نَحله یا نِحله فرقه، گروه، طائفه به همه این
معنای می آید می خواهد بگوید که شاید اشاره است به کل نحله کلّ اقوام می شود یا یک
چنین چیزی کانّه معنایش این است که تمام قبایل شما مراجعه کنید این گونه هستند که
حیث رأوی الهلال وقتی هلال ماه را می بینند قالوا قد دخل شهر الحرام هلال ماه را که می
بینند می گویند ماه حرام شروع شد، حالا ماه حرام یعنی ذی حجّه یا اشهر حُرُم مطلقا
یا ماه رمضان که احکامی دارد علی ایّ حال هلال را برای فردا می گیرند، اگر هلال
ماه رمضان را دیدیم می گوییم فردا روز اول است یعنی پس هلال برای ماه رمضان بود
بنابراین هر شبی برای فردا هست نه برای روزی که گذشت بنابراین پس روز چهارم به هیچ
وجه جزء اعتکاف نیست و شخص آزاد است و اختلافی هم در این جهت نیست.
اما شب اول چطور؟
چون شب اول درست نقطه مقابل این است، گفتیم شب متعلّق به فردا هست پس اگر این طور
باشد باید از غروب شب قبل بیاید برای اینکه این شب جزء فردا هست، شب جمعه متعلّق
به جمعه هست یعنی شب قبل از جمعه اگر شب قبل از جمعه پس سه شبانه روز یا سه روز شب
روز اول متعلّق به روز اول است پس باید جزء این ها حساب شود قاعده این است اما
اینجا محل حرف است.
مشهور فقهاء
معتقد هستند که وارد نیست و جزء این سه روز حساب نمی شود دلیل آن ها هم این است که
ثلاثة ایّام داریم، تعلّق یک مطلب است که آن شب قبل هم متعلّق به فردا هست اما
اینکه خودش روز هست یا خیر این بحث جدا هست می گوید ثلاثة ایّام، ثلاث ایّام غیر
از بحث تعلّق است بنابراین شب اول جزء نیست و مشهور هم همه به این معنا معتقدند
ولی از مشهور علامه و شهید ثانی در مسالک نقل است که این ها معتقد هستند که شب اول
جزء این سه روز است، شب اول متعلّق به فردا است و فردا که روز اول اعتکاف است پس
این شب هم متعلّق به آن هست.
البته عملا خیلی
ها از باب احتیاط بوده یا هرچه هست سعی می کنند اوایل شب برای اعتکاف بروند و
نگذارند به اذان صبح برسد ولی اگر برسد قاعدتاً اشکالی از این نظر ندارد، ما داریم
مواردی که روز را به بیست و چهار ساعت می گویند، مجموع بیست و چهار ساعت گفته می
شود ولی دلیل می خواهد ولی یوم روز که بیاض نهار است از طلوع فجر یا طلوع خورشید و
به نظر ما از موقعی که هوا روشن می شود اما شب را جزء این حساب نکردند، بنابراین
در شب اول حق با مشهور است خلافاً لعامّه و شهید ثانی که این را داخل می گیرند این
کلمه ایّامی که در روایات اعتکاف داریم شامل این نمی شود.
اگر چنانچه حالا
گفتیم روز، از طلوع فجر روز اول شروع کرد این اولش می شود، اول سه روز اعتکاف،
تلفیقی چطور است؟ از طلوع فجر شروع نکند و از ظهر شروع کند، ظهر روز اول شود منتهی
نصف روز است و نصفه اش را از روز چهارم اضافه کند، به آن ثلاثه ملفّقه تلفیقی، به
جای اینکه از طلوع فجر روز اول شروع کند از ظهر روز اول شروع کند آن وقت تتمّه اش
که کمبود دارد ظهر روز چهارم تمام شود که نصف روز چهارم ملحق شود به نصف روز اولی
که کمبود داشت، آیا می توانیم این طور بگوییم؟ این یک احتمالی است و گاهی هم به
این معنا یوم گفته می شود ولی معمولا یوم اسم آن کل بیاض نهار است یعنی کل این روز
می گوید امروز اما اگر چنانچه دو نصف بگیریم دو نصفه روز هست نه یک روز وقتی می
گویند ثلاثة ایّام باید اعتکاف باشد ثلاثة ایّام سه روز نه دو روز و دو نصفه روز،
اگر ما دو نصفه حساب کردیم یک روز نمی شود بلکه دو نصف روز می شود، دو نصف روز از
نظر زمان به اندازه یک روز است، یک وقت است به اندازه یک روز، مقدار یک روز، یک
وقت می گوییم یک روز، اگر می گوییم یک روز یعنی کل بیاض نهار مجموعش را می گویند،
دو نصف روز می شود ساعت مثلا ده ساعت بنابراین نباید شبهه ای باشد گرچه شبهه واقع
شده است و بعضی از باب احتیاط گفته اند ولی ظاهر ادله هم یوم گفته شده است همین
معنا هست.
این بحث هم اینجا
عنوان دارد هم در قضیه شهرین متتابعین که در کفّارات داشتیم، کفّاره قتل خطائی،
کفّاره افطار در ماه رمضان عمداً، شهرین متتابعین آن جا هم این مسأله مطرح هست،
شهر ماه بین الهلالین است، هلال شب اول این ماه با هلال شب اول آن ماه، اما اگر از
نیمه ماه حساب کرد و از شب اول حساب نکرد، نیمه ماه را چگونه شهر حساب کنیم ادله
ما شهرین دارد، دو ماه پی در پی، این یک نیمه ماه دارد بعد یک ماه دارد و بعد
دوباره یک نیمه ماه دارد، یک ماه و دو نیمه هست، روایات ما دو ماه هست آن هم قید
کردند متتابعین، همین طور که اینجا تلفیق محل اشکال است و باطل است در آن جا تلفیق
به جای دو ماه یک ماه و دو نیمه ماه این قاعدتا نباید قبول باشد ولی آن جا محل بحث
واقع شده است.
نوعا هم متعرّض
نشده اند چون در کتب فقهی مراجعه کنید در کتاب های فقهی رساله ای هم همین طور، در
همین کفّاره قتل، کفّاره افطار و مانند این ها می گویند دو ماه، ظاهر دو ماه دوتا
ماه هست، ماه یعنی ماه آسمان دو هلال، این طور حساب می شود، اگر چنانچه دو نیمه ماه
حساب کردیم و یک ماه می شود یک ماه و دو نیمه ماه نه دو ماه بنابراین آن جا همین
شبهه را دارد معمولا هم عنوان نشده است.
گفته شده است که
برای اولین بار مرحوم محقق در شرایع این را عنوان کرده است، شرایع را همان طور که
قبلا عرض کردیم به تعبیر مرحوم آقای بروجردی یک وقت نظرشان این بود که می گفت
شرایع قرآن فقه است به معنای اینکه محکمات فقه در متن شرایع هست، شرایع دو قسمت
بحث دارد یک قسمت اصل حکم هست که در متن است یک قسمت هم فروع دارد خود محقق بعد از
اینکه مسائلی را عنوان می کند بعد می گوید فروعٌ این تفریعاتش برای خودش هست ولی
اصلش اصل نظر فقه هست بدون اختلاف، در متن
شرایع ایشان این مسأله را عنوان کرده است و ظاهرش هم این است که دو ماه به عنوان
دو ماه بین الهلالین لازم نیست، دو نیمه هم کافی است و این را کانّه واضح و مسلّم
هم گرفته است تعبیری که ایشان در شرایع دارد این طوری است من وجب علیه شهران
متتابعان إن صام بین الهلالین کفی اگر کسی دو ماه پی در پی به عهده اش است اگر بین
هلالین باشد این دو ماه اینکه درست است اما و إن صام بعض الشهر و أکمل الثانی أجزأ
و إن کان ناقصاً و یُکمل الاول ثلاثین اگر بعضی شهر را روزه گرفت، دو ماه روزه به
عهده اش هست، دو ماه نشد بعض شهر مثل اینکه نصف ماه را گرفت و ماه دوم را کامل
گرفت این هم کافی است و لو اینکه ماه دوم ناقص باشد آن وقت ماه اولی که نیمه بوده
چطور و یُکمل الاول ثلاثین آن اولی را بعداً کامل می کند یعنی پس دو نیمه شد به
علاوه یک ماه کامل.
یک بحثی اینجا
پیش آورده است ماه اول را که نصفش را گرفته است می خواهد کامل کند یعنی چه؟ یعنی
به اندازه ماه کامل کند که اگر ماه بیست و نه روز بوده این پانزده روز گرفته است و
چهارده روز دیگر بگیرد یا اینکه سی روز را مبناء قرار بدهد نه ماه را بنابراین
پانزده روز گرفته است و پانزده روز دیگر باید بگیرد، تعبیر مرحوم محقق این است و
قیل یتمّ ما فات من الاول ثلاثین نه، تکمیل کند آن مقداری که از ماه اولی نشد،
نصفش را گرفت و نصفش را نگرفت، نصف دیگرش مثلا بیست و نه روز بوده چهارده روز است
پس سی روز را مبناء قرار ندهد مقدار آن ماه را در نظر بگیرد، ماه اولی که نصفش را
گرفت، نصفش را گرفت و نصف دیگرش چقدر است، چهارده روز یا پانزده روز است آن را
حساب کند نه اینکه سی روز را مبناء را قرار بدهد بگوید پانزده روز گرفتم و پانزده
روز دیگر بگیرم، می گوید والاول اشبه که میزان را آن سی روز حساب کنیم دلیلی هم در
این جهت اقامه نمی کند.
بنابراین اصل
تلفیق را محقق به طور قطع قبول کرده است، می گوید جزء واضحات است اصل تلفیق را
قبول کرده است اما نحوه تلفیق که آیا ماه اولی که نصفش را گرفته ام و نصف دیگرش را
باید بگیرم نصف دیگر سی روز؟ برای اینکه ماه ها همه مخصوصا ماه رمضان گفته شده است
سی روز است در بعضی روایات داریم که سی روز را مبناء قرار داده است به هرحال
اتّفاق فتوا نیست، در آن جا چه بگوییم ایشان در آن جا تردید کرده است منتهی باید
گفت والاول اشبه که سی روز میزان است نه کمبود آن خود آن ماه میزان باشد.