صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

اعتکاف جلسه دهم







باسمه تعالی

هشتمین شرطی که به حسب ترتیب عروه برای اعتکاف ذکر کردند استدامه مکث در مسجد یعنی وقتی می­رود آن جا می ماند باید در این سه روز و یا هر مقداری که اعکتاف است بعضی روایات دارد که دو ماه اعتکاف است مستحب هم هست در بعضی شرایط البته استحباب که همیشه هست اما تأکیدش، به هرحال در آن مدتی که به طور اعتکاف در مسجد هست ادامه باید بدهد، بیرون نباید برود الّا به جهتی، ضرورتی باشد، اکراهی باشد، نسیان باشد که یکی یکی این ها صحبت دارد باید در مدت اعتکاف در مسجد باشد و عمدا خارج نشود، اگر عمدا بیرون برود این مضر است مگر در آن موارد استثناء حالا عالم به حکم باشد یا جاهل به حکم فرقی نمی کند، جهلش اگر جهل عن تقصیرن باشد که مسأله روشن است اگر جهل عن قصور باشد که مثلا در بعضی خصوصیات حکم اشتباه کرده بوده مثلا فکر می کرده اگر شب بیرون باشد ایرادی ندارد جهل به حکم عن قصور، ببینیم از روایات می شود چیزی استفاده کرد، روایات خود اعتکاف، بیشتر این روایات راجع به ادامه مکث و لفظ در باب 7 از این ابواب ذکر شده است.

روایت اول صحیحه داووبن سرحان است صدوق باسناده عن بزنطی، سند صدوق به بزنطی صحیحه است عن داوود آن هم ثقه عن ابی عبدالله(ع) قال و لا ینبغی للمعتکف أن یخرج من المسجد الجامع الّا لحاجة لابُدّ منها ثمّ لا یجلس حتی یرجع و المرأة مثل ذلک[1] این لا ینبغی به حسب متعارف لا یجوز است ولی گاهی گفته می شود که لا ینبغی به معنای استحباب است بنابراین لا ینبغی کراهت این می شود حالا دیگر دو نظر هست راجع به کلمه ینبغی و لا ینبغی بعضی می گویند از انبغاء که به معنای طلب است ظهور طلب هم در تأکیدش هست که حتما می خواهد مثل بقیه طلب ها بعضی معتقدند که ظهور عرفی اش این نیست بلکه همان کراهت و استحباب است ولی از اینکه دنبالش فرمود که نباید بیرون برود الّا لحاجةٍ لابُدّ منها این با استحباب نمی خواند مگر ناچار شود بیرون برود این بیشتر می خورد که الزامی است، مسجد جامع هم که قبلا صحبت شده است الّا لحاجة لابد منها که بعد بازهم صحبت می شود بعد فرمود ثمّ لا یلجس بعد ننشیند بیرون می رود ننشیند، آیا نشتن دخالت دارد یا این اشاره به این است که طولش ندهد و الّا آن حاجتی که لابد منها هست یک لحظه نشست و بلند شد اینکه اعتکاف را باطل نمی کند نماز که نیست بگوییم فعل کثیر بوده بطلان مثلا شده است پس لا یجلس یعنی جلوسی که بنشینند قصه بگویند برای هم یا ادامه دهند اشاره است به اینکه طولانی نشود بعد والمرأة مثل ذلک چون عامه بعضی ها گفته اند زن ها اشکال ندارد اصلا بعضی هایشان گفته اند اعتکاف را در خانه انجام دهند اگر در مسجد بود که بیرون رفتنش اشکال ندارد اصلا اصل اعتکاف را هم در خانه انجام دهد اشکال ندارد بعضی گفته اند اعتکاف مرأة بیتها به هرحال از این حدیث به حسب نظر ما استفاده می شود که نباید بیرون برود مگر در ضرورت.

روایت 2 باز صحیحه حلبی است و شبیه همین است لاینبغی للمعتکف أن یخرج من المسجد الّا لحاجة لابد منها ثمّ لا یجلس حتی یرجع و لا یخرج فی شیءٍ از مسجد بیرون نرود درباره هیچ کاری باز فی شیءٍ آن لابد منها لا یجلس حتی یرجع همه قرینه هستند بر اینکه منظور از لا ینبغی تأکید است و به حد وجوب است و حرمت که یعنی موجب بطلان است، لا یخرج الّا لجنازة جنازه ای که پیداست این است که از آن توقّع هست حالا یا می خواهد نماز مرده را بخواند یا توقع هست که شرکت کند أو یعود مریضاً باز مریضی که مریض خاص است قاعدتاً حالا بحث می شود که این را اطلاق بگیریم یا خیر و لا یجلس حتی یرجع بعد فرمود و اعتکاف المرأة مثل ذلک[2].

در روایت سوم این باب یک چیز اضافه ای استفاده می شود ببینیم چه از آن استفاده می کنیم، داوود بن سرحان می گوید کنت بالمدینة فی شهر رمضان فقلت لأبی عبدالله(ع) إنّی اریدٌ أن اعتکف به حضرت عرض کردم که من می خواهم اعتکاف کنم فماذا أقول چه بگویم و ماذا أفرض علی نفسی چه برای خودم لازم کنم پس سوال از واجب است، از آن الزامی است قال لا تخرج من المسجد الا لحاجة لابد منها چیزی که اینجا اضافه دارد می گوید ماذا افرض علی نفسی چه چیزی بر خودم الزامی است آن وقت وقتی در جواب حضرت می گوید از مسجد بیرون نرو الّا لحاجة پیداست که اینجا الزامی را صحبت می کند چون صحبت از الزامیات بود و لا تقعد تحت زلال زیر سایه بیرون می روی نشین حتی تعود الی مجلسک[3] آیا سایه دخالت دارد یا یعنی راحت یک جایی استراحت کنی که اشاره به این باشد که نباید طولش بدهی، حالا باز راجع به این موارد ضرورت باز بحث می کنیم علی ای حال اگر جاهل قاصر به حکم بود، جاهل مقصر به حکم عامد است با اینکه شک داشت نرفت مسأله را بپرسد جاهل است ولی جاهل مقصر است آن به حکم عمد است و موجب بطلان است اما در جاهل قاصر که مسأله را نمی دانست فکر می کرد شب بیرون برود ایرادی ندارد من باب مثال و رفت بیرون و طولش داد جهل عن قصور این چطور است؟ آیا این اعتکاف باطل می شود یا خیر؟

اول اینکه بگوییم خود این روایات جهل را نمی گوید یعنی علم را می خواهد بگوید صحبت در این است که چه چیزی بر خودش فرض کند، فرض کردن چیزی برخود می شود توجه و التفات، چه چیزی برای خودم لازم است رعایت کنم این غیر جهل است که اصلا توجه ندارد پس ظهور در التفات دارد جهل قصوری را نمی گوید، حالا جهل عن تقصیر بگوییم به حکم عامد است اما جهل قصوری بعید است که این را بگوید این به التفات می خورد ماذا افرض علی نفسی بعد هم لا تخرج من المسجد که تمام این چند روایتی که خواندیم همه این را داشت ظاهر اسناد فعل التفات و توجه است اگر کسی گفت ضربت زیداً معنایش این نیست که آمدم بگذرم دستم به او خورد این را نمی گوید، ضرب در التفات است پس هم ظهور لا تخرج در التفات است و هم ماذا افرض علی نفسی که در روایت سوم است ظهورش در التفات است پس بگوییم که اگر به غیر التفات در جهل عن قصور قاصر بوده فکر می کرده که اشکال ندارد اینجا بگوییم اشکال ندارد اگر خارج شد.

به علاوه بگوییم حدیث رفع، رُفع عن امتی تسعة یکی هم ما لا یعلمون است بنابراین در جهل عن قصور این مصداق ما لا یعلمون است پس رُفع، چه چیزی را بر می داریم؟ آن حکم را یا بگویید آن مانعیت را، بیرون رفته است و شب مانده است، اگر توقف در شب بیرون مسجد مضر است یعنی مانع است ما به حکم حدیث رفع این مانعیت را بر می داریم، وقتی مانعیت برداشته شد بنابراین اعتکاف صحیح است یا می­توانید بگویید جزئیت را بر می داریم یعنی این ساعتی که بیرون بوده این هم جزء اعتکاف بود جزئیت این مکث بیرونی را به وسیله حدیث رفع بر می داریم رُفع ما لا یعلمون، ما لا یعلمون مصداقش اینجا مکث بیرون است، لفظ در مسجد در این مقدار وظیفه بوده باید مکث کند در مسجد این مکث نکرد، لفظ نکرد، جزئیت این مکث را برای اعتکاف برداشتیم رُفع جزئیت این مکث در اعتکاف یا رُفع مانعیت مکث بیرون برای این اعتکاف با حدیث رفع بگوییم که درستش کنیم.

شبهه ای که هست این است که حدیث رفع غیر از سه مورد اکراه دارد و یکی دو مورد دیگری که در حدیث امام جواد هست آن تسعة که معروف است رُفع عن امتی تسعة این مشکلی سندی دارد مشکلش این هست که مرحوم صدوق در من لایحضر از احمد بن محمد بن یحیی نقل می کند حدیث را که این توثیقی ندارد در خصال از محمد بن احمد بن یحیی نقل می کند او ثقه هست ولی این به صدوق نمی خورد، استاد کلینی است، به صدوق نمی تواند باشد که صدوق از او نقل کند و استاد صدوق باشد با تفاوتی که این ها دارند و اساساً تسعة خصال دارد و کتب اربعه دیگر ندارد، مرحوم آقای بروجردی یک شبهه ای که در حدیث رفع داشت همین بود که چرا حدیث رفع را در کتب اربعه نیاورده اند، این معلوم می شود که نقلش مشکلی در نظر آن ها بوده غیر از آن سه موردی که که درباره ازدواجی بود عن اکراهٍ که از امام جواد پرسیدند او مسند است اما تسعة به معنای نه مورد این فقط در خصال آمده است و آن هم در نُسخش مختلف است بنابراین یک قدری مشکل می شود.

غیر از این یک شبهه دلالی هم در بین هست و آن اینکه رُفع می گوید مانعیت این مکث خارج مسجد را برداشتید یا جزئیت این مقدار مکث داخل مسجد را برداشتید، این را برداشتید بقیه اش که ناقص است اعتکاف در این سه روز و یا هر مقدار که نیت کرده است باید باشد اگر برود بیرون بماند و مقدار متنابهی بیرون باشد می گویید این جزئیتی را برداشتیم، جزئیتی را برداشتید بقیه اش مثلا دو روز و نصف مانده است این ناقص می شود باید اعتکاف سه روز کمتر نباشد این دو روز و نصف می شود، شما می گویید جزئیت آن نصف روز را برداشتم یعنی آن ادله می گفت حداقل باید سه روز باشد حالا شارع می گوید نصفش را برداشتیم دو روز و نصف هم اشکال ندارد آیا حدیث این را می گوید؟ حدیث رفع می گوید مانعیت آن نصف را برداشتید یا جزئیت آن نصفه ای که باید در مسجد همه سه روز را باشد این مقداری که بیرون بوده جزئیتش را للمسجد برداشتیم، این را برداشتید اما دلیل اینکه بقیه اش کامل باشد و شارع قبول کند به منزله تام آن دلیل شما چیست؟

در باب نماز دلیل داریم، حدیث رفع در باب نماز هم جاری است در موارد متعددی به حدیث رفع تمسک می کنند، در مورد نسیان، در مورد لا یعلمون، نمی دانم سوره جزء نماز هست یا خیر لا یعلمون است با حدیث رفع بر می دارند اما آن جا اکتفاء به بقیه اش دلیل داریم دلیل چیست؟ لا تعاد، نمازی که با این گونه نقص خواندید اشکال ندارد نمازتان درست است لا تعاد اعاده نمی خواهد اما اینجا دیگر نداریم که اگر نصف روز را نیامدی و این نصف روز هم شارع برداشت اما دیگر نمی شود بگوییم که بقیه اش را قبول دارم، یک لاتعادی مثل لا تعاد که در صلاة است اینجا نداریم بنابراین در جهل عن قصور هم می شود مثل جهل عن تقصیر بنابراین در ایام اعتکاف به حسب این طوری که مورد نظر مرحوم سید و خیلی از آقایان دیگر هست در ایام اعتکاف اگر بخواهد بیرون برود عمداً مبطل است، جهل عن تقصیرٍ به حکم عمد مبطل است جهل عن قصور هم چون حدیث رفع و لو می تواند بردارد اما دلیلی بر اینکه بقیه اش درست است نداریم، آیا این حرف درست است؟

چطور است بگوییم که نظیر آنچه که گفته می شود دلیل اشاره می گویید که رضاء زن نسبت به بچه حولین کاملین است بعد می گویید و حمله و فصاله عامین آن جا دارد بعد از جمع این دلیل با حمل استفاده می کنید که حداقل گفته اند که شش ماه است، کمتر از شش ماه نمی شود می گویند به دلیل اشاره، حمل و رضاء روی هم حولین کاملین، اینجا نمی توانیم بگوییم که جمع بین حدیث رفع و ادله اولیه بگوییم این است که بقیه اش قبول، ادله اولیه گفته است اعتکاف سه روز حداقل است، این یک مقداری بیرون رفته است روی جهل عن قصورٍ حدیث رفع می گوید این که عن قصورٍ بوده جهل شما را برداشتم پس اگر بیرون رفته باشی عمدش اشکال دارد و جهل مشکلی ندارد یا بگویید مانعیت این مقدار مکث بیرون را برداشتم یا بگویید جزئیت این مقدار مکث که شما در مسجد نبودید برداشتم و این مقدار دیگر جزء نیست، این مقداری هم که بیرون بودید دیگر مانع نیست، این مانع نیست جمع کنید با ادله اولیه که می گوید سه روز باید کامل باشد، سه روز باید کامل باشد این نیم روز را برداشتم، نیم روز بیرون بوده آن را برداشتم جمع این ها این نمی شود که پس دو روز و نصف هم کافی است، حداقل اعتکاف مثلا سه روزه اما اگر بیرون رفته است روی جهل عن قصورٍ شارع می گوید این جزئیت این مقداری که بیرون بودی را برداشتم یعنی پس کمتر از سه روز را هم قبول دارم اگر جهل عن قصور باشد بعید نیست بگوییم منتهی نوع آقایان گفته اند که خیر، در جهل عن قصورٍ هم مثل جهل عن تقصیرٍ است و این موجب بطلان است و حدیث رفع، حدیث رفع است نه حدیث وضع، این مقداری که بیرون بودیم مانعیتش را برداشته است اما بقیه اش درست است این را دیگر ندارد به خلاف بحث نماز که اگر جزئیت بحث سوره را برداشتیم ادله دیگر می گوید لا تعاد اصل نمازت هم درست است، نماز اعاده ندارد اما اینجا می گوید نداریم لاتعاد اعتکاف را اگر اینجا هم داشتیم لاتعاد اعتکاف را می گفتیم بقیه اش درست است و چنین چیزی را نداریم بنابراین اینجا یک قدری مشکل پیدا می شود.

این در جهل بود عن تقصیرٍ یا عن قصورٍ و اما نصیان که فراموش کرده بود که حکمش این است که باید همیشه در مسجد باشد خلاصه روی فراموشی بیرون رفت مرحوم صاحب جواهر ادعاء لاخلاف یشبه بالاجماع گفته است که این اشکال ندارد نسیان بوده کانّه نظرشان هم باز روی حدیث رفع است.

دو دلیل در اینجا می شود آورد یک دلیل اینکه ادله ای که می گوید بیرون نرو از موارد نسیان منصرف است و نسیان را نمی گوید، التفات و توجه را می گوید برای اینکه در نسیان کاری که انسان انجام می دهد عن اختیارٍ نیست، وقتی روایاتی که ما خواندیم داشت لاتخرج یک خطاب به شخص است این مربوط به خروج عن التفاتٍ است، به آدم ناسی که نمی گویند لاتخرج، لاتخرج به کسی می گویند که التفاتٍ و توجهٍ است بنابراین پس بگوییم روایات این را نمی گیرد برای اینکه انصراف موجب این است که شخص بی توجه است.

حالا حرف اول این درست است که آدمی که فراموش می کند دیگر از التفات بیرون است؟ کار را که انجام می دهد با التفات انجام می دهد فراموش کرده آن جزء دیگر را بیاورد، آن جزء دیگر را آن چند ساعتی که بیرون بوده یادش رفته بیاورد ولی اصل کار عن التفاتٍ انجام شده است یعنی اینکه خارج شده است و بیرون رفته است با توجه کار را انجام داد منتهی منشأ این توجه بی توجهی به حکم بود، بی توجهی به حکم یعنی فراموشی حکم منشأ شد برای صدور این خروج مع الالتفات، در نماز هم انسان یادش برود سوره بخواند مثلا چطوری است، یادش رفت که سوره جزء است و با توجه سوره را نخواند در موضوع هم می توانیم بگوییم یادش رفت که سوره را نخوانده با توجه رد شد و رفت به رکوع هم در نسیان به حکم می شود گفت و هم در نسیان به موضوع که هر دو با التفات است، نسیان منشأ می شود، منشأ التفات این است که منشأ بی التفاتی یک التفات است، بی التفات به نخواندن است نخوانده و رد می شود، بی التفات به حکم است رد می شود و نخوانده، می شود گفت که این منافاتی ندارد فراموش کرده است ولی فراموشی به منشأ می خورد، خود این مع الالتفات انجام نشده است و رد شده حالا این بسته به این است که چه بگوییم، مرحوم سید هم در عروه می خواهد بگوید که نسیان اشکال ندارد شاید یک جهتش هم همین است می خواهد بگوید لاتخرج این توجه که دارد می گوید لاتخرج برای التفات را می خواهد بگوید و نسیان را می خواهد بگوید التفات نیست.

در نظر متعارف عرف را حساب کنیم نسیان را با التفات منافات می بینند، طرف می گوید ببخشید فراموش کردم این با التفات سازگار نیست، درست است که روی دقت عقلی بی التفاتی در منشأ است، ناشی با التفات ترک می شود این در دقت عقلی این است ولی از نظر اطلاقات عرفی که می خواهیم بگوییم رفع عن نسیان را بگیرد و حالا قبل از حدیث رفع خود روایتی که اینجا خواندیم لا تخرج را بگیرد این لاتخرج خطابش به التفات است غیر التفات را نمی گوید، نسیان می شود گفت که غیر التفات است خلاصه و لو منشأً التفات است ولی منشأ بی التفاتی است ولی انجام و ترک مع الالتفات است و لو می شود گفت ولی در نظر عرفی این را همیشه می گویند فراموش کردم التفات نداشت و چون بدون التفات بود کاری ندارند.

یک حرف این است که روایاتی که خواندیم در همه خطاب دارد، لا تخرج من المسجد لا تخرج نسبت فعل به فاعل است و این نسبت فعل و فاعل ظهور التفات دارد پس بگوییم نسیان را نمی گیرد این یک حرفی است در آن جا، بعضی آقایان می خواهند بگویند که اتّفاقاً نسیان با التفات است بی التفاتی در منشأ است نه در خود این ترک، بی التفاتی در حکم و بی التفاتی در موضوع هر دو در منشأ است غفلت کرد که این جزء است این غفلتی در جزئیت حالا حکماً یا موضوعاً منشأ شد که این کار را انجام نداده رد شود، با التفات انجام نداد منشأش این بود که فکر می کرد انجام داده است آن منشأ است یا فکر می کرد اصلا این جزئیت ندارد آن منشأ است.

در منشأ عدم التفات بود ولی در ناشی التفات است یعنی واقعا با توجه انجام نداده است می شود گفت بنابراین التفات در این هست پس لا تخرج هم خطاب هست اما در نظر عرف متعارف این گونه نیست، فراموشی فراموشی است یعنی عدم التفات است لا تؤاخذنا إن نسینا اگر معنایش این باشد که لا تؤاخذنا اگر با التفات انجام ندادیم این که منشأ عذاب می شود نه منشاء رحمت، لا تؤاخذنا اگر با التفات انجام ندادیم اینکه معنا ندارد اتّفاقاً منشأ عذاب است، لا تؤاخذنا اگر بی التفات کار کردیم پس نسیان یعنی بی التفاتی نه مع الالتفاتی، این فرمایشی که اول عرض کردم برای مرحوم آقای خوئی(ره) هست ایشان می گویند که نسیان با التفات انجام می شود، عرض می کنم التفات در نظر عرف منشأ و ناشی را باهم یکی حساب می­کنند و می گوید بی التفات کار را انجام داده است اگر با التفات باشد که این منشأ عذاب است نه منشأ رحمت، می گوید لاتؤاخذنا إن نسینا بنابراین این دلیل که بگوییم دلیل نهی برای التفات است و در نسیان عدم التفات است این بعید نیست حرف درستی است بر خلاف نظر مرحوم آقای خوئی که می گویند اینجا التفات هست.



[1] وسائل باب7 اعتکاف روایت1

[2] وسائل باب7 اعتکاف روایت2

[3] وسائل باب7 اعتکاف روایت3






   سه‌شنبه 9 مرداد 1397




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما