باسمه تعالی
خلاصه کلام اینکه گفتیم دوام لفظ در مسجد لازم
است و خروج از مسجد مضر به اعتکاف است. حالا خروج گاهی عمدی است گاهی جهلی، جهل به
حکم یا جهل به موضوع، گاهی نسیان است، گاهی روی ضرورت است؛ ببینیم چطور است. اگر
عمدا باشد و بدون عذر که مضر به اعتکاف است اگرجهل است و جهل عن تقصیرن است این هم
به حکم عمد است مضر به اعتکاف است، اگر جهل قصوری است مسئله را نمیدانست و به ذهنش
هم نیامده بود که شاید اشکال داشته باشد چطور است؟ وجه تصحیحش این است که به حدیث
ربط تمسک کنیم(ما لا یعلمون) شامل میشود جهل به حکم و جهل به موضوع را، جهل تقصیری
اش خارج است برای اینکه معلوم است به حکم عمد است اما بقیه اش داخل در حدیث ربط
باشد. اشکالی که هست این هست که حدیث ربط دو نوع روایت شده یکی فقط سه تا را دارد
همه ی نه تا را ندارد و از جمله (ما لا یعلمون) را ندارد، حدیث معتبری است که از
امام جواد(سلام الله علیه) است، یکی هم حدیث ربط مشهور است که( رفع ان امتی تسعة)
نه چیز است که تیره و اینها هم هست.این حدیثی که نه تا هست واز جمله (ما لایعلمون)
را دارد، اشکال شده است که سند آن مشکل دارد. ازجمله مرحوم آقای خوئی(ره) معتقدند
سند آن مشکل دارد، حدیث رفع تسعة اشکال سندی کرده اند از جمله آقای خویی و فرموده
اند که این نقل کرده ازاحمد بن محمد بن یحیی عطار قمی و او توثیق ندارد، البته یک
جای دیگری نقل کرده از محمد بن یحیی نه احمد بن محمد بن یحیی منتهی دو نسخه است
وقتی دو نسخه شد می دانیم که این یک حدیث است پس نمی دانیم راوی محمد بن یحیی است
یا احمد بن محمد بن یحیی، احمد بن محمد بن یحیی عطار قمی هیچ توثیقی ندارد، مردد
هستیم که راوی این هست یا آن چون یک روایت هست دو تا روایت نیست راوی احمد بن محمد
بن یحیی است یا محمد بن یحیی این نظر ایشان است ولی چیزی که هست در طریق بعضی روات
همین احمد بن محمد بن یحیی عطار قمی واقع شده و گفتند این طریق صحیح است، مثلا
طریق شیخ به حسین بن سعید اهوازی به طوری که شیخ هم در مشیخه تهذیب دارد هم در
فهرست کتاب رجالی اش دارد، طریق خودش را به حسین بن سعید اهوازی تصحیح کرده و می گوید
این طریق صحیح است.
آقایان
دیگر هم این معنا را رد نکرده اند، آن وقت در آن طریق همین احمد بن محمد بن یحیی
عطار قمی است، پس این یک جهت که می شود بگوییم این معتبر است و صحیح است، به
اعتباری که در طریق حسین بن سعید اهوازی و بعضی های دیگر و نه فقط این واقع شده و
گفتند آن طریق صحیح است. بله که درست است ما شک داریم راوی این هست یا او، ولی اگر
او باشد که صحیح است ولی اگر این هم باشد اینطوری که شیخ دارد با دیگران رد نکرده
اند قبول کرده اند پس این طریق معتبر است.
غیر از اینکه در همه کتب فقهیه حدیث رفع معروف
است و به آن استناد و استدلال می کنند بنابراین نباید مشکلی داشته باشد. می توانیم
بگوییم که حدیث از این نظر معتبر است، بنابراین(رفع ما لا یعلمون) جهلش هم چه جهل
حکمی چه جهل موضوعی هر دو را شامل می شود. البته احمد بن محمد بن یحیی عطار قمی
چندان کثیر الروایة نیست ولی قلیلی به آن معنا که در کل فقه دو سه تا حدیث باشد هم
نیست، سابقا گفتیم یکی از راههای اهمیت شخص این است که کثیرالروایة است، در فقه
کمک کرده، هم اساتید و هم شاگردانش با او تماس داشته اند، خود این یک نحو اعتباری
است. به هرحال این اشکال راجع به اشکال سندی بود.
اما یک مطلب دیگری هم هست که در جلسه قبلی اشاره
کردیم و آن اینکه حالا سند درست اما یک اشکال دیگری هست و آن اینکه شما می گویید(رفع
ما لا یعلمون) این هم جاهل بوده حکمش مرفوع برداشته شود آن وقت بقیه اش را با چه
چیزی درست کنیم وقتی می خواهیم حکم را برداریم خواه ناخواه باید منشأ انتزاعی را
برداریم، منشأ انتزاع یعنی آن مرکب با این جزء، مرکب با این جزء را برمی داریم این
جزء کنار برود، اما اینکه بقیه اش درست است با چه چیزی درست کنیم، در تمام جاهایی
که (ما لا یعلمون) هست و حتی موارد دیگر این شبهه را دارند آقایان، خیلی ها این
شبهه را دارند، مرحوم آقای حکیم دارد مرحوم آقای خویی دارد، این شبهه همان طور که
عرض کردم وقتی می خواهیم یک جزئی را برداریم یا جزئیتش را برداریم این جزء و جزئیت
جزء یک مجموعه مرکب است ناچارید مرکب با این خصوصیت رابردارید که در حقیقت منظور
این است که آن خصوصیت کنار برود اما بقیه اش درست است این چگونه، به تعبیر دیگر
حدیث رفع حدیث رفع است نه حدیث وضع، برمی داریم اما بقیه اش را می گذاریم این به
چه دلیل است؟ این را عرض کردیم که شبهه دلیل اشاره مثل آنچه که در آیات مربوط به
اقل حمل هست( و حمله و فصاله ثلاثون شهرا) و از آن طرف رضا حُلین کاملین است،
تفاوت بین سیما و حُلین کاملین شش ماه می شود. این است که از جمع این دو آیه به
عنوان دلیل اشاره استفاده کرده اند پس اقل حمل شش تا است.
این مثل یک دلیل اشاره است، اگر ادله اولیه گفته
مثلا در ما نحن فیه این سه ماه کامل شما باید اعتکاف داشته باشید این حکم دلیل
اولیه است بعد گفت یک خروجی کرده این خروج جاهلانه چیزهای جاهلانه را برداشتیم جمع
این دو تا راکنار هم بگذاریم به نظرعرفی می گوید بقیه اش جزء اعتکاف است این یکی
کنار برود. به نظر می رسد که نباید این اشکالی داشته باشد بنابراین سندا و دلالتا
به نظر میرسد که این اشکالی نباید داشته باشد منتهی یک مطلبی است و آن این است که
گاهی شخص اعتکاف میکند برای خودش این صحبت همین است، گاهی نذر کرده برای خودش که اعتکاف واجب است، گاهی هم اجیر
شده برای دیگری اعتکافی انجام دهد آیا همه اینها مثل هم هست؟ اگر اجیر شده که باید
طبق قرار اجاره کار کند، اجیر کار ندارد به اینکه از نظر شرعی چطور است، ازنظر
شرعی اگر کسی مجبور شد که نماز استیجاری بخواند ممکن است نظر خودش بر این باشد که
یک تسبیح اربعه برای رکعت سوم و چهارم کافی است اما اگر قراراجاره بر سه دفعه یا
پنج دفعه بود باید طبق قرار اجاره عمل کند، در اجاره که اینطوری است، در نذر هم
طبق قراری که با خدا گذاشته که همانطور باید انجام دهد، واجبات قرار نذری که
باخداست ، یا اجاره ای طبق قراری که با دیگری است و باید طبق قرار عمل شود و الا
اشکال دارد پولی که می گیرد اشکال دارد پس واجبات کنار می رود طبق قرار است. اما
اینکه برای خودش انجام می دهد اینجا عرض کنم که وقتی خروج انجام می دهد یک عمل
مستحبی است، یک خروجی انجام داد که جاهلانه است یک ساعت از اعتکاف رفت بیرون چون جاهلانه بوده حدیث رفع
می گوید اشکالی ندارد به دلیل اشاره گفت بقیه اش هم درست است.
آن وقت اینجا چه مشکلی پیدا می کنیم؟ اگر اجاره
بود واجب بود نذر بود طبق قرار باید عمل کند کاری به اصل مسئله واقعی نداریم مگر
اینکه نذر کرده باشد بگوید من آن کاری که صحیح است انجام میدهم آن وقت بحث می کنیم
که صحیح چه چیزی بوده اما اگر قرار با دیگری هست این قرار را مشخص کرده هست برای
خودش طبق آن قرار مشخص شده باید انجام دهد اما چیزی که مستحبی است و همانطوری شروع
کرده می توانیم بگوییم که در مستحبات حدیث رفع جاری نیست؟ مثلا گفتند که اگر می خواهید
فلان حاجتت روا شود صد مرتبه فلان سوره را بخوان یا عصر پنج شنبه اگر می خواهید
حاجتت روا شود سر به سجده بگذار و صد مرتبه( لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین)
بگو، حالا این فکر میکرد پنجاه بار است نه صد بار و اینجا (رفع مالا یعلمون) می
آید و حاجتش روا میشود، یک وقتی اثر را میخواهد این با حدیث ربط درست نمی شود
حدیث رفع فقط می گوید مسئولیت ندارید، حدیث رفع در همچین مواردی می گوید مسئولیت
ندارید اما اثر را دیگر درست نمی کند پس یک بحث قرار است، یک بحث اثر است، یک بحث
اجاره واینها است. اینها با هم فرق دارند.
اجاره طبق قرار عمل می شود، نذر طبق آنچه که
تعهد کرده انجام می شود. در نذر هم یک مطلبی هست و آن هم این است که آنچه که در
ذهنش است باید انجام دهد یا آنچه که به انشاء درآمده نذر از عقود است البته با
خدا، این قاعدتا آنچه که انشاء کرده باید انجام دهد نه فقط آنچه که در دلش است.
نذور طبق ما قصد نیست طبق ما انشاء است، بسته به انشا باید باشد. خلاصه قسمت این
است که اگر جهلا خروج از اعتکاف پیدا کرد به نظر ما حدیث رفع جاری است و اشکالی هم
ندارد اما اگر چنانچه روی ضرورت بود، ضرورت به چه معنایی؟ یکی ضرورت عرفی، یکی
ضرورت عادی، یکی ضرورت شرعی، بالاخره انواع ضرورت ها، پدرش مرده باید برود تشییع
جنازه ضرورتی است که شرعی، عرفی و عقلی است. یک وقتی است که می خواهد برود دستشویی
و در مسجد توالت نیست خروج عادی و عقلی و عرفی است. در تمام موارد ضرورت مسلما
استثناء است، آیا اینجا حدیث رفع را می خواهیم یا نه خودش نص خاص دارد. نص خاص در
باب 7 از ابواب اعتکاف صحیحه داوود بن سرحان روایت اول لا ینبغی للمعتکف ان یخرج
من المسجد الجامع الا لحاجة لا بد منها
این لابد منها همه ی اینها را میگیرد، چاره ندارد باید برود دستشویی، چاره ندارد
باید برود تشییع پدر چاره ندارد باید برای کارهای دیگری که لازم است بیرون برود
همه ی این ضرورت ها را میگیرد.
در باب هفتم روایت سوم همینطور است الا لحاجة
لابد منها
،باز روایت چهارم الا لحاجة لابد منها
لابد منها یک معنای اهمی دارد و این موارد را می توانیم بگوییم که شامل می شود اما
اگر اکراه بود، اکراه خودش یک ضرورت است یعنی چماق بالا سرش گرفتند که یالا بیا
بیرون، اکراه است و در حقیقت مصداق ضرورت هم هست فرق نمی کند به تعبیر مثالی که
بعضی ها دارند می بینند که اگر حرکت نکند بیرون نرود خانه اش آتش می گیرد یا اگر
نرود خانه اش را آتش می زنند بالاخره هر دو آتش زدن خانه است این ضرورت فرق نمی کند
بین اکراه و غیر اکراه، چیزی که ما می خواهیم به این تناسب عرض کنیم در ضرورت که
روایات می گوید اشکال ندارد خروج ضروری اشکال ندارد الا لحاجة لابد منها بقیه اش
را چه چیزی درست میکند؟ ضرورت می گوید برو بیرون جایز است بیرون بروی، روایت فقط
می گوید خروج در ضرورت جایز است این اشکال ندارد. بقیه اش را چه چیزی درست می کند
که یک ساعت بیرون بوده بقیه ساعات را تو بوده این بقیه ساعات بدون این یک ساعت را
یکی از همین روایات میفهمیم برای اینکه نمی خواهد فقط بگوید که خروج جایز است
میخواهد بگوید (لحاجة لابد منها) وقتی شد اعتکاف درست است، یکی هم اینکه همین را
با حدیث رفع درست میکنیم. این که میگویید حدیث رفع ناقص است درست نمی کند به جای
کامل، حدیث رفع فقط میگوید( ما لا یعلمون) یا (مضطروا علیه) یا ( مضتکرهوا) را
اشکال داده و بقیه اش درست است بعضی ها مثل آقای خوئی می گویند بقیه را درست نمی کند.
حالا در ضرورت گفت برو بیرون، این در ضرورت بود بقیه اش با چی درست می شود باحدیث
ربط است. حالا از احادیثی که در محل هم وارد شده اگر ما استفاده میکنیم که اشکال
ندارد این ها مصداق حدیث ربط هستند. این می گوید در آن ضرورت اشکالی ندارد برو
بیرون، بقیه اش درست است صراحتی ندارد به این معنا، این از باب مصداق همان حدیث
رفع است. بنابراین حدیث رفع این طور نیست که بگوییم حدیث وضع نیست حدیث رفع است.
جمع آن با ادله اولیه از باب دلالت اشاره میگوید اشکالی ندارد.از بعضی روایات
استفاده میشود که مطلق کارهای راجح می شود بیرون برود ازجمله در روایت چهارم همین
باب هفتم راجع به عمل امام حسن مجتبی چیزی را دارد شیخ باسناده عن میمون بن مهران خیلی
قلیل الروایة هست در کل فقه و توثیقی هم ندارد، البته تضعیفی هم ندارد ولی به
هرحال ثقه بودن آن ثابت نیست. می گوید کنت جالسا عند الحسن ابن علی (ع)
می گوید من نشسته بودم پیش امام حسن مجتبی فاتاه رجلا فقالا کسی آمد پیش حضرت عرض کرد
یارسول الله ان فلانا له علی مال و یرید
ان احبسنی فلان کس طلبی از من دارد می خواهد من را زندان کند قال ولله ما عندی مال
فاقضی عنک حضرت فرمود: من چیزی ندارم که از طرف تو بدهم قال فکلمه آن شخص به حضرت عرض کرد که شما با او صحبت کنید
بلکه راضی شود مرا زندان نکند فلبس نعله حضرت بلافاصله کفشش را پوشید و قلت له خود
میمون بن مهران می گوید به حضرت عرض کردم
: یابن رسول الله( انسیت اعتکافک) یادت رفت که معتکفی؟ ( قال له لم انس) حضرت
فرمود: من فراموش نکردم ( لکنی سمعت ابی یحدث عن جدی رسول الله انه قال) از پدرم
رسول الله شنیدم که از پیغمبر روایت نقل کرد که پیغمبر فرموده ( فی حاجه اخیه
المسلم فکانما ان بدلا عزوجل تسعه الاء) اگر کسی در رفع حاجت برادر مسلمانش بکوشد
مثل اینکه نه هزار سال عبادت کرده آن هم عبادتی که ( صائبا نهار قائما لیله)
به این جهت بلند شدند بروند بیرون. بعضی ها خواستند این روایت تمسک میکنند که پس
هر حاجتی که راجح است لازم نیست( لابد منها) باشد این فقط یک رجحان است.سعی در
برآوردن حاجت برادر مومن مستحب است. اعتکاف خودش را قطع کند برای حاجت دیگری، نماز
می تواند قطع کند برای اینکه بدهکارخودش را یقه اش را بگیرد پولش را بدهد، بعدا
ممکن است نشود اما برای حاجت دیگری نمازش را بشکند معلوم نیست درست است، برای صحت
می خواهیم اگر گفتیم قطع صلات مطلقا حرام است و اینجا میخواهم بگویم که این برای
حاجت مؤمن اعتکاف را به هم زده پس این( حاجة لابد منها) نمیخواهد، این برای حاجت
شخص دیگری است ولی اولا سند مشکل دارد ،خود میمون در سند شیخ به میمون بن مهران
افراد مجاهیلی هستند که اینها مشکل دارند. عرض میکنم که از جمله محمد بن جمهور که
رسما تضعیف شده بنابراین مشکل سندی دارد. به علاوه حضرت امام حسن مجتبی دو روز اول
بود یا روز سوم؟ در دو روز اول بود شاید دست از اعتکاف برداشته.
یک نکته دیگر و آن اینکه گرچه این( الا حاجة
لابد منها) به نظر ظاهر ممکن است نرسد ولی بعید نیست که مصداق لابد منها باشد.
درست است مال خودش نیست ولی زندان شدن یک نفربرادر دینی که وقتی فکر کند زن و بچه
دارند آنها چه به سرشان می آید اگر او به زندان برود. الان مشکل بزرگ مملکت خودمان
یکی همین است که برای مختصر طلبی طرف را زندان می اندازند. در کشورهای اروپایی تا
آن مقداری که ما میدانیم اینطور نیست، اگر کسی ورشکست شد به او کمک میکنند سرکار
برود کار کند تا طلب طلبکاران را بدهد. اینجا فورا زندان می اندازند که هم یک خرجی
بر دولت اضافه می شود که خرج زندانی را بدهد (غذا و مسکن) و هم خودش بیکار می شود،
پولی هم پیدا نمیکند که به کسی بدهد، از اشتباه کاری هایی که نظام ما دارد یکی
همین مسئله است.
علی ای حال وقتی حضرت امام حسن مجتبی که یک امام
است، امامت یعنی پیشوایی یک ملت، رسیدگی به وضع ملت که مقتضای امامت است به هر
مقداری که باشد در زمانی بوده که حضرت مورد توجه بوده، خودش به عنوان یک امام مطرح
است و باید به مقداری که می تواند به افراد رسیدگی کند، حاجة لابد منها یعنی یک
آدم معمولی باشد هیچ رابطه ای هم با دیگران ندارد بگوید که این ( لابد منها) نیست
اما یک امام است که وظیفه اش این است که به دیگران برسد. اینجا چطور ( لابد منها)
نیست؟ بنابراین نمی شود به این تمسک کرد.
اما در روایت 6 از همین باب 7 روایتی است که به
آن بهتر می شود تمسک کرد، روایت صحیحه هم هست، صحیحه عبدالله بن سنان عن الصادق (ع)
لیس للمعتکف ان یخرج من المسجد الا الی الجمعة او جنازة او غائط
معتکف نباید بیرون برود مگر نماز جمعه یا تشییع جنازه یا برای حدث بول و غائط.
بیرون رفتن به نماز جمعه، نماز جمعه در زمان غیبت واجب نیست گرچه ما احتیاط کردیم
در رساله به مقتضای ازاطلاق ادله اش ولی نوعا فقها فتوا نمی دهند. تخییر است وقتی
تخییر است در مقابل خروج که منهی است این راجح می شود لابد منها که نیست. جنازةٍ
آیا تنوین تنکیر است یا تفخیم؟ تنوین تنکیری یعنی یک جنازه ای دیگر ندارد که جنازه
پدرش است یا یک غریبه، تشییع جنازه مومن مستحب است. اگر تنوین تفخیم است یعنی
جنازه ای که به این مربوط است، جنازه مهمی است اما اگر تنوین تنکیر باشد نه تفخیم،
یک جنازه ای هر جنازه ای بهتر می شود به این استناد کرد (حاجة لابد منها) اما
درعین حال چون درمقام بیان مستثنی ممکن است نباشد درمقام بیان مستثنی منه است، مهم
این است که نباید بیرون برود. اطلاق گیری اش مشکل است مخصوصا در برابر آن روایات
که متعدد داریم (لابد منها) که حدالمقدور اکتفاء شود به حوائج (لابد منها). این
مربوط به ضرورت واکراه و حاجة لابد منها.
در مورد حاجه لابد منها یا مطلق الحاجة در عین
حال باید رعایت شود که زیاد طول ندهد، عرفا صادق باشد که این به اصطلاح معتکف است
اما اگر سه روز اعتکاف یک روزش را بخواهد بیرون برود اصلا اعتکاف درست نیست
بنابراین این معنا معلوم است که منظور طوری است که عنوان اعتکاف صادق باشد. عرض
میکنم که یک مورد هم مختصر حرفی است هست در مورد نسیان که اگر نسیانا بیرون آمد
یادش نبود که معتکف است یادش نبود که حکمش این است می گویند که بلاخلاف اشکالی
ندارد ولی بعضی محل حرف است ولی مختصر دقتی مجددا شود خوب است.