صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

اعتکاف جلسه سیزدهم






باسمه تعالی

در اینکه اگر شخص مرتد شد اعتکافش باطل می شود جلسه قبل صحبت شد چه مرتد ملّی و چه مرتد فطری بالاخره کافر نه روزه اش درست است نه عمل عبادی اش درست است نه می تواند در مسجد بماند حالا این کلمه ارتداد البته جای دیگر فقه است ولی اشارتاً عرض می کنیم که به چه معنا هست، منظور ارتداد در قلب و نیت است یا اظهار ما فی القلب است یا عمل بر طبق بی اعتقادی است، منظور از ارتداد چیست؟ اگر بخواهیم اطلاق بگیریم اطلاق سریانی ارتداد در همه جهات یعنی در قلبش برگشته است، زبانش گویای به خلاف است و عملش هم کاملا طبق ارتداد خودش این بگوییم یک قدری مشکل کمتر است و الّا آن گونه که معمولا معنا می کنند ارتداد یعنی برگشت از اعتقاد و ایمان آن وقت در دنیای روز چگونه مطرح می شود که گفته شود که آزادی اندیشه و آزادی فکر مطلقا جلویش از این نظر گرفته می شود، شاید منظور این هست که ارتداد از اسلام اصل اسلام شهادتین است و این فطری است، کسی منکر این شود و لو در قلب منکر شود این در حقیقت خلاف فطرت است و از فطرت انسانیت بیرون رفته است و بنابراین اصلا ارزش انسانی ندارد یک چنین توجیهی کنیم و الّا چند جهت در فقه معترض هستند یک قدری کار مشکل است که عرض می کنیم.

یکی اینکه در ابواب نجاسات در فقه مطرح است که یکی از نجاسات کافر است، از قدیم هم گفته اند الکافر اخواه یعنی سگ و خوک این گونه گفته اند و آن وقت گفته اند منظور از کفر هم نه فقط انکار است عدم اعتراف همین که اعتراف به شهادتین ندارد بنابراین اگر کسی شک کند اعتراف ندارد به صرف شک آن وقت مرتد می شود این خیلی مشکل است، خیلی ها شکی برایشان بوجود می آید، لا شک را همان بگوییم که شهادتین فطری است و شک و عدم اعتراف به این، بعضی ها از جمله سیدنا الاستاد مرحوم امام تصریح دارد در آن جا در بحث طهارات که منظور عدم اعتراف نه انکار، عدم اعتراف کفر است، لابد باید این گونه توجیه شود که به هرحال خروج از فطرت انسانی است و الّا خیلی در زمان حاضر چطور اصلا می شود این را مطرح کرد، گاهی بعضی مسائل فقهی جهتش برای ما روشن نیست از نظر فقهی همین است ولی جهتش خیلی حلش برای ما مشکل است یکی مسأله عبید و اماء هست که قبلا هم عرض کردم اگر شما به راهی رسیدید که قابل حل باشد اینکه آقایان گفته اند اسلام مخالف بوده و بیش از این نتوانسته این اصلا قابل قبول نیست برای اینکه صریح قرآن صحه گذاشته است ملکت ایمانکم صریح قرآن قبول کرده است که عقیده ما درست است، در روایات هم پیغمبر و اهل بیت این ها را خریده اند، اگر این معنا اصلا واقعیت ندارد که پس معامله باطل است و نمی شود خرید، چگونه قابل توجیه است عبید و اماء پیغمبر و اهل بیت به اصطلاح، از این قبیل مسائل گاهی در فقه مانده ایم که به چه معنا هست و جایی هم بحث نمی شود و این مسائل حل نمی شود.

مطلب بعدی که مرحوم سید هم عنوان کردند این هست که در اعتکاف عدول جایز نیست، عدول یعنی به یک نیتی وارد اعتکاف شده است حالا وسط این اعتکاف نیتش را برگرداند به یک اعتکاف دیگری، یک وقت است از مستحب به واجب این خیلی روشن است، از واجب به مستحب این هم روشن است، واجب یک حقیقتی است معیّن مثلا نذر کرده است عهد و قسم بوده و مانند این حالا می خواهد نیّتش را برگرداند به مستحب این دو حقیقت است و برگرداندنش مشکل است و به عبارت دیگر عدول خلاف اصل است و دلیل می خواهد، از واجب به واجب هم همین طور نذر بوده حالا می خواهد عدول کند به نذر و قسم حالا عهد و قسم جدید یا عهد و قسمی که از پیش داشته، اول منذورش را انجام می دهد وسط انجام منذور بیاید بگوید متعهد را حالا انجام می دهد قسم را انجام می دهم.

اما تعبیراتی که آقایان دارند غیر از این ها را هم دارند، عدول از مندوب به مندوب دیگر، توجیه این یک قدری دشوار است عدول مندوب به مندوب، الآن سه روز معتکف شده است اعتکاف مستحب است عدول می کند به مندوب این خودش مندوب است، عدول از مندوب به مندوب مگر اینکه به حسب زمان بگوییم مثلا نیت کرده است سه روز اعتکاف شنبه و یک شنبه و دو شنبه، حالا می خواهد عدول کند به پنج شنبه و جمعه و چهارشنبه هفته قبل یعنی بگوید این به جای چند روز قبلی اصلا این چنین جایی دیده شده است؟ مرحوم سید ببینید عبارت را به طور جامع صحبت می کند آقایان، دیگر ندیدم کسی اشکال کند عدول از اعتکاف به اعتکاف دیگر به هر صورتی گفتند جایز نیست، تصورش چیست؟ عدول از واجب به مستحب دو حقیقت هستند تصور دارد بگوییم نمی شود دو معنا هست، عدول از یک واجب به واجب دیگر این هم دو معنا هستند و دو حقیقت اند از اعتکاف منذور بخواهد عدول کند به اعتکاف متعهد این ها جدا اما عدول از مستحب به مستحب تصورش چطور است؟ اعتکاف کرده است به عنوان استحباب حالا می خواهد وسط عمل اعتکاف عدول کند به یک اعتکاف دیگر که آن هم مستحب است این چگونه هست؟

دو سه فرع هست که اینجا را هم بخوانیم مسأله ای ندارد، یک مطلب که تا حدودی به این مربوط هست مسأله سوم سید مطرح کرده است می گوید نیابت در اعتکاف جایز است چنانکه اهداء ثواب هم جایز است، اعتکاف کند برای خودش و ثوابش را هدیه کند این درست است اما بین این دو یک فرقی است، می گویند اهداء ثواب می توانید به یک نفر، ده نفر یا صد نفر، مرده یا زنده این ها اشکال ندارد اما نیابت بیش از یک نفر نمی شود لا تجوز نیابة لأکثر من شخصٍ واحد نمی شود اگر بعضی جاها داشته باشیم آن استثناء هست مثلا در حجّ مندوب، در زیارت ها به طور کلی می گوید از طرف خودم، پدرم، مادرم، اقوام کل کسانی که وصیت کردند به دعا در آن جا داریم اما اینکه به طور مطلق دلیلی داشته باشیم که نیابتاً انجام بدهیم از افراد متعدد این دلیل می خواهد.

حالا به نظر شما این چطور است، در عرف بین اهداء ثواب و نیابت فرق می گذارند که اگر اهداء ثواب کردید یعنی عمل برای خودتان انجام دادید ثواب را از کیسه خودتان به دیگران می بخشید این به تعداد افراد متعدد اشکال ندارد اما از اول بگویید من این عمل را به نیابت از چند نفر انجام می دهم این را می گویند نیست می خواهند بگویند خلاف قاعده است برای اینکه هر عملی برای خود شخص است کسی که عملی را انجام می دهد کلّ نفسٍ بما کسبت رحینه هر کسی گرو اعمال خودش هست پس اعمال بسته شده و کلّ انسانٍ الزمناه طائره فی عُنقه عمل هر کسی به گردنش سفت چسبیده است این را بخواهیم جدا کنیم بدهیم به دیگری این خلاف قاعده هست.

اولا این جزء مسائل اعتباری است، اعتباریات به ید معتبر است، خود شخص وقتی یک کاری را انجام می دهد این در اختیار خودش هست درست است و کلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه اما در صورتی که خودش نکَنَد این را و الّا همان طوری که با توبه صاف می کند با استغفار از این عبور می کند آن هم از کندن از این عمل دیگر توبه که می کند آن عمل بعدش را از خودش می کَند، استغفار که می کند اگر او را بخواهد ببخشد دنبال استغفار این می بخشد و این در حقیقت زمینه جدا کردن را فراهم می کند پس کل انسان الزمناه طائره فی عنقه نه به معنای اینکه اصلا نمی شود جدا شود به معنای اینکه اختیارش دست خودش است اگر کاری نکند این عمل پدرش را در می آورد ولی اگر خودش یک کاری کرد که از این عمل جدا شد خب جدا شده است این طور نیست که اصلا نتواند از این جدا شود پس اختیار دست خودش هست اعتباری است و امور به ید معتبر است که خود این شخص اعتبار می کند، گاهی اعتبار می کند که این را برای خودش نگه دارد گاهی اعتبار می کند به دیگری بدهد به یک نفر یا بیشتر ظاهرا این معنا عقلائی است در عرف هم وقتی زیارت می کند از طرف همه نمی گویند خلاف قاعده انجام می دهد این را طبق قاعده می دانند و می گویند اختیارش با من است من درحال انجام آن هستم و اختیارش دست خودم است که به کسی بدهم یا برای خودم نگه دارم یا به افراد متعدد بدهم، احتمالا در زیارت نامه ها هم دیده اید مخصوصا عوامی که کاروانی می آیند زیارات اینجا، مشهد و جاهای دیگر زیارت می کنند از طرف خود، پدر و مادر، دوستان، آشنایان همه کسانی که سفارش کرده اند و از این قبیل انجام می دهند نه حتما به معنای اهداء ثواب، به معنای نیابت این ها انجام می شود، این را آقایان منکر هستند هم سید در عروه این طور دارند، هم مرحوم آقای خوئی در شرح دارند.

مرحوم آقای خوئی یک روایتی را می آورد که نکند کسی به این روایت تمسک کند روایت در ابواب احتضار باب 28 روایت 6 جلد دوم در آن جا دارد که اشکالی ندارد که یکی از شماها کار نیک انجام دهد، حج انجام دهد، صدقه انجام دهد به عنوان برّ و احسان به پدر و مادر أن یبرّ والدیه و یحج عنهما و یتصدّق عنهما[1] آن وقت می گوید که مبادا خیال کنید این بیش از یک نفر است، این والدی که گفته است یعنی جدا جدا از طرف پدر حج کنید، از طرف مادر حج کنید نه یک حج کنید از طرف پدر و مادر هر دو با هم، می گویند اشتباه نکنید این روایت به درد ما نمی خورد و این روایت نمی خواهد بگوید نیابت از بیش از یک نفر است، نیابت از یک نفر است ان یبرّ والدیه نه اینکه یک عمل را به جای هردو انجام بده یعنی به پدر و مادرتان نیکی کنید حالا نیکی اش به این است که یک دفعه برای این حج کند یک دفعه هم برای دیگری حج کن نه اینکه یک حج را برای هردو انجام بده حالا اینکه عبارت در آن دو احتمال است اینکه بگوییم حتما منظور جدا جدا هست این هم خیلی عرفیت نیست ولی اصلا در اعتبار عقلائی بگوییم که اهداء ثواب با نیابت فرق دارد، در نیابت بیش از یک نفر می شود در اهداء ثواب چرا، اگر اعتباری نیست نمی­تواند ثوابش را به دیگران هم بدهد، اگر اعتباری هست دست خودش هست که نیابت از چند نفر انجام دهد، به نظر می رسد که اشکالی نداشته باشد.

مطلب بعدی این است که ایشان در مسأله 4 عنوان کردند و آن این است که در اعتکاف صوم معتبر است که می دانید شرط است، این را همه می دانیم که در اعتکاف شرط روزه هست، این روزه که شرط اعتکاف است لازم نیست روزه به عنوان اعتکاف باشد، این لازم نیست، در اعتکاف صائم باشد نه حتما برای اعتکاف، نذر کرده است فلان روز روزه بگیرد همان روز را معتکف می شود همان روزه اش پای اعتکاف حساب است، به نذر، به عهد، به قسم حتی اجاره، اجیر شده است روزه ای انجام دهد با همین روزه اشکال ندارد، معتکف می شود و اعتکافش درحال روزه است اینکه می گوییم روزه شرط اعتکاف است نه به این معنا هست که شرط اعتکاف روزه برای اعتکاف است بخواهیم مثال بزنیم نظیر شرطیت وضوء برای نماز است، نمازی که می خواهد بخواند باید با وضوء باشد نه وضوء برای نماز، وضوء برای قرآن گرفته است برای کون علی الطهارة گرفته است برای هر جهت دیگری وضوء گرفته است برای نماز الآن با وضوء است و کافی است اینجا هم این گونه هست اعتکاف باید روزه باشد نه به این معنا روزه با روزه برای اعتکاف، با روزه و لو روزه استیجاری، روزه نذری و مانند این ها بحثی هم در این جهت ندارد.

یک روایت در باب 7 روایت 3 از این روایت فقط این معنا استفاده می شود که اعتکاف حقیقتش فقط بودن در مسجد است حتی صوم را در بعضی از این روایات جدا می داند یعنی ربطی به حقیقت اعتکاف ندارد، ببینیم روایت 3 چگونه هست باسناده شیخ عن داوود بن سرحان قال کنت بالمدینة فی شهر رمضان فقلت لأبی عبدالله(ع) إنّی اُرید أن اعتکف به امام عرض کردم من می خواهم معتکف شوم فماذا أقول چه بگویم یعنی نیتم چه باشد و ماذا أفرض علی نفسی چه برای من واجب است که انجام دهم نیتش را هم أقول می گوید قبلا عرض کردیم نیت داعی است ولی در بعضی جاها به زبان قول آمده است و یکی همین جا هست فماذا أقول قاعدتاً باید بگوییم یعنی ماذا أنوی ولی قول در جاهای متعددی آمده است از جمله در احرام برای عمره تمتّع آن جا می گوید أقول اینجا هم ماذا أقول حالا به هرحال ماذا أقول یعنی نیتم چه باشد ماذا أفرض علی نفسی چه کار باید کنم و وظیفه عملی من چیست قال در مقام همه این ها لا تخرج من المسجد الّا لحاجةٍ لابُدّ منها آن چیزی که وظیفه هست و آن چیزی که نیّت هست فقط همین است نیّت عدم خروج الّا لحاجةٍ لابُد[2] و عملا هم خارج نشوید الّا لحاجةٍ لابُدّ منها حضرت در این یک جمله جواب هر دو را داده است هم نیّتت این است و هم وظیفه ات همین است پس صوم در حقیقت اعتکاف نیست.

اگر روایات دیگر دارد صوم که خواندیم این به عنوان شرط ملحق به این است نه در حقیقت اعتکاف بنابراین این شرط مثل شرط وضوء برای نماز می شود که وضوء برای هرچه که باشد مثلا وضوء گرفتید برای خواند قرآن با همین وضوء نماز می خوانید، نماز باید با وضوء باشد این هم لإعتکاف الّا بصوم اما نه اینکه صوم در حقیقت اعتکاف است و ربطی هم به اعتکاف داشته باشد بنابراین مشکلی از این نظر ندارد و از این روایت هم شاید تا حدودی این معنا استفاده شود.

فرق نمی کند که ما این صوم را که شرط اعتکاف می دانیم به عنوان مقدمه واجب حساب کنیم به وجوب عقلی، به وجوب شرعی یا یک شرطی که فی حدّ نفسه خودش مستحب است اینجا بگیریم هرچه که باشد به هرحال یک شرط جدایی هست و لازم هم نیست که به عنوان اعتکاف باشد بنابراین حقیقت اعتکاف همانی است که عرض شد و مشکلی از این نظر ندارد.

مسأله دیگر اینکه اعتکاف تا مستحب است می شود آن را قطع کرد که همان روز اول و دوم است اگر دو روز اعتکاف کرد روز سوم دیگر نمی تواند اعتکافش را قطع کند این را در روایات خواندیم حالا بازهم مختصرا اینجا عرض می کنیم عقاید مختلفی هم هست از مرحوم شیخ و ابن ادریس و ابوالمکارم ابن زهره گفته اند مطلقا نمی تواند اعتکافی که شروع کرده است را دست بردارد و و لو روز اول و لو ساعت اول نمی تواند اعتکافی که وارد شده است و شروع کرده است را نمی تواند دست بردارد، عقیده دیگری باز هم به ابن ادریس نسبت داده شده است به علاوه سید مرتضی و علامه که گفته اند می­تواند دست از اعتکاف بردارد حتی روز سوم این دو عقیده هست.

عقیده مشهور این است که دو روز اول می تواند دست بردارد و روز سوم دیگر نمی تواند، دلیل آن هایی که می گویند نمی تواند دست بردارد مطلقا و لو روز اول و ساعت اول آیه کریمه است لا تبطل اعمالکم نباید انسان اعمال خودش را ابطال کند، وقتی اعتکاف را شروع کرده این یک عمل است ابطالش جایز نیست، در اینکه لا تبطلوا اعمالکم معنایش چیست یک قدری حرف هست که لا تبطلوا اعمالکم به چه معنا؟ ما در قضیه قطع نماز هم به این تمسک کردیم، آیا می شود به آن تمسک کرد؟

اعمال جمع عمل قاعدتاً به یک عمل منسجم گفته می شود، ما وقتی نماز را شروع می کنیم استعاذه مثلا بگوییم، بگوییم اعوذ بالله آیا اعوذ بالله خودش یک عمل است؟ اگر ما یک وقتی همین طور خارج از نماز می گوییم اعوذ بالله این خودش یک عمل است ولی وقتی در نماز اعوذ بالله می گوییم این را عمل حساب نمی کنیم جزء یک عمل مرکب حساب می کنیم، به عبارت دیگر عمل مرکّب یک واحد است جزئش را نمی گوییم عمل، در عرف هم اگر کسی در نماز است وقتی نمازش را خواند می گوید کارم را کردم اما اگر وسط نماز است هیچ وقت به دلش نمی گوید کارم را کردم، کارش را هنوز نکرده است، در مرکب تمامیت کار به مجموع عمل است، در بسیط همان مقدار عمل به همه عمل است اما جزء یک عمل را نمی شود عمل گفت پس لا تبطلوا اعمالکم برای بعد از عمل است، کسی کارش را انجام داده است حالا می گوییم خرابش نکن یعنی یک کاری نکن که حبط شود و لإن أشرکت لیحبطنّ عملک عملی که انجام دادی مواظب باش حبط نشود نظیر آیه صدقه می شود لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ والعزا صدقه داده به قصد قربت هم بوده انجام داده و قبول هم شده حالا می خواهد این را به هم بزند پس لا تبطلوا اعمالکم معنایش این نیست یا لا اقل مشکوک است که جزء عمل اگر در باب قطع نماز به این تمسک کرده ایم این تمسک علی الاحتمال است نه علی القطع و الیقین برای اینکه به جزء عمل یک حمد و سوره ای خوانده است و حالا می خواهد نماز را قطع کند هنوز عملی نشده است حمد خوانده است ولی صلاة نخوانده است، حمد را نمی خواهد قطع کند اما صلاة را می خواهد قطع کند و صلاة هنوز اتفاق نیفتاده است بنابراین به این آیه نمی شود تمسک کرد.

بعد هم اینکه اگر لا تبطلوا اعمالکم را به معنای حتی اجزاء و همه اعمال چه مستحب، چه واجب، همه چیز بگیریم این یک تخصیص اکثری نمی شود؟ مثلا آدم یک حمدی دارد شروع می کند برای پدر و مادرش وسط حمد رهایش کند اشکال دارد؟ و از این قبیل، برای خودش نماز مستحبی یا ذکر مستحبی، قرآن مستحبی و لو یک آیه قرآن دارد می خواند وسط آیه رهایش کند کسی نگفته است این حرام است بنابراین پس لا تبطلوا اعمالکم به اینجاها نمی گویند، عمل کاملی انجام شده است می گوید عملت را خرابش نکن آن مورد را می گوید پس ربطی به اینجا ندارد.

یک دلیل هم گفته شده است که اگر در اعتکاف کسی بعضی اعمالی را انجام داد که تحریم شده است می گویند کفّاره بدهید جماع مثلا دلیل دارد، اگر آمیزش کرد درحال اعتکاف این کفّاره دارد، کفّاره برای این است که کار خلافی کرده است بنابراین چون کار خلافی کرده است می گویند کفّاره بده بنابراین کار خلافی که اعتکاف را به هم می زند کفّاره دارد پس نمی شود اعتکاف و لو همان روز اول به محض اینکه معتکف شد دیگر نمی تواند به هم بزند به دلیل اینکه گفته اند کفّاره دارد.

پس کانّ بر این عقیده سه دلیل می شود، عقیده اول این عقیده خلاف مشهور این بود که به محض شروع در اعتکاف دیگر قطعش جایز نیست، اول آیه لا تبطلوا اعمالکم که می گوید عمل را به هیچ وجه باطل نکن و این ابطال عمل است و روز اول را شامل می شود که این را جواب دادیم، دوم اینکه اگر کار خلافی انجام دادی حالا دلیل راجع به جماع هست ولی حالا همین را قبول کنید اگر این کار را انجام داد کار حرام کرده است اعتکافش خراب شد و کار خلافی هم انجام داده است پس همان روز اول ساعت اول هم و لو این راجع به جماع است فقط ولی این بالاخره این اثبات می کند که نباید اعتکافش را به هم بزند.

جواب این مورد دوم این است که فقط در جماع هست و در جاهای دیگر چنین چیزی نداریم بنابراین از این نظر به درد نمی خورد چنانچه یک مطلب دیگری و آن اینکه آیا کفّاره دلیل حرمت است؟ قبل ها هم یک وقتی صحبت کردیم که کفّاره دلیل بر حرمت نیست در حج بعضی جاها کار خلافی نیست نگاه در آینه کردن این خلاف نیست ولی کفّاره دارد و از این قبیل زیاد داریم در تروک احرام، به صرف اینکه گفته اند اگر جماع کردی کفّاره دارد حرمت جماع اثبات نمی شود تا بگویید این یعنی قطع اعتکاف و قطع اعتکاف پس حرام است اولا فقط در جماع هست به علاوه دال بر حرمت نیست به علاوه دلیلی بر مسأله اعتکاف نیست.

اما آن عقیده ای که گفتم مطلقا جایز است حتی روز سوم، این عقیده خلاف روایت است، روایاتی که قبلا خواندیم مثلا باب 4 روایت 1 کلینی عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد که اطلاقش یعنی ابن عیسی عن ابن محبوب عن ابی ایّوب عن محمد بن مسلم عن الباقر(ع) إذا اعتکف یوماً و لم یکن اشترط فله أن یخرج و یفسخ الاعتکاف اگر کسی یک روز معتکف شد شرط هم نکرده بود حالا شرط را بگوییم یعنی چه، می تواند بیرون برود و اعتکاف را به هم بزند اما و إن اقام یومین و لم یکن اشترط اگر دو روز اقامه کرد و شرط نکرده بود فلیس له أن یفسخ اعتکاف حق فسخ ندارد حتی تمضی ثلاثة ایّام[3] باید بماند تا سه روز کامل شود.

روایت سوم هم این را داریم بالاسناده عن ابی ایّوب عن ابی عبیده عن الباقر(ع) آن هم به همین مضمون بنابراین اینکه بگوییم عقیده دوم این معنا نمی شود قبول شود.

این روایت یعنی چه و شما چه معنا می کنید به ذهن شما چه می رسد، اشاره ای کنم اینکه اگر اعتکاف کرد و شرط نکرده بود یک شرطی در باب احرام حج داریم و شرطش این است که به خدا بگوید خدایا من محرم می شوم برای عمره یا برای حج ولی اگر مانعی برای من جلو آمد من در حِل باشم از این احرام یعنی بتوانم از این احرام بیرون بیایم، شرط در آن جا به این معنا هست که در اول احرام هم در نیت احرام آمده است، آیا اینجا هم شرطش به این معنا هست یا شرط اینجا گفته اند معنایش تعیین است، اگر روزی را معتکف شد و شرط نکرده بود یعنی اعتکافش امروز نبوده حتما، معیّن بر امروز نبوده است و لم یکن اشترط یعنی نگفته است امروز حتما یعنی نذر امروز یا قرار امروز، إن لم یکن اشترط یعنی تعیین برای امروز، آیا این حرف درست است، اشترط را مثل اینجا معنا کنیم یا مثل آن جا، یک شبهه ای داریم که جلسه آینده صحبت می کنیم.



[1] وسائل جلد2 باب28 احتضار روایت6

[2] وسائل باب7 اعتکاف روایت3

[3] وسائل باب4 اعتکاف روایت1






   سه‌شنبه 9 مرداد 1397




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما