باسمه تعالی
در باره مسأله ای که دیروز صحبت شد که کسی نذر کرده که روز آمدن فلان کس از سفر معتکف
باشد، این مسئله جزئیاتی دارد که به درد اینجا وجاهای دیگر میخورد.
اول اینکه آیا موافقت قطعیه در علم اجمالی هست
یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا علم اجمالی علت تامه برای موافقت قطعیه است یا مقتضی برای
موافقت قطعیه است علت تامه نمیباشد مثلاً یقین کردیم که این ظرف نجس است یا آن
ظرف، مخالفت قطعیهاش یقیناً جایز نیست. اما موافقت قطعیه تابع این است که آیا علم
اجمالی علت تامه برای موافقت است یا مقتضی است؟ اینجا دو نظریه است یک نظریه اینکه
علم اجمالی لایؤثر الا فی متعلقه یعنی اثر علم اجمالی در آن مقداری است که به آن
تعلق دارد بیش از آن اثری ندارد،بنابراین علم اجمالی تعلقش به احدهما است لا کِلیهما،
بنابراین علم اجمالی بر احدهما اثر دارد پس علت تامه نمی تواند باشد بلکه مقتضی
است.
نظر دیگر هم این است که علت تامه است به این
معنا که همانطوری که مخالفت قطعیه ممنوع است موافقت قطعیه لازم است، برای اینکه
علم دارد به یک کار که وظیفه شرعی باید انجام دهد بعد در عین حال مخالفت احتمالی
را هم تجویز کند این معنا ندارد، علم دارد که در این دو ظرف خونی افتاده باید به علم خود عمل کند، با توجه به علم که
دارد نمیتواند اذن در معصیت بدهد ولو اذن
در یک طرف باشد. چون درست نیست که هم علم به کاری خلافی داشته باشد و هم در عین حال احتمال معصیت را بدهد و لو احتمالش هم
نمی شود، اگر یقین دارد که یکی از این دو ظرف نجس است پس حکم اجتناب از نجس اینجا
قطعی است اینجا اجتنب عن النجس را دارد.
نمیتواند بگوید که ارتکاب احدهما جایز است چون احتمال دارد این احدهما همان نجس
واقعی باشد، پس امکان ندارد از طرفی بگوید اجتنب عن النجس که اینجا هم است یقیناً
درعین حال بگوید در احد طرفین ارتکاب کن این نمی سازد بنابراین همانطوری که مخالفت
قطعیه را علم اجمالی تحریم میکند موافقت قطعیه را هم واجب میکند.
پس یک نظر این بود که
علم اجمالی لایؤثر الا فی متعلقه متعلقش هم احدهما است لا کلیهما پس می گوید یکی
از این دو تا را نباید مرتکب شوی بنابراین هر دو را نمیآورد چون متعلقش احدهما
است. نظر دیگر این بود که شما یقین دارید که این نجس است با وجود نجاست باید یقنیا
احتیاط کنی آن وقت در عین حال اجازه بده احدهما را یعنی در عین علم به معصیت
ارتکاب احد طرفین معصیت را اجازه بده، در حقیقت مخالفت احتمالی با علم به یقین در
مخالفت در احدهما این را می گوید نمی شود، این به هرحال یک نظری است در اصول هم
این معنا مطرح هست.
مطلب دوم اینکه اگر
گفتیم موافقت قطعیه لزومی ندارد پس آن چیزی که اینجا مؤثر است احتمال خلاف است در
احد طرفین این نجاست است نمیدانم کدام است احتمال معصیت در این مورد خودش خوف از
عقاب دارد و این است که منشأ احتیاط میشود. اگر اصل داشتیم که به ما امنیت بدهد
فبها اگر نداشتیم به خاطر همان احتمال هم باید احیتاط کرد به دلیل احتمال عذاب و
احتمال عقاب، در هر امر مهمی این طوری است که احتمالش مؤثر است بعضی امور چون خیلی
کوچک است احتمالش اثری ندارد اما بعضی امور احتمالش هم مهم است باید احتیاط کرد
اگر احتمال بدهی این کسی را مردم داردند میکشند ولیّ خدا است نمیتواند بگوید من
که خبر ندارم پس اصل در یک چنین جاهایی اصل جاری نیست، به هر حال عقاب اخروی خیلی
مهم است و احتمالش هم منجّز است بنابراین در موردی که علم اجمالی داریم آنچه مؤثر
است احتمال عقاب است اگر در مقابل این احتمال اصلی داشتیم به او تمسک میکنیم اگر
نداشتیم باید به این احتمال اهمیت بدهیم، اگر صرف احتمال چنین باشد باید در شبهه
بدوی هم باید بگوییم چون در شبهات بدوی هم احتمال عقاب است پس آن جا هم بگویید پس
علم اجمالی بماهو علم اجمالی مؤثر است.
مطلب بعد اگر در اطراف
علم اجمالی اصول متعارض شدند اصول بیاثر میشوند بنابراین باید طبق علم عمل کنیم ولی
اگر اصول متعارضه بود هر دو سقوط می کند دیگر این اصل جاری نیست حالا تعارض اصول
در اینجاها با چیست و کجا تعارض نیست؟ در دو مورد تعارض ندارد یکی آن جایی است که
خروج از محل ابتلاء زماناً یا مکاناً مثلاً
علم دارد که یا این ظرف نجس است یا ظرف رئیس فلان کشور اینجا خروج از محل ابتلاء
مکاناً است یا زمانا از محل ابتلاء خارج
است مثل اینکه احتمال میدهد یا این ظرف نجس است یا ظرف یک ماه دیگر اینجا قرار میگیرد
اینجا جای تعارض نیست چون اون موردی که از محل ابتلاء خارج است اصل در موردش جاری
نیست اینکه اینجا هست بنابراین بدون معارض
است بنابراین اصل جاری میشود.
یکی هم آن جایی است که
خروج از محل ابتلاء است اما مربوط به گذشته است این یکی مال آینده بود مثلاً میداند
زید امروز از سفر برگشته اما نمیداند امروز آمده یا دیروز آمده بوده اینجا هم اصول
تعارض نمیکند چون امروز یقین دارد که زید از سفر برگشته پس باید اعتکافی که نذر
کرده بود باید بجا بیاورد.
مطلب دیگر اینکه خروج
از محل ابتلاء زماناً یا مکاناً در باره گذشته یا آینده آیا مؤثر است؟ در اصول
خروج از محل ابتلاء را مؤثر میدانند اما اگر خطابات قانونی شد نه شخصی، در خطابات
قانونی این چیزها اثر ندارد حضرت امام(ره) این بحث را مطرح کردهاند و از میان
بعضی کلمات دیگر نیز این مطلب استفاده میشود، به هرحال در خطابات قانون مسأله این
مورد و آن مورد لحاظ نمی شود کلا خطاب این است که ایهاالناس از این اجتناب کنید
حالا یک موردش محل ابتلاء باشد یا نباشد مورد توجه نیست مثل اینکه کسی خطابه میخواند
مخاطبش حاضرین در مجلس است در حالی که ممکن است بعضی از مخاطبین خواب باشند خطاب
شامل او هم میشود، بعضی میگوید باید شرایط خطاب را داشته باشد یعنی مخاطب باید بیدار
باشد، بنابراین کسی که خواب است خطاب ندارد کسی، کسی که مجنون است خطاب ندارد و از
این قبیل، کسی که معصیت میکند خطاب ندارد چون کسی خطاب دارد که باید تحت تأثیر
باشد اگر یقین دارم که این مخاطب عمل نمیکند خطاب به او لغو است، در جواب گفته
شده که در خطابات قانونی حالات اشخاص مورد توجه نیست در خطابات قانون عموم را در
نظر میگیرند نه تک تک افراد را حالا این وسط ممکن است بعضی توجه نداشته باشد و
بعضی گوش نمیدهد به آن اعتناء نمیشود. بنابراین اگر خطابات قانوینه ملاک باشد
تعارض اصول در خروج از محل ابتلاء پیش نمیآید بنابراین هر چند محل ابتلاء نیست
اما خطاب شاملش است.
این بحث مفصلی در اصول
هست و بهترین نظر این است که خطابات قانونی شرایط خطابات شخصی را ندارد در عین حال
مسئله را حل نمی کند چون بالاخره اهمال ثبوتی که معنا ندارد جا دارد سوال شود که
این خطاب کلی که کردی شامل این آدم خواب رفته هم میشود یا نمی شود؟ اگر بگویی
شاملش نیست پس این حکم ندارد اگر بگویی شامل میشود، سوال میکنیم کسی را که نمیشود
خطاب کرد چطوری خطاب کردی؟ کسی که معصیت کار است و یقیناً نمیخواهد به این خطاب
عمل کند خطاب به او لغو است شما میگویید خطابات قانونی است آیا شامل این معصیت
کار هم شده یا نشده اگر شاملش نشده پس حکم ندارد و معصیتش هم معصیت نیست اگر شامل
معصیت کار هم میشود چطور میشود شامل این باشد در حالی که یقین داری که این منبعث
نمیشود چون خطاب فرع امکان احتمال انبعاث است اینجا یقین به انبعاث ندارد . کسانی
که قائل به خطابات قانونی هستند معتقد به این هستند که در خطابات قانونی حالات
افراد ملاحظه نمیشود به آدمی که خواب است نمیشود خطاب کرد به آدمی هم که یقین
داریم منبعث نمیشود، نمیشود خطاب کرد و خطاب به او لغو است مثل اینکه به دیوار
بگویند برو عقب این لغو است و سخن بیهوده ای است. گفتهاند این از باب اتمام حجت
است و اتمام حجت فرع خطاب است سئوال میکنیم چطور به او خطاب میکنی خطاب برای
اتمام حجت است اما خطاب چطوری میشود؟
بالاخره این خطاب کلی
شامل این شخصی که منبعث نمیشود هم میشود یا نمیشود؟ اگر بگویید شاملش نمیشود
پس حکمی ندارد پس معصیت هم ندارد اگر بگوید شاملش است چطوری به این خطاب میکند
لذا نظریه امام مشکل را حل نمیکند ولی
درمقایسه با نظرات دیگران میشود گفت بهتر است و الا این هم مشکل را حل نکرد. علی
ای حال روی این حساب که خطابات قانونیه با خطابات شخصیه فرق دارد خروج از محل
ابتلاء زمانا و مکانا هیچ اثری در ما نحن فیه ندارد.
اگر چنانچه نذر کرد که
روز آمدن زید از سفر معتکف باشد اگر علم اجمالی دارد که زید امروز یا فردا از سفر
بر میگردد یک نظریه این بود که اطراف علم اجمالی است باید از امروز معتکف شود .
یک نظر این بود که علم اجمالی منحل است چون در بعضی اطرافش اصل جاری نمیشود در طرف دیگرش
اصل را جاری میکنیم چون امروز که روز آخر
است آخر چند روزه است؟ یقین داریم که زید
امروز آمده یا دیروز آمده بود امروز نمیتوانیم اصل جاری کنیم بنابراین اصل عدم
قدوم زید از سفر را در روزهای قبل میتوانیم جاری کنیم و حکم کنیم که دیروز اعتکاف
لازم نبوده اما در مورد امروز نمیتوانیم
اصل را جاری کنیم بنابراین اعتکاف لازم است.
نذر کرده که روزی که
زید از سفر بیاد اعتکاف کند اطراف علم اجمالی یک هفته است در این هفته هر روز
احتمال دارد زید بیاید بخاطر علم اجمالی باید همه اش معتکف شود. اگر گفتیم که در
بعضی اطراف علم اجمالی اصل جاری نیست روزی آخری که یقین دارد زید آمده هر چند این روز از اطراف علم اجمالی بود ولی
یقین دارد که امروز یقنیاً زید آمده دیگر نمیتواند اصل عدم قدوم زید را نسبت به
امروز جاری کند اما نسبت بقیه اطراف یعنی روزهای قبل را میتواند اصل را جاری کند.
بنابراین اعتکاف روزهای دیگر لازم نیست، فقط اعتکاف روز آخری لازم است مثل کسی که
یقین دارد یا وضوئش باطل است یا نمازش باطل است نمیتواند اصل عدم بطلان را در
مورد نماز جاری کند چون یقین دارد که حتماً نمازش باطل است پس میتواند در مورد
وضوء اصل عدم بطلان را جاری کند اما نماز بالاخره باطل است چون اگر وضوئش باطل
باشد نماز هم باطل است اگر وضوئش هم باطل نباشد بالاخره که نمازش باطل است. نماز در هر صورت باطل است و اصل عدم
بطلان نماز را جاری نمیتواند. در مانحن فیه لازم نیست همه هفته را به عنوان اطراف
علم اجمالی معتکف باشد فقط امروز که یقین دارد زید آمده معتکف شود نسبت به روزهای
دیگر اصل عدم قدوم زید از سفر را جاری کند.
مسئله: اگر کسی نذر کرد
سه روز بدون شبها معتکف شود اعتکافش باطل است چون چنین اعتکافی مشروعیت ندارد
اعتکاف سه روز است با دوشب وسط. منتها قبلا گفتیم که اعتکاف به دو معنا است. یکی
اعتکاف اصطلاحی که دو شب وسط داخل آن است. اعتکاف به معنای دیگر صرف مکث در مسجد
است این نوع از اعتکاف یقینا مستحب است هر چند یک ساعت باشد. اما بحث در مورد
اعتکاف اصطلاحی است.
اگر نذر کرد که سه روز
یا بیشتر معتکف شود آیا شب اول سه روز هم باید معتکف شود یانه ؟ اعتکاف از طلوع
فجر شروع میشود در روایت داشتیم ثلاثة ایام، همه علما روایت را این طوری معنا
کرده اند که اعتکاف روز اول از طلوع فجر است دو شب وسط داخل است شب اول خارج است پس
ثلاثة از طلوع روز اول درست میشود.
اگر نذر کرد که یک ماه
معتکف شود آیا آغاز شب اول است و یا طلوع فجر روز اول است.
بعضی گفته اند که بین
نذر یک ماه اعتکاف با نذر سه روز فرق است نذر یک ماه از شب اول است، مثلا وقتی میگویم
شب جمعه، شب مربوط به جمعه است نه مربوط
به پنجشنبه، بنابراین شب اول جز ماه است اگر نذر کرد که سه روز اعتکاف کند دو شب
وسط داخل است اما شب اول داخل نیست چون گفتیم که اعتکاف از طلوع فجر است. پس چرا
در نذر یک ماه اعتکاف نگوییم از طلوع فجر است؟ چون ماه از شب قبلش است لذا هلال
ماه را که میبینیم میگوییم مثلاً ماه محرم شروع شد چنانچه در شهرین متتابعین شب
اول جز ماه است.
اما جا دارد که بگوییم
تناسب حکم و موضوع ایجاب میکند که از طلوع فجر باشد نه از اول شب بنابراین فرقی
بین نذر یک ماه اعتکاف و سه اعتکاف روز نیست. از روایات هم استفاده میشود که
اعتکاف از طلوع فجر است لذا شب اول داخل نیست.