باسمه تعالی
مطالبی راجع به حضرت زهرا(س):مقام رضوان که مقام
اکبر است به انبیاء و ائمه (ع) میرسد و ظاهراً اینها به نعمتهای ظاهری توجه
ندارند. پس اینها در مقام رضوانند و مقام رضوان مافوق تمام نعمتهای ظاهری است؛ لذا
نماز اول وقت خواند و خواندن نماز عصر بعد از نماز ظهر افضل از وقت فضیلت عصر است
که در کتب فقهی آمده است چون آمده که اول الوقت رضوان الله و رضوان مافوق همه چیز
است. اهمیت مقام رضایت حق به اندازه فهم ما این است که انسان ارتباط با اسما و
صفات پیدا میکند اسما و صفات الهی منشاء و علت تمام موجودات دیگر است و علت مقامش
فوق معلول است تمام نعمت های دنیایی و آخرتی معلولند، اسماء و صفات حضرت حق علت
است و مقام علت یقنیاً اعظم و اشرف است. رضایت خدا علت میشود که مومن به مقام
لاهوت و اسما و صفات وصل شود. مقام رضوان اینکه خدا مومن را به خودش نزدیک میکند
و مقام لاهوت علت برای همه چیزهاست و مقام علت اشرف است. دیگران هم میتوانند به
اون مقام برسند ولی به وسیله چهارده معصوم(ع) «بکم یسلک الی الرضوان وعلی من جحد
ولایتکم غضب الرحمن» برای رسیدن به رضوان باید به وسیله اهلبیت اقدام شود تا به مقام
اسماء و صفات برسد و میتواند برسد. «لافرق بینک و بینهم الا انهم عبادک» جز این
که چهارده معصوم بندگان خدایند ولی فرقی بین خدا و اینها نیست. فرقی نیست غیر از
مقام عبودیت و غیر از مقام امکان ذاتی و امکان فقری اصل ارتباط با ذات ربوبیت طوری
است که اینها هم رفته اند در صقع ربوبی در عالم
رضوان در میان چهار معصوم این تعبیر در باره حضرت زهرا(س) ان الله یغضب لغضب فاطمه
و یرضی لرضاها»نشان دهنده موقعیت حضرت ایشان است.
مسئله 15 اگر کسی پنج
روز اعتکاف کند باید روز ششم هم اعتکاف کند حالا فرقی نمیکند این پنج روز را
متصلا انجام داده باشد یا تفریق کرده باشد اگر تفریق کرده به این معنا که سه روز
گرفته بعد دو روز دیگر گرفته میشود یک اعتکاف جدا باید یک روز دیگر را هم بیاورد
تا اعتکافش کامل شود.
اگر تتابع بود به این
معنا که پنج روز پشت سر هم انجام داد حالا اینجا چه بگویم؟ این پنج روز یک اعتکاف
است یا اینکه در حکم دو اعتکاف است؟ باید یک روز دیگر هم بیاورد تا شش روز کامل
شود. براساس قاعده باید بگویم بسته به نیت طرف است اگر دو اعتکاف است و اینها از
هم جداهستند باید تکمیل کنند این دومی هم سه روز شود. اگر میخواهد مجموع را یک
اعتکاف قرار دهد چرا یک روز دیگر بیاورد چون حداقل اعتکاف سه روز است نه اینکه
حتما باید سه روز باشد روایاتی هم که خواندیم میگفتند اعتکاف کمتر از سه روز نیست
نه اینکه حتما محدود به سه روز باشد. اما چه باید کرد که
روایت داریم باب چهارم از ابواب اعتکاف روایت سوم صحیحه ابوعبید:« وَ
بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع
فِي حَدِيثٍ قَالَ: مَنِ اعْتَكَفَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَهُوَ يَوْمَ الرَّابِعِ
بِالْخِيَارِ- إِنْ شَاءَ زَادَ (ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أُخَرَ) وَ إِنْ شَاءَ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ- فَإِنْ
أَقَامَ يَوْمَيْنِ بَعْدَ الثَّلَاثَةِ فَلَا يَخْرُجْ مِنَ الْمَسْجِدِ- حَتَّى
يُتِمَّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أُخَرَ.
اگر کسی سه روز معتکف
شد روز چهارم مختار است اگر خواست سه روز دیگر اضافه کند. این کلمه«زاد» نشان
میدهد که وصل به اولی است زیاده یعنی جز او زیاده (کّم است در مقابل شدت که کیف
است) زاد ثلاثة ایام یعنی سه روز به اون یک روز اضافه کند از طرفی چون ثلاثة ایام
اُخر دارد پس اون جدا است. زیاده میگوید همان اعتکاف اولی است.«اُخر»می گوید
جدااست. ولی ذیل حدیث روشن می کند که جدااست. «إِنْ شَاءَ خَرَجَ مِنَ
الْمَسْجِدِ» اما ادامه روایت که میگوید:« فَإِنْ أَقَامَ يَوْمَيْنِ بَعْدَ
الثَّلَاثَةِ فَلَا يَخْرُجْ مِنَ الْمَسْجِدِ- حَتَّى يُتِمَّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ
أُخَرَ » نباید از مسجد خارج شود تا اینکه سه روز دیگر را تمام کند این ذیل هم اُخر داشت یعنی اینکه این سه روز
جدااست و هم اینکه تصریح میکند که اگر دو روز دیگر اعتکاف کرد باید روز سوم را هم
تمام کند اما نمیگوید اون دو روز بخاطر وصل به سه روز اول است تا در حقیقت یک
اعتکاف باشد یااینکه دو اعتکاف باشد. بهر حال چه اعتکاف جدا باشد و چه یک اعتکاف
باشد اگر وصل به اون پنج روز اولی شد باید روز ششم هم را بیاورد چون میگوید بعد
از سه روز اول اگر دو رزو دیگر اعتکافش را ادامه داد حتما باید روز سوم را هم
بیاورد. پس پنج روز اگر معتکف شد باید روز ششم را هم باید بیاورد. بنابراین فرقی
نمیکند که زیاده بر اعتکاف اول بگیرد تا یک اعتکاف شود یا جدا باشد و دو اعتکاف
باشد اگر پنج روز شد باید روز ششم را هم باید بیاورد .
مرحوم اردبیلی میفرماید:در
نذر اگر پنج روز پشت سر هم بود لازم نیست روز ششم را هم بیاورد. چون این روایت
بیان حکم استحبابی دارد بحث ما در نذر است و نذر واجب است پس این روایت ربطی به
بحث ما ندارد. دلیل اینکه روایت مربوط به مندوب است این است که در روایت آمده بود
«فهو یوم الرابع بالخیار»روز چهارم مختار است این تعبیر مال مندوب است چون مال
مندوب است در بحث ما که نذر است جریان داشته باشد اصل اعتکاف مستحب است و مربوط به
شرع است اما منذور مربوط به مکلف است خود مکلف به گردنش گذاشته است از سوی دیگر در
روایت ندارد که حتما وصل شود به اون سه روز قبلی اگر یک کلمه«زاد» دارد «اخر» هم
دارد بنابراین نمیشود گفت که وصل است. بنابراین منذور را خود مکلف برعهدهاش
گذاشته مندوب را خدا در اصل شریعت قرار داده است اینها کانّ دو حقیقت اند. اگر در
مندوب گفت روز ششم را بیاور معنایش این نیست که حتما در منذور هم روز ششم را
بیاورد پس برای منذور مجموع پنج روز یک اعتکاف است لازم نیست روز ششم را بیاورد.
بعضی ها اعتراض می کنند
به اینکه بالاخره اعتکاف اعتکاف است چه مندوب باشد و چه منذور باشد یک حقیقت است
اگر یک حقیقت است حکمش مثل هم است . نماز واجب و مستحب احکامش یکی است هرچند یکی
واجب است دیگری مستحب است. بنابراین هر دو حقیقت واحده اند.
جواب: اگر یک حقیقت اند
بازهم دو فرد است اگر حکمی در یک فرد آمد دلیل ندارد که در فرد دیگر هم بیاید، منذور
یک فرد است مندوب یک فرد دیگر است روایت در مندوب گفته روز ششم را هم بیاورد چه
دلیل دارد که در فرد دیگر هم همین حکم جاری باشد به چه دلیل در آن فرد دیگر هم روز
ششم را بیاورد میخواهد بگوید در مندوب روز ششم را بیاورد امام در منذور که بحث
اعتکاف است لزومی ندارد که روز ششم را بیاورد.
استاد:آیا این روایت
مربوط به مندوب و مال اعتکاف مستحبی است و دلیلش چیست؟ اگر دلیل تان اون بخش از
روایت باشد که فرمود «فهو یوم الرابع بالخیار» روز چهارم مخیّر است این به واجب هم
میخورد منتها به واجب موسع نه واجب معین یک وقت معین کرده فقط همین ایام نمیتواند
رها کند در نذری اما یکی نذرکرده ده روز اعتکاف کرده باشم حالا سه روز را گرفته میتواند
تا ده روز ادامه بدهد میتواند بقیه ده روز را بعدا بگیرد اگر گفت تتابعاً دو باره
از اول میگیرد. درست است که جمله «فهو بالخیار» به ظهوری اولی به مستحب میخورد
ولی همه اش اینطوری نیست هم مستحب را میگیرد وهم واجب موسع را میگیرد در واجب
موسع «فهو بالخیار» میتواند بنابراین اینکه بگویم روایت مربوط به مندوب است ثابت
نیست بنابراین بعید نیست به اطلاق این روایت عمل کنیم ولو قاعده اولیه این است که
تابع نیت باشد ولی روایت علی الاطلاق است که اگر کسی نذر کرد پنج روز اعتکاف کند و
پنج روز اعتکاف کرد یک روز باید یک روز
دیگر هم بیاورد تا شش روز کامل شود. و فرقی هم نگذاشته که نذرش علی التتابع باشد
یا علی التفریق باشد. عملاً تتابعی است یا تفریقی است بهر حال وقتی پنج روز آورد
باید روز ششم هم را باید بیاورد این علی الاطلاق است
اگر نذر کرد که پنج روز
رزوه بگیرد این خلاف ادله اعتکاف نیست چون اعتکاف با سه روز محقق میشود. روایت
اطلاقی است سه روز روزه گرفته روز چهارم بالخیار است این پیدااست که معین نکرده که
چنین باشد هم مستحب را میگیرد و هم واجب موسع را میگیرد اگر اون طوری بشود می شود
معین.
مسأله 17:اگر نذر معین
کرد که مدت معین را اعتکاف کند و انجام نداد یا فراموش کرد یا از روی معصیت یا
بخاطر اضطرار انجام نداد حالا اون زمان معین تمام شده حکمش چیست؟اگر بخواهد یک وقت
دیگر انجام دهد اون وقت دیگر اون زمان معین نیست عدهای ادعاء اجماع کردهاند که
باید قضا کند کسانی این گونه فتوا داده و در مسئله ادعای اجماع کرده که به اجماع
اعتنائی ندارد مانند مرحوم خوئی و صاحب مدارک. یک وقتی در مسئله غسل جمعه به آقای
خوئی (ره) گفتند شهرت بر این است که با غسل غیر جنابت نمیشود نماز خواند ایشان در
جواب فرمودند مشهور کسانی چون صدوق و... است و من هم یکی از آن ها هستم بنابراین
کسانی که اعتناء به شهرت و اجماع ندارند اما در اینجا فتوا میدهند که حتما باید
قضا کند چون مسأله اجماعی است.
قاعده اولیه این است که نباید قضا داشته باشد
چون نذر مال روز معین بوده و در روز معین نتوانسته انجام دهد. در غیر روز معین که
مورد نذر نیست پس چرا باید قضا کند. بعضی گفته مسئله مقطوع به بین الاصحاب است
آیا از روایات میشود
وجوب قضا را استفاده کرد؟ اون روایت معروف«اقض مافات کما فات» مرسله است هر چند
عامه و خاصه نقل کردهاند سند ندارد. اون روایت که فرمود:«من فاتته فریضة فلیقضها
کما فاتت» که از ائمه نقل شده نیز مرسله است سند معتبری ندارد البته از بعضی
روایات مفاد روایات مذکور استفاده میشود ولی به این تعبیر نیامده. اصحاب در فتوایشان
استناد به این دو روایت نکردهاند تا شهرت جبران سند را بکند. اگر با استناد به
این دو روایت فتوا به قضا داده بودند باید در موارد مشابه نیز فتوا میدادند مثلا
کسی نذر کرده در ماه معین هر روز یک جز قرآن بخواند و نخواند، هیچ کسی فتوا نداده
حالا که نتوانسته بجا بیاورد در ماه بعد باید قضا کند. یا نذر کرد که این پنجشنبه
کربلا برود اما نتوانست کربلا برود، کسی فتوا نداده که پنجشنبه بعد قضااش انجام
دهد. اما در مسئله روزه و اعتکاف فتوا به قضا دادهاند صوم را همه گفته اند اعتکاف
را هم تقریباً همه فتوا به قضا دادهاند. این فتوا دلیلش اون دو روایت نیست اگر
بود باید در موارد مشابه هم فتوا به وجوب قضا باید میدادند که ندادهاند. بعلاوه
اون روایت که فرمود «من فاتته فریضة ...» معنایش
چیست؟ آیا آنچه بر تو واجب است اکر انجام ندادی باید قضا کنی یا آنچه را برخودت
واجب میکنی اگر انجام ندادی باید قضا کنی؟ ظاهر «من فاتته فریضة» فریضه شرعی است نه
فریضه جعلی، اون جا که نذر میکند با جعل خودش فریضه میکند. روایت «اقض مافات
کمافات» مفادش این است که آنچه که از دستت رفت باید تدارک کنی یعنی آنچه شارع
برایت داده بود و از دست رفت باید قضا کنی نه یک چیزی که خودت بر خودت تحمیل کرده
بودی و عمل نکردی. در عرف عامه هم داریم
یک وقتی کسی با خودش قرار میگذارد فردا کاری انجام بدهد انجام نداده در عرف نمیگویند
از دست دادم اما در جای که کسی دیگر گفته فردا بیا فلان کار را برایم انجام بده و
انجام نداد، در عرف میگویند اون کار را از دست دادم. پس هر دو روایت مال نذر نیست
بلکه مال واجبات اولیه است خصوصاً روایت من فاتته فریضة.
روایت باب ششم از ابواب
قضا صلواة روایت اول:« مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ
عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ
رَجُلٌ فَاتَتْهُ صَلَاةٌ مِنْ صَلَاةِ السَّفَرِ- فَذَكَرَهَا فِي الْحَضَرِ-
قَالَ يَقْضِي مَا فَاتَهُ كَمَا فَاتَهُ- إِنْ كَانَتْ صَلَاةَ السَّفَرِ
أَدَّاهَا فِي الْحَضَرِ مِثْلَهَا- وَ إِنْ كَانَتْ صَلَاةَ الْحَضَرِ-
فَلْيَقْضِ فِي السَّفَرِ صَلَاةَ الْحَضَرِ كَمَا فَاتَتْهُ»
آیا میشود از این
روایت اطلاق گرفت این روایت در باره صلات سفر است ثانیا راجع به اصل فعل نیست بلکه
راجع به کیفیت است یعنی اگر هنگام غروب در سفر بود باید دو رکعت قضائش را بخواند
اگر در هنگام غروب در حضر بوده باید چهار رکعت قضائش را بخواند بنابراین این روایت
راجع به کیفیت است نه اصل عمل اون دو روایت سندش مشکل داره چون مرسله است و این
روایت سندش مشکل ندارد اما مفادش راجع به کیفیت است نه اصل عمل تنها دلیل تاکنون
اجماع است.
مرحوم صاحب جواهر غیر
از وجوه که ذکر شد وجوه دیگری را هم به عنوان دلیل بر وجوب قضا در مانحن فیه آورده
است یکی از دلایل که ایشان استناد کرده دلیل صوم نذری است گفتیم که اگر کسی روزی را
نذر کرد که روزه بگیرد اما نگرفت باید قضااش بجا بیاورد صاحب جواهر میفرماید همانطوریکه
در روزه نذری قضا داشت اعتکاف نذری هم قضا دارد چه فرقی بین روزه و اعتکاف است
براساس روایت صحیحه علی بن مهزیار کسی نذر کرده بود روزه بگیرد اما با عیالش آمیزش
کرد نتوانست روزه بگیرد حضرت فرمود:یصوم یوما بدل یوم » وقتی در نذر روزه قضا باشد
در اعتکاف هم باید قضا واجب باشد چون اعتکاف هم روزه است. این دلیل صاحب جواهر
مورد اشکال واقع شده که فرق است بین اعتکاف و روزه چون روزه در اعتکاف شرط است اما
در روزه نذری روزه اصل است پس در جای که روزه اصل باشد فتوا به وجوب قضا داده شود
دلیل ندارد جای که روزه شرط باشد هم فتوا به وجوب روزه بدهند شما میخواهید از
روزه نقل حکم بکنید به اعتکاف اونجا روزه اصل بود اینجا روزه شرط است بر گرداندن
حکم از یک باب به باب دیگر قیاس است تنها
دلیل بر مانحن فیه اجماع است.