باسمه تعالی
مسأله ای که بیشتر تأکیدات داشتیم مسأله 32
درباره اینکه شخص معتکف جای دیگری را غصب کند، روایاتش را دیدیم، یک بار دیگر
مسأله را عرض کنم چند فرع در این مسأله هست، عبارت سید در عروه این است اذا غصب
مکاناً من المسجد اگر جایی از مسجد را غصب کند که متعلّق حق دیگری بوده سبق الیه
غیره بأن ازاله آن کسی که جا گرفته است را کنار می زند و خودش جای او می نشیند سید
می گوید فالأقوا بطلان اعتکافه به خاطر غصب مکان، این مکان غصبی است و کذا اذا جلس
علی فراشٍ مغصوب همین طور اگر آن جایی که انداخته است مثلا پتو یا جانمازی انداخته
است او غصبی است یعنی زمین غصبی نیست و مکان را نگرفته است آن سجاده را غصبی
انداخته است بل الاحوط الإجتناب عن الجلوس علی عرض المسجد المفروش بترابٍ غصبی می
گویند احتیاط این است جایی که با خاک غصبی پر شده است از مسجد این سنگی که گذاشته
اند غصبی است یا این خاکی که گذاشته اند غصبی است آن جا هم اجتناب کند و اعتکاف آن
جا انجام ندهد، در صورتی که علی وجه لا یمکن ازالته طوری است که نمی شود کنار بزند
مثل سیمان محکم است یا سجاده را چسبانده اند اگر بخواهد بکند کلا از بین می رود بعد
می گویند اگر چنانچه لباس غصبی هم شخص معتکف بپوشد ایشان می گوید لباس اشکال ندارد
و همین طور اگر لباس غصبی را حمل کند و در جبیش بگذارد.
حالا چند مسأله هست اول اینکه غصب مکان از مسجد
و مانند این ها چگونه می شود، این مکانی است که برای عموم است اگر کسی قبلا آمد
گرفت و دیگری بیاید این را کنار بزند غصب است در این زمینه پنج شش روایت داشتیم
علی الاجمال دو روایت که صحیحه و معتبر هست را عرض کنم یکی مرسله ابن ابی عمیر است
2/17 آداب التجارة عبارت این است ابن ابی عمیر عن بعض اصحابنا عن الصادق(ع) سوق
المسلمین کمسجدهم بازار مثل مسجد است اذا سبق الی السوق کان له مثل المسجد اگر
کسی زودتر آمد و یک جای بازار را گرفت و مشغول معامله شد مثل اینکه یک جای مسجد را
گرفته است پس مسجد و بازار مثل هم و کسی جایی را گرفت نباید دیگری او را کنار
بزند، به نظر ما روایت هم معتبر است ابن ابی عمیر عن بعض اصحابنا گرچه مرسل است
اما هم همین ابن ابی عمیر مسأله هست و هم اینکه عن بعض اصحابنا هست نه عن رجل.
روایت بعدی روایت 1/17 هست عن طلحة بن زید که
طلحه را گفتند اعتبار دارد آن هم دارد سوق المسلمین کمسجدهم فمن سبق الی مکان فهو
احقّ به اگر کسی زودتر رفت در بازار جا گرفت یا در مسجد این نسبت به بقیه شایسته
تر است و دیگری نباید مزاحمت کند منتهی در این روایت دارد الی اللیل تا شب
یعنی شب که شد دیگر حقش تمام می شود.
اصل مطلب تقریباً مسلّم است بحث در این است که
معنای این فهو احقّ به الی اللیل یعنی چه، اینجا را صحبت نکردیم قبلا، کسی که سبقت
بگیرد به یک مکانی در بازار یا به مسجد این احقّ است، این یعنی مثل ملک این است که
واقعاً کسی که آن جا می نشیند غاصب است یا او حق دارد و این بیشتر حق دارد، به
عبارت دیگر احقّ تفضیلی است یا احقّ وصفی یعنی فهو حقیقٌ به یا هو احقّ به اگر کسی
رفت یک جایی را در بازار یا در مسجد گرفت این مکان شایسته او هست و شایسته دیگری
نیست یا اینکه این شایستهتر است و دیگری هم اگر نشست ایرادی ندارد؟
آن چیزی که اصحاب فهمیده اند و عبارت تقریبا
مورد اتّفاق است در معنا قرار گرفته است، گفته اند که کانّ احقّ وصفی است یعنی این
حقیق به این است و دیگری اصلا این حق را ندارد، این حق به این دارد و دیگری این حق
را ندارد ملک که نیست، مسجد یا بازار است و وقف عام است پس ملک این نیست مثل
خیابان می ماند اگر کسی بیاید اینجا را برای همیشه بگیرد گاهی رسم شده جلوی خانه
ها، جلوی بعضی مراکز می بندند، گاهی از اوقات شده بود در گذشته ها کل خیابان را می
بندند و مانند این موارد، وجه شرعی این موارد را دیگر خود کسانی که این کارها را
انجام می دهند لابد بلد هستند.
علی ای حال اگر کسی آمد اینجا ملک که نیست، احقّ
به این هست آن وقت این یعنی چه؟ گفته شده است مزاحمتش جایز نیست تکلیفاً دیگری حق
ندارد این را کنار بزند و خودش جای این بنشیند، مزاحمت این جایز نیست اما اینکه
مال این است، ملک این است این هم معلوم نیست پس قدر مسلّم این است که مزاحمت این
جایز نیست منتهی فرق می کند، در نماز تا شروع نماز بلکه گفته شده است تا اقامه اگر
نیامد حقّش ساقط برای اینکه این برای نماز است و نیامد حالا احتیاط بگویید تا نماز
و الّا حتی می شود گفت تا اقامه این برای نماز بوده و نیامد پس حقّش ساقط، در
بازار برای معامله بود اگر اصلا نیامد باز اینجا حقّش ساقط است معلوم، اگر آمد تا
شب حق دارد و بیش از شب دیگر حق ندارد برای کار بازار تا غروب است که بعد بازار
تعطیل می شود، حالا اگر کسی رفت اینجا ماند و اعتکاف کرد این چطور است؟
اگر گفتیم که این حرمت ندارد فقط احقّ است این
مشکلی نیست ولی ظاهر روایت این است که دیگری نباید مزاحمت این را بکند و این برای
او هست، دیگری نباید بیاید جای این را بگیرد پس حرمتش مسلّم می شود یعنی کسی جا
گرفته است در مسجد حالا دیگری بیاید این را کنار بزند و خودش جای او بایستد حرمتش
مسلّم است برای اینکه معنای احقّ این شد که حقّ مزاحمت را ندارد و این باید
استفاده کند، مالش نیست به معنای مالکیت مثل بقیه حقوق مثلا کسی زمینی را در
بیابان تحجیر کرد حقّ تحجیر ملکیت که نیست مال این نمی شود الناس مسلّطون علی
اموالهم نمی گوییم اینجا را چون مال این نیست اما متعلّق حق این که هست، حق ندارد
این را کنار بزنند.
بعضی ها دارند که متعلّق حق تصرفش حرمت ندارد
این را تعجب کردم، وقتی مزاحمت این جایز نیست تصرف حرمت دارد، مزاحمت جایز نیست
یعنی اینکه حق نداری او را بیرون کنی و
خودت جای او بایستی حرمت می شود.
حالا این مکان حرام، می خواهد در مکانی که قبلا
دیگری گرفته بوده اعتکاف کند لا یجوز مزاحمة بنابراین این حرام، حالا که حرام شد
آیا اعتکاف باطل است مثل موارد دیگری که اجتماع امر و نهی است، اعتکاف مکث است غصب
روی عنوان جلوس رفته است نه توقّف به معنای عام توقّف، جلوس در این مکان غصبی منهی
است حالا اگر هم بگویید اختصاص به جلوس ندارد هر گونه توقّف روی این مکان، به
عبارت دیگر بگویید توقّف هم موضوعیت ندارد تصرّف، بالاخره تصرف با عنوان مکث دو
عنوان هستند، اعتکاف مکث در مسجد است حرام در اینجا تصرف در مکان غصبی است این ها
دو عنوان هستند، می توانیم بگوییم اگر دو عنوان شدند اجتماع امر و نهی می شود، اگر
گفتیم اشکال ندارد عمل درست است.
ما در معلّقات جلد اول صفحه 623 راجع به لفظ چند
مطلب آوردیم این را بگوییم این هم شاید بهتر حل شود، بعضی ادعاء اجماع کردند که
اگر لباس غصبی پوشید در نماز ادعاء اجماع کردند که نماز باطل است، در مقابل از
جمله شیخ طوسی در خلاف می گوید اجماعی نداریم، عبارتی که از فضل بن شاذان نقل است
می گوید پوشیدن لباس غصبی حرام هست می خواهی نماز بخوانی یا می خواهی نماز نخوانی
پوشیدنش حرام است به نماز کاری ندارد، خود جزء شرایط نماز نیست که یکی از شرایط
این است که غصبی نباشد پوشیدن نماز غصبی حرام است اما جزء شرایط نماز این نیست که
غصبی نباشد به عبارت دیگر فضل بن شاذان اباحه را جزء شرایط نمی داند چنانچه در باب
مکان هم قبلا خواندیم فضل بن شاذان ادعاء اجماع کرده است که اشکال ندارد پس اجماعش
نشد.
یک وجه دیگری گفته شده است چیزی که حرام است را
نمی شود تقرّب کرد و امکان تقرّب ندارد جوابش این است به جهتٍ از یک جهت تقرّب است
و از یک جهت تبعّد است.
یک وجه دیگر شبیه این گفته اند که صلاحیت برای
قرب ندارد این هم از جهت غصبیت صلاحیت ندارد از جهت نمازیت صلاحیت دارد، اختلاف
جهات است.
مرحوم محقق در معتبر چاپ قدیم صفحه 151 می گوید
دلیلی بر اینکه لباس غصبی موجب بطلان نماز است نداریم إنّما ذهب الیه المشایخ
الثلاثة، مشایخ ثلاثه که منظور صدوق و مفید و شیخ طوسی هست این ها گفته اند لباس
غصبی درحال نماز موجب بطلان است و الّا نه اجماعی داریم و نه دلیلی داریم.
یک روایت هست روایت 2/2 لباس مصلّی ظاهرا از
حضرت امیر هست می فرماید دقت کن که فیمَ تُصلّی در چه چیزی نماز می خوانی و علی ما
تُصلّی روی چه چیزی نماز می خوانی، روی چه می شود مکان و فیمَ می شود لباس، دقت کن
در چه چیزی نماز می خوانی و روی چه چیزی نماز می خوانی إن لم یکن من وجهه و حلّهی
فلا قبوله اگر
وجه صحیح نباشد و از راه حلال نباشد نمازت قبول نیست، این روایت را ما در باب لباس
داریم.
اما اولا سند ندارد ثانیاً فلا قبوله یعنی چه؟
یعنی به کمال نمی رسد یا اینکه باطل است بعضی گفتند قبول در عبادات به معنای همان کمال
و عدم کمال است البته قبول نمی کنیم آن را از نظر لغوی قبول یعنی وقتی قبول نیست
باطل است اینکه گفته است قبول یعنی به کمال نمی رسد معنای لغوی اش این نیست اما
بالاخره سند ندارد و الّا قبول هم دو احتمال است، خلاصه دلیلی در اینکه لباس غصبی
هم موجب بطلان است در نماز نداریم، در اعتکاف هم مرحوم سید اینجا می گوید اشکال
ندارد بنابراین همان طوری که لباسش اشکال ندارد چه لباس را بپوشد و چه لباس را حمل
کند و در جیبش گذاشته است، دستمال غصبی را در جیبش گذاشته است و فقی هم نمی کند
بین ساتر و غیر ساتر، یک شورت غصبی که ساتر است پوشیده است یا غیر غصبی یک عبایی
که ساتریت هم ندارد روی دوش کرده است و غصبی است فرقی هم نمی کند هیچ کدام موجب
بطلان نیست.
پس چه لباس حمل کند و چه بپوشد بطلان نمی آورد
بنابراین جای غصبی همین طور، مکان غصبی همین طور، بنابراین نباید اعتکافش باطل
باشد مرحوم سید البته در مکان غصب را موجب بطلان می گرفت در صلاة اینجا هم گرفتار
این معنا شده است ولی ظاهرا بین مکان و لباس فرقی نباشد، در لباس اگر اینجا میگوییم
اشکال ندارد مکان را هم باید بگوییم اشکال ندارد خلاصه امر و نهی وقتی در عنوان
جمع می شوند دلیلی بر بطلان نداریم، قبلا هم عرض کردیم فضل بن شاذان ادعاء اجماع
می کند که نماز در محل غصبی صحیح است، قبلا هم خواندیم در مکان مصلّی.
حالا این مکان غصبی و همین طور سجّاده و فراش غصبی
دو جور است، یک وقت است که می شینید سجاده را از اینجا برداشت و کنار گذاشت یا
این شخص را کنار می زنید و شما جای او
اعتکاف میایستید و آن سجاده هم مالیتش محفوظ است این حرفش همین است اما اگر طوری
است که اگر بخواهید این سجاده را از اینجا بردارید کلا سجاده خراب می شود و اگر
بخواهید این آجر غصبی را از اینجا بکنید روی چیز حلال بایستید این آجر کلا خراب می
شود، این سنگ سیمانی از بین می رود و دیگر هیچ قیمتی ندارد اینجا از همان اول گفته
می شود به حکم تالف است برای اینکه دیگر نمی شود برد جای دیگر، یک سنگ قیمتی یا غیر
قیمتی برای دیگری را گذاشته اند اینجا و اطرافش را هم با سیمان و بندکشی کردند اگر
بخواهند یک سنگی را منتقل کنند از اینجا بکنند دیگر از بین رفته است، این را گفته
اند به حکم تالف است اگر این گونه شد از همین حالا منتقل به قیمت می شود وقتی تلف
شد قیمتیش را باید به صحابش بدهیم خودش را نمی شود برگردانیم به حکم تالف است.
اگر به حکم تالف است آن وقت اینجا چگونه هست،
اصلا حرمت هم دیگر ندارد؟ چون منتقل به قیمت شد، چون گفتیم در مکان غصبی بالاخره
حرمتش را دارد متعلّق حقّ غیر است مثل مال غیر لا یجوز مزاحمة در مال غیر لا یجوز
تصرف در متعلّق حق حداقل لا یجوز مزاحمة، حرام است و نمی شود در او تصرف کرد، حالا
اگر بخواهند این را از اینجا بکنند تا زمینش حلال است، مباح است از آن استفاده
کنیم اصلا این سنگ دیگر از بین می رود به حکم تالف می شود، اگر به حکم تالف شد
منتقل به قیمت است، اگر منتقل به قیمت است دیگر روی این سنگ اشکال ندارد برای
اینکه این دیگر تلف شد.
حالا چه موقع به حکم تالف است؟ الآن که این
سجاده چسبیده شده به زمین یا این سنگ را بنّایی کردند روی زمین کار کردند همین
الآن به حکم تالف است یا اگر بکنیم تالف می شود تا نکنده ایم بگوییم الآن به حکم
تالف نیست، واقعش این است که میزان این است که بخواهیم برگردانیم به صاحبش، می شود
برگرداند؟ نمی شود، سنگ کار گذاشته اند در این زمین مسجد، این سجاده چنان چسبیده
است که نمی شود جدا کرد پس از همین الآن به حکم تالف است اگر به حکم تالف شد همین
الآن پس منتقل می شود به قیمت، اگر منتقل به قیمت شود پس روی این دیگر اشکال ندارد
برای اینکه منتقل به قیمت شد.
یک حرفی آقایان دارند و آن این است که چیزی که
منتقل به قیمت می شود در اجزاء این اگر صاحبش اجازه ندهد باز نمی شود تصرف کرد از
باب متعلّق حق، تلف شده است ملکش نیست یک کوزه ای بوده کوزه را شکسته اید مال غیر
کوزه دیگر از بین رفت، تالف است و منتقل به قیمت می شود اما حالا که منتقل به قیمت
شد ذرات این کوزه شکسته اگر مالک کوزه بخواهد می شود دیگری بردارد بگوید قیمت را
می دهیم، گفته اند این و لو از مالیت افتاد و دیگر به درد نمی خورد و به مالکش هم
نمی شود برگرداند برای اینکه تلف شده است اما در عین حال اجزائش متعلّق حقّ اختصاص
است، متعلّق حقّ مالک است اگر مالک بخواهد این اجزاء را بردارد دیگری نمی تواند
جلویش را بگیرد، به نظر شما این چطور هست که یک کوزه ای شکسته شده و ما باید پولش
را به طرف بدهیم پس قیمت به عهده ما آمد این به حکم تلف است چیزی که پولش را باید
بدهیم آیا مثل یک معامله نیست؟ اگر خرید و فروش باشد و کوزه را بخریم و بعد بشکنیم
در اینجا مالکش که نمی تواند بگوید ذراتش را به من بده و معامله شده است و حالا هم
مثل یک معامله است، چه فرق می کند خرید و فروش باشد بگوییم این کوزه برای ما هست
یا بناء بر ضمان باشد، ضمان بر قیمت، این تلف شده است و پولش را می دهد از باب
ضمان کانّ یک معامله جبری قهری شرعی، اینکه این متعلّق هم حق مالک است این به نظر
ما خیلی روشن نمی آید.
بنابراین پوشیدنش حرمت ندارد و دلیلی نیافتیم،
مکانش هم به نظر ما باعث بطلان نماز و اعتکاف نیست از باب اجتماع امر و نهی است،
لفظش هم همین طور که اشکال ندارد و عبارت هایی که از فضل بن شاذان بود را گفتیم.
یک مسأله ای شبیه این مسأله خیابان کشی هایی که
با استفاده از خانه مردم است، می گویند این خانه باید خراب شود برای اینکه این
خیابان را می خواهیم توسعه بدهیم، این چطور است؟ آیا این هم به حکم تالف است، خانه
را خراب کردند و در خیابان انداختند، یک وقتی خیلی سال پیش قبل از سال 40 با مرحوم
امام من در این زمینه صحبت می کردم ایشان می گفت که کار دیگر تمام شد، گفتم این
خانه خودش را می خواهد به زور گرفته اند و راضی که نیست، گفت اگر راضی نبود چرا
پول ها را گرفت، گفتم پول را گرفت برای اینکه این هم از دستش می رود لا اقل یک
چیزی دستش باشد، یک نظر این است، حالا ایشان این تعبیر را نکردند ولی منظور همین
است که به حکم تالف است وقتی تلف شد دیگر معامله تمام شده است این دیگر بر نمی
گردد، این خیابان دیگر خانه نمی شود پس امکان ندارد برگردد چیزی که امکان ندارد
برگردد مثل سجاده ای است که اینجا گذاشته است بخواهیم جدا کنیم ذره ذره می شود و
دیگر سجاده سالم به دست نمی آید، این خانه دیگر درست نمی شود و خیابان است پس به
حکم تلف است حالا که به حکم تلف است باید قیمتش را بگیرد حالا قیمت چه قیمتی است
اختلاف است در مراکز تصمیم گیری حکومتی، بعضی می گویند قیمت منطقه ای که شهرداری
معیّن کند بعضی ها هم می گویند قیمت عرفی که حق هم همین است، علی ای حال پس عبور
روی اینجا دیگر اشکال ندارد.
معروف این است که مرحوم آقای سید احمد
خونساری(ره) ایشان می دانید که در احتیاط عجیب بوده شنیدهام که ایشان تمام
نمازهای دوران عمرش را تدریجاً همه را اعاده می کرده، یکی نقل از سید مرتضی هست که
ایشان این کار را کرده است یکی مرحوم مقدس اردبیلی است و یکی هم شنیده ایم آقای
سید احمد خونساری، ایشان آن قسمت خیابان بیرون مسجد امام حسن عسکری قم که به طرف
شاهزاده ناصر و روبه رو هست این قسمت در مسجد بوده بعد در خیابان افتاده است ایشان
از آن جا عبور نمی کرده از بعضی جاها به صورت زیگزاگی عبور می کرده که از آن منطقه
عبورش نیفتاده باشد ولی بالاخره این وقتی بر نمی گردد و این در خیابان افتاد دیگر
این مسجد است دیگر خانه نمی شود یا خیابان است دیگر خانه نمیشود بنابراین دیگر
فرقی بین مسجد و غیر مسجد هم نیست برای اینکه از ملک طرف خارج شد پولش را هم گرفت
حالا پولش را کم یا زیاد می دهند مسأله دیگری هست، بالاخره از ملکش طرف خارج شد به
حکم تلف بود پولش را هم گرفت بنابراین چه مسجدش کنند و چه خیابان بالاخره وقف عام
است و فرقی نمی کند ظاهرا اشکال ندارد.
مسأله بعدی که اگر فراموش کرد که این مکان غصبی
است و اینجا معتکف شد، مشابه این در نماز، در اعتکاف، در چیزهای دیگر شبیه این که
حکمش چیست.