صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

اعتکاف جلسه بیست و هشت






باسمه تعالی


به تناسب آخر هفته حدیثی عرض کنیم، در ابواب نفقات وسائل باب 23 روایت 9 روایت معتبر محمد بن سنان به نظر حدیث از پیغمبر بود من یضمن اربعةً بأربعة ابیات فی الجنّة به نظر می رسد این جمله سوال است چه کسی است که چهار چیز را ضمانت کند یعنی انجام می دهد متعهد می شود که انجام دهد در برابر چها خانه یا اتاق در بهشت، بیت ظاهرا با دار در اصطلاح معمول عرب فرق می کند، خانه را دار می­گویند و بیت یعنی محل بیتوته معمولا محل بیتوته در اتاق است البته گاهی هم به معنای دار می آید مطلب اول فرمود انفق و لا تخف فقرا در راه خدا انفاق کن و از فقر نترس، کسی خواب دیده بود پیغمبر و اهل بیت و علماء همه جمع هستند ابن فهد حلّی کنار پیغمبر نشسته است تعجب کرد پرسید چه شده است که مقام او این قدر بالا هست گفتند علماء دیگر وقتی حقوق شرعی پیششان هست به فقراء رسیدگی می کنند وقتی تمام شد دیگر مال خودشان را نمی دهند آن چیزی که اعانت جمع شده است را می دهند اما ابن فهد برای نفقات که می دهد پیشش هست بعد که تمام شد مال خودش را هم می دهد.

در این اواخر کسی که به این جهت معروف بود مرحوم آقای سید ابوالحسن اصفهانی بود، ایشان در این جهت عجیب بوده و توفیق هرکسی نمی شود گاهی شده است که منزل خودشان نان نداشته و از کسی یک قدری قرض کرده است و رفته نان بگیرد بعد یک طلبه ای به او برخورد کرده و گفته آقا اگر چیزی داری به من بده من نان برای منزل ندارد همان نان را به داد به او، او وقتی فهمید می خواست نگیرد اصرار کرد، موقع دیگری شده که دیگری دیده که ایشان از کس دیگری قرض کرد بعد گفت ما محتاجیم ولی به شما که نمی توانیم بگوییم شما خودت هم نداری گفت نه پول دارم خیلی هم وضعم خوب است رفت داخل منزل و قلّک بچه هایش را شکست پول های آن ها را لابد به اجازه مقام ولایتش یا هرچه که بوده این را آورد داد به این طلبه ای که نیازمند بود، از آقا سید ابوالحسن چیزهای عجیبی نقل می شود گفته اند یک وقتی ایشان سر و صدای زیادی شنید از پسرش پرسید چه خبر است گفت عده ای از طلبه های خارج کشور اینجا شلوغ کردند گفت راه بده داخل بیایند، گفت آقا این ها مزاحمت می کنند، گفت این کار را نکنید خیلی ها هستند شما فکر می کنید دست من را می بوسند ولی به بهانه بوسیدن دست، دست من را گاز می گیرند ولی من به آن ها پول می دهم، از آقا سید ابوالحسن چیزهای عجیبی نقل می شود آن وقت این جمله معروفی که مرحوم آقا شیخ محمد کوفی از آقا امام زمان پیغام آورد برای آقا سید ابوالحسن ارخص نفسک خودت را ارزان کن خیلی گران نفروش نرو آن عقب ها که کسی به تو دسترسی نداشته باشد ارخص نفسک و اجلس فی دهلیز بیتک در هشتی جلوی خانه بنشین آن عقب ها نرو و اقض حوائج الناس مشکلات مردم را انجام بده و حلّش کن آخرش هم نحن نصرک ما هم تو را یاری می کنیم.

انفق و لا تخف فقراً انفاق کن و از فقر نترس و انصف الناس من نفسک از طرف خودت با مردم انصاف عمل کن مبادا خودت را در یک سهم بالاتری قرار دهی در برار خواست مردم، این یعنی چه؟ یعنی در وجوه شرعی که به دستت می رسد خودت را در یک حد بالاتری نگیر برای خرج کردن این ها که برای خودت همه مال را برداری و به دیگران یک مقداری بدهی، معنایش این است که پولی که پیدا می کنی شخصاً یا بیت المالی خودت را با دیگران مساوی بگیر یا اینکه در دعاوی منظور هست؟ علی ای حال این اطلاق دارد و انصف الناس من نفسک.

مرحوم آقای بروجردی خرج اندرونش از مال خودش بود مختصر چیزی که از بروجرد برایش می آمد، خیلی اموال بروجرد را در سال قحطی ایشان برای مردم خرج کرد نانوایی باز کرد و نان رایگان می داد، بیرونی ایشان از وجوه بود، معمولا خیلی رعایت این را می کردند قبلی ها، مطلب سوم فرمود و افش السلام فی العالم سلام را افشاء کن در همه جهان منظور همین سلام است؟ روایت دارد فافشوه بینکم سلام یکی از نام های خدا هست بین خودتان افشاء کنید یا منظور از سلام صلح است؟ خیلی از اوقات سلام به معنای صلح می آید در مسیر صلح جهانی اقدام کن معنایش این است که سعی کن حد المقدور جنگی به پا نشود، هر کشوری که ادبیاتش ادبیات تند باشد نسبت به کشورهای دیگر خلاف این است باید ادبیات ملایم، متین و با ظرافت باشد، خیلی ها هستند می روند با چابلوسی و مانند این از کشورهای دیگر پول می گیرند به نفع ملّت خودشان و بعضی کشورها هم در اثر ادبیات خراب دائم فحش دادن به دیگران باعث می شود که اموال خودشان هم از دستشان می رود.

یک نوشته ای سید قطب مصری دارد که ترجمه فارسی هم شده است اسلام و صلح جهانی و در مسأله همین معنا هست که مملک اسلامی در مسیری باشد که صلح جهانی باشد، مرحوم آقای بروجردی(ره) سعی می کرد مشکلاتی هم که در حکومت هست در سطح بالا حل کند به بدنه جامعه کشیده نشود، اصرارش بر این بود، ما در آن خاطراتمان روش سیاسی ایشان را هم توضیح دادیم.

مطلب چهارم و اترک المراء و ان کنت محقّی[1] سعی کن جدل نکنی، در مباحثات طلبگی یا هرچیز دیگری و اترک المراء، یک مطلبی را شما گفتید طرف قبول نکند آن هم عقیده خودش را می گوید، یک مرتبه عقیده خودتان را گفتید و آن را هم گفتید دلیلش را هم گفتید حالا یک متبه یا دو مرتبه پافشاری، ده مرتبه مراء هست یقینا.

گفتیم که این شرطی که در روایت ذکر شده است که می توانی شرط کنی اگر مانعی جلو آمد اعتکاف را به هم بزنید از روایت استفاده می شود که شرط مطلق است نه اینکه اگر مشکلی پیدا کردم به هم بزنم کلا هر وقت خواستم به هم بزنم، به چه جهت؟ برای اطلاق این روایت صحیحه، اذا اعتکف یوماً و لم یکن اشترط فله أن یخرج و یفسخ الاعتکاف اگر یک روز معتکف شد و شرط نکرده بود می تواند اعتکاف را فسخ کند، دیروز صحبت شد شاید این تیکه را عرض نکردیم، یک روز شرط دخالت ندارد، شرط بکند یا نکند می تواند به هم بزند، این می خواهد بگوید و لو شرط نکرده باشد در اعتکاف قبل از دو روز، یک روز این شرط دخالت ندارد، شرط بکند یا نکند می تواند فسخ کند این اعتکاف را پس شرط هم نکرده باشد حکمش چنین است اما اگر دو روز کامل شد اگر شرط نکرده باشد حقّ فسخ ندارد، در صورتی حقّ فسخ اعتکاف دارد که شرط کرده باشد به خاطر اطلاق این روایت در آن عذر ندارد که شرطش به خاطر عذر باشد، می خواهد عذر باشد یا نباشد.

در باب 9 یک روایتش عذر داشت، آیا می شود تقیید بزنیم؟ روایت 9 همین ابواب اعتکاف این گونه دارد و اشترط علی ربّک فی اعتکافک کما تشترط فی احرامک أن یحلّلک من اعتکافک وقتی معتکف می شوی بر خدا شرط کن همان طور که در احرام شرط می کنی عند عارضٍ در احرام وقتی عارضی پیش می آید شرط می کنی که إن عرض لک من علةٍ تنزل بک من الله تعالی[2] بتوانی که خداوند تو را آزاد کند، می گوید اگر عارضی پیدا شد.

در روایت اول باب 9 تصریح ندارد که اگر عارضی پیدا شد اما دارد که کما یشترط الذی یُحرم[3] همان طور که در احرام شرط می شود آن عند العارض است.

آیا این دو روایت می تواند تقیید بزند آن روایت صحیحه محمد بن مسلم را که اگر کسی شرط کرد دو روز کامل هم گرفته بود باز هم می تواند فسخ کند، آن روایت مطلق بود و این دو روایت ظهورش در تقیید است قاعدتاً باید به قید عمل کنیم این ظاهرش این است، روایت 1/9 می گوییم مثل مُحرم روایت 2/9 هم می­گوید تصریح دارد اگر عارضی پیدا شد مُحرم هم که در آن روایت است باز عند العارض است، به نظر ما هر دو روایت هم سندش معتبر است قاعده اش تقیید است پس شرط مطلق نیست، شرط إن عرض عارض الّا اینکه تقریبا اجماع بر خلاف داریم، اجماع بر این است که مقیّد به عرض عارض نیست و مطلقا شرط نافذ است، بیشتر به خاطر اجماع و الّا قاعده اش این است که تقیید است.

گرچه بعضی ها از جمله مرحوم آقای خوئی دارند چون روایت اول دارد و ینبغی للمعتکف این در حقیقت ظهور در قید ندارد این معنا استحباب است ولی ظاهرا فرمایش درستی نیست اولا خود مرحوم آقای خوئی در بعضی جاهای شرح عروه خودشان تصریح دارند که ینبغی ظهورش در استحباب نیست، ینبغی برای الزام است، انبغاء وجوب است لا ینبغی حرمت است ایشان قبول دارد، حالا ما قبول نداریم فرمایش ایشان را آن جا ولی در حقیقت تناقض در گفتار ایشان است و به علاوه این روایت اول دیگر خصوصیت احرام را چون ذکر کرده است روایت دوم هم که تصریح کرده است این ظاهرش تقیید است بنابراین اگر ما باشیم و خود این دو روایت و آن روایت صحیحه محمد بن مسلم باید ببینیم اطلاق صحیحه محمد بن مسلم به وسیله این دو روایت قید می خورد یعنی اگر عارضی پیش آمد آزاد باشم که اعتکاف را به هم بزنم نه مطلقا قاعده اش این هست منتهی عرض کردم اجماع داریم بر اینکه حق اشتراط مطلق است.

مطلب بعدی اینکه شرط آزادی و فسخ اعتکاف به خود اعتکاف می خورد خدایا اگر عارضی جلو آمد یا مطلقا اگر خواستم اعتکاف را به هم بزنم برنمی گردد به احکام اعتکاف، یک وجهی داریم راجع به خود اعتکاف یک وجهی داریم راجع به احکام اعتکاف، خود اعتکاف اینکه خدایا جایز باشد من بتوانم به هم بزنم و دست از اعتکاف بردارم اما به احکام اعتکاف می گوید خدایا من مجاز باشم که مثلا آمیزش با زن­ها داشته باشم جزء احکام است یا از گل و ریحان استفاده کنم، ظاهر این روایاتی که در باب اشتراط است اشتراط می خورد راجع به اصل اعتکاف نه اینکه اعتکاف محفوظ باشد، مجاز باشند در احکامش اگر اعتکاف محفوظ است احکام اینکه لاینفک است نمی توانیم اعتکاف را حفظ کنیم و احکام را ترک کنیم، احکام با اعتکاف است اصلا اعتکاف یعنی مکث در مسجد با این خصوصیات بنابراین اگر می خواهید حل شود و آزاد شود حتما باید شرط به خود اعتکاف بخورد نه به منافیات، اطلاق دلیل منافیات و احکام اطلاق محکمی است نمی شود بگوییم اعتکاف را داشته باش ولی احکام را نداشته باش این تقیّد است، اصل اعتکاف به این احکام یک تقیّد محکمی هست و اطلاقش هم اطلاق محکمی است.

اشتراط را همین شرطی که می کند درحال نیّت باید انجام دهد، قبل و بعد فرقی نمی کند، نیّت را کانّ به معنای اخطار بالبال گرفته اند یا یک جایی داشتیم تقول و ماذا نقول و حضرت هم فرمود این گونه بگو، حالا یا نیّت را به معنای لفظ و گفتن گرفته اند یا به معنای اخطار بالبال و الّا اگر داعی است وقتی از همان روز قبل هم داعی در ذهنش هست درست می شود، حالا به هرحال ایشان تصریح می کند که نیّت همان موقعی که نیّت اعتکاف هست شرط هم در همان موقع انجام شود و الّا اگر نیّت اعتکاف مطلق است بعد وقتی شروع به اعتکاف کرده است بخواهد شرط کند این کافی نیست یا قبل از اینکه نیّت کند شرط کند بعداً غافل شود دیگر این شرط یادش برود ولی قبلا این شرط را داشته است قبل از اینکه نیّت اعتکاف کند این کافی نیست باید موقعی که نیّت اعتکاف می کند این شرط را هم همان موقع ذکر کند نه قبلش که بعداً غافل از آن شود و نه بعدش که موقع شروع اعتکاف است.

جهتش هم خیلی روشن هست اولا عدم الدلیل اگر چنانچه موقع نیّت اعتکاف شرط نکند دلیلی نداریم که شرط بعدی نفوذ داشته باشد به علاوه اینکه شرط بعدی اصلا کلمه شرط نیست یا به تعبیر دیگر بگویید این شرط ابتدائی است برای اینکه شرط یعنی بند کردن چیزی به چیز دیگر می گوید این کار را انجام می دهم به شرط اینکه تو این کار را انجام دهی یا به شرط اینکه چنین و چنان شود، شرط بند کردن یک چیزی به چیز دیگر هست بنابراین اگر چنانچه همراه با نیّت باشد این شرط بسته شده است به آن نیّت، به آن اخطار، به آن تصمیم ولی اگر همراه آن نباشد شرط ابتدائی می شود و به جایی بسته نشده است بنابراین اصلا معنی شرط در آن نیست مثل شرایط ابتدائی دیگر، وعده های ابتدائی مثل آن ها می شود لذا گفته اند شروط ابتدائی نفوذ ندارد.

حالا در این یک مطلبی است و آن این است که گاهی به کلمه شرط می گویند مثلا در اعتکاف می گوید معتکف می شوم به شرط اینکه اگر خواستم به هم بزنم کما اینکه در روایت هم شرط دارد، در چیزهای دیگر هم همین طور شرط می کند آن شرط باید به یک چیزی بسته شود اما اگر چنانچه کلمه شرط نبود و قرار بود، قرار می گذاریم که فردا ظهر بیاییم منزل شما، اگر قرار را حساب کنیم با شرط چطو است؟ قرار مصداق عفو بالعقود نیست چون عقود جمع عقد و عقد را مطلق قرار گرفته اند آن وقت بنابراین این گونه باشد بگوید فردا دعوت می کنم شماها را یا بگوید فردا من می آیم پیش شما بعد نگوید شرط می کنیم فقط بگوید فردا می آییم و لو آن ها بگویند قرار گذاشتید می گوید بله قرار گذاشتیم، این چرا مصداق عقد نباشد، چه اشکال دارد عفو بالعقود این را بگیرد؟

اولا روایاتی که در باب وعده هست ظهورش در الزام است و خیلی محکم است حتی در تخلفش وعده عذاب و این ها دارد، روایت وعده که وعده با مؤمنین ببینیم در ابواب وعده هست ظاهرا در ابواب مکاسب محرمه باشد روایت متعدد داریم ولی صرف نظر از او حالا فرض کن که وعده ابتدائی نفوذ نداشته باشد قرار چطور؟ معنای قرار مگر چیست؟ قرار حتما باید به صورت بیع باشد؟ کسانی می گویند عفو بالعقود عقود مشخص شرعی است بله و الّا اگر گفتیم عفو بالعقود مطلق عقد است، مطلق قرار است، این قرار می گذارد، می گوید قرار گذاشتی؟ جواب می دهد بله، قاعدتاً باید طبق او عمل شود.

گفتیم وقتی قرار گذاشت که اگر خواستم اعتکاف را به هم بزنم این یک حقّی بر این ثابت است با اسقاطش گفته اند ساقط نمی شود، اگر بعداً گفت که به این حقّم کاری ندارم ساقط کردم بنابراین در اینجا هم این طور می شود از حقّش بگذرد به این معنا که بنابراین طبق حکم اولیه اعتکاف دو روز تا نشده است می تواند به هم بزند دو روز که کامل شد دیگر نمی تواند به هم بزند آن شرط قبلی که کرده بود مُلقی، آیا می شود این کار را کرد که شرطی که گذاشته بوده اسقاط کند؟

معمولا گفته اند این از حقوق قابل اسقاط نیست، اول به خاطر اینکه حقوق قابل اسقاط حقوق مردمی است زید با امر قرارداد می بندند و یک شرطی هم می کنند یک حقّی هم قائل می شوند بعد این حق را می گوید گذشتم اما در قرارهایی که با خدا دارد اینجا قابل اسقاط نیست، مؤیّداً به اینکه پولی را همین طور کمک می کنید به کسی هبه می شود این را می شود پس گرفت اما اگر صدقه دادید با خدا معامله کردید این را دیگر نمی شود کاری کرد، صدقه در راه خدا الزامی است چیزی که دادید دیگر لازم است اینجا هم با خدا قراردادی بسته اید درست است یک حقّی برای شما ایجاد می شود اما حق را نه به عنوان حقّ است به عنوان شرط است، فرق می کند با قراردادهایی که با مردم می بندید، چیزی که اینجا با خدا بستید اینجا قابل اسقاط نیست، حالا استفاده نمی کنید می توانید استفاده نکنید ولی برای شما آن ثابت می شود که اگر خواستید به هم بزنید به هم می زنید.

به علاوه یک نکته دیگری و آن اینکه اساساً شرط با مردم ماهیتاً هم با یک چنین شرطی فرق دارد، شرط با مردم در حقیقت معامله ای انجام می دهید بعد جعل خیار می کنید می گویید حق فسخ داشته باشم و مانند این اما در اینجا از اول یک حسّه خاصّه از اعتکاف را ایجاد می کنید، از اول می گوید خدایا اعتکافی که من می کنم این است مثل یک حسّه خاصّه از یک طبیعت کلیّه نه اینکه یک طبیعت کلی است بعدا یک قراری می گذارد در این طبیعت، یک حقّ فسخ می گذارد، یک جعل خیار می کند به عنوان یک حکم علاهده نه از اول می گوید من یک چنین اعتکاف و تحصّنی را قرار می دهم این یک حسّه خاصّه از اعتکاف است ولی مافوق همه این ها حکم هم ظاهرا اتّفاقی است و اجماعی هست و شبهه ای در این جهت نیست.

یک مطلب دیگری راجع به اشتراط عرض کردم فروع متعددی دارد، شرط همان شرط حل و شرط فسخ گاهی به خود اعتکاف می زنیم می گویم خدایا معتکف می شوم و شرط می کنم که اگر خواستم اعتکاف را به هم بزنم گاهی شرط را این اشتراط به نذر اعتکاف می زنم، خدایا للله علیّ که معتکف شوم و اگر خواستم اعتکافم را به هم بزنم، این برای نذر است، این چطور است؟ فروعی را گاهی مرحوم سید در عروه ذکر می کنند حالا اینجا باز کمتر در متفرعات رکوع و سجود و در نماز، قراعت در نماز یک متفرعاتی که هرگز قابل عمل نیست، گاهی آدم به فکر آن روایت می افتد که لا تسأل امّا لایکون ففی الذی قد کان لک شغلٌ آن چیزهایی که اصلا عملی نیست نمی خواهد خودت را معطّل کنی حالا به هرحال اگر نذر کرد و قید را به نذر زد للله علیّ که معتکف شوم و اگر خواستم اعتکافم را به هم بزنم، این اگر خواستم قید نذر در حقیقت بگیرید آن وقت اعتکاف می شود اعتکاف مطلق، اگر اعتکاف مطلق شد با قید نذر اعتکاف مقیّد نمی شود، اعتکاف مطلق است منظور مطلق نذر مقیّد است به عبارت دیگر کانّ انشاء مطلق است و خود منشأ هم مطلق است انشاء مقیّد است، به هرحال به معنای روشنش بگوییم اعتکافش را شرط نکرده است نذرش را شرط کرده است، می گوید نذرم به این صورت است که اگر خواستم به هم بزنم این می شود اعتکاف مطلق شد ادله ای که می گفت حق داری به هم بزنی این راجع به اعتکاف بود نه راجع به نذر، اگر می خواهد از این حقّش استفاده کند باید به اعتکاف بزند نه به نذر، به نذر بزند نمی تواند استفاده کند، علی ای حال روایات ما اعتکاف مقیّد را می گوید به هم بزند، اعتکاف مطلق را که نمی شود به هم زد، اینجا نذر مقیّد بوده نه اعتکاف، عرض کردم بحث طلبگی است و الا در بحث عرفی این ها را ممکن است فرقی نگذارند و فرقش را متوجه هم نشوند.



[1] وسائل باب23 نفقات روایت9

[2] وسائل باب9 اعتکاف روایت9

[3] وسائل باب9 اعتکاف روایت1






   دوشنبه 12 آذر 1397




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما