باسمه تعالی
کلمه اعتزال عن النساء به دو جا به کار می رود،
به دو معنا، گاهی اعتزال عن النساء به معنای فاصله گرفتن، مجالسه نداشتن و گاهی هم
کنایه از جماع و عمل وقاع هست، در آیه کریمه مربوط به حیض اعتزل النساء فی الحیض و
اعتزل النساء فی المحیض آن جا به معناء خصوص جماع هست که در ایّام عادت نباید عمل
مقاربت انجام شود ولی در این روایتی که خواندیم اعتزال به معنای فاصله گرفتن است،
مخالطه نداشتن، روایت درباره پیغمبر بود روایت 2/5 اول روایت این بود که کان رسول
الله(ص) اذا کان عشر الأواخر اعتکفت فی المسجد و ضُربت له عبّةٌ من شهر و شمّر
المئزر، خیمه ای برایش می زدند و طوی فراشه این کنایه هست از عمل نزدیکی، رخت خواب
را جمع می کرد یعنی هم رخت خوابی پیدا نمی کرد یعنی انجام نمی داد، فراش را جمع می
کرد یعنی پس بنابراین کارهایی هم که در رخت خواب است را انجام نمی داد کنایه از
عمل نزدیکی می شود، یک نفر به امام صادق(س) عرض کرد که و اعتزل النساء از زن ها هم
فاصله می گرفت این یعنی چه؟ یعنی جماع؟ طوی نساء هم که اشاره به همان است طوی
فراشه رخت خواب را جمع می کرد پس آن به معنای جماع نکردن است، مقاربت نداشتن است و
این اعتزال به معنای فاصله گرفتن است، آن شخص به امام صادق عرض می کند و اعتزل
النساء از زن ها فاصله می گرفت؟ قال لا اما اعتزال النساء فلا.
پس اعتزال به دو معنا می آید گاهی به معنای عمل
جماع است گاهی به معنای فاصله گرفتن است مثل این روایت، علی ای حال در جماع هیچ
بحثی نیست فقط خواستیم بعضی کلمات معنا شود اما لمس و تقبیل به شهوتٍ چیزی شبیه
اجماع ادعاء می شود اما دلیل روشنی بر این معنا نیافتیم.
یک مسأله این هست این روایاتی که داشتیم در خیلی
از ابواب این بحث همه راجع به مرد است عن معتکفٍ، المعتکف، معتکفة کمتر هست و راجع
به مرد است، آیا زن ها هم همین حکم را دارند یعنی چیزهایی که برای مردها ممنوع است
برای زن ها هم ممنوع است یا اینکه این حکم برای مردها هست چون بیشتر روایات معتکف
است و معتکفة ندارد ولی می شود به روشنی متوجه شد که این اختصاص به مرد ندارد اولا
آیه اشتراک، آیه اشتراک در فقه زیاد مورد توجه و استدلال است، حکمی که برای مرد
ثابت است برای زن هم ثابت است الّا خلافش ثابت شود و همین طور برعکس، یک جاهایی
هست که خلافش ثابت است مثلا حجاب برای زن هست برای مرد نیست الّا در یک مقداری،
بعضی چیزها برای مرد هست برای زن نیست مثل وجوب جهل در نماز ولی نوعاً وقتی یک
حکمی ثابت می شود قاعده اشتراک می گوید جنسیت دخالت ندارد آن چیزی که بر این هست
بر این جنس هم ثابت است مگر جاهایی که عقلائیاً و عرفاً حکمی که ذکر شده است به یک
طایفه ای می خورد و به طایفه دیگر نمی خورد مثلا همان طور که عرض کردم درباره رقص روایت
سکونی انهاکم عن الزفن، انهاکم گفته شده است خطاب به مذکر است آن جا هم بحث می شود
قاعده اشتراک بیاوریم رقص هم برای مردها بگوییم ممنوع است و هم برای زن ها از باب
قاعده اشتراک ولی آن جا یک حرفی است و آن این است که در تمام دنیا رقص یک کار
زنانه است، کار مردانه نیست الّا ماستثنی بنابراین چون رقص کار زنانه هست از مردها
کانّ قبیح است و مرد را نهی کرده است علی ای حال این معنا صحبتش هست که بگوییم رقص
حالا گاهی استثناءها مسأله ای نیست ولی کلا رقص را کار زنانه حساب می کنند اینجا
هم خطاب به مرد بوده بگوییم که مرد خصوصیتی داشته بگوییم برای حکم مرد است
بنابراین بر زن چیزی ثابت نیست.
حالا به هرحال قاعده اشتراک هست الّا در جاهایی
که چنین خصوصیتی باشد بنابراین اینجا هم وقتی حساب می کنیم مسأله مربوط به عبادت
اعتکاف است تحصّن در درگاه الهی است اینجا دیگر جنسیت دخالتی ندارد مثل تمام
چیزهایی که در این رابطه هست در آیات قرآن الی ماشاءالله ملاحظه کردید که در آن
جایی که مسأله معنویت مطرح هست الصائمین والصائمان والحافظین لحدود الله حافظان
القانتین والقانتان همه جا اشتراک است بنابراین قاعده اشتراک اثبات می کند آن چه
که بر یک جنس هست بر جنس دیگر هم ثابت است الّا ما استثنی مثل مثالی که عرض کردم.
مطلب دیگر اینکه در بعضی از روایات که تعبیر
معتکف یا المعتکف دارد این اصلا ظهورش در جنسیت است یعنی در مطلق جنسیت منظور هست
مثل مسلمان کسی است که شهادتین بگوید مُسلم، مسلم را نمیگویند منظور مسلم خارجه،
در ابواب متعددی مثلا در باب 10 روایت اول المعتکف لایشم الطیب، معتکف
بوی خوش نمی بوید در ابواب دیگر هم همین مثلا باب 9 راجع به اشتراک که مکرّر خواندیم
ینبغی للمعتکف اذا اعتکف ان یشترط، در باب 8 المعتکف بمکّه یصلّی فایّ بیوتها، لا
یخرج المعتکف من المسجد الّا لحاجةٍ، این روایات ها زیاد است.
بعضی روایاتش یک قدری در ذهن می زند که جنس مرد
منظور است، روایت 1/7 صحیحه داوود بن سرحان لاینبغی للمعتکف ان یخرج من المسجد
الجامع، ظهور معتکف ما گفتیم منظور جنس است مسلمان، مسلمان می گوییم چه زن چه مرد
و معتکف یعنی چه زن چه مرد اما اگر منظور این بود که منظور جنس معتکف نه خصوص مرد
آخر حدیث می گوید والمرأة مثل ذلک پس معلوم می شود منظور از معتکف مرد بود، لا
ینبغی للمعتکف ان یخرج من المسجد الجامع الّا لحاجة لابد منها معتکف نباید از مسجد
جامع مگر برای ضرورت بیرون برود این معتکف ما خواستیم معنا کنیم که مثل مسلمان است
مرد و زن دخالت ندارد و جنس معتکف را می گوید اما آخرش می گوید والمرأة مثل ذلک معلوم
می شود که معتکف مرد را گرفته است اگر منظور از معتکف جنس بود اعم از مرد و زن
نباید دنبالش می گفت والمرأة مثل ذلک معتکف معنایش همان زن و مرد است دیگر والمرأة
مثل ذلک ندارد الّا ان یقال که یک جایی ممکن است این برای تأکید قضیه به کار برود
یک عبادت است و عبادت دیگر زن و مردی ندارد آن فرهنگ القامتین والقامتات به ما می
فهماند که وقتی در یک چنین مواردی یک کلمه ای می گوییم منظور جنس این موضوع است نه
جنسیت زن و مرد حالا اگر یک جایی هم گفتند و المرأة مثل ذلک تأکیدی است.
در بعضی روایات باز این معنا تأیید می شود اما
راه حل هم دارد، روایت 2 همین باب 7 لا ینبغی للمعتکف ان یخرج من المسجد معتکف را
ما معنا می کردیم منظور جنس معتکف اعم از زن و مرد الّا لحاجة لابد منها ثمّ لا
یجلس حتی یرجع و لا یخرج فی شیءٍ الّا لجنازة أو یعود مریضاً و لا یجلس حتی یرجع
بارها این حدیث را خوانده ایم بعد می فرماید و اعتکاف المرأة مثل ذلک
اعتکاف زن هم مثل مرد است معلوم می شود که آن معتکفی که اول گفته است منظور جنس
مرد منظور بوده و الّا اگر جنس معتکف اعم از زن و مرد منظور است پس این و اعتکاف
المرأة مثل ذلک یعنی چه؟
از همین روایت دوم می شود استفاده کرد که اعتکاف
زن و مرد از حیث اعتکاف یکی است، درست است که اول گفته است لا ینبغی للمعتکف ولی
بعد می خواهد بگوید حکم برای اعتکاف است نمی گوید زن مثل مرد است اعتکاف ها مثل هم
هستند، از نظر حکم اینجا میزان اعتکاف است نه زن یا مرد اول گفته است لا ینبغی
للمعتکف و حالا بگوییم منظور اینجا مرد باشد ولی بعد تصریح می کند که حکم برای
اعتکاف است و اعتکاف المرأة مثل ذلک یعنی آن اعتکاف و این هم اعتکاف، اعتکاف ها من
حیث الإعتکاف ها فرقی نمی کنند، اول در ذوق می زند که منظور جنس مرد باشد ولی بعد
حکم را روی اعتکاف می برد، اعتکاف من حیث اعتکاف فرقی ندارد و مثل همدیگر هستند.
حالا در بعضی روایاتش می گوید والمرأة مثل ذلک،
ندارد و اعتکافه مثل این ولی بالاخره این روایت اول باب 7 این گونه دارد لا ینبغی
للمعتکف ان یخرج من المسجد والمرأة مثل ذلک زن مثل مرد است نمی گوید اعتکاف زن مثل
مرد است، روایت دوم را که خواندیم حکم دارد روی اعتکاف اما این روایت اول زن و مرد
را مثل هم حساب می کند نه اعتکاف ها را آن وقت اگر زن و مرد مثل هم حساب شوند ممکن
است بگوییم احکام ها فرق کنند بعضی جاها مثل هم هستند و بعضی جاها هم مثل هم
نباشند اما آن روایت دوم خیلی خوب است که میزان اعتکاف است، اعتکاف ها از این نظر
فرقی ندارد، علی ای حال اصل قضیه هم اجماعی و انتفاعی است که در اعتکاف زن و مرد
از این نظر فرقی ندارند، جماع ممنوع است، لمس و تقبیل به شهوت هم علی المشهور
تقریبا کلإجماع است که از این جهت مشکلی نداریم.
در باب 6 یک روایتی هست این را هم به یک جهتی
خوانده ایم، روایت 6 همان که شوهرش سفر بود و از سفر آمد عن امرأةٍ کان زوجها
غائباً فقدُم و هی معتکفةٌ بإذن زوجها فخرجت حین بلغها قدومه من المسجد الی بیتها
فتحیّئت یعنی آرایش کرد لزوجها حتّی واقعها زوج با این وقاع کرد، خروج از مسجدش اشکال
نداشته برای اینکه حاجت بوده شوهری که مدتها سفر رفته و حالا آمده این از جمله
چیزهای ضروری است که زودتر برود شوهرش را ببیند اما حضرت فرمود این کفّاره ظهار
دارد، کفاره ظهار برای عمل جماعش بوده فجرخت حین بلغها قدومه من المسجد الی بیتها
فتحیّئت لزوجها حتی واقعها قال ان کان خرجت من المسجد قبل عن تنقضی ثلاثة ایّام در
این سه روز اگر بیرون رفته درحالی که اشتراط هم نکرده بوده باید کفّاره ظهار بدهد
فإنّ علیها ما علی المزاحد مرد اینجا کفّاره ندارد چون معتکف نبوده، زن معتکف است
بنابراین غیر قاعده اشتراک، غیر آن مسأله جنس اعتکاف، غیر اینکه می گفت اعتکاف
المرأة مثل اعتکاف رجل این روایت هم به خوبی دلالت دارد، بنابراین از حیث جماع بین
زن و مرد فرقی نیست از حیث لمس و تقبیل در هیچ کدام دلیل نداریم الّا ادعاء اجماع.
اگر در روز ایّام اعتکاف اگر عمل وقاع انجام داد
این قاعدتاً باید دو کفّاره بدهد، اگر روزه اش واجب دیگری هست یک کفّاره اعتکاف
است که شب و روز فرق نمی کند و یک کفّاره هم به خاطر روزه هست اگر روزه واجبی بوده
و انجام می دهد.
حالا نظر به شهوت چطور، نه لمس و تقبیل است و نه
جماع بلکه نظر به شهوت، اینجا احتیاط مستحبی می شود بگوییم اینجا هم ممنوع باشد
ولی دلیل روشنی نیافتیم از فقهاء هم آن که معروف است مرحوم ابن جنید و علامه در
مُختلَف نظر بشهوتٍ را هم منع کردند ولی دلیلی روشنی در این جهت نداریم، آیه ای هم
که داریم لا تباشروهنّ و انتم عاکفون فی المساجد نظر را در ذهن نمی آید که بگیرد
بلکه مباشرت اما اگر از راه دور یک نگاه کرد و لو روی شهوت هم بود این جزء لا
تباشروهنّ نمی شود.
مطلب بعدی از ممنوعات در اعتکاف استمناء چه با
زن خودش که حلال است این گونه که روایت دارد در ارتباط با زن و مرد کلّ ما کان من
جسده بجسدها فلا بأس هرچه که از تماس و مالید جسد مرد به جسد زن باشد، آلت او بدست
این یا دست این به آلت او و هکذا کلّ ما کان من جسده و جسدها فلا بأس این حلال می
شود، استمناء می شود خروج منی به این وسیله این اشکال ندارد از نظر حرمت و حلیّت
مشکلی ندارد و حلال است اما از نظر اعتکاف چه حلال و چه حرام ممنوع است، دلیلیش
چیست؟
در باب 4 از ابواب ما یمسک الصائم روایت 4 باسناده
شیخ طوسی عن احمد بن محمد محمد بن حسین عثمان بن عیسی سماعه عن رجلٍ لزق بأهله
فأنزل کسی به اهلش چسبید و این موجب انزال شد این ندارد در کجا و چطور، اعتکاف یا
رمضان، فقط ارتباط با اهل و انزال، قال علیه اطعام ستّین مسکیناً مُدٌّ لکلّ مسکین این
پیداست که روزه های واجب را می گوید حالا خصوص ماه رمضان یا واجبی که واجب معیّن
است بحثش جداست درنتیجه معلوم می شود که حکم استمناء از این نظر حکم جماع هست می
گوید این مسأله در جماع این گونه هست که کفّاره این گونه دارد حالا موردش رمضان یا
هر واجب دیگر ولی علی ای حال از این نظر اتحاد حکم استمناء با جماع معلوم می شود و
ضمناً حلال و حرامش هم فرق نمی کند برای اینکه این اهل خودش بوده با اهل خودش این
کار را بکند من حیث روزه اشکال دارد ولی من حیث حلّیت و حرمت خود عمل که اشکال
ندارد.
روایت 5 این باب را هم ببینید عن رجل وضع یده
علی شیءٍ من جسد مرأته کسی دستش را گذاشت بر یک قسمت از زنش تا دست گذاشت فاتفق
خروج منی پیدا کرد حضرت فرمود کفّاره دارد
بنابراین من حیث حلیّت و حرمت صرف نظر از روزه این حلالش بوده ولی از حیث روزه
اشکال داشته آن وقت بنابراین از اینجا معلوم شد که حکم جماع را دارد بنابراین
بگوییم همان طور که در ماه رمضان حکم جماع را دارد در مسأله اعتکاف هم همان است من
حیث صومش یا من حیث الاعتکافش بالاخره این ها یکی هستند چه استمناء و چه جماع این
گونه استفاده کنیم، بعید هم نیست و فتواها هم نوعا بر این هست، بعضیها شبهه کردند
که بالاخره دلیل روشنی از باب اعتکاف نیست، الحکم علی احبط اللازم لا احبط الاقوا
ولی بعید نیست از این هم این معنا استفاده شود.
اگر در روز این کار را کند عمدا خودش را جنب کند
چه حلال و چه حرام آن خودش هم موجب بطلان روزه هست و هم کفّاره دارد.
اگر بخواهید مراجعه کنید در مغنی ابن قدامه صفحه
142 ابتدا ایشان می گوید الوطی محرّم بالاجماع ولی بعد از اسطرٌ توضیح می دهد که
شافعی معتقد است که جماع اشکال ندارد.
مطلب بعدی از ممنوعیت در حال اعتکاف بوییدن گل
با لذت، عبارتی که مرحوم سید دارد این است شمّ الرحیان والطیب مع التلذذ اگر لذت
نبرد این نه، لذت نبرد به چه معنا؟ به معنای اینکه اصلا به قصد بوییدن نبوده یا به
معنای اینکه اصلا شامّه اش خراب است بنابراین لذت نمی برد شاید هردو را بگیرد.
در باب 10 از ابواب اعتکاف روایت اول را ملاحظه
کنید این باب یک روایت هم بیشتر ندارد کلینی عن عدّة من اصحابنا عن احمد بن محمد
عن ابن محبوب عن ابی ایّوب عن ابی عبیده سند خوب است عن الباقر(ع) قال المعتکف لا
یشمّ الطیب بو نکند چیز خوش بو را و لا یتلذّذ بالریحان گیاه معطر از او لذت نبرد
بنابراین قید دارد، اول دارد دارد لا یشمّ ممکن است برای بوییدن برای خرید هم باشد
نه به قصد لذّت، بو می کند که این عطر خوب هست یا خیر که عطر بخرد لا یشمّ این را
می گیرد ولی دنبالش دارد لا یتلذّذ بالریحان احتمال اینکه بگوییم بین طیب با ریحان
فرق است کسی این احتمال را نمی دهد حکمشان مثل هم هست، اگر در ریحان لذت دخالت
دارد در مطلق طیب هم لذت دخالت دارد بنابراین اگر لذت نباشد اشکال ندارد، حدیث این
بود المعتکف لا یشمّ الطیب و لا یتلذّذ
بالریحان.
حالا باز اینجا این بحث می آید که معتکف دارد نه
معتکفة و اینکه ندارد والمرأة مثل ذلک آن وقت قاعده اشتراک اینجا جاری است؟ چون آن
هایی که خیلی پابرجا پای عطر بایستند زن ها هستند، مردها هم عطر می زنند خود
پیغمبر اکرم عطر می زد اما چیزی که هست زن ها زیاد اصرار دارند مخصوصا اینکه
بخواهند مجالسی بروند، حالا علی ای حال کسی فتوا نمی دهد که فرق است بنابراین چه
معتکف و چه معتکفة این حکم برایش ثابت است که لا یشمّ الطیب و لا یتلذّذ بالریحان
و فرقی هم نمی کند ریحان و غیر ریحان در هر دو لذت دخالت دارد.
صاحب جواهر تقریبا می خواهد ادعاء لا خلاف کند
که حتما برای التذاذ است یک شاهد هم می آورد که اینجا هم که ریحان که دارد تلذذ را
دارد ولی بعضی می خواهند بگویند این دو حکم کنار هم است لا یشمّ الطیب بوی خوش شمّ
نکند و لا یتلذذ بالریحان از ریحان هم لذت نبرد مثل عام و خاصی است که متوافقان
هستند در عام و خاص متوافقان که تقیّد نیست، قید نیست مطلق و مقیّد موافق، عام و
خاص متوافق قید نمیزند اگر در باب اعتق رقبة و اعتق رقبة مؤمن قید قائل هستید آن
جا از باب اینکه وحد اراده ثابت شده است یعنی مشخص می دانید که یک حکم را می گوید
و گرنه اگر احتمال بدهیم دو حکم است وقتی دو عبارت هستند و متوافقان هم هستند
اینجا قید معنا ندارد، در ریحان تلذذ را ذکر کرده است، آن لا یشم به اطلاق شخص می
کنیم در ریحانش خصوص تلذذ باشد اما هیچ کسی فتوا نمی دهد بلکه لذت هم در ریحان و
هم در طیب معتبر است علی ای حال قدر مسلّم آن چیزی که برای اعتکاف ممنوعیت دارد
لذت بردن از طیب و از ریحان و امثال ذلک هست.