باسمه تعالی
به تناسب آخر هفته یک حدیثی در مورد نماز شب عرض
کنم جلد 7 وسائل به چاپ ما باب 40 از ابواب بقیّة الصوم المندوبة از مقنعه مفید
ایشان این روایت را به طور مرسل نقل می کند که جزء وصایای پیغمبر به حضرت امیر این
بود فرمود یا علی علیک بصلاة اللیل بعد امام صادق می فرماید که لیس من شیعتنا من
لم یصلّی صلاة اللیل کسی نماز شب نخواند جزء شیعیان ما نیست، مفید در مقنعه می
گوید منظور این است که از شیعیان مخلص نیست بعد میگوید و لیس من شیتهم ایضاً من
لم یعتقد فضل صلاة اللیل اگر نماز شب نخواند از شیعیان خالص نیست و اگر معتقد به
فضیلت آن نباشد اصلا شیعه نیست، دنباله حدیث از برقی نقل می کند سندش معتبر است
أنّ للّیل شیطان یقال له الرها یا ضهی شب یک شیطانی دارد معلوم می شود هر زمانی یک
شیطان موکّل به آن زمان است برای اقواء مردم، شب هم یک شیطانی دارد که اسم آن
شیطان رها یا ضهی است این شیطان دربرابر ملائکه که مؤمنین را به نماز شب دعوت می
کنند تا این فرد می خواهد برای عبادت بلند شود این شیطان می گوید وقت هست بخواب،
هر دفعه می خواهد بلند شود می گوید بخواب وقت هست بعد وقتی طلوع فجر می شود و این
خواب است شیطان ادرار میکند در گوشش طبق این روایت.
یک حدیثی هم دنباله ای از علی بن ابراهیم قمی در
تفسیرش نقل میکند از امام صادق که جالب است ما مِن عمل حسن یعمله العبد الّا و له
ثوابٌ فی القرآن الّا صلاة اللیل هر عملی که شخص انجام دهد ثوابش در قرآن آمده است
الّا نماز شب که ثوابی ذکر نشده است یعنی ثوابش معیّن نیست اینقدر عظیم است که
ثواب برایش ذکر نشده است فلا تعمل نفسٌ ما اُخفی لهم مِن قرّة اعین هیچ کسی نمی داند
چقدر است این صریح قرآن است.
در مسأله سوم بودیم مرحوم سید در این مسأله
عنوانش این بود کلّ ما یفسد الصوم یفسد الإعتکاف هرچه که روزه را باطل می کند
اعتکاف را هم باطل می کند اذا وقع فی النهار اگر در روز واقع شود برای اینکه
بالاخره صوم شرطش هست وقتی روزه فاسد شد اعتکاف هم فاسد می شود بعد می گوید اما
جماع اگر موجب فساد شد لیل و نهارش فرقی نمی کند چه شب و چه روز هم روزه خراب شده
است و هم اعتکاف و همین طور لمس و تقبیل از روی شهوت، تا اینجا معلوم در اجماع
دلیل است در مورد جماع دلیل داریم و در لمس و تقبیل هم لاخلاف و عدهای اجماع و
این مواردی که قبلا خواندیم بعد سید می گوید بل الاحوط بطلانه بسائر المحرمات
ایضاً احتیاط واجب این است که اعتکاف با سایر محرمات هم باطل میشود مثل خرید و
فروش، استعمال طیب، شمّ ریاحین بعد می گوید بل لا یخل بالقوة نه فقط احتیاط واجب
است بلکه فتوا هست و إن کان فیه اشکال لذا می گوید فلو اتمّه و استعنفه أو قضاء
بعد ذلک اذا صدر منه احدها کان اولی پس بهتر این است اگر یکی از مبطلات، مفسدات،
محرمات انجام شد آن اعتکاف را تمام کن دوباره از سر بگیرد یا بعداً قضاء کند این
بهتر است.
صحبت این بود ادله ای که در این مفسدات اعتکاف
داریم بعضیهایش هیچ بحثی ندارد مثل جماع و تقبیل از روی شهوت و لمس و این موارد
در اجماع که صریح روایات هم هست در جماع که آن مثل افطار در ماه رمضان است حالا یا
از نظر کفّاره هم مثل ماه رمضان است یا از نظر کفّاره مثل ظهار است یعنی در آن
ترتیب است در این شبهه ای نیست، در لمس و تقبیل هم و لو روایتی نیافتیم آیه لا
تباشرون را هم نتوانستیم دلیلی بر این بگیریم اما آن هم لا خلاف مسأله در این اما
در چیزهای دیگر غیر از جماع و لمس و تقبیل از روی شهوت آن جا چه بگوییم؟
نهی داریم معتکف نباید شمّ ریحان کند، نباید
خرید و فروش کند و مانند این ها که خواندیم اما این نهی به چه معناست؟ آیا نهی
مولوی تکلیفی است یا نهی به معنای وضع است و ارشاد به فساد؟ جمع هردویش نمیشود،
دیروز عرض کردیم هردو به معنای دو چیز مقابل همدیگر هستند، مولوی تکلیف است،
ارشادی اشاره است، آن جمله انشائی است و این جمله خبری است این ها باهم فرق دارند
و جمعشان ممکن نیست، در معمول جُمل ظهور نهی در تکلیف است این کار را انجام نده
یعنی عقاب داری، نهی مولوی است، تکلیف است اما در خصوص مرکبات اگر یک چیزی به
عنوان جزء مرکب نهی شد، به عنوان شرط مرکب نهی شد یا به عنوان شرط و جزء امر شد
فرقی نمی کند، این ها قبل از اینکه دلالت بر حرمت یا وجوب در امر کند دلالت بر
جزئیت، مانعیت، شرطیت، فساد و مانند این ها می کند خلاصه دلالت بر وضع میکند،
زیاد است از این مثال ها در فقه، در معاملات وقتی گفتند لا قرر فی البیت نسبت بین
قرر و بیع را رسیدگی میکنند همه گفته اند که بیع یعنی فاسد است نمیگوید قرر حرام
است میگوید فاسد است، در ربا اگر گفتند ربا نکنید یعنی فاسد است و معامله ربوی
باطل است حالا در ربا به خصوص حرمت هم دارد منتهی نه از این دلیل بلکه از ادله
دیگر مثلا هر درهم ربا به اندازه گناه هفتاد عمل فحشاء با محارم از آن جاها حرمتش
را می فهمیم و الّا از خود دلیل نهی از ربا فقط فقط اشاره به بطلان بیع است، در
اوامر هم همین طور است طلاق میخواهید بدهید میگویند باید شاهدین عدلین او را
ببینند این معنایش این نیست اظهار شاهدین وجوب تکلیفی دارد بلکه معنایش این است
اگر این کار نشود طلاق باطل است، کلیّه موارد چه در نهی و چه در امر وقتی به جزء
یک مرکب، شرط یک مرکب، مال یک مرکب، چیزهایی که این گونه هست نسبت بین و این و
مرکب را می خواهیم بیان کنیم این طور که می شود این دلالت بر وضع دارد نه دلالت بر
تکلیف.
بنابراین در امثال ما نحن در مثل اعتکاف این طور
می شود المعتکف لا یشمّ الریحان نه معنایش حرمت است معنایش این است که باطل است،
آن وقت حرمتش به جای خودش که اگر چنانچه نظر کرده است که خلافش حرام است آن مسأله
دیگری است و الّا خود این دلالت بر همان معنای ترکیب و جزء دلالت دارد، شرطیت و شیع
به همان معنا دلالت دارد لذا فرمایش مرحوم سید معلوم نیست این مطلب درست است بل
الاحوط بطلانه بسائر المحرمات غیر از جماع و لمس و تقبیل در جاهای دیگر هم این طور
است که باطل است بل الاحوط بطلانه بسائر المحرمات کالبیع والطّیب بل لا یخل من
قوّة و إن کان فیه اشکال، این راجع به بطلان این ها و اینکه دلالت بر وضع اولی از
این است.
در مسأله 4 راجع به اینکه اگر یکی از این محرمات
اعتکاف را انجام داد ولی سهواً انجام داد این چطور است؟ مرحوم سید در عروه می گوید
اذا صدر احد المذکورات سهواً اگر سهواً انجام شد فالظّاهر عدم بطلان الإعتکاف سهوی
بوده باطل نمی شود نظر ایشان این است الّا الجماع فإنّ الاحوط فیه الواجب اگر
اعتکاف واجب بوده احتیاط این است که استیناف کند یا قضاء این چیزی که دستش هست را
تمام کند بعد از اول بگیرد بعد قضاء کند در مستحب هم که وجوبی ندارد و نذر نکرده
است، واجب معیّن یا غیر معیّن چیزی نیست همین را اتمام کند، بین جماع و چیزهای
دیگر فرق گذاشته اند، در جماع سهوش هم مبطل است و در غیر جماع سهوش مبطل نیست.
چند دلیل داریم یکی ادله خاصّه اعتکاف است و یکی
هم دلیل عام حدیث رفع است، ببینیم این موارد چه استفاده ای در این مسأله دارد،
ادله خاصّه اعتکاف ممکن است بگوییم فرقی بین سهو و عمد ندارد طبق همان بیانی که
عرض کردیم نسبت یک شیء در مرکب دلالت بر وضع دارد، وضع دیگر عمد و سهوش فرقی نمی
کند المعتکف لایشمّ الریحان اگر گفتیم معنایش این است که شمّ ریحان موجب بطلان است
یعنی حکم وضعی را می خواهد بگوید این فرق نمی کند چه عمد و چه سهو و همین طور
تعبیرات دیگری که دارد، خواندیم در تمام این پنج موردی که موجب فساد اعتکاف میشد
یکایک روایت و ادله اش را دیدیم اگر گفتیم که نسبت به این ها و اصل اعتکاف که یک
مرکبی مدّنظر هست نسبتش نسبت شرطیت، جزئیت، مانعیت، خلاصه حکم وضعی است اگر این
است نباید فرقی کند بین سهو و عمدش بنابراین اگر در عمد میگویید مطلقا مبطل است
چه عمد و چه سهو در شمّ و ریحان و مانند این ها هم باید بگوییم که مبطل است این ها
فرقی باهم ندارند، حکم وضعی را بیان می کند لایشمّ نمی خواهد حکم تکلیفی را بگوید
بنابراین باید موجب بطلان باشد.
نوعاً معتقد نیستند، در جماع و چیزهای دیگر را
قبول دارند و در این چیزهای دیگر را نوعاً قبول ندارند تفاوتش هم فقط بالإجماع
دلیل این را آوردند ولی روی آن بیان که این در حقیقت نسبت به این شیء و آن مرکب
اصلی را بیان می کند حالا اینجا مرکب و بسیطش را کاری نداریم بالاخره این نسبت آن
را بیان میکند نسبت این شیئی که یا مانع است یا شرط است یا جزء است با اصل عمل
اعتکاف البته به معنای بسیط است و معنای مرکّب به آن معنا نیست و الّا در آن مسأله
ای که گفتیم فرقی نمی کند نسبت یک شیء به شیء دیگر به عنوان جزئیت، شرطیت، مانعیت
و مانند این ها، این را که حساب می کند حساب می کند استفاده وضع می شود نه استفاده
تکلیف بنابراین پس اعتکاف باطل می شود حالا تکلیفش به جای خودش اگر چنانچه واجب بوده
به نذر یا غیر نذر آن حرمت هم دارد با دلیل جدا و الّا از نظر ارتباط خود این
موانع با اعتکاف ظهور دلیل در مانعیت هست و آن هم مانعیت مطلقه اختصاص به عمد هم
ندارد بنابراین لا فرق بین جماع و غیر جماع، در جماعش که صریح روایات بود از آن
اطلاق هم استفاده می شود، در غیر جماع لمس و تقبیل فقط دلیلش اجماع بود و دلیل
دیگری نداشتیم در این چیزهای دیگر دلیل داریم، لایشم، لایتلذذ، این هایی که
خواندیم و این دلیلش هیچ تقیّدی به عمد ندارد چه عمد و چه سهو قاعده اش این است
بگوییم که موجب بطلان می شود البته بر خلاف فتوای مشهور است ولی ظاهرا این در این
جهت نباید فرقی کند.
در حدیث رفع این دلیل عامی که در مسأله هست،
حدیث رفع یعنی چه؟ قبلا هم مکرّر صحبت شد رفع النسیان یعنی نسیان نکرده یعنی آورده
منسی را برداشتیم یعنی آن چیزی که ما فراموش کردیم این را برداشتیم اگر عملی که نقصان
پیدا کرده اشکال دارد و باید دوباره بیاوریم حالا یا استیناف یا قضاء باید دوباره
بیاوریم این آوردن دوباره معلول چیست؟ معلول این است که نیاوردهایم یا معلول
اینکه مأموربه انجام نشد یا اینکه آوردهایم مانع مثلا آوردهایم، این نه به خاطر
آوردن این مانع است بلکه به خاطر انجام ندادن اصل مأموربه است بنابراین بگوییم که
رفع نسیان چه بگوییم نسیان را برداشتیم چه بگوییم منسی را برداشتیم این قضاء را بر
نمی دارد، رفع القضاء که نداریم رفع النسیان را داریم نسیان یعنی جزئی که نیاوردیم
یا این چیزی که مانعی بوده و آوردهایم قضاء برای ترک مأموربه است اگر ترک مأموربه
را برداشتید آن وقت می شود حکم این گونه باشد، این بیانی است که بعضی آقایان
دارند.
تعبیر مرحوم آقای خوئی این است و توهّم عنّ
الحدیث یرفع القضاء فیه عنّ الحدیث یرفع آثار هذا العمل حدیث رفع آثار این عمل
خراب را بر می دارد و القضاء لیس من اثر ذلک الفعل قضاء اثر این عمل نیست بلکه اثر
ترک مأموربه است مثلا شمّ ریحان کردیم قضاء مربوط به شمّ ریحان نیست مربوط به ترک
مأموربه است، آن وقت حدیث رفع چه چیزی را می خواهد بردارد آن چیزی که ما فراموش
کردیم این بوده که شمّ ریحان کردیم، شمّ ریحان برداشته است قضاء مربوط به ترک
مأموربه است نه برای ایجاد شمّ ریحان، می گوید عملت را قضاء کن عملت خراب بوده چون
مأموربه را نیاورده ای، قضاء مربوط به نیاوردن مأموربه است نه مربوط به این جزئی
که آورده است، اثر این فعل نیست، نمی گوید چون شم کردی قضاء کن بلکه می گوید چون
مأموربه را نیاوردی قضاء کن، صحبت ما در این است که این عمل اشکال دارد که آوردی
ولی حدیث رفع می گوید آن چیزی که منشأ قضاء است و منشأ قضاء ترک مأموربه است، این
اثر شمّ ریحان نیست اثر ترک مأموربه است، فرمایش ایشان درست است؟
خلاصه فرمایش ایشان این شد که قضاء که می گوییم
انجام دهم اثر شمّ ریحان نیست اثر ترک مأموربه است چون مأموربه را نیاورده اید
باید قضاء کنید و لذا یک شاهدی هم می آورند می گویند اگر کسی یک مانعی را اضطراراً
در نماز ایجاد کرد آیا می توانیم بگوییم که نمازش درست است یا مکره شد، اضطرارا در
نماز وضوئش باطل شد و مکره هم کسی به او گفت باید پشت به قبله شوی، حالا می توانیم
آیا بگوییم به مقتضای حدیث رفع که عمل این درست است چون اکراه شده یا اضطرار بوده
در اینجا؟ چون این را هم شاهد می آورد، ایشان می گویند قضاء اثر ترک مأموربه است
نه اثر فعلی که آورده ایم یعنی اثر شمّ ریحان مثلا نیست اثر انجام ندادن وظیفه
است.
رفع النسیان دو معنا دارد یا رفع النسیان کسی که
فراموش نمی کند و در مقام امتثال هم هست طبق وظیفه انجام می دهم پس اگر رفع
النسیان است پس وظیفه را آوردی وقتی وظیفه را آوردی دیگر مشکلی ندارد اگر رفع
المنسی است منسی این بوده که شمّ و ریحان کردی حالا منسی را برداشتیم یعنی شمّ
ریحان نکردی کسی که شمّ ریحان نکرده است باز در مقام امتثال است .
فکر می کنم فرمایش ایشان خالی از اشکال نیست، یک
اشکال دیگر هم در جاهای مکرری ایشان دارد به حدیث رفع و می گوید حدیث رفع، حدیث
رفع است و حدیث وضع نیست این بیان را هم ایشان دارند و هم بعضی شاگردهای ایشان و
هم مرحوم آقای حکیم در جای جای مستمسک می گویند حدیث رفع حدیث وضع نیست بلکه حدیث
رفع است، حدیث رفع نمی گوید این عملت درست بلکه بر می دارد جزئیت یا مانعیت را اما
نمی گوید عملت درست، اگر گفت فلان چیزی که آوردی مانع بوده نه اما نمی گوید بقیه
اش درست آن را هم در محل خودش عرض کردیم مثل دلیل اشاره سابقا چندبار این معنا را
توضیح دادیم جمع ادله اولیه با رفع وجود یک چنین مانع یعنی بقیه اش درست و حکم
دلیل اشاره را دارد بنابراین به مقتضاء حدیث رفع قاعده اش بگوییم که اولا حدیث رفع
چیزهایی که کفاره دارد کفاره را بر می دارد.
اشکال دیگر ایشان این است مگر اینکه بگویید حدیث
رفع تکلیف است، ایشان می گویند حدیث رفع حدیث مؤاخذه و تکلیف است وضعی نیست، این
را هم قبول نداریم، در حدیث رفع هم وضع را بر می دارد و هم تکلیف را بر می دارد هم
بطلان را بر می دارد، منشأ بطلان یعنی جزئیت فلان چیز درحال نسیان بوده جزئیت
ندارد، مانع را آوردی مانعیت ندارد یعنی عملت درست است.
به نظر می رسد هرسه اشکالی که آقایان به حدیث
رفع دارند اول اینکه این در مقام تکلیف است نه وضع، دوم اینکه متعرض نفی قضائ نیست
برای اینکه قضاء مربوط به اتیان این مانع نیست قضاء مربوط به ترک مأموربه است، عرض
کردیم وقتی می گوید مانع را نیاوردی یعنی پی در مقام امتثال انجام وظیفه کردی، این
اشکالاتی که بیان شد ظاهرا هیچ کدامش وارد نباشد بنابراین اگر اتیان این موانع
اعتکاف کفاره دارد کفاره را برداشتیم، اگر مسأله غیر کفاره بطلان صوم و اعتکاف و
این ها باشد قاعده اش این است لولا دلیل خاص بگوییم مانعیت ندارد، بطلان ندارد،
منشأ بطلان ایجاد این بوده این منسی و شما این منسی را برداشتید انجام ندادید، اگر
مانعی آوردید این مانع را نیاوردید، اگر جزئی را نیاوردید این جزئیتش را برداشتیم
معنایش این است که شما دیگر تکلیفی راجع به این جزئیت ندارید، به نظر می رسد که
کار حدیث رفع در این جهت محکم است.
مرحوم صاحب جواهر از طریق ظهور عبارتی جلو آمده
است می گوید اصلا ظهور روایات انصراف دارد به عمد نه سهو، لا یشمّ الریحان، لا
یتلذذ که خواندیم این موارد را این عمد را می گوید و سهو را نمیگوید و انصراف از
سهو دارد به عمد، پس ما اگر حرف صاحب جواهر را قبول کنیم یعنی به ظهور این روایات این
موارد برای عمد است و سهو را نمی گیرد، اگر ظهور را قبول نکنیم و دنبال حدیث رفع
بیایم حدیث رفع می گوید آن مانعی که آوردی این مانع را برداشتیم، آن جزئی که باید
می آوردی و نیاوردی کانّ آوردی، اگر کسی فراموش کرد سوره را در نماز بیاورد می
گوییم نمازت درست است می گوییم جزئیت سوره را برداشتیم یعنی برای شما جزء نیست و
اشکال ندارد، مانعی ایجاد شده است مانع را نیاوردید نمازت درست است، حالا بعضی
جاها قبول نداریم دلیل دیگری است، اجماع، غیر ذلک مثلا در خصوص نماز اتّفاقی است
مسأله که نمازش در صورت اضطرار مانعی را ایجاد کند اشکال دارد، ربطی به چیزهای
دیگر ندارد.