باسمه تعالی
چند روز پیش روایتی
درباره جدل، مراء صحبت شد شبیه این بعضی روایاتی است تحت عنوان مشارّه آمده شرّ
جویی، شرّ طلبی، برخورد شرارتی، دو نفر یا دو گروه باهم، یک وقتی در مدرسه فیضیه
دعوایی شد بین طلّاب دو استان، یک گروه آفتابه در دست داشتن برای حمله و یک گروه
هم جارو دستشان بود مرحوم آقای اشراقی آقا میرزا محمد تقی ایشان منبر رفته بود و گفته
بود دعوای شمشیر و نیزه دیده بودیم، جارو و آفتابه ندیده بودیم.
گاهی بعضی از مجادله
های کوچک به یک چیزهای بزرگ منتهی می شود ما در برخوردهایمان هم داخله روحانیت و
هم در رابطه با مردم خیلی باید این را رعایت کنیم، گاهی یک کسی ممکن است توهین هم
بکند اما اگر درست برخورد کنیم نتایج خیلی خوبی دارد، مرحوم آقای حاج شیخ
عبدالکریم حائری این را مرحوم آقای داماد برای خود من نقل کردند و گفتند مرحوم
آقای حاج شیخ در یک روز برفی آمد درس برود چندتا از این افراد مربوط به آستانه
مقدسه در اطاق نشسته بودند آن موقع نشست های دورهمی این ها زیاد داشتند گاهی آتش و
منقلشان هم روشن بود تا آقای حاج شیخ را دیدند یکی از آن ها بلند می گوید این
آخوند را ببین در این روز برفی هم دست از دکان داری خودش بر نمی دارد تا حاج شیخ
عبور کرد بلافاصله او مبتلا به یک دل درد شدیدی شد هر قدر دکتر بردند فایده ای
نکرد خودش گفته بود که فهمیدم از کجا خوردم بعد فرستادند پیش حاج شیخ و ایشان گفت
من حقّ شخصی خودم را گذشت کردم اما من به عنوان نائب عام امام زمان هم مطرح هستم و
آن دیگر دست من نیست بالاخره آن شخص با همان دل درد همان شب مرد.
حالا در باب 136
احکام العشرة حج روایت 6 از پیغمبر اکرم(ص) حدیث هم معتبر است یک جمله جالبی در چند
روایت این معنا هست که ما أتانی جبرئیل قطٌ الّا وعظنی جبرئیل هر وقت پیش من آمد
مرا اندرز داد موعظه کرد خیلی تعبیر جالبی است، من یادم نبود در روایات یک چنین
تعبیری چون مقام پیغمبر اعلی و اجلّ از جبرائیل است، روایت معتبر دارد که جبرائیل
وقتی پیش پیامبر آمد یقعد قعدة البد مثل یک برده مقابل پیغمبر می نشست روایت
معتبری هم هست پس معلوم می شود موعظه اختصاص به مقام بالاتر ندارد ممکن است شخص
پایین تر هم آدم را پند و اندرز بدهد و این موعظه ها مؤثر است فآخر قوله لی آخرین
جمله ای جبرئیل به من گفته است این است که فرمود ایّاک و مشارّة النّاس با مردم
درگیر نشو، شر طلبی فإنها تکشف العورة و تذهب بالعزّ
عیب ها را پرده دری می کند و عزّت را از بین می برد، آبرو را می برد.
در بعضی روایات تعبیر
کرده حالقه از همان حلق است، کندن، بریدن، از بین بردن، به جای کلمه مشّارة هم
تباغض بغض طلبی، دعوا نزاع، روایت صحیحه باب 136 احکام عشرة روایت 7 صحیحه ابن ابی
عمیر پیغمبر فرمود إنّ فی التّباغض الحالقة در بغض و کنیه مقابل هم در این اثرش
اثر حالقه هست بعد فرمود لا اعنی حالقة الشعر نه منظور حق شعری که موها را بکند
لکن حالقة الدّین
دین را از بین می برد انسان مظلوم شود حرف نزند خیلی بهتر است از نظر دینی حالا
صرف نظر از نظر شخصی، همین تعبیر در حدیث 9 از همین باب هست.
در روایت 8 این باب
روایت جالبی است به جای تباغض و مشارع تعبیر ملاحات لاحی یلاحی آن هم به همین معنا
من کثر همّه سقم بدنه کسی که غصه و غمش زیاد باشد بدنش بیمار می شود و من ساء خلقه
کسی که بد اخلاق باشد عذّب نسفه خود را عذاب کرده است و من لاحی الرجال با مردان
درافتادن سقطت مروئته حیثیتش از بین می رود ثمّ قال لم یزل جبرئیل ینهانی عن
ملاحاة الرجال کما ینهانی عن شرب الخمر و عبادة الاوثان
دائما جبرئیل من را منع می کرد از درگیری با دیگران همان طور که مرا از شرب خمر و
عبادت بُت نهی می کرد.
معلوم می شود همان
خصلتی که روحانیون بزرگ، علماء بزرگ داشتند و لو مظلوم هم باشند ولی حدالمقدور
درگیر با دیگران نشوند نتایج و آثارش خیلی بهتر است، ظلم پایدار نیست شخص اگر
مظلوم شد یک روزی بالاخره رو می شود، مظلومیت هویدا می شود اما درگیر شدن آن حیثیت
را از بین می برد، این دو روایت قضایای دیگر هست که باید انجام دهیم.
حالا بحث خودمان را
مطرح کنیم که چه باید بگوییم، یک نظر حدود و دیات بود بعضی آقایان مخالف بودند، یک
نظر نکاح بود که آقایان مخالف بودند، به نظر ما آمد که مدتی است در عبادات هستیم صلاة
را بحث کردیم، حج، صوم، اعتکاف همه این ها را بحث کردیم حالا اگر موافق باشید
معاملات را بحث کنیم، البته در بحث معاملات اجاره هست، غصب هست، وصیّت هست، قضاء
هست، به نظر من بیشتر اجاره جلب نظر کرد.
این را که می خواهم
عرض کنم به خاطر اینکه تمام توفیقات درسی در رابطه با تعبّدات و توسلات است، مرحوم
آقای گلپایگانی در نجف حجره مرحوم آقا شیخ عباس اصفهانی بودند شب در خواب می بیند
که رفته است حرم مطهر حضرت امیر(ع) ضریح تا سینه ایشان هست روی ضریح ظرف عسل بسیار
شفاف و صاف گذاشته اند حضرت امیر به ایشان گفت از این عسل بخورید، ایشان عرض می کند
اجازه بدهید برای آقای آقا سید ابوالحسن اصفهانی ببرم آن موقع زمان آقا سید
ابوالحسن بود حضرت فرمود برای ایشان فرستادیم این برای تو است بخور از این، ایشان
انگشتی می زند از آن عسل به حدی شیرین می شود که از خواب می پرد و می گوید یک قدری
آب بدهید، یک ظرف آب می دهند زبانش را به
آب می زند آب شیرین می شود به این جهت ایشان تا آخر عمر هم وقتی چیزی برایش می
آوردند برای تبرک زبان میزد به یاد آن قضیه بعد می آید کربلا به امام حسین عرض می
کند که پدرتان به ما چیزی دادند شما هم باید یک چیزی بدهید شب در خواب می بینند که
یک جایی نماز جماعت هست و پیش نماز آقا امام زمان(س) هست از شیخ کلینی به بعد همه
ایستاده اند اقتدا کرده اند به آقا امام زمان در صف های بعدی یک جا فقط مانده است
و هیچ جایی نیست، تصادفا این یک جا هم با فاصله چند صف پشت سر حضرت می شود ایشان
می رود آن جا و دیگر هیچ جایی نبود من گفتم کانّ نشان می دهد که مرجعیت های بعدی
یک قدری بالاخره قاطی می شود حالا نمی دانیم چه تعبیری کنیم، یک کسی گفت که از
نزدیکان ایشان بود گفت در ذهن خود ایشان هم مثل اینکه چنین چیزی بود که یک جا فقط
بود علی ای حال بدون تعبّد و بدون توسل به اهل بیت عصمت و طهارت این بحث ها به
جایی نمی رسد.
بد نیست این را عرض
کنم به تناسب اجاره، دو نفر از علماء که هردو فوت کردند خودشان برای من نقل کردند
که می خواستیم برویم نجف برای درس، تصمیم گرفته بودیم که برویم شنیدیم آقای
بروجردی قم آمدند ایشان درسی شروع کردند ظاهرا اولین درسشان هم اجاره بوده می گفت
یکی دو شب درس ایشان رفتیم نظرمان برگشت گفتیم که دیگر نجف نمی رویم، بعضی ها به
ما برخورد کردند که پس چه شد تصمیمتان برای رفتن به نجف گفتند که حالا نجف قم آمده
است، گفت مدتی رفتیم بعد دیگر مبانی آقای بروجردی دستمان آمد دیگر نرفتیم، داخل
صحن حضرت معصومه این دو نفر به من گفتند که مرحوم امام به ما رسید حاج آقا روح
الله و گفت که چرا درس نمی آیید گفتیم مبانی آقای بروجردی دستمان آمد و دیگر نیازی
به درس نیست، گفت اشتباه می کنید فقه این گونه نیست که یک مبانی بگویید و تمام شد
لا به لای ممارست بر درس یک تیکه هایی به دست می آید که بدون ممارست اصلا به دست
نمیآید بعد می گفت ادامه دادیم و استفاده بردیم.
به هرحال کسانی بودند
ممارست های زیادی داشتند این جداست از بحث اینکه رساله بدهند یا ندهند، مرحوم آقای
داماد برای ما نقل کرد از قول حاج آقا شیخ عبدالکریم حائری، حاج شیخ فرمود که با
آقای نائینی هم مباحثهام در خدمت استادمان آقا سید محمد فشارکی می رفتیم عقیده هر
دو ما بر این شد که آقا سید محمد اعلم از علماء هست، آقای نائینی به من گفت که بیا
به ایشان بگو چرا رساله نمی دهی، حاج شیخ گفت من به آقای نائینی گفتم همراه شما می
آیم ولی من صحبت نمی کنم، ایشان مکرّر صحبت می کرد تا رسیدیم در خانه و آقای
فشارکی ساکت بود دو طرف در را گرفت که ما داخل نرویم گفت واللهِ خودم را اعلم می
دانم و واللهِ رساله نمی دهم تلک دار الآخرة نجعلها للذین لایریدون علوّاً فی
الارض و لا فسادا و العاقبة لِلمتّقین حالا البته خود مرحوم آقای داماد به من گفت
در مقابل نظر دیگری هم هست که اگر کسی مسائل دین را فهمیده است به فهم خودش اگر
نگوید کتمان حقایق می شود.
حالا به هرحال منظور
این هست اصل قضیه حالا دو روش ولی هرکدام که تعبّد و توسّلشان بهتر است به نتایج
بهتر می رسند، امیدواریم که همه در این مسیر قدم برداریم، یکی از چیزهایی که خیلی
در این قسمت مهم است خواندن تاریخ اهل بیت و تاریخ علماء راستین خیلی مؤثر هست،
کسانی که از این دنیا رفته اند مکاشفاتی که احیاناً برای بعضی ها بوده آن جا معلوم
می شود که چه نتایجی برده اند از همین روش و رفتارشان، با یکی از علماء تماس گرفته
شد و گفته شد که شنیده ایم به شما فشار آورده اند که در احترام بین افراد تبعیض
قائل می شدید، رد نکرد، سوال شد که چه سفارشی برای ماها دارید گفت شماها از این
کارها نکنید، حتی جزئیات امور، برخورد با مردم، بی احترامی به مردم، حالا مشارع و
ملاحقه و ملاحات و این ها که به جای خودش، نفس بی احترامی طوری است که مردم را زده
می کند و این آثار خیلی زیادی دارد، کسانی بودند که در یک نقطه ای واقع شدند حالا
به عنوان تمرکز در آن جا، مواردی داشتیم به معنای تعبید در آن جا ولی مراعات
اخلاقی و برخورد با مردم نتایج بسیار خوبی داشته است که در همان تبعید درگیری هایی
با بهائیت، با گروه های دیگر بوده و نتایج بسیار خوبی داشته است، علماء قبل در این
برخوردها نتایج بسیار خوبی برده اند ولی تمام این توفیق با تبعّد و توسل به دست می
آید و بدون توسل به اهل بیت انسان به جایی نخواهد رسید.
معروف است که آقا
محمد خان قاجار یک قرآن با زرو زیور و طلا جلدش را تزئین کرده بود فرستاد برای علامه
بحرالعلوم وقتی نزد بحرالعلوم آوردند بحرالعلوم گفت این همه زر و زیور چرا به قرآن
بستید این ها را بفروشید خرج مساکین و بیچاره ها کنید، گفتند اصل قرآن به خط خطّاط
معروف آن زمان هست قبول کنید، فرموده بود این قرآن را بدهید خود آقا محمد خان
بخواند برایش ثواب بیشتری دارد، این ها را داشتند و آن گونه تواضع ها را هم
داشتند.
سرتیپ بختیار بود
اولین رئیس ساواک آمد خدمت آقای بروجردی آن جا که نشسته بود چون یک قدری چاق بود
پایش را طوری گذاشته بود که یک مقداری خلاف آداب بود آقای بروجردی نگاه تندی به او
کرد و گفت درست بنشین، حاج احمد نوکر آقای بروجردی کانّ یک قدری وحشت کرد و آمد ایستاد
و بلند گفت آقا جناب سرتیپ بختیار هستند، آقای بروجردی فرمود می شناسم می شناسم
اما در عین حال درجاهایی ملاطفت بود، احترام بود، هیئتی از عزاداران اراک خدمت
ایشان آمده بودند جوانی مداحی می کرد و آقای بروجردی از مداحی او خوشش آمد به او
ملاطفت بیشتری کرد که بعضی ها سوال کردند از وجه این ملاطفت، به هرحال مراعات
اخلاقی مردم به جای خودش و درگیری با سلاطین و ظلمه با جای خودش، این ها را گفتم
برای اینکه یک قدری روایت و داستان گفته باشیم.
آقای آخوند همدانی در
مکه قرآن زیبایی دستش بود و می خواند البته این نقل شده است برای من و قبول کردنش
یک مقداری مشکل است برای من ولی نقل شده است، یک عربی آمد به ایشان گفت که این
قرآنت را به من بده ایشان هم گفته بود آن کتابی که داری چیست؟ گفت این دیوان یزید
است، ایشان هم گفته بود من مدتها بود دنبال این بودم که اشعار یزید چه بوده می
خواستم دیوان یزید را مطالعه کرده باشم، گفتم حاضرم تو دیوانت را به من بدهی و من
این قرآنی که می خواهی را بدهم، معاوضه شد به حسب ظاهر بین قرآن و دیوان یزید نقل
است از ایشان که بعدها هر وقت می خواستم قرآن بخوانم یک مانعی جلویم میآمد البته
منظورش این بوده که تا مدتها نه اینکه دائم ولی بالاخره یک چنین چیزی بوده چون به
ظاهر معاوضه بین دیوان یزید و قرآن شد به حسب ظاهر نه اینکه خرید و فروش بوده ولی
به حسب ظاهر یک چنین معاوضه ای شد چنین اتفاقی افتاد.
به هرحال شرح حال های
آقای آخوند را من مکرر دیدم مرد بسیار با معنویتی بود، معروف از ایشان است، از
آقای قاضی هم نقل شده است که ایشان در نماز نافله سلام آخر را گفت، آخر تشهد
السلام علیکم را گفت دو سلام مستحب قبلش را نگفت بعد مکاشفه ای شد نشانش دادند که چقدر
نعمت های بزرگی از دستت رفت بعضی ها بودند مثل این ها که زیاد از این مکاشفه ها
داشتند و چیزهایی را می دیدند چنانچه بعضی بودند در موقع نماز شب ملائکه بیدارشان
می کردند، مرحوم میرزا جواد آقای ملکی دارد هم در گفتارش هم در نوشته های مربوط به
ایشان که بوده اند کسانی که ملائکه بیدارشان می کردند گفتند منظور خودشان بوده
حتما در زمان ما هم هستند علی ای حال همان طور که ملک شخص را بیدار می کند اگر
چنانچه بیدار نشد بگوییم ملک او را رها می کند و شیطان برای او مسلّط می شود در
این طرف هم قوای باطله مقابل قوای رحمانی یک چنین فعالیت هایی دارند.