باسمه تعالی
اصل اجاره هم عقلائی است هم شرعی، در قرآن آیات
متعددی درباره اجاره آمده است از جمله در سوره کهف در داستان خضر و موسی وقتی خضر
آن دیوار را می سازد موسی می گوید لو شئت لإتّخذت منهم اجرا دربرابر این کاری که
کردی یک مزد می گرفتی یعنی اجاره یا در همان قضیه در قصص وقتی موسی پیش شعیب می
آید قرار اجاره بسته می شود مهریه دختر شعیب برای موسی عبارت بود از کارکردن هشت
سال یا ده سال، در سوره کهف آیه 77 و در سوره قصص آیه 25، در سوره طلاق آیه 5 در
مورد رضای زن ها نسبت به فرزندانشان که اگر از زن ها خواستید که بچه هایتان را شیر
بدهند حقّشان را بدهید اجورهنّ اجر مربوط به اجاره هست.
البته در آن قراری که در آیه کریمه در سوره طلاق
دارد که اگر از زن ها خواستید بچه هایتان را شیر بدهند اجرشان را بدهید این در صورتی
است که یک قرار متعارف عرفی منطقه ای نباشد، در ایران این گونه نیست از اول وقتی
قرارداد نکاح بسته می شود خدمات در منزل با زن هست از جمله شیردادن هم با زن است
اصلا اگر به کسی بگویند پول باید بدهی تا بچه ات را شیر بدهم این چیزی منکری حساب
می شود اینجا مثل یک قرار مثل شروط مبنی علیه العقد است حق اجرت و این ها به نظر
ما ندارد.
حالا به هرحال اصل اجاره در قرآن و روایات تحف
العقول صفحه 228 در اقسام کسب معایش یکی هم اجاره در کافی جلد 5 صفحه 90 چندین
روایت در این باره هست پس عقلائیت اصل اجاره معلوم و شرعیتش هم در روایات و آیات
کریمه به صراحت ذکر شده است اما از بعضی روایات استفاده می شود قرارداد اجاره
کراهت دارد مثلا در کافی جلد 5 صفحه 90 و در من لا یحضر جلد 3 صفحه 107 بعضی
روایات به این مضمون دارد و یکی هم متن روایت این است من آجر نفسه فقد حضر علی
نفسه الرزق کسی خود را اجیر دیگران کند رزق را بر خودش منع کرده است، راه رزق را
بر خودش بسته است، در یک روایت دارد و کیف لا یحضر و ما اصاب فیه فهو لربّه چطور
بگوییم راه روزی را نسبته است برای اینکه هرچه زحمت می کشد زحمت ها برای آن
مستأجرش هست که این را اجیر کرده است.
عمار روایتی دارد در جلد 12 وسائل بیست جلدی در
همان کافی هم آدرسی که دادم روایت عمار هست صدوق و شیخ و طوسی و کافی همه نقل
کردند این روایت عمار را به صراحت امام صادق می فرماید لا یباجر نفسه خودش را اجیر
دیگران نکند لکن یسترزق الله و یتّجر از خدا روزی بخواهد و برود تجارت کند نه اجیر
شود.
از این روایات کراهت استفاده می شود لا یباجر
نفسه یا باید بگوییم حرمت است یا باید بگوییم کراهت است، تصرف در هیئت کنیم بگوییم
کراهت و الّا ظاهرش که حرمت است، مانده اند که جمع بین روایات را چکار کنیم، از
طرفی آن روایت این را جزء اقسام رزق شمرده است و در قرآن هم رسماً اجاره تأیید شده
است با این همه آیاتی که عرض شد از طرفی این روایات که نهی می کند از اجاره چطور
جمع کنیم بین این دو دسته روایات را، آیا راه تصرف در ماده داریم که اطلاق و تقیید
بگیریم یا تصرف در هیئت کنیم که کراهت بگیریم.
مرحوم شیخ طوسی تصرف در هیئت را انتخاب کرده است
یعنی همان کراهت، اجیر شدن و قرار اجاره بگوییم مکروه است حالا این روایات اگر هم
کراهت دارد راجع به آن کسی است که اجیر می شود نه راجع به کسی که اجیر می کند
دیگری را ولی شیخ این گونه جمع کرده است و توضیح هم نداده است که برای این طرف است
یا آن طرف.
مرحوم فیض کاشانی در وافی این مسأله را متعرض
شده است و می گوید در قرآن بعضی قراردادهای اجاره برای انبیاء و رسل است بگوییم
این ها کارهای مکروه انجام می دادند؟ موسی اجیر شده یا به خضر می گوید چرا اجیر
نشدی بنابراین یک قدری مشکل است که ما بگوییم کراهت است پس خوب است یک تصرف دیگر
کنیم که قاعدتا هم آن تصرف مقدم است برای اینکه تصرف اطلاق و تقییدی بگیریم نه
تصرف در هیئت، چطور اطلاق و تقییدی بگیریم؟ بگوییم روایاتی که می گوید اجاره نکنید
و کراهت منظور اجاره ای است که استقراض جمیع زمان شخص باشد همه عمر خودش را یا همه
ساعات شبانه روزی خودش را قرارداد اجاره با دیگران ببندد و آن ادله ای که اصل
اجاره را تأیید و تصویب کرده است منظور به اجاره غیر مستقرق است که همه زمانش را
پر نکرده است، یک ساعت هایی هم برای خودش آزاد گذاشته است مرحوم فیض این گونه جمع
کرده است بعد می گوید آخر چطور بگوییم که مطلقا مکروه است، انبیاء خودشا اجیر شدند
داستان موسی، حضرت امیر اجیر شده است، در بعضی روایات آمده است که حضرت امیر خودش
را اجیر کرد برای یهودی این روایت معروف هم هست در مستدرک از اوالی اللعالی می گوید
فی الحدیث انّ علیّاً(ع) آجر نفسه من یهودیٍ نه اجیر شد فقط برای یک عمل، خودش را
به اجاره داد تعبیر فرق می کند، یک وقت است می گوییم اجیر شد که چند سطل آب بکشد و
یک وقت است می گوییم خودش را اجیر او کرد کارش این است بعد در ادامه دارد لیستقی
الماء آب از چاه دربیاورد کلّ دلوٍ بتمرةٍ هر یک دلوی که می کشد یک دانه خرما و
جمع التمرات همه این خرماها را حضرت امیر جمع کرد و حمله الی النبی همه را پیش
پیامبر برد فأکل منه پیغمبر هم از این ها خورد.
در کتاب تنزیل و تعریف شبیه این مطلب را نقل می
کند مرحوم سیّاری خیلی تأیید نشده است آن روایت هم که از اوالی خواندیم البته مرسل
است عن الصادق(ع) سألته عن قول الله عزّ و جل الذین یلمذون المتّبعین من المؤمنین
فی الصدقات تقبیح می کند آن هایی که استحظاء کردند مؤمنینی که به رغبت در صدقات
کار کردند حالا منظور چیست روایت به این صورت توضیح داده است، ذهب امیرالمؤمنین(س)
فآجر نفسه علی أن یستقی کلّ دلوٍ بتمرةٍ مختارها حضرت امیر خود را به اجاره داد در
مقابل اینکه هر دلو آبی که میکشد یک خرمای مختار آن چیزی که خودش انتخاب می کند
بگیرد فجمع مُدّاً یک مُد خرما جمع کرد از این دلوهایی که آب می کشیده فأتی به
النبی آمد پیش پیغمبر عبدالرحمن بن عوف علی الباب دم در بود دید و قضیه را فهمید
فلمزه و وقع فیه درباره حضرت به استحزاء گرفت کانّ مسخره کرد که رفته است کارگری
دلو آب کشیده است به یک خرما آن وقت این آیه نازل شد الذین یلمذون المتّبعین من
المؤمنین فی الصدقات یعنی عمبدالرحمن بن عوبی که کار حضرت را مسخره کرد بعد هم
دنبالش فرمود استغفرله أو لا تستغفر لهم لن یغفر الله لهم ابدا ظاهرا دنباله اش
این می شود.
به هرحال این روایتی که حضرت امیر اجیر شده است
مشهور است آن وقت چگونه بگوییم اجاره مکروه است، موسی اجیر شده است، حضرت امیر
اجیر شده است حالا از روایت حضرت امیر را بگوییم سندش مشکل دارد اما قضیه موسی که
صحیح قرآن هست.
اصلا آیه دیگری در قرآن سوره زخرف این آیه هست
نحن قسمنا بینهم معیشتهم ما معیشت مردم تقسیم کردیم و به هرکسی یک سهمی دادیم فی
الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعضٍ درجات رزق و روزی بعضی ها را بیشتر دادیم چرا
این کار را کردیم؟ لیتّخذ بعضهم بعضاً سُخریّا برای اینکه بعضی مردم بعضی دیگر را
مسخّر کنند در روایت دارد سُخریاً یعنی اجاره و رحمة ربّک خیرٌ من ما یجمعٌ رحمت خداوند
بیش از تمام پول هایی است که افراد جمع کنند، این یتخّذ بعضهم بعضاً سُخریّا تصور
نشود که بعضی دیگران را مسخره کنند، سخریه تسخیر یعنی یک عده بیایند دیگری را اجیر
کنند و اجیر مسخّر آن ها میشود پس آیه مربوط به اجاره هست و خدا هم این کار را
کرده است برای اینکه اگر همه مردم در رده بالا باشند کارهای جامعه می خوابد پس چه
کسی بنّایی کند و خدمات دیگر تا برسد به خدمات بازاری، وقتی لباستا را خشک شویی می
دهید او تمیزش می کند در حقیقت یک قرار اجاره است، خیاطی که لباس را می دوزد این
قرار اجاره است اگر این قرار اجاره را بخواهیم بگوییم مرکروه است مردم این کارها
را انجام ندهند اصلا بازار زندگی مردم تعطیل می شود پس آیه سخریه خواسته خود خدا
هست لیتّخذ اصلا ما این کار را کردیم تا قرار اجاره ها درست شود و الّا اگر وضع
همه خوب باشد کسی نمی آمد اجیر دیگری شود پس آیه سوره زخرف هست، آیات دیگری که
خواندیم هست، عمل انبیاء هست، طبق این روایت عمل حضرت امیر هست بنابراین با کراهت
سازگار نیست پس آین روایاتی که کراهت می گوید آن در صورتی است که مستقرق همه اوقات
باشد و وقت خالی برای خودش نگذارد ولی اگر وقت خالی برای خودش گذاشته است اشکالی
ندارد، این جمعی است که مرحوم فیض در وافی کرده است، حالا به نظر کدام یک از این
دو جمع درست است؟
هر دو جمع یک قدری مشکل می رسد، جمع تصرف اطلاق
و تقییدی که مرحوم فیض کاشانی مطرح میکند می گوید ادله کراهت برای قرار اجاره
مستقر جمیع اوقات است، می گوییم در قضیه موسی و خضر ده سال یا هشت سال تمام وقت، مگر
اینکه بگوییم منظور از مستقر اوقات تمام عمر باشد که این اصلا قابل عمل نیست کسی
چنین قراری نمی گذارد که تمام عمر، به نظر من هیچ کدام از این دو جمع سازگار نیست
مگر اینکه بگوییم منظور فیض کاشانی مستقر تمام عمر است این را هم که هیچ کسی عمل
نمی کنند و اصلا موردی ندارد در عمل مردم در این جهت.
به نظر می رسد که شاید کراهت که تصرف در هیئت
است که مرحوم شیخ طوسی گفته است بهتر باشد جهتش هم این است ما روایاتی که بعضی کسب
ها را مکروه دانسته است زیاد داریم مثلا حجّام کسی که مردار را دفن می کند و از
این قبیل چیزهایی که با مرگ مربوط است قصّابی این ها همه مکروه هست، اینجا کراهت
بعید نیست.
شاید یک جهت دیگری و این جمع هم بعید نیست و آن
اینکه امثال حضرت امیر، موسی ضرورت بود از دست فرعون فرار کرده است و هیچ چیزی هم
ندارد و از گرسنگی هم از پا در می آید تولّی الی الزّل فقال ربّ إنّی لما انزلنت
الیّ من خیرٍ فقیر می گوید خدا هیچ چیزی ندارم یک نان بده بخورم مضطر است و در
اضطرار هیچ اشکال ندارد، کراهت که هیچ استحباب هم دارد و گاهی واجب هم هست، در
قضیه حضرت امیر شاید یک جهت دیگری علاوه بر همه این ها هست و آن اینکه حضرت امیر
می خواهد قبح و کراهت در ذهن مردم هست بعضی کارها را پست می دانند و تن به کار نمی
دهند رسماً وارد می شود برای اینکه آن هایی که تن به کار نمی دهند تن به کار بدهند
همین الآن در زمان ما فلان رئیس جمهور گاهی در خیابان می آید و همراه با رفتگرها
خیابان تمیز می کند و همین الآن هم هست برای اینکه در ذهن مردم نظر به کارگر نظر
پایین نباشد تا کارها خوب پیش برود، به هرحال شاید کار حضرت امیر مربوط به این
قضیه هست هم می خواهد در ذهن مردم تصدی کارهای پایی زشت جلوه نکند در بعضی جاها هم
شاید ضرورت، حضرت امیر چیزهایی داشته است منتهی نگاه نمی داشت طبق بعضی روایات
خرماهای باغش را آوردند یک کوهی جمع شد همان جا قبل از اینکه به منزل ببرد اشاره
کرد همه فقراء را خبر کنید و همه خرماها را داد و هیچ چیزی برای خودش نمی گذاشت پس
احتمال فقر و ضرورت هست، احتمال هدایت مردم به اینکه تن به این کارها بدهید و
نگویید این کارها زشت است این ها خدمت است و قصد خدمت وقتی باشد، همین الآن خود ما
آخوندها مردم به ما نیاز دارند و می گوید این کار برای ما سبک است، اگر کسی هم
بخواهد یک کار خیری هم انجام بدهد می گویند برای شما زشت است این کارها برای شما
سبک است همین الآن هم این مسائل مطرح هست اهل بیت خواستند این مسائل را برطرف کنند
و خدمت کنید به مردم، آقای حاج آقا حسین قمی را در خواب دیدند یک کسی به او گفت
دوست داری دوباره دنیا برگردی گفت دوست دارم برگردم برای خدمت به مردم اینجا جنس
کم و مشتری زیاد، خیرالناس انفعهم للناس ولی عمل نمی شود.
مرحوم آقای حاج شیخ عباس قمی با مرحوم امام(
مرحوم امام شاگر ایشان بوده) هر دو سوار یک ماشین شدند قم بیایند از تهران به قم
یا برعکس ماشین پنچر شد و راننده پیاده شد و گفت تقصیر این آخوندها هست بعد گفت
این سید را کاری ندارم آن شیخ باعث شده است او را پیاده کنید، سید را سوار کردند و
شیخ را پیاده کردند حاج شیخ عباس بلافاصله آمد کنار جاده نشست و بقچه کارش را باز
کرد و مشغول نوشتن شد همه جا همراهش بود این برای ما درس است، مرحوم مقدس اردبیلی
کربلا زیارت رفته نمازش را جمع خواند و گفت چون درس را تعطیل کردم شاید سفر حرام
باشد، بلا فاصله کنار جاده نشست و مشغول شد در این فاصله یک ماشین نفت کشی آمد رد
شود و دید یک شیخی کنار جاده نشسته است نگه داشت و گفت آقا شیخ چرا اینجا نشستی و
گفت داستان من این است گفت بیا ماشین من سوارشو، لاستیک ماشین من چیزی سرش نمی شود
و نمی فهمد که شما سوار شدید یا دیگری سوارش کرد تا سوار شد بلافاصله شروع کرد به
تبلیغ، اهل کجایی، دین شما چگونه است و گفت من ارمنی هستم، بلافاصله به تبلیغ شروع
کرد گفت حیف است شما با این همه خدماتت جهنّم بروی اینقدر با او صحبت کرد که
مسلمانش کرد مثل اینکه همه مقدمات را خدا فراهم کرده بود که این مسلمان شود یعنی
یک مسلمان شیخ را پیاده کرد و یک ارمنی شیخ را سوار کرد و به هدف رساند، مسلمان
جواب سلام حضترت امیر را نمی داد و یک یهودی آمد، ما روایات متعدد داریم که حتی یک
روایت دارد که نمی گویم حتما سند معتبر ولی نقل اسست که حضرت زهرا(س) لباسش یا
چیزی را پیش یهودی گرو گذاشت و چیزی قرض گرفت یک چنین شرایطی بود و شرایط بسیار
سختی بود.
در همین زمان پهلوی در همین ایران در بعضی نقاط
شمال در آمل به خصوص موردی را من شنیدم بعضی روحانیون بودند که به نان روزانه
محتاج بودند برای اینکه مردم با آن ها تماس نمی گرفت، کسی نمی آمد کمکی کند.
خلاصه در جمع این دو دسته روایات به نظر من
بیشتر اینکه اول ضرورت و دوم تعلیم می آید، ذاتاً چه بسا کراهت داشته باشد، کراهت
یعنی اینکه در تمام این ها یک نحو ثواب هم دارد، اجاره خوب است اما کسی می تواند
کار اساسی برای خودش انجام دهد عملا هم این گونه هست یک کسی خودش می تواند یک کار
اساسی مهمی را انجام دهد نمی رود اجیر جای دیگر شود شاید متعارف هم این گونه باشد،
علی ای حال گاهی تعلیم است گاهی برای این است که نشان دهند تن به کار پست هم بدهید
و فکر نکنید کار پست است و این کار جامعه هست مثل اینکه عرض کردم در خود ماها هم
می گویند خدمت به مردم نکنیم متناسب با شأن شما نیست و از این قبیل چیزها.
پس جمع اول تصرف به هیئت بود، جمع دوم تصرف به
طور اطلاق و تقیید بود، جمع سوم گفتیم شاید برای تعلیم است که انبیاء انجام می
دادند اما آن استقراق جمیع اوقات دیدم در قضیه موسی و خضر این گونه نیست.