باسمه تعالی
خلاصه کلام اینکه ادله نسبت به حکم تکلیفی اجاره یک قدری مبهم است از طرفی
انبیاء مثل موسی اجیر شده و طبق بعضی روایات حضرت امیر هم اجیر شده است و بعید است
این ها کار مکروه کنند، از طرفی هم روایت عمار و هم روایات دیگر نهی کرده است و هم
از خود آیه سوره زخرف یک قدری استفاده هزازت می شود که آن جا خواندیم لیتّخذ بعضهم
بعضاً سُخریّا خدا اختلاف معیشت قرار دارد تا مردم بعضی بعضی دیگر را مسخّر کنند
تعبیر در روایات شد یعنی اجاره، خود تعبیر مسخّر کردن یک قدری در آن هزازت است که
این مسخّر دیگری شده است، می دانید در احضار جن یک وجه شبهه این است که مسخّر کردن
جن یعنی نفی آزادی او و از بین بردن آزادی دیگران خلاف شرع است همان طور که در
اجتماع انسان ها سلب آزادی از جامعه و از افراد خلاف شرع است تسخیر جن هم که سلب
آزادی جن است این اشکال شرعی دارد، یک وجهی که تسخیر جن را اشکال می کنند این است،
حالا وجوه دیگری گفته شده است بعضی او را ملحق به سِحر کردند که درست نیست بعضی
حتی خواب مغناطیسی را هم ملحق به سِحر کردند که آن هم درست نیست، بعضی ها هم گفتند
مطلق اطلاع از غیب از غیر استخاره جایز نیست یکی هم از راه جن است این ها هیچ کدام
ثابت نیست اما نفی آزادی دیگران چه انس و چه جن، به زور به بند کشیدن، حتی احضار
ارواح را مرحوم امام سیدنا الاستاد در تحریر این را هم می خواهند ملحق به سِحر
بکنند این هم درست نیست، سِحر تقلّب و این ها هست.
بعضی ها احتمال می دهند احضار ارواح هم از باب نفی سلب آزادی است آن را در
بعضی از مکاشفات که ارتباط برقرار شده است سوال شد از بعضی علمائی که از دنیا رفته
اند که شما را مجبور کرده اند که آمدید؟ گفت خیر، به ما گفته اند کسی به ما کار
دارد و ما هم آمدیم مثلی که ما زدیم مثل اینکه کسی زنگ خانه ای را می زند و این هم
گوشی بر می دارد می گوید بفرمایید این سلب آزادی و فشار نیست.
به هرحال کلمه سُخریاً یک مقداری هزازت دارد حالا این دو تیب ادله را چه کار
کنیم آن دله ای که میگوید انبیاء چنین کردند و از حضرت امیر هم نقل است، این روایت
عمار و کلمه سُخریاً در خود قرآن و یک قدری هزازت از آن فهمیده می شود.
چند وجه حرف دیروز را خلاصه کنیم یکی اینکه این در ضرورت بوده، موسی گرفتار
بوده که اجیر شد، فرار از دست فرعونیان هیچ چیزی برای خوردن هم نداشت، دوم اینکه
انبیاء و ائمه اگر اجیر شدند برای تعلیم به دیگران است که از زیر بار این گونه
کارها فرار نکنند و نگویند این کار پستی است و ما نمی کنیم، بالاخره شغل است دیگر
و همه که نمی توانند شخص اول مملک شوند بنابراین تعلیم است که دیگران یاد بگیرند و
آماده شوند برای چنین کارهایی، یک وجه دیگر اینکه بگوییم این موارد نهیش برای
اجاره مستقرق اوقات است که همه اوقات را بگیرد این را هم نمی شود قبول کرد برای
اینکه در قضیه موسی به حسب ظاهر روایات همه اوقات بود.
یک وجه دیگر این است که بالاخره تمام این ها در مسیر معیشت زندگی است و کسب و
کار در مسیر معیشت مستحب است، اگر مستحب است کراهت در اینجا یعنی اقلّ ثواباً اگر
این شد دیگر هزازتی ندارد، بالاخره یکی از توجیهات باید انجام شود، حالا بیش از
این در اینجا معطل نمی شویم، معمول کتاب ها هم متعرض این مسأله نشدند.
به طور کلی معاملات نوعاً امضائی هستند، شارع تأسیس در معاملات معمولا ندارد،
در زندگی عقلائی شایع است تقسیم هم می شود به عقود و ایقائات، میزانشان هم شاید
این باشد آن چه را که مربوط به سلطه بر دیگران است و تصرف و دخالت در دیگران آن
عقد است برای رضایت طرفین باشد، آن چیزی که مربوط به یک شخص است و مربوط به خودش
هست ایقاء هست شاید بشود چنین قاعده ای را استنباط کرد، علی ای حال یکی از معاملات
عقلائی اجاره هست و مفهوم اجاره هم برای همه روشن است حتی شاید بچه های خردسالی که
دنبال کار می روند سر میدان اگر دیده باشید افرادی جمع می شوند از آن ها بپرسید چه
کاره هستید می گویند اجیر می شویم و کار می کنیم، معنای اجاره را همه به طور اجمال
میفهمند اما در عالم طلبگی و بحث علمی محل بحث عمیقی است که اجاره را چگونه تعریف
کنیم، اجاره از اُجرت است و اُجرت هم از اجاره هست، أجر هم از این دو هست معنای
لفظی در همه به کار می بریم اما تعریف عقد اجاره را چگونه بگوییم در این مانده اند
و هر کسی یک تعریفی کرده است.
اولین تعریف که خیلی از فقهاء تعریف کردند از جمله مرحوم محقق در شرایع، محقق
در مختصر النافع، بعضی کتب علامه و خیلی ها تعریف کردند، صاحب حدائق هم نقل می کند
عن بعض الاصحاب بدون نام آن ها گفته اند اجاره عقدٌ ثمرته تملیک المنفعة بِعِوضٍ
معلوم عقدی است و قرارداد است، منظور از عقد هم حالا لفظ نیست اگر لفظ باشد این
اجاره آن حقیتی است که به وسیله آن لفظ ایجاد می شود نه خود این لفظ است، عقد هم
اگر منظور قرار است باز این سبب است، اجاره آن مسبّب است و آن حقیقت معامله است
حالا به هرحال صرف نظر از کلمه عقد عقدی است که نتیجه اش تملیک منفعت به دیگران
دربرابر عوض معیّن، آیا این تعریف درست است؟
مرحوم سید هم در عروه دو تعریف آورده است که اولین تعریفش هم این است عقدٌ
ثمرته یا بعضی جاها بدون کلمه ثمره عقدٌ تملیک المنفعة قرار تملیک منفعت یک عین
دربرابر عوض معیّن آیا این درست است؟ اجاره معنایش همان تملیک است؟ تملیک مصداق
اجاره هست، اجاره معنایی دارد که مصداقش هم به ملک دیگران درآوردن این به عنوان
مصداق اما آیا مفهوم اجاره، اُجرت و مانند این ها معنای تملیک را دارد؟ تملیک یک
معنایی است که در بیع، در هبه، در صلح، در خیلی از عقود تملیک جریان دارد اما آیا
اجر، اجاره، اُجرت و مانند این ها معنی تملیک است؟ اینجا پاداش گفته می شود، اُجرت
و اجر به معنای پاداش بیشتر گفته می شود، این غیر مفهوم تملیک است لذا به نظر نمی
رسد که معنی مطابقی باشد ولی مشهور فقهاء
خیلی ها این تعریف را گفته اند.
منتهی آن هایی که دارند عقدٌ ثمرته تملیک المنفعة یک فرقی دارد با آن که می
گوید عقدٌ تملیک المنفعة، آن کسی که می گوید عقدٌ تملیک المنفعة همین اشکالی که
گفتم دارد تملیک مصداق آن معنا می تواند باشد اما مفهوما اجر و اجرت غیر معنای
تملیک است این دو معنا هست اما آن که دارد عقدٌ ثمرته التملیک این معنایش درست است
که نتیجه این عقد تملیک است، بله نتیجه اش تملیک است اما خود عقد را تعریف کنید،
شما می گویید یک عقدی است که نتیجه اش این است خود عقد چیست؟ عقد اجاره را اصلا
تعریف نکردند، عقدی است که نتیجه اش تملیک است خود عقد چیست که نتیجه اش تملیک است
این توضیح داده نشده است بنابراین عقدٌ ثمرته تملیک المنفعة این اشکال دارد که خود
عقد تعریف نشده است، عقد تملیک المنفعة این معنای مطابقی اجر و اُجرت نیست، این
تعریف اول بود.
یک تعریف دیگری مرحوم آقای بهبهانی رامهرمزی خدا رحتمشان کند من یک جلسه در
اهواز خدمت ایشان رسیدم آدم دقیق و ملّایی بود، تابستان ها اصفهان می آمدند و در
اصفهان درس شروع می کردند حاشیه بر عروه دارند پیش من هست و حاشیه بسیار مختصری
است، ایشان تعریف کردند اجاره را مبادلة عملٍ أو منفعة بعوض کذا معیّن منظورش هست،
تبادل عمل یا منفعت در برابر یک عِوض آیا تبادل باز معنای اجاره است؟ عرض کردم
اجاره و اجر یک معنای متضمّن پاداش، کارمزد و مانند این ها در ذهن می آید، تبادل
این غیر معنای اجر و اُجرت و کارمزد و مانند این ها هست و لذا اگر به جای کلمه
اجاره کسی بگوید بادلت بیع می شود، البیع مبادلة مال بمال این تعریف هم تعریف
ناقصی است.
تعریف دیگری مرحوم سیدنا الاستاد امام، مرحوم آقای گلپایگانی، مرحوم آقای
بروجردی از هرسه این ها من در معلقات نقل کردم این تعریف را دارند اجاره معاملة
خاصّه تستتبعت التسلیط أو التملیک اجاره یک معامله خاصی است که مستلزم مسلّط کردن طرف
بر یک عینی است یا مستلزم تملیک طرف هست، این درست است؟ معاملة خاصّة که تعریف نشد
مثل اینکه بگویید الإنسان ماهو بگویید یک موجود خارجی، یک چیز خاصی است اینکه
تعریف نیست، مستلزم تسلیط یا مستلزم تملیک است این هم معنایش این است که نتیجه اش
این است، باید خودش را تعریف کنیم، این هم درست نیست.
یک تعریف دیگر همین آقایان بعضی هایشان دارند،
ظاهرا در حواشی عروه هست ما در معلقات آوردهایم می گوید اضافةٌ خاصّة بین العین و
المستأجر یک اضافه مخصوصی است بین عین و مستأجری که این را اجیر کرده، اضافه مخصوص
مثل اینکه بگویند انسان یک موجود خاصی است این باز تعریف نیست، این را مرحوم آقای
گلپایگانی، مرحوم سیدنا الاستاد، مرحوم آقای بروجردی و بعضی های دیگر گفته اند، ما
در معلقات داریم تعریف به جنس بعید است احاله به مجهول است.
مرحوم آقای خوئی(ه) همان تعریف اول را که عروه
هم دارد آن را قبول کردند عقدٌ ثمرته تملیک المنفعة بعوض معلوم یا عقدُ تملیک
المنفعة بعوض معلوم، ابتدا خودشان سه اشکال به این تعریف کرده اند اشکال اول اینکه
اجاره تعلّق به عین دارد، می گویند این شخص عین خارجی اجیر شما یا این خانه مورد
اجاره به شما، متعلّق به عین است اجاره یا عین این شخص است یا این خانه اما تملیک
منفعت متعلّق به عین نیست خودتان می گویید عقد تملیک المنفعة منفعت این عین را می
خواهید بدهید.
این اشکال وارد نیست خود ایشان هم ظاهرا جواب
دادند و آن این است که وقتی بخواهیم منفعت را تملیک کنیم منفعت چه چیزی را؟ منفعت
عین را پس بلواسطه آن هم واسطه اش متعلّق خودش است متعلّق به عین است بنابراین
وقتی می گوید منفعت این خانه می خواهم تملیک کنم منفعت این خانه این تعلّق به عین
دارد بنابراین اینکه بگویید اجاره متعلّق به عین است، تملیک منفعت متعلّق به عین
نیست حرف درستی نیست، تملیک منفعت این عین این هم متعلّق به عین است.
اشکال دوم ایشان نقل کرده است برای این تعریف می
گوید منفعت یک عرَضی است قائم به مستأجر، کسی که یک خانه ای را اجاره می کند منفعت
این خانه قائم به این مستأجری است که این خانه را می گیرد آن وقت چطور این منفعتی
که قائم به مستأجر است موجر می تواند تملیک به این مستأجر کند، این عرض قائم به
مستأجر است آن وقت چطور موجر این را که قائم به این است تملیک این می کند؟ این
عرَضی است قائم به او، همراه به او، درست است که او می خواهد ایجاد کند اما عرَض
قائم به شیء در اختیار دیگری نیست مثل اینکه شما بخواهید سفیدی را که عددی است
قائم مثلا به فلان جنس شما به آن بدهید، این سفیدی را شما به کاغذ بدهید و مانند این ها.
علی ای حال این عرض را جوابش این است که موجر
قائم به مستأجر می کند با همین غرض چون بحث اعتباریات است، حقیقت که نیست اعتبار
است، اعتبار دست معتبر است عرَضی است قائم به مستأجر یعنی آن مسأجر که خانه را
اجاره کرده است، عرضی است قائم به مستأجر ولی این عرض را که قائم به متسأجر است چه
کسی قائم به مستأجر می کند؟ موجر، می گویید من موجر چطور تملیک به او می کنم بحث
اعتباریات است و حقایق که نیست، اعتباریات دست ما هست.
اشکال سوم که می گویند این اشکال مهم است می
گویند اجاره گاهی در جایی است که اصلا تملیک نیست مثل ولیّ وقف می آید یک خانه ای
را اجاره می کند برای قلّات موقوفه، گندم های زمین وقفی، میوه ها یا باغ های وقفی
را می خواهد در یک جایی بریزد محفوظ نگه داری کند می رود یک خانه ای یا جایی را
اجاره می کند ولیّ وقف برای حفاظت این ها، این خانه ای که حالا اجاره کرده است ملک
چه کسی است؟ این وقف است و این ملک ولیّ وقف نیست، ملک حاکم شرع نیست، ملک این
مجتهد نیست، ملک این واقف و متولیّ وقف نیست پس اجاره بعضی جاها هست که اصلا تملیک
در آن مطرح نیست، چطور میگویید عقد و تملیک یعنی منفعت، تملیک نیست و ملک کسی
نیست، وقف است ملک کسی نیست و لذا بحث این است که نوعا گفته اند که در موقوفات خمس
و زکات جریان ندارد البته ما قبول نداریم و این درس را مفصّل در معلقات عروه یک
جایی هم داریم ظاهرا بحث خمس است، علی ای حال ولی خیلی ها گفته اند که در وقوفات
خمس و زکات جریان ندارد.
غرض می گوید شما اجاره را تعریف کردید عقد تملیک
المنفعة خیلی اجاره هست و تملیک مطرح نیست، آن جا جوابش این است که اولا بعضی جاها
تملیک هست وقف خاص، آن جایی هم که وقف عام است و تملیک نیست، تملیک بر عنوان هست
تملیک بر شخص نیست، این خانه ای را که اجاره کرده است منفعتش در ملک ولیّ نه شخص
ولیّ به مقام ولایت نظیر بحث خمس، خمس برای چه کسی هست؟ حالا ما در خمس معتقدیم که
ملک شخص امام هست و بعد از امام هم ملک شخص فقیه است این ثمره ای هم دارد برای
اینکه خارج از دیوان محاسبات و کسی دیگر حق اعتراض ندارد که کجا مصرف می شود، خود
و خدای خودش در جایی که مصلحت واقعی هست باید مصرف کند، هیچ کسی هم به امام نمی
گوید چرا به این دادی، فلان کس چهارهزار دینار آمد خمس داد به امام صادق و امام
صادق همه آن را به خودش برگرداند حالا در فلان نماز جمعه فلان آقایی یک وقتی مطرح
کرد که چرا مجتهد خمس برایش می آورند ثلثش را به این طلبه پس می دهد اولاً این ها
العاملین علیها هستند، به علاوه خود مجتهد این را می خواهد کجا خرج کند همه را که
نمی شود خودش بخورد باید جایی مصرف کند، گاهی امام صادق همه خمس را به آورنده پس
داده است، خمس برای شخص امام به عقیده ما هست، به عقیده خیلی ها برای مقام ولایت،
اگر گفتیم که برای شخص است که ملکش هست اگر گفتیم برای مقام ولایت است که خیلی ها
از جمله مرحوم امام سیدنا الاستاد عقیده اش این است که برای مقام امامت است
بنابراین آن جا هم تملیک است، ملک مقام است نه ملک شخص پس عقد تملیک المنفعة درست
در می آید.
ایشان این اشکلات را هم جواب داده و بنابراین می گویند همان
تعبیر درست است آقای خوئی می گویند عقد تملیک المنفعة، این تعریف اجاره است اما
اشکالی که ما کردیم وارد است، اولا اجاره خود عقد است یا مسبّب از عقد است، به
علاوه آیا معنی اجر و اُجرت و اجاره تملیک است، تملیک یک معنای عامی است که در
موارد دیگر هم هست و یکی از مصادیقش هم اینجا هست و الّا در بیع هم هست، در هبه هم
هست و در جاهای دیگر هم هست این تعریف اولی که عروه دارد و شرایع و خیلی ها دارند
و آقای خوئی هم این را پسندیده اند به نظر می رسد این تعریف هم درست نباشد.
مرحوم آخوند خراسانی در حاشیه مکاسب ایشان حاشیه
مختصری بر مکاسب دارد که حاشیه دقیقی هم هست، هرچه مرحوم هاشم مرحوم حاج آقا رضا
همدانی عرفی تر است حاشیه ایشان بر مکاسب عقلانیتر است بیان ایشان بسیار خوب بوده
که مرحوم آقای مرعشی نجفی به من می گفت که شأن من نبود که درس آخوند بروم منظور
اینکه به آن جا نرسیده بودم ولی بس ایشان زیبا حرف می زد و روشن بود جمعیت بسیار
زیادی هم بودند می رفتم پشت بام مدرسه مقابل درس ایشان آن بالا می نشستم هم صدای
ایشان خوب می رسید بدون بلندگو و هم خوب می فهمیدم خیلی خوش بیان بود اما قلمش
برعکس، یک دعوایی هست بین مرحوم آقا سیدعلی صاحب ریاض و مرحوم میرزای قمی ظاهرا
نقل است این به او گفته است بنویس تا بنویسم او به این گفته بگو تا بگویم، یکی
بیانش خراب بوده قلمش خوب بوده و یکی قلمش بد بوده و بیانش خوب بوده، حالا به
هرحال ایشان از آن هایی است که قلمش بسیار سخت اما بیان درسی اش بسیار واضح بوده
مرحوم آخوند، ایشان این گونه تعریف کرده است تبدیل اضافةٍ خاصّة متعلقة بالعین
المستأجرة بعِوَضٍ معلوم این گونه اجاره را تعریف می کند تبدیل اضافه مخصوصی است
متعلق به عین مستأجره در برابر عِوض معلوم و نقلها و نقل این اضافه به مستأجر
بحیثُ یترتّدُ علی هذا التبدیل و النقل استحقاق المستأجر للإنتفاع بالعین مستأجرة.
این تعریف درست است؟ اجاره و اجرت و اجر معنای
خودش تبدیل است، تبدیل اضافه مخصوصی، بیان کنید اضافه مخصوص را این که تعریف نیست
نه تعریف حدی است و تا حدودی تعریف رسمی است به این معنا که اثرش را گفتید، تبدیل
اضافه خاصه متعلق به عین مستأجره در برابر عِوض معلوم، تبدیل اضافه یعنی این را می
بُرّند و به او می دهند ملکیت منفعت را از این می گیرند به او می دهند، تبدیل این
اضافه و نقل این اضافه به مستأجر به حیثی که این تبدیل و این نقل موجب می شود که
مستأجر مستحق انتفاع به این عین باشد، این را ایشان بیان کرده است.
انتفاع خالت دارد؟ تبدیل که گفتیم در بیع هم هست
و در چیزهایی دیگر هم هست، اضافه خاص هم که تعریف نشد بعد هم می گویید این باعث
شود استحباب انتفاع، آیا در اجاره انتفاع هم دخالت دارد؟ البته ممکن است مستأجر
انتفاع نبرد خانه را گرفت اجاره کرد و درش را قفل کرد و رفت ولی ایشان دارد
استحقاق نه خود فعلیت انتفاع، اگر فعلیت انتفاع را می گفت اینجا فعلیت نیست خانه
را اجاره کرد و قفل کرد و رفت اما استحقاق انتفاع اشکال ندارد اما آن اشکالی که
گفتم هست تبدیل معنای عامی دارد اضافه خاص هم که تعریف نشد لذا اشکال هست، از بحث
ما فقط یک تعریف باقی ماند تعریف دوم عروه آن را هم بررسی می کنیم.